هر کسی میخواد معنی اسمشو بدونه بره ادامه مطلب...
حرف ا
ابراهیم : پدر جماعت بسیار، صورتی از ابراهام عبری، نام سوره چهاردهم قرآن، نام ابراهیم پیامبر بت شکن
ابوالفضل : پدر فضل، دارنده فضل، کنیه عباس بن علی
اتابک :پدربزرگ از نظر احترام، وزیر پادشاه، مربی کودک
اتان : نام داریوش بزرگ هخامنشی
اثیرالدین : کره آتش، آسمان دین، اثیرالدین اخسیکتی شاعر قرن ششم هجری
اِحترام : حرمت داشتن، بزرگواری، شکوه
اِحتشام : بزرگی، بزرگ شمردن، صاحب حشمت و جلال بودن
اَحد: یگانه، یکتا
اِحسان : بخشش، نیکویی، خوبی، لنگرگاهی در عدن
اَحمد : پسنده تر، ستوده تر، لقب پیامبر اسلام
اَحور : سیاه چشم مانند آهو
اَختر : ستاره، بخت، طالع، پرچم، نام گیاهی است دارای برگهای دراز و گلهای ریز و زرد و سرخ، نام فرشته موکل بر زمین
اِدریس : نام یکی از پیامبران. به جهت تدریس بسیار به این نام مشهور شده
اِدموند : نگهبان، پشتیبان، محافظ
اَدهم : سیاه، تیره گون، اسب سیاه، ابراهیم ادهم از عرفای قرن سوم هجری
اَدیب : با ادب، با فرهنگ، زیرک، سخندان
اَرجمند : دانا، قیمتی،بلندمرتبه، سعادتمند
اَردشیر : شیر خشمگین، شهریارمقدس، نام اولین پادشاه ساسانی
اُرُد : خیر و برکت،فرشته نگهبان ثروت، مخفف اردشیر، نام یکی از پادشاهان اشکانی
اَردَلان : ماخوذ از واژه ارد ایرانی
اُردیبهشت : آتش، نام فرشته ای که نگهبان کوههاست و موکل برروز سوم هر ماه، بهترین راستی، ماه دوم سال خورشیدی
اَرژَن : درخت بادام کوهی که از چوب آن عصا و کمان می سازند، نام دشتی در استان فارس
اَرژَنگ : آرایش، زینت، نقاشیها، طلسم، نام کتاب مانی پیامبر ایرانی
اَرسطو : ارسطاطالیس، معروفترین حکیم یونانی که معلم اول هم گفته شده
اَرسلان : شیر درنده، مجازا مرد دلیر و شجاع
اِرشاد : راهنمایی، هدایت، راه بحق نمودن
اَرشاسب : دارنده اسبهای نر
اَرشاک : دلیر، مرد قوی تن، مبارز، اَرَشک، اشک، نام موسس سلسله اشکانی
اَرشَد : رشیدتر، بزرگتر، راه راست یا بنده تر
اَرشک : ارشاک، اشک
اَرشَیا : در پهلوی اَگاش به معنی تخت و گاه، همریشه با کلمه عرش عربی
اَرغوان : نوعی گل سرخ است ، قبل از آنکه برگهای آن بروید گل می دهد
اَرمغان : ره آورد، هدیه، تحفه، سوغات
اِرمیا : نام پیامبر بنی اسرائیل، یرمیا یعنی یهوه بزیر می اندازد
اَرمین : آرمین، کی آرمین پسر کیقباد
اُرَینِب : خرگوش کوچک ماده، در عرب کنایه از زن زیبا و ظریف
اسحاق : کهنه شدن، دور کردن، کهنه شدن جامه، فرزند ابراهیم و سارا
اسد : شیردرنده، برج پنجم از بروج فلکی، خانه آفتاب
اسرائیل : مجادل باخدا، زورمندتر از خدا، نام فرشته ای است، نامی که به یعقوب پس از نزاع با فرشته داده شده
اسرافیل : درخشیدن مانند آتش، از فرشتگان مقرب درگاه خداوند
اسفندیار : آفریده پاک و مقدس، خرد پاک، جهان پهلوان ایرانی که به دست رستم کشته شد
اسکندر : کمک کننده، رهبر مردان، ماخوذ از الکساندروس یونانی فاتح بزرگ مقدونیه
اسلام : گردن نهادن، فرمان بردن، مدارا، صفا
اسماعیل : بشنو ای خدا، پروردگارا بشنو، نام فرزند ابراهیم
اشرف السادات : شریفترین در سادات
اشعیا : نجات خداوند، از پیامبران بی اسرائیل
