محمد حسن كريمي نژاد

متاسفانه مادرمان در تيرماه 1313 در هنگام زايمان هفتمين فرزند خود بدرود حيات گفت . مرگ ناگهاني مادرم در كاشانه ما زلزله و طوفاني عظيم برانگيخت كه همه چيز را بهم ريخت و مدتها پس از مرگ او پس لرزه ها ادامه داشت . پدرم مالك سرشناس ومردي متدين واهل ادب بود پس از مرگ مادرم مدتها مانند قوئي كه جفت خود را از دست داده باشد مات وغم زد ه بود . اداره امور خانه بر عهده خواهر بزرگ 13 ساله ام ومادربزرگ مادري بود. دو ماهي از سال تحصيلي مي‎گذشت. به توصيه مادربزرگ دايي‎ام مرا به دبستان بدر سيرجان گذاشت . بعلت اشكالي كه در سيستم آموزشي آن زمان وجود داشت يكي دو سال اول گيج ومبهوت بودم . فهم الفبا و خواندن برايم بسيار مشكل بود هر چه ياد ميدادند طوطي وار مي‎آموختم مخصوصاً در درس حساب اشكال بيشتر بود تصورم اين است معلم ما بيشتر از ما اشكال داشت . در سال چهارم خود را باز يافتم واز آن پس جزؤ شاگردان خوب كلاس بودم .
دبيرستان سعدي اصفهان :
تعداد ما در كلاس اول دبيرستان حدود بيست نفر بود كه بتدريج تقليل يافت ودركلاس سوم ( نهم) به هشت نفر رسيد. در سال نهم (آخرين سال دوره اول دبيرستان ) امتحانات سراسري بود وسؤالات امتحاني به صورت يكنواخت از مركز مي‎آمد وتصحيح آن بر عهده معلمين مركز استان بود . از اين هشت نفر تنها من در امتحانات خرداد موفق شدم واز هفت نفر ديگر 5-4 نفر در امتحانات شهريور توفيق يافتند.در سال 1324 براي ادامه تحصيل به اصفهان - شهري كه هميشه در آرزوي آن بودم- نزد دائي خود رفتم ودر دبيرستان سعدي كه بهترين دبيرستان اصفهان بود ثبت نام نمودم . با اينكه در بدو ورود مورد آزار بچه گانه همكلاسي هاي خود بودم ولي پس از مدت كوتاهي دوستان بسياري ‎پيدا كردم وايام بسيار خوشي را گذراندم . علاقه زيادي به ادبيات داشتم ساعات انشاء فارسي ميدان كوچكي براي جولان من بود انشاءهاي نسبتاً طولاني و مفصلي مي‎نوشتم بطوريكه دوستان همدوره اي اقرار ميكنند يكي از دلخوشي هاي آنها اين بود كه دبير ادبيات از من بخواهد انشاء خود را ارائه كنم. اين موضوع از نظر آنها دو حسن داشت يكي اينكه قسمت عمده وقت كلاس گرفته مي‎شد و نوبت به آنها كه انشاء خود را آماده نكرده بودند نمي رسيد . دوم اينكه نوشته ها براي آنها جالب بود . در سالهاي اول در يكي از روزها كه انشاء خود را ارائه ميدادم يادم نمي‎آيد چه كلمه‎اي را با گويش سيرجاني خود ادا كردم كه موجب خنده همكلاسي ها شد دبير ادبيات مرحوم آل ابراهيم گفت شما به لهجه كريمي نژاد مي‎خنديد نمي دانيد وقتي به تهران برويد چقدر لهجهء شما مورد خنده ديگران خواهد بود .
انتشار روزنامه ديواري :
سال دوم تحصيل دبيرستان سعدي انجمن ادبي ؛تشكيل شد و من بعنوان دبير انتخاب شدم . با توجه به امكانات آنزمان كه حتي ماشين تايپ ناياب بود با كوشش و تلاش صميمانه دانش آموزان خوش نويس چندين شماره روزنامه ديواري بنام " نامه سعدي " منتشر كرديم. مقارن همان زمان اولين مقاله من در روزنامه پرخاش كه با مسئوليت و مديريت آقاي دكتر انواري اداره ميشد و روزنامه اي وزين بود منتشر شد و بسيار مرا خوشحال نمود. بعد از آن نيز مقالاتي در مجله آئين اسلام نوشتم و در يكي از آنها از اينكه دوره دبيرستان فقط منحصر به رشته طبيعي و ادبي مي‎بود انتقاد كردم و پيشنهاد نموده بودم كه رشته رياضي هم اضافه شود. با اينكه خيلي علاقه مند به ورزش بودم و در باشگاه كازروني اصفهان نام نويسي كرده بودم ولي بعلت دردهاي شديد كه دوسه روزي طول مي‎كشيد وعوارض پس از آن لااقل تا يك هفته توان حركت و فعاليت را از من ميگرفت نتوانستم در ورزش پيشرفتي كسب كنم. از كودكي علاقه مند به پزشكي بودم و به مطالب مربوط به آن علاقه زياد داشتم .به ياد دارم از روي نوشته هاي كتب دوره اول دبيرستان يكبار سياه زخم صورت برادرم و يكبار ديفتري گلوي خواهرم را تشخيص دادم و در درمان آنها به پزشك معالج كمك كردم آرزو داشتم كه وارد دانشكده پزشكي تهران كه آن روزها ارج وقرب فراوان داشت بشوم وعلت اين دردهاي شديد را پيدا كنم.
ورود به دانشكده پزشكي :
بعد از قبولي در امتحانات نهائي ششم دوره دبيرستان در كنكور ورودي دانشكده پزشكي دانشگاه تهران شركت كردم. در آن سال بيش از 1200 نفر شركت نمودند و 240 نفر را مي‎پذيرفتند. درست به ياد ندارم تصور مي‎كنم نفر 150 ام بودم و همان سال مهر ماه 1327 به دانشگاه راه يافتم. سال اول ورود به دانشكده پزشكي پدرم قطعه زميني را در يكي از بهترين خيابانهاي سيرجان به اسم من خريداري نمود و گفت بايد به شهر خودم مراجعت كنم و درآن زمين بيمارستان بسازم و به خدمت مردم بپردازم. بعد از موفقيت در كنكور و ورود به دانشكده پزشكي پدرم من و برادران كوچكتر از من حسين و عباس را نيز براي ادامه تحصيل سالهاي آخر دبيرستان به تهران فرستاد . من در دانشكده پزشكي و دو برادرم در مدرسه مروي در كوچه مروي نزديك شمس العماره در تهران مشغول تحصيل شديم . متاسفانه در اواخر سال تحصيلي در اواخر خرداد ماه 1328 مطلع شدم كه پدرم بدرود حيات گفته است و بنا به اصرار خودش تا پايان امتحانات اين مصيبت را از من پنهان داشتند .از دست دادن پدر برايم مصيبتي بزرگ بود . هزينه تحصيلي ما ماهيانه سيصد تومان تعيين شده بود كه با آن زندگي مختصر دانشجويي داشتيم . برادرم حسين در دانشكده حقوق و عباس براي ادامه تحصيل به آلمان( گوتين گن) رفت وبه تحصيل پرداخت . و تا آخرين مدارج علمي استاد جراحي مغز واعصاب دانشگاه كلن پيشرفت نمود .
دوران انترني :
دوره انترني جراحي را در بيمارستان سينا مامائي و زنان را در بيمارستان وزيري وكودكان را در بخش كودكان دكتر محمد قريب در بيمارستان پهلوي آنزمان گذراندم.
يكي از خاطرات بسيار بد كه هميشه مرا آزار ميدهد اشتباهي بود كه در مورد يكي از بيماران نمودم . خانم حدود 55 ساله بعلت درد شديد مفاصل ران و عدم قدرت در راه رفتن در بخش جراحي دكتر منصور كه من بعنوان انترن خدمت ميكردم بستري نمودند . پسر ايشان مرتبا" مراجعه و درخواست مي‎كرد كه هر گونه مراقبت و داروئي لازم است انجام دهد . به اشتباه در اثر اصرار من خانم بيچاره را وادار به تحرك كردم واستخوان ران او شكست و هيچگاه اين اشتباه وخطاي خود را نمي بخشم.
