رمان یخ زده18
_ ای بابا! خب بالاخره که باید حرف بزنم! میدونم اشتباه کردم دیر اومدم اما باور کن تا همین یه ساعت پیشم تو دوراهی بودم که تصمیم درسته یا
نه!!
_ آها! یعنی الانم زیاد مطابق میلت نبوده که با من باشی دیگه نه؟ تو دیگه منت چی و داری میذاری رو سرم نفس؟؟ هـــــا؟ من که پیغاممو از
طریق دیانا بهت رسوندم که با عقلت تصمیم بگیری! من که تصمیم نهایی و به خودت سپرده بودم!
ماهان ترمز کرد و ماشین با صدای بدی وایساد! وحشت کردم!
_ ماهان! من منظورم این نبود! سر دوراهی بودم که اگه باهات بمونم همه چیزتو از دست میدی! اون شرکتی که واسش اون همه زحمت
کشیدی و یه روزه از دست میدی! نمیخواستم اون جا رو از دست بدی! نمیخواستم فروزان و کیمیا و افسون بشن دشمن خونی و سرسختت!
واسه اینا سر دوراهی بودم نه واسه اینکه دوسِت دارم یا نه! منتی سرت نیست!! اصلاً چه منتی؟ وقتی تصمیم خودمه!
_ تو نمیخواد نگران دشمنی فروزان باشی! چه این عقد بهم میخورد چه بهم نمیخورد، دشمنی افسون و فروزان هیچ تغییری نمیکرد! چرا انقدر
دیر؟؟ یه لحظه پیش خودت فکر نکردی که ممکنه کیمیا "بله" رو داده باشه و همه چیز تموم شده باشه؟ چرا انقدر خونسرد؟؟
انگار آروم تر شده بود!!
_ اصلاً فکرشم نمیکردم انقدر بدشانس باشم! زنگ زدم بهت در دسترس نبودی به دیانا زنگ زدم خاموش بود! شانس آوردم که آدرس محضر و از
دیانا گرفته بودم..متأسفم! اما واقعاً انگار تا آخرنی لحظه هم امید داشتم کیمیا یا افسون یه جوری از خر شیطون بیان پایین و این قضیه بدون کینه
و کدورت تموم شه..
_ تصمیمتو از رو عقل و منطق گرفتی دیگه آره؟ ببین نفس! بذار یه چیزی و رک و راست بهت بگم..فکر نکن وقتی من و تو زن و شوهر شیم، دیگه
همه چیز تموم میشه و میتونیم خوش و خرم، مثل بقیه ی زن و شوهرا زندگی کنیم و بریم ماه عسل و از این حرفا! نه خیر..وقتی ازدواج کنیم تازه
شروع نقشه ها و بازیای افسونه! خودتو باید برای همه چیز آماده کنی! وقتی میگم میخوام کنارم باشی، یعنی باید همه جوره کنارم باشی! من
به کسی نیاز دارم که پشتم باشه..که هر جا کم آوردم بدونم کنارم دارمش و آروم بگیرم! نفس تو نشون دادی که دختر محکمی هستی..تو جریان
محمد و اعدامش و اتفاقایی که افتاد اینو خیلی خوب نشون دادی که میتونی در برابر همه چیز طاقت بیاری..من به این محکم بودنت خیلی نیاز
دارم! خیلی بیشتر از قبل محکم باش! من کنارتم..تا پای جونم باهاتم و نمیذارم از طرف افسون و فروزان هیچ صدمه ای بهت وارد شه! اینو مردونه
بهت قول میدم! حالا جوابتو رک بگو..میخوام خودم بشنوم!
قاطعانه گفتم: جواب من تغییر نکرده و نمیکنه! جواب من همینه ماهان! همینی که بخاطرش اومدم محضر! من به همه چیز فکر کردم..ما میتونیم
کنار هم باشیم..
