دستور زبان 2
صفت
صفت کلمه ای است که اسم یا جانشین اسم یا گروه اسمیِ همراه خود را توصیف می کند و یکی از وابسته های اسم به شمار می رود. یا: واژه یا گروهی از واژه هاست که درباره اسم توضیحی می دهد و یکی از خصوصیات اسم را بیان می کند.
صفت از حیث مفهوم 6 نوع است :
1- صفت بیانی
2 - صفت اشاره ای
3- صفت شمارشی
4 - صفت پرسشی
5 - صفت تعجبی
6 - صفت مبهم
صفت فاعلی : صفتی است که بر کننده کار دلالت کند. و از حیث ساختمان هفت گونه است.
1- بن مضارع + نده : گیرنده ، خواننده ، راننده ، بیننده
2- بن مضارع +ان : گریان خندان ،شتابان ، روان
3- بن مضارع + ا: دانا ، شنوا ، گویا ، گیرا
4- بن ماضی و بندرت بن مضارع + ار: خریدار ،پرستار
5- بن ماضی یا مضارع +گار : آفریدگار ، آموزگار
6- اسم معنی وبندرت صفت یا بن فعل +گر: دادگر ، سفیدگر
7- اسم معنی و بندرت صفت یا بن فعل +کار : ستمکار، تراشکار
تذکر:
پسوند گر و کار در آخر اسم ذات صفتی می سازد که بر پیشه و حرفه دلالت می کند.
مثل: زرگر، آهنکار آهنگر - مسگر - سیمان کار
صفت فاعلی + پسوند ان گاهی تکرار می شود و قید می سازد:
مثل: دوان دوان لرزان لرزان - پرسان پرسان
گاهی ساخت فعل امر نوعی صفت فاعلی می سازد :
مثل: بزن برو برو ، بدو، بگو بخند ، بزن برو، بساز بفروش، دلبخواه
بن مضارع +اسم یا کلمه دیگر نوعی صفت فاعلی مرکب می سازد :
مثل: دانشجو درس خوان خدا پرست - دلپذیر -کامبخش - آرام بخش
صفت مفعولی:
صفت مفعولی که آن را اسم مفعول نیز نامیده اند صفتی است که معنی مفعولیت دارد ، یعنی کاربر آن واقع می شود.
گرفت + ه = گرفته
شنید + ه = شنیده
خواند+ ه= خوانده
نوشت + ه = نوشته
گاهی لفظ «شده »را نیز که خود صفت مفعولی « شدن » است به این ترکیب می افزایند : شنیده شده ، دزدیده شده
تذکر:
۱-اگر به اول صفت مفعولی اسم یا صفتی افزوده شود گاهی« ه» می افتد.
گل اندوده = گل اندود
پشمالوده = پشم آلود
۲- برخی از صفت های مفعولی که از فعلهای لازم و بندرت فعلهای متعدی می آیند معنی صفت فاعلی دارند : رفته ، خوابیده، ایستاده
صفت نسبی : صفتی است که به کسی یا جایی یا جانوری یا چیزی نسبت داده شود و ان بیشتر با افزودن پسوندهای « ی ، ین ، ینه ، های بیان حرکت گان ، انه ، انی ، چی» به آخر اسم یا صفت و به ندرت ضمیرساخته می شود:
ی : محسنی ، تهرانی ، .... ین : نمکین ، سیمین ، ....
ینه : پشمینه ، سیمینه ، .... ه : دورویه ، یک شنبه ، ....
گان : گروگان ، رایگان (= راهگان ) و ... انه : سالانه ، روزانه ، مردانه ، ....
انی : روحانی ، جسمانی ، .... گانه : دوگانه ، سه گانه ، .....
چی : انزلیچی ، گمرکچی ، ....
صفت لیاقت: صفتی است که شایستگی و قابلیت موصوف را می رساند و آن با افزودن ی به آخر مصدر ساخته می شود .
