درباره بهرام شیردل-به همت دانشجو سحر معتمدی
بهرام شيردل متولد 1330 تحصيلات خود را در كانادا به اتمام رسانده ، سابقه حضور در مقام معمار و مدرس معماري در خارج و داخل كشور را دارد. وي كه اندكي مسنتر از سنش به نظر ميرسد، به اعتقاد منتقدانش، تا دهه چهارم زندگي در جرگه معماران مولف و مطرح جهان (عليالخصوص در رويكرد فولدينگ) محسوب ميشود. دهة آخر زندگي او و به ويژه 5 سال آخر زندگي حرفهاي او در هالهاي از انزوا فرورفته است.
شير دل كه طراح آثاري چون موزه ملي اسكاتلند، مسابقه كتابخانه اسكندريه، مسابقه تالار همايش نارا، طراحي شهري در متاپوليس لوسآنجلس و ... است.
شيردل از جمله كسانياست كه در كنار افرادي چون آيزنمن قراردارد و در بحث فولدينگ جز نظريه پردازان جهاني است . ميتوان گفت بسياري از چهرههاي جوان معماري ايران مانند كامران افشار نادري و رضا دانشمير از كارمندان دفتر او در ايران بودهاند.
زندگينامه
يك از ايرانياني كه در انتهاي دهه 80ميلادي توانست هم سو با متفكران بلندآواز اروپايي-آمريكايي مباحث مهمي در حيطه معماري مطرح كند، بهرام شير دل بود. او به سال 1330 خورشيدي در تهران متولد شد و به سال 1978 ميلادي از دانشگاه تورنتو كانادا در رشته معماري فارغالتحصيل شد . در سال 1982 ميلادي دوره تخصصي معماري را در آكادمي هنري كرنبورك در ايالت ميشيگان آمريكا، زير نظر «دانيل ليبسكيند» گذراند . او فعاليت حرفهاي خود را با تاسيس دفتر «مهندسان مشاور آكس رونو» در لسآنجلس آغاز و پس از آن با عنوان «مهندسان مشاور شيردل و كيپنيس» در لندن ادامه داد. اين دفتر از سال 1376 خورشيدي و با نام «مهندسان مشاور شيردل و همكاران» در تهران فعاليت معماري خودرا دنبال نمود.
بهرام شيردل علاوه بر انجام پروژههاي حرفهاي معماري ، به عنوان مدير و استاد برنامه تخصصي طراحي معماري در مدرسه AA لندن و همچنين به عنوان استاد در «انستيتو معماري كاليفرنياي جنوبي» دانشگاه هاروارد ، هيوستون تگزاس، ميامي، شيكاگو، انستيتو تكنولوژي جورجيا، دانشگاه ايالتي اوهايو و دانشگاههاي ديگري در آمريكا و اروپا به تدريس معماري پرداخته است. معماري او بارها در نشريات و نمايشگاههاي مختلف دنيا در معرض نمايش قرار گرفته است . او برنده نشان طلا در سال 1995 ميلادي براي شهرسازي شهر جديد شانگليو در چين و مدال نقره «كريستوفر رن» از انجمن صنفي معماران كانادا در سال 1982 و همچنين نماينده ملكه بريتانيا در سال 1979 شده است.
شيردل در سال 1373 خورشيدي بعداز يك مهاجرت طولاني براي مدت كوتاهي به ايران آمد و در مصاحبهها و سخنرانيهاي خود، خبر از شكلگيري جرياني تازه در معماري غرب ميداد كه متفاوت از آن چيزي بود كه در محيط دانشگاهي ايران در دهه 70 خورشيدي به آن ميانديشيد. بحث اصلي شيردل، شكلگيري «فضاي سوم» بود . بحث فضاي سوم براي محيط دانشگاهي ايران كه در حول و حوش فضاي پست مدرن كلاسيسم رابرت ونتوري و تاريخگرايي لوئي كان و تا حدودي معماري ديكانستراكشن دور ميزد، بسيار غيرمترقبه و شوكآور بود.
او در مصاحبهها و سخنرانيهاي خود سعي در شرح فضاي سوم داشت. فضاي سوم مطرح شده توسط شيردل، چيزي متفاوتتر از مباحث مطرح شده معماري مدرن معماري پيشاز مدرن است. او در شرح ديدگاههاي خود چنين اظهار نمود : "معماري من جهان را با تمام خوبيها و بديهايش ميپذيرد . بديها را به خاطر آن كه خوبيها از درونش خارج ميشوند، ميپذيرد. شيوه كار من يك سبك نيست، كار من لبه ندارد."