لبخند محوی رو لبای ماهان دیدم..تو دلم گفتم:" اما هنوز نگفتی دوسم داریا!! یادت هست؟؟"
_ کِی بیام؟
_ کجا؟
_ خواستگاریتون دیگه!!
مگه دیگه لبخندم جمع میشد!!
_ خب..آخه..
_ ببین نفس! تو همین هفته میخوام همه چیز تموم شه! ادامه پیدا کنه هم افسون فرصت پیدا میکنه نقشه ی جدید بکشه هم
بالاخره..خب..بعضی هام هستن که طاقت ندارن بیشتر از این منتظر بمونن!!
ماهان لبخند شیطنت آمیزی زد.." بعضی ها"!!! عجب آدمیه ها!!
_ نفسی آخر هفته خوبه؟؟
آخه میشه بهم بگی "نفسی" و من بگم نه؟؟!! اصلاً داریم؟؟
_ من حرفی ندارم! هر جور خودت میدون!
_ اوکی پس تصویب شد! پنجشنبه شب منتظر این شاهزاده ی سوار بر اسب سفید باش!!
اوه..یه کم خودتو تحویل بگیر!
_ با کی میای؟
_ بابام!
_ میاد؟
_ چرا نیاد؟ امروز تو محضر لبخندشو ندیدی؟ تنها کسیکه بهم انرژی میداد که این راه و انتخاب کنم، بابام بود!
_ خوشحالم که حداقل جناب راد از انتخاب من راضیه!
_ اونیکه باید راضی باشه، فقط منم خانوم!!
به چشمای سبز ماهان زل زدم..چقدر این مرد جذاب و دوس داشتم! لبخند پر مهری رو لباش بود..
ماهان صداشو آروم کرد و گفت: تا آخر هفته باید مال خودم شی!! نفس خودم شی!!
رعشه ای به بدنم وارد شد! یعنی واقعاً اینا همه واقعیه؟؟ خدایا بذار این لحظه ها بیشتر طول بکشه! بذار فقط تو همین لحظه بمونم و نذار زمان
بگذره! من خوشبختی خودمو، همینجا..تو ماشین ماهان میبینم!! سرمو انداختم پایین! تموم بدنم داشت از حرارت میسوخت..ماهان ضبط ماشین
و روش کرد و گفت: بریم برسونمت..شاید صلاح نباشه بیشتر از این پیش هم باشیم..بالاخره منم یه مَردم دیگه!!
لبخند شیطونشو دیدم!! این مرد تموم زندگیه منه!! تموم زندگیم!
مرد همه چیز تمام من ... ...
با هر نفست به زمانه ثابت شده... ...
تنها مرد زمین که لیاقت عاشق شدن را دارد...
تو هستی .. ...
شک نکن..!!
مطالب مشابه :
ایده هایی برای تزیین و رنگامیزی یک کشو لباس
ایده هایی برای تزیین و رنگامیزی یک کشو لباس ایده هایی برای تزیین و لباس عروس
چشم های وحشی20
و باز رقص مردونه ی آترین توی اون لباسِ مشکی دومادی و مروارید تزیین و در کشوی میز
روش ساخت شاخه گل چوبی بهترین هدیه برای مادر
است ولی پیش از آن برای خرید آن راهی فروشگاه محله نشوید، سری به کشوی برای تزیین
رمان اگر چه اجبار بود11
و سراسر وجودم پر از لذت میشد کشوی میز توالتمو لباس سفید عروس های فانتزی، تزیین
شاید فردا دیر باشد!
اون رو در کشوی مدل های بسیار شیک و زیبا لباس عروس ایده های فوق العاده ناب برای تزیین
رمان یخ زده18
اما اول بریم لباس عروس انتخاب برگه رو بوسیدم و تو کشوی میز عقد روی صندلی های تزیین شده
چشم هاى وحشى 14
با هم چاقوی تزیین شده رو از قبل از این که حرفمو کامل کنم اومد و در کشوی میز لباس عروس.
برچسب :
تزیین کشوی لباس عروس