نجات دختركي جوان :
در همين بخش يك روز صبح بعد از مرخصي شبانه وقتي به بخش رفتم، ديدم دختر جواني را سر تا پا باند پيچي نموده وبر روي يكي از تختهاي تحت كنترل من گذارده اند. معلوم شد كه دخترك فرزند كلفت آقاي مهندس كرماني، همسايه مهندس مهدي بازرگان رئيس و مدير عامل سازمان آب مي‎باشدكه هنگام روشن نمودن پريموس دچار سوختگي شده است و قسمت اعظم بدن او سوخته است و به درخواست مهندس بازرگان ، پروفسور عدل شبانه به بيمارستان آمده و دخترك سوخته با همكاري دكتر بوئه فرانسوي متخصص بيهوشي كه براي آ موزش بيهوشي مدرن به ايران آمده بود؛ ابتدا تمام تاولها را Brossage نموده سپس باند پيچي نمودند و قرار بود تا مدتي بهمين حال نگاهداري شود. با توجه به وضع بيمارستان سيناي آنروز روز سوم تمام بدن دخترك پر از كرم (لارو) مگس شد وبا اينكه توان حركت نداشت مانند مار به خود مي‎پيچيد .
از پرستاران خواستم به من كمك كنند تا باندها را بريده و تن دخترك كه غرق از ترشح خون آلود و جنب و جوش كرمها ( لارو مگس ها ) بود، نجات دهم كسي حاضر به همكاري نشد. به تنهايي اين كار را انجام دادم وتن او رابا محلول ضد عفوني حاوي روغن ماهي شستشو داده وزير چادري از تور نازك قرار داديم.با عنايت پروردگار دخترك بهبود يافت . و پس از يكماه از بيمارستان مرخص شد.
نكته ديگري كه شايد مفيد است ذكر نمايم تشخيص مننژيت در خانم بارداري بود كه او رابعنوان اكلامپسي (مسموميت آبستني ) دربخش مامائي بيمارستان وزيري بستري نموده بودند .وضع دراز كشيدن بيمار به روي تخت و حركات تشنجي او مرا راهنمايي به تشخيص مننژيت و نجات بيماركرد . به اعتقاد من مهمترين عامل در تشخيص صحيح بيماري توجه به شرح حال باليني است.
آخرين دوره انترني را در بخش كودكان دكتر محمد قريب در بيمارستان پهلوي آنزمان گذراندم. درآبان ماه 1334 فارغ التحصيل شدم .چون علاقه مند به رشته كودكان بودم مدت شش ماه بعنوان آسيستان آزاد تا تابستان 1334 در همان بخش خدمت نمودم .
خدمت سربازي :
در اواخر بهار 1334 به بهداري ارتش مراجعه كردم و تقاضا نمودم براي انجام خدمت وظيفه مرا به موطن خود شهرستان سيرجان اعزام نمايند كه دين خود را به شهر خود ادا نمايم سربازي كه امور اداري را انجام ميداد گفت بهتر است خودت را معاف كني و من اين كار را برايت با دو هزار تومان انجام ميدهم . چون من اصرار به انجام خدمت داشتم او در آخرين فرصت كه پرونده را به اتاق آقاي رئيس مي‎برد گفت : تخفيف مي‎گيرم و برايت با چهارصد تومان تمام مي‎كنم جواب دادم ؛ اگر يك ميليون تومان به من بدهي قصد استفاده از معافي را ندارم ومي خواهم به شهر خودم خدمت كنم . به سيرجان آمدم وبه خدمت در پادگان سوار و كلينيك خصوصي مشغول طبابت شدم .
هر يك از ما دانشجويان در جائي مشغول ياد گرفتن زبان خارجي فرانسه يا انگليسي بوديم. دكتر مجد زاده ميگفت اين آقايان پزشكان تحصيل كرده زبان مادري ( فارسي) را خوب نميدانند زبان خارجي را هم بلد نيستند، من نمي دانم پزشكي را به چه زبان آموخته اند؟ حين خدمت در پادگان سيرجان نزديك به دو سال در مطب به طبابت پرداختم و تجربه ارزنده اي برايم بود . چون علاقه وسابقه در بخش كودكان را داشتم بيشتر مراجعين مرا كودكان تشكيل دادند .
از خاطرات شيرين آنزمان داستان پسربچه ده ساله اي است كه ضمن آبياري با بيل انگشتان پاي خودش را زخمي كرده بود و بعد دچاركزاز شده بود پدرش او را به بهداري سيرجان برده وتقاضاي درمان كرده بود يكي از پزشكان به او گفته بود برو هر چه نامه و پيام براي بستگان درگذشته خود داريد به او بدهيد كه براي آنها ببرد . كودك را نزد من آوردند با تشخيص كزاز تحت معالجه قرار گرفت و بحمدالله بهبود يافت بطوريكه اظهار مي‎داشت تمام مذاكرات پدر و پزشك معالج را كاملاً شنيده و درك كرده بود بعد از بهبودي اصرار داشت اين داستان را براي آن پزشك بازگو كند. در پايان خدمت وظيفه در سيرجان بنا به توصيه دوستان و آقاي محسن مرآت اسفندياري نماينده مردم سيرجان قرارشد به عنوان رئيس بهداري بافت مشغو ل به كار شوم و بعدا" به سيرجان منتقل شوم و تشريفات اداري انجام شد.
تغيير مسير زندگي :
روز قبل از حركت به محل خدمت به فرودگاه مهراباد رفتم. مرحومان دكتر آرمين ودكتر عبدالله حبيبي را ديدم پس از عرض سلام و ارادت از دكتر آرمين سؤال كردم عازم كجا مي‎باشند؟ جواب دادند من مسافر نيستم دكتر حبيبي عازم اروپا است . با توجه به اينكه مي‎دانستم استاد آرمين صبح ها سخت در مطب گرفتار است پرسيدم چگونه بيماران را رها كرديد ؟ گفت خسته شده ام مي‎خواهم مطب خيابان خيام را تعطيل كنم و ادامه دادند مي‎خواهي مطب را به تو واگذار كنم .پاسخ دادم از حسن نظر شما متشكرم ولي من اكنون حكم رياست بهداري شهرستان بافت را دارم و بايد فردا به محل خدمت عزيمت كنم. بعد از جدائي از استاد آرمين جمله "مطب را به تو واگذار كنم" پي در پي در مغزم تكرارشد بحدي كه خواب شبانه را از من ربود. صبح زود به مطب دكتر آرمين رفتم و گفتم بعد از جدايي از شما آنچه فرموده بوديد در مغز من تكرار شد و آخر بدين نتيجه رسيدم كه اين بخشش شما را بپذيرم. بعد از فراغت از ديدن بيماران استاد فرمود آنچه را گفته ام تكرار مي‎كنم ولي بايد در نظر بگيري كه:
1- در مطب رياستي در كار نيست.
2- در زماني كه من براي دو سال در فرانسه بودم دو نفر را بجاي خود گذاردم كه مطب را اداره نمايند هر دو پس از مدتي بمن نوشتند ك ما دچار افسردگي ميشويم چون بيماران پس از آنكه وارد مطب ميشوند و تو را نمي بينند مجددا" مطب را ترك مي‎گويند. توضيح دادم كه با اطلاع به هر دو مطلب اين هديه را قبول مي‎نمايم. از فرداي آن روز شروع بكار نمودم هفته اي سه روز به تنهائي و روزهاي زوج از سپيده دم تا ساعت 5/8-9 با ايشان بودم. بتدريح مطب را به تنهائي اداره مي‎كردم و پس از 5 سال كه عازم سوئد شدم آنرا بديشان واگذار نمودم.