او در جاي ديگر نيز ميافزايد : "چندان مايل نيستم به معماري به عنوان يك هنر فكر كنم، بلكه در پي آن هستم كه بدانم چگونه ميتوان معماري را به صورت رشتهاي علمي درآورد كه همانند فيزيك و رياضيات در تكنولوژي اثر بگذارد و همانگونه كه پديدههاي علمي به پيشرفت تمدي بشر كمك ميكنند، معماري نيز اين رسالت را پيدا كند. در همه جوامع اين بحث است كه آيا هنوز بايد گرايش مدرنيسم را ادامه داد يا به معماري پيش از مدرن بازگشت. من يكي را «فضاي اول» و ديگري را «فضاي دوم» مينامم. اگر وظيفه مار در معماري توليد فضاست، بايد چيزي جز آن دو ايجاد كنيم كه آن را «فضاي سوم» نام دادهايم."
مباحث و انديشههاي شيردل را بايد در تحولات معماري بعد از ديكانستراكشن و عمدتا معماري فولدينگ جست و جو كرد . او آشنا به مباحث نظري معماري است، ولي نظريهپرداز به معناي اخص واژه نيست و نبايد از او انتظار بيان مباحث نظري معماري را داشت . مباني نظرياو درحيطه زيباشناسي و تحول فرم دور ميزند و اين زيباشناسي ، ريشه در تكنولوژي و برنامههاي پيشرفته كامپيوتري دارد.
مرکز تجارت جهانی شيراز از آثار برجسته بهرام شير دل
زماني كه از كارهاي بهرام شيردل صحبت به ميان ميآيد معمولاً طرح مركز تجارت جهاني شيراز هم از ياد نميرود.
شهر شيراز دارای ساختاری خاص است اين ساختار تشکيل شده از محدوده شهر قديم که ابنيه تاريخی را هم در خود دارد و از شمال بوسيله راهی به دروازه قران منتهی میشود ، دو راه شرقی – غربی که جهت اصلی توسعه فعلی شيراز را تشکيل می دهند.باغها که از باغ دلگشا در شمال شرقی شروع میشوند و با باغهای جهان نما – باغ تخت – ارم – خليلی – عفيف آباد ( گلشن) و جنت در يک امتداد تا جنوب غربی شهر ادامه پيدا می کند .
از نظر موقعيت جغرافيايی و وضعيت توپوگرافيک هم بايد توجه داشت که شهر شيراز در ميان دو رشته کوه در شمال و جنوب تشکيل شده و در حال حاضر در حال توسعه روی کوهپايه هاست.
پروژه با محل در نظر گرفتن ، محل قرارگيری ، مقياس و برنامه آن جزئی از ساختار شهر شيراز خواهد بود . سايت پروژه روی تقاطع امتداد باغهای شيراز و خيابان قصرالدشت واقع شده است و از نظر متراژ بنا ارتفاع و حجم ساختمانی در شيراز همانندی ندارد.
همچنين از اهداف اصلی مطرح کردن اين پروژه ايجاد نمادی برای شهر شيراز بوده است به همين پروژه می بايست در يک ارتباط فضايی با ديگر ساختار اجزای شهر قرار میگرفت . برای ايجاد رابطه ميان پروژه و اجزای ساختار شهر مورد اشاره در دياگرام شهر شيراز يک باغ در طبقه پنجم پروژه طراحی شده که رابطه ميان باغ عفيف آباد و باغ خليلی را تقويت میکند .
فضای باز ميان دو برج در امتداد خط ميان دروازه قرآن و دروازه بوشهر جهت يابی شده است و همچنين امتداد پل اتصال دو برج رو به گشودگی ميان ساختمان خوابگاههای دانشگاه قرار ميگيرد.
باغ با توجه به قرار گرفتن در ارتفاع 25 متری از سطح زمين و مساحت 2500 متر مربع عمده ترين مکان شهری در پروژه است . سکوی نظاره هم به دليل ارتفاع زياد و اشراف به شهر مکان مناسبی براي مراجعات عمومی است .
سيرکولاسيون اين فضاهای متناوب به صورت يک لوپ باز طراحی شده که از خيابان شروع می شود و پس از طی همه فضاها مجددا به خيابان برمی گردد بنابراين مخاطب میتواند در صورت تمايل بدون مواجه شدن با فضاهای مسکونی و تجاری تنها از فضاهای عمومی استفاده کند .
کانسپت عملکردی پروژه به صورت يک ساختمان چند منظوره متشکل از تعداد زيادی واحد های مسکونی و تجاری تعريف شده است . اصلیترين مسئله در طراحی ايجاد يک معماری يکپارچه برای قرار دادن اين واحد های تجاری و مسکونی در کنار فضای عمومی پروژه بوده است برای ايجاد اين معماری ، يک تيوپ بسته با پايه z شکل بر روی زمين که با برجها در جهت عمودی امتداد پيدا میکرد و در بالا به هم متصل می شد طراحی شد .
