سردار شهید سید حجت الله حسینی

سرزمینهای اتش خیز آبادان ،شوش ، مهاباد ،سنندج ،فارسیات و بسیاری دیگر از مناطق جنوب و غرب خاطرة رشادتهای مردی رادر دل مجروح خود جای داده است که عزیزترین روزهای زندگی خودرا در آغوش مهربان آنها گذراند ؛سردار گمنامی که امروز حتی بسیاری از همرزمان او نیز شاید چهرة نورانی و پر جاذبه اش رااز یاد برده باشند . هیجده خزان دیر سال از مرگ سرخ او می گذرد و اگر نبود دلسوختگانی که لحظه های آفتابی اورا بر سپید کاغذ بنگارند ،شاید آن عزیز نیز ،چون هزاران شهید گمنام دیگر در پس این همه سکوت ،نا آشنا می ماند . سردار شهید سید حجت الله حسینی که پس از پیروزی انقلاب و بعداز گذراندن دوره های مختلف آموزش به خیل جان برکفان سپاه شیراز پیوسته بود بعداز ماه ها مبارزة خستگی ناپذیر با عوامل خودفروختةدمکرات و منافقین کوردل در غرب کشور ،همزمان با آغاز جنگ تحمیلی در هیأت اولین گروههای اعزامی راهی مناطق جنوب گردید واز همان ابتدا با پذیرفتن مسؤولیت فرماندهی گردان مرحله ای نوین از مبارزات حق طلبانة خودراآغاز کرد . این شهید بزرگوار اصالتاًشیرازی بود ودر سال 1339دراین نارنجستان باصفا چسم بر آبی آسمانی گشود . تحصیلات وی نیز در این شهر آغاز شده وپس از سالها تلاش و کوشش با اخذ مدرک دیپلم به پایان رسیده بود . وی که در ایام شکوهمند انقلاب اسلامی در تمامی نیز با پیوستن به جان برکفان سپاه و تقبل مسؤولیت گروه ضربت در عملیات سپاه شیراز ،مبارزات پیگیری رابا منافقین آغاز کرد ودر این مسیر بارها مورد تهدید و سوءقصد قرار گرفت . وی در جریان حرکات مذبوحانة دشمن دردروازة سعدی شیراز ،توسط اعضاءاین گروهک ملحد از نواحی مختفلف بدن دچار جراحت شدید شده و متعاقب این جریان چند روز در بیمارستانهای شیراز بستری گردید . سردار شهید حسینی که به شوق جهاد و مبارزه تا آخرین روزهای زندگی مجرد باقی ماند ،سرانجام در حنابندان آتش و خون ،شاهد شهادت رادر آغوش گرفت و سنگرهای مجروح شوش را حجله گاه وصال خویش ساخت . وی در فرازی از وصیت نامة خویش خطاب به خانوادة چنین می نویسد :

«می دانم که خیلی مایل بودید که من ازدواج کنم ولی وظیفة شرعی و اسلامی حکم می کرد که فعالاًبه صحنه های جهاد بروم . واین را بدانید که عروس من سلاح است و حجله ام ،سنگرم است و نقلهای روی سرم ،گلوله های سرخ خصم .... حال که توفیق مبارزه و جهاد را پیدا کردم امیدوارم که خداوند مراببخشد که واقعاًبندة خوبی نبودم و میروم که به امید خدا چه با موفقیت علیه کفار وچه با شهادت ،با خون سرخ خویش پوششی بر ناهان زیاد خود بگذارم و امیدوارم خداوند مرا به عظمت خویش ببخشد . «آری سردار شهید سید حجت الله حسینی در ششمین روز از بهار 1361و اندکی قبل از شروع عملیات فتح المبین ،دیدار دوست را لبیک گفت وبه درجة رفیع شهادت نایل آمد . آخرین لحظات پرواز ملکوتی اورااز زبان یکی از همرزمان دلسوخته اش می خوانیم :

" چند روز قبل از شروع عملیات فتح المبین در روستای مسلم شوش در حالی که سید حجت ،شهید هاشم نظر علی ،شهید جواد کامیاب و مسؤول محور عملیات فجر و چند تن از فرماندهان تیپ 37 امام سجاد (ع)- در محوطة باز – مشغول مذاکره بودند ،در اثر اصابت گلولة توپ (با خمپاره)میان آنها ،چند تن به شهادت رسیدند و چند تن نیز به شدت مجروح شدند ؛از جمله سید حجت الله حسینی . پس از اصابت گلوله ،حقیر بالای سر ایشان حاضر بودم و به کمک چند تن از دوستان اوراروی برانکارد گذاشتیم ومن با او مشغول صحبت شدم . چشمان مبهوتش را به آسمان دوخته ودر همان حال سورة حمد رازیر لب زمزمه کرد . وی رادر آمبولانس گذاشتیم و دیگر از او خبری نداشتیم تا آنکه بعداًفهمیدیم به آرزوی دیرینه اش رسیده است . "


مطالب مشابه :


کیک به شکل پروانه

این کیک را درست کرده و روی کیک را فقط با توت فرنگی و خامه و نقلهای نقره ای مراسم عروسی;




سردار شهید سید حجت الله حسینی

عروسی مرا واین را بدانید که عروس من سلاح است و حجله ام ،سنگرم است و نقلهای روی سرم




امام سجاد در شب عاشورا

در شب عروسی اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقلهای




تحریفات قیام امام حسین از نظر شهید مطهری

اینست که اتفاقا در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقلهای عروسی پسرم را




شاه پری حجله

شب عروسی کدام فامیل را موزها چشمک می زدند ، نقلهای بیدمشکی که کنار ظرف شیرینی ریخته شده




برچسب :