ایرج میرزا
ایرج میرزا
شاهزاده ایرج میرزا ، جلال الممالک ، است . ایرج پسرغلامحسین میرزا صدرالشعرا 1 ، پسرملک ایرج انصاف ، پسرفتحعلی شاه قاجار ، دراوایل رمضا ن سا ل1291 ه ق درتبریز به دنیا آمد . پدر و جد او هر دو شعرای متوسطی بودند و ایرج طبع شعر را از آنها به ارث بردلیکن دراین فن برآنها وصدها شاعر زمان خود برتری یافت .
ایرج فارسی وعربی وفرانسه را در تبریز آموخت و از خدمت استادان بزرگی چون آقا محمد تقی عارف اصفهانی و میرزا نصرالله بهار شیروانی استفاده کرد . منطق ومعانی و بیان را در حوزۀ درس آشتیانیهای مقیم تبریز ، و فرانسه را ، به همدرسی پسر امیرنظا م حسنعلی خان گروسی ، نزد مسیو لامبر فرا گرفت .
ایرج از هما ن ابتدای جوانی ، که هنوز پدرش زنده بود ، شعر می گفت و مورد تشویق وعنایت مخصوص حسنعلی خان امیر نظام بود و او به گفته خود ایرج را ( مانندپسرش دوست مید اشت).
شانزده سا له بود که ازدواج کرد و سه سال بعد همسر و پدرش در گذشتند و اداره امور خانواده به گردن او افتا د و ناچار به خدمات درباری و دولتی روی آورد .
ایرج در هنگام مرگ پدرش قدم به نوزدهمین سال عمر گذاشته بود که از طرف ولیعهد مظفرالدین میرزا سرودن وخواندن قصاید سلام و اعیاد به او واگذار گردید .
پس از چندی با دبیر حضور (بعداً قوام السلطنه ) عازم اروپا شد و در مراجعت از راه تبریز ، نظام السلطنه ،پیشکار آذربایجان ، او را نزد خود نگاه داشت و ریاست (اطاق تجارت ) رابه او سپرد ونیز شغل مناسبی در دارالا نشاء به وی رجوع کرد (1318 ه ق) .
در همان سال به اتفاق نظام السلطنه به تهران آمد ودر سال 1319 ه ق ، که نظام السلطنه برای سرکشی
به املاک خود به خمسه رفت ، ایرج نیز با او بود.
1 ) غلامحسین میرزا تخلص بهجت داشت . روز چهارم ماه صفر 1250 ه ق ( سالی که فتعلی شاه در اصفهان در گذشت ) به دنیا آمد و در سال 1286 ه ق به دآذربایجان رفت و به دربار مظفرالدین میرزا ولیعهد راه یافت و از او لقب صدرا الشعرا گرفت.
ایرج در زمان ولیعهدی مظفر الدین میراز ، سالی به تهران آمده وقصیدای در مدح میرزا علی اصغر خان اتابک سروده بود ومقرر شده بود که ماه ده تومان از درآمد دولت به او بدهند که همه ماهه دریافت می داشت . بااین سابقه او را به خدمت گمرک ، که زیر نظر مستشاران بلژیکی اداره می شد ، پذیرفته به گمرک کرمانشاهان فرستادند و وی چندی در آنجا به سمت مترجمی و بعد در گمرک سنندج به عنوان ریاست صندوق پست وگمرک کردستان مشغول گردید . ولی در این مأموریتها دیری نپایید و به علت اختلاف نظری که با مأمورین بلژیکی پیدا کرد، از خدمت گمرک کناره گرفت و به تهران آمد.
ورود ایرج به تهران مقارن با سالهای پور شور انقلاب مشروطه ایران بود . دکتر مهدی ملک زاده نام جلال الممالک ایرج را جزو چهارنفر متحصنین شاه عبدالعظیم در سال 1323 ه ق آورده و اضافه کرده است که این چهار نفر چون شنیدند علما می خواهند با عیند الدوله سازش کنند ، همقسم شدند که هرگاه طباطبائی و بهبهانی از در سازش در آیند ، آنهارا بکشند !؟ 1
ایرج در سال 1324 ه ق ، که صنیع الدوله کارگردان مهم مجلس اول و وزیر ما لیه ایران بود ، با مساعدت او به وزارت معارف منتقل شد و دبیرخانه آن و وزارتخانه را تأسیس کرد وتا سال 1329 ه ق ، که صنیع الدوله کشته شد ، در آن شغل باقی ماند .
در سال 1326ه ق به اتفاق مهدی قلی خان مخبر السلطنه ، فرمان فرمای آذربایجان با حفظ مقام خود در وزارت معارف به تبریز رفت و ریاست دفتر ایالاتی را به عهده گرفت و در انقلاب تبریز با او از راه قفقاز به تهران آمد وبا ابتکار ایرج وزارت معا رف اداره عتیقه جات را ، که اکنون اداره کل باستانشناسی نامیده می شود ، تأسیس کرد .
