معرفی محتوایی باب اول نسخه خطی مصباح الرسایل و مفتاح الفضایل

در روزگاری که هنوز تکنولوژی به زندگی مردمان راه نیافته بود و خبر از اینترنت و ماهواره و تلفن و فاکس و ایمیل نبود، «نامه» وسیله‌ای برای ارتباط بود.
 
نامه‌های سیاسی را دیوان رسایل به دستور پادشاه صادر می‌کرد و قاصدان آنها را به دورترین نقاط می‌بردند. دربار سلاطین پر بود از دبیران و منشیانی که در رتبه‌های مختلف فعالیت می‌کردند. به جرأت باید گفت که در روزگاران گذشته، مهم‌ترین رکن ادارة امور کشوری «نامه» بوده است: فرمان‌ها، بخشنامه‌ها، مظالم‌خواهی‌ها، تقریر مناسبات و نظایر آن،  از طریق نامه صورت می‌گرفت. حتی پیامبران و امامان نیز بدین وسیله به تبلیغ دین الهی می‌پرداختند. از این‌رو، این نامه‌ها بسیار حایز اهمیت هستند، تا آن اندازه که در قرآن کریم به نامة حضرت سلیمان به بلقیس اشاره شده است؛ آنجا که می‌فرماید : «قالَت یا اَیُّها اَلمَلَؤُا اِنّی اُلقیَ اِلَیَّ کِتابٌ کَریمٌ * اِنَّهُ مِن سُلَیمنَ وَ اِنَّهُ بِسمِ اللهِ اَلرَحمنِ اَلرَحیم * اَلّا تَعلوُا عَلَیَّ وَ اتُونی مُسلِمینَ... »[1]
 
نظام ارتباطات در جوامع کهن، علی رغم آنچه تصور می‌شود، بسیار گسترده و پیچیده بوده است. خطوط ارتباطی بیشتر از طریق نامه‌ها به یکدیگر متصل می‌‌شوند؛ چه این در سطح فردی و چه در سطح بین المللی. مبحث سلطانیات از مقوله‌های مهمی است که در ادبیات و تاریخ بسیار به آن‌ها اشاره شده است.
«به طور کلی می‌توان در نثر فارسی دورة اسلامی، به دو نوع مکاتبات زیر توجه کرد که به قصدهای مختلف و به شیوه‌های متفاوت به نگارش در می‌آمده‌اند:
الف- مکاتبات رسمی و اداری که شامل انواع زیر است: 1- سلطانیات؛ 2- منشورها و فرمان ها؛ 3- فتح نامه‌ها و شکست نامه‌ها؛ 4- مشافهه نامه‌ها؛ 5- سوگندنامه‌ها؛ 6- گشادنامه‌ها؛ 7- مواضعه نامه‌ها؛ 8- امان نامه‌ها؛ 9- قصه و...
ب- مکاتبات شخصی و خصوصی یا اخوانیات نیز مشتمل بر انواع زیر است: 1- مفاوضه نامه؛ 2- خدمت؛ 3- تهنیت نامه؛ 4- تعزیت نامه؛ 5- وکالت نامه؛ 6- بیع شرط نامه؛ 7- قباله نویسی؛ 8- استفتا؛ 9- وصیت نامچه؛ 10- وقف نامه؛ 11- شراکت نامه؛ 12- مکتوبات تعلیمی.»[2]
جدا از این تقسیم بندی‌ها، نام «سلطانیات» در مقابل «اخوانیات» قرار گرفته است؛ بدین معنی که همة نامه‌های دیوانی و اداری، و یا مکتوبات چنانچه به  نوعی به امور کشوری و لشکری، یا سیاست و سیاستمداران - که کارمندان دیوانی هستند – مربوط شود، «سلطانیات» نامیده می‌شود؛ نامه‌های پادشاهان به یکدیگر نیز در این مقوله تعریف شده است. به عبارتی دیگر: «مکاتیب سلطانی به منشآتی اطلاق می‌شود که پادشاهان به یکدیگر یا به ملوک الطوایف می‌نوشتند و این‌گونه نامه‌ها در برابر نامه‌های اخوانی قرار دارد.[3]
اینکه دبیر طبق قاعده و قانون خاص، القابی را برای پادشاه و وزیر و سایر مراتب مملکتی در نامه می‌آورده، شیوة نگارش نامه‌های دیوانی (سلطانیات) را در گروه دانشنامه‌های علمی قرار می‌دهد و در این نوع نامه‌ها چیزی جز محدودة آن نامه‌ها نباید بنویسد، در صورتی که در نگارش نامه‌های دوستانه (اخوانیات)، دبیر اگرچه از اصول و چارچوبی پیروی می‌کند اما دیگر نامه به امضای پادشاه نمی‌رسد و قلم کاتب از سیاست‌بازی‌ها به دور است.
نوشتن نامه به مضامین مختلف، از شگردهای دبیران توانا بود و «سابقة این سنت‌ها [نوشتن نامه‌های سلطانی و اخوانی] در فرهنگ ایران به آیین دبیری عهد باستان می‌رسید و متن پهلوی معروف «اندر آیین نامک نپشتن»، یک الگوی قدیم این سنت را به دست می‌دهد و آن را به آنچه تحت تأثیر فرهنگ پهلوی به عنوان ادب شهرت یافت، مربوط می‌دارد.»[4]
نسخة مصباح الرسایل و مفتاح الفضایل که بعد از کتاب دستور دبیری جایگاه دوم را دارد از لحاظ قدمت تألیف و جنبه‌های کاربردی و آموزشی در فن ترسل و آداب کتابت، کتابی است که موفق‌بن مجدی در دو باب آن را نوشته است؛ باب اول آن، به طور اخص به مسأله سلطانیات می‌پردازد و در باب دوم، مباحثی را در اخوانیات مطرح کرده است.
باب اول مصباح الرسایل از آن جهت که انواع مراتب دیوانی را همراه با القاب ذکر می‌کند، از لحاظ تاریخی بسیار حایز اهمیت است، که بررسی این مقوله بسیار گسترده و نیازمند به تحقیقی دیگر است.
 
