ایروان قسمت آخر

سلام سلام

بی حاشیه بگم از همه اونائی که اومدنو مارو سرافراز کردن و اونائی که خیلی اومدنو مارو شرمنده اخلاقشون کردن نهایت سپاسگذاری داریم.

میدونستین که  تا پایان سال 1998 در اکثر کشورهای جهان بجز هشت کشور افغانستان،ایرلند،موزامبیک،نامیبیا،رواندا،سومالی و تانزانیا  ذخیره نفتی دیده شده؟حتما میدونستین!!؟

ولی مطمئنم اینو نمیدونستین که بغیر از کشور سورینام در آمریکای جنوبی همه کشورهای دنیا ذخیره گاز دارن؟

خب  اینم یه چیز جدید که یاد گرفتین! آقا ،عزیز اینجا یادگیری اجباریه ،زوریه!چرا متوجه نمیشی؟بیایو هیچچی یاد نگیریو بری؟مگه میشه؟

اون شب قبل از خواب تموم عکسهای دوربینو تو کامپیوتر(همون رایانه البته!) هنگام خالی کردمو ازش یه کپی گرفتم بقیه رو هم ریختم تو فلشم که دوربین برای فردا خالی باشه ،موبایلو رو هفت و پونزده کوک کردمو شب خوش!

با صدای زنگ موبایل از خواب بیدار شدم ابوی گرامی هم پاشد اما دکتر انگار نه انگار قبل از هر کاری زنگ زدم به هووو((HUVO،جواب نداد یه مقداری جا خوردم، راستشو بخواین چشای خواب آلودم وسوسم می کردم اما پاشدن دکتر پایانی بود بر تموم اوهام خوش!کم کم آوای غر غر داشت شروع میشد ابوی می گفت :به حاجی،دکی می گفت به هووو ،به هر دوتا زنگ زدم جواب بده نبودن !حاجی مگه پا می شد به این راحتی؟تو همین فکر بودم که دکتر گفت آقا زنگ بزن به شبیر ،زنگ بزن زنگ بزن!باشه بابا تسلیم !آلو شبیر، یه صدائی از ته چاه گفت الووووو،گفتم بده حاجی تورو کار ندارم که خودتو     میندازی وسط ،حاجی گفت چی شده اومده ؟گفتم نه بابا احتمالا جمیعا سرکاریم!گفت من میرم ترمینال دنبال ماشین شما هم بیاین یه تاکسی بگیرین، بگین می خوایم بریم آوتوگایا(AVTOGAYAهمون ترمینال) گفتیم باشه هر چی تو بگی!صبحونه خوردنو جمع و جور کردن نیمساعتی طول کشید با هنگام و شکیب خداحافظی کردیمو هر کدوم با یه چمدون و یه جعبه که شیرینی سوغاتی بود(ای کاش همونو هم نمی خریدیم چون سنگین تر بودیم!)راه افتادیم تو کوچه به همین راحتی!تا اونجائی که چشم کار می کرد هنگام و شکیب رو ایوو ن موندن بعد از پیچ کوچه تموم شد! همچین یه خورده گرفته بودم  از مغازه کامو رد شدیم اما انگار نه انگار که ساعت هشت و نیم صبحه!گفته بودم که رسم مغازه باز کردن اونجا ساعت دهه!اینقدر این چند روزه دلم می خواست روزنامه بخونم یه بارم رفتم بخرم اما هیچچی نمی فهمیدم پس نخریدم!

مطبوعات در ارمنستان

بر اساس اطلاعات داده شده از سوی یونسکو در سال 1992 مجموعا 7 روزنامه و 57 نشریه غیر روزانه در این کشور منتشر می شه و تیراژ این روزنامه ها و نشریات مجموعا حدود 5 میلیون و 100 هزار نسخه بوده که آمار بسیار بالاییه!.