خواندن+ ی= خواندنی
دیدن+ ی= دیدنی
شنیدن+ ی= شنیدنی
نوشتن+ ی= نوشتنی
آشامیدن+ ی= آشامیدنی
خوردن + ی = خوردنی
درجات صفت بیانی
صفت بیانی از حیث درجه (3) گونه است :
1 . صفت مطلق :
خوب - باهوش - بزرگ سعید با هوش است .
2 . صفت برتر (تفضیلی) :
صفت برتر با افزودن «تر» به آخر صفت مطلق پدید می آید :
خوبتر - با هوش تر - بزرگ تر
سعید از حمید با هوشتر است
سعید از حمید ، مجید و وحید باهوشتر است .
3. صفت برترین ( عالی): نشانه صفت برترین ، پسوند «ترین» است که به آخر صفت مطلق افزوده می شود:
خوب ترین- باهوش ترین - بزرگ ترین
اهواز، بزرگ ترین شهرهای خوزستان است .
امین، با هوش ترین شاگرد کلاس است .
صفت اشاره :
صفت اشاره در اصل دو لفظ « این» و «آن» است وقتی که همراه اسمی بیایند و بدان اشاره کنند :
این : برای اشاره به نزدیک
آن : برای اشاره به دور
این جزوه را آن روز در دانشگاه به ما دادند .
صفت اشاره به صورتهای زیر دیده می شود:
الف- این و آن بدون همراهی با کلماتی دیگر که تنها برای اشاره است. این کتاب
ب- برای اشاره و تاکید که با «هم» ترکیب می شوند : همین، همان
ج- برای اشاره و بیان تشبیه و چگونگی به همراه کلماتی مانند :
چون ، گونه ، سان : چنین ، چنان ، این گونه ، آن جور
د-برای اشاره و تاکید همراه کلماتی مانند : قدر ، مقدار ، همه :
این قدر، همان اندازه ، همین قدر
صفت شمارشی
کلمه ای که شماره یا ترتیب مفهوم یا مصداق اسمی را می رساند صفت شمارشی نامیده می شود . به صفت شمارشی معمولاً عدد می گویند . صفت شمارشی بر(4) قسم است :
صفت شمارشی ساده، صفت شمارشی ترتیبی، صفت شمارشی کسری، و صفت شمارشی توزیعی .
1. صفت شمارشی ساده :
هرگاه اعداد اصلی قبل از اسم واقع شوند و آن را وصف کنند. صفت شمارشی ساده نامیده می شوند. اعداد اصلی عبارت است از :
یک، دو ، ... ده، یازده، ... بیست ویک، ...صد،هزار،میلیون، میلیارد ...
2 . صفت شمارشی ترتیبی: که ترتیب قرار گرفتن موصوف (معدود) را می رساند و با افزوده شدن پسوند «-ُ م » یا «-ُمین» به صفت شمارشی ساده ساخته می شود : چهارم ، چهارمین . صدم ، صدمین . هزارم ، هزارمین
بعضی صفت های شمارشی از این قاعده پیروی نمی کنند. مثل: اول، آخر، نخست ، نخستین ، آخرین
3. صفت شمارشی کسری (عدد کسری) . که یک یا چند جزء از یک یا چند واحد را می رساند:
یک پنجم- شانزده هزارم- دو سوم - نود درصد .
4 . صفت شمارشی توزیعی: که از تکرار صفت شمارشی اصلی به دست می آید: یک یک - یکایک - یک به یک
صفت پرسشیصفتی است که با آن از نوع یا چگونگی یا مقدار موصوف پرسش کنند، مانند چه ، کدام ، چگونه ، چند
صفت پرسشی از نظر مفهوم سه گونه است :
الف- صفت پرسشی که با آن از نوع یا چگونگی با از نام و نشان موصوف می پرسند : چه ، کدام ، چطور ، چگونه
ب-صفت پرسشی که با آن از ترتیب یا مقام موصوف پرسش کنند: چندم ، چندمین
ج- صفت پرسشی که با آن از مقدار و شماره موصوف پرسیده می شود: چند، چقدر ، چه مقدار
صفت تعجبیصفت تعجبی، صفتی است که همراه اسم می آید و شگفتی و تعجب گوینده را از چگونگی یا مقدار موصوف می رساند و خود با آهنگ مخصوص تعجب ادا می شود :چه خط زیبایی!