معرفی محتوایی باب اول مصباح الرسایل
دیباچه[5]
«شکر وسپاس مر خداوندی را که شمع آفتاب در طشت فلک حکمت او برافروخته است و تیغ صبح که فاصل نور و ظلمت است از نیام شب قدرت او برافراخته. خداوندی که شجرة انسان در باغ احسان برآوردة اوست و بر آن شجرة شریف عقل و نطق که ثمرة لطیف است پدید آوردة او و هزاران هزار درود بر قطب سپهر رسالت و نقطة دایرة نبوَّت محمد مصطفی- صَلَی اللهُ عَلَیه و سَلّم - و بر یاران او که نور حدقة ایمانند و نَور حدیقة اسلام.»
 
سبب تألیف کتاب[6]
موفق‌بن محمَّد مجدی، بعد از معرفی خود، سبب تألیف کتاب را قدردانی از مربّی و استادش قاسم‌بن منصور المستوفی، که افضل اهل استیفا بوده است، ذکر می‌کند و پس از تعریف و تمجید از او، خود را غریق انعام و رهین اکرام او به شمار می‌آورد: «در سعادت حَیات او بودم و از تربیَت و عنایت او جاه و حرمت افزودم، لاجرم خواستم که از روی وفاداری و از راه حق گزاری طریق مجازات آن مبرّات و مکافات آن مکرّمات سُلوک کنم و در اقامت بعضی از آن حقوق به حَسَب طاقت و استطاعت خدمتی سازم و بارگاه دولت او را از کارگاه فکرت خود تحفه‌ای  بپردازم تا چون ذکر جمیل او در صحایف معالی بر صفحات ایّام و لیالی مخلَّد و مؤبََّد ماند.» بنابراین، برای سپاسگزاری و قدردانی از استاد خود، تصمیم به نوشتن کتابی داشته است؛ اما ناگاه دست مرگ، جامة عمر استادش را چاک می‌زند و در عنفوان جوانی و هنگام حصول مقاصد و امانی، روی در نقاب خاک می‌کشد. بعد از این اتفاق، مجدی از نوشتن کتاب صرف‌نظر نمی‌کند بلکه تصمیم می‌گیرد که کتاب را به فرزندِ استادش تقدیم کند، چراکه آثار کیاست و انوار فراست و دلایل نجابت و مخایل اهلیَّت را بر جبین منوَّر و ناصیّة معطَّر این فرزند می‌بیند و چنین می‌نویسد که: «همَّت بر این جمله مقصور داشتم که گزارد حقوق صدر ماضی به اقامت خدمت فرزند و دلبند او باشد. هیچ خدمتی گزیده‌تر و اندیشه‌ای پسندیده‌تر از آن ندیدم که او بزرگ بزرگ زاده را بر اکتساب مناقب مهتری و در تحصیل آداب و مراسم سروری تحریض و ترغیب کنم تا جان پاک آن شهید که قُصوای همَّت و قُصارای امنیَّت او در آن بود شاد گردد و  باشد که فرزند عزیز - وفَّقهُ الله - لِکسب المَعالی در مستقبل بتجربه الخیر تلقی نماید و به دعای نیک یاد دارد. این مختصر را در قلم آوردم و در بعضی از دقایق مراسلات و غوامض مکاتبات یاد کردم و نام او مصباح الرسایل و مفتاح الفضایل اختیار کردم.»
 
تقسیم بندی کتاب[7]
«باب اوَّل: در معرفت شرایط این صنعت چون صدر نامه‌ها و عنوانات و مانند آن.
باب دوم: در نبشته‌ها به معانی پراکنده چون اخوانیات و قصّه‌ها و مناﺷ[ﻴ]ر و امثله دیوانی و شرعی و محاضر و عهدنامه و مفاخرت.
باب اوَّل مشتمل است بر پنج فصل: فصل اوَّل؛ در صدر نامه‌ها و القاب بر حَسَب مراتب مردمان. فصل دوم: در آد[ا]ب دبیری و عنوانات [نامه] بر حَسَب منازل ایشان. فصل سوم: در دعوات بر حَسَب مدارج همگنان. فصل چهارم: در محاسن کتابت چون ترصیع و استعارت و تجنیس و امثال آن. فصل پنجم: در مقاطع مکاتبات و تعریف توابع آن.»
 
فصل اول[8]
«در صدر نامه‌ها، [نامه‌ها] و القاب معلوم گردد که القاب هر صاحب منصبی [را] به نوع دیباچه و لباس، کسوت داده‌اند تا معرفت مراتب صدرِ نامه‌ها در ضمن مدارج القاب حاصل گردد.»
سپس در ادامة، نمونه نوشته‌هایی را در مراتب و مناصب مختلف بیان می‌کند:
مرتبة سلاطین - مرتبة پردگیان - مرتبة خاقان و ملک - مرتبة وزرا - مرتبة امرا - مرتبة نوّاب - مرتبة اصحاب دیوان، جمله را - مرتبة صاحب دیوان - مرتبة دیوان اشراف - مرتبة دیوان عَرَض - مرتبة نوّاب ایشان - مرتبة صدور اسلام و ایمة دین دیوان ریاست - مرتبة خطابت - مرتبة قضات - مرتبة قاضی عسکر - مرتبة محتسب - مرتبة علما و مفتیان بزرگ - مرتبة ارباب لغت عرب - مرتبة اهل علم کلام و تذکر - مرتبة اهل علم نظر - مرتبة پیر طریقت - مرتبة اوساط رؤسا و نوّاب دیوان ریاست - مرتبة دیوان خطابت - مرتبة نوّاب قضات - مرتبة علما و اصحاب قلم - اگر بزرگ‌زاده را بنویسند - مرتبة اوصاف دوستان یک‌دل که سمت تکلیف از میان ایشان برخاسته باشد - مرتبة حکیم علی‌الخصوص - مرتبة منجمان - مرتبة سادات - مرتبة زهّاد - مرتبة عمال و رؤسا - مرتبة نوّاب این طایفه - مرتبة رؤسا - مرتبة زعما - مرتبة تجّار و اهل سوق - مرتبة اسخیا - مرتبة اقارب چون پدر و هر که به جای پدر باشد - مرتبة اعیان و معتبران - مرتبة زنان .
درجة اول: سلاطین و ملوک را که از ایشان باشند - وزرا و اعیان امرا و اهل دیوان و اصحاب عمل - صدور و مشایخ اسلام - اوساط ایمّه.
درجة دوم: استاد یا مخدوم یا هرکه بدو خویشتن را نسبت کند.
درجة سوم: اطفال دودمان سلطنت - وزرای حضرت - پهلوان لشکر – اکفّا - پیش نماز - شیوخ اسلام - اوساط علما – حجاب – رسولان – اطبّا – شعرا.
درجة چهارم : صدور - اصحاب مناصب دیوان - امرا.
و در ابتدای فصل دوم – که ادامة ذکر مراتب فصل اول است – این مراتب نوشته شده است:
مرتبة حجاب و نُدَما - اگر رسالت بغداد کرده باشد - مرتبة کُتّاب و شعرا - مرتبة فروتر - مرتبة ادبا - مرتبة حکما و أطبا .
 
