بیوگرافی بازیگران سریال دودکش

ادامه بیوگرافی هومن برق نورد

 

فعالیت هنری

تئاتر

مرغابی وحشی

خلایق هر چی لایق (کارگردان)

بیژن و منیژه

موسیو ابراهیم، گل های قرآن

آوازخوان طاس

تلویزیون

بیداری

فاکتور هشت

اشک‌ها و لبخندها

ساختمان پزشکان

چک برگشتی

دزد و پلیس

زمانه (۱۳۹۱)

دودکش(۱۳۹۱-۱۳۹۲)

سینما

کیفر

یک تکه نان

گناهکاران

مصاحبه

این مسیر از رؤیا تا واقعیت چطور بود؟

در اینباره با شما موافقم. من در عرصه بازیگری خیلی خوششانس بودم و به خاطر این مسئله خودم هم خوشحال هستم. در دوران کودکی و نوجوانی به همراه خانواده، همیشه به تئاتر میرفتیم. به هر حال خانوادهام به تئاتر علاقهمند بودند و من هم همیشه همراه آنها به تماشای تئاتر میرفتم و جزو تماشاچیان تئاتر به حساب میآمدم. تا اینکه هجده ساله بودم که به همراه خانواده برای تماشای تئاتر «مریم و مرداویج» رفتیم و این تئاتر روحیه مرا تغییر داد. انگار تلنگری به من خورد و حس کردم چه اندازه بازیگری را دوست دارم و بازیهای خوب آن روزهای این تئاتر روی من تأثیر مثبت گذاشت.

خلاصه آنکه «مریم و مردآویج» مرا بازیگر کرد و من وارد عرصه تئاتر شدم و به جرأت میتوانم ادعا کنم که این تئاتر، زندگی مرا تغییر داد و روحیه بازیگری را در من زنده کرد.

چه کسی شمّ بازیگری شما را کشف کرد؟

اولین کار تئاتریام را در سال ۱۳۶۷ انجام دادم و آقای جعفری مرا به این عرصه وارد کرد و بعد از مجید جعفری، بزرگان دیگری هم روی کار من تأثیرگذار بودند. منوچهر نوذری، آقای میری، علی تقوایی، سعدی افشار و اصغر سمسارزاده که با آنها کار کردهام و از آنها یاد گرفتهام.

هومن برقنورد بازیگر طنز است؟

اول من یک بازیگرم؛ گرچه در کارهای طنز بسیاری هم بازی کردهام؛ مثل مجموعههای «اشکها و لبخندها» حسن فتحی، «مسافرخانه سعادت»، «توی گوش سالمم زمزمه کن»، «باغ شیشهای» و… که همگی طنز بودند و البته «ساختمان پزشکان» که فکر میکنم در حدود ۴۵ قسمت از این مجموعه تلویزیونی در نقشی طنز بازی کردهام. اما در نهایت من یک بازیگر هستم و نقشهای جدی بسیاری هم داشتهام که همه آن نقشها را هم دوست دارم.

هومن برقنورد اهل شوخی و طنزپردازی در زندگی عادی هست؟

بله، تا آنجا که دیگران فکر نکنند من دیوانه هستم، مزاح میکنم اما به هر حال اعتقاد دارم که هر چیزی باید جای خودش باشد. به اقتضای فضا و آدمهایی که اطرافم هستند، شوخی میکنم.

از کدام بازیگر طنز تأثیر گرفتهاید و به طور کلی اهل فیلم دیدن هستید؟

نه، من اصلاً اهل فیلم دیدن نیستم، شاید اولین و آخرین بازیگری باشم که چندان انگیزه فیلم دیدن ندارد. من خیلی وقتها کتاب میخوانم که البته یک سالی است که وقت نکردهام کتاب بخوانم.

مگر میشود یک بازیگر نه کتاب بخواند و نه فیلم ببیند.

بله، میشود. من فقط بازی میکنم و همه تجربیاتم را از بازیهای خودم به دست میآورم و نکته مهم دیگر، آن است که تماشاگران هم روی تجربیاتی که من به دست میآورم، تأثیر میگذارند.

همین بده ـ بستان بین شما و مخاطبتان میتواند کافی و راضیکننده باشد؟

من تاکنون نتیجه گرفته ام،اما اگر وقت کنم حتماًً فیلم هم میبینم. کدام مردی از فیلم دیدن بدش آمده که من دومیاش باشم.

بر چه اساسی یک پیشنهاد را قبول میکنید؟

من به آدمها نگاه میکنم. آنها برای من مهم هستند و اگر بدانم کسی انسانیت به خرج میدهد، من تا آخرین نفس، انرژیام را صرف میکنم. در وهله بعدی نیز به متن و نقش نگاه میکنم.

در مورد مجموعه «ساختمان پزشکان» چطور؟

آقای مهیندوست، دوست عزیز من است که برای «ساختمان پزشکان» از من دعوت کرد. من در آن زمان بیست روز در لاهیجان کار داشتم، بعد پیمان قاسمخانی به من زنگ زد و گفت اشکال ندارد، بعد از اینکه کارت تمام شد بیا و من بعد از بیست روز رفتم. گرچه پیمان قاسمخانی نقش را برای من توضیح داد، اما اگر هر نقش دیگری هم بود قبول میکردم. چون به پیمان قاسمخانی اعتماد دارم.

اولین صحنه مجموعه را چگونه گذراندید؟

اولین صحنه، سختترین صحنه است. من و بهنام تشکر با هم در آن صحنه بودیم و آن، اولین صحنه مجموعه بود، که البته راضیکننده بود چون هر دو تئاتری هستیم و بازیگر تئاتر بودن خیلی تأثیرگذار است. به هر حال بازیگر تئاتر در طول سالها به بینشی میرسد که بازیگران دیگر ندارند.

آیا بازیگران تئاتر امروز، مثل بازیگران تئاتر در گذشته هستند؟

نه، دیگر ارج و قرب بازیگران تئاتر از بین رفته است.

