خدااااااااااااااااااااااااااا جونم

امروز اومدم با كه با خدا صحبت كنم .... امروز اومدم كه بهش بگم چرا داري اينقدر منو سخت سخت امتحان ميكني اخه نميگي يوقت شايد تو اين امتحاناي سخت رد بشمو بشم بنده بدت ( نه اينكه الان خيلي خوبي) خدا جونم خودت ميدوني كه تو تمام اين سه سال هيچوقت از يادت غافل نيودم و هيچوقت نگفتم اگه من برام اتفاقي افتاده خدا برام بد خواسته نه اتفاقا هميشه گفتم كه هر چي برام پيش اومده خوب برام بهتر بوده ولي خدااااااااااااااااااا ديگه دارم كم ميارم ديگه دارم داغون ميشم ديگه از روحيم هيچي نمونده كه خرج زنديگيمو وحيد بكنم ... خديا چرا نشد تو اين سه سال من يبار برم سونوگرافي يا دكتري چيزي بعدشم با لب خندون بيام بيرون و وحيدو خوشحال كنم ...... خدايا چرا نشد كه منم مثل بقيه وقتي بي بي چكم مثبت شد يا اينكه رفتم ازمايش بتا دادم خوشحال بشم ..البته خوشحال كه شدم ولي از اون خوشحالياي بدون استرس از اونا كه وقتي جواب خوب ميگيري ديگه فكر و ذكرت اين نباشه كه واي حالا برم سونوگرافي ... واي حالا دارو چه مصرف كنم ... واي اين دارو بهم ميسازه .... واي اون دارو برام بد نباشه و هزار تا واي ديگه . خدايا چرا نشد كه منم مثل بقيه تا فهميدم دارم مامان ميشم برم با ذوق و شوق به همه خبر بدم نه اينكه به مامانم بگم فعلا به كسي نگو من قضيم با بقيه فرق ميكنه يا به وحيد بگم خونه مامانت رفتيم تابلو نكنيا اونا بفهمن تا از همه چي مطمئن بشيم .... چرا نشد منم وقتي يه غذايي ميخورم و حالم بد ميشه و ديگه نميتونم به خوردن ادامه بدم براي اينكه ديگران نفهمن چمه الكي سرما خوردگي رو بهونه كنمو نگم كه باردارمو نميتونم اين غذا رو بخورم و هزار يكي چراي ديگه كه تو ذهنمه و فرصت نوشتن نيست ولي خوب تو خودت بهتر از خودم از تمام حرفاي دلم خبر داري .......

خدايا من كه ازت خواستم ازت درخواست كردم بهت التماس كردم حالا كه خودت منو اينطوري غافلگير كردي و تو يه موقعيكه اصلا انتظارشو نداشتم ني ني پرتاب كردي تو دلم خوب خودتم مواظبم باش ديگه ....... نميدونم نميدونم حكمتت چيه .. نميدونم چرا همش صلاح من تو چيزاي سخته ... نميدونم من بايد چقدر ديگه زجر بكشم تا همه چي درست بشه ....  باشه اشكال نداره اگه ايندفعه هم قسمت من اينه كه ني ني نمونه خوب باشه نمونه شايد بااااااااااااااااازم صلاحم اينه شايد هنوز قسمت نيست و هزار تا شايد ديگه ولي خوب خدايا خودت توانشو بهم بده و خودت حفظم كن

............................... خوب دوست جونا حالا بزاريد براتون ماجرارو تعريف كنم تا ببينيد چرا اينقدر دلم پره .اگه يادتون باشه قرا بود روز يكشنبه برم پيش خانوم دكتر طرازي تا ببينم چرا لكه بيني دارم خوب همونطور كه حدس ميزدم خانوم دكتر گفت كه يكي از عوارض آمپولاي رقيق كننده خون لكه بيني ولي خوب بهتره كه نباشه بعدشم من چون خودم حدس ميزدم كه بگه سونو امجام ميده قبلش جاتون خالي كلي آب و آبميوه خورده بودم و به قول خانوم دكتر مثانه اي پر كرده بودم كه بيا و ببين ولي چه فايده خانوم دكتر هي اينور و نگاه كرد هيچي نگفت هي اونور و نگاه كرد بازم هيچي نگفت هي پايينو ديد ، بالارو ديد هيچي نگفت تا اينكه من خودم يه چيزي گفتم . گفتم خانوم دكتر چه خبر اوضاع چطوره كه ايشونم دهان مبارك رو باز كردن و درافشاني نمودند و گفتن كه ساك حاملگي از هفته پيش بزرگتر شده و وارد هفهته ۷ شده ولي من نميتونم توش جنينو ببينم .... وا يعني چي خانوم دكتر چرا نميتونيد جنينو ببينيد ... خانوم دكتر خوب فعلا كه چيزي معلوم نيست و به همين راحتي بعدشم كه رفت نشست سرجاشو منم رفتم پيشش . البته خانوم دكتر گفت كه خيلي نگران كننده نيست يعني فعلا تا هفته ديگه بايد بهش مهلت بديم شايد هفته ديگه تونستيم ببينيمش . من به خانوم دكتر گفتم ممكنه بارداري خوبي نباشه كه انوم گفت براي كسايي با شرايط شما همه چي ممكنه ولي بازم گفت چون ساك حاملگي خوبه و رشدش خوب بوده فعلا جاي استرسي نيست صبر كن تا هفته ديگه و تمام داروهاتم كامل مصرف كن .