1) پذیرفتن این مطلب دشوار است زیرا می دانیم که ایرج همیشه از دخالت مستقیم در امور سیاسی گریزان بوده و از سیاست پیشه مردم هرگز دلخوشی نداشته است.
ایرج دو سال بعد به معاونت حکو مت اصفهان رفت . شاعر پس از آن به حکومت آباده و بعد به عضویت گمرک انزلی (بندر پهلوی ) منصوب شد ولی ظاهراً این این دو مأموریت هم قرین موفقییت نبود ، زیرا در مراجعت از انزلی ، از خدمت گمرک کناره گرفت و ریاست دفتر محاکمات مالیه را عهده دار گردید( 1333ه ق ) .
ایرج در مثنوی انقلاب ادبی ، در جایی که از داستان مهاجرت سخن می گوید ، مدعی است که خود در آن حادثه تاریخی شرکت داشته و جزو گروه مهاجران بوده است :
لیک از آن ترس که محصور شوند بود لازم که ز ری دور شوند
لاجرم روی نهادند به قم یک یک و ده ده و صد صد مردم
من هم از جمله ایشان بودم جزء آن جمع پریشان بودم
من هم از درد وطن با رفقا می روم لیک ندانم به کجا[1] ...
در همان سال 1334 ه ق بود که فرزند ارشدش جعفرقلی میرزا به علت نامعلومی در روی خاکریز خندق دروازه دولت با اسلحه کمری خودکشی کرد و زندگی را بر شاعر تلخ ساخت .
ایرج در سال 1337 ه ق به معاونت پیشکاری مالیه خراسان فرستاده شد . در این هنگام قوام السلطنه استاندار خراسان بود و کرنلیس بلژیکی و بعد از او دوبوآ تصدی مالیه و گمرگ آنجا را داشتند . در سال 1339 ه ق قوام السلطنه به دستور سید ضیاء الدین دستگیر و به تهران اعزام شد و چون کمی بعد کابینه سید ضیاءالدین برافتاد و قوام به مسند صدرات نشست ، دوبوآ را از کفالت مالیه خراسان معزول کرد و این پست را تا ورود پیشکار جدید به ایرج وا گذاشت . ولی چون کلنل پسیان رشته کارهای خراسان را در دست گرفت ، دوبوآ را بار دیگر به ریاست گمرگ و مالیه خراسان آورد و ایرج که در کفالت مالیه دست نشانده قوام بود ، اداره را به او تحویل داد .
مدت اقامت و مأموریت ایرج در خراسان که از سال 1337 تا 1342 ه ق ، پنج سال و چهارماه طول کشید ، بارورترین دوران فعالیت ادبی اوست . شاعر نمی توانست نسبت به جنبشهای آزادیخواهی ، که
در آن روزگار در همه جای کشور پدید آمده بود ، بی اعتنا بماند . در اشعاری که وی در این مرحله از عمر خود سروده ، سادگی و صمیمت ، عمق اندیشه و لحن افشا و اعتراض به طور وضوح به چشم می خورد و در این سالهاست که قدرت شاعری وی به حد کمال خود می رسد و او را به نام یک شاعر بزرگ ملی معرفی میکند .
ایرج در ورود به تهران با استقبال گرم ادبا و شعرا و مردم عادی پایتخت ، که بسیاری از خواسته های خود را در اشعار او یافته بودند ، مواجه شد . به خصوص بانوان به نام سپاسگزاری از شهامت فوق العاده ای که شاعر درمسئله رفع حجاب و آزادی زنان از خود بروز داده بود ، با شور و شوق فراوان به استقبال او شتافتند و گلدان گل و قوطی سیگار نقره و قطعه شعری به وی هدیه کردند .
چایکین ، خاورشناس روس ،که ناظر این تشریفات بوده ، می نویسد : (( این مراسم ساده بیریا در شرایط آن روز بسیار معنیدار بود و چنین افتخاری درایران نصیب هیچ شاعر و سیاستمداری نشده است . ))
ریاست نمایندگان مدارس دخترانه با خانم درة المعالی و خانم ندیم الملوک بود .
ایرج در مقام قدردانی قطعه ای سرود و آنان را (( درندگان پرده جهل از رخ بنات )) نامید .
احتیاج مادی شاعر بزرگ ایران را بر آن داشت که باز در صدد تهیه شغل بر آید . او نزدیک به دو سال بحال انتظار خدمت در تهران گذراند و در این دو سال همه اوقات خود را صرف فعالیت ادبی کرد و منزلش همواره محفل دوستاران علم و ادب بود .
در این هنگام یعنی در سال 1344 ه ق ،که یون مار خاور شناس روس، که از طرف آکادمی علوم شوروی برای آشنایی با مطبوعات فارسی به ایران اعزام شده بود با ایرج آشنایی یافت. مار دو بار در منزل چایکین، خاور شناس دیگر روس که درآن ایام در تهران بود ،با ایرج ملاقات و گفتگو کرد.