اشکان : منسوب به اشک نیای اشکانیان
اطلس : پرنیان، دیبا، عرش، نام فلک نهم، کتاب جغرافیا، رب النوع یونانی که محکوم است کره زمین را تا ابد بر دوش بگیرد
اطهره : طاهرتر، پاکیزه تر، پاکتر
اعتصام : پناهنده و متوسل شدن، خویشتن داری از گناه
اعتماد : تکیه کردن، اطمینان
اعظم : بزرگتر، بزرگوارتر
افخم : بزرگ قدرتر، گرانمایه تر، بلند مرتبه تر
افراسیاب : هولناک، ترسناک، مخوف، پادشاه معروف توران، دشمن و مخالف ایرانیان
افراشته : بالا برده، بلند کرده، برافراشته
افسانه : داستان یا حکایتی ک خیال انگیز و غیر واقعی است
افشار : افشردن، فشاردادن، شریک و رفیق و همکار، نام قبیله ای از ترکان
افشین : لقب و عنوان فرمانروایان اشروسنه در نواحی ماوارالنهر، حیدربن کاوس سردار ایرانی که در راه استقلال ایران کوشید و کشته شد
اقدس : پاکیزه تر، مقدس تر، پاکتر
النا : معادل هلنا، روشنایی، نور
الناز : ایلناز، دختری که در ناز سرآمد دختران ایل است
الهام : در دل انداختن، القا امری در فکر و دل انسان
الهه : مونث اله، معبود غیر پروردگار، مجازا زن زیبایی که در جمال مورد پرستش عشاق است
الیاس : یکی از چهار پیامبر جاوید یهود، ایلیا
الیزا : مومن، باوفا، دیندار
الیزابت : قول و وعده خدا، اصل آن الیصابات: خداوند او را قسم خورد، همسر زکریا، مادر یحیی تعمیر دهنده
ام البنین : مادر پسران، نام همسرعلی و مادر حضرت عباس
ام ایمن : مادر ایمن، نام دایه پیامبر
ام سلمه : مادرسلمه، سلمه: زن نازک اندام، نام همسر حضرت رسول
ام فروه : پوستین، لباسی که آستر آن از پوست حیوانات باشد
ام کلثوم : زنی که دارای چهره گوشت آلود است، نام سومین دختر پیامبر
ام لیلا : شراب سیاهگون، نام همسر حضرت امام حسین
ام هانی : مادر هانی، خدمتکار، نام خواهر امام علی
امید : آرزو، اصل، آرمان
امیر : فرمانده، پادشاه، فرمانروا
امیرارسلان : شیر درنده، نام قهرمان داستان امیرارسلان ساخته نقیب الممالک
امین : مورد اعتماد، درستکار، استوار
امیلی : روشنفکر، دانا
امینه : زن درستکار و مورد اعتماد
اناهیتا : ناهید، اناهید
انسی : همدم، آشنا
انسیه : مونث انس، آدمی،مردمی
انوشه : جاودان، خوش و خرم، مرد تازه داماد، گوارا، آفرین، شراب
اهورامزدا : سرور دانا، نام خدای ایرانیان باستان
اورانوس : رب النوع آسمان، نام یکی از سیارات منظومه شمسی
اوریا : شعله خدا، نام جد حضرت سلیمان
اوستا : دانش، پایه و اساس، بنیاد، پناه، یاوری
اوشین : نوعی گیاه از تیره نعنایان
ایران : نام کشورایران، در پهلوی اران گفته می شد
ایرج : یاری دهنده آریائیان
ایزابل : قول و وعده خداوند، طاهر، پاکیزه
ایزد : خدا، آفریدگار
ایلیا : خداوند خدای من است، خدای خدایان
ایمان : باور، گرایش، اعتماد، تصدیق
ایوب : برگشت به سوی خدا، نام پیامبر یهود
حرف ب
بابک : پرورنده، پدر، امین، استوار
باران : قطره های آب حاصل از سردشدن بخار موجود در هوا، از اعلام مردان
باربد : پرده دار، رئیس تشریفات
باسم : خندان، خوشرو
باقر : شکافنده، گشاینده، مرد بسیار دانا
بامداد : پگاه، صبحگاه، سحرگاه
بامشاد : نام نوازنده معروف در عصر خسروپرویز
