کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی

اسوه های حماسه و ایثار

هنگامی که برگهای زرین تاریخ انقلاب اسلامی را ورق می زنیم گل واژه شهادت با درخشش خاصی مایی میکند. خون شهدا رمز پیروزی ما در صحنه های مختلف نبرد علیه دشمنان بوده است. بنابراین باید با مطالعه و بررسی سیره زندگی شهدایی نظیر شهید رضا قانع با اهداف مقدس آنان که همانا پیاده کردن قوانین اسلام ناب محمدی (ص) بوده – بیشتر آشنا شویم و از این طریق در پاسداری از خون آنان بیشتر تلاش کنیم.

سردار رشید اسلام ( شهید رضا قانع) فرمانده تیپ امام حسن (ع)

1-    زندگینامه شهید

آن اسوه شجاعت و ایثار در پانزدهم آبان 1340 در یک خانواده مذهبی و کشاورز در شهرستان شهرضا( قمشه) دیده به جهان گشود. او اولین فرزند و تنها پسر خانواده بود.

از همان دوران طفولیت عشق و علاقه فراوانی به مکتب اسلام داشت و علی رغم سن کم موذنمسجد محل بود. در عبادت کارهای و به جا آوردن عبادی آن چنان مقید بود که از هشت سالگی شروع به روزه گرفتن کرد.

رضا تحسیلات خود را تا سوم دبیرستان با موفقیت پشت سر گذاشت و در تمام مراحل تحصیل از شاگردان ممتاز کلاس به شمار می رفت.

2-  فعالیت های شهید در راه انقلاب و جنگ تحمیلی

از دوازده سالگی با مطالعه ی کتاب هایی که از شهر قم دریافت می کرد سعی در شناخت دقیق اسلام داشت و با اخلاص تمام در این راه گام بر می داشت.

با شروع انقلاب، بی صبرانه خود را آماده ارائه خدمت به مردم کرد؛ به همین علت به عضویت کمیتۀ دفاع شهری درآمد تا بتواند از انقلاب نو پا و ارزشهای اصیل اسلامی حراست و حفاظت کند.

زمانی که حضرت امام رحمت (ره) دستور تشکیل سپاه را دادند، این جوان مسلمان و برومند به علت علاقه و شناختی که نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی داشت، در سن هفده سالگی به عضویت سپاه درآمد. این علاقه به حدی بود که او از فردی خستگی ناپذیر ساخته بود به گونه ای که گاه تا هفته ها به خانه نمی رفت.

با شروع جنگ تحمیلی در سال 59، بدون درنگ عازم جبهه ها شد تا بتواند ایمان خود را با عمل ( که همان جهاد در راه خداست) ثابت کند. به همین علت از ادامه تحصیل منصرف شد زیرا معتقد بود که خداوند برای هرکس وظیفۀ خاصی مقرر فرموده الان جنگ در اولویت است. چرا که او مطیع رهبری بود که جنگ را در رأس امور می دانست. وی عاشق جهاد و حضور در جبهه بود و بسیار کم به مرخصی می آمد.

در دوران خدمت فرماندهی کل قوا را به دست بنی صدر بود که می توانست از انجام هر گونه عملیات به دست برادران سپاه جلوگیری می کرد.

اما شهید قانع، دست به افشاگری خیانت های بنی صدر زد و چهرۀ منافقانه او را برای دیگران آشکار نمود.

رضا در عملیات مختلفی از جمله، ثامن الئمه، طریق القدس و فتح المبین شرکت جست و چند بارمجروح شده بود اما این جراحت ها مانع ادامه حضور و مبارزه اونشد و نتوانست وی را به پشت جبهها بکشاند.

به علت همین روحیۀدلاوری ، حماسی، لیاقت و کاردانی که در آن شهید بود توانست در مدتی کوتاه از فرماندهی دسته به فرمالدندهی گروهان و بعد فرماندهی گردان و در نهایت به فرماندهی تیپ ارتقاع یابد.