القاب در مصباح الرسایل:
موفق‌بن المجدی در فصل اول از باب اول، به نکات حایز اهمیتی در  القاب اشاره می‌کند:
1- «هر صاحب منصبی [را] به نوع دیباچه و لباس، کسوت داده اند.»[9]
2- «هرچند لفظ زندگانی متداول اصحاب این صنعت است[10]و در مواضع تعظیم سخت مستعمل، امّا چون عنکبوت دور ایّام بر در [و] دیوار آن تنیده است و دست استعمال و ابتذال، لذﱠت و حدﱠت و طراوت و تازگی او برده، اگر رسمی نو و قاعده [ای] محدث که به سیاقت آن موافق عادات و لایق طباع ابنای روزگار است در قلم آورده شود، همانا که این گزیده‌تر و به نزدیک ایشان پسندیده‌تر باشد و آن بر حَسَب مناصب و مناسب مراتب یاد کرده آید.»[11]
3- «اطناب در القاب اگرچه شیوة اهل روزگار است لیکن در مقام رفع حاجات و مواضع تعظیم هر چند اندک‌تر، پسندیده‌تر؛ چه ادب آن است که خاطر عاطر پادشاهان و بزرگان را از آسیب ملالت تطویل نگاه دارد تا چشم ایشان به زودی بی سآمتِ مطالعت به مقصود سخن برسد و احاطت وقوف ایشان بر مضمون قصّه به حصول پیوندد، لاجرم باقی قصّه به الفاظ اندک و عبارات روشن باید نوشت و نام خویش بر بالا ثبت باید کرد.»[12]
4- در حق اعیان و معتبران «رعایت شرایط آداب القاب میسَّر نگردد، ادب آن است که چنین مواضع بر «زندگانی خداوند ولی الانعام» اقتصار کند و به جای القاب، فرجة بیاض بگذارد و خدمتکار در حق مخدوم هم، این طریق؛ و اگر به طریق اجمال نویسد هم در موقع احماد باشد.»[13]
5- اقسام مراتب مجالس:[14]
مجلس اعلی: «جز سلاطین و ملوک [و] کبار را نشاید نوشت.»
مجلس عالی: «جز وزرا و ولاه و صدور و اصحاب مناصب را ننویسند.»
مجلس رفیع: «زمرة علمای کبار را و اصحاب قلم و اعیان را نویسند.»
«مجلس رفیع و اَسمی و  سامی و مولوی و مخدومی درجة اکفّا و هم سران است و مجلس شریف و بزرگوار، مرتبة فروتران است.»
6- اقسام «جانب»: «جانب محروس و جانب شریف، جانب کریم، جانب عزیز.»
7- لفظ «خواجه»: «متعارف عوام است بدین سبب دلیل انحطاط مرتبه گشت.»
8- اقسام مراتب «ستر» که برای خطاب زنان به کار برده می‌شود: «ستر عالی، ستر رفیع و خدر منیع، ستر معصوم، ستر محروس، ستر شریف... لیک این مراتب تفاوت کند بر حسب تفاوت میان کاتب و مکتوب الیه، تمامت تمشیت آن در اثنای سخن معلوم گردد و در فصول دیگر شمه[ای] از آن یاد کرده شود.»
9- بیان چهار درجه، برای دسته‌بندی القاب؛ درجه اول: قرار گرفتن «الدّین» به عنوان مضاف‌الیه آخر: «سلاطین و ملوک را که از ایشان باشند، به لفظِ علاء الدنیا والدّین باید نوشت.
وزرا و اعیان امرا و اهل دیوان و اصحاب عمل را: فلان الدوله و الدّین؛
و صدور و مشایخ اسلام را: فلان المله و الدین؛ یا: فلان الحق و الدّین؛
و اوساط ایمّه را : فلان الایمّه و الدین؛ آنگاه : فلان الامَّه؛ آنگاه : فلان الدین.»[15]
درجه دوم، صفت به «الاسلام و المسلمین» اضافه می‌شود: «فلان الاسلام و المسلمین به لقب یا استاد یا مخدوم یا هرکه بدو خویشتن را نسبت کند باید نبشت.»[16]
درجه سوم، صفت به «الملوک» یا «ملوک و السلاطین» اضافه می‌شود: «فلان الملوک و السلاطین هم مناسبت نگاه دارد.»[17] و در این درجه، القاب بعضی از مراتب را که به «الملوک» اضافه شده‌اند می‌آورد.[18]
نکتة دیگر آن که: «از اعیان و صدور که به سمت قربت و منشور پادشاه موسوم‌اند و به سال بزرگ باشند: ابوالملوک و جوان را: اخو الملوک و السلاطین» می‌گویند.»[19]
درجه چهارم، قرار گرفتن جار و مجرور «فی‌العالمین» به عنوان مضاف‌الیه آخر: و در این درجه «منزلت و منقبت و منصبت باید کرد.»[20]
اما «هیچ کس را این چهار درجه جمع نگردد تا صاحب منصبی بزرگ نباشد و به حضرت قربتی وافر ندارد و این قدر اقصی مدارج القاب است، اوساط و نامعروفان را نزیبد و نشاید.»[21]
«در صدر نامه‌ها شرط آن است که کاتب ادخال دعا در دعا البته جایز ندارد، چون :
زندگانی فلان - ادام الله عزّه - دراز باد؛ یا: اقبال فلان- اطال الله بقاه - مستدام باد؛
چه آن شاهد صادق بر کمال جهالت و رکاکت طبع او باشد امّا به جای دیگر در نامه او را یاد کند [و] دعا ملایم حال گوید.»[22]
 
فصل دوم
آنچه را که کاتب بعد از عنوان فصل دوم می‌آورد، جا افتادگی‌های فصل اول است؛ بدین معنی که آنچه را در صدر نامه‌ها از پایان فصل اول باقی مانده، در آغاز فصل دوم می‌آورد، یعنی تا پایان مرتبة حکما و اطبا.[23]
در اصـل، آغـاز فصل دوم با انواع مکتوبات شروع می‌شود که اقسام مختلف نوشته‌ها و نامه‌ها را در بر می‌گیرد و به معرفی هر یک چون: لقاوه، خطاب، مفاوضه، ملطفه، مثال، منشور، قصه، مواصفه، تذکره و رقعه می‌پردازد و در این باب نکات مهمی را یادآور می‌شود.
 