مارمیگوید:((مردی بود سیاه سوخته و لاغر اندام و متوسطه القامه ودر رفتار و گفتار شکیبا و بردبار )) و به گفته خود اضافه می کند: ((اشعار ایرج وقتی که خودش آنها را می خواند، جان می گرفت. طرز قرائت مخصوصی داشت که بسیار ساده و آرام بود و شعر او راهر چه روشنتر و طبیعی تر جلوه گر می ساخت .))
ایرج با اینکه هر دم در اندیشه پیدا کردن شغل بود ، تا آخر عمر نتوانست شغلی که معیشتش را تأمین کند ، برای خود بیابد .شاعر ارجمند ایران وکارمند عالیرتبه دولت ، که نزدیک به سی سال دردستگاه اداری کار کردو بود ، اکنون آخرین سالهای زندگی خود را با فقر و پریشانی می گذرانید .موضع محرومیتهای مادی در اشعار آن زمان وی به خوبی پیداست . شاعر از سرنوشت خود شکایت نمی کند و تنگدستی خود را گواه پاکدامنی و خدمت صادقانه خود به کشور و مردم می شمارد و به بینیازی خود افتخار می کند و با این همه گاهی بر عمر تلف شده و بیهوده از دست رفته افسوس می خورد . پسرش در این باره می گوید : (( گاهی که به ذکر سر گذشت ایام جوانی خود می پرداخت از سیمای گرفته او به خوبی معتوم می شد با آنکه روزگاری موافق مقصود نداشته ولی با تذکار خاطره های جوانی بر روزگاران گذشته اسف می خورد وبا آه وحزن مخصوصی این شعر حود را آهسته آهسته زمزمه می کرد :
یاد ایام جوانی جگرم خون می کرد خوب شد پیر شدم کم کم و نیسان آمد ))
زندگانی خصوصی ایرج تعریفی نداشت و به قول خودش آنچه از مال جهان هستی بود صرف عیش و طرب و مستی بود مخصوصاً بعد از انتشار عارفنامه و شهرت فوق العاده که در سایه آن به دست آورد ، به گفته سعید نفیسی ، بیشتر در مهمانیها و مجالس عجیب اعیانی عیش و نوش و دم و دود و شکم خواری که باده بود وساده بود و بزم عیش آماده به سر می برد و در چنین محیطی بود که آخرین اشعار زیبای خود را به وجود آورد1. اشعاری که از ایرج باقی مانده از چهار هزار بیت تجاوز نمی کند .
دیوان شاعر ابتدا با مقدمه پسرش خسرو میرزا و به وسیله کتاب فروشی مظفری از سال 1357 تا 1359 ش در هفت مجلد کتاب در تهران چاب شده است .
1 ) مقاله خیمه شب بازی مجله سپید و سیاه ، سال سوم شماره 18 ، سی ام آبان 1334 ش .
ایرج شاعری را شغل و حرفه خود قرار نداده و به شعر و شاعری نمی نازید و جز به حکم تفنن و فرمان طبع شعر نمی سرود . حتی در ابتدای کار خود از لقب فخرالشعرایی ، که امیرنظام به او داده بود استفاده نکرد . ظاهراً تا اواسط عمر کمتر شعر گفته و اشعار او منحصر به همان قصاید سلام و اعیاد یا عبارت از اشعاری بوده که جنبه تفنن و مزاح و شوخی دوستانه داشته و بنابراین تا مدتها در محافل تهران کمتر نامی از او برده می شده است . و چیزی که بیشتر نام را بر سر زبانها انداخت مثنوی معروف عارفنامه بود که به سبک جلایرنامه قائم مقام فراهانی ساخته بود.
عارفنامه
در تابستان سال 1339 - اندکی پس از قیام خراسان - که ایرج در مشهد بود ، ابوالقاسم عارف سفری به آنجا کرد و در باغ خونی مهمان کلنل محمد تقی خان پسیان ، فرمانروای خراسان شد . ایرج که دل خوشی از عارف نداشت مثنوی عارفانه را سرود و هنگامی که نسخه های آن به تهران رسید و منتشر شد .
ایرج به فضایل و سجایای علمی و اخلاقی کلنل اعتراف داشته و در همان حال عارفانه از این صفات تمجید بلیغ کرده و روش او را در کمر بستن به اصلاحات ستوده است :
ولی در بهترین جا خانه داری که صاحبخانه ای جانانه داری
گوارا مهمانی به جانت که باشد بهتر از جان میزبانت
رشیدالقد صحیح الفعل والقول فتاده آن طرف حتی ز لاحول
مؤدب ، با حیا ، عاقل ، فروتن مهذب ، پاکدل ، پاکیزه دامن
خلیق مهربان و راست گفتار توانا ، با توانایی کم آزار
ندارد ، با جوانی هیچ شهوت به خلوت پاکدامنتر زجلوت
چو دیده مرکز بهارا همه دزد خیانت کرده و بر داشته مزد
زمرکز رشته طاعت گسسته کمر شخصاً به اصلاحات بسته . . .