3-  خصوصیات اخلاقی شهید قانع

از لحاظ عبادی فردی مذهبی بود همواره نماز را به جماعت در مسجد می خواند و با گفتن اذان برادران را به نماز اول وقت دعوت می کرد.

او از نماز شب غافل نمی شد و از نسیم روح بخش سحرگاهان در راز و نیاز با معبود بی نیاز بهره ها می برد. به علاوه ایشان در تمام زمینه ها فردی نمونه و ممتاز بود و از دست مبارک امام(ره) جوایزی ارزنده کسب کرد که موجب افتخار خود و خانواده اش شد آن شهید عزیز همۀ این جوایز را به سپاه هدیه داد تا در امور جنگ صرف شود.

خانوادۀ شهید می گویند:

در ملاقاتی که رضا با امام (ره) داشتند می گویند:من به این دست( اشاره به دست رضا) افتخار می کنم.

آن سردار رشید اسلام با این که تنها فرزند پسر خانواده بود هرگز در خانه احساس غرور نمی کرد.به پدر و مادر نهایت احترام را می گذاشت. نسبت به خواهرانش بسیار مهربان بود و همیشه آنها را با القاب خوب صدا می زد.

در نامه ای به خواهرش- که او را برای جبهه رفتن تشویق کرده بود- می نویسد تو زینب زمان و رقیۀ دورانی.)

احساسات پاک . بی شابئه اش موجب شده بود تا محبوببیت زیادی میان خانواده و دوستانش کسب کند. او سعی می کرد که خانواده اش در ناراحتی نباشند به همین دلیل به طور مرتب به پدر و مادرش نامه می نوشت و آنها را از نگرانی رهایی می بخشید.

در زمینه ی خصوصیات اخلاقی او یکی از همرزمانش می گوید:

در یکی از جبهه ها از بس که خسته شده بودم پشت سر هم با صدای بلند نفس می کشیدم یک دفعه دیدم رضا که فرماندۀ ما بود نیز به طور مصنوعی نفس زنان سینه خیز می رود به رضا گفتم برو جلو  گفت: نه من خسته شدم معلوم بود که خسته نشده بود و او چون فرمانده ما بود و نمی خواست که یک موقع من خجالت بکشم لذا به طور مصنوعی نفس می کشید.

او رزمنده ای با اخلاص و همیشه متواضع و فروتن بود. حتی مسئولیت فرماندهی تیپ هم مانع تواضع او نمی شد و ضمن حفظ شئون فرماندهی با بسیجیان، برادران، دوستانه برخورد می کرد. اما از نگاهی دیگر، او فرماندهی بود که شجاعت و دلاوریش توصیف ناپذیر بود؛ با سن کم خود در عملیات های بزرگ اوایل جنگ شرکت کرد و از خود شجاعت ها و ایثارگری های زیادی نشان داد. در میدان مبارزه هرگز از دشمن نهراسید و همیشه با روحیۀ عالی حاضر می شد. مجروح شدنش در چند نوبت نه تنها باعث ضعف روحیه اش نگردید بلکه روحیۀ دشمن ستیزی اش را مضاعف نمود.

4-  گوشه ای از وصیت نامۀ شهید رضا قانع:

آن فرزند برومند اسلام، در وصیت نامۀ خود را در چندین صفحه و با مناجات خدا شروع کرده و نکاتی را یادآور شده که نشانگر روح بلند آن بزرگوار است.

در بخشی از وصیت نامه اش آمده است:

خدایا تو می دانی که مرا نه احساسات این جا آورده و نه کسی مرا به اجبار روانۀ جبهه هاکرده؛ بلکه من بنا به مسئولیتی که بر دوش خود احساس می کردم و ایمانی که به تو داشتم پا به جبهه نهادم.