بانو : خانم، خاتون، بی بی
بایگان : حافظ، نگهبان، خزانه دار
بتول : پارسا، پاکدامن، کسیکه از ازدواج خودداری می کند
بختیار : نیکبخت، نیک اختر، بااقبال، سعید
بدرالدین : آنکه در دین کامل و درخشان است
بدرالزمان : ماه کامل زمان، زیبای دوران
بدرالسادات : ماه تمام سادات
بدری : منسوب به بدر، مجازا زن زیبا و روشن چهره
برات : نوشته ای که به موجب آن دریافت یا پرداخت پول را به دیگری واگذار کنند
بردیا : نام پسر کوروش که بدست برادرش کمبوجیه کشته شد
برزو : بلندبالا، باشکوه و بزرگی
برزین : بلندبالا، آتش، آذر، به معنی صحرا، کوه و محله نیز آمده
برسا : مخفف ابرسان،دلیرگونه، چون پهلوان، نیرومند
برنا : نوجوان خوب و نیکو - درخشان نیکو
برهان : دلیل، جهت روشن، دلیل قاطع
برومند : بارور، دارای بر، صاحب نفع
بسیم : خوشرو، خندان، مسرور
بشیر : بشارت دهنده، مژده دهنده
بصیر : بینا، دل آگاه، دانا
بصیرت : بینایی، زیرکی، دانایی
بطلمیوس : روشنایی، نام حکیم یونانی
بلاّ : زیبا bella
بلال : هر چه حلق را تر گرداند مانند آب یا شیر
بلقیس : نام ملکه سبا که در قدرت و زیبایی مشهور بود
بلگا : حکیم و دانشمند belga
بلیغه : زن زبان آور و چیره زبان baliqe
بمان : علی ماندگار در پناه علی، از اسامی مردان
بنان : انگشتان، سر انگشتان
بنت الهدی : دختر هدایت، دختری که در راه راست است
بنجامین : بنیامین، ضامن، کفیل
بنفشه : نام گیاهی گلدار با بوته های کوتاه دارای گلهای رنگارنگ زرد و آبی و بنفش معطر
بنیامین : بنجامین، ابن یامین، پسردست راست من، ضامن، کفیل
بهاءالدین : آنکه وجودش روشنی بخش دین است
بهادر : دلاور، پهلوان، شجاع
بهاره : منسوب به بهار، جوان و تر و تازه
بهامین : فصل بهار
بهاندخت : دختر خوبان
بهبود : تندرستی، نیکویی، سلامتی
بهتاش : خوب مانند
بهجت : سرور شادی، شادمانی، تازگی
بهدیس : نیک، مانند خوبان، خوشرنگ، زیبا
بهراد : جوانمرد نیکو، نیکی بخش، کریم
بهرام : فتح و پیروزی، پیروزمند، از ایزدان آیین زردشتی
بهروان : نیک روان، دارای روانی سالم
بهزاد : اصیل، خوش نژاد، نیکوزاده شده
بهسا : نیک، مانند خوبان
بهشید : نورانی، به افروز، بهترین فروغ و روشنایی
بهلول : مرد خنده رو، نیکوکار، بزرگ قوم
بهمن : راست گفتار،راست کردار
بهمنش : دارای منش و اندیشه خوب
بهناد : نیک نژاد، اصیل
بهناز : عشوه گر، خوش ناز و ادا،ملوس
بهنام : خوشنام، نیکنام
بهنانه : زن خوشبو، نرم گفتار، خندان
بهنوش : گوارا، به آشامنده، عسل نیکو
بهنیا : نیک نژاد، دارای اصل و نصب، اصیل
بوران : سرخ، گلگون، سرمای سخت، توفان بهمراه باران
بوران : دخت دختر زیبای سرخ چهره
بی بی: خان خانه، خاتون، کدبانو، بانوی محترم
بیتا : یگانه، بی مانند، یکه
بیدخت : ستاره زهره، دختر خدا
بیژن : جنگجو، نام پهلوان ایرانی فرزند گیو
بیگم : خانم، ملکه مادر، بیوه زن ارجمند
حرف پ
پاتریس : اصیل، نجیب، میهن پرست
پارسا : پرهیزکار، ایرانی، پارسی
پارمیدا : نام دختر بردیای هخامنشی
پاشا : مخفف پادشاه، بزرگ، آقا، سید
پاکدیس : پاک گونه، مانند پاکان
پاکسانه : پاک، بسان پاک
