نجوای انتظار
مولای من
بار دیگر شعبانی بر عمر ما گذشت در فراغت ...
شعبانی که از روز اولش فقط دلمون خوش بود به نیمه اش، به نیمه ماهی که روز میلاد تو بود و اتفاقا روز جمعه بود... باخوشحالی و شور و شعف فراوان دست در دست هم دادیم و تا انجایی که از دستمون بر می آمد همه جا را آزین بندی و تزئین و چراغانی کردیم به امید آنکه شاید اینبارآمدی...
روزها گذشت ودقایق و ثانیه ها از پی هم رد شد و روز تولدت فرا رسید و ما چشم به محله ها و خیابون های آذین شده دوختیم و باتمام بیقراری منتظر ماندیم تا در کنار تو و باوجود تو وبرای تو جشن را آغاز کنیم ولی افسوس اینبارهم جشن ها و ندبه ها بدون تو سپری شد و تو نیامدی وبا دلتنگی وبغضی در گلو منتظر یک جمعه دیگر و یک نیمه شعبانی دیگر شدیم.
مولای من:
تا به کی این شعبانها را خواهیم دید بدون تو ...
چه انتظار غریبی!
تو بين منتظرانت نیز غریبی، اصلا آیا کسی منتظرت هست؟؟؟؟ من که
یارای آن ندارم که نام خودرامنتظر نهم مگر نه اینکه منتظِرخود
را آماده منتظَر می کند...اما من رو سیاه کاری نکرده ام
که هیچ ُ چه بسیارکه دل نازنینت را به درد آورده است... شرمنده
ام که نام خود را شیعه گذاشته ام ،شرمنده ام که نام خود را
اصولا مسلمان نهاده ام آخر هیچ نشانه ای بر مسلمان بودنم ندارم
مگراین نمازهایی که کج دار و مری می خوانم و در آن همه یادی در
من هست جز یاد خداونشانی بر مسلمانی من دارد تا بر شیعه
بودنم...
نمی دانم
اصلا نمی دانم چه بگویم
چه بگویم که خود شاهد و ناظر بر آن نبوده باشی
از کجا بگویم که تو خود آگاه بر آن نباشی...
مولای من...
غریب تر از اجداد طاهرینت شمایی
غریب تر از او که از درد سر در چاه می کرد و تنها چاه سنگ صبورش بود ...
غریب تر از او که پیروان دین جدش او را سر بریدند...
غریب تر از او که در میان اهل خانه اش هم غریب بود...
غریب تر از او که غریب الغربایش خوانند...
غريبی...
و چه عجیب است...
چه عجيب كه ، نبودنت برایمان عادت شده است ،
و برای آمدنت...
به خیال خود جشن می گیریم
شیرینی پخش می کنیم
مولودی می خوانیم
آیا اینها براستی نشانه های منتظِر بودن است
اصلا چه کسی اینها را نشانه انتظار نامیده است
به زعم من ناقص عقل نشان منتظر بودنت این است که در غیابت ُ پیرو نائبت باشیم ...
او را تنها نگذاریم ...
به وظایف مسلمانی و شیعه بودنمان عمل کنیم
آنگونه باشیم که شما اهل بیت به پیروانی چون ما افتخار کنید نه اینکه شرمنده از شیعه بودن ما...
حرف بسیار است و زبان من روسیاه الکن...
نمی دانم در ظهورت زنده ام یا نه...
اما هر صباح عهد را (اگر توفیق دست دهد)به یادت و ذکرت می خوانم و جمله جمله آن را با تمام وجودم عجین می کنم ...
شاید این جمعه بیاید شاید...
مطالب مشابه :
شبستر حسن قرباني
مكان راهرو ساختمان خياباني دانشگاه آزادشبستر. دوعكس بالا ارسالي همكلاسي ات خانم نيكويي
مراکز علمی ودانشگاهی قسمت دوم
دانشگاه آزادشبستر.
نجوای انتظار
تحقیقات آموزشی دانشگاه آزادشبستر. هیئت فاطمیون
برچسب :
دانشگاه آزادشبستر