در جایی دیگر از وصیت نامه، برادران سپاه را مخاطب قرار داده و می گوید:

..... اما قدر خود را بدانید. به خدا قسم بزرگ ترین لیاقت این است که آیۀ شریفۀ و اعدوا لهم مستطعتم من قوه در سینه ی شما نصب شده است.

و در پیامی به پدر و مادر خود می گوید:

آخرین پیامم به شما پدر و مادر، این است که در سنگر خودتان(پشت جبهه ) از اسلام و مسلمین خوب پاسداری کنید و امام عزیز و ولایت فقیه را پشتیبان باشید و او را خوب بشناسید و یاری کنید؛ چون، هر کس که زندگی کند و ولایت را نشناسد و یاری نکند در آخرت بوی بهشت به مشامش نخواهد رسید.

5-  شهادت

سرانجام این عابد شبهای طولانی جبهه های جنوب و شیر مرد بیشه های پیکار، فرزند پاک و مؤمن خانوادة قانع، بلکه خانوادة بزرگ ایران اسلامی، در حالی که بیش از 21 بهار از سن مبارکش نمی گذشت و هنوز ازدواج نکرده بود، در عملیات پیروزمند فتح المبین در تاریخ 4/1/1361 به همراهی جمعی دیگر از رزمندگان به شهادت رسید و سبکبال به سوی کوی دوست پر کشید.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت

دوران کودکي

به روز 12 فروردين  سال 1334 هـ.ش در شهرضا در خانواده مستضعف و متدين بدنيا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلاي معلي و زيارت قبر سالار شهيدان و ديگر شهداي آن ديار شدند و مادر با تنفس شميم روحبخش کربلا، عطر عاشورايي را به اين امانت الهي دميد.

محمد ابراهيم در سايه محبت هاي پدر و مادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکي را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصيلش از هوش استعداد فوق العاده اي برخوردار بود و با موفقيت تمام دوران دبستان و دبيرستان را پشت سر گذاشت.

هنگام فراغت از تحصيل به ويژه در تعطيلات تابستاني با کار و تلاش فراوان مخارج شخصي خود را براي تحصيل بدست مي آورد و از اين راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجهي مي کرد. او با شور و نشاط و مهر و محبت و صميميتي که داشت به محيط گرم خانواده صفا و صميميت ديگري مي بخشيد.

پدرش از دوران کودکي او چنين مي گويد: «هنگامي که خسته از کار روزانه به خانه         برمي گشتم، مي ديدم فرزندم تمامي خستگي ها و مرارت ها را از وجودم پاک مي کرد و اگر شبي او را نمي ديديم برايم بسيار تلخ و ناگوار بود.»

اشتياق محمد ابراهيم به قرآن و فراگيري آن باعث مي شد از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن ياد بدهد و او را در حفظ سوره ها کمک کند. اين علاقه تا حدي بود که از آغاز رفتن به دبيرستان توانست قرائت کتاب آسماني قرآن را کاملا فرا گيرد و برخي از سوره هاي کوچک را نيز حفظ کند.

 

دوران سربازي:

در سال 1352 مقطع دبيرستان را با موفقيت پشت سر گذاشت و پس از اخذ ديپلم با نمرات عالي در دانشسراي اصفهان به ادامه تحصيل پرداخت. پس از دريافت مدرک تحصيلي به سربازي رفت- به گفته خودش تلخترين دوران عمرش همان دو سال سربازي بود – در لشکر توپخانه اصفهان مسئوليت آشپزخانه را به عهده او گذاشته بودند.

ماه مبارک رمضان فرا رسيد، ابراهيم در ميان برخي از سربازان همفکر خود به ديگر سربازان پيام فرستاد که آنها هم اگر سعي کنند تمام روزهاي رمضان را روزه بگيرند، مي توانند به هنگام سحري به آشپزخانه بيايند. «ناجي» معدوم فرمانده لشکر، وقتي که از اين توصيه ابراهيم و روزه گرفتن عده اي از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگي بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از اين جريان ابراهيم گفته بود: «اگر آن روز با چند تير مغزم را متلاشي مي کردند برايم گواراتر از اين بود که با چشمان خود ببينم که چگونه اين از خدا بيخبران فرمان مي دهند تا حرمت مقدسترين فريضه دينمان را بشکنيم و تکليف الهي را زير پا بگذاريم.»