سپس فضاهای عمومی به صورت يک تيوپ باز در فضای خالی تيوپ اول قرار گرفت به اين ترتيب تمام دسترسی های عمودی به واحد های تجاری و مسکونی از درون فضای عمومی تامين میشود . اما باغ به کمک تغيير آتريومها و تبديل شدن آنها به يک آتريوم که باعث بوجو آمدن پيچشی در محورعمودی و ارتباط فضای کف آتريومها به کف باغ می شود، در مسير حرکت فضاهای عمومی قرار ميگيرد.
در طراحی ساختمانهای تجاری معمولاً هدف رسيدن به حداکثر متراژ بر روی يک قطعه زمين است، که بوسيلة سيستم تراکم ممکن می شود.
مساله قابل اهميت و تامل در پروژه شيراز اين است که طراح اين ساختمان از نظر تيپ ساختمانی به صورت برج درنيامد و با توجه به ساختار شيراز و فضای غنی فرهنگی اين شهر تيپ ساختمانی جديدی به عنوان آلترنايتو برج مطرح شد.
از اين روست که من تصور میکنم اين معماری منحصر به شهر شيراز می باشد و شايد نتيجهای نمادين برای شهر ايجاد کند.
در پروژة مركز تجارت شيراز همان الگوهاي متداول شيردل به بهاي ناديده گرفتن ناتوراليسم مقياس و تناسبات فضاها به چشم ميخورد. در اينجا نيز او تحت تاثير تركيبات غيرمتداول به جستجوي اشكالي شخصيتر با ياني ناشناختهتر پيش ميرود تا آنجا كه ناسازگاريهاي غيرمعمولي را بين سطوح پديد آورد. اما محدوديتهاي روش معماريش باعث ميگردد كه تصرفهاي آشكار در شكل به حذف جزئيات الزامي در آن منجر شود.
به نظر ميرسد كه ما با يك كولاژ تصويري از فضاها مواجه هستيم كه در ميان تصاويرش سطوح به ناگهان منهدم ميشوند و اين باعث ميگردد مدل به سمت يك مدل انتزاعي گرايش يابد، كه در آن حالت تداخل شكلها به نوعي رفتار عجولانه تبديل گردد. كيفيت لبههاي سخت مدل با شكلهاي قراردادي در فضاي مياني (تراس باغ) با انحنا و تا شدن فضا مؤيد چنين نكتهاي است. دراينجا هيچ نقطه ديد واحدي، هيچ پيوستگي يا همزماني براي خطوط كنارههاي مدل وجود ندارد. به نظر ميرسد اين روش تجزيهاي از مدل است كه در آن مفهوم و يا روش خاصي ديده ميشود. كه اصل شناسايي اين پروژه در همين نكته است، مدل پيوستة شيراز به سطوحي تجزيه شدهاست كه صرف نظر از جهت حركت آن گسيختگي به مراتب شديدتر از تجزية مدل را نشان ميدهد. به عبارتي پروژة شيراز يك مدل پيوسته نيست. استفاده از دوروش شكلدهي محدوديتهاي ايجاد شده را شدت بخشيده است. هرچند شيردل سعي كرده است به لحاظ تركيب ايستايش گوشههايي از يك تركيب دوره رنسانسي را نشان ميدهد.
تودههاي پر و فضاهاي خالي هميشه دركنارهم در معماري وجود داشتهاند اما دراين جا از نفوذ تودههاي پر در فضاي خالي شده استفاده گرديده و لغزش سطوح در فضاهاي مياني يك مسير انتزاعي را شكل بخشيده است تا در آن فضاي خالي شده با تركيبي خاص در درون مدل ديده شود.
كنسركتيويستها معتقدند فضارا درست مانند حجم ميتوان به نمايش گذاشت.
بخش بزرگي از مكانيسم توليد اين اثر ناشي از تناسبات و روابط متغيير شكلهاي متحرك آن ميباشد. شكلهايي كه بر اساس كاركردهاي مجزا تفكيك شدهاند باغ مياني، آتريوم و فاضاهاي عمومي از آن نمونهاند.