پامچال : گلی به رنگهای سفید و صورتی و سرخ
پانته آ : مقاوم، پایدار
پایا : پایدار، مقاوم
پدرام : پایدار، خجسته، نیکو، جاوید
پدرو : قابل اعتماد، معتبر
پردیس : باغ بستان، بهشت، فردوس
پرستو : پرنده ای که پشت و دم آن سیاه و سفید و منقارش سرخ است، چلچله
پرناز : دارای ناز لطیف به لطافت پر
پرند : پرنیان منقش، ستاره پروین، بافته ابریشمی
پرندیس : پرند، مانند شمشیر یا حریر
پرنیا : نوعی دیبای منتقش، پرنیان
پرنیان : حریر، ابریشم منقش، شمشیر صیقلی و درخشان
پرهام : ابراهیم، نامی در پارسی باستان
پروانه : حشره معروف که فریفته نور است، سیاه گوش، حاجب، فرمان رساننده، حکم فرمانروا، دلیل، رهبر
پرویز : پیروز، منصور، سعید، گرامی
پروین : ثریا، نام یکی از منازل بیست و هشتگانه قمر
پری : فرشته، حوری، پریروز، استعاره از زن زیبا
پری : ناز آنکه چون پری ناز و کرشمه دارد
پریا : زن زیبا مانند پری، الف آن توصیفی است
پریرو : زیباچهره، خوش صورت
پریزاد : چون پری زاییده شده، کنایه از زن زیبارو
پریسا : مانند پری زیبا، افسونگر
پریشاد : زیباروی شادان مانند پری
پریماه : دختر ماه صورت زیبای مانند پری، زیبای زیبایان
پرینوش : زیبا و مطبوع مانند پری و عسل
پریوش : پری پیکر، کنایه از زیبارو، نام گلی با بوته های نیمه کوتاه
پژمان : مخمور، عضبناک، افسرده
پژهان : آرزو، خواهش دل، غبطه
پشوتن : فداکار، پیشکش کننده
پطرس : یکی از دوازده حواری مسیح
پگی : مروارید
پلاره : یک شاخه از خوشه انگور
پوران : پسران، یادگار، جانشین، از اعلام زنان
پوریا : لقب پهلوان محمود خوارزمی که بسیار جوانمرد و عارف بود
پولاد : فولاد، فلز سخت و معروف، آهن آبدیده
پولین : طاوس،پاولینا
پونه : نام گیاهی خوشبو از تیره نعناع، پودنه
پویا : رونده، دونده، جستجوگر،خستگی ناپذیر
پیام : خبر، پیغام، سلام
پیرعلی : کسیکه علی مرشد اوست
پیرمحمد: کسیکه محمدمرشد اوست
پیرنیا : کسیکه جدا و پیرو مرشد است
پیروز : چیره، غالب، منصور
پیمان : عهد، شرط، قرارداد
پیوس : انتظار، امید، طمع، توقع
حرف ت
تابان : درخشان، نورانی، تابناک
تاج الدین : شاهزاده خانم، ملکه، بانوی ارجمند
تاج الملوک : افسر شاهان
تاج بی بی : تاج بانو
تاجیک : ایرانی، آنکه ترک و مغول و عرب نژاد نباشد
تارا : ستاره، کوکب، مردمک چشم
تارخ : تنبل، نام پدر حضرت ابراهیم، تارخ
تراب : خاک، زمین
ترانه : سرود، نغمه، دوبیتی، صورت، جوان خوش صورت و تر و تازه
ترخان : شاهزاده ترک و مغول که از بعضی مزایای موروثی برخوردار است
ترکان : ملکه، شهبانو، لقب زنان ارجمند ترک
ترلان : پرنده ای شکاری با پرهای سیاه و زرد
ترمه : نوعی پارچه کلفت ابریشمی، شال کشمیری
ترنج : میوه ای از نوع مرکبات، بادرنگ، بالنگ، چین و شکن
ترند : مرغی کوچک و کم پرواز و متحرک و خواننده
تسنیم : نام چشمه ای در بهشت
تقی : پرهیزگار
تکتم : نام مادر امام هشتم امام رضا
تکماه : ماه بی همتا، کنایه از زن زیبای بی نظیر
تکناز : زنی در ناز و کرشمه تک و بی همتاست
تکین : یگانه، چون یکتا و دردانه، انسان حمله کننده
تهماسب : دارای اسب نیرومند
تهمتن : قوی جثه، دارای بدنی نیرومند، شجاع، سپهدار
