شهید حسن صفائیان - به ابا عبدالله علیه السلام سلام داد و شهید شد
مهدي صفائيان رزمندهاي است كه به همراه پدرش شهيد حسن صفائيان در عمليات طريقالقدس در سال 1360 حضور مييابند.
پسر نحوه شهادت پدرش را اینگونه تعریف کرده است : حمله کرده بودیم و قصد بازگشت به سمت نیروهای خودی را داشتیم که عراقی ها به سمت ما تیراندازی می کردند من و پدر مانده بوديم. به من گفت من تيراندازي ميكنم و تو به عقب برگرد. چند بار جايمان را عوض كرديم تا به نيروهاي خودي برسيم. حدود 100 متر مانده بود كه به خاكريز برسيم.
نگاهي به وضعيت پدرم كردم و به نظرم رسيد اگر يك متر عقبتر بيايد موضعش خيلي بهتر خواهد شد. در حال تيراندازي فرياد زدم: آقاجون! كمي عقبتر بيا. حدوداً با هم 20 متر فاصله داشتيم. شروع به تيراندازي كردم و ديدم او هم حالت تيراندازي دارد ولي شليك نميكند. به فكرم نرسيد برايش اتفاقي افتاده باشد.
احتمال ميدادم صدايم را نميشنود. اينبار بلندتر صدايش كردم: آقاجون! كمي عقبتر بيا... ديدم باز هم تكان نميخورد. شك كردم شايد اتفاقي افتاده باشد. سريع به بالاي سرش رسيدم و ديدم يك گلوله سيمينوف به گونهاش خورده و از پشت گردنش درآمده است. بغلش كردم و بوسيدمش. ديگر دنيا برايمان خراب شده بود. تمام نيرويم را از دست داده بودم. ايشان لبخند ميزد و اشاره كرد كه در لحظات آخر پيكرش را رو به كربلا كنم. دستانش را به روي سينهاش گذاشتم و در حاليكه رو به كربلا بود سلامي به اباعبدالله(ع) داد. در بغلم جان داد و شهيد شد.
اسلحه را به سمت دشمن گرفته بودم و نميدانستم چه كار ميكنم. تمام مطالبي كه قبلاً گفته بود مثل پرده سينما از جلو چشمانم گذشت. يادم افتاد گفته بود جنازهام را بايد به عقب بياوري. پيكرش را به صورت سينهخيز به عقب آوردم. همين جور كه به عقب ميآوردم يك خمپاره كنارم خورد و مجروح شدم.
به هوش آمدم و ديدم در بيمارستان اهواز هستم. وضعيت جسمانيام خيلي خراب نبود. به هر طريقي بود از بيمارستان و از دست پرستاران فرار كردم. خودم را به منطقه عملياتي و جايي كه پدرم شهيد شده بود رساندم. بالاي خاكريز رسيدم و ديدم ايران خط را تثبيت كرده است.
از خاكريز پايين آمدم. چند نفر اعتراض كردند كه نبايد وارد آن منطقه شوم. توجهي نكردم و به نزديكي پيكر پدرم رسيدم. يك گوني سفيد رنگ روي صورتش كشيده بودند. مجدداً به عقب برگشتم و درخواست كمك كردم. حرفم را باور نميكردند. يكي از سربازان كه درشت هيكل بود پتويي برداشت و همراه من آمد. وقتي جلو رفتيم، دشمن متوجه ما شد و شروع به تيراندازي كرد. ما هم نيمخيز جنازه را داخل پتو گذاشتيم و به اين سوي خاكريز آورديم. آنجا خبرنگاران و فيلمبرداران سمتمان آمدند و شروع به تهيه گزارش كردند. پدرم شبيه شهيد چمران بود. شانه پدر را گرفتم و بلند كرديم تا داخل ماشين تويوتا بگذاريم. فيلمبردار هم فيلمبرداري ميكرد ...
نام : حسن |
نام خانوادگی : صفائیان |
نام پدر : ... |
شغل : کاسب |
تاریخ تولد : ۱۳۰۹ |
سن : ۵۱سال |
محل شهادت : بستان |
تاریخ شهادت : ۸/۹/60 |
عملیات طریق القدس |
مطالب مشابه :
شهید حسن صفائیان - به ابا عبدالله علیه السلام سلام داد و شهید شد
شهدای مهدی شهر - شهید حسن صفائیان - به ابا عبدالله علیه السلام سلام داد و شهید شد - یادبود
نقش رزمندگان مهدی شهر در عملیات والفجر 4
شهدای مهدی شهر - نقش رزمندگان مهدی شهر در عملیات والفجر 4 - یادبود شهدای شهرستان مهدیشهر
زندگی بدون مهندسین
مهدی صفائیان. جلیل
چگونه یک سلول خورشیدی انرژی نور را به برق تولید می کند ؟
وبلاگ شخصی استاد مهدی صفائیان مهندسی برق نرم افزار - کتاب - E-book - پایان نامه - تحقیق - مقاله
امتحانات يكشنبه و دوشنبه
نوشته شده توسط مهدی هدایت فر | لینک وبلاگ استاد مهدی صفائیان وبلاگ مهدی هدایت
نقش رزمندگان مهدی شهر در عملیات کربلای 4 و 5
شهدای مهدی شهر - نقش رزمندگان مهدی شهر در عملیات کربلای 4 و 5 - یادبود شهدای شهرستان مهدیشهر
کارنامه سیاسی سید محمد خاتمی
مهدی صفائیان. مهدی : به نظر من خاتمی یک مرحله بود که باید می آمد و می رفت و آمد و رفت. *****
ساخت توپ فوتبال با قابليت توليد برق
پیوندها نرم افزار وبلاگ شخصی استاد مهدی صفائیان مهندسی برق نرم افزار - کتاب - E-book - پایان
مادر
مهدی صفائیان محسن مهدی عبدالهی محمد
پطرس فداکار
مهدی صفائیان. ندا
برچسب :
مهدی صفائیان