روزنامه ها:

هایک: ارگان جنبش ملی ارامنه یعنی حزب حاکم در ارمنستان

آنکاخوتیون: به زبان ارمنی یعنی استقلال ارگان اتحادیه ملی سردبیران هایریکیانه که از رهبران اپوزیسیونه.

هایاستانی هانراپتوتیون: به معنی جمهوری ارمنستان به دو زبان ارمنی و روسی در ایروان منتشر می شه.


آزاگ: به معنی دولت ارگان حزب رامگاوار.

هایستان: به معنی ارمنستان سردبیرآن گ.آبرامیانه و از سال 1920 منتشر می شده.

گراکان ترت: به معنی نشریه دبی است و ارگان کانون نویسندگان ارمنیه.

یر کویان یروان: به معنی غروبها و نشریه شهرداری ایروانه.

آوانگارد: ارگان لیگ جوانان ارمنستانه.

مهمترین نشریه به زبان های روسی و کردی در ارمنستان:

اپوکا به زبان روسی.

ریاتازه به زبان کردی.

آخرین خبرها از آن حکایت داره که به دنبال تحولات سیاسی اخیر احتمال از سر گیری انتشار هفته نامه آزادامارد ارگان داشناکسیون و روزنامه یرگیر ارگان دیگر داشناکسیون وجود داره.

خبرگزاری ها در ارمنستان

تا قبل از فروپاشی شوروی خبرگزاری تاس تنها سازمان فعال در این زمینه محسوب می شد و پس از فروپاشی هر کدام از جمهوری های استقلال یافته تاسیس خبرگزاری ملی خود را آغاز کردند. خبرگزاری ارمنستان هم با نام آرمن پرس (آژانس خبری ارمنستان) شروع به فعالیت کرده . و مدیر آن در حال حاضر   گ. اوگانسیان می باشد.

خبرگزاری دیگر های لوره.

این چند خطو از نوشته های خانم مهین صمدی سرقت کردم امیدوارم شکایت نکنن ازم !

 

به سر خیابون که رسیدیم من دو کلمه از ارمنی بلد بودم یکی سلام که میگن"بارو جزBARREV JEZ"یکی هم ترمینال که همین چند لحظه قبلش حاجی یادم داده بود آوتوگایا! همین دوتا کفایت میکنه دیگه نمیکنه!؟ای کاش مثه پریروز که صدای شبیرو تو موبایلم ضبط کرده بودم و تا میشستیم تو ماشین میزاشتم دم گوش راننده بازم اینکارو میکردما!خیلی خوب بود دیگه احتیاج به پانتومیم نبود!

بعد از یه ربع بیست دقیقه ای که منتظر ماشین موندیمو من هی مردمو و از همه جالب تر سگها رو که اوناهم انگار داشتن میرفتن سرکارو نگاه می کردم یه "وُلگای"مدل قدیمی نگه داشت گفتم برو، نه ،نگفتم برو، فقط گفتم آوتوگایا !سوارشدیمو  رفتیم سمت کجا ؟همونجا دیگه ترمینال !تو راه پشت یه چراغ قرمزی مونده بودیم یه خانومی جوان با وجنات عالیه رد شد که راننده گفت نمیدونم چی مارال!ااا شما هم آره؟مارال؟راننده می خندید تو همین هاگیر واگیر بودیم که دیدم موبایل عزیزتر از جانم داره خودشو هلاک میکنه نگاش کردم دیدیم بله مهندس هووو داره می نوازه!الو با مرام! شوتعلی! الان موقع زنگ زدنه؟شما کجا بود؟من چمیدونم سه راه  چوموثقال!بیا با راننده صحبت بکن ببینم چی میگی تو؟!!

