کانسپت ؟!
با تعريف ساده مي توان گفت کانسپت ها ايده هايي (Ideas) هستند که عناصر گوناگوني در يک جا گرد هم ميآورند. اين عناصر گوناگون ، در متن اين نوشتار؛ تفکرات ، تصورات و مشاهدات هستند. در معماري کانسپت ، مسيري است که طي آن نيازهاي فيزيکي ، شرايط محيطي و باورها به هم مي پيوندند و به اين ترتيب کانسپت ها بخش مهمي از روند طراحي معماري را شکل مي دهند.
اين بحث دريي تعيين جايگاه کانسپت در طراحي معماري به تعريف انواع پنجگانه کانسپت مي پردازد که عبارتند از : قياسي ، استعاري ، ذاتي ، پاسخ مستقيم (حل مشکل) و آرماني
کانسپت ها:
هميشه کانسپت ها توسط معماران پديد نمي آيند. شايد بهترين نمونه اين موضوع پاسخ لوکوربوزيه به کانسپت مورد نظر کارفرما در ساختمان کارگاه هاي چوب در مرکز هنرهاي بصري در دانشگاه هاروارد باشد. اين مرکز يک بخش دانشجويي است که نه تنها براي دانشجويان رشته هاي هنري بلکه براي سايرين هم قابل استفاده است. کانسپت مورد نظر مسولان دانشگاه اينچنين که اگر دانشجويان بيشتري از فعاليت هاي مرکز با خبر باشند و بتوانند جريان کار و زندگي درون آن را مشاهده کنند آنگاه شرکت و حضور آنها در کارگاه ها متحمل تر خواهد بود و لوکورنوريه کانسپت را به اجرا در آورد : به اين صورت او از درون مسير عبور پياده موجود در سايت رمپي طراحي کرد که مانند تونلي از درون ساختمان عبور مي کرد. و امکان مشاهده بسياري از استوديوها و کارگاه ها را فراهم مي آورد.
شش واژه اي که مي آيد مترادف هايي براي جست جوي کانسپت هستند که توسط بسياري از معماران بيان مي شود:
-1انديشه هاي معمارانه 2- نگاره ها 3- ايده هاي فراسازمانده ، 4- سارتي 5- ايکمن 6- مترجمان بي واسطه يا از اين قبيل انديشه هاي معمارانه معطوف به يک ويژگي (فن – معمارانه) خاص هستند مانند نور آفتاب ، فضا ، ترتيب فضاها ، همبستگي فرم ساده و يا نحوه قرار گيري در منظري بخصوص که هر کدام مي توانند بر روند طراحي بنا تاثير گذار باشند. به اين صورت که اين ويژگي آرکيتکتونيکي پايه اخذ تصميمات در طراحي خواهد بود. يک نگاره ، يک الگو يا ايده همين است که در طول طراحي پروژه تکرار مي شود. در سطح پايين مي تواند يک نقش هندسي به خصوص باشد که در سرتاسر يک طرح مشاهده مي شود. همچنين اين نگاره مي تواند سطوح بالاتري هم داشته باشد. در کتابي به نام نگاره نور (light id theme) که در باره هاگري هنري کيمبل است ، لويي کان تغييرات آفتاب را در فصول مختلف و همچنين در طول يک روز واحد را عاملي بسيار با اهميت در راستاي تکميلي يک اثر شايسته مي داند. در طراحي اين گالري کان تلاش کرده تا اين کيفيت متغير آفتاب را به درون بنا بکشاند.
ايده هاي فراسازمانده مربوط به ترکيب بندي هندسي و سلسله مراتب کلي بخش هاي مختلف پروژه مي باشد. طراحي شهري و طراحي محيط هاي دانشگاهي مثالهاي شفاف و واضحي هستند که در آنها ابتدا يک الگو کلي نظم دهنده ايجاد شده و به تدريج تکميل مي شود. يک ايده فراسازمانده به قسمت هاي مختلف تا جايي که نظام کلي باشند اجازه تنوع و تغير خواهد داد. طرح تامس جفرسون براي دانشگاه ويرجيينا يک نمونه خوب براي اين مطلب است.
هدف ايده فراسازمانده در اينجا اين بوده که با ايجاد سازه اي کافي امکاني به وجود آيد که در آن هر يک از بخش ها ضمن آنکه خصوصيات شخصي دارند همانطورهم مانع کل باشند. در طرح جفرسون اين مساله کاملا به اجرا در آمده به صورتي که اگر چه يک نظام کلي مشهود است اما هر يک از بنا ها هويت مخصوص خود را دارا هستند.
در پروژه هاي يزرگ گاهي طراحي مسيرهاي عبور (سيرکولاسيون) در جاي ايده فراسازمانده قرار مي گيرند. براي مثال در پروژه موزه هوا و فضاي واشنگتن – اثر هلموت ، اوباتا کاسابوم – ايجاد و توسعه فضاها در اطراف مسيرهاي عبور انتخاب هوشمندانه طراحان بوده و چرا که اين کار آنها باعث شده تعداد بازديد کنندگان از حداکثر پيش بيني شده هم فراتر رود.
در قرن نوزدهم ميلادي در مدرسه بوزار فرانسه روش آموزش متفاوتي شکل گرفت که اسکيس (esquisse) و طرح خام (parti) از فرآورده هاي مفهومي و گرافيکي آن هستند در اين روش دانشجويان بايد توانايي ارائه مفهومي (Conceptual) خود را به سطوح بالا ارتقاء مي دادند. از آنها خواسته مي شد تا ابتدا کانسپت و طرح اوليه را در چند ساعت ابتدايي کاربردي پروژه مشخص کنند و تا انتها به اين طرح وفادار بمانند. ادوارد ب=لاربي بارنز براي توصيف رابطه کانسپت و دياگرام اوليه با پروژه کامل شده و اين که اين کانسپت و دياگرام بايد ساده شده آن پروژه باشند از اصطلاح برگردان مترجمان بي واسطه (Literal translation) بهره گرفت. به عقيده بارنز کانسپت يک پروژه بايد حتي با يک طراحي ساده روي يک دستمال کاغذي هم قابل بيان و ارائه باشد. به شکلي که اين دياگرام اوليه به وضوح شفافيت ساختمان تمام شده روي همان دستمال کاغذي مشاهده کرد. به گفته او : يک بنا مي بايد داراي طرحي قوي و معمارانه – نه مجسمه شکل يا نقاشي وار – باشد طرحي که مرتبط با فعاليت درون ساختمان باشد ..................هر وقتي از يک معمار سوال مي شود که روي چگونه ساختماني کار مي کني؟ او بايد بتواند به سرعت طرحي ذهني يا دياگرامي از ايده معمارانه خود ارائه کند.
