ایران از دیدگاه باستان شناسی
<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
http://www.rugart.org/doc/doc.asp?id=124
از سایت علمی پژوهشی فرش ایران
محمود موسوي
مقدمه
ايران به دليل داشتن سابقه تاريخي طولاني و از آنجا كه در زمره كهنترين مراكز سكونتي و زيستي انسان بوده، يكي از مناطق مهم باستاني جهان است و همواره مورد توجه و اقبال محققان و باستانشناسان بوده است. براساس آمار تخميني و نه چندان دقيق، ايران داراي چهار صد هزار آثار باستاني شناخته شده مشتمل بر : بنا، تپه، قبرستان و محوطه باستاني و تاريخي است كه براي مطالعه و حفظ و احياء آنها توان علمي و مادي بسياري نياز است. تاكنون بخش اندكي از اين آثار مورد بررسي و كاوش قرار گرفته و تنها نزديك به دو هزار اثر در فهرست آثار ملي ثبت شده است.1
ادوار باستاني و تاريخي ايران براساس مطالعات و يافتههاي باستانشناسي
ادوار سنگي
موقعيت طبيعي و شرايط خاص اقليمي و جغرافيايي كشور ايران موجب شده تا اين سرزمين در زمره يكي از نخستين زيستگاهها و كانونهاي اجتماعي انسان پيش از تاريخ بشمار رود و مطالعات باستانشناسي، انسانشناسي و ديرينشناسي نيز اين موضوع را تأييد كرده است.
گرچه پيدايش و ظهور نخستين گروههاي انساني در فلات ايران به روشني معلوم نيست و نميدانيم نخستين انسانها از كجا و كدام سو به آسياي غربي و ايران مهاجرت كردهاند، ولي به اعتقاد «دكتر فيليپ اسميت» باستانشناس كانادائي و كاوشگر محوطه باستاني «گنج دره هرسين» كه در شمار اولين دهكدههاي ماقبلي تاريخي در ايران است: «... منطقي به نظر ميرسد، تصور كنيم كه در دوران «پليستوسن»2 عميق در حدود يك ميليون سال پيش، اجتماعات انساني با ادوات سنگي مشخص خود بتدريج از آفريقا مهاجرت نموده و به مناطق اروپا و آسياي غربي و سپس بتدريج به نواحي بينالنهرين و ايران وارد شدهاند.»3
«ژاك دومورگان» باستانشناس فرانسوي در اواخر قرن گذشته ميلادي تعدادي ادوات سنگي مربوط به عهد «پليستوسن» را ازحوزه درياي خزر كشف كرد.4
در سالهاي 67 و 1966 ميلادي هيئتي از دانشگاه «مينوسوتا»ي آمريكا به سرپرستي «گاري هيوم» بررسيهايي در منطقه «لاديز» و «مشكيد» بلوچستان انجام داد و آثار و نمونه ابزارهاي سنگي از عهد «پارينه سنگي عميق» بدست آورد. باستانشناس نامبرده آثار يافت شده را فرهنگ «لاديزيان» نام نهاد. اين يافتهها نشان ميداد كه جنوب شرقي ايران در عرصه «پارينه سنگي عميق» يعني ميان يكصد تا هشتاد هزار سال پيش مسكون بوده است.5
طي يك بررسي باستانشناسي و ديرينشناسي در سال 1975 ميلادي در شمال غربي ايران در ناحيه جنوب شرقي درياچه اروميه و منطقه ميان مراغه ـ ميانه و تبريز و در دامنههاي ارتفاعات سهند، آثاري متعلق به عهد پارينه سنگي زيرين بدست آمد. اين نمونههاي سنگي به نخستين ساكنان شمال غربي ايران و آذربايجان تعلق داشتهاند. خانم «هند صادق كوروس» كه بررسي مذكور را انجام داده، اين آثار را مربوط به فرهنگ «آشولين»6 دانسته و قدمت آنها را يكصد هزار سال پيش تخمين زده است.7
ناحيه ديگري از ايران كه كهنترين آثارسكونت انسان در فلات ايران در آنجا يافت شده، حوزه كشف رود خراسان (چهل كيليومتري شمال شرق مشهد) است كه در سالهاي 75، 1974م. دو دانشمند به نامهاي «آريايي» و «تيبالت» شناسايي و بررسي كردند. در مسير اين رودخانه خشك و سيلابي نخستين رد پاي آدمي در فلات ايران و مربوط به هشتصد هزار سال پيش بدست آمد. دانشمندان نامبرده نظر دادند كه از دوران «پليوسن» درياچهاي در اين منطقه وجود داشته كه بتدريج خشك شده است. احتمالاً اجتماعاتي از نخستين ساكنان ايران در اطراف اين درياچه ساكن بودهاند و ابزارهاي گوناگون سنگي شامل: تيغهها، رندهها و چاقوهاي سنگي از آنها به يادگار مانده است.8
پروفسور «كارلتون كون»، باستانشناس آمريكايي نخستين كاوشهاي خود را درباره دوران «پارينه سنگي متوسط»، در چند غار باستاني ايران به نامهاي: كمربند و هوتو (در نزديكي بهشهر)، شكارچيان (واقع دربيستون)، تمتمه (در حوالي شهر اروميه) و خونيك (در خراسان جنوبي و نزديكي مرز افغانستان) انجام داد. وي به نتايج سودمندي از ادوار سنگي ايران و فرهنگ «بارادوستيان» دست يافت و پس از چند سال كاوش در ايران نتايج كار خود را در كتاب ارزشمند «هفت غار» و نيز كتابها و مقالاتي ديگر چاپ و منتشر كرد.9
كاوش در غار كمربند منجر به كشف شش لايه سكونتي در آن غار ازدوران «پالئوليتيك» تا دوران «نئوليتيك پيش ازسفال»10 گرديد. در اين غار تعدادي چاقوهاي كوچك از سنگ چخماق و قطعاتي از استخوان سگ دريايي و آهوهاي وحشي بدست آمد. ضمناً جمجمه يك دختر بچه از نوع انسانل «نئاندرتال» كشف گرديد كه در نوع خود منحصر بفرد بود.11
آثار بدست آمده از غار هوتو كه مجاور غار كمربند قرار دارد مكمل آثار يافت شده قبلي بود. مطالعات و كاوشهاي ادوار سنگي و مرحله غارنشيني در ايران توسط «پروفسور مك بورني»، درشمال شرق ايران و غارهاي «كي آرام» و «علي تپه» گرگان و نيز غرب ايران و حوزه زاگرس مركزي دنبال گرديد و آثاري از دوره «موسترين»12 احتمالاً مربوط به شصت تا پنجاه هزار سال پيش گردآوري و مطالعه شد.13
از دوره پارينه سنگي مياني با مشخصه فرهنگ موسترين، آثاري در غرب و شمال غربي ايران خصوصاً در غار «تمتمه» نزديك اروميه، غار «خر» و «شكارچيان» در بيستون كرمانشاه و ديگر غارهاي حوزه زاگرس بدست آمده است.