تهمینه : قوی گونه، چون توانا، نام همسر رستم و مادر سهراب
تواب : بسیار توبه کننده
توحید : یکتاپرستی
توراندخت : دختر توران، نام دختر خسروپرویز
تورانه : منسوب به توران، معشوق، محبوب
تورج : نام پسر بزرگ فریدون کههمان تور می باشد، دلیر، پهلوان
توسکا : نام درختی که در محلهای مرطوب می روید
توکا : نام پرنده ای است دارای منقار بزرگ و پهن و پرهای زیبا
تونی : مافوق ستایش
تیرداد : داده و بخشنده تیر، نام روز سیزدهم هر ماه شمسی
تیما : دشت و صحرا، هامون
تیمور : آهن، میله آهنی، نام سر سلسله تیموریان یا گورکانیان
تینا : عشقبازی و ناز و کرشمه، گل و لای
تیهو : پرنده ایست شبیه کبک دارای گوشت لذیذ teyhu
حرف ث
ثابت: پابرجا، استوار، پایدار
ثارالله: خون خدا، لقب امام حسین
ثاقب: فروزان، روشن، نافذ، رسوخ کننده
ثریا :ستاره پروین، چلچراغ، پرن، پرند
ثمیله: ته نشین، رسوب، نام پرنده ای کوچک
ثمین: باارزش، گرانبها، نفیس
ثنا :ستایش، تمجید، دعا، تحسین
ثناء الله: ستایش خداوند
حرف ج
جابان : نام سرداری بزرگ در زمان پوراندخت ساسانی
جابر : زورگو، ستمگر، شکسته بند، از صفات الهی
جارالله : مجاور خانه خدا، جارالله زمخشری مفسر قرن پنجم
جاسر : بی باک، گستاخ، جسور
جاسم : بزرگ، ستبر، نام دهی در شام
جالینوس : نوایی از موسیقی قدیم، نام طبیب و حکیم یونانی
جاماسب : دارنده اسب درخشان، منجم باشی، داننده اسطرلاب
جان آرا : آراینده جان و روح، زینت جان
جانان : دلبر زیبا و دوست داشتنی، معشوق
جاهد : کوشا، ساعی، جهد کننده
جاوید : پای برجا، همیشگی، ابدی، انوشه
جبار : قادر، توانا، از صفات خداوند
جبرئیل : مرد خدا، نام فرشته حامل وحی، روح الامین، روح القدس، گابریل
جراده : ملخ، نام یکی از زنان سلیمان نبی
جرهام : شیر، اسد، مرد دلیر، کوشا
جریره : نام همسر سیاوش و مادر فرود ، گناه، جنایت
جعده : بره ماده، گیاهی خوشبو که در کنار رودها می روید، از اعلام زنان
جعفر : جوی پرآب، رود، ناقه پر شیر
جلیل : بزرگ، محترم، بزرگوار
جمال : زیبایی، حسن صورت
جمشید : جم درخشان، پسرخورشید
جمعه : آدینه، روزآخر هفته، از اعلام مردان
جمیل : زیبا، نیکوسیرت
جنان : بهشتها، باغها، دل، قلب
جهان : جهنده، عالم، گیتی، کره زمین
جهان بانو : ملکه، شهبانو، بانوی جهان، سرآمدبانوان
جهان آرا : آراینده جهان، زینت بخش گیتی
جهانبان : خداوند، نگهدار جهان
جهانبخت : خوشبخت، نیکبخت جهان
جهانفر : فرو شکوه جهان
جهانگرد : سیاح، کسیکه به سیر وسیاحت در جهان می پردازد
جهانگیر : فاتح جهان، گیرنده جهان
جواد : بسیار بخشنده، جوانمرد، لقب امام محمدتقی
جوانبخت : خوش اقبال، خوشبخت
جوانشیر : شیر جوان، کنایه از زورمند و دلاور
جیدا : زنی که گردن بلند و کشیده و زیبایی دارد
جیران : آهو، غزال، نام زن سوگلی ناصرالدین شاه
حرف چ
چلیپا : صلیب، کنایه از زلف معشوق
چمان : خرامان، آنکه با ناز و کرشمه راه می رود
چمان : دخت دختر خرامان، دختری که با کرشمه ناز راه برود
چماندیس : مانند ناز و کرشمه
چمن آرا : باغبان، آرایشگر چمن
چنگیز : قوی، محکم، بزرگ، لقب تموچین فرمانروای مغول