چرا؟

چون مسئولان دیگر اهمیت نمیدهند. آنهایی که فقط در تئاتر میمانند انگشتشمارند. اگر فقط در تئاتر بمانیم از کجا ارتزاق کنیم و اگر به تلویزیون و سینما برویم به لحاظ حرفهای کممنزلتتر میشویم. اما کار میکنیم، هم در تئاتر و هم در تلویزیون، یکبامودوهوا شدهایم. به هر حال من هم بازیگرم و مانند دیگران باید اجارهخانه بدهم و خرج ایاب و ذهاب دارم. سوپرمارکت سر کوچهمان از من پول میخواهد نه چیز دیگری. بازی در تلویزیون هم جایگاه خودش را دارد و حداقل میدانی که خیلی زود میتوانی کسب درآمد کنی.

پس شما از جمله بازیگرانی هستید که در کنار حرفه، پول هم برایتان مهم است؟

صددرصد، در غیر اینصورت نمیتوانم سرپا بایستم و زندگی کنم. متأسفانه آن روزهایی که هنر از مشاغل جدا بود، گذشته است. در حال حاضر، هنرمند از هنرش به عنوان شغل استفاده میکند. دغدغه مسائل اقتصادی نمیگذارد که هنرمند خیلی حرفهای به هنرش بنگرد و یا برای ارتقای هنرش دست به مطالعه و تحصیل علم بزند. هنر در همان حد به لحاظ تئوریک باقی میماند و تنها تجربه به داد هنرمند میرسد.

«ساختمان پزشکان»، هومن برقنورد را به چه فضایی وارد کرد؟ در واقع «ساختمان پزشکان» را چگونه ارزیابی میکنید؟

«ساختمان پزشکان» مجموعهای طنز و اجتماعی است. در بسیاری از مواقع ارتباط بین من و دیگر همبازیهایم، باورنکردنی میشد. آنقدر خوب لحظات بازی همدیگر را دریافت میکردیم که انگار در زندگی واقعی هستیم. بهویژه در صحنههایی که من با بهنام تشکر و خانم رهنما بازی میکردم. فکر کنم این هم به همان دلیل تئاتری بودن هر سه ماست. در تمرینها با هم همراه بودیم و خستگیناپذیر؛ سطح سلیقه خودمان هم در ارائه کارمان دخیل بود و تأثیرگذار.

من فقط متأسفم از اینکه خیلی زود مجموعه به پایان رسید و در ۵۵ قسمت تمام شد. ما خود را برای ۱۵۰ قسمت آماده کرده بودیم. این مجموعه حتی نود قسمتی هم نشد.

بیوگرافی بهنام تشکر

 

بهنام تشکر متولد بهمن ماه ۱۳۵۵ در بندر انزلی است ،لیسانس اقتصاد بازرگانی از دانشگاه فیروزکوه است ، متاهل است ، حرفه اصلی اش در تئاتر است ، از سال ۷۵ کار در تئاتر را آغاز کرده و چند سال در مازندران فعالیت کرده و پس از آن به تئاتر شهر تهران آمده و فعالیت خود را در آنجا ادامه داده است وی همچنین کار دوبله را به مدت ۲ سال در سال ۸۳ انجام داده و از سال ۸۷ نیز گویندگی در رادیو را آغاز کرده است.

آثار و فعالیتها

تئاتر

- بازی در نمایش “میرزافرفره” نوشته داوود فتحعلی بیگی به کارگردانی محمد جونیان – ساری، تالار سلمان هراتی؛ ۱۳۷۷

- بازی در نمایش “معرکه عشق” نوشته و کارگردانی محمد اکبری – ساری، فیروزکوه، بوشهر؛ ۱۳۷۸

- بازی در نمایش”بانوی قهرمان” نوشته علی ولی زاده به کارگردانی علی دنیوی – ساری، تالارسلمان هراتی، تهران، تالار چهارسو؛ ۱۳۷۷

- بازی در نمایش “سهمی پیش از مردار” نوشته و کارگردانی علی دنیوی ساروی – ساری، تالارسلمان هراتی؛ ۱۳۷۷

- بازی در نمایش “ماه زدگان” نوشته علی دنیوی ساروی به کارگردانی افشین رشیدی – ساری، تالار سلمان هراتی، سمنان، تالار آفتاب؛ ۱۳۷۹

- بازی و کارگردانی در نمایش “خرس” نوشته آنتوان چخوف – ساری، تالار سلمان هراتی؛ ۱۳۸۱

- کارگردانی نمایش “خواستگاری” نوشته آنتوان چخوف – ساری، تالار سلمان هراتی؛ ۱۳۸۱

- بازی در نمایش “فالگوش” به کارگردانی منیژه محامدی – تهران، تالار سنگلج؛ ۱۳۸۲

- بازی در نمایش “چند کاپریس برای ویلون” به کارگردانی محمودرضا رحیمی – تهران، تئاتر شهر، تالار خورشید؛ ۱۳۸۲

- بازی در نمایش “اسکوریال شاه” به کارگردانی “رامین سیار دشتی” (اجرای پایان نامه) – تهران، تالار مولوی؛ ۱۳۸۳

- بازی در نمایش “روزهای زرد” به کارگردانی ایوب آقاخانی – تهران، تئاتر شهر، تالار سایه؛ ۱۳۸۳

- بازی در نمایش “مردی که گلی به دهان داشت” به کارگردانی مریم بلالی مقدم (اجرای پایان نامه) – تهران، دانشگاه سوره؛ ۱۳۸۳

- بازی در نمایش “رویای بسته شده به اسبی که از پا نمی‌افتد” به کارگردانی آروند دشت‌آرای – تهران، تئاتر شهر، کارگاه نمایش؛ ۱۳۸۴

