رويكردهاي پنج گانه درخيام شناسي

بخش دوم

2 . 1 . 2 . رويكردي كه با اثر محمد علي فروغي و قاسم غني آغاز شد:

محمد علي فروغي و قاسم غني در سال 1321 كتابي را به نام «رباعيات حكيم خيام نيشابوري» به چاپ رساندند.در اين كتاب كه مقدمه‌ي نسبتاً مفصلي دارد ، 187 رباعي از ميان رباعيات منسوب به خيام، اصيل تشخيص داده شده است.

     در اين اثر، نگرش افرادي كه رباعيات خيام را دليل كفر و زندقه‌ي او دانسته‌اند، نقد و بررسي شده و بر دين داري خيام و حيرت او در كار جهان و معماي هستي تأكيد شده است«كساني كه رباعيات خيام را دليل بركفر و زندقه‌ي‌او دانسته اند،غافل بوده‌اند كه اين جستجوي‌حقيقت با دين و ايمان منافي نيست و چه مانعي دارد كه كسي بر حسب ايمان قلبي يا دلايل فلسفي به وجود صانع مدرك يقين داشته باشد و همه‌ي‌تكاليف‌خود را به جا بياورد و بگويد من از كار دنيا سر در‌نياوردم...» (فروغي، 1321 :20) هم چنين در اين رويكرد، سخن كساني كه خيام را شراب خواره مي‌پندارند، نادرست شمرده شده و مي‌ در شعر خيام، مي‌ مجازي به شمار آمده است. (همان ، ص 21)«منزلت والاي فرهنگي واجتماعي خيام دردوران زندگيش امر مسلمي است ولذا افسانه هاواشعاري كه وضعيت رسوا وخوار وخفيفي رابراي شاعر تصوير مينمايد ازجهت نقد داخلي مردود است وبعدها ساخته شده وبه شاعر نسبت داده است.خيام اگرهم شراب خورده يادركاخ سلطنتي ووزارتي بوده يا درخانه وباغ وسرابستان خود از دست مايه ي نازي چنگ نواز ساغر گرفته است،نه در خانه ي خماريا خرابات وكنج خرابات...لذا آنرباعياتي كه چنين الفاظي داردوشاعر را قلندري خراباتي وخراب مي نمايد،منحول است.»(ذكاوتي قراگزلو،1379 :11)

اين رويكرد در ميان خيام پژوهان ايراني جايگاه ويژه‌اي پيدا كرد .و خيام پژوهان بنامي چون علي دشتي دركتاب«دمي با خيام»، اسماعيل يكاني دركتاب«عمرخيام نادره‌ي ايام» ،محمد مهدي فولادوند در كتاب «خيام شناسي»،جعفر آقايان چاووشي در كتاب «سيري در افكار علمي و فلسفي حكيم عمر خيام نيشابوري»، عليرضا ذكاوتي قراگزلو در كتاب «عمر خيام نيشابوري حكيم و شاعر» و ...با همين رويكرد معرفي كرده اند.  گفتني است برخي ديگر از پژوهشگران بنام‌ايراني در اين باره كتابي تاليف نكردند و ديدگاه‌هاي‌خود را در مقالاتي به چاپ رسانيدند،از جمله‌ي‌اين افراد مي‌توان به پژوهشگران زير اشاره كرد: عبدالحسين زرين‌كوب در مقاله‌ي«پير نيشابور»(  3-1332) ، غلامحسين يوسفي در مقاه‌ي‌«يك دم ميان دو عدم»(1369)و... 

       در اين رويكرد خيام منكر زندگي پس از مرگ نيست و وجه غالب شخصيت و انديشه‌ي او را پرسشگري ، شك و حيرت نسبت به دستگاه آفرينش و معماي هستي و خلقت انسان و جهان تشكيل مي‌دهد.

     گفتني ديگر اين كه بيش از نيمي از آثاري كه به نام رباعيات خيام براي مخاطبان عمومي چاپ و منتشر مي‌شود، بر اساس كتاب محمد علي فروغي و قاسم غني است.