اما اين دوسال براي شخصي چون ابراهيم چندان خالي از لطف هم نبود؛ زيرا در همين مدت توانست با برخي از جوانان روشنفکر و انقلابي مخالف رژيم ستمشاهي آشنا شود و به تعدادي از کتب ممنوعه (از نظر ساواک) دست يابد. مطالعه آن کتاب ها که مخفيانه و توسط برخي از دوستان، برايش فراهم مي شد تاثير عميق و سازنده اي در روح و جان محمد ابراهيم گذاشت و به روشنايي انديشه و انتخاب راهش کمک شاياني کرد. مطالعه همان کتاب ها و برخورد و آشنايي با بعضي از دوستان، باعث شد که ابراهيم فعاليت هاي خود را عليه رژيم ستمشاهي آغاز کند وبه روشنگري مردم و افشاي چهره طاغوت بپردازد.

 

 دوران معلمي:

 

پس از پايان دوران سربازي و بازگشت به زادگاهش شغل معلمي را برگزيد و در روستاها مشغول تدريس شد و به تعليم فرزندان اين مرز و بوم همت گماشت. ابراهيم در اين دوران نيز با تعدادي از روحانيون متعهد و انقلابي ارتباط پيدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصيت حضرت امام (ره) بيشتر آشنا شد. به دنبال اين آشنايي و شناخت، سعي مي کرد تا در محيط مدرسه و کلاس درس، دانش  آموزان را با معارف اسلامي و انديشه هاي انقلابي حضرت امام(ره) و يارانش آشنا کند.

 

او در تشويق و ترغيب دانش آموزان به مطالعه و کسب بينش و آگاهي سعي و افري داشت و همين امور سبب شد که چندين نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. ليکن روح بزرگ و بي باک او به همه آن اخطارها بي اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلي پي مي گرفت و از تربيت شاگردان خود لحظه اي غفلت نمي ورزيد. با گسترش تدريجي انقلاب اسلامي، ابراهيم پرچمداري جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وي به شهرضا براي تدريس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علميه قم برقرار شد و به طور مستمر براي گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانيون و دريافت اعلاميه و نوار به قم رفت و آمد مي کرد.

 

سخنراني هاي پر شور و آتشين او عليه رژيم  که بدون مصلحت انديشي انجام مي شد، مأمورين رژيم را به تعقيب وي واداشته بود، به گونه اي که او شهر به شهر مي گشت تا از دستگيري در امان باشد. نخست به شهر فيروز آباد رفت و مدتي در آنجا دست به تبليغ و ارشاد مردم زد. پس از چندي به ياسوج رفت. موقعي که در صدد دستگيري وي برآمدند به دوگنبدان عزيمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکني گزيد. در اين دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژيم ستمشاهي و اعمال وحشيانه اش عکس العمل نشان مي دادند و ابراهيم احساس کرد که براي سازماندهي تظاهرات بايد به شهرضا برگردد.

بعد از بازگشت به شهر خود در کشاندن مردم به خيابان ها و انجام تظاهرات عليه رژيم، فعاليت و کوشش خود را افزايش داد تا اينکه در يکي از راهپيمايي هاي پرشور مردمي، قطعنامه مهمي که يکي از بندهاي آن انحلال ساواک بود، توسط شهيد همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ايشان توسط فرماندار نظامي اصفهان، سرلشکر معدوم «ناجي»، صادر گرديد.

ماموران رژيم در هر فرصتي در پي آن بودند که اين فرزند شجاع و رشيد اسلام را از پاي درآورند، ولي او با تغيير لباس وقيافه، مبارزات ضد دولتي خود را دنبال مي کرد تا اين که انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (ره)، به پيروزي رسيد.

