26 مرداد سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی گرامی باد
حاج محمدعلی پردل فرزند مرحوم حاج شیخ جلال پردل از دیار اردکول متولد1327 وی درزمان اسارت 35سال داشت در تاریخ04/12/1362به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمد ودر مردادسال 1369به میهن اسلامی بازگشت.( دومین نفر نشسته از سمت چپ با لباس سفید)
آنچه دراین گزارش می خوانید فقط بیان یکی از خاطرات آزاده محمدعلی پردل است که با تمام سختی هایش اما به عشق امام حسین(ع)ازآن به عنوان یکی از شیرین ترین خاطرات یاد می کند.
محمد علی پردل با نام مستعار دوران اسارت " رضا هزاره " مسول شورای وقت اردو گاه
پس از قبول قطع نامه 598 توسط ایران ، صدام در یک نطق تلوزیونی اعلام کرد که کلیه اسرا از امروز مهمان ما هستند لذا قبل از بازگشت به کشورشان همه را به زیارت کربلا ببرید .
اسرا که از قبول قطع نامه بسیار ناراحت بودند و پس از آن که حضرت امام (ره) فرمودند : من به خاطر رضای خدا این جام زهر را مینوشم برای همه یقین حاصل شد که قبول قطع نامه بر امام تحمیل شده ، به هم دیگر می گفتند داستان جنگ صفین تکرار شد ، ما با چه رویی به ایران برگردیم؟ جواب پدر و مادر شهدا را چه بدهیم؟ مرگ در زیر شکنجه های بعثیون برای ما بهتر است از بازگشت به ایران بدون پیروزی .
این قصه پر غصه خیلی بچه ها را آزار میداد . وقتی صدام دستور داد اسرا را به زیارت کربلا ببرید همه خوشحال شدند و از اینکه میتوانند در کنار مرقد مولایشان با ایشان درد دل کنند و شکایت یاران بی وفای امام عزیزشان را که جام زهر را به ایشان نوشاندند به پیش سرور و سالارشان ببرند همه را خوشحال کرده بود ، می گفتند : عدو شود سبب خیر ، اگر خدا خواهد . نوید زیارت کربلای معلا همه ی خاطرات تلخ اسارت را از یاد برده بود و همه خوشحال لحظه شماری میکردند .
ناگهان جرقه ای بچه ها را از خواب غفلت بیدار کرد چند سوال ذهن همه را مشغول کرد :
چه شده که دشمن خون اشام یک مرتبه شده دلسوز ما ؟ نکند شیطنتی در کار است ؟ نکند با این کار میخواهد یاد ظلم ها و شکنجه های چند ساله را از بین ببرد ؟ شاید میخواهد کینه اسرا را نسبت به خود تقلیل دهد ؟ نکند این کارش یک حرکت تبلیغاتی باشد به نفع خودش علیه کشورمان ؟ و ...
لذا همه را به تامل وا داشت که نکند دشمن از ما سوء استفاده کرده و یک جریان تبلیغاتی به نفع خودش برای سرپوش گذاشتن بر سالها ظلم و جنایتش بر اسرا راه اندازی کند ، لذا جلسه شورا ( تشکیلات مخفی که توسط فرماندهان و روحانیون جهت تصمیم گیری در کلیه امور اردوگاه راه اندازی شده بود ، این شورا از 5نفر که بر اساس رای گیری انتخاب شده بودند یک نفر مسول شورا یک نفر روحانی که مصوبات خلاف شرع را وتو میکرد و 3 نفر نماینده اسرا ) ،(لازم به ذکر است که عراقی ها خیلی تلاش کردند که اعضای این تشکیلات مخفی را شناسایی کنند ولی به لطف خدا و همت دوستان با وحدتی که بین اسرا وجود داشت دشمن هرگز موفق به این کار نشد ) جهت بررسی موضوع تشکیل و قرار شد از کل اسرا نظر خواهی و پس از ان جهت رفتن یا نرفتن به کربلا تصمیم گیری شود .
سرهنگ عراقی (فرمانده اردوگاه ) آمد داخل اردوگاه و سخنرانی کرد که سید الرئیس صدام حسین به شما لطف کرده دستور داده شما را به کربلا ببریم مقداری سیب زمینی ، مقداری نفت و برای هر نفر یک دست لباس نو اورده بود و گفت سیب زمینی ها برای غذای سفر شماست ، نفت هم برای اینکه همه بروید حمام و لباس نو بپوشید اماده شوید سه روز دیگر شما را به کربلا خواهیم برد .
مجدد شورا تشکیل جلسه داد ، تصمیم گیری خیلی مشکل بود چون همه ی بچه ها آرزوی دیرینه شان زیارت کربلا بود ، کربلایی که شیعیان برای زیارتش دست ها داده بودند . از طرفی هم کمک به دشمن را جایز نمیدانستیم نهایتا نتیجه نظر خواهی و تصمیم مسولین برای رفتن به کربلا منفی بود .