ازدواج و تشكيل خانواده :
گر چه مانند همه جوانان كانديداهاي نسبتا" زيادي داشتم و به يكي دو نفر از آنها سخت دلبند و گرفتار شدم ولي خوشحالم كه در نهايت به ازدواج نرسيد. ازدواج با همسر ابديم در حالي صورت گرفت كه در بدو آشنائي با اينكه فريفته فهم و درك، صورت ظاهر و سيرت زيباي او شدم ولي بعلت اختلاف سن، هرگز تصور چنين ازدواجي را نداشتم.
پس از گذشت چند سال، بدين نتيجه رسيدم كه گرچه از نظر سن هنوز تازه جوان است ولي از نظر عقلاني كاملا" بالغ و فهيم مي‎باشد. در هشتم آذر ماه 1340 مراسم ازدواج رسمي صورت گرفت و اعتقاد دارم بهترين و مهمترين كاري است كه در طول زندگي خود انجام داده ام. اكنون صاحب سه فرزند دختر و پنج نوه مي‎باشيم.
شروع خدمت دانشگاهي :
در سال 1366 بعنوان دستيار رسمي در بخش آسيب شناسي دانشكده پزشكي مشغول كار شدم. در سال 1340 مرحوم دكتر فرهاد قانون تمام وقت را به تصويب شوراي دانشگاه تهران رسانيد كه من ايراداتي بدان داشتم و نقد آن را در روزنامه كيهان منتشر كردم.
مسافرت سوئد :
در پائيز سال 1341 با استفاده از بورس (Scholarship) موسسه NIB سوئد براي ديدن دوره فوق تخصص پاتولوژي كودكان به استكهلم رفتم.
اين مسافرت اولين سفر بخارج از كشور و براي من همراه با كسب تجربه بسيار از نظر اجتماعي و علمي مي‎بود. قبل از عزيمت به سوئد به من توصيه اكيد شده بود.
1- چون در استكهلم مسكن بسيار كمياب و اجاره و تهيه آن عملا" غير مقدور مي‎باشد محل سكونت پيش بيني شده براي شما فقط منحصر به يك فرد مي‎باشد.
2- كمك هزينه دريافتي فقط كافي براي زندگي دانشجوئي يك نفر ميباشد. لذا از آوردن زن و فرزند خودداري فرمائيد.
در آن زمان ما صاحب يك فرزند 9 ماهه بوديم كه او را نزد مادر بزرگ مادري در تهران گذاشتيم و به اتفاق همسرم به آلمان (كلن) نزد خانواده برادرم دكتر عباس رفتيم و همسرم در كلن نزد زن و فرزند برادرم ماند و من به تنهائي در اواخر اكتبر به استكهلم رفتم. شنبه شب ساعت 20 به استكهلم رسيدم. در فرودگاه استكهلم يادداشتي دريافت كردم كه با اتوبوس SAS به ترمينال بيائيد و در آنجا منتظر مهماندار ما باشيد پس از ورود به ترمينال، مهماندار چكي بمبلغ 810 كرون سوئد به من داد كه در همان بانك وصول نمايم. پس از وصول مبلغ چك برايم تاكسي گرفت و آدرس محل سكني را به او داد كه مرا بدان محل ببرد. محل سكونت من در ناحيه اي نوساز خارج از شهر بود.
پس از طي مسافتي در اين ناحيه نوساز راننده به نقشه اي كه همراه داشت مراجعه نمود و نتوانست آدرس را پيدا كند لذا تاكسي متر را خاموش نمود و پس از سوال از صاحب مغازه اي كه در حاشيه جاده قرار داشت متوجه شد كمي اشتباه كرده است. بعد از آن تاكسي متر را روشن نكرد، مرا بمقصد رساند و همان وجهي را كه تاكسي متر نشان ميداد دريافت نمود بعدها متوجه شدم فاصله اي را كه به اشتباه آمده بود و برگشت نمود بمراتب كمتر از فاصله آن محل تا محل سكونت من بود كه هزينه آن را از من دريافت نكرد. در منزلي كه سكني نمودم در همكف آشپزخانه و نشيمن و در طبقه بالا دو اطاق خواب و حمام و دستشوئي قرار داشت.
در هنگام ورود بمنزل صاحبخانه كه خانم نسبتا" مسن و هيچ زباني غير از انگليسي بلد نبود مرا به اطاق خودم راهنمائي نمود و توضيح داد كه فقط از اطاق خواب حمام و توالت اجازه استفاده داري و مجاز به استفاده از آشپزخانه نيستي.
رعايت نوبت :
روز يكشنبه خيلي احساس تنهائي نمودم براي رفع دلتنگي اتوبوس گرفتم و به مركز آن ناحيه كه ايستگاه ترن نيز در آنجا بود رفتم كه براي فردا آماده شوم، در آن ميدان فقط گل فروشي و يك كيوسك باز بود كه در آن روزنامه، سيگار و كبريت و شكلات و بيسكويت و اين قبيل چيزها را مي‎فروخت. احتياج به كبريت داشتم. قبل از ورود به استكهلم اسم سوئدي برخي ضروريات اوليه را ياد گرفته بودم. در جلو پيشخوان چند نفر در صف ايستاده بودند هر كدام چهار پنج قلم جنس خريداري مينمودند. من به عادت ايران خارج از نوبت رفتم و به زبان سوئدي تقاضاي يك قوطي كبريت نمودم كوچكترين توجهي نكرد باز تكرار كردم چون هيچ حركتي نشان نداد تصور كردم من درست تلفظ نمي كردم بزبان انگليسي شمرده و بلند گفتم و چند بار تكراركردم " Can I have matches "
گوئي ابدا" صداي مرا نمي شنود بالاجبار ايستادم تا اينكه نوبت به من رسيد با لحني بسيار مودبانه بانگليسي سليس گفت مي‎توانم بشما كمك كنم.( Can I help you) به‎خود آمدم متوجه شدم خواست به من بياموزد زمان عدم اعتنا به قوانين و تجاوز به حقوق ديگران گذشته است و بايد ياد بگيري در نوبت بماني و هر موقع نوبت تو رسيد من آماده خدمت به تو هستم.
شروع كار :
روز بعد به بخش پاتولوژي بيمارستان كارولين سكا محل خدمت آتي خود مراجعه كردم و به منشي رئيس بخش مراجعه وخود را معرفي كردم. در گوشه اي در يكي از اطاقها ميز و ميكروسكوپ و كتابخانه كوچكي را در اختيار من گذاردند و در آن اطاق غير از من دانشجوئي از دانشكده دندانپزشكي استكهلم نيز كار مي‎كرد. روز دوم شروع كار لازم بود براي گرفتن چمدانها به دفتر هواپيمائي SAS مراجعه كنم. از هم اطاقي پرسيدم جهت ترك محل كار به چه كسي مراجعه كنم پرسيد براي چه منظور؟ گفتم براي كسب اجازه گفت احتياجي نيست هر موقع كار داشتي ميتواني بروي. چند روز اول شروع كار لازم بود براي كارهاي متفرقه بخش را ترك كنم اين سوال و جواب چندين بار تكرار شد با خود فكر كردم نكند دانشجوي سوئدي قصد تخريب شخصيت مرا دارد. مستقيما" به منشي بخش مراجعه كردم و موضوع را به او تفهيم نمودم او هم تائيد كرد گفت طبيعي است كه شما بدون علت بخش را ترك نمي نمائيد فعلا" چون مسئوليت خاصي نداريد مي‎توانيد هر گاه لازم بود بخش را ترك كنيد بعدا" هم كه مسئوليت داشتيد فقط اطلاع دهيد در صورتي كه با شما كاري بود بتوان با شما تماس گرفت.
