آرایه های ادبی در ادبیّات فارسی
به نام خدا
مهمترین آرایه های ادبی در ادبیّات فارسی که در کتب درسی دوره متوسطه از آن بحث شده است عبارتند از: تشبیه . استعاره . کنایه . حقیقت و مجاز .واج آرایی . سجع . موازنه و ترصیع . جناس . اشتقاق . تکرار و تصدیر . مراعات نظیر . تلمیح . تضمین . تضاد .تناقض . حس آمیزی . ایهام .لف و نشر . اغراق . حسن تعلیل . عکس و ....
1- ردیف : کلمه یا کلمات تکراری که در پایان ابیات به معنای یکسان به کار می روند ، ردیف می گویند. آوردن ردیف در شعر اختیاری است . شعری که دارای ردیف باشد ، به آن مُردّف گفته می شود. مثال:
ای ساربان آهسته را ن ، کارام جانم می رود وان دل که با خود داشتم ، با دلستانم می رود
2- قافیه : به واژه هایی که در پایان مصراع ها می آید و یک یا چند حرف آخر آن ها مشتــرک می باشـد. در بیتی که ردیف وجود داشته باشد ، کلمات قافیه قبل از آن می آیند و در بیتی که ردیف نداشته باشد کلمات قافیه در پایان بیت می آیند. آوردن قافیه درابیات شعر اجباری است.
مثال : سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند
دل مــن همــی داد گفتـــی گــــوایــــی کــه بـاشــد مــرا ازتو روزی جدایی
3- تشبیه : تشبیه ادّعای همسانی است . اگردو یا چند پدیده را که به نوعی ویژگی ها و صفات مشتـــرکی داشته باشند به همدیگر مانند کنیم ،از آرایه ی تشبیه استفاده کرده ایم . تشبیه یکی از پر کاربردترین آرایه های ادبی می باشد. هر تشبیه از چهار رکن تشکیل می یابد. ارکان تشبیه عبارتند از :
- مشبّه : چیزی ادّعای تشبیه در آن می شود ، یعنی کلمه ای را که می خواهیم مورد تشبیه قرار دهیم.
- مشبّه به: کلمه ای است که مشبه را به آن تشبیه می کنیم . و از نظر داشتن صفات از مشبه برتر است.
- ادات تشبیه: کلماتی که به وسیله آن ها به وجود تشبیه در جمله پی می بریم . از قبیل: مثل ، مانند، چو، شبیه، و ...
- وجه شبه : صفات و ویژگی های مشترک بین مشبه و مشبه به را می گویند.
نکته : مشبه و مشبه به را طرفین تشبیه می گویند که باید در تمام تشبیه ها حضــور داشته باشند ، امّا ادات تشبیــــه و وجه شبــه
می توانند از تشبیه حذف شوند.
مثال : دانا چو طبله ی عطّار است ، خاموش و هنر نمای دانا ( مشبه) طبله ی عطّار ( مشبه به) چو ( ادات تشبیه) خاموش وهنر نمای ( وجه شبه )
مثا ل دیگر: تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی آید روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم
مشبه ادات مشبه به وجه شبه
انواع تشبیه :
تشبیه بلیغ : اگر در یک تشبیه فقط مشبه و مشبه به ذکر شود ، تشبیه بلیغ می گویند. ادات تشبیه و وجه شبه در آن ذکر نمی شود.
