فرانسیس بیکن
وی یک فیلسوف و سیاست مدار انگلیسی متولد لندن است .وی در حقیقت فلسفه عملی ندارد ولی بیکن را خیلی ها بانی فلسفه تحققی میدانند یعنی فلسفه ای که بر مبنای تحقیق استوار است .از جمله کتب اصلی اومیتوان به "مقالات"و" احیاء العلوم کبیر"اشاره کرد که متاسفانه این یکی نا تمام ماند. بخش اصلی این کتاب " ارغنون نو" میباشد که برای بچالش کشیدن کتاب ارغنون ارسطو نوشته شده چون کتاب ارغنون ارسطو را در آن زمان کتاب جامع هستی شناسی و علوم میدانستند بیکن که با روش های هستی شناسی ارسطو و افلاطون مخالف بوده راه جدید هستی شناسی را ارائه داده بنابراین نام کتاب خود را ارغنون نو گذاشته .در این کتاب او میگوید ما نمیتوانیم مجهولات را بوسیله قیاس (که جزء اصلی منطق ارسطوست) حل کنیم بلکه باید هر مجهول را با تجربه و مشاهده بسیار به جزئیات تقسیم کرد وسپس با استقرا پی به مجهولات برد.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
مخالفت با پیشینیان بویژه افلاطون و ارسطو
وی از نخستین فیلسوفان اروپایی بود که در مورد "شناخت هستی" با افلاطون و ارسطو به مخالفت پرداخت بیکن منطق ارسطویی را نا کارامد میدانست و میگفت فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو در واقع به فلسفه و علوم زیان بزرگی وارد کرده اند چرا که سعی کرده اند قانون طبیعت را بصورت یک امر قطعی و غایتی بیان کنند وعلاوه برآن به نظرات شخصی بیشتر از مشاهده اهمیت میدادند و بنابر این راه را بر کنجکاوی و پویایی مردم بسته اند.
فلسفه بیکن :
در کل اصل فلسفه وی اینست که راه تحصیل علم وهستی شناسی عبارت است از مشاهده درا مور طبیعت و تجربه اندوزی برای جمع اوری اطلاعات و سپس تعقل و استقرا.وی در حقیقت بجای قیاس (که ارسطو به ان اصالت میداد )، استقراء را وارد میدان کرد.
بیکن معتقد بود پیشینیان با استدلالات بی ماخذ و مبنی بر تخیلات و موهومات بدنبال شناخت هستی بودند. انها بجای توجه به محسوسات ومشهودات ، صرفا قیاس را ماخذ قرار دادند و از جزییات غافل مانده اند.وی معتقد بود راه رهایی، سلطه بر طبیعت است .هستی امری ملموس و مادیست که با روش آزمون و خطا شناخته میشود و انسان باید هستی را کامل شناخته و بر ان مسلط شود و خود بر هستی حاکم شودو و برای اینکار باید کاملا به خصوصیات اجسام اگاه شد تا بتوان انها را مطابق خواست بشر تغییر داد برای اینکار هم باید مشاهده و تجربه و دقت فراوان در جزئیات و استقراء را بکار برد.فرانسیس بیکن از نخستین فیلسوفانی اروپایی بود که در مقام هستی شناسی در برابر افلاطون و ارسطو ایستاد و رویکردی تازه در منطق و روش شناسی شناخت هستی به وجود آورد که در مقابل منطق ارسطویی قرار داشت. بیکن در اثر مشهور خود به نام "ارغنون نوین" به نقد نظام های کهنه و پوسیده تفکر فلسفی-علمی در سده های میانه پرداخت. او اندیشمندان متافیزیک سنتی را به عنکبوت های تارتنی تشبیه می کرد که اگر چه با تلاش بسیار تارهایی بسیار زیبا و ظریف می تنند و به هم می بافند، اما این تارها کوچک ترین پیوندی با واقعیت ندارند و فاقد هر گونه کاربردی در شناخت علمی از هستی، طبیعت و انسان هستند. بیکن دسته دوم از فیلسوفان را به مورچگان تشبیه می