در بخش پاتولوژي هر گروه بر روي دستگاه معيني مطالعه مي‎نمودند. كار بخش پاتولوژي اطفال مطالعه نمونه هاي بيماران بخش كودكان، و انجام كالبد شكافي مرده زادها و نوزادان و همچنين نمونه هائي كه خارج از بيمارستان و سوئد براي مشاوره به رئيس بخش پاتولوژي كودكان بيورن ايو مارك ميرسيد مي‎بود. چون براي كسب تجربه در پاتولوژي اطفال رفته بودم با پروفسو بيورن ايو مارك مشغول كار شدم علاوه بر شركت دركنفرانسهاي روزانه‏ و هفتگي و مطالعه اسلايدهاي روز بخش پاتولوژي،‏گاه به گاه دكتر بيورن ايو مارك يك جعبه اسلايد آموزشي به من ميداد كه پس از مطالعه بديشان عودت دهم.
موضوع مهمي كه براي من جالب بود علاقه پزشكان معالج به نتايج كالبد شكافي و مراجعه پزشكان مختلف از بخشهاي متفاوت كودكان، زنان و راديولوژي براي ملاحظه يافته هاي ماكروسكوپي و تطبيق آن با يافته ها و تشخيص خود آنان بود كه معمولا" بين ساعت 12-11 صبح انجام ميشد و ميديدم جنين هاي ماسره و كودكاني را كه در كشور ما براحتي در سطل زباله انداخته و يا بدون كوچكترين بررسي براي كفن و دفن به اداره متوفيات تحويل ميدهند در اين جا چقدر ارزشمند است و با چه علاقه اي دنبال آن مي‎باشند. كالبد شكافي ها را با چه ظرافت خاصي انجام ميدهند كه بقول آقاي دكتر رضا توسلي كه در بخش هوشبري مشغول كار بود كمتر جراحي بدين ظرافت اين كار را انجام مي‎داد. در همان هفته هاي اول ورود هزار كرون جهت خريد وسايل و لباس زمستاني و در همين حدود مبلغي براي خريد كتابهاي مورد احتياج و مربوط به رشته تخصص من حواله نمودند كه شخصا" مراجعه و انتخاب نمايم.
شروع كار عملي : يادم نيست چه مدت گذشت كه من فقط بصورت ناظر شاهد كالبد شكافي ها بودم. چون احساس كردم آنطور كه مايل هستم فعال نيستم و از طرفي هيچگاه مذاكره اي بين ما بعمل نيامده است. در نظر داشتم روز اول هفته كه به بخش مي‎روم موضوع را با پروفسور ايو مارك در ميان گذارم و بديشان بگويم كه من مايلم بيش از اين فعال باشم. صبح دوشنبه كه با دكتر بيورن ايومارك برخورد نمودم پس از صبح بخير با حالتي خندان و شادمان بمن گفت حسن امروز مي‎خواهم اولين كالبد شكافي را به تو بسپارم چون بدين نتيجه رسيده ام كه تو ميتواني بخوبي انجام دهي. با نهايت شگفتي گفتم شما در اين مدت هيچگونه آزمايشي از من ننموده ايد چگونه به اين نتيجه رسيده ايد. گفت من كاملا" متوجه رفتار تو بودم و متوجه شدم با چه علاقه اي به كالبد شكافي ها توجه داري و جعبه هاي اسلايد را كه از من به امانت مي‎گيري خيلي زودتر از آنچه من انتظار دارم آنها را پس مياوري. از آنروز به بعد تقريبا" تمام كالبد شكافي ها را من انجام مي‎دادم و بابت آن ماهي پانصد كرون نيز بعنوان كمك هزينه بمن پرداخت مي‎نمودند. پس از توقف دو ماهه توانستم آپارتماني براي خود و خانواده در داخل شهر نزديك سفارت ايران اجاره نمايم و ايام ژانويه 1963 به كلن رفته و باتفاق همسرم مراجعت كنم. با آمدن همسرم زندگي من تغيير محسوسي يافت و با وجود ايشان شادي و خوشي بما روي آورد و از هر لحاظ آماده استفاده علمي و عملي از اين موقعيت بودم. چند موضوع اتفاق افتاد كه نماينده تفاوت دو فرهنگ متفاوت و قانون مندي دو ملت است. اول اينكه متوجه شدم ضمن اينكه بنظر ميرسد كسي را با كسي كاري نباشد مسئولين كاملا" رفتار و اعمال افراد را زير نظر دارند و آنچه بيش از هر چيز مورد توجه است علاقمندي و نتيجه كار افراد است. دوم اينكه مسئولين كاملا" متوجه هزينه زندگي افراد ميباشند و در حد امكان در صدد رفع اشكالات مادي خانواده ها مي‎باشند.
تفاوت فرهنگ ( راه و روش ) :
موضوع ديگري كه برايم فوق العاده جالب آمد اينكه در طول مدت توقف از بدو ورود تا خروج از سوئد هميشه با يك نفر سر و كار داشتم و تنها وسيله ارتباط ما تلفن بود. هر چه لازم داشتم به ايشان تلفن ميزدم و هر مطلب جديد و لازمي را ايشان تلفني بمن اطلاع مي‎دادند. يك روز بمن تلفن زد و گفت بعلت اينكه تو و خانواده ات را بيمه خدمات درماني نموده ايم لازم است به تو اطلاع دهم كه از سه ماه بعد ماهيانه 5/3 كرون ( هر كرون معادل 15 ريال ) از ماهانه تو كم ميشود و تو از هم اكنون اطلاع داشته باش كه خودت را با درآمد جديد تطبيق دهي.
موقع خروج از ايران به پدر همسرم وكالت دادم كه حقوق ماهانه تمام وقت مرا كه 2500 تومان بود دريافت و بابت بدهي من به شخص ثالث بپردازند. چند روز بعد از تلفن خانم رابط Olsted نامه اي از تهران دريافت داشتم مبني بر اينكه براي دريافت حقوق تو به حسابداري دانشگاه تهران مراجعه كردم اطلاع داده اند كه بعلت تقليل حقوق تو از 2500 تومان به ششصد تومان، مبلغ زيادي بدهكار شده اي لذا حقوق تو را قطع نموده اند و از اين پس تا تسويه حساب بدهي و اضافه دريافتي، تو هيچگونه دريافتي نخواهي داشت. تفاوت اين دو خبر را خودتان مقايسه و پي آمد آنرا در نظر مجسم كنيد كه مرا بياد گفته سعدي انداخت "ما كجائيم درين بحر تفكر و تو كجائي "
تقاضاي تمديد ماموريت :
چون توقف در سوئد برايم بسيار جالب و قابل استفاده بود با پروفسور ايو مارك مذاكره كردم ايشان هم اظهار علاقه نمود كه براي يكسال ديگر به كارهاي خود ادامه دهم و برنامه هاي تحقيقاتي خود را كه بر روي گردش خون در جفت هاي دوقلو و تفاوت آن در يك تخمكي و دو تخمكي بود به پايان ببريم. موضوع را با استاد دكتر آرمين در ميان گذاشتم و از ايشان خواستم چنانچه موافق ميباشند تقاضاي تمديد ماموريت كنم ايشان هم موافقت نمودند ولي پس از آنكه رسما" پروفسور ايو مارك تقاضاي تمديد ماموريت مرا نمود و موسسه NIB هم موافقت نمود. نمي دانم چرا استاد دكتر آرمين تغيير عقيده داد و موافقت ننمود. اين عدم موافقت برايم خيلي غيرمترقبه و سنگين بود و تمام برنامه ما را بهم ريخت. چون پاسپورت من پاسپورت خدمت بود تمديد آن جز با اجازه موسسه متبوع مقدور نبود، اجبارا" با اكراه مراجعت نمودم. فرزند دوم ما ( آريانا) در زايشگاه كارولينسكا در چهارم اسفند ماه 1341 بدنيا آمد.
چشمان درشت با مژه و موهاي مشكي بلند براي سوئدي ها بسيار جالب بود. هر گاه كه بفروشگاه مي‎رفتيم كودك را از كالسكه برداشته و دست بدست در تمام فروشگاه مي‎چرخاندند بطوري كه مجبور بوديم براي باز پس گرفتن او زماني صرف نمائيم.