تشبیه بلیغ زیباترین و رساترین نوع تشبیه است . مثال :
چو دریای خون شد همه دشت و راغ جهان چون شب و تیغ ها چون چــراغ
تو سرو جویباری ، تو لاله ی بهاری تو یار غمگساری ، تو حــور دلــربایی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیــای عشــق یــابــی و زر شــوی
تشبیه بلیغ گاهی به صورت اضافه ی تشبیهی می آید. مثال : درختِ دوستی ( مشبه به ، مشبه) کتابِ عمر ( مشبه به ،مشبه)
لب ِ لعل ( مشبه ، مشبه به) قامت ِ سرو ( مشبه ،مشبه به)
- تشبیه مفرد : تشبیهی است که مشبه به آن یک چیز است و صفت یا صفات وجه شبه از همان یک چیز استنباط می شود . مانند صبح درمثال زیر :
تو همچو صبحی ومن شمع خلوت سحرم تبسّمی کن و جان بین که چون همی سپرم
- تشبیه مرکّب: تشبیهی است که وجه شبه در آن از دو یا چند چیز که به هم آمیخته است، گرفته می شود. به عبارتی مشبه و مشبه به در آن بیش از یک کلمه بوده و گروهی از کلمات به گروهی دیگر ی از کلمات تشبیه می شود . مثال:
دیده ی اهل طمع به نعمت دنیا پر نشود همچنان چاه با شبنم
بر گــل سرخ از نم افتــاده لآلی همچون عرق بر عذار شاهد غضبان
قرار در کف ازادگان نگیرد مال چو صبر در دل عاشق چو آب در غربال
آن شاخه های نارنج اندر میان ابر چون پاره های اخگر اندر میان دود
4- استعاره : استعاره نوعی تشبیه است که در آن فقط مشبه به ذکر می شود. استعاره از تشبیه رساتر و خیال انگیزتر است . هر کلمه ای ( مشبه به ) در معنای واقعی خود نباشد ودر باطــن و حقیقــــت منظور از آن چیز دیگر ی (مشبه) است که ذکر نشده باشد، به آن آرایه ی استعاره گویند. از قرینه های موجود در جمله در می یابیم که آن واژه در معنـــای اصلی خود نیست و در حقیقت تشبیهی می باشد که مشبه آن ذکر نشده است. مثال :
شمس و قمرم آمد ، سمع و بصرم آمد وآن سیم برم آمد ، وآن کان زرم آمد
ماهم آمد به در خانه ومن خانه نبودم خانه گویی به سرم ریخت چو این قصّه شنودم
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیال ها گذر کرد ، و گذر نکرد خوابی
مَلَکا، مَها ، نگارا، صنما، بُتا ، بهارا متحیّرم ، ندانم که تو خود چه نام داری
استعاره دو نوع است : مصرّحه و مکنیّه
استعاره مصرّحه آن است که با بیان « مشبه به » تمامی ارکان تشبیه در آن اراده می شود. مصرّحه یعنی آشکار ، چون در آن از طریق مشبه به ، به آ سانی می توان مشبه و وجه شبه را پیدا کرد. ( مانند مثال های فوق )
استعاره منکیّه ( تشخیص ) آن است که مشبه با یکی از اجزا یا ویژگی های مشبه به می آید. وگاهی به صورت ترکیب اضافی می آید که به آن « اضافه ی استعاری » می گویند. استعاره مکنیّه ای که مشبه به آن انسان باشد به آن « تشخیص » می گویند.
مثال : در ترکیب « دست ِ اجل » اجل مشبه است و مشبه به انسان است که دست از لوازم یا ویژگی های آن می باشد. در ابیات زیر استعاره مکنیّه به کار رفته است:
ابر می گرید و می خندد از ان گریه چمن
آسمان تعطیل است / بادها بیکارند / ابرها خشک و خسیس / هق هق گریه ی خود را خوردند.
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن رابه قلم شانه زدند.
گر چه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن.
نکته : اگر منادا برای غیر انسان به کار رود ، آرایه ی تشخیص ( استعاره مکنیّه ) می باشد. مانند:
ای بخارا ! شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آیدهمی
ای گل ! تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی جز سر زنش و بد سری خار چه دیدی
5- حقیقت و مجاز : لفظی که در معنای واقعی خود به کار رود ، حقیقت است و لفظی که در معنای واقعی خود به کار نرود مجاز است.
در عبارت « سر م به شدّت درد می کند» کلمه ی « سر » در معنای اصلی خود به کار رفته است و حقیقت می باشد . امّا در عبارت
« سر آن ندارد امشب که بر آید آفتابی » کلمه ی « سر » به معنای قصد و اراده می باشد ، که آرایه ی مجاز می باشد. مثال :
چو آشامیدم این پیمانه را پاک در افتادم زمستی بر سر خاک
ما را سر ی است با تو که گر خلق روز گار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
به پیوندی که در میان حقیقت و مجاز است ، علاقه می گویند و آفرینش مجاز با وجود علاقه صورت می گیرد . انواع علاقه ها در مجاز عبارتند از :
- جزئیّه : جزئی از یک چیز است که به جای تمام آن به کار می رود. ( ذکر جزء و اراده کلّ )
سرم فدای تو ای یار نازنین تحفه ای دیگر ندارم جز همین
- کلیّه : تمام یک چیز به جای جزئی از آن به کار می رود. ( ذکر کلّ و اراده جزء )
سپید شد چون درخت شکوفه دار سرم وزین درخت همین میوه ی غم است بَرَم
- محلیّه : محل یا محتوای چیزی به جای خود آن چیز به کار می رود. ( ذکر محل و اراده حالّ )
سراسر هم دشت بریان شدند بر آن چهر خندانش گریان شدند
- سببیّه : علّت یا سبب چیزی جانشین خود آن چیز می شود.