يعني با اين حرف انگار يه پارچ آب يخ ريختن رو سرم ساك خالي واي خدايا يه مشكل جديد واي خديا يعني من بايد تا هفته ديگه صبر كنم واي خدايا يعني يه دل مشغولي جديد ..... بعدم كه طبق معمول از اتاق دكتر كه اومدم بيرون وحيد قيافه غمزده منو ديد فهميد كه دوباره موضوعي براي خوشحالي وجود نداره و فقط به من گفت خودت خوبي منم گفتم اره از اين بهتر ديگه چي ميخواي ساكم خاليه و كلي خنديدم بعدشم طبق معمول كه هر وقت خيلي خوشحالم يا هر وقت خيلي ناراحتم ميگم بريم پيتزا بخوريم اون شبم رفتيم شام يه پيتزا زديم به بدن و بعدشم رفتيم خونه . حالا تو خونه من غمزده و وحيد بيچاره نقش سنگ صبور بودنش دوباره شروع شد و كلي حرفاي تكراي قبلي كه خدا ما رو خيلي دوست داره هيچقوت بد براي ما نخواسته تا حالا هر چي براي ما پيش اومده توش خير بوده ، اصلا ولش كن بابا گور باباي بچه .. بچه ميخوايم چيكار داريم براي خودمون خوشحال و شنگول ميگرديم فلانيرو نگاه كن نميتونه هيج جا بره چون بچش اينطوري اون يكيرو ببين نتونست بياد فلان جا چون بچش اينطوريه و هزارويكي حرفاي ديگه ...... دلم براش ميسوزه كه اونم تو همه اين مشكلات داغون ميشه ولي خوب اون مرده و نميتونه بروز بده و تازه بايد منم اروم كنه .... حالا تمام اين قضايا يه طرف اين لكه بينيا مگه تموم ميشن البته خيلي كمه ولي خوب هر يه لكه انگار يه پتكيه كه ميكوبن تو سر من ...... حالا من حق دارم كه اينقدر دلم پر باشه ؟ حق دارم كه اينقدر دلم از دست خدا گرفته باشه ؟‌ خدااااااااااااااااااااااااايااااااااااااااااااا

امروز به توصيه يكي از دوستام رفتم دوباره يه آزمايش بتاي بارداري دادم كه ببينم چقدر تيتر بتام بالا رفته يعني ببينم كه مناسب هفته ۷ هست يا نه كه جوابش امروز ساعت ۶ بعد از ظهر آماده ميشه ....... اينطوري حداقل شبو راحت ميخوابم و ميدونم كه چه خاكي بايد تو سرم بريزم .......

بازم ميگم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا تنهاااااااااااااااااااااااام نزاااااااااااااااااااااااااااااار


مطالب مشابه :


392-پیتزا دکتر آرین

بانو - 392-پیتزا دکتر آرین - دست نوشته های سابقا سرخپوستی یک بانوی




خدااااااااااااااااااااااااااا جونم

گفتم خانوم دكتر چه خبر اوضاع چطوره ميگم بريم پيتزا بخوريم اون شبم آرين به روايت




شرکتهاو وب سایتهای تبریز

www.aryanmehr.com آرين مهر-فروش و پخش www.dr_nikk.com پيتزا سونوگرافي و دپلررنگي -دكتر




وکلای قم

قم-سالاريه-خيابان اقاقيا-ساختمان اداري ارين-طبقه پيتزا مامك دكتر كاوياني




برچسب :