عارفنامه مشتمل بر پانصد و پانزده بیت است . در این مثنوی ایرج نخست از عارف ، دوست قدیمی تهرانش گله می کند ، که چرا در خانه منزل نکرده و بعد سر به سر او می گذارد و نیشهای بسیار تندی می زند و رکیک ترین کلمات را بر زبان می آورد . با این همه مثنوی عارفانه سرتا پا شعر است و قسمتهای جدی بسیار زیبایی در باره زن و حجاب ، عقد و نکاح چشم بسته ، ستمکاری مالکان و اربابان ، تهیدستی و بیچارگی دهقانان ، وصف کلنل محمدتقی خان و جوانان ژاندارمری و گوشه ها و گریزهایی به بیوفایی دنیا و حیله سازی(سیاست پیشه مردم )وشکوه و ناله از نبودن قانون وخرابی اوضاح کشور وامثال آنها دارد که اگر با آن هزلیات آمیخته نبود،ارزش منظومه را به حد زیادی بالا می برد .
خلاصه عارفنامه بیش از آنچه مربوط به عارف و مناسبات دو شاعر بزرگ ایران باشد ، مربوط به اوضاع و احوال نا گوارمردم و کشور در آن روزگار و در واقع اتهام نامه هجوآمیزی است به ضد گردانندگان دستگاه اداری و اجتماعی ایران و همین تطابق مضامین آن با خواسته ها و آرزوهای مردم است که باعث شده با چنان سرعت بی نظییری در افواه عوام افتد و نسخه های چاپ نشده آن را چون کاغذ زر به اطراف و اکناف کشور ببرند .
شاعر در این مثنوی ملت ایران را به سه گروه تقسیم کرده : نخست بزرگان ، یعنی دزدان اختیاری ، که با بیگانگان پیوند دارند و ازآنان پند می گیرند ویک جو علاقه به وطن ندارند .دوم دزدان اضطراری ، یعنی کارکنان دستگاههای دولتی ، که غیر از نوکری راهی ودر بساط آهی ندارند و اگر داخل سیاست می شوند برای دست و پا کردن شغل و کار وریاست است .سوم گروه رعایا ودهقانان بیچاره وآواره ایرانی که از ظلم مالک بی دین هلاک وزیر پای صاحب ملک خاکند ، یک مشت مردم نادان وبی سواد که نه آزاری دارند ونه نظم وقانون می پسندند .
متأسفانه ایرج چنین مجموع ومخلوتی ، را که (ملت ایران ) نام دارد ، قادر به تعیین سرنوشت خود نمیداند وبرای رهایی آنان از این وضع ناهنجارراهی نمی شناسد وبه عارف پند می دهد که نباید برای چنین ملت ومردمی آهن سرد کوبید و از رسم وآیین و قانون سخن گفت !
منتخبی از مثنوی عارفنامه :
خدایا ، تا کی این مردم به خوابند ؟ زنان تا کی گرفتار حجابند !
چرادرپرده باشد طلعت یار ؟ خدایا زین معما پرده بردار
مگرزن در میان ما بشر نیست ؟ مگردرزن تمیز خیروشرنیست ؟
توپنداری که چادرزآهن وروست ؟ اگرزن شیوه زن شد مانع اوست ؟
چوزن خواهد که گیرد با تو پیوند نه چادر مانعش گردد نه روبند
زنان را عصمت وعفت ضرور است نه چادر لازم و نه چاقچوراست
زن روبسته را ادراک وٌهش نیست تئاتر و رستوران ناموس کش نیست
اگر زن را بود آهنگ حیزی بود یکسان تئاتر و پای دیزی
بنشمد در ته انبار پشگل چنان کاندر رواق برج ایفل
چه خوش این بیت را فرموده جامی مهین استاد کل بعد از نظامی
(پریرئ و تاب مستور ندارد در اربندی ز روزن سردر آرد)
مادر
قطعه ((مادر)) شاهکار ایرج و یکی از شاهکارهای ادبیات معاسر ایران است . این قطعه بسیار نفیس و زیبا که ادوارد بر اون آن را در صدر جلد چهارم تاریخ ادبیات ایران خود قرار داده است ، در کتابهای دبستانی جا گرفته و آن قدر ورد زبانها شده که اکثر اطفال دبستانی آن را از برمی خوانند :
گویند چوزاد مرا مادر پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شگفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیو راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت
پس هستی من زهستی اوست تا هستم و هست دارمش
زهره ومنوچهر
بعد از قطعه مادر متینترین و آبرومند ترین شعر ایرج بی تردیدمثنوی زهره و منوچهراست. موضع زهره ومنوچهر از ویلیام شکسپیر گرفته شده است . ماجرای شاعرانه عشق بازی ونوس (آفرودیت) الهه عشق و زیبایی با آدونیس پسر ونواده پادشاه قبرس یکی از زیباترین افسانه های اساطیری یونان است.