کرد. از نظر بیکن این دسته از فیلسوفان اگرچه نکته یا نکاتی از حقیقت و جنبه های از معرفت را کشف می کنند اما نمی توانند در یافته ها و اکتشاف های خود تغییری دهند، آن ها را بپرورانند و از آن ها محصولاتی تازه و بدیع بسازند؛ و در نتیجه حاصل یافته های اینان انبوهی از حقایق درهم برهم و پراکنده و غیر قابل استفاده است. بیکن سومین دسته از اندیشمندان و فیلسوفان را به زنبوران عسل تشبیه می کرد و خود را نیز یکی از اندیشمندان این دسته می شمرد. بیکن این دسته از فیلسوفان را اندیشمندان راستین می دانست و هستی شناسی اینان را یگانه هستی شناسی حقیقی و علمی و قابل اعتماد می شمرد. بیکن نخستین وظیفه چنین اندیشمندانی را ویران کردن تمام ساختمان های اندیشه ای می دانست که در طول سده های گذشته بر پا شده، اما هیچ کدام از آن ها این شایستگی را نداشته که بتواند عقل و تفکر انسان ها را هدایت و رهبری کند.بیکن برای رسیدن به مقام فیلسوف راستین ناچار بود که تمام اصول و مبادی سنتی را که در سده های میانه و سده های پیش از آن بر فلسفه رسمی مدرسی( فلسفه اسکولاستیک) سلطه و سیطره داشت ویران کند و در هم بشکند، و در این راه مجبور بود که نخست در مقابل روش شناسی و منطق ارسطو و افلاطون در حوزه هستی شناسی قرار بگیرد و با گرایش های فلسفی افلاطونی و رویکردهای ارسطویی پیکار کند و ناکارآمدی و سترونی آن ها را در راه شناخت حقیقت هستی نشان دهد و اثبات کند.از دیدگاه فرانسیس بیکن فیلسوفانی چون افلاتون و ارسطو که "اهتمام کرده اند قانون طبیعت را به صورت یک امر استقصا شده و مسلم مقرر دارند، خواه نظر خود را با تأکید ساده بیان کرده باشند و خواه با تصنع حرفه ای، در هر صورت نسبت به فلسفه و علوم زیانی بزرگ وارد آورده اند؛ زیرا همان اندازه که در عقیده مند ساختن مردم به نظر خود کامیاب شده اند همان اندازه هم در خاموشی و متوقف کردن کنجکاوی تأثیر داشته اند و اگر نسبت به نظر خود مفید بوده اند، به حکم به هم زدن و پایان دادن به اجتهاد دیگران، موجب خسران آنان شده اند.
هستی شناسی فرانسیس بیکن هستی شناسی عملی و پراتیک بود و او در رویکرد خود به هستی از راه و روش فیلسوفان یونان باستان پیش از افلاتون چون آناکساگوراس و دموکریتوس استفاده کرد؛ و همانند هر نوبنیانگر معنوی، کوشید تا نخست عقل و اندیشه را از زنجیرهایی که طی دوران های متمادی بر دست و پای آن ها پیچیده شده بود، رها سازد و لوح عقل را از تمام تصویرهای گمراه کننده و فریبنده پاک گرداند.بیکن برای هستی شناسی مراحل و مراتبی قائل است: روی آوردن به واقعیت- آزمودن و مشاهده- پیوند دادن میان مشاهدات و ادراک های حسی گوناگون به شیوه ای ویژه که خود تعریف می کرد- بر هم نهادن مجدد یافته ها- تعمیم دادن و به نتیجه گیری های کلی و عقلانی درست رسیدن، مهم ترین مراحل و مراتب هستی شناسی از دیدگاه فرانسیس بیکن است. او معتقد است که برای رسیدن به چنین مقام والایی در شناخت هستی نخست باید مانند کودکان، لوح اندیشه را از تمام تصویرهای گمراه کننده سنتی پاک کنیم، تا با رویکردی نوین به هستی و واقعیت های آن، به شناختی حقیقی و درست از جهان وجود برسیم و آن را همان گونه که هست در لوح اندیشه خویش حک کنیم.