 
اصطلاحات تعریف شده در فصل دوم باب اول مصباح الرسایل:[24]
«لقاوه: نبشته[ای] را خوانند که بر چند معنی مشتمل بود و خطاب و مفاوضه [همین معنی دارد] الا آنکه در مواضع تعظیم استعمال آن لایق‌تر است.
ملاطفه: نبشته[ای] را خوانند که در مضمون آن سرّی از اسرار نازک باشد، مقرمط باشد، نوشته و تَنگ پیچیده و به مُهر گیرد تا چشم کسی به حیله بر مطاوی آن نیفتد.
مثال: نبشته اولوالامر است که به مهمی و عملی اصرار فرماید.
منشور: مثال است از دیوان انشا[ء] که به تفویض عملی از اعمال صادر گردد و به توقیع پادشاه موقع باشد.
قصه: نبشته[ای] است که زیردستان رعایا به پادشاهان و نوّاب او مرافعت کنند و قصّة غصّة خویش نوﯾﺴ[ﻨ]د و مهمی چند  به تفصیل یاد فرماﯾ[ﻨ]د تا آن را به حَسَب فرمان به کار گیرند.
مواصفه: نبشته[ای] است که خدمتکار، مخدوم خویش را به حکم حجت دهد که اگر فلان خیانت که مرا متهم کرده‌اند بر من درست شود چندینی غرامت کشم و مستوجب عقوبت باشم .
تذکره: نبشته[ای] را خوانند که مشتمل باشد بر چند معنی مفصَّل و به آخر هر فصلی بیاضی گذاشته تا مکتوبٌ الیه جواب هر معنی در عقب هر فصلی نویسد.
رقعه: نوشته[ای] است مشتمل بر یک معنی، به عبارت مختصر [و] موجز، که به مسافت نزدیک فرستند و فرق میان نامه و رقعه آن است که نامه را تسمیه و عنوان و تاریخ باشد.»
 
تسمیه در رقعه
در ادامة معرفی رقعه، چنین می‌نویسد: [25]
«و در رقعه کاتب نام خویش را در اثنای سخن یا در آخر رقعه نویسد و به جای تسمیه از این کلمات در قلم آرد:  الحمد لولیه، العزَّهُ لولیها، الله و لاسواه، هو المعین، هو الکافی، هو وَلیُّ الکفایَه، هو ولی الاجابه، هو المستعان و علیه التکلان و امثال و اشباه آن.
مؤلف این کتاب می‌گوید اگر به جای این لطیفه از غور الفاظ به لغات و دُرَر عبارات حکما که لایق معنی رقعه باشد، نویسند موافق‌تر باشد و به اظهار اهلیَّت و تعریف مقصود نزدیک‌تر.» و در این مورد مثال متعددی بیان می‌کند که در باب هر موضوع، از چه عبارات و اشعاری به فارسی یا عربی باید استفاده کرد. به عنوان مثال در شکر تقریر نویسد:
«الشُکر حرزُ النّعم؛ یا: الشّاکِرُ یستحق المزید.»
یا در نکوهش غضب آرد: «من اَطاعَ غَضَبَهُ اَضاعَ اَدبهُ»
موضوعاتی که در این باره، به عنوان تسمیه در رقعه ذکر می‌کند، به ترتیب عبارتند از:[26]
«در استماحت - و اگر وعده[ای] کند و مدافعت و مماطلت پیش گیرد - اگر رنج کریم از سؤال لییم باز بماند - اگر سائل را به سبب الحاح او توبیخی کند - اگر شکر تقریر کند - اگر قناعت نماید - اگر از استقراض منع کند - در بیان تکامل اشواق و تطاول فراق - در مدح مجالست در ضمن استراحت - در کتمان سر - در نهی فرزند از گزاف گفتن - در نهی از مجالست ناجنس - در نهی از متابعت هوا - تحریض بحسن خلق - در نکوهش غضب - در شمایت - در نهی از متابعت زنان - در رنج تزویج - در فقدان اصحاب وفا - در حزم و تأنی - در عنایت محتاج - در منافع توانگری - در استدعای سماع و کباب در مجلس شراب - در نصیحت فاسق - در ذم مباهات به نسبت مجرَّد - در استقامت مودَّت - در شوق.»
در جایی دیگر از باب اول نیز، عناوینی نظیر این موضوعات ترتیب می‌دهد:[27]
«در وفا - در عزت نفس - در قناعت - در تواضع - در ذم نمیمت - در ذمّ دنیا - در نکوهش خدمت مخلوق - در مناعت - در رفع جُهّال و خفض فضلا - در شکیبایی و بردباری.»
 
عهدنامه[28]
در باب دوم نسخة مصباح الرسایل، صورت عهدنامه‌ای را آورده است؛ مطلع این عهدنامه با : قَالَ الله تَعالی وَ هُوَ اَصدَق القَایلین وَ اَحسَنُ الوَاعِظین وَ اُوفُوا بِعَهدالله اذَا عاهَدتُم و لا تَنقضُوا الایمان بَعد توکیدها و قَد جَعَلتُم الله عَلَیکُم کَفیلا آغاز می‌گردد و با شعر:
ایمـان به در مـرگ مـرا یاد مـباد                  گر عهد تو تا مرگ فراموش کنم
پایان می‌یابد.
 
مفاخرت[29]
در فصل دوم باب اول، صورت مفاخرتی به نام مؤلف کتاب – موفق بن محمَّد المجدی – نگاشته شده است.
 