تجمع گروههاي انساني در ادوار «پارينه سنگي فوقاني» و «فراپارينه سنگي» عمدتاً در غرب ايران و در حوزه ارتفاعات زاگرس متمركز بوده و درشمال و شمال شرقي ايران بجز لايههايي كه در غار هوتو و كمربند، بهشهر و علي تپه يك بين بهشهر و گرگان كاوش گرديد، آثاري از اين دورهها شناخته نشده است.
باستانشناسان آثار دو دوره ياد شده را كه با تحول و تكامل دست ساختهها و ادوات سنگي همراه بوده در مراكز باستاني دره هليلان و مناطقي چون ايزه وايوه در شمال خوزستان و غاز «خر» بيستون و غار «پاسنگر» لرستان كشف كردهاند.
بنابه اعتقاد باستانشناسان متخصص ادوارسنگي، شواهد روشن و قطعي از عصر «ميانه سنگي» در ايران دردست نيست.
عصر «نوسنگي» را يك مرحله انقلابي در سير حيات آدمي دانستهاند؛ زيرا در اين دوره انسان در روند تكامل گامهاي بزرگي برداشت و به پيشرفتهاي بسياري در زمينههاي فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي دست يافت و ايران نيز همچون ديگر مناطق باستاني آسياي غربي و خاورميانه در فاصله زماني 9000 تا 7000 سال پيش از ميلاد قدم درمسير پيشرفت و تكامل نهاد. با افزايش جمعيت انساني، بشر از عصر جمعآوري غذا يا (شكار) وارد مرحله توليد غذا يا (كشاورزي) شد. گونههايي از حيوانات و گياهان را اهلي كرد و به خدمت گرفت. و در اين دوره صنعت سفالگري و هنر معماري بوجود آمد.
آدمي با احداث خانهها و دهكدههاي اوليه كه به شكل بسيار ساده و ابتدايي و با گل و چينه و پوشش چوبي يا حصيري دركنارچشمهها و امتداد رودخانهها و مناطق امن ساخته ميشاند غارنشيني را رها كرد و قدم به دوره «استقرار در دهكدهها» و يكجانشيني گذاشت كه خود سرآغاز مرحله شهرنشيني بود.
همزمان با پيدايش نخستين دهكدهها در بينالنهرين شمالي، در ايران نيز شاهد شكلگيري دهكدههاي پيش ازتاريخي هستيم. از آن جملهاند: «تپه سراب» و «تپه آسياب» كرمانشاه، «تپه گنج درّه» در هرسين، «تپه گوران» در منطقه هُليلان، «تپه حاجي فيروز» در نقده (آذربايجان غربي)، تپه «عبدالحسين» در استان كرمانشاه، تپههاي «موسيان» و «عليكش» درمنطقه دهلران، تپه «سنگ چخماق» در شاهرود، تپه «زاغه» دردشت قزوين، نخستين لايههاي سكونتي در «سيلك» كاشان و تپههاي «چغابنوت» و «بُنه فاضلي» درشمال دشت خوزستان. در ميان تمام مراكز تاريخي ياد شده تپه «گنج درّه» هرسين به دليل مشخصههاي فرهنگي و باستانشناختي، بعنوان كاملترين و كهنترين دهكده پيش ازتاريخي مورد قبول عموم باستانشناسان قرار گرفته است.
براساس شواهد موجود معماري، اول بار در گنج درّه و چند تپه باستاني عصراستقرار در دهكدهها، ابداع شد. منازل سكونتي در گنج درّه در ابعاد كوچك با چينه و خشت خام شكل گرفتهاند. خشتها مكعب مستطيلي و كوچك است و بعضي از ديوارها با ماده سفيد رنگي همچون گچ، اندود شده است. واحدهاي ساختماني داراي اطاقهاي كوچك وانبارهايي در طبقه زيريناند و سيلوهاي مدوّر براي ذخيره آذوقه در آنها تعبيه شده است. پوشش سقف اطاقها احتمالاً با حصير و يا تيرهاي چوبي بوده كه با گذشت زمان از ميان رفته و اثري از آنها باقي نمانده است.
عصر بعد از نوسنگي يا عصر فلز
(ايران در هزارههاي ششم، پنجم، چهارم پيش از ميلاد)
با ساختن نخستين نمونههاي اشياء فلزي، انسان قدم به عصري نهاد كه به «عصر فلز» مشهور است. كهنترين فلزي كه بشر كشف و ازآن استفاده كرد، مس بود.