مهم ترین وظیفه فلسفه از دیدگاه بیکن "تفسیر طبیعت" است. در نظر بیکن طبیعت کتابی است که نخست باید آن را خواند و سپس باید آن را تفسیر کرد. به زعم بیکن نباید هیچ چیز را به صرف این که "ارسطو چنین نوشته یا افلاتون چنین گفته است" پذیرفت، بلکه باید خود آدمی کتاب طبیعت را بخواند و به آنچه در این کتاب نوشته شده، برسد. و برای خواندن کتاب طبیعت نخست باید زبان آن را فرا گرفت. به همین دلیل در وهله نخست بیکن می کوشد تا زبان خواندن کتاب طبیعت را به ما بیاموزد و الفبای آن را به ما یاد بدهد.به این منظور بیکن در نخستین گام منطقی نوین بنیان می نهد تا خواننده را برای یاد گیری زبان کتاب طبیعت آماده کند و راه و روش درست اندیشیدن را به او بیاموزد.منطق سنتی، به خصوص منطق ارسطویی، از دیدگاه بیکن بسیار ناکارآمد و غیر قابل استفاده است، و جز گمراه کردن ذهن و به انحراف کشیدن آن نقشی ایفا نمی کند. در این باره بیکن چنین می نویسد:
"منطقی که امروز معمول است بیشتر برای تثبیت خطاهایی است که پایه آن ها روی یک مشت معلومات مقبوله قرار گرفته، نه برای جستجوی حقیقت، پس ضرر آن از نفعش بیشتر است."بیکن معتقد است که فیلسوفان منطق دان و معتقد به منطق ارسطویی قیاس را منطبق با اصول و قواعد علوم نمی کنند، بلکه بیهوده آن را مستند به احکام قضایای حد وسط می سازند که با احکام طبیعت ناسازگار و بر آن ها غیر قابل انطباق است، و به همین دلیل اگرچه به تصدیق قضیه سوق می کند اما با واقعیت امر مطابقت ندارد. او معتقد است که "قیاس ارسطویی" مرکب است از قضایا، و قضایا تعبیراتی است از معلومات. پس اگر خود معلومات که اساس موضوع است مبهم و به طرزی نادرست از امور منتزع شده باشد، آنگاه در ساختمان قیاس استحکامی نخواهد بود و در نتیجه امید فیلسوف منطق دان منوط خواهد بود به استقراء:
"معلومات ما نه در منطق درست است و نه در طبیعیات. تصوراتی مانند جوهر، کیف، فعل، میل، حتی خود ذات صریح نیستند و از آن بدتر تصوراتی است نظیر: سنگین، نور، کثیف، رقیق، تر، خشک، نسل، فساد، جاذبه، دافعه، عنصر، صورت، که همه این ها خیالی است و تعریفش ناقص است."
بیکن معتقد است که معلوماتی که ما از کلیات محدودالاطلاق مانند آدم و سگ و کبوتر، و از یافته های مستقیم حسی خود مانند گرم و سرد و سفید و سیاه داریم ذاتاً ما را به اشتباه نمی اندازند، با این وجود گاهی همین ها هم با تغییرات و سیلان ماده و اختلاط یکی با دیگری مبهم می گردند و غلط انداز. او معتقد است که تمام معلومات دیگری که آدمی تاکنون پذیرفته است از روی حدس و گمان است و با روشی درست و اصولی از اشیا و پدیده ها انتزاع نشده است.او می نویسد: "در باب ساختن قضایا هم مانند سایر معلومات، میل و حدس کار می کند و این وضع حتی اصولی را هم که از استقرا حاصل شده استثنا نمی کند تا چه رسد به احکام و قضایای پایین تر حاصله از قیاس".