 

2 . 1 . 3 . رويكردي كه با عباس علي كيوان قزويني در ايران شروع شد:

    عباس علي كيوان قزويني در سال 1305كتابي در شرح رباعيات خيام نوشت و در اين كتاب با ديد گاهي عرفاني، رباعيات دلخواه خود را شرح كرد.او در آغاز كتاب خود مدعي شده كه در طول يك سال، يك روز در هفته روح خيام را احضار كرده وتفسيرها وتاويل هاي خود را به تاييد خيام رسانده است. برای نمونه در شرح رباعی ( آن ها که محیط فضل و آداب شدند ....) می نویسد:«یعنی افسانه ای از آن چه در خواب دیده بودند ،گفتند که شاید دیگران هم به خواب روند و از ننگ بیداری برهند و باز خوابیدند یعنی متوجه عالم غیب شدند که در شب عالم طبع آسایشی جزم توجه به غیب نیست.»(کیوان قزوینی ،52:1363)ویا در شرح رباعی (چون نیست مقام ما در این دیر مقیم / پس بی می و معشوق عذابی است الیم...)می نویسد :«نپاییدن ما در این جهان دلیل است که ما اهل  و جنس این جهان نیستیم ...جز آن که به نوشیدن می توحید به یاد عالم بالا افتیم و جلوه ای از آن بر ما بشود که عشق ازلی را بر آن جلوه اندازیم تا وقتی از این عالم برویم و برهیم.»(همان ، 42)

     ازاين رويكرد در ايران در دوران معاصر استقبال نشد. يكي از نخستين كساني كه  اين ديدگاه را مردود دانسته  فروغي است،«اين‌كه بعضي خيام را صوفي دانسته و به رباعياتش معني تصوفي داده‌اند اشتباه است...»(فروغي ،1321 :23)

    اما چنان كه مي دانيم احتمالا در دوره هاي گذشته چنين رويكردي وجود داشته است كه ابن قفطي در تاريخ الحكماي خود رباعيات خيام را مارهايي خوش خط وخال مي داند كه برخي از صوفيان استنباط هاي صوفيانه از آن ها كرده اند.

در اروپا نخستين بار« نيكلا» باترجمه ي فرانسوي از رباعيات، خيام را دركسوت صوفيان به مردم شناسانيد.چون يكي از نسخه هاي جعلي رباعيات خيام، ماخذترجمه ي نيكلا بودوبيش از هفتصد رباعي داشت.تحليل هاي عرفاني نيكلادرباره ي خيام وشعر اوبر دوستداران خيام در غرب به ويژه فرانسه، تاثير زيادي گذاشت«بي گمان نيكلافلسفه ي عميق خيام را خوب درك نكرده بود... اما فرانسويان به او اعتماد داشتند؛ زيرا نزديك به سي سال با سمت‌هاي سياسي گوناگون در ايران به سر برده بود و فارسي را خوب مي‌دانست و چنان كه خود مي‌گفت ترجمه‌اش از رباعيات و تفسيرش بر اشعار حافظ و ديگران مورد تأييد اديبان ايراني بود .....فرانسويان هم گفته‌هايش را بنا بر اعتبارش پذيرفتند و خيام و حافظ را عارفاني پشمينه پوش دانستند. ديگر در اشعار ايشان مي دختر رز نبود، بلكه شراب عشق الهي بود كه روان هاي پاك را تابناك مي‌كند و آن‌ها را به مقام قرب‌الهي مي‌رساند. ...» (حديدي، 1373: 336)

     آرتور آربري نيز بر نادرستي انتساب خيام به صوفيه تأكيد مي‌ورزد: «... تصور اين كه خيام شاعري متصوف بوده و تمام سخنانش درباره‌ي شراب و مستي مجازي و محتاج شرح و تفسير عرفاني است، انديشه‌اي است خطا و خود فيتز جرالد هم اين عقيده را در ديباچه‌ي چاپ دوم رباعياتش به حق رد كرده است....» (آربري، 1332:472)