در آداب کتابت:[30]
عطل: «حروف معطل است از نقط، و منقوط ضد آن. اولاً در میان کُتّاب، نقط زدن بسیار عیبی بزرگ است مگر در مواضع اشتباه و از حروف معجم، هر کدام که نقطه بالا دارد چون تا و ثا و خا و ذال و مانند آن، جمله منقوط است. تقیید آن به نقط چندان عیب نباشد و هر کدام که نقطه در زیر دارد، آن جمله در مذهب فضلا عطل است.»
منقوط: «جماهیر بلغا و مشاهیر کُتّاب و فصحا، نقط زدن البته جایز نداشته‌اند؛ مگر سه جا جیب(؟) را از جهت زیادت اشتباه، نقط زدن آن روا دیدند و اگر چهار حرف متفق در اواخر کلمات افتد جداگانه بدین هیأت رأی میمون اشراف آفاق تا متصل بدین صورت منطق لطیف و محاسن معانی؛ اگرچه از حروف منقوطند لکن شهرت صورت و انفراد هیأت ایشان از معرفی ایشان نقط استغنای تمام دارد، بدین سبب نقط نباید زدن.»
صاحب مصباح الرسایل در ادامه و در بیان آداب دبیری، نویسد: «[دبیر] از مخاطبه به لفظ تو تحاشی کند که تو با کهتران مستجاد نیست الا به قول بعضی فکیف با مهتران [باشد]. چه اصل ادب در آن است که بر وجه مغایبه باشد و باید که از اول نامه تا آخر به یک نسق نگاه دارد [و] از مغایبه به مخاطبه یا از مخاطبه به مغایبه نگردد و در میان اکفّا، منِ کهتر و منِ دوست رواست اما مَنِ مطلق نی و در میان معانی مختلف، فرجه باید کرد.»
دیگر آن که: «از الفاظ رکیک و عبارات نازک و معانی نامتناسب بپرهیزد و تطویل بی‌فایده دارد... و چیزی ننویسد که به وقت دیگر بر وی حجت باشد.»
 
تقطیع کاغذ:[31]
«امثله سلاطین و ملوک بزرگ را رسم آن، بر نصف کاغذ رفته است؛ وزرا و امرا و صدور را، بر ثلث کاغذ و ملطَّفه را به کم از ثلثی باید نبشت و اخوانیات بر همین قدر.»
و در نوشتن کاغذ: «شرط، آن است که بر یک روی کاغذ نویسد که دو رو یکی، در همه کارها نامحمود است و برحاشیه، چیزی نبشتن هم ترک ادب شمرند، خصوصاً که از مقابله القاب مکتوبٌ الیه آغاز کرده باشد و بعضی به عذر تنگی و درازی سخن از زیر القاب در میان اکفّا و اوساطِ مردمان جایز داشته‌اند.»
 
اسامی عنوانات:
منظور از عنوانات در این بخش، عناوینی است که کاتب غیر از نام خود و به جهت تفخیم مکتوبٌ الیه و همچنین تواضع و فروتنی در نامه می‌نویسد . صورت این عنوانات عبارت است از:[32]
«العبد الخادم - الدّاعی بالخیر - المخلص – عبده – خادمه - بخدمت طوعه – صغیره – مخلصه – فداه – ولده – صدیقه – محبه – ولیه - و بتعظیم : مکتوب‌الیه . طریق اول نزدیک است از طریق اضافت.
نوع دیگر : المفتخر بعبودیه المباهی – بخدمته - الدّاعی لدولته - الدّاعی لایّامه - المخلص فی دعایه - الخالص فی ولایه - المولع بتنایه - المباهی باخایه - المستظهر بوداده - المعالی فی شیعته - رهین برّه - غریق نعمه - اخلص العبید نیه و اصفاهم طویه – اوفرا - بخدم ثناء و اکثرهم دعاء - المنتظم فی سلک خدمه - المعتصم بحبل کرمه - المخصوص بعنایته و المنظور برعایته - الدّاعی لایّامه و المربیّ بانعامه - رهین اکرامه و رضیع انعامه - المشتاق الی لقایه و الدّاعی بطول بقایه - المتعطشُ الی زلال طاعته و المتوجش بوصال فرقته - المعتضد باخایه و المعتمد علی حسن وفایه - الغریق فی بحار فراقه و الحریق بنار اشواقه - المشتاق الیه جدا [و] الممتلی محبه وودا - الناشر لاصناف فضایله و الذاکر لالطاف شمایله - المستظهر بمکانه [و] المباهی برفعه شأنه - الدّاعی لدوام عمره و نظام امره - الشاکر بسوابغ نعمه و سوایع قسمه - الناشر لمکارم اخلاقه و طیب اغراقه - المعتمد علی فضایله و المعتقد لشمایله.
و اگر به پارسی نویسند: خدمتکار مخلص و هواخواه خالص و امثال این روا باشد.»
 
رعایت مرتبة کاتب و مکتوبٌ الیه در ذکر عنوانات:[33]
«در این باب به اقصی الغایه رعایت باید کرد، العبد یا آنچه قائم مقام آن است، چون :
بندة کمترین یا کمترین بندگان یا بنده یا بنده زادگان یا دعاگوی قدیم، در قصه‌ها که سوی سلاطین و ملوک و وزرا و اصحاب مناصب و صدور نویسند روا باشد. الخادم، المخلص درجة برابر آن است؛ مُخلصُه، صَغیره، فِداهُ در این روزگار، مردمان به فروتر از خویشتن می‌نویسند؛ محبّه. ولیّه جز زیر دستان را نباید نبشت.»
 
عنوانات[34]
«عنوانات، در رسایل و مکاتبات از جانب [چپ] بر بالای تسمیه معتاد است و امّا اصحاب ادب بر حاشیة راست، آنجا که القاب تمام شود اختیار کردند و بعضی زهّاد و کبار مشایخ از جهت تعظیمِ نام خدای، در زیر تسمیه نبشتند و این نوع به شیوة تواضع نزدیک‌تر است و اکنون بحمدالله که پادشاه وقت، سلطان مشرق و مغرب، اسکندر روزگار - خلَّدَاللهُ سُلطانَه و اظهر بالحق برهانه - از روی متانت دیانت و صدق صفای عقیدت و رعایت حقوق شرع، در این شیوة گزیده و عادت پسندیده به ایمة دین و زهّاد و  عباد پیشین(؟) اقتدا فرموده، ایزد تعاﻟ[ﯽ] فلک سلطنت را از این آفتاب زاهر و هوای مملکت را از این سحاب قاطر تا قیامت خالی مداراد.
و اگر اعیان و اکابر عهد نیز چنین کنند و عنوانات و توقیع، زیر تسمیه اختیار فرمایند بر عادت ستوده و رسم حمیدة پادشاه اسلام - خَلَّدَاللهُ مُلکه - رفته باشند و از جهت رعایت آن دقیقه، قدمای وزرا و خواجگان، نبشتن آن تسمیه از بروات و امثلة دیوانی بر انداخته‌اند تا بعضی از علامات دیوانی بر بالای تسمیه نباشد.»
 