شيردل در شيراز از تركيب دوروش متفاوت استفاده ميكند. روش تركيبي در نارا و روش شكلدهي در برازيليا، به نظر ميرسد معمار ما بين تفكرات كنسركتيويستي فرم و رمانتسيسم حاكم بر آن ترجيحاً از يك شيوه تركيبي بهره برده است. معماري يكپارچه فضاهاي تجاري و مسكوني كه با يك سيكل حركتي پيوسته از روي زمين شكل گرفته در امتداد دو محور عمودي ادامه يافته است. سيكل باز فضاهاي عمومي نيز بدون نفوذ در آن به شكل مستقلتري ديده ميشود و معماري آترويومها نيز با استفاده از تركيب صفحات چينخورده و نهايتاً شكلپذيري فضاي خالي شده مياني(استفاده از كاسپ) اين شيوه تركيبي را به خوبي نشان ميدهد، هرچند فضاها در پروژههاي شيراز بدون مقياس و اندازه ميباشند اما در مواردي از آن چنان فضاها در كنار هم گذاشته شدهاند كه تصاويرشان در زمينه به چشم آيد نظير آنچه كه در اتصال آتريومها به باغ مياني ديده ميشود. مثل تغيير شكل پوستههاي آتريوم و نهايتاً اتفاقي كه منجر به ارتباط ميشود.
استفاده از چنين روش تركيبي ميتواند تفاوتهايي را نيز ايجاد كند. تغيير شكل جدارههاي خارجي فضاهاي عمومي و منتهي شدن آنها در بخش مياني به باغ ايجاد شده احساس مخاطره آميزي از يك تاثير زيباي شناسانه را مطرح ميسازد و اين ميتواند طرح باف مياني را در مدل ايجاد شد به فضايي بيگانه و تحميل شده تبديل سازد و اين بيگانگي رابطه پيچيدهاي را مابين درون مدل و از هم گسيختگي زمين برپا ميكند. استفاده از اين روش تركيبي قاعدتاً شناسايي مدل را دچار ترديد ميسازد و تركيببندي داخل و خارج را اساساً برهم ميزند. فرم، ديگر به سادگي داخل را از خارج جدا نميسازد زيرا روشي از تركيببندي را محقق ميسازد كه ميخواهد بسيار پيچيده باشد.
در پروژه شيراز به ساختار شكلدهي آن تا جايي دقيقاً توجه ميشود كه از حالت يك شكل قراردادق خارج شود و اين ميتواند احساس نامطلوبي را ايجاد كند. در چنين حالتي پروسه شكلگيري آن تنها به يك رابطه ديناميك مابين بخشها تبديل خواهد شد نظير آنچه كه در استفاده از يك سري فرمهاي كاملاً ساده هندسي و تحريف آنها با افزايش و كاهش ديده ميشود.
بطور كلي پروژه او از دوقطعه مستقل به اضافه قطعاتي واسطه طراحي شده كه بر يكديگر تاثير ميگذارد.، در اين اثر قطعات متلاشي شدهاي وجود دارند كه نشانگر عدم ارتباط و چسبندگي در درون يك مدل به عنوان يك كليت است.
معماري او تركيبات متفاوتي را نشان ميدهد كه خيلي آشكار نيستند و ابهام موجود در مدل باعث ميگردد كه درون آن ديده نشود و شايد اين نقطه آغازي باشد براي آنكه او هم نظير فرماليستها به دنبال شناخت ناينراز باشد كه چگونه ژانري خاص در حاليكه به نظر ميرسد مدتهاست به پايان رسيده ميتواند مجدداً شروعي دوباره داشته باشد .
رويكرد شكلي به آثار معماري دو معمار ارزشمندايراني- بهرام شيردل و هادي ميرميران
رويكرد شكلي به آثار معماري از مباحث مطرح در معماري معاصر است. به گونهاي كه متفكران بسياري با اين رويكرد به تحليل آثار معماري پرداختهاند. توجه به فرم اثر بدون توجه به مفاهيم شكل دهندة آن و تجزيه و تحليل روند شكلگيري فرم از مهمترين مسائل در رويكرد شكلي هستند كه در اين تحقيق به آن اشاره ميشود و آثار معماري بهرام شيردل و هادي ميرميران با اين رويكرد تجزيه و تحليل خواهد شد.