    برخي از خيام پژوهان ايراني با توجه به رويكرد عرفاني افرادي مانند عباس علي كيوان قزويني به رباعيات خيام كوشيده‌اند، اين ابهام را بر طرف سازند: «اگر عرفان را به معني اعم گرفته و آن را عبرت بدانيم از تفكر در راز هستي و به حركت درآمدن تصور در عالم طبيعت و مفاهيمي كه ممكن است مافوق طبيعت قرار گيرد، بدون توجه به قالب و بافتي كه شخص متفكر در آن واقع شده است، بسياري از انديشمندان جهان را در هر مذهب و بافتي باشند مي‌توان عارف ناميد از اين حيث مثلاً عارف دانماركي كيركيگارد و مولوي و گوته و حافظ، رومن رولان و شيخ ابوسعيد ابوالخير در يك صراط قرار مي‌گيرند، بدين معني خيام را مي‌توان در رديف عارفان ايران قرار داد.» (دشتي، 1362؛ 22)

هم چنين غلامحسين ابراهيمي ديناني در اين باره مي‌نويسد: «براهل بصيرت پوشيده نيست كه سخن گفتن درباره‌ي مقام عرفاني خيام كار آساني نيست؛ زيرا اين حكيم بزرگ به زواياي روح و ژرفاي روان انسان قدم گذاشته‌ و در اسرار هستي سال‌هاي بسيار به تأمل پرداخته است. او در اثر اين تأملات و ژرف‌نگري‌ها تجربه‌هايي به دست آورده كه براي بسياري اشخاص ناشناخته دست او در سلوك دست ارادت به كسي نداده و به هيچ يك از گروه‌هاي شناخته شده در تصوف نيز وابسته نبوده است. ولي اين مسأله مسلم است كه حكيم عمر خيام در راه جهاد فكري براي كشف حقيقت لحظه‌اي درنگ نكرده و تا آن جا كه توانسته به منظور وصول به مقصد كوشش به عمل آورده است. اكنون اگر توجه داشته باشيم كه خداوند تبارك و تعالي وعده داده است كه به جهاد كنندگان و پژوهشگران راه هدايت خويش را ارزاني خواهد داشت، به آساني مي‌توانيم بپذيريم كه خيام به مقام معرفت دست يافته است ...» (ابراهيمي ديناني، 1382؛ ج 1:259-260)

سيد حسن نصر نيز بر همين باور است ووقدري روشن تر از ديگران درباهي عارف بودن خيام سخن مي گويد:«... خيام در زمان خود نه تنها به عنوان استادي در علوم رياضي و پيروي از فلسفه‌ي يوناني و بالخاصه از مكتب ابن سينا، شناخته مي‌شد، بلكه او را به عنوان يكي از متصوفان نيز مي‌شناختند. با آن كه در معرض حمله‌ي بعضي از ارباب قدرت ديني و حتي بعضي از صوفيان قرار گرفته بود كه بيشتر در بند ظاهر بودند، بايد او را عارفي دانست كه در پشت شكاكي گري ظاهري وي يقيني مطلق از آن جا آشكار مي‌شود كه در سلسله مراتب اصحاب معرفت آنان را در بالاترين رتبه قرار داده است. در خيام چندين چشم انداز از اسلام با يكديگر متحد شده است؛ وي صوفي بود و شاعر و فيلسوف و منجم و رياضي‌دان. بدبختانه ظاهراً كم چيز نوشته و از آن اندك نيز برخي مفقود شده است ...» (نصر، 1359؛ 148)

   گفتني ديگر اين كه برداشت بيشتر پژوهش گران هندي به رباعيات خيام، عرفاني است. براي نمونه عبدالرزاق كانپوري در بخشي از مقاله ي سه قسمتي خود با استناد به رباعياتي كه انتساب آن ها به خيام محل ترديد بسياري از خيام پژوهان است، بر اين باور است كه خيام «عشق حقيقي را نعمت الهي و معماي زندگاني مي داند و عاشق بايد بي قرار و پيوسته در سوز و گداز باشد. بدا به حال كساني كه از نعمت عشق بي بهره و نصيبي در زندگاني نبرده اند.» (كانپوري، عبدالرزاق، 1350 : 45) و فردي مانند عمر علي شاه مدعي شده ، نسخه اي از رباعيات خيام در اختيار دارد «كه در خانواده ي او هشت صد سال مانده است و آن را سلطاني اعطا كرده و پدر پدربزرگ آقاي عمر علي شاه، خان جان فشان خان كه در قرن نوزدهم شيخ بزرگ طريقت صوفيه بود. در تيول خود، هندكش براي آزمايش استعداد شاگردانش به كار مي برده است» (ساتن، الول، 1347 :184-185) و «عمر علي شاه عقيده دارد كه لقب خيام صوفيانه است و در حروف ابجد تبديل به نامي صوفيانه مي شود كه تارك مال دنيا معني مي دهد و گريوز در مقاله اي كه در آمريكا در دفاع از ترجمه اش ]نسخه ي جان فشان خان[ نوشت، مدعي شد كه خيام را پنجاه ميليون صوفي در مشرق زمين و به ويژه در ايران به عنوان يك رهبر ديني قبول داشتند...» (مقدادي بهرام، 1349 : 461)