- بازی در نمایش “ژولیوس سزار به روایت کابوس” به کارگردانی کیومرث مرادی؛ تهران، تئاتر شهر، تالار چهار سو؛ ۱۳۸۴، هند، دهلی نو و کلکته ۱۳۸۵

- بازی در نمایش “سه خواهر” به کارگردانی “محمودرضا رحیمی” – تهران، تئاترشهر، تالار نو؛ ۱۳۸۴

- بازی در نمایش “مکبث” به کارگردانی آرش دادگر – تهران، تئاتر شهر، تالار نو؛ ۱۳۸۴

- بازی در نمایش “لبخند با شکوه آقای گیل” نوشته اکبر رادی به کارگردانی هادی مرزبان – تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ ۱۳۸۶

- بازی در نمایشنامه‌خوانی “هذا حبیب‌الله” نوشته عباس نعلبندیان به کارگردانی محمد میرعلی‌اکبری؛ تهران، تئاترشهر، کافه تریا؛ ۱۳۸۱

- بازی در نمایشنامه‌خوانی “اثر پرتوهای گاما بر روی گل‌های همیشه بهار” نوشته پل زیندل به کارگردانی سمیه تاجیک؛ تهران، تئاترشهر، کافه تریا؛ ۱۳۸۲

- بازی در نمایشنامه‌خوانی “مونسرا” نوشته امانوئل روبلس به کارگردانی زاهدپور – تهران، خانه هنرمندان؛ ۱۳۸۳

- بازی در نمایشنامه‌خوانی “سانتاکروز” به کارگردانی هما روستا – تهران، تئاترشهر، کافه تریا؛ ۱۳۸۳

- بازی در نمایشنامه خوانی “خرس” به کارگردانی جواد روشن – تئاتر شهر،کافه تریا، ۱۳۸۳

- بازی در نمایشنامه خوانی “دعوت” به کارگردانی زهرا صبری – تهران، ادره تئاتر؛ ۱۳۸۳

- بازی در نمایشنامه خوانی “کابوس” به کارگردانی طوفان مهردادیان – تهران، تالار مولوی؛ ۱۳۸۴

- بازی در نمایشنامه‌خوانی “مگس‌ها” نوشته ژان پل سارتر به کارگردانی محمد پویا – تهران، خانه هنرمندان؛ ۱۳۸۴

- کارگردانی و بازی در نمایشنامه‌خوانی “دختر یانکی” نوشته نیل سایمون – تهران، تالار مولوی؛ ۱۳۸۴

- بازی در نمایشنامه‌خوانی “عاقبت عشاق سینه چاک” نوشته نیل سایمون به کارگردانی فرید قبادی – تهران، تالار مولوی؛ ۱۳۸۴

- بازی در نمایشنامه‌خوانی “خیره مانده به سقف” نوشته رولد دال به کارگردانی اشکان صادقی – تهران، اداره تئاتر؛ ۱۳۸۴

- بازی در نمایشنامه‌خوانی “خون” نوشته لارس نورن به کارگردانی افسانه ماهیان – تهران، تالار مولوی؛ ۱۳۸۴

- بازی در نمایشنامه‌خوانی “ماه‌زدگان” نوشته علی دنیوی ساروی به کارگردانی بهرام تشکر – تهران، تالار مولوی؛ ۱۳۸۵

- بازی در نمایشنامه‌خوانی “۳۱/۶/۷۷″ نوشته علیرضا نادری به کارگردانی محمودرضا رحیمی – تهران، تالار مولوی؛ ۱۳۸۵

- بازی در نمایش “رستگاری در شب دور” نوشته طلا معتضدی به کارگردانی نسیم ادبی – (جشنواره رضوی) تهران، تالار سایه؛ ۱۳۸۵

- بازی در نمایش “دنیای دیوانه دیوانه دیوانه” نوشته و کارگردانی بهزاد فراهانی – تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ ۱۳۸۵

- بازی در نمایش “ژولیوس سزار به روایت کابوس” نوشته شکسپیر، اقتباس نغمه ثمینی به کارگردانی کیومرث رادی – هندوستان، دهلی نو-کلکته؛ ۱۳۸۵

- بازی در نمایش “طناب می‌زنی عزیزم” (جشنواره بانوان)؛ نوشته فارس باقری به کارگردانی بهرام تشکر – تهران، تالار مولوی؛ ۱۳۸۶

- بازی در تله تئاتر “مهمانی درندگان” به کارگردانی رشید بهنام – شبکه۴؛ ۱۳۸۶

فیلم و مجموعه تلویزیونی

- بازی در مجموعه تلویزیونی “مروارید سرخ” به کارگردانی مسعود رسام – شبکه پنجم؛ ۱۳۸۴

- بازی در مجموعه تلویزیونی “عصای پیری” به کارگردانی شاپور قریب – شبکه سوم؛ ۱۳۸۴

- بازی در سریال “مختارنامه” به کارگردانی داود میرباقری – ۱۳۸۴

- بازی در سریال “مثل همیشه” به کارگردانی وحید حسینی – شبکه یک، ۱۳۸۴

- بازی در فیلم کوتاه “اتو استاپ” به کاگردانی ناصر صفاریان – ۱۳۸۲

- بازی در سریال “تا صبح” به کارگردانی مجید جوانمرد – ۱۳۸۵

- بازی در مجموعه تلویزیونی ساختمان پزشکان به کارگردانی سروش صحت-۱۳۹۰

گویندگی و دوبله

- ۲ سال گویندگی (دوبله) قرن بیست‌و یک‌ ۱۳۸۵-۱۳۸۳ به مدیریت نصرالله مدقالچی

- گویندگی در بیش از ۷۰ فیلم سینمایی ۱۵/۳/۱۳۸۴ تا تابستان ۱۳۸۶ ‌قرن بیست‌ویک مشغول گویندگی زیر نظر نصرالله مدقالچی