راننده حرفی زدو سری تکون دادو گوشیو داد به من!من نفهمیدم این پسرک خوب چه نقشه ای برای ما کشید چند دقیقه بعد کنار خیابون زد کنار،  بله هوو کنار یه بنز E180 مدل هشتاد چهار از نظر خودم اما دقیقش هشتادو دو وایستاده!سلام و علیکی کردیم همچین مختصر و راننده هم ظاهر شد یه پسر جوون اما قیافه دقیقا مشابه ملوانهای فیلم دزدان کارائیب ،موها از ته ماشین شده ،بینی نوک تیز،دندونا یه خط در میون سیاه و زرد یه تاپ بدون آستین قرمز ،شلوار مردونه راه راه تیره و... کلا خلاف !

اما یه لبخند خیلی قشنگ به لب داشت که خیلی قیافشو مهربون می کرد خیلیم خجالتی بود صدای آهنگ ارمنی از ماشینش بیرون میومد و هوو هم وسط خیابون که نه، تو پیاده رو شروع کرد به رقصیدن گفتم بیا بریم الان کاردست ما میدی الان بهممون گیر میدن نکن اینکارارو!گفت گیر چیه بیا شاد باش!گفتم تو یه چیزت میشه بیا آقا بیا بریم حاجی منتظرمونه بیا بشین .راه افتادیم آقا اینقدر این آهنگش قشنگ بود که دلم طاقت نیاورد گفتم هوو به دوستت بگو اینو به ما بده یادگاری .اونم به دوستش که اسمش "ساکو "بود گفتو بعد گفت: ساکو میگه من هر وقت مسافر ایرانی سوار می کنم ،میگن سی دی بده یادگاری!یه جورائی حالش گرفته شد!تا آهنگ تموم شد سی دیو در آوردو گرفت سمت من !

منم گفتم نه الان نه که وقتی رسیدیم اونوقت!آقا کلی ذوق زدا کلی!

رسیدیم دم ترمینال حاجی اونجابود داشت چک و چونه می زد خیلی ارقام اونجا بالا بود اونا صحبت دویست هزارتومنو می کردن  ولی خب هووو مارو نجات داد. وقت خداحافظی از هوو هم رسید هوو به ابوی گفت من با خواهرو مادرم اینجا زندگی می کنم دختر شما خواهر من هر کاری داشتین به من گفت وآدرس منو تو شهر باران گرفت منم پشت یه هزار تومنی یادگاری براش نوشتمو خداحافظ!

به سرعت وارد اتوبان خروجی ایروان شدیم ساکو یه پمپ گاز زد کنارو گاز زد تا دم مرز دو بار دیگه گاز زد هر باکیو که از گاز پر میکرد چهار هزار درام (چورهازار به قول خودش)می داد فقط رقمو دارین دیگه؟!!!

ما یه باک گاز می زنیم سیصد تومن اونا یه باک گاز میزنن 4000×3.3=13200 تومن!خیلی خوبه نه؟

سمت راستمون کوه آرارات بود که حاجی می گفت تا پای کوه یعنی دامنه اینور در تصرف کشور ترکیست!

دیگه از جاده چیزی نمیگم  تا رسیدیم به رستورانی که موقع اومدن رفتیم صبحونه خوردیم، حول و حوش ساعت دو بود که اونجا ناهار سفارش دادیم اینو یادم رفت بگم ساکو حتی یه کلمه هم از زبون مارو نمی فهمید و بلعکس ما هم هیچچی!

من جوجه کباب بقیه کباب کوبیده سفارش دادن غذاش فوق العاده بود،باورتون نمیشه اگه بگم کباب کوبیدش گوشت خالص بود منی که هرگز کباب کوبیده نمی خورم اونو خوردم جاتون خالی !اونچیزی که اونجا خریدنش زور بود نون بود نصف نون 140 درامی تو شهرو میداد 300 درام بابا قدر این نونو بدونین!

حاجی تو مسیر کنار من نشسته بود اینقدر این بشر به راحتی خوابش می برد که اون سرش ناپیدا! بعدم که می خوابید دیگه حالیش نبود چه خبره! منو له کرد هنوزم درد سرشونشو تو سینم احساس می کنم!از شما خواهش می کنم مراعات بغل دستیتونو تو سفر بکنین!