1) آثار معماري شيردل را ميتوان در سه گرايش شكلي دسته بندي كرد:
1-1- استفاده از دياگرامهاي هندسه فولد
شيردل قبلاز بازگشت به ايران، سه پروژة موفق در عرصة بينالمللي طراحي كرد كه همة آنها اهميت دارند . بحث اصلي در شكلگيري فرم اين پروژهها ، هندسه فولد و سطوحي است كه بر هم تا ميشوند . شيردل دراينباره گفته است : "بحث دربارة نظرية فولدينگ تقريباً دوسال است كه به صورت فعلي مطرح شده است و به نظر من از تحولاتي است كه در كارما و آرشيتكتهاي ديگري كه به آن شهرت يافتهاند، پديد آمده است . همه پروژههايي كه طراحي كردهايم، در ادامة يكديگر قرار دارند، تحولي كه خود پايهي تحول ديگر ميشود . زماني كه پروژههايي را در لوس آنجلس آغاز كرديم و بخصوص طرح كتابخانه اسكندريه ، اساس طراحي بر فولدينگ بود ، بدون آنكه از اين مبحث رياضي كه يك رياضيدان فرانسوي پايهگذار آن است اطلاعاتي داشته باشيم . برحسب اتفاق با اين نظريه آشنا شديم و در پروژههاي بعدي با دقت نظر بيشتري نسبت به آن، فضاها را طراحي كرديم . مثلاً در طرح نارا ، كار قبلي را از نظر فضايي با اين نظريههاي رياضي تطبيق داديم .
به نظر ميرسد كه طرح تالار همايش نارا (1992) بجز هندسه فولد، (دياگرام زين اسبي كه 90درجه چرخيده است) تحت تاثير يكي از اسكيسهاي اوليه پيتر آيزمن در طرح مجموعه نانوتاني ژاپن (92-1990) است . مسئلة ديگري كه در مورد اين طرح مطرح شده است، شباهت ساختار فضايي معابد بودايي با ساختار فضايي پروژة نارا است، كه در اثر دياگرام فرم آنها متوجه اين مسئله خواهيم شد. در مجموع فرم بدست آمده بسيار پيچيده و پيشرو بوده كه در سطح بينالمللي مطرح شده است.
پروژة ديگري كه در آن از هندسه فولد استفاده شده، موزه ملي اسكاتلند (1992) است كه با فاصله زماني اندكي از تالار همايش نارا طراحي شده است . الهام از عناصر موجود در طبيعت نقش اساسي در بوجود امدن فرم اين پروژه داشته است . شيردل در مورد اين پروژه گفته است :"حجم كلي ساختمان خصوصياتي نظير Great Glen (درهاي در اسكاتلند) ، كوههاي Grampian ، پيچ و خمهاي كالدونيا و سنگهاي باستاني و مرموز را تقليد ميكند."
1-2- استفاده از دياگرام فرم آثار هنري
شيردل در اين مرحله به مجسمههاي رايمو اوتراينن (94-1927) علاقهمند شد و در پروژههاي معمارياش از دياگرام فرم آثار اوتراينن استفاده كرد و توانست به پروژههاي موفقي از لحاظ توليد فرم و فضاي تجزيه نشده دست يابد. همچنين جريان معماري نواري- كه محصول دوران پست مدرن و نگاه پلورآليستي به جهان هستي است- در اين دوره مورد توجه شيردل بوده است .
پروژه بانك توسعه صادرات ايران (1376) از موفقترين آثار شيردل در اين دوره است كه در طرح آن از دو دياگرام استفاده شدهاست . ساختار اصلي اين پروژه از كنار هم قراردادن برشهايي از دياگرام Cusp بدست آمده است. اما به نظر ميرسد دياگرام فرم يكي از آثار اوتراينن(Water Shadow,1980) در شكلگيري اين اثر نقش به سزايي داشته است . در مجموع فرم نهايي خلق شده از فرمهاي بسيار پويا است . به گونهاي كه پروژه تعداد نامحدودي نما دارد و مسئلة طراحي نما به صورت سنتي، در اين پروژه مورد نقد قرار گرفته است .
در طرح توسعه حرم حضرت معصومه (1378) به نقش حياط و فضاي خالي آن در مركز توجه ميشود. از آنجا كه مركز در فضاهاي معماري ايران دست نيافتني است، در اين پروژه هم مركز دست نيافتني شده و كل پروژه حول اين مركز و مركز ديگري كه در خارج از طرح قراردارد، شكل گرفته است.
همچنين به نظر ميرسد كه در طرح نماهاي داخل حياط و نحوة قرارگيري گنبد در حجم بنا از دياگرام فرم يكي ديگر از آثار اوتراينن (Light Ship,198) استفاده شده است . اما نكتة قابل توجه در اين پروژه نسبت به پروژههاي ديگر اين دوره ، نقدي است كه به دياگرام فرم معماريهاي گذشته وارد شده است . دياگرام معماريهاي قبل از معماري مدرن«فرم بر روي زمين» بود، در دوره معماري مدرن «فرم بر فراز زمين» دياگرام غالب شد و اما در دوره معاصر، دياگرام «فرم از زمين» مطرح شده است كه در اين پروژه شيردل به اين دياگرام معماري معاصر توجه كرده است.