چهرافروز : شاداب بخش، سرور آفرین
حرف ح
حاتم : داور، قاضی، کلاغ سیاه
حاجر : زمین و مکان بلندو رفیع
حاجی : کسیکه به زیارت خانه خدا می رود، از اعلام مردان
حادی : ساربان، حدی خوان،کسیکه آواز حدی می خواند
حارث : کشاورز، برزرگر، شیر بیشه
حاسن : زیبا، نیکو، کنایه ازماه hasen
حافظ : نگهبان، پاسبان، از نامهای خداوند
حالیه : زنی که به زیور و زینت آراسته شده است
حام : حمایت کننده، از پسران نوح پیامبر
حامد : ستایشگر، شکرگزار
حامی : پشتیبان، نگهدار، طرفدار
حانان : رحیم، مهربان، از اسامی مردان
حانیه : زنی که بخاطر فرزندان ازدواج نکند، شراب، می
حبابه : از اعلام زنان عرب، زن بسیار دوست داشتنی
حبیب : دوست، دوستدار، معشوق
حبیبه : معشوقه، مونث حبیب، ام حبیبه از زنان پیامبر
حجاج : بسیار حجت آورنده و حج کننده
حجت : دلیل، برهان، فتوی، رهبر
حداد : آهنگر، آهن فروش، دربان
حدی : آواز و نوای موسیقی محلی، آوازی که ساربان هنگام راندن شتر می خواند hoda
حدیث : سخن، گفتار، تازه، نوظهور، داستان، روایت
حر : آزاد، رهاشده، آزاده، جوانمرد
حسام الدین : شمشیر دین، حافظ و نگهبان دین
حسان : زنان نیکو، جمع حسن و حسناء
حسن : نیکو، خوب، زیبا، جمیل، نام امام دوم شیعیان
حسنعلی : زیبای بلندمرتبه
حسنی : زن زیباتر، اسم تفضیل از حسن
حسین : مصغر حسن، نیکو، خوب، آهنگی در موسیقی عربی، نام امام سوم شیعیان
حشمت : بزرگی، بزرگواری، جلال و شکوه، شرم و حیا، از اعلام زنان
حصان : زن شوهردار پاکدامن، مروارید
حصناء : زن شوهردار پارسا و پاکدامن
حصین : بلند، استوار. محکم
حفصیبه : شادی او با من است. نام همسر حزقیال نبی hafsibe
حفیظ : نگهبان، نگهدارنده
حفیظ الله: کسیکه در پناه خداست
حلوه : شیرین، کنایه از زن زیبا و شیرین helvah
حلیمه : زن بردبار و صبور، نام دایه پیامبر اسلام
حماد : بسیار سپاسگزار و حمد کننده
حمید : پسندیده، سزاوار ستایش، از صفات الهی
حمیده : زن ستایش شده
حمیرا : زن سرخ رو، زن سرخ مو، لقب عایشه همسر پیامبر
حنا : موفق، پیروز
حنان : بخشاینده، آرزو کننده، نوحه و زاری کننده
حنیف : پاک، موحد، راست و مستقیم
حوا : زن گندمگون، گیاه مایل به سیاهی
حور : سیه چشمان، زنانی که دارای چشمان زیبا هستند
حوراء : زن سیاه چشم، زن بهشتی
حوروش : فرشته رو، زیبارو hurvas
حوریه : پری، ملائکه، مونث حوری
حیدر : شیر، اسد
حرف خ
خاتم : انگشتری، نگین انگشتری، کنایه از دهان معشوق
خاتون : کدبانو، زن اصیل و بزرگ منش
خادم : پرستار، خدمتگزار
خاش : کسی که دارای مهر و محبت زیاد است، نام برادر افشین سپهسالار ایرانی
خاطره : اندیشه، یادبود، ضمیر، یادگار
خاقان : پادشاه بزرگ، لقب پادشاهان ترک و چین
خالد : جاودان، همیشه، پاینده
خالق : خلق کننده، صانع
خانیش : شاهزاده خانم، نام یکی از دختران شاه اسماعیل
خاوند : مخفف خداوند، صاحب اختیار، بزرگتر
خبیر : آگاه، باخبر، از صفات خداوند
خجسته : فرخنده، مبارک، گل همیشه بهار
خدابخش : خداداد، بخشش و هدیه خداوند
خداداد : عطیه و بخشش خداوند
خدیجه : مونث خدیج، شتری که پیش از موعد زاییده شده، کودک، نام همسر پیامبر اکرم