ایرج آن را از شاعر انگلیسی گرفته قسمت اول داستان را که شرح عشق بازیهای پر شور ونوس با شکارافکن جوان است ، به نام زهره و منوچهر به شعر فارسی در آورده است .
داستان دیدار(( زهره)) و (( منوچهر)) در یک سحرگاه،که هنوز آفتاب نتابیده و دیده نرگس از خواب وا نشده آغاز می شود.
زهره چرخنشین ، که کسوت افلاکیان از بر کنده ومقنعه خاکیان به سر کرده است از آرامگاه آسمانی خود فرود آمده و در شکارگاه بر منوچهر ظاهر و از همان دیدار اول فریفته(پسر خاکی) می شود وبه یک دل نه به صددل درخم فتراک جوان دلیر اسیر میگردد.
تمام ابیات این مثنوی پرازتابلوهای رنگین ومتعدد رازونیاز زهره وخودداری وگرانجانی منوچهراست .
اشعار دیگر ایرج
شعرهای ایرج را که اکثر آنها سلیس و روان و زیباست ، می توان چنین خلاصه کرد :
قصاید مربوط به دوره جوانی و ابتدای کار او درباره سلام اعیاد و مدح رجال و بزرگان قوم که کمتر برای ما باقی مانده و ظاهراً تعداد آنها زیاد نبوده است . از این ده – دوازده قصیده ای که در مجموعه اشعار او موجود است می توان قصاید در فقدان پدر ، شکوه از ملک در انتظار اسب و قصیده بسیار زیبا و مطایبه آمیز او را که مطلع آن چنین است :
فکر آن باش که سال دگر ای شوخ پسر روزگار تو دگر گردد و کار تو دگر
نام برد .
- ده دوازده غزل که معروفترین آنها غزلی است به مطلع :
طرب آزرده کند دل چوز حد در گذرد آب حیوان بکشد نیز چو از سر گذرد
و غزلی در حجاب به مطلع :
نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند نعوذ بالله اگر جلوه بی نقاب کند
در حدود شصت قطعه که در مسائل سیاسی و اجتماعی یا امور مختلف سروده مانند قطعات کتیبه سنگ
مزار ، کارگر ، تعارف ، اشک شیخ ، مذمت شراب ، نکوهش تکبر ، وفا ، تصویر زن ، کوبیدن اشقیا ، در
رثاء ، کلنل محمد تقی خان و غیره .
اشعاری که بری کودکان و شاگردان مدارس ساخته و در کتابهای درسی جا گرفته است مانند : داشت عباسقلی خان پسری ، عید نوروز ، حمد خدا ، ما که اطفال این دبستانیم ، بچه ای با شعور و با فرهنگ و چنین می گفت شاگردی به مکتب .
تحلیلی از شعر ایرج
ایرج را جزو هیچ گروه ادبی نمی توان به شمار آورد . او در هر نوع شعر کار کرده و در اغلب آنها توفیق یافته است . ایرج همیشه سعی می کند زندگانی روزانه ایران معاصر را چنان که هست نمایش دهد . در اشعار او نقاط مبهم و تاریک و اندیشه های مجرد و عرفانی دور از ذهن وجود ندارد - سرچشمه افکار او حقایق موجود است با اشکال گوناگون آن .
ندای اعتراض سیاسی او تا حد درک ضرورت انقلاب و تحول ، بلند و رسا نیست وی که در نتیجه خدمت طولانی و متنوع خود در دستگاه دولت ، با حقایق تلخ و ناگوار زندگی ایرانی آشنا شده ، به خوبی احساس می کند که باید وضع اجتماعی ایران از بیخ و بن تغییر یابد اما از قوانین تکامل تاریخی جامعه و از نقش توده های مردم در راه پیکار تحول اجتماعی آگاهی درستی ندارد . به هیچ دسته و حذبی وابسطه نیست و خود را از دخالت مستقیم در امور سیاسی بر کنار می دارد . او نه مرد عمل ، بل شاعری است میهنپرست که ملت خود را از صمیم قلب دوست دارد و شیفته عدالت اجتماعی است و نمی تواند شاید بیطرف بدبختیهای کشور و ملت خود باشد یا چشم از دیدن جهات زشت زندگی جامعه و جهل و نادانی و واپس ماندگی مردم بر بندد و بدین قرار آرزوهای بزرگ و اساسی ترقیخواهان زمان جابجا در اشعار او انعکاس می یابد .
اما از دید اجتماعی ، شعر ایرج بسیار ارزنده و قابل توجه است . در این اشعار افکار دموکراتیک به خوبی انعکاس یافته و دردهای جامعه مانند تزویر و دو رویی روحانی نمایان ، بیچارگی و نادانی مردم ، عادت زشت و خرافات و تعصبات مذهبی ، شدیداً مورد بحث و انتقاد قرار گرفته است و نیز در شعر او جایگاه رفیعی برای بیان وضع نامطلوب زنان در جامعه ایرانی اختصاص یافته که با یک رشته از سخنان شاعر در باره مادر و مهر مادری و اشعاری درباره کودکان و نوباوگان تکمیل می شود .