صفت مبهم
صفت مبهم، صفتی است که همراه اسم می آید و نوع یا چگونگی یا شماره و مقدرآن رابه طور نامعین و آمیخته با ابهام بیان می کند . صفت های مبهم عبارتند از :
« هر ، همه ، دیگر، هیچ ، چند ، چندین ، چندان ، بهمان ، فلان »
هر حرفی را نباید زد . همه دانشجویان آمدند .
به کتاب دیگر نیز مراجعه کن هیچ مطلبی پیدا نکردم .
صفت پسین
هر صفتی که پس از موصوف بیاید صفت پسین نامیده می شود، مانند: کار خوب- مهارت چندان = کلاس پنجم
بیشتر صفت های بیانی به صورت صفت پسین به کار می روند
صفت پیشین
هر صفتی که پیش از موصوف بیاید صفت پیشین نامیده می شود . صفت های اشاره، پرسشی، تعجبی، و مبهم جز در موارد نادر به صورت صفت پیشین به کار می روند :
آن کتاب کدام کتاب
77777777777777777777777777777777777777777777777777777777777777777777
ساختمان حاصل مصدر:
1- صفت مفعولي + ميانجي + ي = گرفتگي (مشتق)
2- صفت فاعلي+ ميانجي + ي = گويندگي (مشتق)
3- اسم + ميانجي + ي = خانگي، بچگي (مشتق)
4- قيد + ميانجي + ي= هميشگي (مشتق)
5- پيشوند + اسم + ميانجي + ي = بيبرنامگي، بيمزگي (مشتق)
6- پيشوند + بن ماضي + پسوند+ ميانجي + ي = همبستگي (مشتق)
7- اسم + بن ماضي + پسوند+ ميانجي + ي = تورفتگي، برقگرفتگي، ضربديدگي ( مشتق- مرکب)
8- اسم + پسوند + ميانجي + ي = مردانگي (مشتق)
9- صفت + پسوند + ميانجي + ي = آزادگي، بردگي، جاودانگي، پارگي ( مشتق)
10- صفت + بن ماضي+پسوند + ميانجي + ي = حلالزادگي (مشتق – مرکب
چه نوع اسمهايي نياز به متمم دارند؟
همان گونه كه برخي از فعلها گذرا به متمم هستند و با داشتن حرف اضافهي اختصاصي به متمم نياز دارند، بعضي از اسمها نيز از چنين خصوصيتي برخوردارند. فعل مركب "آشتي كردن " از جمله فعلهايي است كه حرف اضافهي اختصاصي دارد:"آشتي كردن با" و بدون متمم، معناي فعل و در نتيجه مفهوم جمله ناقص ميماند. واژهي "جدايي" هم از جمله اسمهايي است كه با داشتن حرف اضافهي اختصاصي "از" به متمم نياز دارد و بدون آن، معناي "جدايي" ناقص خواهد بود:جدايي از دوست دشوار بود." از دوست" متمم است ولي نه متمم فعل ؛ زيرا فعل اسنادي "بود" نيازي به متمم ندارد، بلكه متمم اسم "جدايي" است كه در جملهي بالا نقش "نهاد" دارد.
متمم اسم دربارهي اسم پيش از خود – و به ندرت پس از آن- توضيح ميدهد و معناي آن را تمام ميكند؛ يعني اسمي كه در جمله نفش نهادي، مفعولي، مسندي يا متممي دارد، بدون متمم خود ناقص ميماند و حرف اضافه هم جزء ذات آن اسم است:«انتقاد از نارساييها لازم است.»نارساييها متمم است ولي نه متمم فعل، بلكه متمم اسم" انتقاد" كه در اين جمله نقش نهادي دارد.