يكي از مهمترين تپههايي كه مس اول بار در آنها ظاهر شد «تل ابليس» كرمان است. اين تپه باستاني در «درّه بردسير» و 72 كيلومتري جنوب شرق كرمان و سه كيلومتري جنوب دهكده دشتكار واقع شده است و در سالهاي 1966 و 1967م. (1344 و 1345 ش.) توسط هيئت باستانشناسان آمريكايي، اعزامي از موزه «ايلينويز» به سرپرستي «پروفسور جوزف كالدول» كاوش گرديد.
تعدادي از نخستين كورههاي ذوب مس در عميقترين لايه مربوط به هزاره پنجم درتل ابليس بدست آمد و اشياء مسي شامل سنجاق و درفش، مهر و دستبند و حلقه انگشتر از آنها كشف گرديد.
براساس يافتههاي باستانشناسي از اواسط دوران فلز، بجز مس، فلزات غيرتركيبي و سهلالوصول ديگري چون قلع، طلا، نقره در چرخه فنآوري مردمان آن عصر پديدار شدند و شايد به اين دليل است كه اين دوره را دوره فلز نام نهادهاند نه دوره مس.
فنآوري ساخت و پرداخت سفال نيز در اين دوران پيشرفت زيادي كرد. چرخ سفالگري به وجود آمد و كورههاي پيشرفتهاي براي پختن اشياء و ظروف سفالي ساخته شد. نقوش ساده هندسي تك رنگ به نقوش تركيبي چند رنگ تكامل يافت و گنجينهاي گرانبها و ارزشمند به نام سفالينههاي منقوش پيش از تاريخ بر جاي ماند. عدهاي از صاحبنظران نقوش روي سفالها را مقدمه پيدايش خط و كتابت در نيمه دوم هزاره چهارم پيش از ميلاد دانستهاند. نقطه اوج و اعتلاي هنرسفالينههاي منقوش پيش از تاريخ (هزاره چهارم پ. م.) همان سفالينههاي كشف شده در قديمترين لايه شوش (شوش يك و دو) و ساير تپههاي متعلق به فرهنگ سوزيانا 14 است.
فرهنگهاي مهم پيش ازتاريخ ايران كه در دوره فلز و در طول هزاره ششم تا چهارم پ.م. به وجود آمدند، عبارتند از:
1. تپه سيلك كاشان (سيلك دوم و سوم)؛
2. تپه گيان نهاوند (گيان پنجم)؛
3. تپه چشمه علي، ري (lb – la)؛
4. تپه اسماعيلآباد، ساوجبلاغ؛
5. تپه حصار (lla, b-la, b,c)
6. تپه تل ابليس، كرمان؛
7. تپه يحيي، كرمان (يحيي lVc, Vac, Vl)؛
8. تل باكون، فارس (باكون، با سفال ساده و باكون با سفال منقوش) و چند تپه ماقبل تاريخ هزاره سوم پ.م. در فارس؛
9. شوش (شوش يك و دو) و تپههاي مربوط به فرهنگ سوزيانا در دشت خوزستان؛
10. تپههاي سگزآباد و قبرستان، دشت قزوين.
ايران در هزاره سوم پيش از ميلاد
هزاره سوم پ.م. با چند رويداد بسيار مهم و تأثيرگذار در زندگي ساكنان فلات ايران و خصوصاً دشت خوزستان قرين است كه هر يك از آنها در حيات اجتماعي ـ فرهنگي و اقتصادي آنان نقش بسزايي داشته است.
رويدادهاي مهم اين دوره عبارتند از:
1. پيدايش و رواج خط و كتابت در مناطقي از ايران؛
2. كشف فلز تركيبي (آلياژي) مفرغ؛
3. قدرت يافتن سلسله عيلامي «آوان» و ظهور و تجلي فرهنگ و مدنيّت عيلامي؛
4. پيدايش شهرنشيني و گسترش كلان شهرها.
1. پيدايش خط
گرچه پيدايش و رواج خط و كتابت نخستين بار در نيمه دوم هزاره چهارم پ.م. در جنوب بينالنهرين و توسط كاتبان و دبيران سومري تحقق يافت، امّا گسترش و تكامل آن به آغاز هزاره سوم پ.م. مربوط ميشود.
«سومري»ها ـ كهنترين ساكنان شناخته شده جنوب بينالنهرين ـ قومي متمدن و پيشرفته بودند. از آنان با عنوان ساكنان غيرسامي بينالنهرين ياد كردهاند. كاتبان سومري با ابداع خط ميخي تصويري جامعه بشري را از دوران مجهول و تاريك ماقبل تاريخ وارد مرحله تاريخي كردند.15
كمي بعد از پيدايش خط ميخي تصويري سومري و بابلي ساكنان منطقه شمالي دشت خوزستان و كوهپايههاي زاگرس نوع ديگري از خط ميخي تصويري را ابداع كردند كه به خط «ماقبل عيلامي» مشهور شد.