کانسپت ها و طراحي معماري
شکل گيري کانسپت پديده اي خود به خودي نيست بلکه نيازمند تلاشي متمرکز براي گرد آوري و ترکيب مسائل مختلف است. گردآوري اين مسايل کاري هوشمندانه است کاري به عقيده بسياري از طراحان ، معماران ، منتقدان نويسندگان هنرمندان متشکل از 10 درصد الهام و استعداد و 90 درصد پشتکار و سخت کوشي است. شکل دهي کانسپت براي بسياري کاري نا آشنا است. همچنين دانشجويان اندازه فراگيري و درک ساير مباحث طراحي در اين مورد با سختي مواجه اند. در زمينه تقويت مهارت کانسپت سازي سه مانع اصلي وجود دارند. اولين مانع مربوط به چگونگي برقراري ارتباط . دومين مانع مربوط به کمبود تجربه و سومين مانع مربوط برقراري سلسله مراتب هستند.
اولين مشکلي که يک دانشجو با آن مواجه مي شود برقراري ارتباط است. نکته جالب در اين رابطه اين است سخت ترين کار اين اين نيست که چگونه کانسپت خود را به ديگران معرفي کنيم بلکه چگونه بايد آن را براي خود تشريح کنيم. به همين خاطر طراحان مي آموزند ، تا قبل از تشريح ايده هاي خود براي ديگران نوعي ديالوگ به عنوان مترعه در ذهن خود برقرار سازند ، مشکل ديگر برقراري ارتباط گرافيکي است متاسفانه بسياري دانشجويان در ترسيم و طراحي ايده مورد نظر خود اکراه دارند. در معماري هر آنچه که قرار است ساخته شود مي بايست ابتدا ترسيم گردد . پروسه ترسيم و طراحي بايد در مراحل ابتدايي کارآغاز شود تا طرح پيشنهادي و کانسپت آن بتوانند دائما نقد و اصلاح شوند.
لويي کان نوشته اي اين نکته را ياد آور مي شود که مشکل برقراري ارتباط بين يک ساختمان منسجم در ذهن و طراحي هاي اوليه بين همه دانشجويان عموميت دارد:
روزي دانشجويي جوان نزد من آمد تا سوالي بپرسد. او گفت در ذهن خود فضاهايي پر جذبه را تجسم کرده . فضاهايي که جريان وار بر مي خيزند و شکل مي گيرند. بدون آغاز و بدون پايان . از جنس ماده يکپارچه بدون بست و اتصال و به رنگ هاي سفيد و طلايي . و پرسيد چگونه است که وقتي اولين خط را بر روي کاغذ قرار مي دهد روياي او شروع به رنگ باختن مي کند؟ اين پرسش خوبي است ... پرسشي است در باب پيمايش پذيرها و پيمايش ناپذيرها .. براي بيان ديده در معماري و موسيقي مي بايست از ابزارها و امکانات قابل سنجش بهره گرفت. اولين خطي که بر روي کاغذ کشيده مي شود خود ميزاني است از آنچه نمي توان به طور کامل آن را بيان کرد.
زمينه دوم مشکلات و موانع هم در مواقع توسعه يافته همان قسمت اول است. کانسپت ها شکل است خصوصا اگر موضوعي تازه و ناشناخته در معماري باشند. از آنجايي که بسياري از ساختمان شکل دادن هاي ساخته شده از کانسپت بي بهره اند و ازآنجايي که اکثر منتقدان و معماران از نوشتن درباره آنها خودداري مي کنند. اين مساله که طراحان پويا کانسپت و درک جايگاه آنها در ساختمان ها نداشته باشند امري نسبتا بديهي به نظر مي رسد. به طور خاص علاقه اي به سومين زمينه مشکلات را مي توان به مسائل مربوط به برقراري سلسله مراتب متناسب دانست. دانشجويان پويا بسيار با اين گونه مسائل دست به گريبان هستند. که به علت کمبود تجربه به سختي مي توانند درباره شايستگي کانسپت قضاوتي صحيح داشته باشند. حال اينکه معمار مي تواند قضاوتي با تامل داشته باشد. به طور کلي درک روابط موجود بين ايده ها و تصورات و کانسپت ها کمکي شايان در زمينه عبور از اين سه دسته مانع خواهد کرد.
ايده ها:
ايده ها تفکراتي معين و غير چناليزوازانه هستند که از مشاهدات مدارک و انديشه براي ما حاصل مي شوند. در معماري ايده ها شامل مسائل مختلفي مي شوند مانند چگونگي جهت گيري ساختمان ها، جانمايي يک آشپزخانه در يک واحد ، روش هاي بهره گيري از جريان طبيعي هوا ، ارزش انرژي و حفظ و صرفه جويي در آن ، اهميت مصالح ، دوام ، تعامل بين اجسام مناسبترين راه هاي برقراري ترتيب فضايي و يا چيزهاي از اين قبيل . بنابراين ساختمان و طراحي آن شامل بسياري تصميمات کوچک است و طبيعتا کسب مهارت و ارتقا آن در جهت توليد ايده ها و کانسپت هايي که توانايي پاسخگويي به اين گستره وسيع از امور را داشته باشد از اهميت بسزايي برخوردار است.
فرانک لويدرايت نمونه خوبي از معماراني است همواره ايده هاي زيادي براي اجراي کارها داشته اند. جان استوارت در کتابي تحت عنوان خانه ها اوسانيان اثر رايت (Wrights usonion House) 35 ايده رايت در باب طراحي و ساخت منازل مسکوني کوچک را نقل کرده است. به همين ترتيب کريستوفر الکسندر و همکارانش در کتاب رمان الگوها (Apatten Language) بيش از 1000 ايده مختلف در باره رفتار و واکنش انسان ها نسبت به محيط هاي مختلف را در چهارچوب الگويي ذکر کرده اند. اين ها (ايده هاي رايت و الکسندر) در مجموع در حکم چيزي مانند کتاب مقدس ايده ها براي طراحان ساختمان هستند. البته چه نظريات رايت و چه الگوهاي الکسندر هيچ کدام حالت به هم پيوسته اي ندارند. مثلا اگر چه همه ايده هاي رايت را به وضوح مي توان در کارهاي تکميل شده او مشاهده کرد اما او آنها را به صورت جملات و کلمات مستقل از هم ارائه کرده و برقراري ارتباط مفهومي بين آنها بر عهده شخص طراح ، سازنده است.