دیدم که نفسم در نمی گیرد و آتشم در هیزم تر اثر نمی کند
- لازمیّه : چیزی که به دلیل همراهی همیشگی با چیزی که به جای آن به کار می ود.
محتاج قصّه نیست گرت قصد خون ماست چون رخت ازآن توست به یغما چه حاجت است
- آلیّه: آلت و ابزاری که جانشین کار ی می شود . یا ابزار نشان دهنده ی شغل آن است.
فلانی قلم خوبی دارد.
6- کنــایـه : کنایه یعنی پوشیده سخن گفتن و در اصطلاح به کلامی گویند که دو معنای ظاهری و باطنی داشته باشد و منظور گوینده از آن معنای باطنی و درونی است . اغلب ضرب المثل ها کنایه هستند. مثال :
- هنوز از دهن بوی شیر آیدش : کنایه از این که هنوز کوچک و کم تجربه است
- گندم از گندم بروید جو زجو : کنایه ازاین که هر کار ی آخر و عاقبت همان کار را دارد
- ریش در دست دیگری دارد : کنایه از این که اختیارش دست دیگران است
- دست روی دست گذاشته است : کنایه از این که کاری را انجام نمی دهد
- زرد رو شدن : کنایه از خجالت کشیدن و شرمنده شدن
7- واج آرایـــی :تکرار یک واج ( صامت یا مصوّت ) است در کلمه های یک مصراع یا بیت به گونه ای که آفریننده ی موسیقی درونی باشد و بر تأثیر شعر بیفزاید. مثال :
ریاست به دست کسانی خطاست که از دستشان دست ها بر خداست
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی عمل است
آن شاه شجاع گر بکشد تیر و کمان را در یک کشش ششصد و شش تیر بدوزد
لبخند تو خلاصه ی خوبی هاست لختی بخند ، خنده ی گل زیباست
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا زخال تو خاکم شود عبیر امیز
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
خواب ِ نوشین ِ با مداد ِ رحیــــل باز دارد پیاده را ز سبـیــــل
8- سجـــع: هر گاه دو واژه از نظر واج یا واج های پایانی یکسان باشند ، سجع گویند. آرایه ی سجع در کلامی دیده می شود که حداقل دو جمله باشد . این آرایه مربوط به نثر می باشد و چنین نثر ی را نثر مسجّـــع می نامنــد. به عبارتی دیگر کلمات هم قافیه را درنثر سجع می گوییم . مثال :
آن چه نپاید ، دلبستگی را نشاید.
الهی! اگر بهشت چون چشم و چراغ است ، بی دیدار تو درد و داغ است .
توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل است نه به سال.
هر نفسی که فرو می رود مُمِد حیات است و چون بر می اید مُفرّح ذات.
نیکبخت آن که خورد و کِشت وبد بخت آن که مُرد و هِشت.