- گویندگی رادیو از سال ۱۳۸۷

- گویندگی در شبکه رادیویی تهران، استدیو صداری شهر

- گویندگی در شبکه جهانی صدای آشنا (برنامه های قند پارسی، رنگ خدا، ویژه برنامه دهه اول محرم)

- گویندگی در شبکه جوان (برنامه ویژه جشنواره تئاتر فجر، مثلث، بین خودمون باشه)

جوایز و افتخارات

داوری جشنواره تئاتر فجر، استان مازندزان؛ ۱۳۸۸

تقدیر در هفته تئاتر، استان مازندران؛ ۱۳۸۸

دریافت جایزه بازیگر دوم، جشنواره تئاتر ماه، نمایش “ماه زدگان”؛ ۱۳۸۸

دریافت جایزه بازیگر اول، جشنواره نمایش نامه خوانی، نمایش “مسافرینی از شیکاگو”؛ ۱۳۸۷

دریافت جایزه بهترین بازیگر، جشنواره استانی مازندران، نمایش “ماه زدگان”؛ ۱۳۸۷

کاندید بازیگری جشنواره بانوان، نمایش “طناب می‌زنی عزیزم”؛ ۱۳۸۶

دریافت جایزه بازیگر دوم، جشنواره نمایش نامه خوانی مولوی، نمایش “دختر یانکی”؛ ۱۳۸۴

دریافت جایزه کارگردانی دوم، جشنواره نمایش نامه خوانی، نمایش “دختر یانکی”؛ ۱۳۸۴

کاندید بازیگری جشنواره فجر، نمایش “مکبث”؛ ۱۳۸۴

دریافت جایزه بهترین بازیگر و کارگردان، جشنواره نمایشنامه‌خوانی مولوی دوره دوم؛ ۱۳۸۴

کاندید بازیگری جشن بازیگر، نمایش “چند کاپریس برای ویالون”؛ ۱۳۸۳

دریافت جایزه بازیگر دوم، جشنواره استانی مازندران، نمایش “ماه زدگان”؛


بیوگرافی و مصاحبه با امیرحسین رستمی

عکس های امیر حسین رستمی و پسرش


امیر حسین رستمی از جمله بازیگران ژانر طنز سریال های تلویزیونی می باشد که طرفداران خاص خودش را دارد.شما را دعوت به خواندن مصاحبه و دیدن تصاویر امیر حسین رستمی و پسرش دعوت می کنیم.
چه سالی ازدواج کردید؟
امیر حسین رستمی:سال ۷۷ عقد و سال ۷۸ ازدواج کردم.
کم سن و سال بودید که وارد زندگی مشترک شدید؟
امیر حسین رستمی:۲۴,۲۵ ساله بودم.بعد از اینکه دانشگاهم تمام شد ازدواج کردم.
قصد ازدواج داشتید یا پیش آمد؟
امیر حسین رستمی:من از ۱۷,۱۸ سالگی قصد ازدواج داشتم(با خنده).چون آدمی نیستم که بتوانم تنهایی زندگی کنم.من از سه چیز می ترسم:تنهایی,ارتفاع و هواپیما.حتی در نوجوانی زیاد اهل بیرون رفتن و بازیگوشی نبودم.
تک فرزند هستید؟
امیر حسین رستمی:یک خواهر بزرگ تر از خودم دارم,زیاد با هم خوب نبودیم چون طرز فکر جا افتاده ای داشت ولی من اینطور نیستم.
ارتباطتان با پدر و مادرتون چطور بود؟
امیر حسین رستمی:تا ۱۷,۱۸ سالگی به مادرم وابسته بودم و بعد از آن برعکس شد.حس کردم پدرم را خیلی دوست دارم و دلم براش تنگ می شود.
با همسرتان خانم پوراندخت الستی چطور آشنا شدید؟
امیر حسین رستمی:از طریق یکی از دوستان دانشگاهی ام به یکدیگر معرفی شدیم.
خانواده چقدر برای ازدواج حمایتتان کردند؟
امیر حسین رستمی:خانواده موافق اکثر تصمیم های من بودند.غیر از سفر رفتن که تکروی می کردم و سفر می رفتم تا درس بخوانم و…خانواده برای ازدواج برنامه ریزی دیگری داشتند و یکی از آنها این بود که دوست داشتند با فامیل ازدواج کنم.در مورد ازدواجم خوب و بد ماجرا را به خودم سپردند و خدایا شکر با همسرم و پسرم خوشبختم.
چقدر برای ترک دنیای تجرد و ورود به دنیای تاهل آمادگی داشتید؟
امیر حسین رستمی:آمادگی نداشتم.موقعی که ازدواج کردم تا یک سال سختی کشیدم.چون فکر می کنم آنقدر بزرگ نشده بودم که مسئولیت زندگی را بپذیرم(با خنده).
الان کنار بازیگری شغل دیگری هم دارید؟
امیر حسین رستمی:بله,بیزینس می کنم و در این زمینه بسیار عالی هستم.من جوان ترین عضو اتاق بازرگانی ایران در دبی هستم.خب دیگه اصولا آدم باهوشی هستم و کارهای بازرگانی زیادی انجام می دهم(با خنده).
وقتی با همسرتان آشنا شدید بازیگر بودید؟
امیر حسین رستمی:نه سال ۷۲ در دانشگاه هنر دوره دیدم.سال ۷۶ نزد آقای سمندریان یک دوره ای را گذراندم.بعد در دوره سربازی رهایش کردم .بازیگر شدن را دوست داشتم به خاطر اینکه می خواستم خواننده شوم!اصلا فکر نمی کردم که اولین عنصر خوانندگی یعنی صدا را ندارم(با خنده).بعد از ازدواج مدتی به خارج کشور رفتم و دوره های آموزشی بازیگری دیدم و برگشتم و کار را جدی ادامه دادم.
همسرتان موافق بودند؟
امیر حسین رستمی:بله من را تشویق کرد.چون علاقه ام را می دانست اما خواست حواسم باشد که چه کاری انجام می دهم و اینکه زندگی مان از بین نرود.
رابطه است با پسرت ارشیا چطور است؟
امیر حسین رستمی:من الان همه چیزم ارشیا است.البته وقتی ارشیا به دنیا آمد تا یک سال اول با او مشکل داشتم.
چرا؟
امیر حسین رستمی:چون مدام گریه می کرد.
این جمله را شنیده اید که به شما نمی آید پدر باشید؟
امیر حسین رستمی:خیلی زیاد.علاوه بر این شنیده ام که به من نمی آید ازدواج کرده باشم.حتی بعضی وقت ها باور نمی کنند ارشیا پسر من است و من پدر ارشیا