تصورات : تصورات تنها شباهت زيادي با ايده ها دارند به جز اينکه تصورات قطعيت ندارند به طور پيش فرض تصورات در مقايسه با ايده ها از اساس و تکامل و اغلب اهميت کمتري برخوردارند.
ممکن است تصور شود که تصورات نمي توانند نقشي در شکل دادن کانسپت ها داشته باشند. اين نتيجه گيري درستي نيست. در علم سينکتيک يا همان تجربه و تحليل مسائل علمي اصلي اساسي به نام توليد اتفاقي ايده ها وجود دارد که بر اين اساس هنگام تحليل مسائل که به طريق از راه هاي موجود قابل حل نيستند ، هر ايده يا تصور تازه مي تواند سبب گشايش شود. بخش کوچکتري از افراد اين توانايي را دارند تا با استفاده از سينکتيک و يا ساير روش هاي توليد انديشه به ارائه ايده هاي متنوع براي مسائل بپردازند. ايده هايي که اگر چه ظاهرا بي معني و بي ارتباط و گاهي موهومي به نظر آيند ولي در واقع مرحله آغازين اهميت روند تحليل مسائل را مي سازند. در معماري هم گاهي عناصر يک کانسپت ايده آل را به هيچ عنوان نمي توان در يک جا جمع کرد. در اين صورت شايد استفاده از تصورات براي رسيدن به کانسپت به عنوان تکنيکي اساسي براي شکل دادن کانسپت و البته در نتيجه عدم تجربه کافي در طراحي و کانسپت سازي – ضروري باشد. دانشجويان مي توانند هنگامي که قصد شکل دادن کانسپي را دارند ابتدا تصورات خود را شکل دهند.
کانسپت ها و ايده ها:
کانسپت ها از اين نظر که تفکراتي حاصل از ادراک ما هستند تشابه زيادي با ايده ها دارند. با اين تفاوت که کانسپت ها داراي يک ويژگي خاص خود هستند. و آن اين که اين تفکرات معطوف به راه هاي گرد آوري چند عنصر و ويژگي در يک کل دارد هستند. در معماري کانسپت همچنين تعيين کننده چگونگي تاثير گذاري جنبه هاي مختلف نيازمندي هاي بنا بر طراحي و ساخت آن از طريق اجتماع در يک انديشه خاص است و کانسپت در معماري موضوعي هدفمند است . نتيجه تلاش متمرکز و خلاقانه در يکپارچه کردن عناصري به ظاهر نا متشابه.
اروسارينن و ادوارد لترتبي بارنز دو معمار آمريکايي هستند که همواره با کانسپت ها در ارتباط بوده اند. سارنين چنين پيشنهاد مي کند :
هويت يا بيان تنها زماني قابل انتقال مي شود که کل بنا به صورت يک تعبيه جامع درآيد. مانند هر اثر هنري يک کانسپت ساده و قوي بايد بر کل کار غالب باشد و تمام اجزا مي بايست به شکل فعال بخشي از اين حالت کلي باشد. اين مساله در مورد و اساسي ترين و ابتدايي ترين عناصر مانند پلان يا سيستم سازه گرفته تا متاخرترين آنها مانند رنگ ديوارهاي داخلي يا دستگيره هاي در صادق است. به عقيده من اين هدف يعني بوجود آمدن اين تعبير جامع والاترين و مشکل ترين اهداف است و البته بايد بيش از هر چيز ما را به خود مشغول دارد.
بارنز هم ديدگاهي مشابه ارائه مي دهد:
در هر پروژه اي فرديتي ذاتي نهفته است و در حالت ايده آل يک تفکر قدرتمند مرکزي ساير فعاليت ها را ايتا يا روان اين تفکرات در ارتباط با انسان در فضا است.
سناريوهاي کانسپچوال ( مفهومي )
با توجه به اينکه هر نوع بنايي مي تواند صدها نياز خاص خود داشته باشد که اين تازه غير از نيازها و اهدافي است که شخص معماربر آن مي افزايد. دستيابي به کانسپت واحد که همه اين عناصر را به هم همبسته سازد امري بلند همتا و البته بلند پروازانه است. معماران درمقالات و نوشته هايي مربوط به کانسپت هاي طراحي خود مساله گره زدن فاکتورها و تفکرات مهم و تاثير گذار در طراحی های مربوط به هم را در نوعي اشيا يا سناريئي کوتاه مطرح مي کنند.
وقتي هدف از ايجاد يک کانسپت فوق در پروژه ترکيب اعضا مختلف در يک کل واحد باشد ، يک معمار مي تواند در نهايت پروژه خود رابه صورت ترکيبي از چندين کانسپت را مربوط به اعضاي مختلف سند اين نوع بينش در طراحي را افزايش (incremental) مي نامند. ديدگاه افزايشي عبارت است از پرداختن به هر بخش به صورت مجزا با توجه به نياز آن و به تلاشي براي يافتن يک کانسپت کلي.
بخش ديدگر ديدگاه متوجه معمار و توجه او به گستردگي محتواي کانسپت است.
مارتين اگر چه به خاطر علاقه وافرش به حضور کانسپت مشهور است. اما همواره فقط به شکلي کلي در باره کانسپت ساختمان هايش صحبت کرده. براي مثال در اظهار نظر در مورد ساختمان مرکزي شرکت جان ديگر اگر چه حکمت انديشه هاي نهفته در پروژه را ارئه مي کند اما نتواند کمکي به پاسخ دادن ديگران سوالات اساسي معماري بلند سوالاتي از قبيل اين که ساختمان چند پاره شده يا اينکه چرا ساختمان در دو سوي يک گودال قرار گرفته؟
مارتين اغلب فقط براي يک يا دو جنبه کار کانسپت ارائه مي کند و ساخت و رشد ساير جنبه ها را به شرايط وا مي گذارد. ديدگاه دستيابي به يک کانسپت کلي همچنين تشابه زيادي به روش خلق اسکيس اوليه و وفاداري به آن تا انتها که در بوجود آمدن دارد.
