182- کووآلا ... خرس عروسکی آرزو ...
وقتی ۸ سالم بود و آروز یه کوچولوی توپولی ۱.۵ ساله بود ...
یه بار رفتیم تا از یه فروشگاه خرید کنیم
فروشگاه هم ،
از این سوپر مارکتهای بزرگ بود که روی تمام اجناسش یه جور دزدگیر نصب کرده بودن
اگه کسی میخواست بدون پرداخت پول ، جنسی رو از اونجا خارج کنه
یه آژیر شروع میکرد به سر و صدا و فورا میومدن طرف رو میگرفتن
امروزه ، همه جا این تکنولوژی به کار برده میشه
اما اون زمان یه مورد جدید بود که من تا به حال ندیده بودم
خلاصه ....
داشتیم خرید میکردیم که یهو
صدای آژیر مذکور بلند شد و
همه کارکنان شروع کردن دویدن به سمت در خروجی ...
ظاهراً سارق داشت به سرعت میدَوید تا از فروشگاه دور بشه
غافل از اینکه ...
وقتی سارق رو دستگیر کردن ...
با تعجب تمام دیدم که ...
آرزو کوچولوی خودمونه !!!!!!!!!!!!
تازه فهمیدم که ماجرا چی بوده ...
ظاهراً آرزو یه خرس عروسکی به قد و قواره خودش تو فروشگاه پیدا کرده بوده
اونو بغل کرده و شروع کرده واسه خودش دلی دلی کنان ...
به سمتِ در خروجی رفتن ....
غافل از اینکه ، همینکه از در عبور کنه ، صدای آژیر بلند میشه
همینکه صدای آژیر بلند شده ،
آرزو شدیداً وحشت کرده و شروع کرده به دویدن به سمتِ خارج از فروشگاه
خلاصه ....
وقتی آرزو رو آوردن و به کارکنان فهومندیم که ...
بابا جان بچه بوده ... حالا یه اشتباهی کرده ... ببخشید
آرزو گیر داد که خرس عروسکی میخواد
اما اون خرس بزرگ خیلی گرون بود و نمیشد اونو واسش خرید
در نتیجه مامی و بابا تصمیم گرفتن یه خرس کوچیکتر واسش بخرن
و ....
اینگونه بود که ...
کووآلا خریداری شد (در حقیقت ... به دنیا اومد )
.................................................
بعد از این بود که
اون خرس عروسکی ، که اسمش رو گذاشته بودیم کووآلا ،
شد همه زندگی آرزو ...
همه جا با خودش میبردش ...
باهاش غذا میخورد ...
باهاش عکس میگرفت ...
باهاش میرفت حموم ...
طوری شده بود که بدون کووآلا اصلاً خوابش نمیبرد
با این کووآلا دورانی داشتیم ما دوتا
یه بار یه اتفاقی افتاد که تا زنده ام هرگز از یاد نمیبرم ....
.................................................
سال سوم دبستان بودم
از طرف دانشکده مامی رفته بودیم کنفرانس ریاضی
با اتوبوسای دانشگاه رفته بودیم رشت
وقتی از سفر برگشتیم نصفه شب رسیدیم مشهد
راننده اتوبوس ، ما و وسایلمون رو تو محوطه دانشگاه پیاده کرد و رفت خونشون
همه خسته بودیم و خواب آلود ...
ساعت حدود ۱ صبح بود و تاریک ...
آرزو هم نیمه خواب و نیمه بیدار بغل مامی بود
همینکه راننده اتوبوس پاشو گذاشت رو گاز و رفت ...
آرزو بیدار شد و گفت :
حالا هرچی میگشتیم اثری از کووآلا نبود که نبود
آرزو هم هی قُر میزد که کووآلا رو میخواد
و ما میدونستیم که اگه پیداش نکنیم
حدس زدیم که احتمالاً تو اتوبوس افتاده ...
رفتیم از نگهبانی آدرس خونه راننده رو گرفتیم
و ساعت حدود ۳ صبح رفتیم دم در خونش که ...
تو رو خدا بیا در اتوبوست رو باز کن
این بچه بره کووآلاشو برداره وگرنه نه خودش میخوابه
اما آدم خوبی بود ...
اومد و در رو باز کرد
کووآلا افتاده بود زیر یکی از صندلیها
خلاصه که شانس آوردیم که پیدا شد ...
وگرنه معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد
.................................................
هنوزم که هنوزه ...
بعد از این همه سال ...
اون جزئی از افراد خانواده ما شده ...
آرزو با اینکه رفته اون سر دنیا
اینم یکی از عکساش ...
مطالب مشابه :
182- کووآلا ... خرس عروسکی آرزو ...
قاب خاطره - 182- کووآلا ظاهراً آرزو یه خرس عروسکی به قد و قواره خودش تو فروشگاه پیدا کرده بوده .
آموزش ساخت قاب عکس قلب
♛تاج نقره راهنماي مراسم عروسي و جشن شما♛ - آموزش ساخت قاب عکس قلب - ایده های نو و زیبا برای
عکس متحرک باب اسفنجی
عکس متحرک زیبا - عکس متحرک باب اسفنجی - تفریحی وسرگرمی
عکس خرسهای مهربون
دنیای عکس های زیبا - عکس خرسهای مهربون - مجموعه کاملی از عکس های زیبا وفانتزی
تزیین آسان دیوار کلاس
در این پست از سایت نازک چند مدل از چترهای عروسکی اگر دوست دارید برای عکس کودک خود یک قاب
برچسب :
قاب عروسکی