نمونههاي ديگر:
كاسه پر از آب است. ( آب متمم صفت كه در جاي اسم نشسته و نقش مسندي دارد)
مبارزه با استعمار تاريخ طولاني دارد. ( متمم مبارزه در نقش نهاد)
او به جنگ با دشمن پرداخت. (دشمن متمم اسم جنگ است كه در اين جمله نقش متمم دارد ----- متمم اسم)
جدايي از او براي من دشوار بود. ( او متمم اسم "جدايي" است كه نقش نهادي دارد و "من" متمم "او" است كه نقش متممي دارد----- متمم متمم است.)
رييس جمهور مصاحبه با خبرنگاران را پذيرفت.(خبرنگاران متمم اسم "مصاحبه" است كه نقش مفعولي دارد---- متمم مفعول)
نكتهي مهم: متمم اسم با اسم خود مجموعاً يك نقش دارد و در جايگاه يك نقش اصلي مينشيند. به همين دليل، با وجود اجباري بودن متمم اسم و لزوم آن در جمله، مستقل به حساب نميآيد و از اجزاي اصلي جمله شمرده نميشود.
۱-اسم عام و اسم خاص
اسم عام یا اسم جنس ، آن اسمی است که بین افراد همجنس و مشترک باشد و بر هر یک از آنها دلالت کند : مرد ، پسر، اسب ، باغ ، درخت
اسم خاص یا اسم عَلَم ، آن اسمی است که بر فردی مخصوص و معین دلالت می کند : حسن ، اسفندیار ، رستم ، مهرداد ، بهروز ، تبریز ، تهران ، سهند ، رخش
اسم خاص را جمع نمی بندند مگر در مواردی که مقصود از آن مثال یا مانند و نوع باشد : ایران در کنار فردوسی ها و سعدی ها و حافظ ها پرورده است .
که مقصود همانند فردوسی و سعدی و حافظ است و در حکم اسم عام می باشد و توسط " ها " جمع بسته می شود . ( این نوع جمع بستن از اروپاییان تقلید شده و در زبان فارسی در چنین مواردی از کلمه ی امثال استفاده می شد : " امثال سعدی و حافظ "
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
۲-اسم ذات و اسم معنی
اسم اگر متکی به ذات خودش باشد و وجودش وابسته به دیگری نباشد آن را اسم ذات گویند و اگر به چیز دیگر وابسته باشد آن را اسم معنی می گویند :
1- جامه ، نامه ، مرد ، پسر ، بلبل ، دیوار ، زاغ ، باغ
2- رنجش ، دانش ، کوشش ، سفیدی ، سیاهی ، راستی
=============================================================
۳-مفرد و جمع
مفرد ، آن اسمی است که بر یکی دلالت کند : مرد ، شیر ، باغ ، پسر ، خانه
جمع ، آن اسمی است که بر دو یا بیشتر دلالت کند : مردان ، شیران ، باغ ها ، خوبی ها ، بدی ها
علامت جمع در زبان فارسی ، " ان " یا " ها " است که به آخر کلمات اضافه می شود . در زبان فارسی بعضی از کلمات را تنها با " ان " جمع می بندند و برخی با " ها " و بعضی را با " ان " و " ها " هر دو جمع می بندند .