کانسيچوال به مضمون کانسپت وسعت بيشتري مي دهد و موارد بيشتري را در آن ميگنجاند و در نهايت تصاوير بيشتری از پروژه پيش چشم مي نهد.................. سناريوي کانسيچوال مي تواند مشخص کند که چگونه تمام ايده هاي با اهميتي که ممکن به طور جداگانه بيان کردند. مي توانند به شکل مفصل تري به رشته تحرير درآيند. متني که در ادعه مي آيند از سناريوهاي طولاني تري انتخاب شده اند. که به وسيله معماراني با سبک هاي مختلف و با گرايش مشابه به کانسپت نوشته شده اند.
فرانک لويد رايت مي گويد:
چرا نمي توان معبدي ساخت - حساس تر از احساس – و نه فقط براي خود که براي انسان ، متناسب کاربري هاي او ، به عنوان جايي براي آشنايي و براي اينکه انسان به خاطر خدايش هم که شرط به خدا بنگرد يک ملاقات خانه و جايي براي اوقات خويش ، فضايي زيبا متناسب اين منظور آفريد و با همين حس آن را آراست. ساختماني طبيعي براي انسان طبيعي ...
چنين فضايي شبي در ذهن شروع به شکل گيري مي کند ، و در آن هنگام بايد به ايناي ايده هاي معمارانه گام نهد و مهم ترين اين است که فضايي چنين با شکوه را در ذهن حفظ کنيم و بگذاريم تا خود فضا کل عمارت را شکل دهد ، بگذاريم فضاي درون ، معماري بيرون باشد.
کوين روش مي گويد:
ما سعي داريم نوعي حس ارتباط بيافزينيم ... در موسسه اي که مساله هدف مشترک اهميت بسزايي دارد. عده اي از مردم ساعت ها کار خود را وقف هدف مي کنند .... بگذاريد بگوييم آنها مشغول فراهم کردن شرايطي بهتر براي دنيايي که در آن زندگي مي کنند هستند . در موسسه فورد آنها خود بخشي از يک دستگاه هستند. دستگاهي معقول که در صورت هدايت صحيح مي تواند باعث پيشرفت و ترقي بسياري از مناطق شود. پس بايد فرض کنيم با مردمي متعهد سر و کار داريم که مسير خود را رها کرده اند تا به اين سازمان بپيوندند و اين فقط يک مشعل ديگر براي آنها نيست.
اکنون ما 300 نفر با چنين هدف مشترکي داريم. در چنين جامعه اي اين حقيقتا مهم است که هر کس از ديگري با خبر باشد و اين آنها را در مقصود مشترکشان ياري خواهد داد.
ما خانه اي براي آنهايي مي سازيم و يکي از اهداف اصلي ارتقا حس ارتباط است و با اين طرح آغاز مي کنيم که اين خانه تنها يک ساختمان اداري ساده نيست بلکه موجودي کاملا متفاوت است.
ادوارد لارابي بارنز مي گويد :
ما تلاش مي کنيم معماري بسازيم که با هنر رقابت نکنند و بتوانيم اولويت ها را در جاي صحيح خود بگذاريم. ما مي خواهيم که بازديد کننده نقاشي را در فضا مجسمه ها را در مقابل آسمان و حس دائمي را به خاطر بسپارد. اين حس جريان بيش از فرم اهميت دارد. ترتيب قرار گيري فضاها بايد هدايت کننده باشد. و همواره حس ظريفي از آگاهي نسبت به مقصد وجود داشته باشد. مانند يک رودخانه ، همزمان معماري بايد نسبتا کم حادثه و خروشان باشد.
يک سناريوي کانسپچوال مانند نمونه هايي که ذکر شد محصول يک پروسه تکاملي است. پروسه اي که از دل مراحل رشد و کانسپت ها خود اغلب حاصل از جرقه هايي در تفکر وبينش هستند .
ازاصلاح و ابهام زدايي مختلفي عبور کرده. اگر چه ممکن است قسمت هاي مختلف سناريواز قبيل شرط باشند اما سناريو از تفکرات و انديشه هاي حاصل شده در طول روند طراحي هم براي همبسته کردن هر چه بيشتر آن ها استفاه مي کند.
يک مثال عملي براي تکميل افزايشي سناريوها پروسه طراحي شارت است. شارت ( در مدارس معماري) به معني تلاشي در آخرين لحظات براي به انجام رساندن کارهاست. اين اصطلاح از لفظي فرانسوي به معني گاري يا چرخ دستي گرفته شده ، و اشاره به گاري ها يا چرخ دستي هايي دارد که دانشجويان قرن 19 معماري در فرانسه براي حمل طرح هاي خود به محلي که همه براي ارزش يابي کارها در آن جمع مي شوند ، از آنها استفاده مي کردند طرح هاي آنان اغلب در طول همين مسير و روي همين چرخ دستي ها به اتمام مي رسيد. شارت همچنين روشي است که کارفرمايان از آن براي مشارکت دادن افراد و يا سازمان ها هاي مختلف در روند برنامه ريزي و طراحي پروژه استفاده مي کنند. يک شارت گروهي يعني يک دوره کاري فشرده که ارائه واصل اخذ و تصميمات را محدود به فرصتي چند روزه مي کند. گروه هاي مختلفي با طرز تفکرهاي متفاوت و اغلب در حالتي رقابتي با هم در شکل دادن ايده و کانسپت يک پروژه شرکت دارند. نقش يک طراح حرفه اي هماهنگ کردن و تقويت همکاري اين شرکت کنندگان است. در طول چنين دوره اي او ابتدا ايده هاي مقدماتي هر يک از اين بخش هاي شرکت کننده را دريافت مي کند و سپس مبحث را به سمت تبيين مسائل مبهم و اساسي هدايت مي کند. و در نهايت مساله اولويت بندی را مشخص مي کند. يک رهبري موثر به برطرف کردن تضادها و ناهماهنگي هاي موجود کمک و گروه کاري را به سمت سازماني و اتخاذ تصميمات راهنمايي مي کند.