ــ انواع سجع : متوازن و متوازی و مطرّف
سجع متوازن آن است که دو کلمه از نظر وزن و آهنگ یکسان باشند. ( باطل ، ضایع ) ( عمر ، مال ) (محجوب ، معذور )
سجع متوازی آن است که دو واژه هم از نظر مزن و آهنگ و هم ازنظر واج های پایانی یکسان باشند . ( یار ، کار ) ( بست، دست)
( پیمانه ، میخانه ) ( بوستان ، دوستان ) ( غایت ، نهایت ) ( کمال ، جمال ) ( زاینده ، پاینده ) ( هستی ، مستی ) ( پیامی ، کلامی )
سجع مطرّف آن است که فقط در واج های پایانی مشترک می باشند. ( تنگدستی ، مستی) ( نازنین ، زمین) ( بست ، نشست )
9- موازنه و ترصیع :موازنه آن است که چند کلمه که سجع متوازن هستند ، با آهنگ ووریتم خاص در مقابل هم قرار گیرند. چرخ ار چه رفیع ، خاک پایت عقل ار چه بزرگ، طفل راهت
غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب باده ی لعل تو هوشیارانند
شاکر نعمت به هر مقام که بودیم داعی دولت به هر طریق که هستیم
دل به امید روی تو همدم جان نمی شود جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند
ترصیع آن است کلمات دو جمله یا عبارت هم از نظر وزن و آهنگ و هم از نظر واج های پایانی یکسان باشند و به عبارتی در آن
واژه هایی که دارای سجع متوازی هستند در مقابل هم قرار می گیرند.
برگ بی برگی بود مارا نوال مرگ بی مرگی بود ما را حلال
ما برون را ننگریم وقال را ما درون را بنگریم و حال را
بر ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمی دانم
گفت: بر حالش رحمت می برم گفت : بر مالش حسرت می خوری
10- جنـــاس : دو واژه که از نظر ظاهر و واج با هم یکسانی دارند آمّا از نظر معنامتفاوت هستند.
انواع جناس :
- جناس تام : دو کلمه ای را گویند که کاملاً از نظر ظاهر یکسان و از نظر معنی مختلف است.( گور ، گور ) ( شیر ، شیر) ( روان، روان)
- جناس ناقص : مانند جناس تام است با این اختلاف که در جناس ناقص فقط در یک واج یا یک حرکه تفاوت دارند. ( گُــل ، گِــل ) ( دست ، بست) ( داد ، یاد ) ( روان ، دوان) ( نماز ، نیاز ) ( اختلاف ، اعتلاف )
جناس ناقص خود انواعی دارد که عبارتند از:
- جناس ناقص حرکتی : فقط در یک حرکه با هم اختلاف دارند. ( مَـلَـک ، مَــلِــک ) ( اِنعام ، اَنعام ) ( دُرد ، دَرد ) ( می کُنی ، می کَنی )
- جناس ناقص اختلافی : اختلاف در حرف اوّل ( کیش ، ریش ) ( بخت ، رخت ) اختلاف در وسط : ( گلزار، گلنار) ( بازار ، بیزار)
اختلاف در آخر : ( یاد ، باد ) ( خروش ، خروس ) ( بار ، بام ) ( خار ، خاک )
جناس ناقص افزایشی : افزایش در اوّل : ( رنج ، مرنج ) ( قدم ، مقدم ) افزایش در وسط : ( چمن، چمان ) (خال ، خیال )
افزایش در آخر : ( دست ، دسته ) ( شفق ، شفقت ) ( باد ، باده )
11- اشتـــقاق : اگر دو یا چند واژه واج های مشترک داشته باشند و از یک ریشه باشند، اشتقاق می گویند.
ز مشرق سر کوی ، آفتاب طلعت تو اگر طلوع کند طالعم همایون است
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد اگر تو فارغی از حال دوستان یارا ! فراغت از تو میسّر نمی شود ما را
12- تکرار و تصدیر : اگر یک واژه با یک معنی یکسان در بیت یا مصراع تکرار شود آرایه ی تکرار است. مثال
گفتی زخاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
گفته بودم که دگر می نخورم به جز از امشب و فردا شب و شب های دگر
سبو بشکست ودل بشکست و جام باده هم بشکست
خدایا در سرای ما چه بشکن بشکن است امشب
تصدیر : اگر واژه ای که در پایان مصراع یا بیت آمده ، در ابتدای مصراع یا بیت بیاورند ، آرایه ی تصدیر است. مثال :
آدمی در عالم خاکی نمی اید به دست عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان ایوان مدائن را آیینه ی عبرت دان
گل آن جهانی است نگنجد در این جهان در عالم خیال چه گنجد ، خیال گل
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت به در آی تا که بینی طیران آدمیّت
13- مراعـت نظیــر : آوردن چند واژه در یک مجموعه که با هم از نظر جنس، نوع، مکان ، زمان ، همراهی ، و... تناسب دارند. این آرایه در اغلب ابیات به کار می رود. مثال :
تا درد و ورم فرو نشیند کافور بر آن ضماد کردن
ابر و باد و مه خورشید فلک در کارند تا تونانی به کف اری و به غفلت نخوری
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یاد م از کِشته ی خویش آمد هنگام درو