اما از نظر هنری ، ایرج ، به قول سعید نفیسی (( شیرین سخنترین و گشاده زبانترین شاعر روزگار ماست )) و راز موفقیت او در سادگی و ساده گویی اوست .
گرایش به سادگی و نزدیکی به زبان محاوره مردم در شعر فارسی ، که عکس العمل بیان پر تکلف قدما و در حقیقت قیام متهورانه ای است در برابر (( اصول و مقرات ادبی )) پیشینیان ، فصل جدیدی در ادبیات منظوم ایران باز می کند که سرآغاز آن با نام ایرج همراه است و باید او را به راستی یکی از پیشوایان عمده این انقلاب دانست ، چنانکه دهخدا و بعد از وی جمال زاده پیشوایان این شیوه در نثر فارسی شناخته شده اند .
ایرج در شعرسرایی زبان ساده هزلی تند و بیپروایی برگزیده و از به کار بردن لغات و اصطلاحات رایج و معنی دار عامیانه ، که نه تنها پیشینیان بلکه معاصران وی هم از استعمال آنها جز در قطعات فکاهی خودداری داشتند ، حتی در اشعار بسیار جدی خود امساک نکرده 1 و نیز تعبیرات و ضرب المثلهای فارسی را بجا و بهنگام در اشعار خود استادانه وارد کرده و بدین قرار،هم آب و رنگ مخصوصی به شعر خود داده و هم ،چنانکه گفتیم،کلام ادیبانه را به زبان متداول عامه تا حد زیادی نزدیک ساخته است .
1 ) مانند اخم ، الدنگ ، بام زدن ، پک و پوز ، یوچ ، تخت ، تو ، جرزدن ، جفتک زدن ، جفنگ ، چرت چک زدن ، چموش ، چوله ، خوشگل ، داش ، دبنگوز ، دوز و کلک ،رک گویی و....
آگاهی ایرج به لغت و ادبیات عرب و علومی که بنا به عقیده قدما دانستن آنها برای یک ادیب ضرور است ، هر چند به اندازه ادیب الممالک نیست ، اما به هر حال او از این علوم بهره وافی دارد و گاهی در اشعارش عباراتی غلیظ و ناشناس از این قبیل :
عیش ترا مانع و محظور نیست تمر بود یانع و ناطور نیست1
دیده می شود . ولی این گونه فضل فروشیها و ادیب نماییها در شعر ایرج نادر است و اصولاً آوردن عبارت پر تکلف باب طبع ایرج نیست ، زیرا او معتقد است که
شاعری طبع روان می خواهد نه معانی نه بیان می خواهد
و از این روست که مخصوصا تعهد دارد بیانش حتی المقدور ساده باشد تا همه مردم آن را بخوانند و درک کنند .
ایرج در وزن و قافیه شعر تصرف نکرده و از همان اصول قرادادی قدما پیروی می کند ریخت و بافت شعر او ، شاید با اندک تفاوتی ، همان ریخت و بافت معهود شعر قدماست . جهان بینی او نیز با جهانبینی شعرای زمان خودش تفاوت زیادی ندارد ، ولی او با شیوه خاص خود ، که باطرز بیان دیگران فرق دارد ، کما بیش تحولی در سخن ایجاد کرده و حلقه زنجیری است که دو نسل شعرای گذشته و آینده را به هم می پیوندد .
اجمالاً ، ایرج ، با اینکه از بسیاری از معاصرین خود هم با سوادتر و هم روشنفکرتر است ، شعرش نه از فضل و کمال و نه از تجدد خواهی و نو پردازی و دخل و تصرف در شکل و قالب شعر بل از یک قریحه و استعداد سرشار سرچشمه می گیرد . او آنچه را که خود احساس می کند به راستی و درستی بیان می کند و اندیشه و احساس دیگران به خود نمی بندد . تابع قاعده و مقررات خاص نیست و در مدح و ذم و جد و هزل هر چه دارد چه زشت و چه زیبا ، چه بد و چه خوب از آن خود اوست .