راستی در مورد ارمنستان اینو بگم که:

وال استریت ژورنال و بنیاد هریتیج در گزارش اخیر خود ارمنستانو لیبرال ترین و باز ترین اقتصاد در میان کشورهای عضو CIS ( کشورهای  مشترک المنافع) معرفی کردن. طبق گزارش ارایه شده 4/69 درصد از اقتصاد ارمنستان آزاده و از جهت آزادی اقتصادی رتبه 32 در جهان  و رتبه نوزدهم را در میان 41 کشور اروپایی داره.

در مورد غذاهای ارمنستانم اینو میتونم از قول خانم صمدی بنویسم که:

 

غذا های محلی: اکثر غذاهای سنتی بسیار شبیه به غذاهای سنتی ایرانی و ترکی بوده و به خوبی میشه تاثیر فرهنگ ایرانی را در پخت غذای ارامنه دید.

معروفترین غذاهای سنتی ارامنه عبارت از: خاش که تقریبا همان کله و پاچه ایرانیه.

خاشلاما که از گوشت گوسفند درست میشه و زاوراپلاف که نوعی پلو است به جای برنج از بلغور تهیه میشه!.

یکی از غذاهای معروف ارمنستان در حال حاضر کباب ماهی ایشخانه این ماهی که از دریاچه سوان صید می شه و نژاد آن به علت صید بی رویه در حال انقراضه!، یکی از لذیذترین ماهی های آب های شیرین بوده و طرفداران بسیاری در میان توریست هایی که از ارمنستان دیدن می کنند داره.

 

تو کمربندی شهر قاپان پلیس به ساکو ایست داد و نمیدونم به چه دلیل اونو سه هزار درام جریمه کردو نقدأ پولو ازش گرفت و یه رسید داد بهش!

حول و حوش ساعت پنج بود که رسیدیم مرز نوردوز با ساکو حسابو کتاب کردیم و در حین حساب کتاب چشمش به پولهای من افتاد و گفت چندتاست؟گفتم این دوهزارتومنیه بیا مال تو برو حالشو ببر!

وارد گیت خروجی ارمنستان شدیم حاجی می گفت که اگه اینقدر این پسره تاخیر نداشت اتوبوس ایرانی زودتر از ما نمی رسیدو ما این همه معطل نمی شدیم اما خب مثه اینکه باید می شدیم!

خروجی از ارمنستان باید به تائید مامور روسی می رسید چراشو نمی دونم! اما به محض اینکه با اتوبوس ومسافرای ایران برخورد کردیم شروع شد!نمیگم چیکار می کردن اما کاملا متاسفام ! دوباره شروع شد!

حاجی و ابوی و دکتر زودتر از من رفتن و من از همه عقب تر پشت چندتا ایرانی هموطن عزیز موندم حاجی گفت من چمدونتو می برم همه رفتنو من بعد از چند دقیقه کارم تموم شد حالا همه رضایت دان یه مامور زن ارمنی که سن بچه منو داشت گیر داده بود به پاسپورت من! منم گفتم عمو جون ببین بده من دیرم شده موقع خروجه مثه اینکه ها! حواست نیستا من دارم میرم وطنما!

از در گیت به سرعت دوئیدم سمت پل تو راه تا به پل برسم از کنار چندتا راننده تریلی  که ایرانی بودم رد می شدم گفتن چرا میدوئی؟گفتم وطن وطن !خاک وطن!کلی خندیدن!من رسیدم رو پل و از جلوی مامور ارمنی رد شدم به اونور پل رسیدم که مامور ایرانی جوون نشسته بود خیلی مودب بود گفت چرا نفس نفس می زنی؟می خواستم بگم تو...بعد گفتم نه همه رفتن من جا موندم!