 

فعاليت هاي پس از پيروزي انقلاب :

 

شهيد هميت پس از پيروزي انقلاب در جهت ايجاد نظم و دفاع از شهر و راه اندازي کميته انقلاب اسلامي شهرضا نقش اساسي داشت. او از جمله کساني بود که سپاه شهرضا را با کمک دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش  تشکيل داد.

آنها با تدبير و درايت و نفوذ خانوادگي که در شهر داشتند مکاني را بعنوان مقر سپاه در اختيار گرفته و مقادير قابل توجهي سلاح از شهرباني شهر به آنجا منتقل کردند و از طريق مردم، ساير مايحتاج و نيازمنديها را رفع کردند.

 

به تدريج عناصر حزب اللهي به عضويت سپاه در آمدند و هنگامي که مجموعه سپاه سازمان پيدا کرد، او مسئوليت روابط عمومي سپاه را به عهده داشت.

به همت شهيد بزرگوار و فعاليت هاي شبانه روزي برادران پاسدار در سال 58، ياغيان و اشرار اطراف شهرضا که به آزار و اذيت مردم مي پرداختند، دستگير و به دادگاه انقلاب اسلامي، تحويل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچي پاکسازي گرديد.

از کارهاي اساسي ايشان در اين مقطع، سامان بخشيدن به فعاليتهاي فرهنگي، تبليغي منطقه بود که درآگاه ساختن جوانان وايجاد شور انقلابي تاثير بسزايي داشت.

اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دليل تجربيات گرانبهاي او در زمينه امور فرهنگي به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سيستان و بلوچستان) عزيمت کرد و به فعاليت هاي گسترده فرهنگي پرداخت.

 

نقش شهيد در کردستان و مقابله با ضد انقلاب:

شهيد همت در خرداد سال 1359 به منطقه کردستان که بخش هايي از آن در چنگال گروهکهاي مزدور گرفتار شده بود، اعزام گرديد. ايشان با توکل به خدا و عزمي راسخ مبازره بي امان و همه جانبه اي را عليه عوامل استکبار جهاني و گروهکهاي خود فروخته در کردستان شروع کرد و هر روز عرصه را بر آنها تنگتر مي نمود. از طرفي در جهت جذب مردم محروم کُرد و رفع مشکلات آنان به سهم خود تلاش داشت و براي مقابله با فقر فرهنگي منطقه اهتمام چشمگيري از خود نشان مي داد تا جايي که هنگام ترک آنجا، مردم منطقه گريه مي کردند و حتي تحصن نموده و نمي خواستند از اين بزرگوار جدا شوند.

رشادت هاي او در برخورد با گروهک هاي ياغي قابل تحسين و ستايش است. براساس آماري که از يادداشت هاي آن شهيد به دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا ديماه 60 (بافرماندهي مدبرانه او) عمليات موفق در خصوص پاکسازي روستاها از وجود اشرار، آزاد سازي ارتفاعات و درگيري با نيروهاي ارتش بعث داشته است.

 

شهيد همت و دفاع مقدس:

پس از شروع جنگ تحميلي از سوي رژيم متجاوز عراق، شهيد هميت به صحنه کارزار وارد شد و در طي ساليان حضور در جبهه هاي نبرد، خدمات شايان توجهي برجاي گذاشت و افتخارها آفريد.

او و سردار رشيد اسلام، حاج احمد متوسليان، به دستور فرماندهي محترم کل سپاه ماموريت يافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تيپ محمد رسول الله (ص) را تشکيل دهند.

 

در عمليات سراسري فتح المبين، مسئوليت قسمتي از کل عمليات به عهده اين سردار دلاور بود. موفقيت عمليات در منطقه کوهستاني «شاوريه» مرهون ايثار و تلاش اين سردار بزرگ و همرزمان اوست.