گرچه اكثر صاحبنظران خط و زبانهاي باستاني بر اين عقيدهاند كه منشاء پيدايش خط از غرب ايران يعني جنوب بينالنهرين و سرزمين سومر بوده و پروفسور «والتر هينتس» مينويسد: «در 3000 سال قبل از ميلاد وقتي كه سومريها خط تصويري را به عنوان بهترين وسيله براي مكاتبات خود اختراع كردند اين ابداع به سرعت به همسايگان عيلامي آنها رسيد» وي اضافه ميكند: «صرفنظر از اختلاف در جزئيات، ترديد نبايد كرد كه خط تصويري عيلامي بر مبناي سرمشق سومري تدوين شده است. اين خط به سرعت گسترش يافت و تقريباً همزمان در شمال شرق كاشان (ميان تهران و اصفهان) و در شرق دور و جنوب در كرمان ظاهر شد»16، امّا فرضيه ديگري نيزدر ساليان اخير مطرح شد كه سير پيدايش و تأثيرگذاري خط پروتوعيلامي (= ماقبل عيلامي) را از شرق به غرب ميداند17 و معتقد است كه خط و نگارش تصويري ابتدا در حوزه دره سند و نواحي جنوب شرقي ايران به ظهور رسيد و سپس به فارس و دشت خوزستان راه يافت. اين فرضيه براساس كشف علائم پيكتوگرافيك و الواح پروتو عيلامي در كاوشهاي «موهنجودارو»18، «شهداد»19، «شهر سوخته»20، «تپه يحيي»21، (لايه IVC)، «تپه مليان»22 و «تپه قزير»23 شكل گرفته است.
فرضيه جديد به «نظريه تك ريشهاي بودن خط» با ترديد مينگرد و معتقد است همانگونه كه خط هيروگليف (خط تصويري مصري) همزمان و منتزع از خط تصويري سومري به وجود آمد، در دره هند و جنوب شرقي ايران نيز خط تصويري ديگري به نام پروتو عيلامي شكل گرفت و رواج يافت.
تپه چغاميش دزفول را بايد نخستين مركز در ايران دانست كه خط و كتاب اول بار در آنجا ظاهر شده است. چغاميش تپهاي است بزرگ كه در حاشيه دشت شوش و25 كيلومتري جنوب شرقي دزفول واقع شده است. اين تپه را هيأت مشترك باستانشنان اعزامي از دانشگاه كاليفرنيا و مؤسسه شرقشناسي دانشگاه شيكاگو به سرپرستي «پروفسور پينهاوس دولوگاز» و پس از وي خانم دكتر «هلن كانتور» در سالهاي 1961 تا 1976 ميلادي كاوش كردند. چغاميش يكي از مراكز مهم آغاز كتابت و شهرنشيني در ايران بشمار ميرود و تعداد زيادي الواح گِلي (شمارشي) و قطعات و ظروف و كاسههاي سفالي مشهور به (لبه واريخته) كه از سفالينههاي شاخص دوره آغاز كتابت است، از اين تپه به دست آمد.24
از مراكز مهم دوره آغاز تاريخي در دشت خوزستان، «شوش» اين ابرشهر دنياي باستان و پايتخت امپراتوري عيلام است كه از اواخر هزاره پنجم و اوائل هزاره چهارم پ.م. مركز سكونت و استقرار آدمي بوده است ولي در دوران آغاز خط و كتابت شهر چنان وسعتي يافت كه بر 95 هكتار بالغ شد.25
2. مصر مفرغ
كشف فلز تركيبي (آلياژي) مفرغ رويداد مهم ديگري است كه در هزاره سوم پيش از ميلاد، ايران شاهد وقوع آن بود. چند هزار سال ازكشف نخستين فلز (مس) سپري شده بود تا آن كه در نيمه اول هزاره سوم پ.م. آثار و شواهد مربوط به پيدايش مفرغ در ايران ظاهر گشت و عصر فلز جاي خود را به دوره مفرغ سپرد.
اين دوره را كه از 2800 پ.م. يعني ظهور نخستين اشياء مفرغي آغاز و تا 1300 پ.م. كه همزمان با پيدايش آهن است، پايان مييابد، عصر مفرغ ناميدهاند و خود به سه دوره تقسيم ميشود: مفرغ قديم، مفرغ ميانه و مفرغ جديد.26
از مراكز مهم فرهنگهاي عصر مفرغ ايران بايد به غرب ايران و حوزه زاگرس مركزي (لرستان پيشكوه و پشتكوه) اشاره كرد كه از ابتداي كشف مفرغ، صنعتگران مفرغكار آن منطقه در به كارگيري از اين فلز مهارت تام داشتند و به عقيده «پروفسور لوئي واندنبرگ» مفرغهاي ساخته شده در كوهپايههاي زاگرس به صورت مالالتجاره به سرزمين سومر و عيلام ميرفته است.27
كاوشهاي «واندنبرگ» باستانشناس بلژيكي در گورستان باستاني «بني سورمه» واقع در چوار ايلام كه از مناطق آغاز مفرغ است منجر به تجديدنظر در گاهنگاري عصر مفرغ و اضافه شدن سه سده به تاريخ آن شد.28
3. ظهور و به قدرت رسيدن حكومت عيلام
از رويدادهاي مهم فرهنگي و سياسي ايران در هزاره سوم پ.م. ظهور و قدرت يافتن حكومت و امپراتوري عيلام است كه نقش مهمي در تاريخ سياسي و فرهنگي ايران داشته است و به عبارتي: «تا پيش از ورود مادها و پارسها حدود يك هزار سال تاريخ سرزمين ايران به تقريب منحصر به تاريخ عيلام بوده است.»29
براساس يافتههاي باستانشناسي قرن اخير رد پاي فرهنگ و تمدن عيلامي را از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مركزي تا بوشهر ميتوان سراغ گرفت. گرچه سرزمين اصلي عيلام در شمال دشت خوزستان بويژه شوش متمركز بوده است، خاستگاه و نژاد عيلاميان و اينكه از چه نژادي بودهاند هنوز مشخص و روشن نيست. تا اين اندازه گفتهاند كه آنان نه سامي نژادند و نه آريايي (هند و ايراني) و به گفته «والتر هينتس»: «نژادي هستند با استقلالي خدشهناپذير».30 شايد بتوان آنان را ساكنان اوليه دشت خوزستان دانست.