14- تلمیـــح : هر گاه در شعری به طور غیر مستقیم داستانی ، واقعه ی تاریخی ، آیه یا حدیثی ، و یا سخن مشهوری به ذهن تداعی کند ، آرایه تلمیح است . این تداعی باعث لطیف تر شدن کلام می شود. برای در یافتن این آرایه باید خواننده از پشتوانه ی علمی و ادبی و تاریخی و ... بر خور دار باشد. مثال :
یا رب این آتش که بر جان من است سرد کن آنسان که کردی بر خلیل
بیستون بر سر راه است مباد از شیرین خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
درست این سخن گفت پیغمبر است که من شهر علمم علیم در است
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من بیچاره زدند
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
15- تضمیـــن :اگر شاعر در بین سخن خود آیه ، حدیث ، مصراع یا بیتی از شاعری دیگر بیاورد از آرایه تضمین استفاده کرده است. هر قدر تضمین طبیعی تر باشد ، هنری تر است . مثال :
زینهار ! از قرین بد ، زینهار ! وَ قِنا رَبّنا عذابَ النّار
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوه ی جَنّاتٌ تَجری مِن تَحتُهَا الأنهار داشت
******************
چه زنم چو نای هردم ، ز نوای شوق او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
« همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد اشنا را »
******************
مفتون شدم و شیدا بر شاهد زیبایی در چشم و دلم بر پا طوفانی و دریایی
عالم شده حیرانی برآن گل زهرایی « ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی»
16- تضـــاد : آوردن دوکلمه متضاد را در یک بیت یا مصراع ، تضاد گویند.
گفتی به غم بنشین یا از سر جان بر خیز فرمان برمت جانا ، بنشینم و بر خیزم
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
بگویم تا بداند دشمن و دوست که من مستی و مستوری ندانم
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خارا را
17- تنــاقــض : تناقض یا پارادوکس آرایه ای است که در آن دوواژه که با هم معنی متناقض دارند در یک ترکیب بیایند.مثال:
هرگز حدیث حاضر ِ غایب شنیده ای دل در میان جمع و خود جای دیگر است
گوش ترحّمی کو کز ما نظر بپوشد دست غریق یعنی فریاد بی صدایم
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
فلک در خاک می غلتید ز شرم سر افرازی اگر می دید معراج زپا افتادن ما را
زان سوی بحرِ آتش گر خوانیم به لطف رفتن به روی آتشم از آب خوشتر است
از تهی سرشار ، جویبار لحظه ها جاریست.
18- حسّ آمیـــزی : آمیختن دو یا چند حس است به گونه ای که با ایجاد موسیقی معنوی به تأثیر سخن بیفزاید و سبب زیبایی سخن بیفزاید. مثال :
ببین چه می گویم. خبر تلخی بود. حرف هایم مثل یک تکه چمن روشن بود.
نجوای نمناک علف ها را می شنوم . خداوند لباس هراس و گرسنگی را به آنها چشانید.
بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
از این شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی گیرد
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که دراین گنبد دوّار بماند
19- ایهـــــام : واژه ای که دو یا چند معنی متفاوت داشته باشد و خواننده یا شنونده در درک معنی درست آن دچار شکّ و تردید گردد. سرگردانی ذهن در درک معنای واقعی منشأ لذتی است که خواننده احساس می کند.
بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است وز عمر مرا جز شب دیجور نمانده است
به بوی نافه ای کآخر صبا زان طرّه بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها
خانه زندان است و تنهایی ضلال هر که چون سعدی گلستانیش نیست
چشم چپ خویشتن بر آرم تا روی نبیندت بجز راست
صائب ! مدد خلق نمودیم به همّت در ظاهر اگر مالک دینار شدیم
ایهام تناسب : آوردن کلمه ای است با حد اقل دو معنی که یک معنی آن مورد نظر و پذیرفتنی است و معنی دیگر نیز با برخی از اجزای کلام تناسب دارد. در ایهام گاه هر دو معنی پذیرفتنی است اما در ایهام تناسب یک معنی به کار می آید و معنی دوم با واژه های دیگر مراعات نظیر می سازد. مثال :
چنان سایه گسترد بر عالمی که زالی نیاندیشد از رستمی
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیّوق بر شدم
همچو چنگم سرتسلیم و اردادت در پیش تو به هر ضرب که خواهی بزن وبنوازم
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است
20- لـفّ و نشـــر :آوردن دو یا چند واژه است در بخشی از کلام که توضیح آن در بخش دیگر کلام آمده باشد . واژه های بخش اوّل را لفّ و توضیحات بخش دوم را نشر گویند. لف و نشر دو گونه است : مرتب و مشوّش
اگر لفّ ها به ترتیب به نشر ها مربوط گردد مرتب و در غیر این صورت مشوّش است.