یک پدر پر انرژی و سر حال که شاید خودش هم چیزی از شیطنتهای پسر کوچولوی ۷ سالهاش کم نداشته باشد. امیر حسین رستمی که شاید خیلیها حتی ندانند که ازدواج کرده، پدر خوب یک پسر بامزه و شیطان به اسم آرشیا است و بر عکس پدر که دنیای بازیگری را خیلی دوست دارد، اصلا علاقهای به آن ندارد؛ البته فعلا. آرشیا امسال وارد مدرسه شده و از این موضوع هم خیلی خوشحال است. امیر حسین رستمی بااینکه معمولا درگیر پروژههای مختلف است اما وقت زیادی را با پسرش میگذراند. گفتوگوی خواندنی شهرزاد با او را از دست ندهید.


آرشیا را لوس کردهام

اگر اشتباه نکنم زود پدر شدهاید، درست است؟

۲۸ ساله بودم که پدر شدم و به نظرم خیلی هم زود نبود. پدرم چون دیر ازدواج کرد، در ۳۷ سالگی صاحب فرزند شد. اتفاقا به نظر من، قدیمها که همه زود ازدواج میکردند پدر شدن در ۳۷ سالگی خیلی عجیب بود. من زود ازدواج کردم اما زود صاحب فرزند نشدم. ۴-۵ سالی از ازدواج من گذشت تا پدر شدم.

الان آرشیا چند ساله است؟

۷ ساله است و امسال رفته مدرسه.

این روزها خیلی بیشتر از گذشته درگیر کار شدهاید، با این حال سعی میکنید مثل گذشته برای پسرتان وقت بگذارید؟

تلاش میکنم حتما این اتفاق بیفتد، شاید مواقعی که سر کار باشم، فرصت کمتری داشته باشم اما در همان مدت کوتاه هم سعی میکنم برای پسرم کم نگذارم. مواقعی که سر فیلمبرداری نیستم وقتم به خانواده و ورزش اختصاص دارد. وقتی هم که با خانوادهام هستم همه برنامهها به آرشیا ختم میشود. جالب اینجاست که اگر یک هفته من وقت کمتری برای همراهی با پسرم بگذارم، هفته بعد، عکسالعملهای آرشیا را میبینم.

او متوجه این موضوع میشود و سعی میکند من را هم متوجه کند. کاملا میبینم که سرد رفتار میکند و تحویلم نمیگیرد، بعضی وقتها هم جواب سر بالا میدهد.

یعنی لوسش کردهاید و اگر برایش کمتر وقت بگذارید، این طور رفتار میکند؟

اگر بخواهم صادقانه بگویم، جوابم مثبت است. شاید یک جایی من از دستم در رفته و پسرم را لوس کرده باشم، اما حالا جلوی این اتفاق را میگیرم و سعی میکنم جبران کنم.

فکر میکنيد چرا پسرتان را لوس کردهاید؟

من همیشه آرزو داشتم پسر داشته باشم. با به دنیا آمدن آرشیا من به آرزویم رسیدم و شاید به همین دلیل یک مقدار در رفتارهایم با او اغراقآمیز برخورد کردم و همین موضوع باعث شد او لوس شود. بیشتر پدر و مادرها دوست دارند وقتی بچهدار میشوند کارهایی که خودشان دوست داشتند را بچههایشان انجام دهند. شاید من آن اوایل بیتجربه برخورد کردم اما الان دیگر آن طور نیستم و برای جبران تلاش میکنم.

من همیشه آرزو داشتم پسر داشته باشم. با به دنیا آمدن آرشیا من به آرزویم رسیدم و شاید به همین دلیل یک مقدار در رفتارهایم با او اغراقآمیز برخورد کردم و همین موضوع باعث شد او لوس شود


آرشیا قرار بود کیا باشد

انتخاب اسم آرشیا سلیقه چه کسی بود؟

من و همسرم. البته ما دو اسم انتخاب کرده بودیم. یکی آرشیا و یکی هم کیا. هم من و هم همسرم، کیا را بیشتر دوست داشتیم، زمانی که من برای شناسنامه گرفتن به ثبت احوال رفتم کارمند آنجا گفت: «چه بامزه، کیا رستمی.»

ما خودمان به این موضوع اصلا فکر نکرده بودیم، بعد به خانمم زنگ زدم و ماجرا را گفتم. اگر ما اسم کیا را میگذاشتیم همه فکر میکردند من آنقدر عشق سینما و هنر هستم که اسم بچهام را هم بر این اساس انتخاب کردهام. بعد هم فکر کردم در آینده، خودش هم اذیت میشود. آرشیا را هم که دوست داشتیم و به همین دلیل آن را انتخاب کردیم.

بچهها معمولا وقت بیشتری با مادرانشان میگذرانند و وابستگی بیشتری به آنها دارند. در مورد شما هم احتمالا این قضیه بیشتر اتفاق میافتد، چون سر کار هستید. حالا آرشیا مامانی است یا بابایی؟

البته من تمام سعیم را میکنم که وقت زیادی برای پسرم بگذارم، اما سهم مادرش حتما بیشتر است. اما فکر میکنم آرشیا خیلی باهوش است و هر جا که به نفعش باشد بابایی میشود و هر جا هم که میداند باید سمت مادرش باشد، مامانی میشود. مثلا اگر من بخواهم بروم استخر برای اینکه با من بیاید بابایی است، اما اگر مامانش بخواهد جایی برود که او هم دوست دارد، مامانی است.