دكتر كریمي نژاد در بخش پاتولوژي بيمارستان MGH در بوستون امريكا-سال 1972 (1340)

دكتر كریمي نژاد در بخش پاتولوژي بيمارستان MGH در بوستون امريكا-سال 1972 (1340)

كمبود مسكن در شهر استكهلم :
پس از مدت كوتاهي متوجه شدم كه واقعا" تهيه مسكن در استكهلم بسيار مشكل است بطوريكه جوانهاي سوئدي كه قصد ازدواج داشتند حداقل بمدت 2-3 سال بايستي در نوبت بمانند تا مسكن كوچكي كه فقط براي زندگي يك زوج كافي است با پرداخت اجاره نسبتا" سنگين در اختيار آنها گذارده شود و امكان تهيه مسكن و اجاره خانه براي همگان بويژه اهالي سوئد در پايتخت غير ممكن است.
در مهماني شام شهردار استكهلم كه براي آشنائي و مذاكره با گروه 15 نفري كه مانند من از كشورهاي درحال رشد با استفاده از كمك هاي موسسه NIB به سوئد ( استكهلم) آمده بودند ترتيب داده شد بود فرصت را غنيمت شمرده و به بيان اشكالات ناشي از زندگي مجردي و دوري از همسر و فرزند خودمان همچنين توضيح اشكالات جوانان سوئدي براي ازدواج و تشكيل خانواده پرداختيم و از ايشان پرسيديم شما كه همه گونه امكانات فني و مالي داريد چرا فكري بحال اين جوانان منتظر و ساير متقاضيان مسكن نمي نمائيد ؟ ايشان در جواب گفت آنچه را شما بيان نموديد دولت سوئد و من كاملا" بدان واقف هستيم و عمدا" اين مشكلات را مرتفع نمي كنيم و در صدد رفع آنهم نمي باشيم و اضافه نمود جمعيت كل كشور ما هفت ميليون و اكنون يكدهم اين جمعيت يعني هفتصد هزار نفر ساكن استكهلم مي‎باشند. اگر اين اشكالاتي را كه مشاهده ميكنيد مرتفع كنيم بزودي اكثريت جمعيت كشور به استكهلم مهاجرت خواهند نمود. مجبوريم براي جلوگيري از تخليه شهرها، بخش ها و روستاها و هجوم آنها به پايتخت اين مشكلات را برطرف نكنيم ايشان اظهار داشت چنانچه از استكهلم پا بيرون نهيد خواهيد ديد مشكل مسكن به هيچ وجه وجود ندارد و هر چه به مناطق شمالي كشور كه بعلت سرما شرايط جوي مشكل تري دارند برويد وسايل رفاهي بيشتر و مناسب تر خواهد بود بطوريكه در يومئو Umeo شهر دانشگاهي شمال سوئد علاوه بر مسكن، آب و برق و گرما نيز براحتي در اختيار ساكنين ميباشد. من خود بارها شاهد صحت نظريه و گفتار ايشان بوده ام .
گردش در اروپا و تفاوت راه :
در بازگشت به ايران ابتدا با ترن به هامبورگ آمده و در آنجا اتومبيلي خريداري نموده و تقريبا" از بيشتر كشورهاي اروپائي ديدن نموديم. جالب ترين خاطره را از بازديد فرانسه و شهر پاريس دارم. پس از يكسال اقامت در استكهلم و آن محيط آرام، ديدن شلوغي پاريس و سر و صدا و درگيري هاي خياباني كه خاطره تهران را برايمان تجديد ميكرد بنظرم رسيد كه بسياري از اين قبيل بي نظمي ها و درگيري هاي لفظي هديه اي است كه از فرانسه به ايران آمده و غليظ تر شده است.
مسئوليت آزمايشگاه آسيب شناسي :
در سال 1344 پس از شركت در اولين دوره آموزش سيتولوژي مديكال كه در انستيتو سرطان به همت پروفسور حسين رحمتيان و تحت نظارت و سرپرستي سازمان بهداشت جهاني ترتيب يافته بود. بنا به توصيه پروفسور جان فرست و به دستور استاد دكتر كمال الدين آرمين مسئول تاسيس و اداره بخش پاتولوژي بيمارستان زنان شدم كه از يك اطاق كالبد شكافي و يك متر مربع جا براي مطالعه و بررسي اسلايدهاي پاتولوژي شروع شد. تا زماني كه در سال 1359 به درخواست خودم به افتخار بازنشستگي درآمدم. تبديل به بخشي قابل توجه شامل بخش آسيب شناسي جراحي، كالبد شكافي و بخش فعال سيتوژنتيك شده بود كه در آن ايام فقط دو آزمايشگاه ديگر يكي در انستيتو سرطان به سرپرستي آقاي دكتر منوچهر شريعتي و ديگري در آزمايشگاه دانشكده پزشكي به سرپرستي آقاي دكتر رضا نفيسي در اين زمينه فعاليت مي‎نمودند. ضمن فعاليت در بيمارستان زنان به مانند ساير همكاران وظايف خود را در بخش آسيب شناسي دانشكده پزشكي انجام ميدادم.
آشنائي با دانش ژنتيك :
دانش ژنتيك جديد با اينكه در سال 1900 تولد يافت و در سال 1903 گارود نشان داد توارث بيماريهاي متابوليك ارثي تابع قانون توارث نهفته مندل ميباشد ولي عملا" تا اواخر دهه ششم سده بيستم ميلادي كاربرد پزشكي نداشت. پس از كشف تعداد دقيق شماره كروموزومها و علت بيماري كودك مبتلا به مونگوليسم دانش سيتوژنتيك كاربرد پزشكي يافت و سريعا" جلب توجه نمود بطوري كه اولين همايش تخصصي سيتوژنتيك در سال 1960 در دنور با شركت 14 نفر تشكيل و الفباي سيتوژنتيك را پايه گذاري نمودند. سازمان بهداشت جهاني كه شاهد رشد سريع دانش ژنتيك پزشكي بود متوجه شد مدرسين دانشكده هاي پزشكي خود فاقد اطلاعات روز ميباشند كه بتوانند به دانشجويان پزشكي منتقل نمايند. لذا دوره هاي آموزشي تحت عنوان دوره هاي آموزش ژنتيك انساني براي مدرسين دانشكده هاي پزشك ترتيب داد و دوره هاي آموزشي مربوط به كشورهاي شرق اروپا، آفريقا و آسيا و منجمله ايران با هزينه سازمان بهداشت جهاني و سرپرستي دانشگاه كپنهاگ در دانمارك بود. اولين دوره در سال 1962 و هردو سال يكبار تكرار ميشد. آقاي دكتر محمد علي مولوي استاد بيماريهاي عفوني و مدرس ژنتيك پزشكي دانشگاه تهران در سومين دوره سال 1966 و اينجانب در چهارمين دوره آن سال 1968 شركت نمودم و با دنياي بي انتهاي علم ژنتيك آشنائي پيدا كردم و به دانش ژنتيك انساني سخت علاقمند شدم. دو ماه هم اضافه بر دوره چهارماهه آموزش جهت يادگيري كارهاي عملي به هزينه شخصي ماندم و در مراجعت به ايران به لندن رفته و با مرحومان پروفسور مورانت و پروفسور لهمن طرح بررسي عوامل ارثي خون‏ كردهاي ايراني را پايه ريزي كرديم‏كه اين طرح درتابستان 1970 اجرا و نتيجه ‏آن منتشر گرديد.
تاسيس بخش سيتوژنتيك :
در مراجعت به ايران بلا درنگ بخش سيتوژنتيك انساني را در بيمارستان زنان تاسيس و عملا" شروع به فعاليت نمودم و اولين نتيجه سيتوژنتيك را در تاريخ 1348 گزارش نمودم.
از محاسن اين دوره هاي آموزشي اينكه هر دو سال يكبار از كساني كه بعد از شركت در دوره هاي آموزشي فعاليت عملي داشتند براي شركت در دوره هاي بازآموزي دعوت ميشد. من هم نيز در دوره هاي بازآموزي سال 1371 و 1373 شركت نمودم.
نگارش كتاب اصول ژنتيك انساني و بيماري هاي ارثي:
بعد از شركت در چهارمين دوره آموزشي ژنتيك انساني براي مدرسين دانشكده هاي پزشكي سخت علاقمند بدين دانش سريع الرشد شدم. اولين مقالات خود را در دو شماره اول و دوم مجله هفدهم دي و بهمن 1351 مجله جراحي و پزشكي منتشر نمودم و اين خود مقدمه اي براي تدريس اصول ژنتيك پزشكي و بيماريهاي ارثي براي دانشجويان پزشكي در رشته هاي وابسته و تهيه جزوه هاي درس ژنتيك شد كه در طول دوازده سال پنج بار بازبيني و تكميل تر گرديد. نتيجه اين تجربيات بصورت كتابي تحت عنوان اصول ژنتيك انساني و بيماريهاي ارثي در اسفند ماه 1363 در 251 صفحه منتشر گرديد و پس از مدت كوتاهي ناياب شد.
استقبال دانشجويان پزشكي و علاقمندان به ژنتيك انساني و توصيه مكرر ناشرين مرا بر آن داشت كه در صدد بازبيني مجدد و تجديد چاپ آن برآيم. تجديد چاپ و در حقيقت نگارش جديد كتاب بعلت اشكالات چاپ كتب علمي و عدم آشنائي ناشرين بيش از حد انتظار بطول انجاميد. نهايتا" مجبور شدم شخصا" براي چاپ آن اقدام نمايم.
نگارش دوم كتاب در پائيز 1370 در 600 صفحه بعنوان بهترين كتاب علمي سال 1370 دانشگاه تهران برگزيده شد.
فوق تخصص پاتولوژي زنان :
در شهريور ماه 1350 با استفاده از بورس سازمان بهداشت جهاني براي كسب تجربه بيشتر‏در پاتولوژي زنان به بخش پاتولوژي بيمارستان عمومي بوستون ماساچوست بنيانگذار كنفرانس هاي باليني و پاتولوژي Clinical Pahology Conference كه معروفيت و مقبوليت جهاني دارد رفتم و مدت دو سال علاوه بر استفاده از محضر اساتيد بزرگ پاتولوژي مانند پروفسور كاسلمن بطور اختصاصي از محضر‏استاد بزرگ جهاني پروفسور‏روبرت اسكالي در‏‏قسمت پاتولوژي دستگاه تناسلي زنان دانش‏‏آموزي نمودم.
خاطره تلخ و شيرين :
درست همزمان با ايامي كه در صدد تهيه مقدمات براي سفر به آمريكا بوديم ناگهان متوجه خيز شديد پشت پا و نسوج نرم و بالا رفتن فشار خون خود شدم و بعد از بررسي هاي لازم معلوم شد كه دچار پيلونفريت شديد هر دو كليه و عفونت سالمونلالي ( تيفوئيد) كه در سن 14 سالگي بدان مبتلا شده بودم مي‎باشم و معلوم شد دردهاي شديد كه در دوران طفوليت و جواني تا ورود به دانشكده پزشكي مرا درمانده مي‎كرد و پس از ورود به دانشكده خاموش مانده و از ياد رفته بود نتيجه دفع سنگ ريزه هائي بوده است كه در كليه توليد و گاه به گاه دفع مي‎شده است. كه درگيري و رفع آن داستان مفصلي دارد. درست بخاطر دارم راديوگرافي ها با ماده حاجب دستگاه ادراري مرا براي مشاوره بر روي نگاتوسكوپ گذارده و پروفسور باقري و سايرين مشغول بحث بودند كه آقاي دكتر عليزاده وارد جلسه مشاوره اطاق تاريك شد. پروفسور باقري از ايشان پرسيد در اين عكسها چه مي‎بيني ايشان بلافاصله جواب داد هر چه ببينم بحال مريض كه اكنون در خاك خفته است تفاوتي نخواهد داشت. در ايران آقاي دكتر قرگزلو و در آمريكا نيز عفونت سالمونلائي را تايئد نمودند. هر گاه تحت درمان بودم عفونت ادراري برطرف ميشد مجددا" بعد از يكي دوماه عود ميكرد. بالاخره بدين نتيجه رسيدم كه عفونت در داخل سنگهاي كليه چپ لانه گزيـده و هـر بـار كه دارو مصرف ميكنم عفونت قطع و مجددا" بعد از چند ماه عود ميكند. خلاصه آن اينكه پزشك معالج من يكي از نفرولوژيست هاي جوان مشهور آن بيمارستان دكتر Backer بود. ايشان پس از مدتي من و همسرم را خواست و خيلي صريح و بي پرده به همسرم گفت : " شوهر تو حداكثر شش ماه ديگر بيشتر زنده نخواهد ماند بهتر است كار آموزشي خود را رها كرده و هر دو اين مدت كوتاه را به سير و سياحت بگذرانيد و تو نيز بايد بداني كه سرپرستي بچه ها (سه دختر) بر عهده تو خواهد بود" . البته اين گفته ضربه وحشتناكي براي همسرم و من بود. شب تا صبح هيچيك از ما بدون يك كلمه صحبت با يكديگر نخوابيديم. صبح روز بعد كه به بيمارستان بورلي Beverly سر كار رفتم. رئيس بخش پاتولوژي Finberg پزشكي جهان ديده و مطلع بود از من پرسيد چرا اينقدر نگران و افسرده هستي ؟ چون از قبل كم و بيش با شرح حال من آشنا بود ماجراي جلسه گفتگوي خودمان با پزشك معالج دكتر Backer را با او در ميان گذاشتم ايشان خيلي مطمئن توصيه كرد ابدا" نگران نباش و اظهار داشت " پزشك معالج تو جوان و كم تجربه است، هر چه در كتاب يامقاله ميخواند فوري مي‎پذيرد، نمي داند بيماري وجود ندارد آنچه ما پزشكان با او سر و كار داريم بيمار است كه هر بيمار با بيمار ديگر متفاوت و سير بيماري متفاوتي دارد. طبق گفته خودت تو از سي سال قبل با ميكروب حصبه زندگي همزيستي داري نگران نباش‌. گفته هاي ايشان و اعتقاد ذاتي خودم كه عقيده دارم :روزي انسان متولد ميشود و روزي هم بايد رفت‌، بنابراين ترس از مرض و مرگ بيهوده است. بايستي از بيماري نترسيد و عاقلانه با آن مبارزه كرد . باعث شد كه باصرار خودم سنگهاي كليه چپ را بردارند. با برداشتن سنگ هاي كليه چپ تمام عوارض برطرف شد و اكنون از آن تاريخ درست سي‏سال ميگذرد و بحمدالله سلامت مي‎باشم.
بعد از مراجعت به ايران مجددا" در بيمارستان زنان مشغول بكار شدم و سعي در توسعه بخش پاتولوژي و ژنتيك نمودم. در صدد تهيه مقدمات براي تشخيص قبل از تولد بودم.
در سال 1359 به درخواست خودم تقاضاي بازنشستگي نمودم كه آنهم داستاني مفصل دارد. پس از افتخـار بازنشستگي كار تدريس و تحقيق را كنار نگذاشتم و بعد از بازگشائي دانشگاهها كار تدريس را از دانشگاه علوم پزشكي كرمان شروع نمودم. در ابتدا براي انجام خدمت طرح در بهمن ماه 1361 به كرمان رفتيم.
متوجه شدم آقاي دكتر تبريز چي كه تدريس بافت شناسي، جنين شناسي، پاتولوژي را بر عهده داشته اند بعلت اينكه مدتها بلا تكليف مانده بود عليرغم تمام زحماتي كه براي تاسيس اين بخش ها بكار گرفته بود دانشگاه را ترك و بكار كشاورزي پناه برده بود. با مرحوم دكتر عبدالله حبيبي ايشان را قانع نموديم كه سنگر خود را ترك ننمايند و فعاليت خود را ادامه دهند و‏من هم تعهد‌ كردم آنچه در‏توان دارم‏ كمك نمايم و اين مقدمه اي بود براي قبول تدريس پاتولوژي و ژنتيك دانشگاه كرمان و بقيه دانشگاههاي نوپا و دانشگاههائي كه بعلت ترك خدمت اساتيد نيازمند كمك بودند.
شروع كار خصوصي :
پس از بازنشستگي كار خصوصي را درپاتولوژي‏و ژنتيك پزشكي‏در آزمايشگاه مسعود‏واقع درميرداماد غربي با همكاري همسرم‏بعهده گرفتم.