1-3- استفاده از دياگرام فرم بدون مركز
شيردل در پروژههاي اخيرش نوعي بازگشت به معماري ايران را تجربه كردهاست. سازماندهي فرم در اطراف يك تهي، ساختاري است كه منشاء شكلگيري مساجد، مدارس و خانههاي بسياري در معماري ايران بوده است. البته اين سازماندهي كه شيردل حول تهي مطرح ميكند، بسيار پيچيدهتر است و با خود مفاهيم معماري معاصر را به همراه دارد. -مانند طرح توسعه حرم حضرت معصومه كه به آن اشاره شد- او در پروژه مجموعه مسكن استيجاري يزد(1379) از اين سازماندهي استفاده كرده و دو فضاي خالي عظيم را در مجموعه قرارداده و با شبكه راههاي شيبدار و پيوستهاي، سطوح مختلف پروژه را سازماندهي ميكند.
او در اينباره گفته است: "سازماندهي فضايي عناصر سايت در اطراف يك تهي صورت ميگيرد و اين خود استعارهاي است از اينكه در بافت شهرهاي ايران ما نومنتاليسم مورد نقد قرار گرفته و كركز وجود ندارد."
نكتة ديگري كه شيردل همواره بدان توجه دارد –و در كار ميرميران هم به آن اشاره ميشود- رابطة شهر با طرح معماري پروژه است، كه در اين پروژه باعث به وجود آمدن راهي عمومي شده است كه از بين ساختمانهاي موجود حرم و پروژة شيردل ميگذرد و گذرهاي اطراف را به هم متصل ميكند.
پروژه ديگري كه به دقت بحث رابطة شهر با معماري و دياگرام فرم از زمين در آن مطرح شده است، سفارت ايران در برزيل(1380) است. ساختار پروژه از كنارهم قرارگيري سه فرم با سه كاربري مشخص بوجود آمده است، كه به نظر ميرسد علاوه
بر ساختار فضايي باغ ايراني، تحت تاثير دياگرام فرم خانة شماره 10 جان هيدك هم ميباشد. سه گذر طراحي شده در طرح، حول يك تهي به هم ميپيچند و فضاي خالي را در دل حجم پروژه بوجود ميآورند. ارتباط اين خالي معلق به طور آگاهانه با زمين قطع شده است و در مجموع با اين پروژه، شيردل بيشتر به هدف اصلياش كه همانا خالي كردن در معماري است، نزديك شده است. سرانجام شيردل در طرح مركز فناوري نهاد رياست جمهوري (پاييز 1380) دوباره به فضاي خالي در مركز روي ميآورد و فضاها را حول يك تهي سازماندهي ميكند. نكتة قابل توجه پساز مطالعة آثار شيردل، دسته بندي خود او از پروژههايش است. –كه به دستهبندي نگارنده بسيار نزديك است- او آثارش را به چهار دوره تقسيم ميكند : «1-پروژه اول معماري 2-پروژه دوم معماري 3-پروژه سوم معماري 4-پروژه چهارم معماري»
2) آثار معماري ميرميران را هم ميتوان در سه گرايش شكلي دسته بندي كرد:
2-1- استفاده از دياگرام فرم آثار معماري
هادي ميرميران در پروژههاي ابتداي دهه هفتاد خورشيدي از اين روش در طراحي پروژههاي معماري استفاده كرده است. دراين روش او با انتخاب دياگرام فرم يك اثر معماري، طراحي را آغاز كرده –به تعبير بهرام شيردل، معماري را از معماري شروع ميكند- و در روند طراحي گاهي پروژه تا آخر، تحت تاثير دياگرام اوليه باقي مانده و گاهي دچار تغييرات شگرفي شده است.
ميرميران در پروژة فرهنگستانهاي ايران (ارديبهشت 1373) با استفاده از عناصر فضايي معماري ايران مانند : مدخل، صفه، دروازه، چهارطاق، حياط و ايوان شروع به طراحي كرده و در روند طراحي از تناسبات افقي و عمودي مسجد كاج اصفهان (درحدود1325 م) هم استفاده كرده و در نهايت به پروژهاي دست يافته كه دياگرام فرم آن تا حدودي تحت تاثير دياگرام فرم مسجد كاج اصفهان است .