1- جانوران با "ان" جمع بسته می شوند : مردان ، زنان ، پسران ، شیران ، مرغان
2- جماد و اسم معنی با " ها " جمع بسته می شود : سنگ ها ، فرش ها ، کتاب ها ، رنج ها ، خوبی ها ، بدی ها
3- رستنی ها ( نباتات ) را با " ها " و " ان " جمع می بندند : درخت -> درخت ها ، درختان نهال -> نهال ها ، نهالان
4- اعضا بدن آنهایی که جفت است بیشتر با "ها " و " ان " جمع بسته می شود : چشم -> چشمها ، چشمان
اعضای بدنی که جفت هستند و جمع بستن آنها با "ها " و "ان" صحیح است به شرح زیر است :
چشم ، ابرو ، مژه ، رخساره ، رخ ، لب ، زلف ، گیسو ، زلفک ، دست ، انگشت ، بازو ، زانو، رگ ، روده
5- بعضی از کلمات که زمان را می رسانند با " ها " و " ان " جمع بسته می شود : شب ، روز ، سال ، ماه ، روزگار
در کلماتی که به " ه" غیرملفوظ ختم می شوند در جمع "ه" آنها به "گ" تبدیل می شود : بنده -> بندگان ، تشنه -> تشنگان که بهتر است "ه" را باقی بگذارند و از نوع دیگر جمع استفاده کنند مثلاً خانه -> خانه ها
کلماتی که مختوم به " الف" یا " و" باشند در جمع به "ان" عموما پیش از علامت جمع " ی " افزوده می شود : دانا -> دانایان ، بینا -> بینایان ، پیشوا -> پیشوایان و در جمع با " ها" افزودن "ی" بهتر است جای -> جای ها ، مو -> موی ها ، پا -> پای ها
کلمه ی "نیا" که به معنی "جد" است در جمع ، پیش از علامت جمع "ک" اضافه می شود و می شود : نیاکان ، چون در اصل این کلمه نیاک بوده و در جمع به اصل خود باز می گردد .
"سر" و "گردن" هر گاه به معنی عضو بدن باشد با "ها" جمع می شود و هر گاه مقصود ، اشخاص بزرگ و رئیس باشد با " ان" جمع می شوند مثل : سران ِ لشکر
کلمات زیر بر خلاف معمول ، همانند عربی با "ات" جمع بسته شده اند و صحیح آن است که از استعمال آنها خودداری شود :
باغ -> باغات ، ده -> دهات ، کارخانه -> کارخانه جات ، میوه -> میوه جات ، علاقه -> علاقه جات ، نوشته -> نوشته جات ، حواله -> حواله جات ، کوهستان -> کوهستانات روزنامه -> روزنامه جات ، پند -> پندیّات ، دسته -> دسته جات ، شمیران -> شمیرانات رقعه -> رقعه جات رقیمه -> رقیمجات
=============================================================
۴-اسم جمع
اسم عام ، اگر به ظاهر مفرد و در معنی ، جمع باشد آن را اسم جمع می گویند :
دسته ، رمه ، گله ، طایفه ، لشکر ، خانواده
============================================================
۵-معرفه و نکره
معرفه ، اسمی است که در نزد مخاطب ، معلوم باشد ، مثلا اگر کسی به مخاطب بگوید : " عاقبت خانه را فروختم و دکان ها را خریدم . " مقصود خانه و دکان هایی است که شما از آنها اطلاع دارید .
نکره ، اسمی است که در نزد مخاطب ، معلوم و معین نیست ، " مردی را دیدم " " دوستی را دیدم "
مردی و دوستی برای شنونده معین و مشخص نیست .
علامت اسم نکره " ی " است که به آخر اسم اضافه می شود . " پیرزنی "
گاهی به جای " ی " نکره ، کلمه ی " یکی " پیش از اسم می آید .
" یکی گربه در خانه ی زال بود که برکشته ایام و بد حال بود "
گاهی اسم را هم ذکر نمی کنند و به همان کلمه ی " یکی " اکتفا می کنند .
" یکی بر سر شاخ و بن می برید خدواند بستان نظر کرد و دید "
اگر بخواهیم اسم نکره یی را معرفه کنیم " ی " نکره را از آخر آن حذف می کنیم
گاهی کلمه ی " آن " یا " این " پیش از اسم می آوریم و آن را معرفه می کنیم .
=============================================================
۶-جامد و مشتق
جامد ، کلمه یی است که از کلمه ی دیگر بیرون نیامده باشد : دشت ، سرو ، کوه ، راه ، سر ، دست ، روز
مشتق ، کلمه یی است که از کلمه ی دیگر بیرون آمده بشد : ناله ، مویه ، بخشش ، رفتار ، کردار که از نالیدن ، موییدن ، بخشیدن ، رفتن ، کردن مشتق شده اند .
گروه کلمات ، مجموع کلماتی است که از یک ریشه و ماده مشتق شده باشند : پرنده ،پرش ، پریده ، پریدگی که همه از پریدن مشتق شده اند .