سرزمين اصلي عيلام شامل ايالات شوش، آوان، سيماش، انشان (انزان)، پارسوماش بود كه جز شوش وانشان هنوز محل دقيق ايالات نامبرده مشخص نگرديده و عيلامشناسان هركدام براي تعيين محل آنها به حدس و گمان پرداختهاند.31 در تاريخ عيلام بجز دوره آغازين و چند دوره متناوب، شوش همواره به عنوان مركز فرمانروايي و پايتخت عيلام بوده و ايالات مختلف كه به صورت فدرال اداره ميشدند، از آن تبعيّت ميكردند.
پيدايش خط و كتابت و ورود ايران به ادوار تاريخي خود با ظهور و پيدايش دولت عيلام همراه بود و ميتوان عيلاميها را نخستين مخترعان خط در ايران به شمار آورد.
4. پيدايش شهرنشيني و گسترش كلان شهرهاي باستاني در ايران
گرچه عدهاي از صاحبنظران و پژوهشگران واژه «شهر» و «شهرنشيني» را به هزارههاي قبل از هزاره سوم پ.م. نيز تعميم دادهاند32، ولي با توجه به ويژگيهاي در نظر گرفته شده براي يك شهر و وسعت و جمعيت و ساختارهاي اجتماعي ـ سياسي و شيوههاي معيشتي در مرحله شهرنشيني، شهر به مفهوم اخصّ آن از اواخر هزاره چهارم پ.م. و خصوصاً هزاره سوم پ.م. در ايران موجوديت يافت. شهرهاي مهم ايران در هزاره سوم پ.م. عبارتند از: تپه حسنلو و هفتوان تپه در آذربايجان ـ سيلك، كاشان ـ حصار، دامغان ـ گيان، نهاوند ـ گودين، كنگاور ـ شاهتپه و تورنگ تپه گرگان ـ تپه قبرستان بوئين زهراي قزوين ـ شوش، خوزستان ـ تپه يحيي و شهداد، كرمان ـ مليان، فارس ـ شهر سوخته، زابل.
ايران در هزارههاي دوم و اول پ.م. تا آغازسلسلهها و روي كار آمدن (مادها و پارسها)
چند رويداد مهم تاريخي و فرهنگي كه در هزاره دوم پ.م. اتفاق افتاد، زمينهساز تحولاتي شد كه به تشكيل سلسلهها و ظهور نخستين حكومتهاي مستقل همچون: «ماننا، ماد و اورارتو» و سرانجام به تأسيس امپراتوري وسيع هخامنشي انجاميد.
توالي و تداوم اين رويدادها كه هزاره دوم و سدههاي آغازين هزاره اول پ.م. را دربرميگيرد، موجب شده كه باستانشناسان از سال 2000 پيش از ميلاد تا ظهور دولت ماد را با هم مورد مطالعه قرار دهند.33
مهمترين رويدادهاي ياد شده عبارتند از:
1. دوره برنز جديد (فرهنگ برنز لرستان) پايان عصرمفرغ و شروع دوره آهن (كشف آهن).
2. رواج سفال خاكستري رنگ و فرهنگ مربوط به آن.
3. مهاجرت آرياييها (هند و ايرانيان) به فلات ايران.
4. روي كار آمدن دولتهاي مستقل به جاي دولت شهرهاي پيشين.
5. تجمع فرهنگهاي مقيم و مهاجر خصوصاً در مناطق غربي و شمال غربي ايران.
پايان عصر مفرغ و شروع دوره آهن (كشف آهن)
گنجينه مفرغ مكشوفه از گيلان و مناطق شمالي ايران كه به «گنجينه املش» مشهور شده و اشياء مفرغي مكشوفه از محوطهها و گورستانهاي باستاني لرستان كه «فرهنگ مفرغ لرستان» نام گرفته است،از آنجا كه اغلب اين اشياء در كاوشهاي غيرعلمي و به طور قاچاق و يا تصادفي كشف شدهاند، نميتوان انتساب آنها را به محل يا فرهنگ و قوم خاصي قطعي دانست و در مقايسه با مقدار اندكي كه در كاوشهاي علمي شمال ايران و يا لرستان بدست آمدهاند به حدس و گمان آنها را شناسائي و تاريخگذاري كردهاند.34 گنجينه مفرغ شمال ايران كه به تسامح، «مفرغهاي گنجينه املش»35 نام گرفته، به اقوام محلي ساكن ارتفاعات گيلان و طالش منتسب هستند.36 اشياء مفرغ جديد لرستان نيز سرنوشت مفرغ گيلان را داشتهاند و اكثراً در گورستانهاي باستاني و از طريق كاوشهاي غيرمجاز بدست آمدهاند. ناگزير براي تعيين هويت و تاريخ گذاري اين گروه اشياء يا بايد به حدس و گمان متوسل شد و يا آنها را با اشياء مشابهي كه در كاوشهاي علمي حاصل شدهاند مقايسه و گونهشناسي كرد.
گرچه تعدادي از مفرغهاي لرستان داراي كتيبههايي به خط ميخي، آكدي يا آشوري هستند، امّا مطالب حك شده بر روي آنها براساس قرائتهايي كه شده بيشتر اسامي خاص بوده و به شناسايي آنها چندان كمكي نكرده است.