بیکن معتقد است که برای کشف حقیقت هستی فقط دو راه ممکن وجود دارد:"راه اول آنکه از حواس و جزئیات به قضایای خیلی کلی می جهد و از این اصول که صحت آن را تمام شده و لایتغیر می پندارد شروع به تشکیل حکم و کشف قضایای حد وسط می کند و این روش معمول زمان ماست. راه دوم آنکه احکام را از حواس و جزئیات استخراج می کند و با تدریج و ترتیب مسلسل پیش می رود و در آخرین مرحله به قضایای کلی می رسد. راه صحیح همین است ولی تا کنون عمل به آن نشده."او معتقد است که اگر فهم و درک آدمی نوپا در تفکر را به حال خود بگذاریم همان راه و روش اولی را پیش می گیرد و مطابق روش منطق سنتی پیش می رود، زیرا عقل بشر همیشه مشتاق و خواهان این است که به مراحل کلی ترین قواعد بجهد تا آنجا به آرامش خاطر و ارضاء منطقی دسترسی پیدا کند. بنابراین از تجربه و آزمودن و با صبر و شکیبایی پله های دشوار- گذر استقرا را یک به یک پیمودن زود خسته می شود و به نفس نفس زدن می افتد. اما در آدمی فکور و اندیشمند و کارآزموده در تفکر، نیروی فهم و ادراک، به شرطی که به حال خود واگذاشته شود و تحت تأثیر عقاید منقول نباشد، آن راه دوم را پیش می گیرد که راه راست و درست است، ولی البته پیشرفتش کند و کم خواهد بود، زیرا اگر نیروی فهم راهنمایی و یاری نشود یک جانبه می ماند و نمی تواند بر مجهولات پدیده ها و چیزها فائق آید و به حقیقت هستی راه یابد و آگاه شود.
"هر دو روش از حواس و جزئیات شروع می کند و در عالی ترین قواعد کلی توقف می نماید، ولی فرق بین این دو بسیار است. زیرا اولی فقط نگاهی گذرا به سوی تجربه و آزمایش جزئیات می کند، در صورتی که دومی چنانکه سزاوار است با رعایت ترتیب آن آزمایش را ادامه می دهد. همچنین اولی آغاز و کلیاتی بی فایده و مطلق وضع می کند، در صورتی که آن یکی قدم به قدم به سوی مطلبی بالا می رود که در نظام طبیعت مقدم است و بهتر شناخته شده."هستی برای فرانسیس بیکن وجودی مشخص و ملموس و مادی است که از راه تجربه و آزمایش های علمی و با روش آزمون و خطا کشف و درک و شناخته می شود و آدمی با شناختش بر آن مسلط می شود و با این تسلط بر آن حاکم و فرمانروا می شود و در این صورت است که می تواند هستی را مثل مومی نرم در دستان خود شکل و حالت ببخشد و به هر صورت و گونه ای که خواست آن را بازسازی و بازپروری کند.بیکن در راه هستی شناسی موانعی مهم و دشوار- گذر می بیند. او این مانع ها را به چهار دسته بت یا به اصطلاح خودش "ایدولا" تقسیم می کند و بر این باور است که عقل و اندیشه بشر تا کنون گرفتار و دچار این چهار گونه بت و بت پرستی بوده است؛ بت هایی که ذهن و تفکر او را به اسارت کشیده اند و مانع شده اند که او بتواند آزادانه بیندیشد و آزاد اندیشانه حقیقت هستی را بشناسد:
بت های قبیله ای- بت های غار- بت های بازار- بت های نمایشی.