در پروژه كتابخانه ملي ايران (دي ماه 1373) كه به فاصله زماني اندكي نسبت به پروژه فرهنگستانها طراحي شد، يكباره دياگرام فرم پروژه متحول ميشود. البته اين تحول در اثر آشنايي ميرميران با شيردل و تاثيري كه از او ميگيرد، حاصل شده است. گفته شده "او از شكل تجريد شدة دماوند در ايجاد فرم طرح خود استفاده كرده است" اما به نظر ميرسد دياگرام فرم اين پروژه تحت تاثير پروژة سردر ورود به يك غار باستاني (72-1967) اثر ماسيميليانو فوكساس است . البته پروژهاي كه در نهايت خلق شده، داراي شكلي منحصر به فرد است و به تعبير بهرام شيردل از معدود پروژههاي آن مسابقه بو كه قابل مطرح شدن در درصة بينالمللي است.
پروژة ديگري كه در اين گروه قرار ميگيرد، مجموعه ورزشي رفسنجان(80-1373) است. اين پروژه هم تحت تاثير دياگرام فرم يك يخچال سنتي است كه در نزديكي سايت پروژه قراردارد. اين پروژه تفاوت شكلي زيادي با يخچال مورد نظر ندارد، بلكه تفاوت عمده در تغيير كاربري و مصالح ساختماني آن است. بنابراين براي آفرينش فرم معماري صورت نگرفته است.
2-2- استفاده از دياگرام فرم آثار هنري و طبيعت
دراين مرحله ميرميران با استفاده از فرمهاي موجود در طبيعت يا آثار هنري موجود، شروع به طراحي كرده و در روند طراحي كاملاً از آنها فاصله گرفته و به پروژهاي با دياگرام متفاوت دست مييابد.
او در پروژه موزه ملي آب ايران (1374) از خواص شكلي دو عنصر آب و خاك استفاده ميكند و به اصطلاح تر و خشك را با هم ميبيند و به آنها تجسم ميبخشد. فرمي كه در نهايت خلق شده بسيار بديع است و ارتباط عميقي با سايت پروژه دارد. البته به نظر ميرسد رابطة ظريفي بين دياگرام شكل اين پروژه و دياگرام شكل پروژة ترمينال بينالمللي بندر يوكوهاما اثر كاتزيوسجيما وجود دارد.
در پروژه كتابخانه مجلس كانساي ژاپن (1375)، او و همكارانش با سه دياگرام، فرم پروژه را تكميل كردند. ابتدا ساختار سه قسمتي شعر هايكو مدنظر ميرميران قرارگرفت، سپس به پيشنهاد دانشمير از مجسمه آلبرتو جياكومتي –دستاني كه تهي را دربرگرفتهاند- استفاده شد و ساختار سه قسمتي مورد نظر به دو فرم و يك فضاي بينابين تبديل شد. (اين دياگرام در آينده بيشتر مورد استفادة ميرميران قرار ميگيرد.) و در نهايت با نظر شيردل مجسمهاي از رايمو اوتراينن(TOMENA,1976) آخرين تاثير را بر فرم كتابخانه گذاشت و باعث شكلگيري خطوط افقي و برآمدگيها و فرورفتگيهاي يدر پروژه شد. در مجموع پروژهاي كه حاصل شد، داراي دياگرام فرم جديدي است و به نظر ميرسد از موفقترين پروژههاي معماري معاصر ايران است.
اثر ديگري كه در اين گروه قرار ميگيرد، پروژه بانك توسعه صادرات ايران(1376) است. دياگرام فرم پروژه از مكعبي شكل گرفته است كه شكافي در آن قراردارد و يادآور فرم گاوصندوقي است كه درش اندكي باز مانده است. همچنين به نظر ميرسد پوستة خارجي پروژه تحت تاثير اثري از رابرت اسميتسون به نام Strati Pendenti (1988) است.
2-3- استفاده از دياگرام دو فرم و فضاي بينابين
اين دياگرام را ميتوان در آثار گذشتة ميرميران هم مشاهده كرد، اما در چند پروژة متاخر نقش اساسي را در سازماندهي پروژهها به عهده ميگيرد. خصوصيت اصلي اين فضاي بينابين، تركيب شدن با فضاهاي عمومي و شهري است و به نظر ميرسد ميرميران در اين آثار به زبان شخصي ويژهاي دست يافته و دياگرام فرم جديدي از آن حاصل شده است.
پروژه كانون وكلاي دادگستري تهران(80-1374) از جمله آثاري است كه در آن از دياگرام دو فرم و فضاي بينابين استفاده شده است . اين پروژه هم مانند پروژة كتابخانه كانساي از از مكعبي تشكيل شده است كه يك فضاي تهي به صورت مورب آنرا بريده است . استفاده از فرم ترازو (نماد عدالت) بعنوان دياگرام فرم اوليه، تاثير به سزايي در معلق شدن دو قسمت حجم داشته است و باعث شده فرمها در فضاي بينابين بصورت معلق ديده شوند.