جالب اینجا بود که بچه ها سیب زمینی ها را پختند و خوردند و شکمی از عزا در آوردند و بعد از مدتی حمام هم رفتند و لباس های نو را هم پوشیدند ، بعد از سه روز که سرهنگ عراقی آمد وگفت که آماده رفتن شده اید ؟ اسرا گفتند که ما به کربلا نمیرویم .
سرهنگ خیلی ناراحت شد ، گفت چون صدام دستور داده شما میخواهید حرف او زمین بماند ، این مسئله سیاسی است و عواقب بدی برای شما دارد . بچه ها گفتند شما هر طور می خواهید فکر کنید و هر کار که می خواهید بکنید ما کربلا نمی رویم . عراقی گفت ما دست و پای شما را مثل گوسفند می بندیم توی ماشین می اندازیم و می بریم . بچه ها گفتند آنجا هم باید ما را روی زمین مثل گوسفند بکشید و ببرید حرم ما با پای خودمان نخواهیم رفت .
هرچه عراقی ها تهدید کردند نتیجه نداد لذا فشار ها و شکنجه های روحی و روانی زیاد شد همه را داخل آسایشگاه ها مدت چند روز زندانی کردند ، آب و برق را قطع کردند ، دستشویی نمی بردند، مریض ها را مداوا نمی کردند برای کتک زدن از هر بهانه ای استفاده می کردند.
این وضعیت حدود یک ماه طول کشید فشار زیاد بر بچه ها وارد می شد ، از طرف دیگر چند نفر معدودی از مسن تر های اردوگاه این وضع را که دیدند و از طرفی هم علاقه زیادی برای زیارت کربلا داشتند گفتند چرا نمی گذارید ما برویم ؟ آزاد بگذارید هر کس خودش تصمیم بگیرد اگر شما مسولین موافقت نکنید ما چند نفری هستیم که به عراقی ها خواهیم گفت که مارا ببرند .
وضعیت بسیار سختی برای ما اعضای شورا که تصمیم گیرنده بودیم پیش امده بود ، در برابر اذیت بچه ها که نمی دانستیم تا کی خواهند توانست مقاومت کنند در برابر حرکت این چند نفر که می ترسیدیم بین اسرا تفرقه ایجاد شود و دشمن سود بیشتری ببرد لذا برای گذر از این بحران به ائمه (ع) متوسل شدیم که راه رابه مانشان دهند که همین طور هم شد و به ما لطف کردند .
شهر موصل چهار کمپ اسرا داشت ما کمپ 2 بودیم ، حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج آقای جمشیدی که در کمپ دیگر موصل بودند به شکل خاص با ایشان ارتباط بر قرار کردیم و از ایشان نظر خواستیم ، ایشان به صورت خلاصه فرمودند ما مشروط قبول کردیم ولی شروط شان را نگفتند چون امکان نداشت .
ما دریافت کردیم که اگر بتوانیم جلوی سوء استفاده دشمن را بگیریم رفتن به کربلا منعی ندارد ولی ما حاضر نبودیم عقب نشینی کنیم منتظر ماندیم از طرف دشمن خبری شود ، توسل به ائمه (ع) نتیجه داد . عراقی ها دیدند فشار و تهدید نتیجه نمیدهد از طرفی از جانب مافوقشان مورد استهزاء قرار گرفتند که بی عرضه ها شما نمیتوانید چهار تا اسیر را وادار به رفتن به کربلا کنید.
سرهنگ عراقی که از طرف مافوقش احساس خطر کرده بود و از راه زور به نتیجه نرسیده بود از راه مسالمت آمیز وارد شد و گفت من که میدانم شما عاشق کربلا هستید ، میدانم که دلتان میخواهد به زیارت امام حسین (ع) بروید ، چه چیزی باعث شده علی رغم میل باطنی تان به کربلا نمیروید ؟ گفتیم ما دلمان برای کربلا پر میزند ولی چون کار شما برای تبلیغات است ما نمیخواهیم وسیله تبلیغات دشمن شویم .
سرهنگ عراقی گفت من قول میدهم که هیچ گونه تبلیغاتی نکنیم ، گفتیم برای رفتن به کربلا شرط داریم ، عراقی گفت شروطتان را بگویید ، گفتیم ما پنچ شرط داریم :
1– جلو و اطراف اتوبوس هیچ گونه پارچه نوشته ای نصب نشود
2- در داخل و بیرون اتوبوس هیچ کونه عکسی از صدام نباشد
3- در طول مسیر رفت و برگشت هیچ گونه عکس و یا فیلمی از ما گرفته نشود
4- در هر کاروان یک نفر نماینده تام الاختیار از طرف اسرا برای نظارت بر اجرای دقیق شروط فی ما بین حضور داشته باشد
5- پس از بازگشت از زیارت سختی هایی که اسرا در این یک ماه گذشته کشیده اند جبران و به وضع اسرا بهتر از این رسیدگی شود
با قبول این پنچ شرط از طرف شما حاضریم به کربلا برویم ، سرهنگ عراقی گفت همه ی این پنچ شرط را قبول دارم . ان روز به خاطر این پیروزی و یاری ائمه (ع) خدا را شکر کردیم .