بحث درباره این چهار گونه بت و بت پرستی را، که به عقیده بیکن اساسی ترین مانع ها و بن بست های راه هستی شناسی هستندرا پي ميگيريم:
بتهاي ذهن (بزبان بيكن ) :
بت ها و تصورات نادرستي كه اكنون [قوه] فهم انسان ها را در اختيار گرفته اند و سخت در آن ريشه دوانده اند، نه تنها ذهن آدمي را چنان تسخير كرده اند كه ديگر حقيقت به سختي مي تواند راه خود را بدان بازيابد، بلكه حتي پس از آنكه حقيقت به ذهن انسان راه يافت نيز، در لحظه اوج علوم، باز به سراغ ما مي آيند و مشكل زا مي گردند؛ مگر آنكه انسان پيشتر از آن بت ها و تصورات نادرست برحذر شده، دژ هاي خود را تا به حد امكان نسبت به تعدي آنان مستحكم گردانده باشد.
چهار طبقه از بت ها وجود دارند كه ذهن انسان را تهديد مي كنند؛ و من صرفا به خاطر تمايز نهادن ميان آنان، نام هايي را براي هر يك برگزيده ام: اولين طبقه را بت هاي قبيله اي مي ناميم؛ دومين را بت هاي غار[يا شخصي]؛ طبقه سوم را بت هاي بازاري و طبقه چهارم را بت هاي نمايشي.
صورت بندي تصورات و اصول موضوعه براساس استقراي راستين، بي شك مناسب ترين راه حلي است كه مي توان براي دور داشتن و در امان بودن از بت ها به كار بست. اما نفس برشمردن اين بت ها نيز بسيار مفيد خواهد بود، چرا كه نظريه راجع به بت ها، طبيعتا همان جايگاهي را خواهد داشت كه نظريه رد سوفسطايي گري به منطق عمومي داشته است.
1 - بنيان بت هاي قبيله اي در طبع انساني است [ يعني] در قبيله و يا نژاد بشري؛ چرا كه به غلط فرض شده است كه حواس آدمي، معياري است براي اشيا، اما چنين نيست و تمام ادراكات، چه ادراكات حسي و چه ادراكات عقلي، معيار هايي متناسب افرادند و نه معيارهايي كلي. درك انساني همانند آينه اي غلط انداز است كه اشعه ها را به صورت ناموزوني دريافت مي كند و در [هنگام بازتابش] طبيعت اشيا را با دخالت دادن طبيعت خود، مبهم و بي رنگ مي سازد.
2 - بت هاي غار، بت هاي انسان منفردند چرا كه هر شخص (به غير از خطاهاي مشترك ميان طبيعت تمامي انسان ها) غار يا خلوتگاهي خاص خود دارد، كه در آن نور طبيعت بي رنگ و منكسر مي گردد؛ حال چه به دليل طبيعت مخصوص و غريب فرد و چه به دليل تحصيلات يا گفت وگوهايش با ديگران يا كتاب هايي كه خوانده يا مرجعيت كساني كه آ نان را ارج مي نهد و تحسين مي كند يا تفاوت در درك هايي كه در ذهن هاي پيشتر جهت يافته و يا در ذهن هاي بي تفاوت و ساكن حاصل مي شود. پس روح آدمي (در حالي كه در ميان افراد مختلف تقسيم مي شود) امري است متغير و انباشته از آشفتگي، چنانكه گويي تصادف بر آن حاكم است. لذا، همان طور كه هراكليتوس به درستي دريافته بود، انسان ها علم را در دنياي حقير خود مي جويند، و نه در دنياي عظيم تر و مشترك.