شهيد  همت در عمليات پيروزمند بيت المقدس در سمت معاونت تيپ محمد رسول الله (ص) فعاليت و تلاش تحصين برانگيزي را در شکستن محاصره جاده شلمچه – خرمشهر انجام داد و به حق مي توان گفت که او  و يگان تحت امرش سهم بسزايي در فتح خرمشهر داشته اند و با اينکه منطقه عملياتي دشت بود، شهيد حاج همت با استفاده از بهترين تدبير نظامي به نحو مطلوبي فرماندهي کرد.

در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور ياري رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان که مورد هجوم ناجوانمردانه رژيم صهيونيستي قرار گرفته بود راهي آن ديار شد و پس از دو ماه حضور در اين خطه به ميهن اسلامي بازگشت و در محور جنگ و جهاد قرار گرفت.

با شروع عمليات رمضان در تاريخ 23/4/1361 در منطقه «شرق بصره» فرماندهي تيپ 27 حضرت رسول اکرم (ص) را بر عهده گرفت و بعدها با ارتقاي اين يگان به لشکر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهي انجام وظيفه نمود. پس از آن در عمليات مسلم بن عقيل و محرم – که او فرمانده قرارگاه ظفر بود – سلحشورانه با دشمن زبون جنگيد. در عمليات والفجر مقدماتي بود که شهيد حاج همت، مسئوليت سپاه يازدهم قدر را که شامل لشکر 27 حضرت محمد رسول الله (ص)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تيپ 10 سيد الشهدا(ع) بود، بر عهده گرفت.

 

سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهي ايشان در عمليات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات کاني مانگاه در آن مقاطع از خاطره ها محو نمي شود.

صلابت، اقتدار و استقامت فراموش نشدني اين شهيد و الامقام و رزمندگان لشکر محمد رسول الله (ص) در جريان عمليات خيبر در منطقه طلائيه و تصرف جزاير مجنون و حفظ آن با وجود پاتک هاي شديد دشمن، از افتخارات تاريخ جنگ محسوب مي گردد.

مقاومت و پايداري آنان در اين جزاير به قدري تحسين بر انگيز بود که حتي فرمانده سپاه سوم عراق در يکي از اظهاراتش گفته بود:

«... ما آنقدر آتش بر جزاير مجنون فرو ريختيم و آنچنان آنجا را بمباران شديد نموديم که از جزاير مجنون جز تلي از خاکستر چيز ديگري باقي نيست!»

اما شهيد همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بي خوابي هاي مکرر همچنان به اداي تکليف و اجراي فرمان حضرت امام خميني (ره) مبني بر حفظ جزاير مي انديشيد و خطاب به برادران بسيجي مي گفت:

«برادران، امروز مساله ما، مساله اسلام و حفظ و حراست از حريم قرآن است. بدون ترديد يا همه بايد پرچم سرخ عاشورايي حسين (ع) را به دوش کشيم و قداست مکتبمان، مملکت و ناموسمان را پاسداري و حراست کنيم و با گوشت و خون به حفظ جزيره، همت نماييم، يا اينکه پرچم ذلت و تسليم را در مقابل دشمنان خدا بالا ببريم و اين ننگ و بدبختي را به دامن مطهر اعتقادمان روا داريم ،که اطمينان دارم شما طالبان حريت و شرف هستيد، نه ننگ و بدنامي.»

 

  ويژگي هاي برجسته شهيد:

 

او عارفي وارسته، ايثارگري سلحشور و اسوه اي براي ديگران بودکه جز خدا به چيز ديگري نمي انديشيد و به عشق رسيدن به هدف متعالي و کسب رضاي خدا و حضرت احديت، شب و روز تلاش مي کرد و سخت ترين و مشکل ترين مسئوليت هاي نظامي را با کمال خوشرويي و اشتياق و آرامش خاطر مي پذيرفت.