1 ) ترجمه این عبارت عربی است از باب پنجم گلستان : التمر یانع والماطور غیر مانع ( خرما رسیده است و دشتبان مانع نیست )
کارگر و کارفرما
شنیدم کار فرمایی نظر کرد زروی کبر و نخوت کارگر را
روان کارگر از وی بیازرد که بس کوتاه دانست آن نظر را
بگفت ای گنجور ، این نخوت از چیست چو مزد رنج بخشی رنجبرا
من از آن رنجبر گشتم که دیگر نبینم روی کبر گنجور را
تو از من زور خواهی من زتو زر چه منت داشت بایت یکدگر را
تو صرف نمایی بدره سیم منت تاب روان نور بصر را
منم فرزند این خورشید پرنور چو گل بالای سر دارم پدر را
مدامش چشم روشن باز باشد که بیند زور بازوی پسر را
زنی یک بیل اگر چون من در این خاک بگیری با دو دست خود کمر را
نهال سعی بنشانم در ای باغ که بی منت از آن چینم ثمر را
نخواهم چون شراب کسر به خواری خورم با کام دل خون جگر را
زمن زور و زتو زر ، این به آن در کجا باقی است جا عجب و بطر را ؟
فشانم از جبین گوهر در این خاک ستانم از تو پاداش هنر را
نه باغی دارد این دفتر نه فاضل گهر دادی و پس دادم گهر را
به کس چون رایگان چیزی نبخشند چه کبر است این خداوندان زر را ؟
چرا بر یکدگر منت گذارم چو محتاجند مردم یکدگر را ؟
1) ابوالقاسم لاهوتی نیز قطعه ای به همین وزن و قافیه سروده که اگر چه از حیث صلابت و استحکام به پای شعر ایرج نمی رسد ولی از لحاظ مضمون بسیار والاتر است در شعر ایرج :
تو از من زور خواهی من ز تو زر چه منت داشت باید یکدگر را
زور با زر یعنی رنج با مزد مقایسه گشته و حساب کارگر و کارفرما تسویه شده است اما در شعر لاهوتی .
و گر گویی زر از من زور از تو فریب است این و دامی رنجبر را
چو زور از من بود زر هم ز من شد چرا کاین زور پیدا کرده زر را
نتیجه:
سرانجام ایرج میرزا در 22 اسفند 1304 هجری برابر با 1344 هجری قمری دچار سکته قلبیشد و درگذشت و جسدش را گورستان ظهیر الدوله به خاک سپرده شد.
گروهی بر اوایراد می گرفتند ومی گیرند که شخصیتی ضد مذهب و دین داشت ، در صورتی که دربسیاریاز اشعار او ارادت به ائمه لمس می شود.
گروهی دیگر هم برنگاه بی پرده او بر موضوعات اجتماعی و نقد مستقیم او که گاهی با کلماتی نه چندانمودب ادا می شد مشکل داشتند .
ایرج میرزا شاعر و شاعر زاده ای است که ازخاندان قاجار برآمد ولی هرگز در تنبل خانه و منجلاب شاهزادگان فرو نرفت و به کار وفعالیت پرداخت و با نگاه روشن اش به مسائل روز نه با ستم شاه کوتاهمی امد ونه با فریب و تزویر شیوخ و طلاب و همه اهالی تزویر را به تیغ شعرش به به بوته نقدمی کشید . قضاوت درباره او باید با کمال انصاف صورت پذیرد و باید هموراهشرایط و مکان و زمان ظهور این شاعر را درنظر داشته باشیم و بسی جای مباهات داردبرایمان هنگامی که اشعار انسانی و ملی او را می خوانیم . او نمونه تجدد طلبیدر ایران است و برای رسیدن به هدفش تمامی اصول این کار را برای مردمانش خواستار بود .
در اشعارش وقتی دقیق شویم می بینیم که دانش و اخلاق و آزادی و... را برایمردم سرزمینش خواهان بوده و یکی از افتخارات او همین بس که در هنگامی که در تهرانبسر می برد ، با اشعاری که در آزادی حقوق زن و حق انتخاب حجاب برای زنان سرود ازطرف زنان مبارز مورد تشویق قرار گرفت و به او هدایایی اهدا کردند . امیدوارمکه به خواندن آثار او پی به وجود گرانمایه و افکارش ببریم ... روحش شاد.
منابع و مآخذ
· از صبا تا نیما ،جلد دوم ( آزادی، تجدد ) تالیف یحیی آرین پور ، 1382
· معین، محمد، فرهنگ فارسی انتشارات امیرکبیر جلد پنج
· از صبا تا نیما (جلد یکم)، تالیف یحیی آرینپور، تهران، انتشارات زوار، ۱۳۷۵
· دادههای جعبهٔ زندگینامه از: ایرج میرزا، فرانکفورت: نشر البرز، ۱۳۸۱/۲۰۰۲
· شبکه اینترنت
چکیده
ما در این تحقیق به بیوگرافی اجمالی، افکار واشعار ایرج میرزا می پردازیم
بیوگرافی اجمالی :
تولد : ۱۲۹۱ قمری/۱۸۷۴تبریز
مرگ : ۲۷ شعبان ۱۳۴۳ قمری/اسفند ۱۳۰۴/۱۹۲۴تهران
آرامگاه : قبرستان ظهيرالدوله، شمیران
لقبها : جلالالممالک، فخرالشعرا
ملیت : ایرانی
فرزندان : جعفرقلی میرزا، خسرومیرزا، ربابه
والدین : غلامحسین میرزا قاجار
افکار و اشعار:
وی پس از مدتی سبک قدیم را که در آن توانا بود رها کرد و خود سبکی ویژه پدید آورد. درین سبک اندیشههای نو و مضامینی که گاه از ادبیات خارجی اقتباس شده و گاه مخلوقاندیشه شاعر است و نیز مسایل گوناگون اجتماعی و هزلیات و شوخیهای نیش دار وریشخندها و تمثیلاتی که شاعر از غالب آنها نتایج اجتماعی را در نظر دارد بزبانیبسیار ساده و گاه نزدیک بزبان مخاطب و همراه با الفاظ جنسی بیانشدهاست.