سلسله مراتب کانسپت
درک رابطه تقدم و تاخري موجود بين تصور ، ايده ، کانسپت و سناريوي کانسپچوال در واقع سرآغاز روند دستيابي به کانسپتي مناسب براي يک بنا است . اين رابطه به اين صورت ترتيب داده مي شود : تصور – ايده – کانسپت – سناريوي کانسپچوال . که بر اساس الگوي افزايش پيچيدگي ، متناسب بودن و عمق فکري است. در مراحل ابتدايي پروژه همواره فرصت براي متصور شدن ايده ها وجود دارد خصوصا اگر ذهن توانايي و تمايل پذيرش تفکرات خلاقانه غير عادي و پر تخيل را که مي توانند راه حل و گره گشاي بسياري از نيازها باشند ، داشته باشد . پس از اين ، معماران زماني که بيشتر با پروژه آشنايي و از مسائل آن آگاهي پيدا مي کنند کم کم برخي از تصورات و ايده ها را با اهميت تر و مناسب تر از بقيه تشخيص مي دهند. سر انجام شباهت ها و جذابيت هاي بالقوه و دسته بندي ايده ها شکل مي گيرند و بر پايه اين ملاحظات مسير قطعي انجام گرفتن فعاليت ها در آينده مشخص خواهد شد.
مينيات و انتقاد از خود :
مساله بر گزيدن فرمي مناسب براي يک کانسپت در مقايسه با نقدي که خود کانسپت در طول شکل گيري آن انجام مي پذيرد. در سطح پايين تري از اهميت قرار مي گيرد. در چنين ديالوگي انتقادي مهم ترين سوال مي تواند چنين باشد که آيا اين ايده ، مناسب چنين پروژه اي هست؟ در نهايت خود کانسپت و راهکاري که ارائه خواهد کرد بايد متناسب با نيازهاي پروژه و آميخته با فعاليت هاي بنا باشد.
در پرسش از مناسب بودن مورد جالب ديگری هم وجود د ارد و آن اين که آيا اساسا نيازي به کانسپت ها براي همه انواع ساختمان ها هستند؟ آيا آنها فقط براي بخشي از بنا ها مناسب اند؟ در بحث ها و اظهار نظر هايي که معماران و منتقدين ارائه داده اند اين مساله که آيا همه بناها از نظر کالبدي وتندیس گونگي داراي اهميت هستند يا خير. و اين که ساختمان هايي بايد برجسته تر و چه ساختمان هايي بايد در پس زمينه قرار گيرند. مورد بررسي قرار گرفته. جورج بيرد - معماري در شهر تورنتو – اين گونه پاسخ مي دهد : کانسپت ها در ساختمان هاي کم اهميت تر به اندازه ساختمان هاي برجسته مهم هستند. او بر روي پروژه هاي ساده اي را دارد که درآنها رسيدن به کانسپتي مناسب به منظور ايجاد فشردگي و نظم کافي براي ساختن يک معماري خوب امري حياتي بوده ، براي مثال در يکي از پروژه هايش الحاق فضايي جديد به يک خانه کوچک بوده کانسپت او حفظ گرمي نزديکي فاز موجود بوسيله تقويت حس مسيحيت طرح پيشنهادي اش بود.
انواع پنجگانه کانسپت:
1- به طور کلي پنج نوع کانسپت وجود دارند : کانسپت هاي قياسي (نگاه به ديگر چيزها) – استعاري ( نگاه به انتزاعات) جوهري essences ( نگاه به ماوراي نيازهاي برنامه) – برنامه اي ( نگاه به نيازها و اهداف خواسته شده) – ايده آل گرا ( نگاه به ارزش هاي مطلق)
کانسپت قياسي (Avalogies)
از پنج گونه ذکر شده مقايسه احتمالا متداول ترين راه شکل دادن کانسپت ها ست. مقايسه روابط عيني موجود بين اشيا را آشکار مي کند. اگر موضوعي حضور تمام ويژگي هاي مورد نظر را در خودش داشته باشد آنگاه مي تواند به عنوان الگويي براي طراحي پروژه در نظر گرفته شود. تا قبل از ظهور مکتب مدرن معماران تصور مي کردند که همه شاه کارهاي معماري در شهر بوجود آمده اند. و وظيفه معمار در اين ميان اين بود که در يابد کدام بناي قديمي مي تواند الگويي مناسب براي پروژه در حال طراحي باشد. زماني اصلي ترين الگوي قابل قبول براي کليسا ها و کالج ها و دانشگاه ها گوتيک ، براي بانک ها ، دوريک يوناني و براي ساختمان هاي مقر حکومت سنت پيتر در نظر گرفته مي شود.
نمونه هاي برخي از اين مقايسه ها بيش از بقيه يافت مي شوند. يکي از رایج ترين آنها الگوي خيابان روستايي يا همان گذري سر پوشيده در ميان مغازه ها است. مانند گالريا در طراحي خوابگاه دانشگاه آلبرتا در ادمونتون است. در اين جا واحد هاي دانشجويان مجرد و دانشجويان مزدوج در کنار هم قرار داده شده اند. آپارتمان ها در امتداد يک گذر داخلي با سقفي مخفي وار که نور را فراهم مي کند قرار گرفتند. در طراحي پروژه صحت و نحوه انجام گيري اين مقايسه مورد توجه معماران قرار داشته است و در اين رابطه در برخي از موارد بهينه سازي هم انجام داده اند که نمونه آن استفاده از پنجره هاي تانل داري است که به درون گذر باز مي شوند. آنها در مراحل ابتدايي کار دريافتند که ديد پرسپکتيوي امتداد گذر فاقد زندگي و رنگارنگي نمونه هايي است که قبلا بررسي کرده اند. چيزي که در تصاوير به جاي مانده اند بندهاي آويز لباس هاي رنگارنگ در ذهن آنها وجود داشت ولي طرحشان فاقد آن بود. به منظور بازنمائي اين پويايي بصري آنها پنجره هاي مخصوصي مشرف به گذر طراحي کردند. پنجره هايي که در آنجا پانل هايي مسلب و رنگارنگ و نه شيدکوست بودند و وقتي گشوده مي شوند علاوه بر جريان هواي اضافي براي داخل نمايي از جريان حرکت و فعاليت در گذر را هم مورد نظر معماران را بوجود آورده. يک نمونه ديگر پروژه تري تاپس (Tree-tops) اثر ديويد گلسر از مارکيس ، ستولر ، گلسر در کاروليناي جنوبي است. در اين پروژه سيستم راهرو ها و پل هاي ارتباطي اي که در ساختمان انبارها در ساواناي جورجيا وجود دارد به عنوان الگوي مناسب حل کردن بسياري از مسائل مربوط به جانمايي و سيرکولاسيون انتخاب شده با وجود اين که سايت پروژه بر خلاف ساختمان انبارها تخت و کاربري آن مسکوني است سيستم راهرو ها به خوبي جوابگو هستند.