در اواخر عصر مفرغ جديد، انسان به فلز تازه ديگري دست يافت كه نقش مهمي در حيات آدمي داشته است. اين فلز «آهن» بود كه با پيدايش آن «عصر مفرغ» سپري شد و «عصر آهن» آغاز گرديد. عصر آهن خود به سه دوره آهنI 1500 تا 1200 پ.م.)، آهن II (1200 تا 800 پ.م.) و آهن III (800 تا 550 پ.م.) تقسيم ميشود. اخيراً عدهاي از باستانشناسان عصر آهن IV را كه شامل دورههاي تاريخي (هخامنشي و اوايل اشكاني) ميگردد به اين تقسيمبندي اضافه كردهاند.37 با كشف و ذوب آهن، انسان به دانش و فنآوري پيشرفتهاي دست يافت؛ زيرا عمق معادن آهن در طبيعت بيشتر از ساير فلزات است و براي استخراج سنگ آهن توان فني بالايي موردنياز است. از طرفي براي ذوب و استحصال آهن ايجاد كورههايي با ساختمان پيچيده كه هزار درجه سانتيگراد حرارت توليد كنند، ضرورت دارد. از اينرو چندين هزار سال زمان لازم بود تا بشر پس از كشف نخستين فلز يعني مس در نيمه دوم هزاره دوم پ.م. به آهن دست يابد.
2. رواج سفال خاكستري رنگ و فرهنگ مربوط به آن
در نيمه دوم هزاره دوم پيش از ميلاد، تقريباً مقارن با رواج آهن و نيز آمدن تازهواردان هند و ايراني (آريايي) به فلات ايران نوعي سفال سياه ـ خاكستري رنگ در مناطق شمال شرقي، شمال و شمال غربي ايران ظاهر شد و موجب بروز دگرگونيهايي در ساختار فرهنگي و اجتماعي مناطق ياد شده گرديد. باستانشناسان اين پديده را «فرهنگ سفال خاكستري»38 ناميدهاند.
عدهاي از محققان معتقدند كه پديده «فرهنگ سفال خاكستري» با ورود آرياييها و پيدايش آهن ارتباط نزديك دارد.39
معروفترين تپهها و گورستانهاي باستاني كه تماماً يا لايههايي از آنها متعلق به «فرهنگ سفال خاكستري»اند عبارتند از:
شمال شرقي ايران : تپه حصار دامغان، ياريم تپه گنبد قابوس، تورنگ تپه و شاه تپه گرگان.
دشت تهران : گورستان قيطريه و محوطه باستاني كهريزك، گورستان پيشواي ورامين و تپه سفالي روستاي معمورين، گورستانهاي باستاني خوروين و چندار در ناحيه برغان.
حاشيه كوير مركزي : تپههاي سيلك، كاشان (گورستان الف و ب لايه پنجم و ششم)
شمال ايران : (مازندران، گيلان، طالش، خلخال، طارم و اردبيل).
اكثر گورستانهاي باستاني مكشوفه در ارتفاعات و كوهپايههاي البرز مانند: مارليك (چراغعلي تپه)، كلاردشت، اصطلخ جان، قلعه كوتي ديلمان و…
غرب و شمال غرب ايران : حسنلو، دينخواه تپه، هفتوان تپه، گوي تپه، يانيق تپه (آذربايجان)، گودين تپه (كنگاور)، تپه گيان (نهاوند)، تپه بدهوره (اسدآباد همدان) و… .
خاستگاه سفال خاكستري را كه ظهور آن موجب منسوخ شدن سنت سفال منقوش دورههاي قبلي گرديد، شمال شرق ايران دانستهاند. براساس مطالعات انجام شده و نتايج آزمايشهاي راديو كربن (كربن 14) سفالينههاي خاكستري مكشوفه از «تپه حصار» و «تورنگ تپه» چند سده قديمتر از سفالينههاي خاكستري ديگر مناطق باستاني ايران است.40
3. مهاجرت «آريايي»ها (اقوام هند و ايراني) به فلات ايران
دانش باستانشناسي هنوز درباره پديده مهاجرت و منشاء و زمان دقيق آن به مدارك و شواهد قطعي و روشن دست نيافته و مستندات اين رويداد بيشتر متكي بر مباني زبانشناختي و اسطورههاي ثبت شده در كتاب «اوستا» و «وداها»41 است و جنبه فرضي و احتمالي دارد.
فرضيه ارائه شده اين است كه: در نيمه دوم هزاره دوم پ.م.، اقوامي كه قبلاً در سيبري جنوبي تا آسياي مركزي ميزيستند، به دلايلي چند، با استفاده از ارابه و اسب، از شرق و غرب درياي خزر، وارد فلات ايران شدند. مهاجرت اقوام آريايي (هند و ايراني)، ادامه مهاجرت اقوام (هند و اروپايي) در هزاره سوم پ.م. بود كه به شكل مهاجم در آسياي صغير رخنه كردند و تأثيرات فرهنگي و اجتماعي ژرف و گستردهاي را در فرهنگهاي محلي بر جاي گذاشتند.42
تيرههايي از شعبه شرقي (كه از شرق درياي مازندران وارد ايران شدند) در آسياي مركزي و ايران ساكن شدند كه «پارت»ها از اين گروهاند. گروهي از پيشتازان تا درّه هند پيش رفتند و با غلبه بر حكومتهاي بومي (درآويدي) فرهنگ آريايي هند را پايهريزي كردند. شعبه غربي كه از شمال درياي خزر عبور كرده و از راه قفقاز وارد آذربايجان شدند و مدتي در اطراف درياچه اروميه اطراق كردند، نقش مهمي در حيات سياسي و اجتماعي ايران داشتند. اينان پايهگذاران دو سلسله «ماد» و «هخامنشي» هستند.43
4. تجمع فرهنگهاي مقيم و مهاجر در نيمه دوم هزاره دوم و نيمه اول هزاره اول پ.م.
به هنگام ورود آرياييان و چند سده پس از آن، ما شاهد تجمع فشرده اقوام و قبايل مختلف (بوميان و مهاجران) در شمال و شمال غربي ايران هستيم كه هر كدام قلمروي خاص خود داشتند.