خدیو : خداوند، امیر، پادشاه، لقب امرای مصر در زمان عثمانی
خرداد : کمال، رسایی، روز ششم هر ماه شمسی، ایزد نگهبان آب
خرم بانو : بانوی دلشاد و خرم و خوشدل
خرمداد : بخشنده شادی و نشاط
خرمناز : آنکه دارای نازو سرور و خوشحالی است
خسرو : نیک شهرت، خوشنام، هر فرمانروای صاحب شوکت، در پهلوی هوسرو
خضر : به معنی سرسبزی، نام پیامبری افسانه که می گویند آب حیات را نوشیده است
خلیل : دوست مخلص و یکدل و مهربان، از القاب ابراهیم
خندانه : منسوب به خندان، از اعلام زنان
خنشا : مبارک، خجسته، فرخنده Khonsa
خواجو : مصغر خواجه، آقا، سرور، کوچک
خورشید : آفتاب تابان، نام یکی از ثوابت، نوعی اسب، روز یازدهم هر ماه شمسی
خوردیس : مانند خورشید، تابان
خوروش : تابناک، خورشید رو، تابنده
خیرالله : لطف و مرحمت الهی
خیرالنساء : بهترین زنان، لقب حضرت زهرا
خیراندیش : خیرخواه، طالب خوبی
خیری : گل همیشه بهار، نوعی از گیاه خطمی که سرخ و سفید است
خیزران : نوعی نی انعطاف پذیر مغزدار، نام مادر حضرت امام محمد نقی
حرف د
دادار : عادل، بخشایشگر، از نامهای خداوند
دادالله : عطیه و بخشش خداوند
دادایزد : عدل خداوند، خداداد
دادبخش : دادگستر، عادل، بخشنده داد
دادبرزین : زاده آتش الهی، از بزرگان معاصر بهرام گور
دارا : دارنده، ثروتمند، داریوش، از نامهای خداوند
داراب : دارا، درایوش، از شهرهای استان فارس، نام فرزند بهمن
داراپناه : در پناه دارا، از ندیمان بهرام چوبین
دارات : شان، شکوه و عظمت
داریا : دارنده گردونه جنگی، دارا
داریوش : صاحب نیکویی، دارنده نیکی
داشاد : دعا، عطا، بخشش، پاداش
دانیال : قضاوت خدا، خداقاضی من است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل
داهی : زیرک، باهوش، تیزفهم
داود : محبوب، از پیامبران بنی اسرائیل
دایان : دایه
دبرا : زنبور عسل، ساعی، کوشا، دبورا
دختنوش : مخفف دخترنوش، دختر زیبا، نام دختر انوشیروان
دردانه : یکتا، بی همتا، مروارید گرانبها
درسا : مانند در و گوهر. کنایه از شخص زیبا
درنا : پرنده ای تیزبال دارای جثه کوچکتر از کبوتر
درناز : دارای ناز و عشوه خوب
دل آرا : آرایش دل، معشوقه زیبا، محبوبه، نام همسر دارا مادر هوشنگ
دل انگیز : جالب، گیرا، گوارا، مطلوب
دلارام : آرامش بخش دل، کنایه از محبوب زیبا
دلکش : دلبر، جالب
دلیله : راه روشن، نام زن زیبایی که سامسون را فریب دادو او را اسیر دشمنانش کرد
دنا : نام قله ای در فارس، نشاط، فریاد شادی
دنیا : جهان، عالم هستی، گیتی
دهخدا : صاحب و مالک ده
دوریس : دریا، از اعلام زنان
دولتشاه : دارای اقبال شاهانه
دیانا : الهه، بدون عیب، ربه النوع رومی که با آرتمیس یونانی برابر است
دیانوش : دانوش، نام شخصی که عذرا را فروخت
دیبا : پارچه حریر الوان، نام روز چهاردهم هرماه شمسی
دینا : داور، داوری، فتوی نوشتن
دینشاه : سرور و پادشاه دین
دینه : نو، تازه، دیروزی،به عبری انتقام یافته
دیهیم : در اصل یوانی است، تاج، افسر
حرف ذ
ذاب : از نامهای رایج زردشتیان، زو
ذاکر : ذکر کننده، پند دهنده، ستایش کننده، پروردگار
ذبیح الله : ذبح شده برای خدا، لقب حضرت اسماعیل