بعد از تمام شدن پروژههایی که مشغول بازی در آنها هستید میتوانید وقت بیشتری با خانواده بگذرانید؟

بله. معمولا هم ترجیح میدهم ۱۰-۱۵ روزی به سفر بروم. در خارج از ایران من را کمتر میشناسند. به همین دلیل آرشیا هم مواقعی که با من است راحتتر است، چون دیگر خودش هم میداند آنجا کسی نیست که بخواهد با پدرش عکس بگیرد یا از او امضا بخواهد.

آرشیا مدرسه را دوست دارد؟

بله، خیلی زیاد. اتفاقا من فکر میکنم مدرسه رفتن او باعث شده در مدرسه انرژیاش تخلیه شود. پسرها هم که معمولا پر انرژیترند. من خودم هم همینطور بودم. خیلی وقتها وقتی به کارهایی که پسرم انجام میدهد، نگاه میکنم یاد بچگی خودم میافتم. من هیچ وقت از آرشیا نخواستم و نمیخواهم کارهایی که من میکردم را انجام دهد، اما او خودش ناخودآگاه بعضی ازآن کارها را انجام میدهد. مثلا یادم میآید وقتی بچه بودم و ماشینهای کوچک داشتم، عاشق این بودم که با ماشینهایم در حیاط و کنار باغچه بازی کنم تا لاستیکهای ماشینم خاکی شود و واقعیتر به نظر برسد. چند وقت پیش، از بیرون آمدم و دیدم آرشیا دارد بیرون ماشین بازی میکند. ماشینش را تا نزدیک آسانسور آورد. من به او گفتم: «ماشینت خاکی میشود» او هم در جواب من گفت: «اینطوری لاستیکهاش واقعیتر میشه.» من هیچ وقت دراین باره چیزی به او نگفتهام اما فکر میکنم همان ژن که میگوییم، این جور وقتها خودش را نشان میدهد.
آرشیا علاقهای به بازیگری ندارد؟

فیلم دیدن را خیلی دوست دارد اما بازی را نه. حالا که حرف از بازیگری و علاقه شد دوست دارم موضوعی را بگویم، من بعضی از کارها را فقط به خاطر پسرم بازی میکنم چون میدانم او دوست دارد، مثلا خیلی از کارهای طنز. مثلا همین قهوه تلخ را خودم هم خیلی دوست داشتم اما چون میدانستم آرشیا هم خیلی دوستش دارد قبول کردم که بازی کنم. آرشیا قهوه تلخ و نقش دامبول را خیلی دوست دارد و بارها آن را میبیند. البته نه اینکه خودم دوستشان نداشته باشم اما شاید علاقهام به آنها مثل بقیه کارها نباشد.

پسرتان الان میداند که پدرش یک بازیگر است؟

الان نزدیک یک سال است که این موضوع را درک میکند اما تا قبل از آن، فکر میکرد پدرش یک مهندس است و در کنارش ورزشکار.

چرا؟

رشته اصلی من مهندسی است و ورزش هم میکنم. آرشیا برج سازی را خیلی دوست دارد و از من دربارهاش خیلی سوال میکند. چون من همه چیز را با جزئیات به اومیگویم فکر میکند که من مهندس و برج ساز هستم. جالب اینجاست که آرشیا عاشق برجسازی است، وقتی برایش لگو میخرم بیشتر به این فکر میکند که با آنها برج بسازد و از این کار واقعا خوشحال می شود.

وقتی شما را در تلویزیون میبیند چه عکسالعملی دارد؟

خوشحال میشود. البته اگر نقش من خوب باشد و اتفاقات مثبتی دربارهاش بیفتد. مثلا اگر من خلافکار باشم و پلیس دستگیرم کند، ناراحت میشود و ادامه فیلم یا سریال را نمیبیند و به اتاقش میرود. بچهها از پدرشان سوپرمن واسپایدرمن میسازند و از او انتظار دارند همه را شکست دهد و قوی باشد و دوست ندارند ببینند پلیس سراغ او آمده. وقتی آرشیا در فیلم این را میبیند، ناراحت میشود.

پس احتمالا سراغ بازیگری نمیرود!

فکر نمیکنم، البته من هم اصلا دوست ندارم که این اتفاق بیفتد. البته در یک سال اخیر نقش اول چند فیلم سینمایی به او پیشنهاد شده اما من دوست نداشتم بازی کند. خودش هم علاقه ندارد. فکر میکنم او اذیت میشود و نمیتواند بچگی کند. اتفاقا برای پروژه جدید آقای آقاگلیان چند بار از آرشیا دعوت کردند اما نرفت.

پس ممکن است بزرگتر که شد علاقهمند شود.

ممکن است، چون من هم وقتی بچه بودم انبه دوست نداشتم اما الان عاشقش هستم!


عاشق تن تن بودم

در رابطه با تربیت فرزند مطالعه دارید؟

بله، من و همسرم کتابهای روانشناسی زیادی درباره کودک میخوانیم. حتی قبل از اینکه پسرمان به دنیا بیاید هم کتابهایی درباره ارتباط با کودک مطالعه میکردیم تا با همه موارد آشنا شویم. کتابهایی که درباره تربیت کودک موجود هستند دورههای خاصي از سن کودک را معرفی میکنند، مثلا از یک تا ۳سالگی، ۳تا ۵یا ۵تا ۷سالگی و..

در هر کدام از این کتابها روشهای مختلف برخورد با کودک آمده و به نظرم میتواند به پدر و مادرها خیلی کمک کند. مثلا نکتهای که در این کتابها به نظر من جالب بوده این است که هیچ وقت نمیشود با زور و دیکتاتوری از بچهها چیزی خواست و آنها را مجبور به انجام کاری کرد. اگر هم چنین کاری بکنید نتیجهاش این میشود که کودک مقابلتان میایستد و یک نه بزرگ به شما میگوید.

