آشنایی با مهارتهای یادگیری
مهارتهاي يادگيري
مفهوم يادگيري
من خوشحالم در جمع دوستاني كه كار آموزشي و پرورشي انجام ميدهند قرار گرفتم، بحثي را كه ما در اين جلسات دنبال خواهيم كر. تحت عنوان مهارتهاي آموزشي و پرورشي يا به عبارت ديگر روشها و فنون تدريس خواهد بود و امروز در اين جلسه ما بحث مفهوم يادگيري را خواهيم داشت.
شايد سؤ ال شود شما در زمينه مهارت آموزشي ميخواهيد بحث كنيد. چرا بحث يادگيري را پيش ميكشيد ؟
لازم به ذكر است هر نوع فعاليت آموزشي يا تدريس بايد منجر به يادگيري شود. معلمي كه ميخواهد فعاليتي را، مهارتي را در كلاس دنبال كند بايد توجه داشته باشد. نتيجه اين فعاليتها بايد منجر به يادگيري شود. بهمين دليل ما بحث كوتاهي خواهيم داشت در زمينه يادگيري . يادگيري چيست ؟ چه نوع تحولي را در دانشآموز يا دانشجو بايد ايجاد كنيم كه به آن يادگيري گفته شود. در زمينه يادگيري روانشناسان تربيتي و متخصصان تعليم و تربيت، تعاريف زيادي ارائه دادند كه امكان بحث و بررسي آنها در اين مقوله از برنامه امكان نخواهد داشت.
لذا تعريفي را كه از يكي از روانشناسان و همكار وي به نام هيلگارد و ماركوس كه در اكثر كتابها هم آمد، و تعريف جامهاي از يادگيري است ارائه ميدهم . گرچه ممكن است بعضيها قبول نداشته باشد. اشكالي ندارد چون هميشه اختلاف نظر وجود دارد.
در اين تعريف هيلگارد اشاره ميكند :
« يادگيري عبارت است از تغييرات نسبتاً پايدار در رفتار بالقوه فرد كه در اثر تجربه حاصل ميشود»
پس يادگيري تغيير است. و اگر ما در جريان آموزش فعاليتي را انجام بدهيم كه آن فعاليت منجر به تغيير نشود نميتوانيم آن را يادگيري بگوييم.
به عنوان مثال :
دانشآموزي كه وارد كلاس من ميشود و ويژگيهايي مثل «الف» دارد اگر در پايان آموزش من «الف» آن تبديل به «ب» نشود. تغييري در آن صورت نگرفت پس در نتيجه ميگوييم يادگيري در آن صورت نگرفت .
اما آيا هرنوع تغيير در شاگرد و فراگير، يادگيري است؟ ميگوييم خير.
تعاريفي وجود دارد كه حدود و ثغور يادگيري را مشخص ميكند.
1ـ تغييرات بايد نسبتاً ثابت باشد. حال سؤال اينجاست اگر شاگردي را من وادار كردم مفهومي را امروز حفظ كند و فردا همين شاگرد اين مفاهيم را از ياد ببرد، معنايي از آن در ذهن وي نمانده باشد، آيا ميتوان گفت يادگيري صورت گرفته، براساس اين تعريف جاي تأمل است. بقول يكي از متخصصان تعليم و تربيت كه
ميگويد:
« شاگردان ما قبل از امتحان همه چيز دارند، اما ورقههاي امتحان هيچ چيز ندارند، اما بعداز امتحان ورقههاي ما همه چيز دارند، ولي شاگردان ديگر چيزي ندارند. اين طنز، به اين نوع يادگيريهاي ناپايدار اشاره دارد.
ما در محيط اطرافمان برخي تغييرات داريم كه ثابت ميباشد، مثل تغييرات رشدي و تغييرات زيست محيطي، آيا ميشود اين تغييرات را يادگيري دانست؟ هيلگارد ميگويد: « خير . وي ميافزايد، تغييراتي كه در اثر رشد ايجاد شود يادگيري نيست هرچند ثابت و پايدار باشد. اما رشد و مراحل آن تأثير زيادي در يادگيري دارد.»