==========================================================
۷-اسم ساده و غیر ساده(مشتق و مرکب،مشتق مرکب)
اسم ساده آن اسمی است که ازجزء با معنی درست شده باشد : دست ، پا ، مرغ ، کار ، باف
اسم غیر ساده یا آمیخته آن اسمی است که از دو یا چند جزء ترکیب شده باشد : کارخانه ، باغبان ، کاروانسرا
اسم مرکب ممکن است از کلمات زیر ترکیب شود :
1- از دو اسم : گلاب ، سراپرده ، کارخانه
2- از دو فعل : کشاکش ، هست و نیست ، بود و نبود
3- از اسم و صفت : نوروز ، سفید رود ، سیاه کوه
4- از عدد و اسم : چارپا ، چارسو ، سه خواهر
5- از فعل و صفت : شادباش ، زنده باد
6- از دو مصدر : رفت و آمد ، تاخت و تاز ، برد و باخت
7- از مصدر و اسم مصدر : جستجو ، گفتگو
8- از حرف و اسم : بدست ( به معنی وجب )
9- از اسم و پساوند : باغبان ، دهکده ، جویبار
اگر بخواهند دو کلمه یا بیشتر را ترکیب کنند ، به پنج مدل این کار انجام می شود :
1- به خودی خود : باغبان
2- با حذف کسره ی اضافه : سرمایه ، پدرزن
3- با تقدم مضاف الیه بر مضاف : گلاب ، کارخانه
4- با واسطه ی " الف " که میان دو کلمه افزوده شود : شبانه روز ، بناگوش ، زناشویی
5- به واسطه ی " واو " که در میان دو کلمه آورده شود : زد و بند ، کار و بار ، رفت و آمد
در کلمات ِ جست و جو ، گفت و گو ، خان و مان ، می توان "واو" را ننوشت : جستجو ، گفتگو ، خانمان
در اسم مرکب : علامت جمع به آخر ، افزوده می شود : کارخانه ها ، سرمایه ها ، صاحبدلان ، توانگرزادگان
===========================================================
۸- مصغر
مصغر ، کلمه ای است که بر خُردی و کوچکی دلالت می کند : مردک ، پسرک ، طاقچه و گاهی برای تعظیم و تحقیر و ترحم می آید : طفلک ، زالک ، مامک
پیرزنی موی سیه کرده بود گفتمش ای مامک دیرینه روز
===========================================================
۹-مترادف ، متضاد و متشابه
مترادف ، دو کلمه را گوید که در صورت ، مختلف و در معنی یکسان باشند : مرز و بوم ، تک و پو ، برگ و توشه ، جانور و حیوان
متضاد ، دو کامه ای که در صورت ، مختلف و در معنی ضد هم باشند : جنگ و آشتی ، خوبی و بدی ، صلح و جنگ ، رفت و آمد
متشابه ، دو کلمه که در تلفظ تقریبا یکی باشند و در نوشتن مختلف : خوار ، خار - خورده ، خرده - خاستن ، خواستن
============================================================
۱۰-اقسام اضافه
اضافه بر پنج نوع است : اضافه ی ملکی ، اضافه ی تخصیصی ، اضافه ی بیانی ، اضافه ی تشبیهی ، اضافه ی استعاری
1- اضافه ی ملکی ، آن است که ملکیت و دارایی را برساند : کتاب یوسف ، خانه ی بهمن ، خداوند ِ خانه ، صاحب کار
2- اضافه ی تخصیصی ، آن است که اختصاص را برساند : زین اسب ، در خانه ، سقف اتاق
فرق میان اضافه ملکی و تخصیصی آن است که در اضافه ی ملکی ، مضاف الیه ، انسان و شایسته و قابل مالکیت است و در اضافه ی تخصیصی مضاف الیه ، غیر انسان و شایسته و قابل مالکیت نیست ؛ مثلا وقتی بگوییم خانه ی محمد ، یعنی خانه ای که ملک ِ محمد است .