 
فصل سوم
«در دعوات بر حَسَب مدارج [و] تعریف کنیت و دعا که به القاب مردمان و اسامی ایشان اختصاص دارد در این فصل یاد کرده شود؛ و اثنیه با تفاوت طبقات اصحاب منازل بوده اند.»[35]
 
دعوات:[36]
«از نام خدای - عزّوجلّ و تبارک و تعالی - آغاز کنیم؛ باری: جلَّ جَلالَهُ و عَمَّ نَوالَه. آفریدگار: تقدَّست اسماوه و جلَّت کبریاوه. پروردگار: جلَّت قدرته و علَّت کلمته. کردگار: تعالت و نوالت هباته. حق: عزَّ سلطانه و عظم برهانه. ملایکه و انبیا را: صَلَواتُ الله عَلیهم؛ یا : علیهم افضل التحیّه و السَّلام صلی الله علیهم. صحابه را: رضوان الله علیهم اجمعین. حیدر کرّار را: امیرالمؤمنین. علی را: کَرَّمَ الله وَجهه زیادت کنند. خلیفه را: امیرالمؤمنین و امام المسلمین و خلیفه ربَّ العالمین، المستنصربالله، ادام الله جلاله و مدَّ علی الخافقین ظلاله. سلطان را: اعلی اللهُ شأنَهُ و اظهر برهانه؛ یا: خلَّداللُه ملکه و جعل البسیط ملکه؛ یا: قرن الله بالخلود ملکه و اجری فی بحار الاقتدار فُلکه؛ یا: اعزَّ الله انصاره و ضاعف اقتداره؛ یا: ادام اللهُ علاه، و اقام لواه؛ [یا:] نصر الله اعلامه و زین بالعدل ایّامه.»
و از مراتب زیر با ذکر دعوات هریک نام می‌برد: [37]
«بخت اعلی را - دولت قاهره را - حضرت اعلی را - حلت(؟) را - درگاه معظم را - جناب اعلی را - آیات عالیه را - فروتر را - فضلا را - مرتبة اوساط اصحاب قلم و ارباب علم - رؤسا بر دهاقین - درجة وزرا و ولاه [و] عظما و اصحاب مناصب - فروتر را از اصحاب دیوان - صدور را - علما را - مصیبت زده را - مصیبت را - محبوس را - صاحب امل را - غریب را - اعدا را - فاسق را - اگر تعدی و ناهمواری کند - اهل ملک را - کشیشان ایشان را - بلاد و خزینه را - قلعه را - مقابر را - مواشی را.»
در دعوات، «هر کجا لفظ عالی یاد کند چون مجلس عالی، یا مثال عالی؛ دام عالیا نویسد؛ یا: لازال عالیا؛ یا: لازال من العلو بمزید؛ یا: زاده الله علوا؛ یا: زید علوا. همین پنج نوع دعا که در لفظ عالی نموده شد در این پنج لفظ: رفیع، سامی، شریف، کریم، عزیز بر این نسق قیاس می‌آید.»[38]
 
لطیفه: [39]
«مادام که دعا ملایم لقب و وصفی مناسب و موافق موصوف ممکن گردد باید که خاطر به جنسی دیگر مشغول نکند.»
مثال در لقب رکن الدین: «لازال فی بناء العلی رکناً یشار الیه.»
 
مثال دعوات در کنیت:[40]
«کنیت هم نوعی از انواع تعظیم باشد و در مقادیر کسی اقوال بسیار است، این مختصر آن جمله را احتمال نکند امّا به طریق اجمال نموداری در قلم آورده شود: ملوک و امراء لشکر را: ابوالمظفر، ابوالهیجا، ابوالاسد، ابوالشجاع. صدور را: ابوالمکارم، ابوالمفاخر، ابوالحامد، ابوالمناقب. کفّاه را: ابوالعلی، ابوالکرم. اصحاب صفّه و عبّاد را: ابوالخیر، ابوالوفا، ابوالبرکات. و بعضی کتّاب، کنیت را از نام به طریق اشتقاق، استخراج کردند. چنان که سعید را: ابوسعید و منصور را:  ابونصر؛ و بعضی نام پدر را اعتبار کردند، چون: ابراهیم را ابواسحق، و یعقوب را ابویوسف؛ و برعکس نیز روا داشته‌اند و بعضی حقیقت نام فرزند...» در ادامه نیز در دعوات کنیت مثال‌هایی را ذکر می‌کند.
ذکر دعوات مناصب دیگر: [41]
«لشکر منصور را - رکاب اعلی را - انامل بزرگ - مسابغ اشراف را - رأی جهان آرای را - مثال و فرمان اعلی را - فرمان عالی را - ملوک و سلاطین گذشته را.»
نکتة آخر آن که: «هرکه را کنیت مشهور باشد بدان باید نوشت و الّا دریای کُنی پایان ندارد.»[42]
 
فصل چهارم
«در مجلس کنایت چون: ترصیع و استعارت و تناسب و متضاد و تجنیس و ایهام و حذف و تصحیف.»[43]
شیوة توضیح صنایع ادبی در فصل چهارم مصباح الرسایل بدین‌گونه است که مجدی، هر صنعت ادبی را بدون توضیح و فقط با ذکر نمونه‌ای بیان می‌کند. جالب نکه، موضوع مناسب برای بیان در این صنعت را هم پیشنهاد می‌دهد. در این قسمت از متن چنین آمده است:
ترصیع: «در اعتذار این تألیف نویسد.» استعارت: «در تحریض مکاتبت نویسد.» تناسب: «که درو تهنیت به ولادت کند.» متضاد: «در او فضلی مختصر پادشاه وقت را گوید.»[44]
در بیان تجنیس نویسد: «و این هفت نوع است، هر هفت را در سطری چند آوردم و بیان آن در کلام فصّالان نموده آمد تا در مواضع دیگر اولوالابصار را مرأه و مقیاس باشد.»[45] و بنابر نمونه‌ای که می‌آورد جناس تام، جناس ناقص، جناس زاید، جناس مرکب، جناس مکرّر، جناس مطرَّف و جناس خطی را معرفی می‌کند.
در صنعت حذف نویسد: «این صنعت چنان باشد که دبیر یا شاعر در نظم یا در نثر تکلّف آن کنند که یک حرف از حروف معجم یا زیادت بیفکنند و مجرد نیز خوانند و بدین صنعت نفیس و دیگر صنعت‌ها[ی] غریب چون خیفا و رقطا و مانند آن دبیران را حاجت کم افتد.»[46]
در تصحیف نویسد: «رأی یار فاخر و حبیب صابر را معلوم گردد که ما کهتران در میان دولت او می زییم و سرور آن محبت [و] خیردستی را به خوبی و دعا مقابله می‌کنیم.»[47]
 