خلاصه یه مقداری همچین گشتنمونو وارد خاک وطن از نوع نوردوز شدیم!

حاجی گفت از اینجا سواریها می برن تبریز نفری شیش تومن من هفته پیش اومدم ،یه نفر میانسال اومد سمتمون گفت ماشین می خواین برای تبریز گفتیم آره نفری چند؟گفت ده تومن !حاجی گفت بابا من هفته پیش اومدم شیش تومن دادم یارو گفت نه گرون شده!ما هم گفتیم نه بریم بیرون تا ما بریم بیرون یارو تند تر از ما اومد بیرونو به مسافرکشا یه چیزی گفت!

آقا به حدی بی تربیت بودن به حدی نامرد بودن که من فکر کردم اشتباه شده من از کشور خودم اومدم یه کشور غریبه!خداقسمت هیچکس نکنه!اوففففف!

خلاصه فکر کنم یه ساعتی موندیمو یه پیکان مسافرکشی اومدو یه پسر جوونی بود مسافراشو پیاده کرد گفتم بهش چقدر می گیری تا تبریز گفت نفری هفت تومن  یعنی بیستو هشتومن گفتم تخفیف بده گفت بیستو شیش تومن ،گفتم بیستو پنج گفت نه که نه گفتم باشه بریم!

تو مسیر یه مقداری از نخجوان گفتو از اینکه صبح مردم اینورن شب اونورنو نمی دونم چیو چی!سیم کارتمو عوض کردم دیدم رو گوشی یه سرور ناشناس داره آنتن می ده تو همین هاگیر واگیرم خورشید تلفن پیچ کرده بود منو، منم از ترس پول بین الملل جواب نمی دادم اینقدر زنگ زد و مسیج دادکه چیه چرا جواب نمیدی پولتو من میدمو نمیدونم چی که دیدم سروره عوض شده منم بی خیال همه فکر کردم داره اسم محل رو می گه جواب دادم یه پونزده دقیقه ای صحبت کردم بعد که قطع کردم فهمیدم که بهههه آذربایجان سه تا سرور داره من تو دام افتاده بودم!یه روز یه مسوول بنده خدا از مخابرات داشت می گفت آقا تو مناطق مرزی جستجوی شبکتونو دستی کنینا!منم گوش به حرفش ندادمو تو دام افتادم شما اما گوش کنین به نصیحتش!

ابوی دیدم قاطی داره می کنه اول از غر غر ضعیف، بعد قوی،بعد هم مستقیم گیرداد به راننده که آقا پیچای گردش به چپنو خیلی باز می کنی مارو به کشتن مید یها!اونم یه مقداری بهش همچین برخورد! آخه گرگ بیابون بودا، جون خودش!جای دیویدو خیلی خالی کردم  چون انگار باهام بود!

دیگه هوا کاملا تاریک شده بود و ما به نزدیکی های مرند رسیدیه بودیم ،راننده خرابی چراغشو بهونه کردو گفت ناراحت نمیشین اگه من براتون یه ماشین بگیرم ؟ابوی گفت ناراحت چیه خیلیم خوشحال میشیم !تو میدون ورودی مرند یه آردیو دید سه دور دور میدون بوق زنان دنبال آردیه رفتیم تاوایستاد!به جون خودم راست میگم سه دورو تازه کلأ تو اون میدون چهارتا ماشینم نبود!