نكته دوم:
كسانيكه دارو مصرف ميكنند و يا معتادند حالات و رفتار آنها در قبل از مصرف دارو در فرد ايجاد ميگردد ميتوان يادگيري دانست؟ جواب خير است. چون اين تغييرات پايدار نيست و به محض اينكه اثر دارو از بين برود فرد به حالت اول خود برميگردد.
پس :
1.تغييرات حاصل از رشد يادگيري نيست هرچند پايدار باشد.
2.تغييرات حاصل از مواد شيميايي و دارو يادگيري نيست .
3.تغييرات كه بر اثر واكنشاتي كه در انسان پديدار ميگردد، امثال خشم، عصبانيت ، هيجان يادگيري نيست.
هيلگارد ميگويد تغييراتي كه بر اثر تجربه فرد حاصل شده باشد يادگيري است يا به عبارتي تغييرات رفتار بالقوه در مقابل رفتار بالفعل است.
بعضيها عنوان ميكنند يادگيري يعني تغييرات قابل مشاهده و اندازهگيري، اگرچه هيلگارد هم نوعي رفتار گرا است، اما گامي را فراتر گذاشته و ميگويد: « خير . رفتار قابل شاهد يادگيري نيست. بلكه رفار بالقوه يعني آن تغييراتي كه در درون ذهن ارگانيسم ايجاد ميشود و مهارتهايي كه ذهن كسب ميكند يادگيري است.»
به عنوان مثال :
ميزان انرژي در فنر تا شده مشخص و قابل مشاهده نيست. اما به محض اينكه دست باز شود و فنر آزاد گردد. ميزان انرژي ذخيره شده مشخص
ميگردد. پس وقتي ما آن عمل يا رفتار را تبديل ميكنيم قابل مشاهده و درك است. براساس اين، اين تفاريف و مثالها يادگيري قابل مشاهده نيست اما عملكرد آن قابل يادگيري است.
هيلگارد، عملكرد را نتيجه يادگيري ميداند نه خود يادگيري.
البته اين انتقاد وارد است. اگر تغييرات بالقوه است در درون ذهن، پس چگونه ميتوانيم بفهميم و يا اندازه بگيريم كه فرد ياد گرفته در اينجا ميگوييم از روي عملكرد فرد.
دقت كنيد عملكرد هميشه مساوي با يادگيري نيست، چون عملكرد شرايط و موقعيت ميخواهد.
مثال ديگر :
فرض كنيد شما دانه گندم را از لحاظ ژنتيكي تغييراتي در آن ايجاد كرديد و ميگويييد اين بذر اصلاح شده است يعني محصولدهي آن بالا و قدرت رويش آن بالا و مقاومتر است شايد فردي بگويد اين دانه با بقيه دانههاي گندم مساوي است و فرقي ندارد. در جواب ميگوييم نه، اين تغييرات بالقوه در درون آن ايجاد شده و اگر ميخواهيد مشاهده كنيد بايدكشت كرد. يادگيري هم در ذهن صورت ميگيرد مشاهده كنيد بايد كشت كرد . يادگيري هم در ذهن صورت ميگيرد . اما اگر نتيجه آن را ميخواهيد ببينيد بايد رفتار بالقوه را به بالفعل تبديل كنيد . لذا مجموعه فعاليتهايي كه دانش آموز در كلاس درس انجام ميدهد چه از لحاظ كلامي چه مهارت عملي، چه نوشتاري اينها همه نتيجه يادگيري است كه براساس اين دادهها قابل مشاهده است. و ما ميتوانيم ببينيم كه فرد چقدر يادگرفته اما با توجه به مطلبي كه در بالا مشاهده است و ما ميتوانيم ببينيم كه فرد چقدر يادگرفته اما با توجه به مطلبي كه در بالا به آن اشاره شد يعني عملكرد شرايط و موقعيت ميخواهد .
