به درد دل من گوش کنید
سپاس خدایی که اول است و پیش از او اولی نبود و آخر اوست و پیش از او آخری نباشد
امشب احیا گرفتم .به روش خودم تا 3 صبح با خدای خودم مناجات کردم خدایی که
نعمتها و بخششهایش پی در پی است .بعد از نیایش به خیلی چیزها تفکر کردم به
حال به گذشته به آینده یادم آمد یه روزهایی چه از نظر شخصی چه از نظر مادی
چه از نظر هیجانی بسیار ناشاد بودم و احساس میکردم در همه جنبه ها شکست
خورده هستم ....یک روزی همسرم جزواتی را به خانه آورد جزواتی از کنگره
جزوات عقاب سفید که آن زمان فقط 4 تای آن به چاپ رسیده بود البته به تدریج
همه به دستمان رسید با بیمیلی شروع به خواندن کردم پیش از آنکه خودم متوجه
شوم آموزشم شروع شده بود در آن موقع هیچ نمیدانستم که چه چیز میخواهد اتفاق
بیفتد پاسخ تمام سوالاتم را میخواندم میخندیدم گریه میکردم تعجب میگردم با
خودم گاهی اوقات جیغی میزدم البته این آموزشها بعد از 6 سال هنوز ادامه
دارد یادم میاید یک زمانی جایی خوانده بودم که خدا میگوید من در همه مواقع
ودر همه جا با بندگانم صحبت میکنم در آن زمان بود که حس میکردم خداوند با
زبان مهندس دژاکام سردار و سیلور و رعد با من صحبت میکند ....وقتی عقاب 7
تمام شد بعضی از مسائل برایم غیر قابل باور بود ساعت 3 صبح بود و من در
تراس خانه مان به مکالمات آقای مهندس و....فکر میکردم و به آسمان نگاه
میکردم یک لحظه به خدا گفتم اگر اینها که مهندس میگوید حقیقت دارد همین
الان تا 20 میشمارم یک شهاب از آسمان ابریت بگذرد 1-2-3-4-5..و همان لحظه
شهابی از آسمان گذشت .......و من ایمان آوردم که خدا هست و من ایمان آوردم
که کنگره حق است و من ایمان آوردم که اینجا سفری است از ظلمت به نور از
نادانی به دانایی از ترس به شجاعت از کفر به ایمان ودر نهایت از نفرت به
طرف عشق آری از نفرت به طرف عشق...و من ایمان آوردم که کنگره مکان مقدس و
امنی میباشد ...و زندگیم عوض شد و من ایمان اوردم که ما به اینجا دعوت شدیم
زیرا آمدنمان به طور ناهشیارانه انجام شده و من ایمان آوردم که اگر در
کنگره هستم کاملا به جا و به موقع بوده آن چیزی که من در کنگره به دست
آوردم همان چیزی بود که مدتها به دنبالش میگشتم نمیدانم شاید اغراق آمیز
باشد اما من در آن زمان حس میکردم این اولین تماس من با خداوند است فردای
آنروز در پارک طالقانی به آقای مهندس گفتم و گریه کردم او هم گریه کرد به
مهندس گفتم من از طریق محبت به شما به محبت به خدا رسیدم و شما سبب شدید
این اتفاق بیفتد ......بعد از به خاطر آوردن خاطراتم دیدم چقدر فاصله دارم
با آن زمان یا چقدر ....با خود اندیشیدم چقدر آزرده میشوم هم اکنون چقدر
دورم از آن محبت چرا آنقدر وارد حاشیه هام چرا نیمه تاریک وجودم خودش را
نمایان ساخته چرا سر جنگ دارم با کسانی که حتی به من ظلم میکنند چرا به
خاطر شهادت دروغ دیگران میرنجم چرا جزواتم را بسته ام و به این فکر میکنم
که موقعیتم را مقامم را و ...از دست ندهم مگر به اینجا آمده ام برای کسب
قدرت مگر آمده ام که از تاریکی خارج شوم از نفرت خارج شوم از ترس خارج شوم