سردار سرلشکر رحيم صفوي فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درباره وي چنين مي گويد:

«او انساني بود که براي خدا کار مي کرد و اخلاص در عمل از ويژگي هاي بارز او بود، ايشان يکي از افراد درجه اولي بود که هميشه ماموريت هاي سنگين بر عهده اش قرار داشت. حاج همت مثل مالک اشتر بود که با خضوع و خشوعي که در مقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسيجي داشت، در مقابله با دشمن همچون شيري غرّان از مصاديق «اشداء علي الکفار، رحماء بينهم» بود. همت کسي بودکه براي اين انقلاب همه چيز خودش را فدا کرد و از زندگيش گذشت. او واقعاً به امر ولايت اعتقاد کامل داشت و حاضر بود در اين راه جان بدهد، که عاقبت هم چنين کرد. هميشه سفارش مي کرد که دستورات را بايد موبه مو اجرا کرد. وقتي دستوري هر چند خلاف نظرش به وي ابلاغ مي شد، از آن دفاع مي کرد. ابراهيم از زمان طفوليت، روحي لطيف ،عبادي و نيايشگر داشت.»

پدر بزرگوارش مي گويد:

«محمد ابراهيم از سن 10 سالگي تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشيب هاي سياسي و نظامي، هرگز نمازش ترک نشد. روزي از يک سفر طولاني و خسته کننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسيد. ابراهيم آن شب را به همه خستگي هايش تا پگاه، به نماز و نيايش ايستاد ووقتي مادرش او را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجيبي داشتم. اي کاش به سراغم نمي آمدي و آن حالت زيباي روحاني را از من نمي گرفتي.»

اين انسان پارسا تا آخرين لحظات حيات خود، دست از دعا و نيايش بر نداشت. نماز اول وقت را بر همه چيز مقدم مي شمرد و قرآن و توسل برنامه روزانه او بود. او به راستي همه چيز را فداي انقلاب کرده بود. آن چيزي که براي او مطرح نبود خواب و خوراک و استراحت بود. هر زمان که براي ديدار خانواده اش به شهرضا مي رفت، در آنجا لحظه اي از گره گشايي مشکلات و گرفتاري هاي مردم باز نمي ايستاد و دائماً در انديشه انجام خدمتي به خلق الله بود.

شهيد همت آنچنان با جبهه و جنگ عجين شده بود که در طول حيات نظامي خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند کوچکتر خود را تنها يکبار در آغوش گرفته بود.

 

او بسان شمع مي سوخت و چونان چشمه ساران در حال جوشش بود و يک آن از تحرک باز نمي ايستاد. روحيه ايثار و استقامت او شگفت انگيز بود. حتي جيره و سهميه لباس خود را به ديگران مي بخشيد و با همان کم، قانع بود و در پاسخ کساني که مي پرسيدند چرا لباس خود را که به آن نيازمند بودي، بخشيدي؟ مي گفت: «من پنج سال است که يک اورکت دارم و هنوز قابل استفاده است!»

او فرماندهي مدير و مدبر بود. قدرت عجيبي در مديريت داشت. آن هم يک مديريت سالم در اداره کارها و نيروها. با وجود آنکه به مسائل عاطفي و نيز اصول مديريت احترام مي گذاشت و عمل مي کرد، در عين حال هنگام فرماندهي قاطع بود. او نيروهاي تحت امر خود را خوب توجيه مي کرد و نظارت و پيگيري خوبي نيزداشت . کسي را که در انجام دستورات کوتاهي  مي نمود بازخواست مي کرد و کسي را که خوب عمل مي کرد تشويق مي نمود.

بينش سياسي بُعد ديگري از شخصيت والاي او به شمار مي رفت. به مسائل لبنان و فلسطين و ساير کشورهاي اسلامي بسيار مي انديشيد و آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود که گويي ساليان درازي در آن سامان با دشمنان خدا و رسول(ص) در ستيز بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل سياسي روز شناخت وسيعي داشت.

