راز بزرگ (8)

آنچه گذشت ...

مرد شاهد صاحب نداي مكتوب، پايين آمد و زانو زد و دستانش را در دو طرف بدن گرفت. نوري جريان يافت. ندا سر داد كه "بياييد همرهان. بياييد كه حلقه ي نور است كه بايد منعقد شود." پدر آمد. مادر آمد. در دو طرف فرزند. دستان فرزند را گرفتند. پدر فرياد زد. مادر هم صدا شد. "من همانم كه ميوه ممنوعه اي داشتم و ميوه ممنوعه ام آنچه بود كه موعظه گر گفت. اينك آمده ام كه بگويم آن ميوه ي ممنوعه پايان طريقت من و فرزندانم نبود. ما هستيم و ميوه هاي ممنوعه اي كه مي خواهيم به جاي چيدن اشان نور پراكنده كنيم در آفرينش. من، فرزندان، مخلوقات، بياييد." دستانشان را به هم دادند و نور هدايت شد و حلقه بزرگ تر گرديد.

***

جوان كنار چوپان نشسته بود. نگاهي به قله ي كوه كرد و گفت "نمي دونم چي ديدم. يادمه دكاني ديدم كه مردي اونجا گِل مي فروخت. مي گفت براي نور گرفتن ه. مي گفت مرغوب نباشه نور نمي ده. مي گفت اون يه كاري كرده گِل نباشه. بشه وسيله آرامش. بيشتر كه پرسيدم آرامشش را از دست داد و من را روند از خودش.  خنده داره. گفت برو بمير. منظورش رفتن به اون دنيا بود. مي خواست تو اين دنيا صفا كنه ولي نمي دونست من خيلي وقته دنبال اون رازي هستم كه ..."

جوان مكث كرد و حرفش بريده شد. گويي يادش رفت. نگاهش را به فراتر از كوه سپرد. آن سوي كوه. درياها.

مرد چوپان گفت "ديروز كوه محل جلوس بود. محل اعجاز. نه نه نمي داني. ديروز محل جلوس بود نه محل ندا. گوش كن! گوش كن!" جوان گوش هايش را تيز كرد. چوپان گفت"چشمانت را ببند و رها شو از قالب تن. بايد طيرالارضي داشته باشي به محل جلوس حقيقت. ببند!"

جوان چشمانش را بست ...

***

پيرمرد در عرشه بانگ مي زد و هل هله مي كرد. "اين همراهان. خوشا به شما كه اينك رها شديد از دام جهل. از دام ريا. از دام كبر. از دام ظلم. از سرزمين خورندگان ميوه هاي ممنوعه. گوارايتان باد پرهيز از خوردن ميوه ممنوعه اي كه ديگر ميل و رغبتش را هم در دل پاكتان از بين برد بزرگ گيتي. گوارايتان بايد تناول ننمودن ميوه هاي ممنوعه. آسوده باشيد كه ساحل نزديك است. اين كشتي در تاريخ جاودانه خواهد شد. كشي نجات. كشتي اتحاد. كشتي من. كشتي تو. كشتي پدر و فرزند و فرزندان و همراهان. همه در آن سهيم هستيم. هر كس گوشه اي را ساخت. كشتي من از آن تو و كشتي تو از آن من. گوارايتان باد كه ساحل نزديك است و زمين سخت. پس از سپري كردن درياي طوفاني. اب نعمت است ولي براي خورندگان ميوه ممنوعه نغمت شد. خشكي نعمت است براي شما اهل حقيقت..."

***

كشتي كج و مآوج به گل نشست. در قله كوه. آب پايين رفت. زمين نمايان شد. پيرمرد از عرشه فرود آمد. همرهان به دنبالش. به پايين كوه آمدند. دامنه ي كوه. نشست كنار پدر و فرزندان و همراهان. كنار فرزندان خودش. پدر خودش. مادر خودش. همراه همرهان. دستانشان را در هم قفل كردند. حلقه بزرگ تر شد. نور جاري شد. حلقه اي به وسعت بشريت.

***

جوان چشمانش را باز كرد "اون دكان دار مي گفت نور. اين هم نور است. اون نور كجا و اين نور كجا. اون نور با مشتي گِل مصنوعي بود و اين نور از جنس صاحبان نور."

جوان چشمانش را بست و تكرار كرد «نور».

ادامه دارد ...

 


مطالب مشابه :


کلیپ زیبا از سری مسابقات کشتی کج

بزرگترین مرکز دانلود رایگان - کلیپ زیبا از سری مسابقات کشتی کج - مرکز دانلود . صفحه




فروش اینترنتی تیشرت کشتی کج-خرید پستي تی شرت کشتی کج کاران

۱۱۰۰۰ تومان+ppv1 رايگان. زنان -عکس کشتی کج كشتي كج زنان دانلود کشتی کج عكس كشتي كج




جدیدترین مسابقات 2008 کشتی کج

شما عزيزان ميتوانيد بدون پرداخت وجهي با پست رايگان كشتي كج زنان كج-دانلود كشتي




دانلود کلیپ دعوا با قهمه شیمشیر دختر در تهران

دعوای زنان دانلود دعوا كليپ كشتي كج ايراني دانلود دعوا دانلود رايگان نرم




راز بزرگ (8)

كشتي كج و مآوج به گل نشست. کانون زنان دانلود رايگان كتاب هاي




اکران رسمی فیلم سیرک عجایب: دستیار یک شبح

دانلود کتاب هری زنان جهنمی/مردان دنياي كشتي كج/طرفداران




نام کتاب : امام حسن مجتبی (ع)

دانلود رايگان بدون عضویت، ساده و انحرافات و كج‌روي‌ها به ستوه را كشتي؟




برچسب :