اقوام تازه وارد در قلمرو جديد خود در شمال غربي ايران با آشوريان سامينژاد كه قدرت برتر دنياي باستان بشمار ميرفتند و اورارتوئيان بومي همسايه شدند.44
از طرفي تيرههايي از مهاجران، حكومتهاي مستقلي چون «ماننا» و «اليپي» را تشكيل دادند كه در سالنامههاي آشوري از آنها بسيار نام برده شده است.45
گنيجه زيويه46، آثار كشف شده در قلايچي بوكان47 و دژ حسنلو48 را به «ماننا»ها نسبت دادهاند.
در شمال ايران و كرانههاي درياي خزر (مازندران و گيلان) مقارن نيمه دوم هزاره دوم پيش از ميلاد، اقوام و فرهنگهايي پاي به عرصه وجود گذاشتند كه هيچ ريشه و سابقهاي در آن مناطق نداشتند.
گرچه درباره اصل و نژاد اقوام پيش از تاريخ ساكن شمال ايران مطالعه چنداني به عمل نيامده، امّا ميتوان فرض كرد كه تيرههايي از اقوام مهاجر از راه گرگان «هيركاني» و يا دربند قفقاز وارد اين نواحي شده و در ارتفاعات و كوهپايههاي البرز مركزي ساكن گرديدهاند.
محققان و صاحبنظران باستانشناسي از اين اقوام با نامهاي: مارد، كاسپي، كادوسي، سكا، تپور، گيل يا گِل، ياد كردهاند.49
تعدادي از اشياء و گنجينههاي كشف شده در گورستانهاي باستاني از جمله: مارليك، كلورز، رَشي، اُمام، سُمام، تماجان، ديلمان، كلاردشت، اصطلخ جان و ساير محوطهها و قبور باستاني گيلان و مازندران كه به اقوام نامبرده تعلق دارند در زمره شاهكارهاي هنر ايران به شمار ميآيند.
5. روي كار آمدن حكومتهاي مستقل به جاي دولت شهرهاي پيشين:
هزاره دوم پ.م. دوره تحول دولت شهرهاي مستقل به حكومتهاي فراگير و منطقهاي است. گرچه در حوزه فرهنگ عيلامي اين پديده از هزاره سوم پ.م. ظاهر شده بود ولي تا ورود آرياييان و كمي پيش از ان در شمال و شمال غربي ايران چنين تحولي صورت نگرفت. ظهور حكومتهاي محلي سرانجام منجر به پيدايش سلسلههاي مقتدر ايراني ماد و پارس گرديد.
كاوشهاي محوطه باستاني «حسنلو» شواهدي از اين دگرگوني را در ساختار بناهاي طبقهIV و V به روشني نشان داده است. در طبقه IV حسنلو (1200 تا 900 پ.م.) در كنار مجموعههاي مسكوني و خانه اعياني (بزرگ و حاكم شهر)، ساختمانهاي عمومي براي انجام دادن امور ديواني و مذهبي (معبد) نيز احداث شده است و اين خود گواهي است بر تغييرات ژرف سياسي ـ اجتماعي در شهر يا دژ باستاني حسنلو كه درسدههاي پاياني هزاره دوم پ.م. نفوذ خود را به مراكز سكونتي ديگر گسترش داده است.50
ايران در ادوار تاريخي
(عيلام، ماد، هخامنشي، سلوكي، پارت، ساساني)
1. عيلام :
هنگامي كه كه نخستين گروههاي اقوام مهاجر ايراني دسته دسته پاي در خاك ايران ميگذاشتند، امپراتوري عيلام در دشت خوزستان كه حوالي 2500 پ.م. پايهگذاري شده بود، به دوره طلائي خود دست يافته بود.
تاريخ عيلام به سه دوره عيلام قديم، ميانه، جديد تقسيم ميشود. در سالهاي پاياني قرن نهم پ.م. (814 پ.م.) تاريخ عيلام وارد دوره جديد ميشود و شاهان چندي زمام قدرت را به دست ميگيرند ولي در كمتر از دو سده، آرام آرام راه زوال ميپيمايد و سرانجام امپراتوري قدرتمند عيلام به دست «آشور بانيپال» شاه خونخوار آشور (631ـ668 پ.م.) منقرض ميگردد.
عيلاميان سهم بزرگي درشكلگيري فرهنگ و تمدن ايراني دارند. آنان پايهگذاران حكومت مستقل و فراگير و بانيان ورود ايران به «عصر تاريخي» بودند.
آثار مهم و عمدهاي كه از آنان در ايران باقيمانده عبارتند از: محوطه باستاني شوش، آثار هفت تپه، شهر باستاني چغازنبيل و نقوش برجسته عيلامي و...
محوطه باستاني شوش : اين محوطه باستاني به وسعت تقريبي 50 هكتار در مجاورت شهر جديد شوش دانيال در استان خوزستان واقع شده و آثار نزديك به پنج هزار سال (از هزاره چهارم پ.م. تا قرن ششم هجري) زندگي و سكونت مداوم را در خود حفظ كرده است. كمتر تپه يا محوطه باستاني در دنيا وجود دارد كه شاهد چنين استقرار طولاني بوده باشد.
اين محوطه بنا به تقسيم و نامگذاري كاوشگران آن مشتمل است بر: تپه بزرگ آكروپل (ارك)، تپه آپادانا، شهر شاهي، شهر صنعتگران، شهر پانزدهم عيلامي و شهر اسلامي. كاخ هخامنشي شائور كه در حال حاضر بيرون از محوطه و در جبهه شمالي رودخانه شائور كه از وسط شهر جديد ميگذرد، واقع شده است.51
كاوشهاي باستانشناسي شوش بلندمدتترين برنامه صحرائي باستانشناسي در ايران محسوب ميشود كه از سال 1849 تا 1978 ميلادي جز وقفههاي چند ساله به طور مستمر دنبال گرديده است.