اين چنين سنجش ها يا مقايساتي مي توانند فقط با توجه يک ساختمان خاص صورت نگيرند. لويي کان در مورد کانسپت طراحي اش در ساختمان تحقيقات پزشکي دانشگاه پنسيلواينا اظهار مي کند که در چند مورد مختلف از مقايسه ها استفاده کرده است. او توضيح مي دهد که تحقق برقراري ارتباط و مشارکت فکري از نيازهاي اساسي به شمار مي رود ، بنابراين اولين مرکز تحقيقاتي را با جايي براي گردهمايي ملاقات و آگاهي از فعاليت هاي يکديگر مقايسه کرد . اين کانسپت او مشابهت بسياري با روش ساختمان موسسه فورد دارد. کان همچنين با مشاهده وضعيت محققين پزشکي در محوطه دانشگاه پنسيلواينا که همواره به شکلي نا مناسب در سرتاسر محوطه پراکنده بودند ، کانسپت دوم خود را حول تصوير شخصيتي اين افراد شکل داد. او تفکرات خلاقانه و فعاليت هاي اين افراد در آزمايشگاه ها يشان را با کار هنرمندان در استوديو هايشان مورد مقايس قرار داد او مي گويد:
در کار ساختمان تحقيقات پزشکي من در دانشگاه پنسيلواينا اين واقعيت که آزمايشگاه هاي علمي در اصل بسيار مشابه استوديو هاي هنري هستند را مي توان مشاهده کرد .... اين طرح با ملاحظاتي که در مورد فضاهاي خاص و خدمات مربوط به آنها دارد بيانگر شخصيت واقعي يک آزمايشگاه تحقيقاتي است.
اگر چه کان توانستند کانسپتي مبتکرانه را از طريق انجام مقايسه اي صحيح بدست آورد و برخي حتي اين ساختمان را بنايي با اهميت در دهه 60 مي دانند اما در عمل کاربران آن با مشکلات زيادي روبرو شده اند.
يوناس سالک براي احداث ساختماني تحقيقاتي به نام خود نمونه هاي ساخته شده اين بنا را در سراسر آمريکا مورد مطالعه قرار داد. او از ساختمان تحقيقات پزشکي دانشگاه پنسليواينا در زمان فعاليت روزانه بازديد به عمل آورد و با کاربران آن به گفتگو پرداخت و از مشکلات آن آگاه شد. علي رغم نکات منفي اش اين ساختمان تنها موردي بود که در آن سعي شده بود تا مسائل فلسفي خلاقيت و آفرينش هم مورد توجه قرار گيرد و سرانجام لويي کان براي طراحي موسسه تحقيقاتي سالک در سان ديگو برگزيده شد.
استعارات و تشبيهات (کانسپت هاي استعاري) (Metaphores and Similes)
استعارات ، مانند مقايسه ها ، به آشکار کردن روابط بين اشيا مي پردازند. با اين تفاوت که اين روابط بيشتر انتزاعي هستند تا عيني در واقع تشبيهات ، استعاراتي هستند که از واژه هايي چون مانند و همانند براي بيان اين روابط استفاده مي کند. تشبيهات و استعارات تشخيص امکان ارتباط ميان الگوهاست مقايسه ها روابط عيني را مد نظر قرار دارند.
چارلرمور در بحثي اظهار مي کند که او علاقه دارد ساختمان ها مانند ژئود (Geode) باشد و اين تشبيه خود را در سناريويي چنين بسط مي دهد:
در سيحونز آليز ايالات جورجيا آپارتمان هاي ساحلي بيانگر چنين تصويري (ژئود مانند) هستند. در بيرون عظيم الجثه اما در درون مجموعه اي ديوارهاي رنگي و تزيين شده شاد است که فضايي دروني را احاطه کرده اند.
ژئود نمونه يک استعاره کانسچپوال است که نشان مي دهد چگونه يک ساختمان مي تواند همزمان دو تصوير داشته باشد. يک ساختمان مي تواند در نماي بيرون مناسب با ويژگي هاي محيط همسايگي اش و در درون تصويري متفاوت مثلا مفرح يا دراماتيک به اقتضاي کاربري اش داشته باشد. مثال هاي ديگري از اين دست را مي توان در کتاب در مرح معماري نوشته آقاي جيوپونتي پيدا کرد. تعريف آواز معماري خود يک تشبيه است: معماري مانند يک کريستال است از ديگر استعارات تشبيه هاي جالب توجه در اين کتاب مي توان : اوبلسيک يک راز است فواره يک نغمه است ، در يک دعوت است ، کولوناد يک همصدايي است ، يا خانه يک رويا است ، اشاره کرد
جوهري (کانسپت هاي جوهري) Essences
جوهره ها در واقع چکيده و متمرکز شده جنبه هاي مختلف مسايل پيچيده هستند و باز تابنده انديشه هاي دروني اين جنبه ها هستند. استنفورد اندرسون درباره علاقه لويي کان به جان مايه ها و استفاده او از استعارات چنين مي نويسد :
کان علاقه مند به فرم ها و هستي اشيا است. به جوهره آنها و عناصر و بيانگري آنها ، او مي گويد من همواره به طبيعت پديده ها فکر کنم و به ظهور و تبديل آنها به نهايتشان ......... هر ساختماني در واقع پاسخي است به آنچه برايش انديشيده شده و فضاي آن مشخص کننده جايگاه انسان هاست.
اولين وظيفه هر معمار اين است که برنامه اي راکه دريافت مي کند و برگردان فضايي آنها را ارائه بدهد و به اين ترتيب لابي يعني فضايي براي ورود، راهرو يعني يک گالري و بودجه يعني اقتصاد.