معلمين بايد توجه داشته باشند كه شرايط خيلي مهم است. مثلاًاگر دانه گندم اصلاح شده . در حاشيه كوير و زمين نا مرغوب بخواهد رويش كند يك نوع محصول ميدهد و در زمين مرغوب يك نوع محصول ديگر. بنابر اين تغييرات به يك شكل بروز نميكند. اما يادگيري بطور كلي عبارت است از تغييرات پايدار در فتار بالقوه فرد در اثر تجربه.
بسياري از روانشناسان تجربه را تعامل فرد با محيط و داد و ستد تعريف ميكنند و ميگويند يادگيري و تجربه جز داد و ستد با محيط نيست.
به عنوان مثال كودك بعد از تولد، تقريباً اطلاعات ذهني وي صفر ميباشد ولي وقتي در محيط به معني عام قرار ميگيرد يعني محيط اجتماعي، فرهنگي .... در اثر اين تعامل با محيط تغييراتي در ذهن و رفتار وي ايجاد ميشود كه آن را يادگيري ميگوييم.
حال بحث اينجاست كه آيا بچه در محيط آموزشي و در كلاس مسائل را ياد ميگيرد؟ جواب خير است. زيرا انسان از بدو تولد و وقتي كه با محيط در تعامل هست شروع ميكند به يادگيري، حال سؤال ديگري اينجا مطرح ميشود پس چرا آموزش ميدهيم و يا تدريس ميكنيم؟
ما ميخواهيم با اينكار شرايط را مطلوب و تغييرات علمي بوجود آوريم.
به عنوان مثال:
يك گياه يا يك بذر رشد ميكند اما مهندس كشاورزي با تغيير ژنتيكي آن ميخواهد حداكثر از آن بهرهبرداري كند. ما هم در آموزش همين كار را انجام ميدهيم. من در گذشته نميدانستم پايتخت فلان جا كجاست. امروز ياد گرفتم، من نميدانستم باران چگونه بوجود ميآيد. اما امروز دقيقاً براي من حل شده است و ميفهمم باران چيست؟
گاهي من باورها و گرايشات نداشتم و امروز باور در من ايجاد شد. تمايلي ايجاد شد اين همان يادگيري است.
اولي را ميگوييم تغييرات شناختي، تغييراتي كه در ساختار ايجاد ميشود.
دومي را ميگوييم تغييرات در حيطه و حالات عاطفي است يعني در حالات و گرايشها است. بعلاوه ما مهارت داريم بخصوص مهارتهاي علمي مثل اتومبيل سواري كه آن را ياد ميگيريم خلاصه آنكه ما تلاش ميكنيم . تغييرات ثابت باشد. نه اينكه امروز يادبگيريم و فردا از ياد ببريم . بخصوص تجاربي كه نقش علمي دارد و حساب شده است و در نتيجه فرايند آموزش كسب شد. حالا اين سؤال پيش ميآيد كه چه عواملي در يادگيري مؤثر است؟ آيا ما به عنوان معلم و آمورش دهنده هستيم كه موجب يادگيري فرد ميشويم و يا آيا ميزان يادگيري شاگردان فقط محصول فعاليتهاي ماست. نه خير . عوامل زيادي هستند كه بر يادگيري اثر ميگذارند چه در جهت شدت و ارتقاي يادگيري و چه از جهت بازتاب يادگيري .
من در اينجا عناصري را اشاره خواهم كرد كه اگر معلم گرامي به آن توجه كند، ميتواند فوقالعاده در فرايند تدريس اثر بخش باشد. به عبارت ديگر معلم بفهمد در يادگيري چه عناصري دخالت دارد.