آثار پيش از عيلامي و عيلامي بيشتر در «تپه آكروپل» كشف شده است. در بلندترين نقطه اين تپه در اوائل قرن حاضر ميلادي كاوشگران فرانسوي با استفاده از آجرها و مصالح قديمي يك قلعه مستحكم براي سكونت و استقرار هيئت ساختهاند كه گرچه نقشه آن تقليدي از دژهاي قرن هجدهم ميلادي فرانسه است امّا امروزه خود يك اثر تاريخي ارزشمند بشمار ميرود.
آثار هخامنشي شوش كه قديمتر از «تخت جمشيد» است در «تپه آپادانا» و شهر شاهي متمركز است. «داريوش اول هخامنشي» در يك كتيبه گلي كه در كاوشهاي تپه آپادانا كشف شده ميگويد: «اين كاخ را من ساختم» و آنگاه جزئيات ساختمان آپادانا را در آن شرح ميدهد.52
دركاوشهاي آپادانا ديوار دفاعي ـ قصر شاهي و تالار بار عام كشف گرديد. ضمناً يك مجسمه سنگي (بدون سر) داريوش اول با خط هيروگليف مصري و ميخي عيلامي كه كار حجاران و پيكرسازان مصري است، به دست آمد. شهر صنعتگران مربوط به ادوار بعد از هخامنشي است. اين نامگذاري شايد به آن دليل بوده كه در اين بخش از شوش، تعدادي كارگاه و كوره سفالگري و ذوب فلز يافت شده است.
هفت تپه : محوطه باستاني هفت تپه در 9 كيلومتري جنوب شرقي شوش و در مجاورت مزارع نيشكر طرح هفت تپه واقع شده است. كاوشهاي اين محوطه باستاني از سال 1344 تا 1357 ش. به مدت چهارده فصل توسط هيئت باستانشناسان ايراني، به سرپرستي «دكتر عزتالله نگهبان» انجام شد و آثار معماري وسيع و گستردهاي، شامل آرامگاهها و زيگورات خشتي و يك گور جمعي (مشتمل بر 21 جسد) و نيز آثار مكتوب شامل لوحههاي گلي و يك سنگ نبشته به خط بابلي كه روشنگر بخشي تاريك ازتاريخ عيلام (در فاصله سالهاي 1500 تا 1300 پيش از ميلاد) است كشف گرديد. 53
چغازنبيل : چغازنبيل نام امروزي شهري است باستاني به نام «دوراونتاش» كه در فاصله 30 كيلومتري جنوب شرقي شوش وبه فاصله كمي از رودخانه دز واقع شده است.
كاوشهاي باستانشناسي اين شهر و معبد باستاني را در فاصله سالهاي 1951 تا 1962 ميلادي باستانشناسان فرانسوي به سرپرستي «رومن گيرشمن» انجام دادند و بقاياي يك شهر با سه حصار (ديوار محيطي) و يك معبد پلكاني شكل رو بار «زيگورات»، و مقابر زيرزميني شاهان عيلامي و تأسيسات تصفيه و تقسيم آب رودخانه دز و يا آب باران براي مصرف شهر كشف گرديد.
اين معبد و شهر عيلامي را در دوره طلائي عيلام «اونتاش گال» در حوالي قرن سيزدهم پ.م. براي خداي عيلامي «اينشوشيناك» بنا كرده است.
ساختمان اصلي «زيگورات» كه ازخشت خام و رويه آجري بنا شده در اصل پنج طبقه بوده كه در طول زمان خراب شده و در كاوشها فقط سه طبقه باقي مانده آن از زير خاك بيرون آمده و سپس مرمت و بازسازي گرديده است.
نقوش برجسته عيلامي : در قلمرو عيلام باستان و در گوشه كنار ايران نقوش برجستهاي از حجاران عيلامي باقيمانده كه مهمترين آنها عبارتند از: نقش برجسته «كورانگون»، نقوش برجسته «كول فره»، نقوش برجسته «اشكفت سلمان»، نقش برجسته «قلعه تول»، نقش برجسته «نقش رستم».54
مطالب مشابه :
معماري اقليمي ايران در دشت هاي فلات (كوير ها
در دشت هاي فلات (كوير ها معماري اقليمي ايران در دشت در بعضي از خانه ها كه شاخه
كاروانسرا و چاپارخانه
وي همچنين مقالات مختلفي را در زمينه معماري اقليمي ايران، از قوس هاي ها در دشت هاي فلات
بررسي اقليمي ، معماري و كاربرد كاروانسراها
بررسي اقليمي، معماري و مركزي ايران، از قوس هاي ها در دشت هاي فلات
معماری اقلیمی ایران در دشت های فلات...بخش دوم...
معماری اقلیمی ایران در دشت های فلات ها و شهرك هاي مشابه، از هاي معماري ايران
تنوع خانه هاي روستايي در اقليم خشك كوير
كويري ايران در ميان دشت ها و هاي واقع در دشت خشك و هاي معماري مسكوني در كوير
كاروانسرا
شرايط اقليمي از مركزي ايران، از قوس هاي ها در دشت هاي فلات
دشت مغان (جلگه) پارساآباد مغان (ساختار زمین شتاسی)
به فلات ايران توجه به دشت ها در كشور دشت كوير و هاي از قاره ها را كه
ایران از دیدگاه باستان شناسی
در فلات ايران به دشت قزوين. ايران در كه در سالنامههاي آشوري از
بررسی اقلیمی ابنیه سنتی ایران
خصوصيات كلي شرايط اقليمي دشت هاي فلات هاي معماري ايران را طاق ها در شهر هاي فلات
برچسب :
معماري اقليمي ايران در دشت هاي فلات كوير ها 2 از 2