ميرميران در پروژه توسعه حرم حضرت معصومه (1378) هم از دياگرام استفاده ميكند. دياگرام فرم پروژه از دو حجم، يكي بزرگ و ديگري كوچك با فضايي بينابين آنها شكل گرفته است. فضاي بينابين گذري شهري است كه مردم را به سمت سايت هدايت ميكند. در شكلگيري فرم اين پروژه، منابع ديگري مانند : الهام از «موجهايي كه در اثر وزش باد در شنهاي كوير و يا آب درياچه پديد ميآيد»، و برداشتي از جريان معماري نواري هم تاثير داشته است .
دياگرام مورد بحث در پروژة سفارت ايران در فرانكفورت (1379) به اوج بيان شكلي خود ميرسد. دراين پروژه هم فضاي بينابين به گذري عمودي تبديل شده و هم به رابطة شهر و معماري توجه ويژه شده است.
سرانجام جالب است بدانيم كه دياگرام فرمي كه ميرميران در اين پروژهها استفاده كرده است در دورة عيلامي براي سازماندهي معابد استفاده ميشده است. راه موربي كه به درون معبد وارد ميشد، فضا را به سه قسمت تقسيم ميكرد.
نتيجه گيري
در مجموع اين مقايسه ميتوان به نتايج ذيل دست يافت :
1. شيردل و ميرميران در فرآيند طراحي معماري، از يك دياگرام فرم به عنوان نقطة آغاز طرح استفاده ميكنند. اين روش شايد اولين بار توسط مارسل دوشان ابداع شده باشد. دوشان هنگامي كه با دخل و تصرف در موناليزاي داوينچي اثري به نام L.H.H.O.Q توليد كرد، آغازگر راهي بود كه تحت عنوان حاضر آماده (Ready-Made) معروف شد و شايد بتوان استفاده از دياگرام فرم آثار موجود را در معماري شيردل و ميرميران در ادامة كار دوشان قرارداد كه در نوع خود روش بسيار مطرحي در طراحي معماري معاصر محسوب ميشود. به عنوان نمونه ميتوان به استفادة رم كولهاس از دياگرام فرم ويلا ساوواي كوربوزيه در پروژه ويلا دال او اشاره كرد.
2. شيردل به فضا و روابط فضايي بين احجام توجه ميكند و به همين دليل در هر دوره فرمي كه توليد ميكند، داراي ويژگيهاي متفاوتي نسبت به فرمهاي قبلي است و از اين جهت ميتوان آثار او را با جان هيدك مقايسه كرد، كه دغدغة فضا و روابط احجام را داشت. (مانند پروژة ماسك برلين)
3. ميرميران بيشتر بر فرم و ويژگيهاي تنديسگونة آن تاكيد ميكند و اين ويژگي باعث به وجود آمدن شباهتهايي در كل كارهاي سه دورة مورد بحث اين تحقيق شده است و از اين جهت شايد بتوان كارهاي او را با كوربوزيه مقايسه كرد كه همواره يكي از دغدغههاي او هم فرم تنديسگونة پروژه بود.(مانند نمازخانه رنشان)
4. با دقت در روند شكلگيري آثار معماري اين دو معمار ميتوان بازگشتي به معماري ايران را در آثار متاخر آنها مشاهده كرد. ميرميران با كاستن از فرم و افزودن به فضا (حركت از ماده به روح) و شيردل با توجه به فضاي خالي در مركز به دنبال برقراري ارتباط با معماري ايران هستند كه هر دو روش حركتي در جهت پيشبرد معماري ايران در عرصههاي بينالمللي است.
مطالب مشابه :
درباره بهرام شیردل-به همت دانشجو سحر معتمدی
درباره بهرام شیردل-به همت دانشجو سحر مرکز تجارت جهانی شيراز از آثار برجسته بهرام شير
بهرام شیردل
آثار معماری به عنوان نمادهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی یک کشور شناخته میشوند. بهرام شیردل
رویكرد شكلی به معماری هادی میرمیران و بهرام شیردل
مجموعه مقالات گردآوری شده اینترنتی - رویكرد شكلی به معماری هادی میرمیران و بهرام شیردل
معماری فولدینگ
رویکرد شکلی به آثار معماری از مباحث مطرح در هادی میرمیران و بهرام شیردل با این
زندگی نامه بهرام شیردل
کانسپت - زندگی نامه بهرام شیردل کتابخانه کانسای ژاپن هم از آثار طراحی شیردل است.
رويكرد شكلي به معماري هادي ميرميران و بهرام شيردل
رويكرد شكلي به آثار معماري از فرد است و به تعبیر بهرام شیردل از معدود پروژه های آن
برچسب :
آثار بهرام شیردل