3- اضافه ی بیانی ، آن است که مضاف الیه ، نوع و جنس مضاف را بیان کند : ظرف ِ مس ، انگشر طلا
4- اضافه تشبیهی ، آن است که در اضافه ، معنی تشبیه باشد :
فراش ِ باد ، مهد ِ زمین
اضافه ی تشبیهی بر دو نوع است :
1- اضافه مشبه به مشبهٍ به : قد سرو ، پشت کمان
2- اضافه ی مشبهٍ به به مشبه : تیر مژگان ، طبل شکم
5- اضافه ی استعاری ، آن است که مضاف در غیر معنی حقیقی خود استعمال شده باشد : روی سخن ، دست روزگار
هرگاه مضاف ، مختوم به " الف " یا " واو " باشد بعد از مضاف و پیش از مضاف الیه ، "ی" اضافه می شود : آوای بلبل ، موی سر
=======================================================
فرق اضافه و صفت
صفت ، به صورت ، مانند مضاف الیه استعمال می شود ولی در معنی ، فرق می کند ، زیرا مقصود از صفت همان موصوف و مقصود است ولی در مضاف الیه همان مضاف نیست .
مثلا اگر بگوییم : آب صاف ، مقصود از صاف ، آب است و هر گاه بگوییم آب قنات ، می بینیم که قنات چیزی غیر از آب است .
======================================================
۱۱-حالات اسم
اسم چهار حالت دارد : فاعلی ، مفعولی ، اضافه ، ندا
1- حالت فاعلی ، یا اسنادی ، آن اسمی است که فاعل یا مسند الیه واقع شود و فاعل کلمه ای است که عمل یا صفتی را به وی نسبت دهیم یا سلب کنیم :
هوا گرم است . یوسف آمد . سهراب رفت . محمد نیامد . علی دانا نیست .
فاعل در جواب " که " یا " چه " واقع می شود : علی آمد ، بهمن رفت . آفتاب دمید .
که آمد ؟ علی . که رفت ؟/ بهمن . چه وزید ؟ آفتاب.
2- حالت مفعولی ، آن اسمی است که مفعول یا متمم واقع شود و مفعول یا متمم ، آن است که معنی فعل را تمام کند .
مثلا اگر بگوییم : اسفندیار آورد ، فعل " آورد " نیازمند متمم است و معلوم نیست ، اسفندیار چه آورده است و اگر گفته شود : اسفندیار کتاب را آورد ، معنی فعل با آن تمام می شود .
مفعول بر 2 قسم است : بی واسطه ، با واسطه .
مفعول بی واسطه یا مستقیم ، آن است که معنی فعل را بی واسطه ی حرفی از حروف (اضافه ) تمام کند : حسن کتاب را آورد . یوسف آب را ریخت . شاگرد ، کار خود را تمام کرده است .
مفعول بی واسطه غالبا در جواب " که را " یا " چه را " واقع می شود :
آموزگار ، دانش آموز را پند داد . آموزگار که را پند داد ؟ دانش آموز را .
علامت مفعول بی واسطه غالبا "را" است : خانه را خریدم ، درس را روان کردم .
در جایی که چند مفعول بی واسطه ، به طریق عطف ، به دنبال هم می آیند ، علامت مفعول بی واسطه ، به آخر مفعول آخر ، اضافه می شود و در سایر مفعول ها حذف می شود :
ایشان ، پدر و مادر خود را دوست دارند .
ولی در زمان قدیم ، علامت مفعول را به آخر همه ی مفعول ها اضافه می کردند : نوکر قلم ها را و کتاب ها را و کاغذ ها را از روی میز برداشت .
مفعول با واسطه یا غیر مستقیم ، آن است که معنی فعل را با واسطه ی حرفی از حروف اضافه تمام کند : از بدان بپرهیز و با نیکان درآمیز. مردمان را به زبان ، زیان مرسان .
مفعول با واسطه در جواب " از که ، از چه ، به که ، به چه ، به کجا ، از کجا ، برای که ، برای چه ، با که ، با چه " و مانند این ها می آید .