ایرج منتقد اوضاع جامعه سنتی و مذهبزده زمان خویش بود وبه مانند میرزاده عشقی موضع سختی در برابر حجاب و برخی از روحانیون داشتهاست.
وهمجنین ایرج در دوره ای که شعرا تجدد در ابیات را تنها در به کار بردن لغات نا مانوس فرنگی در
سخن خود و یا در پس وپیش کردن قافیه ها می دانستند در شعرهای خود براین گروه به اصطلاح
تجددخواه و نوپردازمی تازد ودرمقام طنز و تمسخر مقداری ازهمان گونه لغات راتعمدا به کار می برد.
مقدمه
ایرج میرزا بنا به رسم زمان، پيشه پدر را در پيش گرفت و مدتی به عنوان فخرالشعرا، جانشين پدر بود. پس از انقلاب مشروطيت، دربار مظفرالدين شاه را ترک کرد و به خدمت دولت درآمد. به سبب پيشه خود در شهرهای گوناگون به کارهای اداری پرداخت. در اين سال ها با شاعران همزمان خود از جمله اديب نيشابوري، دهخدا، بهار، عارف قزوينی و مرزاده عشقی آشنا شد. موضوع اشعار ايرج در اين دوره، افشای خودکامگی زمامداران، به مسخره گرفتن خرافه و پندارهای واهی و هجو رياکاری است.
ايرج ميرزا را از زمره شاعران برجسته عصر مشروطيت مي دانند. شايد بتوان وي را ازشاعران مطرح دوران تجدد در ادبيات ايران نيز به شمار آورد.
به علت سلوك اخلاقي و پاكدامني هرگز حاضر نشد برخلافاعتقاداتش عمل كند و بنابراين به امكانات شغلي و مالي خواص راه پيدا نكرد و هموارهاز اين مساله با افسوس ياد مي كرد.
ياد ايام جواني جگرم خون مي كرد خوب شد پير شدم و كمكم و نسيان آمد
«پروفسور مار»، خاورشناس روسي، ايرج ميرزا را اينچنين توصيف كرده است: مردي بود سياه سوخته و لاغراندام و متوسط القامه و در رفتار وگفتار شكيبا و بردبار. اشعار ايرج وقتي خودش آنها را ميخواند، جان ميگرفت...
مجموعه حاضر انتخابي است از مقالات درباره زندگي و سرودههاي ايرج ميرزا كه دركتابها و نشريات ادبي از دوران حيات ايرج تا كنون منتشر شده و به صورت اين مجموعهتقديم دوستداران ادب و شعر فارسي ميشود.
1 ) در هیچ جا نام ایرج جزو مهاجران محرم سال 1334 ه ق ذکر نشده و او اگر هم با مهاجران از تهران بیرون رفته مسلماً دوباره به پایتخت برگشته است.
مطالب مشابه :
ایرج میرزا
ادبیات هشتم - ایرج میرزا - کلبه ادبیات - ادبیات هزلیات: تخلص: جلال
مقاله ای درمورد ایرج میرزا
یک لیوان آب درسی !!! - مقاله ای درمورد ایرج میرزا - نظرات شما=به روز رسانی بهتر از تیم ما
ایرج میرزا - شاعر
آلفا - ایرج میرزا - شاعر - وبلاگ تخصصی مطالب و مقالات برق و الکترونیک - آلفا
ایرج میرزا شاعری جنجالی
ادبیات کهن پارسی - ایرج میرزا شاعری جنجالی - شعر و نثر کهن و معاصر ایران و جهان - ادبیات کهن
همه چیز در مورد ایرج میرزا
تاکسی - همه چیز در مورد ایرج میرزا - به همه جا سرک می کشیم!! زمینه فعالیت شاعر، سبک هزلیات
علّت محبوبیت شعر ایرج میرزا در میان مردم
چه بگویم ؟ (حقوقی، ادبی و اجتماعی) - علّت محبوبیت شعر ایرج میرزا در میان مردم - حقوقی - ادبی
ایرج میرزا
سبک: هزلیات توضیحی در مورد ایرج میرزا: ایرج میرزا در قالب های گوناگون شعر سروده و ارزشمند-
سيري در زندگي و آثار ايرج ميرزا / علي دهباشي
ایرج میرزا شده و گاه مخلوق اندیشه شاعر است و نیز مسایل گوناگون اجتماعی و هزلیات و
ایرج میرزا
حامیان رهبری - علمدار عشق - ایرج میرزا, یا علی گفتیم و عشق آغاز شد, این وبلاگ از تاریخ 1388/10/09 در
برچسب :
هزلیات ایرج میرزا