کاروان ها یکی پس از دیگری راه افتادند ، به هنگام بازگشت بچه ها خوشحال بودند مخصوصا که خبر می آوردند مبنی بر اینکه شرایط دقیق اجرا شده است .
اتفاق جالبی که در یکی از کاروان ها روی داد اینکه اتوبوسشان در بغداد خراب میشود عراقی ها اتوبوس دیگری جایگزین میکنند و به اسرا میگویند وارد اتوبوس شوید ، اسرا از سوار شدن امتناع نموده و میگویند ما سوار این اتوبوس نمیشویم ، فرمانده عراقی علت را جویا میشود ، اسرا میگویند روی شیشه اتوبوس عکس صدام است و این بر خلاف توافق ماست ، عراقی به سربازش دستور میدهد که عکس را از روی شیشه اتوبوس بردارد.
سرباز که میخواهد عکس را بکند چون چسب ها خشک شده بوده عکس پاره میشود ، نیروهای اطلاعاتی عراق که میبینند عکس صدام توسط سرباز پاره شد او را بازداشت میکنند.
سرباز می گوید عامر (سرهنگ) دستور داده عامر را هم دستگیر و به همراه سرباز میبرند . یک حرکت جالب دیگر از طرف اسرا ، اسرا وقتی که مطمئن شدند که میخواهند بروند کربلا به فکر کار تبلیغاتی افتادند ، شعار " با ایها المسلمون اتحدو اتحدو " را روی یک کاغذ باریک نوشته و در داخل لوله خود کار جاسازی نموده به طوری که این شعار واضح قابل رویت و خواندن بود و به هنگام عبور از میان مردم عراق این خودکار ها را برای انها پرتاب میکردند و یا در حرم حضرت ابالفضل (ع) به طور دست جمعی سینه میزدند و میگفتند: " ابوالفضل علمدار خمینی را نگهدار"
این حرکت ها بعثی ها را به شدت به وحشت انداخت به طوری که نیمی از اسرای اردوگاه ما را به زیارت نبردند . بعد از آن فرمانده عراقی ها آمد و از اسرا گله کرد که ما به قول خود عمل کردیم و تبلیغات نکردیم ولی شما تبلیغات کردید که ما به عراقی گفتیم : شما به ما قول دادید که تبلیغات نکنید ما که به شما قول ندادیم .
اگر چه عراقی ها اذیت و ازارشان را دومرتبه شروع کردند ولی شیرینی این زیارت در کام بچه ها مانده بود. خدا را سپاس گذاریم که در تمام مراحل اسارت ما را یاری کرد و آنجا که دستمان از همه جا کوتاه بود ما را یاری کرد تا در حالی که در میان چنگ و دندان دشمن قرار داشتیم او را در مقابل خواسته های خود زبون و ذلیل نماییم .
" ان تنصرالله ینصرکم و ان ینصرکم الله فلا غالب لکم " مقاومت و پایداری در راه خدا نتیجه داد و هر جا که فرمان خدا که " فاستقم کما امرت " را انجام دادیم پیروز شدیم ، در اینده هم تا هر زمان که در راه خدا در مقابل دشمن پایداری و مقاومت کنیم دشمن را به زانو در خواهیم اورد " ان مع العسر یسرا و ان مع العسر یسرا "
انشالله
درعکس فوق نفر دوم نشسته از سمت چپ آقای محمدعلی پردل می باشدواین عکس درسال 1364دراردوگاه محل اسارتشان گرفته شده است
منبع : وبلاگ اردکول - نسیم قاین
مطالب مشابه :
زیارت قبول
گونئی سسی - زیارت قبول - پربیننده ترین رسانه خبری- تبلیغی و بروز ارونق و انزاب درسطح بین
مریم جان زیارت قبول...
کربلا کعبه دلهاست خدا می حضور محترم دوست ارزشمندم: مریم زیارت قبول
زیارت قبول امیر حسین
تربيت قرآني - زیارت قبول امیر حسین امیر حسین کوچول که 5 سالشه تازه از کربلا آمده.
زیارت کربلا
دیار نور - زیارت کربلا - وبلاگ اطلاع رسانی در خصوص سفرهای زیارتی حج تمتع و عمره، عتبات عالیات
زیارت قبول
دانشجويان رادیولوژی 90 کاشان - زیارت قبول کربلا یعنی اطاعت از امام گه به حکم او نشستن
زیارت قبول
زیارت قبول. اما تو این روزها تو کربلا هم یه نائب الزیاره داشتیم، کربلائی عباس
26 مرداد سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی گرامی باد
پس از قبول قطع نامه 598 توسط وقتی صدام دستور داد اسرا را به زیارت کربلا ببرید همه خوشحال
برچسب :
زیارت کربلا قبول