3- بت هايي نيز از تعامل و مشاركت انسان ها با يكديگر به وجود مي آ يند، كه من آنها را بت هاي بازاري ناميدم، يعني [خطاهايي كه حاصل] تجارت و هم نشيني انسان ها با يكديگرند. علت [اين گونه خطاها] اين است كه اين انسان ها به كمك گفت وگو وارد تعامل مي گردند، و كلمات براساس درك عامه معنا مي گيرند و لذا انتخاب نامناسب كلمات، به راحتي مانعي مي گردد براي [ قوه] فهم. حتي تعاريف و توضيحاتي كه افراد تحصيل كرده عادت يافته اند خود را به كمك آنها محافظت كنند، مشكل را برطرف نمي سازد. كلمات به روشني بر درك سلطه دارند و همگان را به پريشاني وا مي دارند، و انسان ها را به جدال هاي ميان تهي بي شمار و تخيلات بيهوده رهنمون مي گردند.
4- در آخر، بت هايي هستند كه از جزميت هاي گوناگون فلاسفه و قوانين نادرست بازنمايي به ذهن راه يافته اند. اين گونه بت ها را من بت هاي نمايشي نام نهاده ام؛ چرا كه به قضاوت من، تمام نظام هاي به ارث رسيده، چيزي نيستند جز نمايش هاي بسياري كه جهان هايي خودساخته را (كه به شيوه اي غيرواقعي و نمايشي خلق شده اند) ارائه مي كنند. چنين امري تنها به دليل اين گونه نظام هاي مرسوم و يا صرفا به دليل مكاتب فلسفي كهن نيست: چرا كه بسياري از نمايش هاي ديگر همچنان ممكن است خلق شوند و به همين شيوه مصنوعي رواج يابند؛ و به هر حال از نظر خطاهاي به وجود آمده، متفاوت ترين نظام ها نيز عموما سبب هاي يكساني داشته اند. [بايد توجه داشت كه] مراد من، صرفا پيكره نظام هاي فلسفي نيست، بلكه بسياري از قوانين و اصول موضوعه در علم را نيز در نظر دارم، كه به طور سنتي زودباوري و اهمال، آ نان را برساخته است.اما بايد مفصل تر و دقيق تر در مورد گونه هاي ذكر شده از بت ها سخن گفت تا كه شايد [قوه] درك به حد مقدور از آنان بر حذر گردد.
منابع براي مطالعه بيشتر:
1-رساله "ارغنون نوین" فرانسیس بیکن ،
2- تاریخ فلسفه -ویل دورانت (در مورد عقاید)
مطالب مشابه :
فرانسیس بیکن
بخش اصلی این کتاب " ارغنون نو" میباشد که برای بچالش کشیدن کتاب ارغنون ارسطو نوشته شده چون
فرانسیس بیکن
بخش اصلی این کتاب "ارغنون نو"می باشد که برای بچا لش کشیدن کتاب ارغنون ارسطو نوشته شده چون
معرفی کتاب
شروح و تفاسیر استادانه وی بر مقالات منطقی کتاب ارغنون ارسطو با مباحث تفصیلی فارابی در
ارسطو
چنین است مرد کامل در نظر ارسطو. در کتاب درباره نفس را پیدا کرد، کتاب « ارغنون » ارسطو در
ارسطو - قسمت سوم
Introduction to World Religions - ارسطو - قسمت سوم - Introduction to World Religions compatible with Islam
زندگینامه ارسطو
ارسطو در سال ,جدلیات ,آنالوطیقای اول و دوم ,قضایا ,ابطال مغالات که در کل در کتاب ارغنون
ارسطو
ارسطو به همراه سقراط و شعر، فن خطابه، کتاب اخلاق که در کل در کتاب ارغنون
فلسفه ی منطق ارسطو
ميان مسلمين به عنوان کتاب ارسطو معروف بوده است و فلاسفه هر دو منطق ارسطو (ارغنون)
دانلود مقالات ارغنون (ويژۀ فلسفۀ اخلاق)
پی دی اف صدها کتاب در حوزه شرق شناسی دانلود مقالات ارغنون سرچشمه ارزش از نظر ارسطو و
روش شناسی
فرانسیس بیکن در کتاب ارغنون جدید -یاد آور ارغنون ارسطو او با انتشار کتاب خود
برچسب :
کتاب ارغنون ارسطو