نكته اول آمادگي است:
يعني از نظر مراحل رشد به آمادگي لازم برسد. چون اگر من از نظر مراحل رشد به آن درجه نرسم كه بتوانم مفاهيم انتزاعي را درك كنم، اگر شما بخواهيد آن مفاهيم را به من ياد دهيد من نميفهمم. كاري كه در مدارس گذشته انجام ميشد. دانش آموز در مراحل ابتدايي كلمات بسيار انتزاي و مفاهيم ذهني كه قابل لمس نباشد را نميفهمد. آنها مفاهيمي را ميفهمند كه قابل دسترس باشد و تجربه كند. چون اكثر بچهها تقليد ذهني ندارند ممكن است آن را حفظ كنند اما فردا آن را از ياد ميبرند در اين صورت ما نميتوانيم آن را يادگيري بگوييم چرا؟ چون از نظر آمادگي به آن مرحله نرسيد.
دو كودك در سن 4 و 5 سالگي را در نظر بگيريد. دو ليوان را پر از آب كنيد. يك ليوان با قطر بيشتر يك ليوان با قطر كمتر اما ارتفاع بيشتر و بعد به كودك بگوييد آب كدام ليوان بيشتر است ، وي به آن ليواني كه ارتفاع بيشتري دارد اشاره خواهد كرد. پس اين ديداري است. بنابراين مطالبي را كه آموزش ميدهيم بايستي به همراه آن مراحل رشد را در نظر بگيريم، مخصوصاً آمادگي علمي بچهها را و بايد دقت كنيم و ببينم كه:
1.آيا فرد زمينه درك و فهم آن را دارد از لحاظ رشد ذهني .
2.آيا پايه علمي (پيش زمينه ) دارد يا نه. اگر به اين مراحل آموزش توجه نكنيم. انتظار يادگيري نميتوانيم داشته باشيم.
نكته دوم عنصر انگيزش است.
ما آن قسمت از مفاهيم و پديدها را به ذهن ميسپاريم كه براي ما انگيزه ايجاد كند و ما آن را دوست بداريم . و براساس نياز ما باشد.
بنابراين در كلاس درس يا هر محيط ديگري اگر موضوع درس و آموزش مورد رغبت و علاقه شاگرد نباشد نميتوانيم انتظار يادگيري داشته باشيم.
لذا انگيزش نيروي است كه به فعاليتهاي ما جهت و شدت ميبخشد و هر قدر فعاليتهاي آموزشي همره با محرك باشد. برانگيزانندهتر خواهد بود و ميزان يادگيري هم در اين راستا بالا ميرود.
نكته سومي كه دريادگيري اثر ميگذارد افكار متعارض است.
پس دقت كنيد آنجايي كه بچهها خود به يادگيري و به كشف ميپردازند، برايشان ايجاد انگيزه ميكند و لي آنجايي كه معلم بستهبندي شده اطلاعات را در ذهن او فرمي ميكند براي او جالب نيست، و انگيزه ايجاد نميكند لذا معلم بايد سبكهاي يادگيري و علائق و رغبتهاي شاگرد را بشناسد و براساس آن آموزش دهد. چون بچهها اسفنج يا ابر نيستند كه هر چه بپاشيم آنها جذب كنند. محيطهاي آموزشي مان اگر محيط پرچالش همراه با فعاليت و كنجكاوي باشد مطلوب است نه اينكه در يك مكاني بنشيند و فقط حرفهايمان را ياداشت كند. اما افكار متعارض چيست؟ افكار متعارض زماني بوجود ميآيد كه دانش آموزان چيزهاي تازه و حيرتانگيز، متناقض و پيچيده را تجربه كنند. انسان وقتي به فكر فروميرود و به تلاش ذهني ميپردازد كه مسائل برايش روشن نباشد و پيچيدگي داشته باشد. لذا يكي از راههايي كه ميتوانيم ايجاد انگيزه كنيم . طرح سؤال براي اوست. بنابر اين معلم خوب معلمي نيست كه هر روز يك مشت اطلاعات را به خورد شاگرد بدهد بلكه معلم خوب، معلمي نيست كه روش يادگيري را به بچهها بياموزد .