فصل پنجم[48]
«مکاتبات اکابر را عادت چنان رفت که القابی که در مطلع نبشته باشند در مقاطع، همان را مفصل نویسند و اگر مکتوبٌ الیه به درجة فروتر باشد یا جای تنگ بود به عوض مفصَّل، مجمل در قلم آرند.»
«در میان اکفّاه و زمرة احبّا عادت بر آن جمله جاریست که در اواخر رسایل خویشتن در کفایت مهمات و اقامت امور عرضه دارند و در تمشیّت آن حق، صفای محبت و خلوص عقیدت را به رعایت رسانند.»
 
تاریخ [49]
«در مکتوبی تاریخ باید نبشت که به مسافت دور فرستند که به مهمی عظیم تعلق دارد.»
«و تاریخ از جهت معرفت وقت نبشتن است و از مسافت دور تا به واسطة تقادم عهد مشتبه [ﻧ]ﮕﺮدد و بدین سبب رقعه را تاریخ نیست.»
«و زیردستان را در آخر نامه، تاریخ نباید نبشت تا به رسم مثال نرفته باشد و تشبیه به بزرگان نکرده . اما اگر اثنای نامه، بدین مسافت نویسند روا باشد.»
 
ذکر نام ماه‌ها در آخر مکتوب:[50]
«غرّه یا مُستهل: اول ماه است. منتصف: نیمة ماه است. سلخ: آخر ماه [است]... و اگر به طریق توسعه چنین نبیسند: اوایل، اواسط، اواخر؛ یا عشر اول یا عشر اوسط [یا] عشر آخر هم معتاد است. و طریق اول به احتیاط نزدیک‌تر و بر اوسط لایق‌تر.
و اگر در این چهار ماه، شهر ربیع‌الاول، شهر ربیع‌الآخر، جمادی‌الاول، جمادی‌الآخر، طریق‌اوایل، اواخر، اختیار کند خوب‌تر باشد؛
و این سه ماه را، شهر باید نبشت: شهر ربیع‌الاول، شهر ربیع‌الآخر، شهر رمضان و باقی را کاتب مخیّر است. و این سه ماه را دعا چنین گوید: صفر: ختم الله بالخیر و الظفر؛ یا: بالسلامه و السعاده؛ یا: بالعافیه. [رجب:] شهر الله الاصم رجب، عظم الله حرمته. [رمضان:] شهر الله المبارک رمضان، عظم الله برکته؛ یا: ثوابه؛ یا: اکثرالله میامنه.»
 
در پایان هر نوشته:[51]
«چون از تحریر نامه فارغ گردد به تأمل بلیغ و رؤیت تمام، نامه را از مطلع تا به مقطع مطالعه کند و خللش که از طغیان قلم یا نسیان حروف و کلم افتاده باشد اصلاح آن به واجبی از مواجب داند.»
«کاتب هر چند محترم‌تر، طی نامه فراخ‌تر گیرد و بیاض سر نامه بیشتر گذارد و خط‌ها گشاده‌تر نویسد و هر چند مکتوبً الیه بزرگ‌تر، طی نامه خردتر و خط‌ها به هم نزدیک‌تر و بیاض کمتر و در مهر کردن نامه بزرگ داشت مکتوبٌ الیه شناسد.»
نکتة آخر که به یکی از رسوم خرافی نوشتاری اشاره دارد، این است که چهار گوش بودن نامه را منحوس می‌دانستند، به همین منظور گوشه‌ای از کاغذ را می‌بریدند:
«از دو گوشه آخرین مکتوب یک گوشه دور کند تا به جای توسع که از اتصالات منحوس است تثلیث که آن اتصال سعد دارد عوض مانده باشد.»
بدین ترتیب، باب اول نسخة مصباح الرسایل به پایان می‌رسد.
 
نتیجه‌گیری
باب اول نسخة خطی مصباح الرسایل و مفتاح الفضایل از لحاظ محتوایی، انواع شیوه‌های کاربردی فن ترسل را در موضوع نگارش نامه‌های دیوانی آموزش می‌دهد، که از لحاظ ساختاری بسیار به کتاب دستور دبیری شبیه است. به طور کلی، نسخة مصباح الرسایل و مفتاح الفضایل از لحاظ قدمت و شیوة نگارش نامه‌های مختلف در موضوع سلطانیات و اخوانیات تا امروزه، بعد از کتاب دستور دبیری جایگاه دوم را به خود اختصاص می‌دهد.
روی هم رفته، محتوای باب اول مصباح الرسایل شامل معرفی قسمت‌های مختلف نامه، چون صدر نامه‌ها و مقاطع مکاتبات و همچنین معرفی انواع اصطلاحات نامه، ذکر انواع دعوات بر حسب مدارج مراتب مختلف و نیز به کارگیری انواع صناعات ادبی است.
از مصباح الرسایل تنها تک نسخه‌ای موجود است و علی رغم تلاش‌های بسیار در کتابخـانه‌های ایران و کشورهای دیگر، نسخة دیگری یافت نشد که از این لحاظ نسخة منحصر به فردی است. باب دوم مصباح الرسایل که به موضوع اخوانیات، مناشیر و امثلة دیوانی می‌پردازد نیز از لحاظ محتوایی مورد بررسی قرار گرفته است، که در مقاله‌ای دیگر به چاپ خواهد رسید.
 
منبع: فصلنامه پیام بهارستان، شماره 12
منابع و مآخذ
1- قرآن کریم.
ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، (1374)، انتشارات جامی و انتشارات نیلوفر، چاپ اول.
2- رستگار فسایی، منصور، انواع نثر فـارسی، چاپ اول، تهران سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها(سمت)1380.
3- زرین کوب، عبدالحسین،  از گذشتة ادبی ایران، چاپ دوم، تهران، نشر سخن، 1383.
4- مجدی، موفق بن محمَّد، (742ه)، مصباح الرسایل و مفتاح الفضایل، (نسخه عکسی)، به شماره مدرک 328 موجود در کتابخانة سنا.
 