مسلما زبان خوش و برخورد آرام، در هر موردی بیشتر جواب میدهد، بچهها هم که حساسترند...

درست است. من در این زمینه، شیوه خاص خودم را دارم. هیچ وقت کاری که دوست دارم آرشیا انجام دهد را مستقیم به او نمیگویم. سعی میکنم خودم به آن کار، علاقه نشان دهم و از این طریق او را مشتاق انجام آن کارکنم. مثلا من از بچگی عاشق «تن تن» بودم، همه کارتونهایش را میدیدم و کتابهایش را میخواندم. همه بچگی من با «تن تن» گذشت. شاید باورتان نشود اما بهترین هدیه تولد من، مجموعه کتابها و کارتونهایی بود که من از پدربزرگ و مادربزرگ، دختر خاله، پسر خاله و... میگرفتم. وقتی این کارتون را میدیدم به اندازه همه دنیا خوشحال میشدم.

من دوست داشتم آرشیا هم از تن تن خوشش بیاید اما نمیتوانستم او را به اجبار، علاقهمند کنم. به همین دلیل فکر کردم اگر من الان هم نسبت به این کارتون علاقه نشان دهم، او هم کنجکاو میشود که آن را تماشا کند. بعضی وقتها من کارتونی که دوست دارم او ببیند را تماشا میکنم، وقتی آرشیا میخواهد آن را ببیند میگویم میتوانی در تلویزیون خودت نگاه کنی و او هم کنجکاو میشود که من چه چیزی نگاه میکنم. با این کار او ترغیب میشود سراغ برنامه یا کارتونی بیاید که من دوست دارم. به نظرم با این کار او پر از هیجان و علامت سوال میشود.


من دوست داشتم آرشیا هم از تن تن خوشش بیاید اما نمیتوانستم او را به اجبار، علاقهمند کنم. به همین دلیل فکر کردم اگر من الان هم نسبت به این کارتون علاقه نشان دهم، او هم کنجکاو میشود که آن را تماشا کند. بعضی وقتها من کارتونی که دوست دارم او ببیند را تماشا میکنم، وقتی آرشیا میخواهد آن را ببیند میگویم میتوانی در تلویزیون خودت نگاه کنی و او هم کنجکاو میشود که من چه چیزی نگاه میکنم.


فقط در مورد کارتون دیدن با آرشیا این طور هستید؟

نه، همیشه سعی میکنم این طور باشم. مثلا من همیشه دوست داشتم پسرم وقتی بزرگ شد قهرمان تنیس شود. خودم تنیس بازی میکنم و دوست دارم آرشیا هم به آن علاقهمند شود. من ۷-۸ سال مربی تنیس بودم و خیلی از دوستانم هم مربی هستند. البته آرشیا دوست دارد من به او یاد بدهم اما نمیخواهم این کار را بکنم چون اگر من بخواهم به او آموزش بدهم جدی نمیگیرد و شاید به حرفم گوش نکند اما برای اینکه او را بیشتر به این ورزش علاقهمند کنم، بعضی وقتها عکس قهرمانان تنیس را قیچی میکنم و روی میز اتاقش میگذارم یا مثلا وقتی مسابقه تنیس از تلویزیون پخش میشود من با هیجان نگاه میکنم و بعضی وقتها هم به قول معروف آن قدر جو میدهم که اگر شخصی نداند فکر میکند مسابقات فرمول یک، نگاه میکنم!


نامهای به بابای کباب!

بچهها زمانی که به حرف میافتند خیلی بامزه میشوند، آرشیا هم از این بامزهگیها داشت؟

خیلی زیاد. شاید جالب باشد بگویم زمانی که پسرم شروع کرد به حرف زدن بعضی از کلمات را اشتباه میگفت و من هم از این موضوع خوشم میآمد. یادم میآید هیچ وقت توتفرنگی را درست تلفظ نمیکرد. البته من با اینکه میدانستم او اشتباه میگوید اما آن قدر حرف زدنش برایم شیرین بود که به او نمیگفتم حتی اگر اطرافیان و خانوادهام به او تذکر میدادند، ناراحت میشدم. راستش من از این طرز حرف زدنش خوشم میآمد و با خودخواهی میخواستم که ادامه بدهد. استدلالی هم که داشتم، این بود که بچه، باید بچگی کند و این اشتباه حرف زدن را جزئی از بچگی او میدانستم. به اطرافیان هم همین را میگفتم، همیشه دفاع میکردم که الان که بچه است کاری به او نداشته باشید، وقتی که بزرگتر شد یاد میگیرد چطور حرف بزند، الان که سنی ندارد. شاید یکی دیگر از لوس کردنهایم هم همین موضوع بوده باشد.

امسال که مدرسه رفته یاد گرفته کلمات را درست بگوید دیگر...نه؟

بله، جالب است امسال برای روز پدر علاوه بر کادویی که برای من خریده بود یک نامه هم با خط خودش برایم نوشته بود. او امسال تازه به کلاس اول رفته و خواندن و نوشتن یاد گرفته اما این نامهای که خودش نوشته برای من مثل همان شیرین زبانیهای بچگیاش دوست داشتنی و دلنشین است.

در نامه چه نوشته بود؟

دوبار نوشته «من بابا را خیلی دوست دارم، بابای آرشیا خوشمزست، خدا حفظش کند. آخرش هم نوشته بابای کباب! البته خداحافظ را هم با سین نوشته: «خداحافس!»

حالا منظورش چیست؟

آرشیا عاشق خوراکی است، مثل خودم که خیلی خوراکی دوست دارم. البته به نظر من پسرم شکموست ولی من اینطور نیستم. آن قدر عاشق غذا و خوراکی است که در نامهاش هم از آن نوشته.