چی بودو چی گفتنو نمیدونم من رفتم یه سوپر مارکتی که آب معدنیو یه مقدار کیک و کلوچه بخرم اومدم دیدم همه شاکی بیا دیگه !من گفتم ببخشیدا مسیرتون از جلوی این سوپر مارکته رد میشه شما نمی تونستین بیاین اینور؟شما هم بله؟

آردی دستکمی از پیکانه نداشت اما خیلی مرام گذاشت!گفت اتوبوس از تبریز می بره شهر باران تو ترمینالش الان اتوبوس هست گفتیم مارو ببر خب اونجا، گفت: من بلد نیستم اما بچه تبریزما!منم بهش گفتم نگو جائی این حرفو زشته آدم مال یه شهری باشه بعد ندونه ترمینالش کجاست؟نه زشت نیست شما بگین؟

دم ترمینال تبریز هیچ تفاوتی با نوردوز نداشت ،همه عین شکارچی های انسان مترصد شکار!تا اینجا چهل هزارتومن نفری آب خورده بود!رفتنی از تهران تا ایروان پول اتوبوس نفری سی و پنج هزارتومنه ولی همین مسیر برگشتنی با اتوبوس نفری پنجاهو پنج هزارتومنه!چرا ؟اونو باید از دولت ارمنستان سوال کنین!

ترمینال تبریز می گفتن تا شهرباران نمی بریم اگه هم بریم نفری سی هزارتومن!به هیچ صراتی مستقیم نشدن که نشدن !

یه سمندی توافق کرد که نفری هفتومن بگیره مارو ببره تا اردبیل منو ابوی عقب نشستیمو حاجی جلو! همه چیز عالی بود تا اینکه راننده از خدا بی خبر یهو تو بستان آباد حوس کرد مسافر بزنه! چون من بهش گفته بودم که نفری بیست تومن مارو ببر تا شهرباران یه مسافرم زدی مال خودت!آقا دم سه راهی بستان آباد یه سری جوون وایستاده بودن که می خواستن برن اردبیل هی بیاین نیاین آها یالله یکی اومد من دیگه نگاش نکردم اومدو نشست  بغل من ،من وسط نشسته بودم  احساس کردم دارم کمپوت میشم هی نگاش کردم دیدم نه مثه اینکه خیال نداره خوب بشینه ،اینقدرم بو می داد بو می داد که باور نمی کنین!آقا النظافة من الایمان! ابوی بنده خدا که کج شده بود کاملا یوری نشسته بود نمی دونم تو کدوم آبادی بود که واسه دستشوئی وایستادیم منو ابوی از در مخالف پیاده شدیم رفتم به حاجی گفتم بیا عقب بشین! به پسره گفتو پسره رفت جلو بشینه من اصلا به پسره نگاه نکردم دلم می خواست خفش کنم هم اونو هم راننده نامرد بی شخصیتو که ادعاش اوفففف!

ساعت یک بود رسیدیم اردبیل !اینجا چه خبره؟مثه اینکه ساعت هفت بعد از ظهره اینقدرآدمو ماشین تو خیابونه که نگو!باور کردنش سخته!راننده از خدا بی خبر همون چهارراه اول مارو پیاده کردوگفت برین اون سمت ماشین می بردتون ترمینال!با کمال پرروئی !خیلی از خدا بی خبر بود!

پیاده شدیم حاجی به پسره گفت از همینوره دیگه! نهههههه!ماشالله!آقا قد علی دائی، هیکل دوبلش!باورم نمیشد اینچجوری پیش من نشسته بودو من نمیدیدمش!آقا غولی بود در نوع خودش!مشت که هیچچی اگه یه ضربه کوچیک به من می زد من جابجا می مردم!برو آقا برو من دیگه نمی خوام خفت کنم ولی تورو جون عزیزت رفتی خونه برو حموم حتما!این حمومو شرمنده کن!

از اون چهاراه تا ترمینالو یه آردی سوار شدیم که یارو ماشینش نو بود بین نور بالا و نورپائینم هیچ تفاوتی قائل نبود!شهر همچنان شلوغ بود !تا دم ترمینال مارو بردو هزارتومن ازمون گرفت بازم دم تو یکی گرم!

تو ترمینال که نه،محل توقف ماشینای خطی بود ماشینای خطی وایستاده بودن اوناهم دندون گرد کرده بودن اما دندونشون به اندازه تبریز گرد نبود(نه اینکه فکر کنین شهر خودمون بهتره ها نه !)یکی که مودب بود اومدو گفت تا شهرباران می برم اینم ماشینمه آردی صفره!