معنی آب زندگی و روضه ی ارم چون طرف جویبار و می خوشگوار چیست
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی من چشم تو را مانم تو اشک مرا مانی
فرو رفت و بر رفت روز نبرد به ماهی نم خون و بر ماه گرد
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر از مه روی تو و اشک چو پروین من است
به روز نبرد آن یل ارجمند به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست یلان را سر و سینه و پا و دست
آن نه زلف است و بناگوش که روز است وشب است
و آن نه بالای صنوبر که درخت رطب است
21- اغــــراق : ادعای وجود صفتی است که بیش از حد معمول یا محال باشد. مهمترین آرایه برای ادبیات حماسی است. مثال:
که گفتت برو دست رستم بند نبندد مرا دست چرخ بلند
بگزار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است دردا این معما شرح و بیان ندارد
شود کوه آهن چو دریای آب اگر بشنود نام افراسیاب
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری است یا شب وروز به جز فکر توام کاری است
22- حســن تعلیــل :آوردن علّت ادبی بر سخنی که ادّعا شده است این علّت مبنی بر تشبیه است و پایه و اساس علمی وعقلی ندارد امّا برای خواننده از علّت اصلی دل پذیرتر است. مثال:
من از بینوایی نیم روی زرد غم بینوایان چنین زرد کرد
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی ز چه رو همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه ی صبح از عمر شبی گذشت و تو بی خبری
باران همه برجای عرق می چکد از ابر پیداست که از روی لطیف تو حیا کرد
رسم بد عهدی ایام چو دید ابر بهار گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
23- عکس: آریه ای است که در آن ابتدا دو یا چند کلمه به ترتیب خاصّی در جمله می آید و سپس جای همان کلمه هادر ادامه یا جمله ی بعدی ، عوض می شود . مثال:
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
می گفـــــت گــــرفتــه حلقـــه در بـــر کــامــروز منـم چـــو حلقـــه بــر در
بهـرام که گـــور می گرفتی همه عمر دیــدی گـــور چگـونه بهـــرام گرفت
نویسنده : رضا قا سم زاده
نویسنده : رضا قا سم زادهمطالب مشابه :
به نام خدا های شعری: ( 164 مورد) + دعای شروع کلاس
به نام خدا های نسیم ادبی. من در هر جلسه به جای تحمیدیه ی «به نام خدا» ،یکی از
آغاز با نام خدا در اشعار فارسی
آغاز با نام خدا در اشعار فارسی به نام آنکه هستی نام ازو ترجمه آثار ادبی و عرفانی
متن های ادبی زیبا درباره نماز
خدا زیباست - متن های ادبی زیبا درباره نماز - به نام خدایی که همین نزدیکی هاست
به نام خدا
به نام خدا داستان کوتاه:. داستان،متن ادبی،معرفی کتاب و دری وری های
به نام خدا در اشعار شاعران
به نام خدا در علمی ،ادبی نفس های باد وتپش های برگ 28-به نام خداوند رنگین کمان
آرایه های ادبی در ادبیّات فارسی
به نام خدا مهمترین آرایه های ادبی در ادبیّات فارسی که در کتب درسی دوره متوسطه از آن بحث
به نام خدا های شعری
به نام خدا های 45-به نام خدا هر چه داریم از او منابع مرحله منطقه ای المپیاد ادبی
انواع شعروآرایه های ادبی فارسی ششم
انواع شعروآرایه های ادبی فارسی ششم به همراه به نام خدا نظم: درلغت به معنی ترتیب دادن است
برچسب :
به نام خدا های ادبی