طراحان براي جستجو ي جوهره پروژه و بيان آن در قالب کانسپت روش هاي بسياري دارند. اين جستجو در واقع تلاشي براي رسيدن به ايده هايي است که قسمت هاي مختلف يک کانسپت پروژه را به هم مي پيوندد و به عقيده کان ديده گاه هايي که طراح را قادر مي سازد بر شرايط موجود مسلط شود و آنچه را که بايد به سرانجام برساند. يک راه عملکردي (پراگماتيک) عبارت است از بررسي برنامه و مشخص کردن سلسله مراتب موجود با اين فرض که اصلي ترين مساله (جوهره) آن است که در اين سلسله مراتب در جاي نخست باشد. در نهايت نتيجه چنين بررسي اي مي تواند در غالب تحليلي از برنامه و يا يک دياگرام گرافيکي ارائه شود.
تاکيد زياد بر اين جان مايه ها و ريشه هاي اصلي بر خلاف يک نگرش فلسفي ديگر درباره خلاقيت در معماري است که اتفاقا در قرن بيست هم طرفداران زيادي داشت. اين نگرش بر پايه اين عقيده قرار گرفته که هر معمار بايد با خلاقيت و ذهنيت خاص خود به آفرينش بپردازد .کساني چون فرانک لويد رايت يا اروسارنين و والتر گروپيوس ( از موسسين با وهاوس) از حاميان اين فلسفه بوده اند. گرايش عمومي به استفاده از منابع و نمونه هاي معماري پيشين – چه تاريخي و چه متاخر – به جاي نمونه هاي بومي هم عصر از زمان ظهور لويي کان در دهه 60 به عنوان يک طراح فرم ها مجددا مورد توجه قرار گرفت . او صريحا معماري روم باستان و آثار لوکوربوزيه را منابع اصلي الهام خويش بر شمرد. اگر چه او هيچ وقت درباره معاصرينش به صراحت سخني نگفته بود اما در زماني که مشغول طراحي ساختمان کتابخانه آکادمي ارکستر بود از کتابخانه طراحي شده بوسيله هيواستابينز در دانشکده پزشکي هاروارد با عنوان کتابخانه اي بسيار خوب ياد کرد. با مقايسه بين پلان ها و فضاهاي داخلي ميتوان شباهت هاي زيادي بين آن دو را ديد. نمونه ديگر جستجو براي کانسپت هاي جوهره گرا را مي توان آثار جان پورتمن مشاهده کرد. معروفترين کارهاي او هتل هايي با فضاهاي دراماتيک و مربع هستند. در کانسپت کارهاي او تصاوير ذهني و علاقه هاي او توجه به کاربردهاي بنا و هر کجا که ممکن بوده طراحي که ممکن بوده طراحي شهري اي متناسب با شهر موجود را مشاهده کرد. لابي هاي چند طبقه هتل هاي او – خصوصا در هتل هايت در سان فرانسيسکو – در اصل امکاني عمومي هستند که هم متعلق به خود هتل و هم متعلق به شهر هستند. درک بالاي پورتمن از آنچه که مي تواند توجه مردم را جلب نمايد و آنها را به وجود بياورد ، را در جزئيات کار او ديد.
لارس لروپ روش عملکرد ديگري ارائه مي کند. روش او در واقع ترکيبي از کانسپت مقايسه اي و جوهره اي است. هنگامي که او صورت مساله طراحي جديدي را دريافت مي کند ابتدا چند نمونه مشهور را که خصوصيات موجود در آنها مشابه جنبه هاي مختلف صورت مساله ي خودش است را مشخص مي کند و عکسهايي از اين نمونه ها که هر کدام حداقل يکي از ويژگي هاي مورد نظر او را در خود دارند انتخاب مي کند. سپس او در چند مرحله به تحليل اين تصاوير مي پردازد. سخت او از روي هر تصوير مجددا طراحي مي کند و به ويرايش آن ها مي پردازد تا ويژگي مد نظرش را برجسته سازد. اين ويژگي ها به تدريج به صورت فرضياتي ذهني اي درمي آيند که هر کدام در حکم يک درس طراحي هستند. اين فرضيات به هم افزوده مي شوند تا در نهايت مجموعه آن ها هدايت کننده طرح پيشنهادي او باشند.
سمبل ها زير مجموعه اي از جوهره ها هستند . سمبل ها بيانگر اين مطلب هستند که جان مايه ها مي توانند فرم ها و تصاوير قابل درک براي عموم تجسم يابند. با اين حال چرا بايد کسي تلاش کند تا طرح يک ساختمان رابراي سمبل سازي – که شايد نه چندان مهم هم باشد – مورد استفاده قرار دهد؟ پاسخ اين است که سمبل ها در تصاويري هستند که پاسخ هایي براي انگيزه هاي بصري ايجاد مي کنند. بنابراين همواره در ارتباط با انتظاراتي هستند که از بنا مي رود. يک ساختمان مي تواند همزمان مکاني براي انجام يک فعاليت و سمبلي براي آن باشد.
پاسخ مستقيم و حل مساله (کانسپت هاي برنامه اي) Programmatic
همه کانسپتهای تصويرگر در جوهره نماد فعاليت درون ساختمان نيستند . کانسپت ها مي توانند حول مسائل عملکردي تري شکل بگيرند . در حالي که توانايي حل صورت مساله هاي کار فرما مايه مباهات بسياري از معماران است. اما درحقيقت عده کمي هستند که مي توانند نگرشي عملکردي همراه با خلاقيت به حل اين صورت مساله داشته باشند و اکثرا هنگام ارائه راه حل هاي خلاقانه به مسائل ابتدايي کارکرد بی توجهي مي کنند.
جيواوباتا بحث پيرامون طرح پيشنهادي اش براي موزه هوا فضا در واشنگتن بر اهميت داشتن اين مطلب که در پروژه هاي عظیم حل کردن کدام مساله اساسي تر است تاکيد مي کند. اهميت اين مساله زماني دو چندان مي شود که فاکتور اقتصادي پروژه حساس افزايش هزينه ها در اثر تورم وجود داشته باشد.