3- حالت اضافه ، آن است که اسم مضاف الیه واقع شود .
بدان که اسم یا تمام است و محتاج به کلمه ی دیگر نیست : درس ، کتاب ، مرغ ، جلد ، باغ یا ناتمام است و معنی آن با کلمه ی دیگر تمام می شود : درس ِ امروز ، کتاب ِ علی
اسمی که دارای متمم است ، مضاف و متمم آن را مضاف الیه می گویند :
درخت ِ دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد
کلمه ی درخت ، مضاف و دوستی ، مضاف الیه و متمم آن است و همچنین کلمه ی کام ، مضاف و کلمه ی دل ، مضاف الیه . کلمه ی نهال ، مضاف و کلمه ی دشمنی ، مضاف الیه و متمم است .
مضاف الیه گاهی یکی است : زنگ درس ، تاج خروس ، بال مرغ
و گاهی متعدد : مسعود سعد سلمان ، در باغ بهارستان ، خزانه ی دولت ایران .
علامت اضافه ، کسره یی است که به آخر مضاف و قبل از مضاف الیه آورده می شود : پند ِ سهراب ، بلبل ِ باغ ، برادرِ اسفندیار .
4- خالت ندا ، آن است که اسم ، منادی واقع شود : خدایا ، شاها ، بزرگوارا ، خداوندگارا
علامت ندا " الف" ی است که به آخر اسم اضافه می شود و آن اسم را منادی می کند :
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا نگهدارد
هرگاه کلمه ای مختوم به " الف " یا " واو " باشد پیش از " الف " ندا حرف " ی " اضافه می شود
گاهی در موقع ندا به جای " الف " در آخر کلمه ، پیش از منادی ، کلمات : " ای " و " ایا " می آید : ای خردمند
ایا شاه محمود ِ کشور گشای زمن گر نترسی بترس از خدای
مطالب مشابه :
نکات دستوری بخوانیم وبنویسیم پنجم
ی اسم توضیح می دهد و یکی از خصوصیات اسم را از قبیل حالت مقدار شماره و مفعول همیشه در
آزمون پاياني دیماه درس:عربي3 (تجربی - ریاضی)
شماره صندلي: تاريخ: /10/90: اسلام به تربيت پسران ودختران به طور مساوي اهميت مي دهد. 2)
68سؤال تستي فارسي چهارم ابتدايي باپاسخ
پیک آدینه هفته ی سوم اسفندماه چهارمی ها-شماره ی 27. مفعول ?– پسران دهقان با گاو آهن و بيل
نکات دستوری ادبیات پنجم وششم
مفعول: اسمی که اسم از حیث شماره برسه قسم است: پسر= پسران کتاب =
سوالات تستي فارسي چهارم ابتدايي 91- قدرت اله محمودلو
شماره تماس ,09148277800 مفعول ?- کدامیک از پسران دهقان با گاو آهن و بیل زمین را کندند. ج)
2. پاسخ به سوالات ایدز (2)(هنر رابطه زن و مرد )
(محفوظ نگاه داشتن نام و دريافت يک شماره که خطر تنها شخص مفعول را پسران; روابط دختر
زبان،زبان فارسي،صامت،مصوت ومقوله هايي ازدستور(نكته هاي دستوري 3)
شماره ی صامت ها در زبان فارسی لهجه ی مفعول : کلمه ای است حکیمی پسران را پند همی داد یعنی
جواب خودآزمایی های زبان فارسی اول دبیرستان
مفعول كلمه اي يا شماره 1 از «ها» -> تلاش ها، درخت ها «ان» -> پسران ، پهلوانان
گروه اسمي(1)
نمونه شماره 2 «ها» -> تلاش ها، درخت ها «ان» -> پسران كه مهم ترين نشانه ي آن در مفعول
دستور زبان 2
کلمه ای که شماره یا ترتیب مفهوم یا مصداق اسمی مردان ، زنان ، پسران مفعول بر 2
برچسب :
شماره پسران مفعول