برایتان چه چیزی خریده بود؟

خیلی از وسایلی که برای خودش بود و من آنها را دوست داشتم. اما هیچ وقت نمیگذاشت به آنها دست بزنم و آنها را در یک جعبه گذاشته بود و به من هدیه داد. هدیه خیلی با ارزشی برایم بود.

تا جایی که میدانم، اهل ورزش هستید، آرشیا چقدر به ورزش کردن علاقه نشان میدهد و شما چقدر تشویقش میکنید؟

من خودم واقعا از ورزش کردن لذت میبرم، حالا شاید این ورزش دویدن باشد اما من دوستش دارم. پسرم را هم به این سمت تشویق میکنم. اتفاقا نکته جالب و مهمی که در کتابهای روانشناسی خواندم وتاکید زیادی روی آن شده ورزش کردن با بچههاست. البته هدف بیشتر بغل کردن و در آغوش گرفتن بچههاست مثلا دراستخر یا حمام. بغل کردن محبت آمیز است و باعث میشود بچهها احساس امنیت کنند و در آینده احساس کمبود محبت نکنند. من هم تلاش میکنم تمام این مسائل را رعایت کنم. امیدوارم همه پدر و مادرها هم به این موارد توجه کنند تا در آینده به مشکلی برنخورند.
هر چهقدر احسان علیخانی شمشیر را برای خانمها از رو بسته بود و کَلکَل حسابی بهراه انداخته بود، در این شماره، امیرحسین رستمی جبران کرده و آنقدر در پاچهخواری خانمها مبالغه کرده که آدم یکجوریش میشود!
دلیل این داستان را میخواهید بدانید؟ لازم نیست خیلی به خودتان فشار بیاورید! علت را باید در تأهل و تجرد ایندو جستجو کرد. احسان علیخانی مجرد است و امیرحسین رستمی، متأهل. احسان علیخانی هر چه در دلش از خانمها دقدلی داشت، در آن مطلب خالی کرده بود و امیرحسین رستمی (اگرچه خواسته بود این کار را بکند) اما ماهیتابهای که سرش را نشانه گرفته بود، او را از این کار منع میکرد!
نظرات امیرحسین رستمی درباره زنان را بخوانید:


یک : صبورها:

خانمها صبورترین موجودات روی زمین هستند. واقعا نمیدانم این همه صبر را چه جوری یاد گرفتهاند! در بدترین شرایط و ناراحتکنندهترین حالتها همیشه صبور هستند و بار همه چیز را به دوش میگیرند. خیلیها فکر میکنند طاقت مردها بیشتر است، ولی باور کنید اینطوری نیست. هیچکس صبر و طاقت خانمها را ندارد.


دو : حساسها:

خانمها نسبت به آقایان حساستر هستند و با هر تلنگری ممکن است بشکنند. هنگام حرف زدن و برخورد با آنها باید کاملا مواظب باشید، زیرا کوچکترین حرکت نسنجیدهای میتواند به آنها آسیب برساند. بیشتر خانمها از حرف مادرشوهر زود ناراحت میشوند، در حالیکه شاید واقعا حرفها بیمنظور باشد. اما چه میشود کرد؟ باید مراقب این روحیه حساس و لطیف بود.


سه : با گذشتها:

گذشت هم گذشتِ زنها. واقعا نمیدانم چهطوری میتوانند نسبت به همه مسایل اینقدر گذشت داشته باشند. ما مردها گاهی نمیتوانیم بدیها را ببخشیم. البته نه اینکه کینهای باشیم، نه. ولی واژه گذشت به معنای واقعی مخصوص خانمهاست. در مقابل فرزند و همسرشان چنان گذشتی دارند که آدم باورش نمیشود. به قول معروف، حاضرند از شکم خودشان بزنند؛ اما بچه و شوهرشان خوب بخورند! این نمونه کوچکی از گذشت خانمهاست.


چهار : با عاطفهها:

آخ آخ بحث عاطفه که میشود، همه باید بروند جلو بوق بزنند! گاهی عاطفه زنها آنقدر زیاد است که اشکهایشان تمامی ندارد. نه به آن صبر بیکران، نه به این احس


مطالب مشابه :


بیوگرافی کامل ایوب آقاخانی + عکس

نگارش و کارگردانی نمایش «روزهای زرد» نمایشنامه «روزهای زرد»-انتشارات سنا-۱۳۸۴.




ایوب آقاخانی

نگارش و کارگردانی نمایش «روزهای زرد» - تئاترشهر نمایشنامه «روزهای زرد»-انتشارات سنا-۱۳۸۴ .




اهدای جوایز سومین جشنواره تئاتر دانشجویی دانشگاه سوره اینگونه گذشت

وبلاگ هنرهای نمایشی - اهدای جوایز سومین جشنواره تئاتر دانشجویی دانشگاه سوره اینگونه گذشت




بهنام تشکر

بازی در نمایش"روزهای زرد " به كارگردانی"ایوب آقاخانی "؛تهران،تئاتر شهر،تالار سایه؛ 1383 .




بهنام تشکر

- بازی در نمایش “روزهای زرد” به - بازی در نمایش “ژولیوس سزار به روایت کابوس




بهنام تشکر

- بازی در نمایش “روزهای زرد” به کارگردانی ایوب آقاخانی – تهران، تئاتر شهر، تالار سایه؛




.:::(معرفی هنرمندان):::. بهنام تشکر

- بازی در نمایش “روزهای زرد” به - بازی در نمایش “ژولیوس سزار به روایت کابوس




حلقه گمشده درام‌نویسی

درام‌نویسی/ "مرثیه" به قواعد کمدی پشت می‌کند نویسنده و کارگردان نمایش روزهای زرد




بیوگرافی بازیگران سریال دودکش

- بازی در نمایش “روزهای زرد” به کارگردانی ایوب آقاخانی – تهران، تئاتر شهر، تالار سایه؛




برچسب :