پس وقتي شاگرد با سؤال و مسائل روبرو نشد و با افكار متعارض درگير شد به فكر فرو ميرود، تلاش ميكند و در نهايت ياد ميگيرد. اين براي معلم بسيار مهم است. به عبارت ديگر معلم خوب معلمي نيست كه به سؤالات پاسخ بدهد. معلم خوب معلمي است كه در پايان كلاس سؤالاتي را براي بچهها ايجاد كند.
نكته چهارم در عوامل مؤثر بر يادگيري، اسنادها ي علمي است.
شايد اين لغت ناآشنا باشد ما تئوري را در روانشاسي دآريم تحت عنوان تئوري اسنادها، به زبان سادهتر .
اسنادها اين است كه ما موفقيت و شكست خود را به چه عواملي نسبت ميدهم. اگر دانشآموزي باشم كه شكست خود را به عواملي نسبت بدهم كه خارج از كنترل من است، دراينجا من براي موفقيت بيشتر تلاش نميكنم چون فكر ميكنيم نه شانس دارم نه معلم دراختيار من است. بنابر اين براي بهبود كار خود تلاش چنداني از خود نشان نميدهم .
اگر به شاگردان ياد بدهيم شكست يا موفقيت خود را به تلاش خود نسبت بدهند و واقعاً مسووليت شكست را بپذيرند، چون تلاش و كوشش در اختيار خودش است تلاش بيشتري از خود نشان ميدهد چون اگر به عواملي غير از خود نسبت بدهد دچار افسردگي خواهد شد. اكثراً ميبييم كه افراد بدگمان ميگويند .من بدشانسم. او فكر نميكند كه عامل اصلي شكست خودش است. البته اين حرف. دليل بر نبودن موانع نيست.
معمولاًدر بعضي از مدارس مشاهده معلمي كه در كلاس درس حاضر ميشود و به بچهها ميگويد درخصوص اين درس نگران نباشيد، همين گفتن اين كلمه سبب
ميشود كه شاگرد درس نخواند و نمره نياورد او نميگويد من تلاش نكردم ميگويد معلم به من نمره نداد. در حالي كه توصيه من اين است. معلم خوب وقتي وارد كلاس شد بگويد اين درس بسيار با اهمّيت است. زماني موفق خواهيد شد كه تلاش كنيد و بگوييد من قول ميدهم دانش آموزاني كه تلاش كنند صد درصد موفقاند. اينها نكاتي است كه بسيار مهم هستند.
اهداف آموزش عامل مهم يادگيري در امر يادگيري است شما ميدانيد هر چند هدفها ارزشمند باشد، انسان لاش بيشتري از خود نشان ميدهد.
به عنوان مثال ما در گذشته وقتي كه دانشآموز بوديم بيشتر تلاش ميكرديم، چون اهداف ما مشخص و در عين حال ارزشمند بود، ميخواستيم موقعيت خود را ارتقاء دهيم اما امروزه هدف براي دانشآموزان مبهم است. بنابراين معلم فعاليتها را بايد جوري تنظيم كند كه براساس نياز باشد در آن صورت است كه شاگرد احساس
ميكند، براي رشد لازم بايد حركت و فعاليت كند. به همين خاطر تنظيم هدفها. ايجاد هدفهاي با ارزش فوقالعاده در يادگيري افراد مؤثر است.
به عنوان مثال:
دانشآموزي كه براي رفتن به دانشگاه درس ميخواند در مقايسه با دانش آموزي كه تنها به فكر گرفتن ديپلم است فعاليت بيشتري از خود نشان ميدهد و بيشتر تلاش ميكند، پس هرچه هدف ارزشمندتر باشد. تلاش بيشتري صورت ميگيرد.