منم که عاشق آردی چی اساسی!یادم نمیاد چی شد اما حاضر بودم خودم نفری بیست تومن بدم فقط بریم دیگه از خواب داشتم می مردم رفتم تو سوپری که اونجا بود یه دوغ یک ونیمی واتا(بر عکس آبش که طعم آب بارون میده ،خیلی سبک و باحاله)خریدمو جاتون خالی شروع کردم به سرکشیدنش  از چمدونم بالش رویائیو برداشتمو باد کردم ، یه ربع بیست دقیقه بعد دوغ که تموم شد چشماش شل شدن ،یه لحظه تونل خروجی آستارا اردبیلو دیدم ،یه لحظه دیگه صدای ابوی اومد که بیا کباب بخور !گفتم اصلا حرفشو نزن،یه لحظه بعدم با یه بوی بد(نه بابا کسی کاری نکرده بود،بوی زرجوب عزیز بود!)ازخواب پریدم ابوی گفت رسیدیم دارن میان دنبالمون ،راننده گفت آقا بیدار نشدی کباب بخوری  ما جات خوردیم!می خواستم یه چیزی بگم گفتم حرفی نزنم بهتره!همش به یاد چراغونی اتوبان تبریز اردبیل بودمو روشنائی شهر مون و کلا شهرامون، همش می گفتم ایکاش فقط این نور به خیابونا نمی تابید به خیلی جاهای دیگه باید می تابید!

سر چهارراه بوسار ماشین ابوی آماده بود!باورم نمی شد خورشید پشت فرمون بود با ام محترمم !خورشید تو کی اومدی ؟ساعت دوازده راه افتادم تا همزمان با تو برسم!ایول مرام !

بعد از سه روز اومده بودم خونه اما خیلی دلم گرفته بود تازه یکی از اساتید لطف کرده بودو با اسپری قرمز رو دیوار خونه شعار نوشته بود یه عکسم کشیده بود یه آدم بود نمیدونم کی بود!ولی کاملا قاطی کرده بودم نرسیده کلنجار شروع شده بود!

 

  اين شيفتگان كه در صراطند، همه     جوينده چشمه حياتند، همه

حق مـى‏طلبند و خود ندانند آن را       در آب به دنبال فُراتند، همه

 

 


مطالب مشابه :


سفر به ارمنستان (2) - تجربیات سفر

اگر مایلید با اتوبوس به ارمنستان سفر است.بهای بلیط اتوبوس در ایروان نیز




ایروان قسمت آخر

زمین مهربان - ایروان قسمت آخر - مطالب عمومی سلام سلام. بی حاشیه بگم از همه اونائی که اومدنو




سفر زمینی به ارمنستان

با اتوبوس به ارمنستان سفرمی نمایید ساعت حدود دوازده یک می رسید ایروان که درب اتوبوس




ایروان شهر مجسمه ها وکلیساها

سفر نامه و گردشگری - ایروان شهر مجسمه ها وکلیساها - - سفر نامه و گردشگری




حادثه

واژگونی اتوبوس تهران-ارمنستان( ایروان)در محور مرند-جلفا 23 کشته و زخمی بر جای گذاشت .




اجاره آنلاین آپارتمان درارمنستان و رزرو انلاین هتل در ارمنستان

خوب بسیاری از دوستان تصمیم دارند خودشان حالی چه زمینی (اتوبوس خودروی وشخصی ) و چه هوایی به




سفرنامه ارمنستان ( دومین بار )

2- نمایی از شهر ایروان . برای سفر به ارمنستان نیاز به فراهم اتوبوس از ایران به




اطلاعات ارمنستان

برای اجاره آپارتمان درارمنستان، اگر با اتوبوس می روید که پایتخت ارمنستان شهر ایروان




برچسب :