صورت مساله اصلي در موزه هوا فضا سير کولاسيون چگونگي هدايت جمعيتي بزرگ است و کانسپت ارائه شده عبارت است از يک گذر دو طبقه که تعدادي فضاي بسته نمايشگاهي را به هم مرتبط مي کند . همچنين سه سالن چند طبقه براي نمايش جاذبه هاي اصلي موزه طول مسير قرارداده شده اند. بازديد کنندگان موزه در مورد ترتيب بازديد خود داراي حق انتخاب هستند و البته علت اين است که مجموعه موجود در موزه بزرگ تر ازچيزي است که بتوان يکباره همه آن را مورد بازديد قرار داد. پس از ارزيابي الگوي سيرکولاسيون موجود که بازديدکنندگان را به جاي جاي موزه هدايت مي کند مشخص می شود که در سال اول موزه دو برابر مقدار پيش بيني شده بازديد کننده داشت. بدون اين طرح سيرکولاسيون ساختمان قطعا کارايي موجودش را نمي داشت و احتمالا ميليون ها بازديد کننده را ناميد مي کرد.
ايده آل ها (کانسپت هاي ايده آل گرا
بر خلاف انواع قبلي کانسپت ها که در آنها معمار مي بايست به درون پروژه وسا يت پروژه هاي مشابه بنگرد تا کانسپت مناسب را پيدا کند ، در اين نوع خود معمار مفهومي جديد را به درون پروژه مي برد. اگر اين کانسپت او انتخاب صحيحي باشد به خاطر تنوعش مورد تعيين قرار مي گيرد و اگر اين چنين نباشد به خاطر اين پيش فرض غلط صلاحيت و شايستگي او زير سوال خواهد رفت. ايده آل ها در واقع نماينده نهايت اهداف و روياهاي يک معمار هستند.
براي مثال کانسپت ايده آل يک معمار مي تواند در رابطه با مصرف بهينه انرژي در ساختمان باشد که در اين صورت موارد زير را در ساختمان اجرا کرد : دسته بندي فضاها ، با توجه به نياز فضاها به گرما ، عدم طراحي پنجره در قسمت پشتي ساختمان که مي توان آن را به سمت خودش بتدهاي سرد قرار داد:
زاويه دار کردن سطوح نصب به منظور نصب کولکتورها و طراحي براي خود کفايي کل سيستم.
نمونه تاثير ايده آل ها بر شکل گيري کانسپت را مي توان در کارميس وندرروهه مشاهده کرد. کانسپت ايده آل ميس براي ساختمان عبارت است از فضايي بزرگ ، باز و جدا نشده که او آن را فضاي جهاني خواند و اين فکر را براي هر پروژه اي که طراحي مي کرد صحيح مي دانست. چنين فضايي براي بناهايي چون اتحاديه هاي دانشجويي ، کتابخانه ها ، ساختمان هاي آموزشي بسيار مناسب بودن ايده آل هاي مي توانند تاثير مثبت زيادي داشته باشند و اگر معماران در پروژه ها به آنها رجوع نکنند و از آنها در شکل دادن کانسپت ها بهره نگيرند. در واقع کار را سخت تر کرده اند. تجارب قبل آنها و مهارت هاي ذهني نشان – پروژه جديد – کمکي نخواهد کرد و همکاري را مي بايد از مرحله طراحي هاي بسيار ابتدايي آغاز و اين نه به نفع کارفرما و نه به نفع معمار خواهد بود. معماراني که اين توانايي و انعطاف پذيري را داند که دو پروژه هاي مختلف با ايده آل هاي متفاوتي کار کنند در ارائه خدمات به کارفرما ي خود داراي برتري هستند.
چکيده بحث :
تصورات ، ايده ها ، کانسپت ها ، و سناريوهاي کانسپچوال در مجموع زنجيره اي را مي سازند که مي تواند يکي از مباني مهم در طراحي معماري باشد. کانسپت ها عناصر مختلف طراحي را در يک کل منسجم گرد هم مي آورند و معماران را قادر مي سازند که با هدايت منابع و توانايي هاي خود آنها را در طراحي جنبه هاي مهم يک پروژه به کار گيرد. سناريوهاي کانسپچوال خود مجموعه اي از چند کانسپت قابل قبول هستند که مي توانند براي تشريح و ارائه نظرات بين معمار با کارفرما و همچنين معمار با خودش به کار گرفته شوند. شايستگي و مناسب بودن يک کانسپت در عوامل اساسي به شمار مي آيد. بدون وجود پروسه در طراحي نقد آن ممکن است . به طور کلي پنج کانسپت وجود دارد : مقايسه ( يا روابط عيني) – استعاره ( يا روابط انتزاعي) – جوهره ( يا جنبه هاي ذاتي) – برنامه اي ( يا پاسخ عملکردي) – ايده آل (يا ارزش هاي خارجي)
مهم ترين نکته اي که بايد بدانيم اين است که جستجو براي کانسپت هاي مناسب و به کارگيري آنها در طراحي معماري همواره به خلق معماري اي خوبي کمک خواهد کرد.
مطالب مشابه :
کانسپت در معماری
روانشناسی فضاها در معماری شرایط اقلیمی و خصوصیات آب و هوایی معماری مدارس (کانسپت های
کانسپت
شارت ( در مدارس معماری) ۱- به طور کلیس پنج نوع کانسپت وجود دارند : کانسپت های قیاسی
ایده و کانسپت
لایه های گوناگون معماری کانسپت مورد نظر مسولان دانشگاه اين چنين که اگر ( در مدارس
معماری باهاوس
کانسپت - معماری آن هنوز نیز در رشته های هنر و معماری مکانی بود که ترکیبی از مدارس معماری
دغدغه های دانشجویی : مهندسان بی سواد
کانسپت - دغدغه های - در مراکز آموزشی ما اعم از مدارس، دانشکده ها و دانشگاهها چه میزان
کانسپت در معماری...؟
شارت (در مدارس معماری) پاسخ مستقیم و حل مساله (کانسپت های برنامه ای)
کانسپت ؟!
دانلود معماری - کانسپت ؟! - از قاشق غذاخوری تا شهر؛دامنه کار معمار را تعریف میکند!
کانسپت در معماری
شارت (در مدارس معماری) پاسخ مستقیم و حل مساله (کانسپت های برنامه ای)
برچسب :
کانسپت های مدارس