 
 
[1]. سورة نمل، آیات، صص 29-31
[2]. رستگار فسایی(1380)،ص 208.
[3]. همان، ص 209.
[4]. زرین کوب (1383)، ص137.
[5]. مجدی (742ه.)،ص 1.
[6]. همان، صص 1- 5.
[7]. همان، صص 5-6 .
[8]. همان، صص6-33.
[9]. همان، ص 6 .
[10]. منظور از این صنعت، پادشاهان و سلاطین است.
[11]. همان، ص 8 .
[12]. همان، ص 10.
[13]. همان، ص 28.
[14]. همان، صص 30-31.
[15]. همان،صص 30-31.
[16]. همان، ص31.
[17]. همان.
[18]. نگا: همان، ص31-32.
[19]. همان.
[20]. همان،ص 32.
[21]. همان.
[22]. همان،صص 32-33.
[23]. نگا: همان، صص33-36.
[24]. همان،صص 36-37.
[25]. همان، صص37-38.
[26]. همان،صص 38-44.
[27]. نگا: همان،صص 52-57.
[28]. همان، صص45-50.
[29]. همان، صص50-52.
[30]. همان،صص 57-59.
[31]. همان، ص59.
[32]. همان، صص59-61.
[33]. همان، صص61-62.
[34]. همان،صص 62-63.
[35]. همان، ص63 .
[36]. همان، صص63-64 .
[37]. همان،صص 64-70.
[38]. همان،ص 70.
[39]. همان، صص70-71.
[40]. همان، صص71-73.
[41]. همان، صص74-76.
[42]. همان، ص76.
[43]. همان.
[44]. همان، صص 76-79.
[45]. همان، صص84-86.
[46]. همان، صص86-87.
[47]. همان، ص87.
[48]. همان، صص87-88.
[49]. همان، صص90-92.
[50]. همان، صص91-92.
[51]. همان، صص92-93.

 


مطالب مشابه :


شراکت نامه

شراکتنامه شراکت نامه ذيل بر مبناي: ((ماده 10و190 قانون مدني :قرارداد هاي خصوصي نسبت به كساني كه آنرا منعقد نموده اندبا توجه به بندهای چهارگانه ماده 190 در صورتي كه مخالف صريح قانون نباشند نافذ است . )) طرف اول قرارداد: خانم / آقاي : .




شراکت حاکم در خوب و بد رفتار کارگزار حکومت از منظر علی

امروز که سری به نهج البلاغه غریب تر از علی! زدم ، رسیدم به نامه 18 همان نامه ای که حضرت امیر در سال 36 - سال وقوع جنگ جمل- به عبدالله بن عباس فرماندار بصره نوشت که وی را بر آن گماشته بود . نامه در نیکی به مردم است. مردمی که در شورش ...




نکات کلیدی در خصوص شراکت و قرارداد اجاره

... 586 قانون مدني). پيشنهاد. بهترين راه جلوگيري ازشکايت در دادگستري آنست که هنگام عقد قرار داد شراکت در شراکت نامه طرفين يک داور مرضي الطرفين با اختيار صلح و سازش جهت حل اختلاف انتخاب نمايند (ماده 454 قانون آيين دادرسي مدني به بعد) ...




اسناد ومدارک ناظر بر قرارداد - پیوست و ضمائم

دیگر اسناد و مدارک در صورت لزوم وصلاحدید کارشناس(قرارداد های ویژه). - شراکت نامه شرکاء سازنده ( شریک یا شرکت). - لیست دارایی های منقول وغیر منقول شریک سازنده. - صورت حساب بانکی. - رزومه کاری شریک. - صورت پروژه های در حال ساخت شریک.




شما نیز به یک سرمایه گذاری شامل پرتفویی از سرمایه‌گذاری‌های ایمن و با عایدی‌های بالا علاقه دارید؟

2-ارائه پیشنهاد نامه مربوط به پروژه. 3- مشخص کردن مقدار سرمایه مورد نیاز. 4- مشخص کردن سود قطعی 20% (در صورت شکست احتمالی) و سود شراکت. 5- تنظیم شراکت نامه و قرارداد عدم افشای اسرار. 6- ثبت محضری. 7- واریز سرمایه به حساب مبین و دریافت ...




معرفی محتوایی باب اول نسخه خطی مصباح الرسایل و مفتاح الفضایل

ب- مکاتبات شخصی و خصوصی یا اخوانیات نیز مشتمل بر انواع زیر است: 1- مفاوضه نامه؛ 2- خدمت؛ 3- تهنیت نامه؛ 4- تعزیت نامه؛ 5- وکالت نامه؛ 6- بیع شرط نامه؛ 7- قباله نویسی؛ 8- استفتا؛ 9- وصیت نامچه؛ 10- وقف نامه؛ 11- شراکت نامه؛ 12- مکتوبات ...




فرم نمونه قرارداد مشاركت در ساخت

لذا طرفين قرارداد متعهد شدند خداوند يكتا را در هر حال شاهد و ناظر خود داشته و كليه مفاد اين شراكت نامه را اجرا نمایند .ماده1 - موضوع قرارداد. موضوع قرارداد عبارت است از ساخت .......... بر روي قطعه زميني با ملك كلنگي به شماره پالك ثبتي ............ به شماره به ...




تقیسم نامه عادی

تقسیم نامه عادی توافق نامه کتبی است از یک طرف بین مالکین و از طرف دیگر بین مالکین و سازنده. در تقسیم نامه متراژ ، موقیعیت وطبقه واحد های نوساز و موقعیت پارکینگ و انباری هر یک از مالکین و سازنده بصورت شفاف روشن می گردد. - در مواردی که ...




نکاتی مهم در مورد مشارکت در ساخت مسکن

۴: پس از اتمام سقف وستون ودیوارچینی حتماً فی ما بین شریک سازنده ومالک ، تقسیم نامه ای شفاف و صریح با توجه به میزان قدرالسهم ، کیفیت وزمان فروش واحد های متعلق به خود تنظیم شود. ۵: انتخاب یک ناظر دلسوز و مجرب جهت نظارت برکیفیت اجرایی ...




برچسب :