آزمايشگاه مسعود نوپا و براي آن زمان دور از مركز شهر و كم مشتري بود. آشنايي قبلي با همكاران عزيز موجب اقبال و رونق كار ما شد. در آن زمان نمونه هاي كاريوتايپ را طبق روش قديم Solid با گيمسا رنگ مي‎نموديم. شناخت انواع كروموزومها و تشخيص ناهنجاريهاي كوچك ساختماني مقدور نبود. اولين قدم پياده كردن روش نواري و رفع دو اشكال فوق بود. اين موفقيت تاثير مفيدي در انجام خدمات سيتوژنتيك داشت. ارائه خدمات سيتوژنتيك و كالبد شكافي موهبتي براي انجام مطالعات علمي و تطبيق يافته هاي پاتولوژي و ناهنجاريهاي ژنتيك مي‎بود. با فارغ التحصيل شدن دخترم و بازگشت به ايران دوره هاي آموزش رايگان ترتيب داده و به آموزش ليسانسيه‏هاي ژنتيك انساني دانشگاه اهواز كه در مدت تحصيل هيچگونه آموزش عملي نديده بودند، پرداختيم و تعداد زيادي ليسانسه هاي رشته ژنتيك انساني و ليسانسيه هاي ساير رشته هاي وابسته را آموزش رايگان داديم و از بين آنان تعدادي را براي همكاري انتخاب كرديم. اقبال بي‎دريغ پزشكان ارجمند موجب گسترش دامنه فعاليت گرديد و چون فعاليت آزمايشگاه مسعود به نحو قابل توجهي افزايش يافته بود فضاي موجود آزمايشگاه براي ادامه فعاليت و توسعه هر دو قسمت كافي نبود لذا اجبارا" كار خود را در محل ديگري در شهرك غرب كه نزديك خانه و كاشانه ماست در مركز جديدي بنام مركز پاتولوژي و ژنتيك كريمي نژاد شروع كرديم . يكي از اهداف ديرينه انجام تشخيص قبل از تولد و جلوگيري از تولد فرزند معلول بود. با اعتقاد به اينكه دانش مرز و بوم ندارد و بايستي از امكانات موجود به نفع نيازمندان بهره گرفت. براي شروع اين كار در يكي از همايش هاي سالانه انجمن اروپائي ژنتيك انساني با يكي از مراكز تشخيص قبل از تولد مذاكره و قرار شد براي بررسي ناهنجاريهاي كروموزومي نمونه مايع آمنيون را بدان مركز ارسال نمائيم. البته انجام كار مستلزم همكاري گروهي شركت هواپيمائي ايران اير، استفاده تلكس يكي از تجار و كسب اجازه ارسال نمونه بخارج مي بود كه همگي آنها با حسن نيت مسئولين و انسانهاي خيرخواه انجام و اولين نمونه در سال 1365 بخارج از كشور ارسال شد.
اين روال تا آذر ماه 1369 كه خود موفق به انجام كشت سلولهاي مايع آمنيون و انجام تشخيص پيش از تولد شديم، ادامه داشت. همگام با انجام تشخيص پيش از تولد بر روي ناهنجاريهاي كروموزومي آرزو داشتيم بتوانيم اين خدمت را توسعه داده و براي ساير بيماريها نيز با استفاده از امكانات و فن آوري ( تكنولوژي‌) جديد در خدمت هموطنان نيازمند باشيم. چون يكي از بيماريهاي شايع و رنج آور كشور ما بتا تالاسمي مي‎باشد با مراكزي كه در كشورهاي قبرس، ايتاليا، اسپانيا و انگلستان كه در هموگلوبينو پاتي مطالعاتي انجام داده و براي تشخيص بيماريهاي قبل از تولد و پيشگيري امكانات فراهم نموده بودند مكاتبه نموده و تقاضاي همكاري نموديم ولي اكثر آنها از قبول اين همكاري امتناع نمودند.
چون در كشور ما در آنزمان مطالعه اي بر روي جهش هاي اين بيماري انجام نشده بود، تشخيص بيماري احتياج به كار زياد و هزينه زياد داشت. در ثاني عليرغم تلاش و كوشش بسيار احتمال اينكه به تشخيص قطعي نرسد زياد بود و هيچ مركزي آماده قبول چنين مسئوليت بزرگي نبود. از بين آنها دكتر Layton سرپرست بخش تشخيص پيش از تولد كينگز كالج King's Colledge لندن قبول همكاري نمودند، قرار شد براي بيماران ما 50% تخفيف دهند و نصف هزينه دريافت شود. اولين نمونه در آبان 1369 به لندن ارسال و قرار شد فعلا" نمونه هاي خون از نظر جهش هائي كه در ممالك مجاور تركيه و پاكستان شناسائي شده اند، مورد مطالعه قرار گيرند و چنانچه به نتيجه قطعي رسيد، به زوجين اجازه حاملگي داده شود و از هفته چهاردهم به بعد از مايع آمنيون نمونه برداري شود و براي تشخيص قبـل از تولـد مـورد بررسي قرار گيرند. ايـن همكاري به نتيجـه مطلـوب رسيد و اولين مقاله تحت عنـوان "پيش گيري و تشخيص قبل از تولد هموگلوبينو پاتي ها " و گزارش نتيجه مطالعه 14 خانواده و چهار تشخيص پيش از تولد به چاپ رسيد، ولي اين موفقيت موجب خوشحالي مسئولين انجمن تالاسمي ايران نشد بلكه با مخالفت سخت آنان روبرو شد .
از آنجائي كه ما بدرستي و صداقت كار خود اعتماد داشتيم، عليرغم تمام مخالفت ها از تهمت و افترا، ترسيده و به راه‏ خود ادامه‏داديم و افتخار داريم ‏كه‏كوشش ما و همكاران ديگر و مسئولين اداره مبارزه با بيماريهاي غير‏ واگير به نتيجه رسيده است و علاوه بر اينكه در پهنه كشور سازمانهاي مشاوره و امكانات تشخيص پيش از تولد تاسيس گرديده است، سازمانهاي بيمه خدمات درماني هزينه اين آزمايشات را پرداخت مي‎نمايند. مشهور است كه پروفسور عدل گفته اند " اگر كسي قصد انجام خدمتي در ايران داشته باشد 95% به كارشكني پرداخته 3% بي طرف و 2% ممكن است كمك كارش باشند " .
استاد آيا شما در حين تحصيل، به كاركردن هم نياز داشتيد؟
همانطور كه گفتم، پدرم ملاك بود و از نظر مالي وضعيت خوبي داشتيم. از طرف ديگر در آن زمان انتظارات همه خصوصاً بچه ها از زندگي كمتر بود و نحوة زندگي به گونه اي بود كه همه قانع بودند و چيز زيادي از زندگي نمي‎خواستند.
امروزه نحوة زندگي و توقعات و سطح زندگي بالا رفته است و فرزندان توقع امكانات بيشتري از والدين خود دارند، اما در گذشته اين طور نبود.
خواهر و برادرهايتان از نظر تحصيلي در چه وضعيتي هستند؟
آن زمان رسم نبود كه خانم ها تحصيلات كلاسيك داشته باشند. آنها به مكتب رفتند و قرآن خواندن و نوشتن را آموختند و عرف موجود در اجتماع اجازة تحصيل بيش از اين به خانم ها نمي داد. اما برادرانم تحصيلات كلاسيك و آكادميك دارند. يكي از آنها كارمند وزرات پست و تلگراف بود، ديگري مسئول ادارة داروخانه اي بود، يكي ديگر قاضي دادگستري بود كه مرحوم شد، برادر كوچكم هم، جراح مغز و اعصاب و پروفسور دانشگاه «كلن» مي‌باشد، با اينكه بازنشسته شده اما در مجامع علمي و كنفرانس ها و … در آلمان شركت مي‌كند و فعاليت دارد.
زماني كه براي ادامة تحصيل به اصفهان آمديد و نزد دايي تان زندگي مي كرديد، اين دوري از خانواده برايتان سخت و ناگوار نبود؟
خير، من در منزل دايي ام احساس غربت نمي‎كردم. زندگي در اصفهان برايم تازگي داشت و چيزهاي بسياري از مردم اصفهان آموختم. بخصوص از حاضر جوابي ها و متلك گويي اصفهاني ها و كلاً زمان خوشي بود و خاطرات خوبي از آن دوران دارم.
در تهران محل اقامتتان كجا بود؟
در سالهاي اول چون دو برادر كوچكترم هم براي تحصيل به تهران آمدند، هر سه با هم در اتاقي اجاره اي زندگي مي‎كرديم. ولي بعد از اينكه برادرانم براي ادامه تحصيل به خارج از اير