نكته ديگر كه دريادگيري مؤثر ميباشد تجارب گذشته فرد است.
يعني اينكه من مفاهيم را بگونهاي مفهمم كه زمينه فهم آن را داشته باشم . به عبارت ديگر جهان بيرون را براساس ساخت شناختي خودم ميفهمم . اگر پابه علمي نداشته باشم مفاهيم را نميفهمم.
محيط يادگيري، تجهيزات، فضاي عاطفي و علمي مطلوب كلاس هم بسيار مهم و مؤثر است. روش تدريس معلم بسيار حائز اهميت است. بسياري از معلمين هستند كه با روشهاي خوب ايجاد انگيزه ميكنند و بعضي از معلمين با روشهاي نامطلوب موجب ركود يادگيري شاگرد ميشوند.
نكته ديگر : سبكهاي يادگيري است.
ما سبكهاي مختلفي براي يادگيري داريم. به عنوان مثال، بعضيها در حال قدم زدن بهتر يادگيرند و يا اينكه زير نوشته كتاب خط بكشند. و يا اول صبح بخوانند اينها را سبكهاي يادگيري گويند.
معلم بايد بفهمد سبكهاي يادگيري بچهها چگونه است. و تلاش كند فضاي تربيتي را جوري سازماندهي كند كه با سبكهاي يادگيري بچهها همراه باشد. بنابراين عوامل بيشماري در يادگيري بچهها دخيل است. تنها تدريس معلم ملاك نميباشد، بعضي از عوامل را معلم ميتواند دستكاري كند و بعضي خارج از كنترل او است. ولي اگر معلم محدوديتها را بشناسد و فضاي آمورشي را بنحو مطلوب تنظيم نمايد در نتيجه ميتواند موجب يادگيري بهتر و آسانتر دانشآموز شود.
منبع
مطالب مشابه :
دانلود کتابهای روانشناسی
ردیف. نام کتاب. نویسنده. زبان. فرمت. حجم. دریافت. 1: دانلود كتاب فالون گنگ. لی هنگجی FA. PDF. 1.62MB. Download
ادمه
زمینه روانشناسی هیلگارد: ترجمه دکتر
اختلالات شخصيت
PDF (971 K) 8 J. Assaad, R. Pihl, J. Séguin, D. Nagin, F. Vitaro and R. Tremblay, Intoxicated behavioral disinhibition and the heart rate response to alcohol,
لیست ز-ی
دانشجویان پیشرو دانشگاه پیام نور قم - لیست ز-ی - ناگفته های بچه های روان شناسی - دانشجویان
آشنایی با مهارتهای یادگیری
30 اصل برای اعتماد به نفس بالا "pdf" ( ۹۳/۰۳/۳۰ ) آشنایی با نحوه نشستن روی صندلی و تفسیر با زبان
گیاهان
«توانایی آموختن از راه تجربه» یکی از مشخصه های هوش است که هیلگارد به آن اشاره کرده است و در
مجموعه کتب دکتر کامران گنجی
چکيده مشاهده متن [PDF 478kb] » سوالات فصل به فصل هیلگارد در ادامه
مجموعه نمونه سوالات روانشناسی تمامی دروس
1211317.pdf View Download: مقدمات روش تحقيق در علوم تربيتي : » سوالات فصل به فصل هیلگارد در ادامه
منابع کارشناسی ارشد ( علوم تربیتی ۳ )
7- زمینه روان شناسی هیلگارد ، جلد اوّل ( بخش دوّم ، فصل سه - رشد روانی ) - انتشارات
آزمون هاي آماري پارامتريک و ناپارامتريک
جستجو مقاله به تفکیک pdf word ppt درمان وسواس(دکتر مجتبی دلیر) Dissertations, Theses and Papers کتابفروشی
برچسب :
pdf هیلگارد