2 . 2.  رويكردهايي كه بيشتر با هويت خيام در پيوند هستند:

2 . 2 . 1 . رويكردي كه با اثر صديقي نخجواني زير عنوان «خيام پنداري» آغاز شد:

  رباعيات خيام به دليل نوع نگاه و بينشي كه بر آن حاكم است، پرسش‌ها و ترديدهاي زيادي را برانگيخته است. تقريباً همه‌ي خيام پژوهان بر اين باورند كه بسياري از رباعيات منسوب به خيام جعلي هستند و افراد با سليقه‌هاي گوناگون رباعياتي را سروده و آن را به خيام نسبت داده‌اند. به گونه‌اي كه هر چه جلوتر مي‌آييم تعداد رباعيات خيام بيش‌تر و بيش‌تر مي‌شود. تعدد و تنوع رباعيات و تناقض ميان‌ آن‌ها از يك سو و آثار فلسفي و كلامي خيام و به كار رفتن واژه‌هايي چون امام، حكيم، حجه الحق براي خيام از سوي ديگر باعث شده، برخي به اين پندار روي آورند كه ممكن نيست كسي كه كتاب‌هايي مانند «كون و التكليف» و رسائلي درباره‌ي وجود و خلقت نوشته باشد، رباعياتي بسرايدكه از آن بوي شرك و الحاد به مشام برسد. نخستين كسي كه در ايران اين رويكرد را مطرح ساخت، صديقي نخجواني بود. ايشان كتاب «خيام پنداري و پاسخ افكار قلندرانه‌ي او» را در سال 1320 در تبريز منتشر كرد. او در اين كتاب كوشيد، حساب خيام رباعي‌گو را از خيام حكيم و فيلسوف جدا سازد: «حكيم نيشابوري چنان كه ضمن يكي از تأليفات خود تصريح نموده است تمايل به مسلك تصوف داشته و تهذيب اخلاق و تصفيه‌ي باطن را بهترين وسيله‌ي درك حقايق مي‌دانسته است ... دامن حكيم نيشابوري از لوث رباعيات ننگيني كه به نام او معروف گرديده است، پاك مي‌باشد... به عقيده‌ي ما سراينده‌ي اين رباعيات كسي يا كساني از رندان قلندر بي‌نام و ننگ بوده‌اند كه با دريوزه‌گري و يا از راه‌هاي پست ديگري روزانه يك درهمي به دست آورده و در ميكده‌ها والميده مست و بي خود رباعيات مي‌بافتند... (  صديقي نخجواني: 1320 : 17-20 ). اين كتاب در سال 1321 دوباره منتشر گرديد ، اما پس از آن هيچ‌گاه تجديد چاپ نشد!