مطالب مشابه :


مراکز درمانی

اصفهان كلينيك. 50. اصفهان. وابسته به دانشگاه آزاد شبانه روزي دندانپزشكي سپاهان شهر




دندانپزشكي كه سرآمد قاريان قران شد

Contemporary dentistry دندانپزشکی نوین اراک دکتر محمد هادی یارایی دکتر مریم رجبی




دنیا دار مکافات است

آیا شما شخصی به نام دکتر فضل الله صلواتی را در اصفهان می شناسید؟ كلينيك شبانه روزي




نامه سرگشاده به رئیس قوه قضائیه

(با استناد به بنرهایی که در دهه فجر سال گذشته در اصفهان نصب شده بود) كلينيك شبانه روزي




نرم افزار های پزشکی

نرم افزار رزرو نوبت و مديريت كلينيك اصفهان گروه يك درمانگاه شبانه روزي با




تحولات تامین اجتماعی در ایران طی 80 سال اخیر (قسمت دوم)

از پلي كلينيك شبانه روزي تالش، كلينيك مستقل دندانپزشكي پلي كلينيك




چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام. (جلد دوم )

دندانپزشكى كلينيك دندانپزشكى ، فيزيوتراپى ، مامائى و زايمان ، حجامت ، ختنه و جراحيهاى




محمد حسن كريمي نژاد

شديد كه دوسه روزي طول مي‎كشيد سوار و كلينيك از دانشكده دندانپزشكي




عملكرد وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي در دولت نهم

مدارس شبانه­روزي و كلينيك­هاي طب وسايل دندانپزشكي و تعداد




برچسب :