وداخل وادی حاشیه ها شوم حاشیه هایی که انکار نمیکنم هستند ولی منی که روی
ابرها راه میرفتم چرا برده ی قدرت و نمایش قدرت شده ام من ابزار پروازم
آماده بود مهندس برای من سال 85 نوشت پله های زیادی را تا عروج پیموده ای
پس چه شد رفتم آذوقه راه بیاورم حواسم را خرمهره ها پرت کردند فراموش کردم
زمان پرواز است ابزار پروازم زنگ زد غبار گرفت و من در حاشیه ها به دنبال
اینم که چرا در موردم قضاوت نابه جا میکنید چرا پروازم را مسخره میکنید چرا
نمیگذارید پیرم پرواز مرا ببیند چرا ذهنیت او را نسبت به من خراب میکنید
......آری تعدادی چند به آن آموزشها آن قدر عشق میورزند که میخواهند مانند
دانه های مروارید به هم مربوط باشند و بمانند و عده ای دیگر میروند تا به
برنامه های دیگر برسند ومن میخواهم دانش آموخته ای برای کنگره باشم تا با
زبان عشق حرف بزنم و زبان محبت مانند اصوات موسیقی است
در همان لحطه نیایش چشمم به
تقدیرنامه مرزبانیم افتاد که برایم نوشته بود:
نگاهی به سما بینداز و این توانایی ها را نظاره گر باش که تلالو آن مانند
همان الماسهای الهی است که در کف بحر و اقیانوس بخوابند و هر گاه بیرون
آیند در معماری آن. جز قدرت الله را نمیتوانی بیابی.والماسهای کنگره 60
درخشش را در زمان حلقه های ناپیدای حیات. به هستان و نیستان میرسند.و این
عشق پایانی ندارد .زیرا دایره دار میچرخد و شعاع اضافه میکند و از آن حلقه
ها پدید می آید تا به آنجا که فهم منو تو نمیگنجد آنچه اتفاق می افتد نیز
به تدریج است اما در نهایت از قطره ای چون اقیانوس پدیدار میگردد تا ما آن
را چگونه پذیرا شویم............
ودر همان زمان تفالی با سردار 7 زدم و دوباره استاد
محبوبم استاد رعد با من سخن گفت:آنان که مجذوب رحمت خداوند میشند به ارتقا
میرسندو آنانی که فقط به سورچرانی مشغولند نسیبی ندارندچهار پایانی که به
دنبال پاهای اضافی میگردند تا خود را محکم در زمین نگه دارنداما نمیدانند
بدون دست و پا سر بر سجده الله بسیار آسان است فقط تمنای دل میخواهد
منبع: تالار کنگره ۶۰ / بهناز جهانگیری
مطالب مشابه :
به درد دل من گوش کنید
چقدر آزرده میشوم هم اکنون چقدر دورم از آن محبت چرا آنقدر وارد حاشیه برای من سال 85
محفل تقدیر و بزرگداشت از فعالیت های علمی و فرهنگی استاد عبدالغفور ربانی
و اگر هم در جایی ذکر از مردم ما شده است، در حاشیه های تاریخ بال یک پرنده برای پرواز
زندگینامه ی آقا نور الدین عراقی رحمت الله علیه
آقا نورالدین برای ادامة تحصیل، به عراق رفت و ۷ سال در ۱۰٫ حاشیه فرائد تقدیرنامه
معرفی شبکه ماهواره ای دیدار (DIDAR GLOBALTV)
حاشیههای مراسم تقدیر از دستاندرکاران سفرهای نوروزی: حکایت کف زدن برای 16 تقدیرنامه
نحوه رزومه نویسی برای افرادی که سابقه کاری ندارند
هزارویک مطلب - نحوه رزومه نویسی برای افرادی که سابقه کاری ندارند - به نام خالق زیبایی ها
اعجاز فضای مجازی+لینک مطالب سایر وبلاگها
تقدیرنامه ای که هیچ می خوانید خلاصه و حاشیه ای است حرارت اشتیاق دوستان برای اجرای
برچسب :
حاشیه برای تقدیرنامه