    اين رويكرد حدود سي سال بعد رنگ و بوي تازه‌اي يافت. محمد محيط طباطبايي با نگارش مقاله‌اي به نام «از عمر خيامي حكيم تا عمر خيام شاعر» در مجله‌ي گوهر (1352) كوشيد اثبات نمايد حكيم خيام نيشابوري، شاعر نبوده و رباعياتي كه به او منتسب مي‌دانند، سروده‌ي شاعري به نام علي خيام است. «... در سده‌ي پنجم هجري، حكيمي، رياضي‌دان و مشهور به نام عمر‌بن ابراهيم خيامي نيشابوري و شاعري فارسي گو به نام علي‌بن محمد بن خلف معروف به خيام در خراسان مي‌زيسته‌اند. شهرت خيامي عالم رياضي‌دان ... از 1851 با انتشار رساله‌ي جبر و مقابله به دست وپكه با ترجمه‌ي فرانسوي آن صورت گرفت ... اما علي‌بن محمد بن احمد بن خلف خيام شاعر ... با وجودي كه تا سده‌ي هفتم هجري شعر فارسي او در آذربايجان و خراسان مشهور بود و ديواني داشته است كه صاحب« مجمع‌الاداب و معجم القاب»، ابن فوطي، به وجود آن اشاره مي‌كند، بعد از آن اثري از وجود او و شعر او در مدارك و مأخذ ديگر به چشم نمي‌خورد... پنج‌ تن از علما و شعراي معاصر يا متقارب به عصر خيامي در آثار خود از خيامي ياد كرده‌اند: نخست، عبدالرحمن خازني .. در كتاب ميزان الحكمه ... دوم، زمخشري مفسر و اديب معروف در رساله‌ي كوچكي موسوم به الزاجر للصغار، سوم نظامي عروضي در چهار مقاله... چهارم، ابوالحسن بيهقي در تتمه اي كه بر صوان الحكمه ابوسليمان منطقي نوشته ... پنجم خاقاني در رثاي عم خود بديل الدين عمربن عثمان ... ششم سنايي غزنويي در نامه‌اي كه به خيامي نوشته ... عمر بن خيام كه در آغاز مكتوب سنايي ذكر نشده، نخستين مرحله‌ي تغيير صورت خيامي را به خيام نشان مي‌دهد. مرحله‌ي دوم آن در تفسير كبير امام فخر رازي است ... بدين ترتيب، رشته‌ي اتصال حكيم عمر خيامي به خيام رباعي گو در پايان سده‌ي ششم و آغاز  سده‌ي هفتم بسته مي‌شود. در سده‌ي هفتم خيامي بنا به وضعي كه براي معرفي او پيش آمد به دو كيفيت مختلف شناخته مي‌شود. يكي عمر خيام حكيم رياضي‌دان در پيش خواجه نصير و ديگري عمر خيام مردد و گوينده‌ي رباعي‌هاي «حيرت آميز ...» (محيط طباطبايي، 1370؛ 17-28) اين رويكرد كه با مقاله‌ي محيط طباطبايي شكل علمي‌تري يافته بود با سكوت خيام پژوهان همراه شد؛ به اين معني كه نه كسي به آن توجه كرد و نه كسي در مقام پاسخ گويي و رد اين نظر برآمد.اما درسال هاي اخير خيام پژوه دانشمند،علي رضا ذكاوتي قراگزلو،درباره ي ديدگاه محيط طباطبايي مي نويسد:«لازمه ي نظريه ي مرحوم محيط اين است كه فرض كنيم همه ي تذكره نويسان در فاصله هاي زماني ومكاني دور ازهم با هم تفاهم وتباني كرده اند كه هر جا شعري ازعلي خيام ديدندبه نام عمرخيامي بنويسندوازاين ساخت وپاخت ناگفته ونا نوشته هيچ برگه ونشانه اي درهيچ جا به جا نمانده باشد.ضمنا بايد همه ي اشعارمزعوم علي خيام (غيرازرباعيات او)را ازبين برده باشندوفقط رباعياتش را به عمرخيامي نسبت داده باشندواين شدني نيست.»(ذكاوتي قراگزلو،1379 :16) با وجود اين خود نويسنده با اصرار بيش از حد و معنادار با نوشتن 15 مقاله، گفتگو و مصاحبه بر نظر خود پاي فشرد. عنوان برخي از اين مقاله ها عبارتند از: «احقاق حق خازني» (در اين مقاله كوشش شده نقش خازني در برابر خيام در اصلاح تقويم نجومي برجسته شود و نقش خيام كم رنگ)، «از خيامي تا خيام»، «باز هم خيامي و خيام»، «حكيم عمر خيامي و نه خيام»، «خيام اصلي و جعلي»،‌ «خيامي شاعر و نه حكيم» «زيج عمر خيام»، «سنتي درباره‌ي خيامي و خيام»، «شهرت خيام چه كرده است؟»، «يك يا چند خيام»، «نظري به زندگي خيام»، «مقدمه بر مجموعه‌ي خيامي يا خيام» و ...