از ويژگي هاي اخلاقي شهيد همت برخورد دوستانه او با بسيجيان جان برکف بود. به بسيجيان عشق مي ورزيد و همواره در سخنانش از اين مجاهدان مخلص تمجيد و قدرشناسي مي کرد. «من خاک پاي بسيجيان هم نمي شوم.اي کاش من يک بسيجي بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمي شدم.»

وقتي در سنگر هاي نبرد، غذاي گرم براي شهيد همت مي آوردند سوال مي کرد: آيا نيروهاي خط مقدم و ديگر اعضاي همرزممان در سنگرها همين غذا را مي خورند يا خير؟ و تا مطمئن نمي شد دست به غذا نمي زد.

شهيد همت همواره براي رعايت حقوق بسيجيان به مسئولان امر تاکيد و توصيه داشت. او که از روحيه ايثار و استقامت کم نظيري برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقي اش در واقع معلمي نمونه و سرمشقي خوب براي پاسداران و بسيجيان بود و خود به آنچه مي گفت، عمل مي کرد. عشق و علاقه نيروها به او نيز از همين راز سرچشمه مي گرفت. براي شهيد همت مطرح نبود که چکاره است، فرمانده است يا نه. همت يک رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمي وارسته.

 

نحوه شهادت:

 

شهيد همت در جريان عمليات خيبر به برادران گفته بود: «بايد مقاومت کرده و مانع از بازپسگيري مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. يا همه اينجا شهيد مي شويم و يا جزيره مجنون را نگه مي داريم.»

 

رزمندگان لشکر نيز با تمام توان در برابر دشمن مردانه ايستادگي کردند. حاجي جلو رفته بود تا وضع جبهه توحيد را از نزديک بررسي کند، که گلوله توپ در نزديکي اش اصابت مي کند و اين سردار دلاور به همراه معاونش، شهيد اکبر زجاجي، دعوت حق را لبيک گفتند و سرانجام در 24 اسفند سال 62 در عمليات خيبر به لقاء خداوند شتافتند.


مطالب مشابه :


بیگدلی محرمعلی

از روزهای اول ورودم به نسیم شهر با ایشان گرم ذهنم ماندگار هرچند در دبیرستان شهید




7 شهریور - سالروز رحلت آیت الله اعظمی مرعشی نجفی

دبیرستان شهید جعفری الکریم حائری یزدی در این شهر ماندگار قم نیز به خرید نسخ خطی




متن مجری مراسم یادبود شهدای 7تیر

این گونه در گوش زمان ماندگار در شهر اصفهان در انگلیسی در دبیرستان حكیم نظامی قم




آسمان شهرم غبار آلود است آن را از دست غریبه ها برهانید .........

30 سالگی دبیرستان شهید شیخانی. دانشجویان شهر




زندگینامه سید آزادگان، مرحوم ابوترابی

فریدونکنار بنیاد شهید خطه مبارک علی اکبر، دوره دبستان را در شهر قم دوره دبیرستان را در




آیت الله احسانبخش خدمتگذار راستین ثقلین/ خاطرات صادق منشور ماندگار

صادق منشور ماندگار - شهر و حوزه قم برای کسانی ابتدایی و دبیرستان دین و دانش و




آشنایی با دکتر سید حسین عظیمی دخت شورکی

وبسایت رسمی اطلاع رسانی گروه فرهنگی هنری اندیشه ماندگار در دامن شهر در قم ادامه




اسامی شرکت های همکار

65- آموزش و پرورش ناحیه 2 قم 205- انجمن دوستداران آثار تاریخی شهر نوش آباد 695- دبیرستان شهید




کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی

روزهای ماندگار شهدایی نظیر شهید رضا قانع با که از شهر قم دریافت می کرد سعی




پیام رهبر انقلاب به یک حرکت فرهنگی و وقف کتابخانه ای به نام شهید

کتابخانه عمومی شهید و در سال 1333 دبیرستان دین و دانش قم را و ذخیره ای ماندگار برای




برچسب :