     گفتني است در اين مقاله ها نگارنده هيچ سند تازه اي جز همان اثر ابن فوطي ارائه نكرده است و تنها مطالب پيشين را گاه با جمله بندي هاي متفاوت تكرار كرده است.

همان گونه كه اشاره شد، شادروان محيط طباطبايي بر پندار خود بيش از اندازه پاي مي‌فشرد و روشن نبود چرا اين گونه با تكرار مطالب گذشته بر ديدگاه خود اصرار مي ورزد؟ شايد اگر درگفتگوي منتشر نشده‌ي شگفت انگيزي كه مسعود خيام با ايشان داشته و آن را در كتاب «خيام و ترانه‌ها» منتشر كرده است، درنگ شود بيشتر از معماي پافشاري ايشان آگاه شويم.محيط طباطبايي دربخشي ازاين گفتگو،گفته اند: «مينوي كبر داشت و غرور داشت و بايد او را مالاند. من مالاندمش. حاصل كارش را بي‌اعتبار كردم... من (محيط طباطبايي) كاري به خيام نداشتم، شاعر من سعدي و مولوي بود، اما براي زدن توي دهن مينوي مجبور شدم خيام را هم بزنم. اما خدا گواه است كه من نمي‌خواستم خيام را دراز كنم، مي‌خواستم مينوي را دراز كنم...» (خيام، مسعود، 1375؛ 155)

     پژوهشگر نام‌دار ديگري كه به گونه‌اي به دو يا چند خيام باور داشته است، علامه محمد تقي جعفري است. ايشان در مقدمه‌ي كتاب «تحليل شخصيت خيام» تأكيد مي‌كند كه «ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيام با خيامي و گوينده يا گويندگان رباعياتي كه به رباعيات خيام آوازه دارند كسان جداگانه‌اي هستند و آن فيلسوف، رياضي‌دان و اختر شناسي كه مردم از وي با القاب امام و حجه‌الحق علي‌الخلق ياد مي‌كردند، نمي‌تواند گوينده‌ي رباعياتي باشد كه مردم را به اغتنام فرصت براي خوش باشي، باده‌گساري و لا ابالي گري فرا مي‌خواند... » (جعفري، محمد تقي، 1365؛ 12)

محمدتقي جعفري هنگام بررسي رباعياتي كه رنگ و بوي مورد نظراو را ندارند بر تمايزميان خيام حكيم و رباعي‌گو تأكيد مي‌ورزد و نمي‌كوشد دليل مشخصي براي اين نظر مطرح سازد.

 

 


مطالب مشابه :


ادبیات ترکمنی در سده های 18 و 19 میلادی

اگرچه جنبه های پندآمیز اشعار تصوفی برای عامه مردم بسیار مفید بود، ولی در این دوره عقایدی




گلچین قصاید ناصر خسرو -مجموعه 3 (نکوهش مکن چرخ نیلوفری را)

اشعار عرفانی شعرای بزرگ - گلچین قصاید ناصر خسرو -مجموعه 3 (نکوهش مکن چرخ نیلوفری را) - منتخبی




برترین اشعار

اشـــعـــار نــغـز از صــاحـبــان مـغــز - برترین اشعار -




گلی از گلزار معرفت

او در همان آوان کودکی به خوانش شعر علاقمند بود و بیشتر به اشعار تصوفی و کلیات اشعار




رويكردهاي پنج گانه درخيام شناسي

ديگر در اشعار ايشان مي دختر رز نبود، بلكه شراب عشق الهي بود كه روان هاي پاك را تابناك مي




شعر طنزی راجع به مبارزه با بد حجابی

بچه شمالی - شعر طنزی راجع به مبارزه با بد حجابی - غربت را نبايد در شهری غريب يا در گم شدن لحظه




شعر در وصف امام علی

گالری اشعار داستان و حکایت زندگی نامه علمای




تعریف شعر از دیدگاه دانشمندان غربی و اسلامی

و اشعار ایشان شعار عرفانی تصوفی مطابق به موازین اسلامی میباشد. اشعار از شعرای معاصر




برچسب :