ذکاء : آفتاب، خورشید، التهاب
ذکی : مرد تیزهوش، هوشیار، زیرک
ذکیه : زن تیز هوش و زیرک
ذلفاء : دختر سپیدچهره، دارای بینی کوچک و کشیده و زیبا
ذهب : طلا، زر
ذوالفقار : صاحب فقرات، نام شمشیر حضرت علی
ذوالقدر : باارزش، صاحب قدر و منزلت
ذوالقرنین : صاحب دو شاخ و نشانه قدرت، لقب اسکندر مقدونی و کورش کبیر
ذوالنون : صاحب و همدم ماهی، لقب یونس پیامبر
حرف ر
رئوف : مهربان، مشفق
رائده : مونث راید، پیام آور، جوبنده، جوینده
رائین : نام یک سردار ایرانی
رابرت : برنده نهایی، پیروز، فاتح
رابو : نام گل بهاری
رابین : نام پسر بزرگ یعقوب
راتا : رادی، دهش، یکی از ایزدان آیین زردشتی
راجان : نام جد زردشت
راجی : امیدوار
راحله : راهوار، کوچ کننده، مرکب بارکش
راحمه : زن بخشنده، مهربان، آمرزنده
راحیل : گوسفند ماده، نام مادر حضرت یوسف، راشل - کوچ کننده
راد : بخشنده، جوانمرد، شجاع، حکیم
رادفر : دارای فر و شکوه جوانمردان
رادمان : بخشنده، کریم، رادمنش
رادمهر : خورشید بخشنده، بخشنده مانند خورشید
رادین : آزادوار، آزاده
راشد : سالک، راهنما، متدین، دیندار
راضیه : زن قانع و خشنود و خوشدل، از القاب حضرت فاطمه زهرا (س)
راعیل : نام دیگر زلیخا
رافائل : از فرشتگان مقرب در دین یهود
رافت : مهربانی، شفقت
رافونه : نعناع، از سبزیهای خوشبوی خوردنی، رافونا
رامبد : آرامش دهنده، نگهبان و پاسدار آرامش
رامتین : آرامش بخش، نام شخصی که مخترع چنگ بود
رامسین : رامشین
رامشین : نوازنده و مطرب
رامشاد : آرام و خرسند
رامناد : مطیع، فرمانبردار، فروتن
رامیار : چوپان، شبان، در اصل رمه یار است
رامیلا : خدای بزرگ
رامین : منسوب به رام، آرام
رامینا : بلند، بالا، بلند قامت
رایکا : پسر زیبا، معشوق
رباب : ابر سفید، سازی است شبیه طنبور
ربکا : ربه کا، راستی، مصلح
رجا : امید، آرزو، امیدواری، چشمداشت
رجب : ترسیدن، بزرگ داشتن، شرم نمودن
رحمان : بخشنده، بخشایشگر
رحمت : بخشایش، از اسما الهی
رحیم : مهربان، صاحب رحمت، دلسوز، دلرحم
رخسانه : مانند رخ و چهره زیبا
رخشا : تابان، درخشنده، رخشان
رخشاد : شادان، خوشرو
رسام : رسم کننده، نقاش
رستا : کامیاب، رهنده
رستم : کشیده بالا، بزرگ تن، قوی اندام، پسر درشت، نام پهلوان ملی ایران
رسول : فرستاده، قاصد، پیامبر
رشاد : رستگاری، از گمراهی رهیدن
رشید : رستگار، دلیر، خوش قدوقامت، راهنما، از نامهای خداوند
رضا : خشنودی، سرور، لقب امام هشتم شیعیان
رضی : خشنود، راضی
رضیه : مونث رضی، زن راضی، خشنود، پسندیده
رعنا : خودپسند، متکبر، مجازا زن زیبا و خوش قد و قامت
رفعت : بلندی مرتبه، بزرگواری، ترقی
رقیه : سحر،افسون
رکسانا : شکل یونانی شده روشنک، طلوع و آغاز روز، نورانی
رمضان : ماه نهم سال قمری، ماه روزه
رها : آزاد، خلاص، گسسته
رهاد : سیاح و جهانگرد، نوایی از موسیقی
روبینا : یاقوت قرمز
روح الله : روح و روان خدا، لقب حضرت عیسی
روح انگیز : روح افزا، دل انگیز
رودا : به معنی گل
رودابه : فرزند تابان و درخشان، دارای رشد خیره کننده، پسرزا، نام مادر رستم
روسانا : گل سرخ، باشکوه
رونالد : شایسته تحسین و آفرین
روهینا : شمشیر جواهردار
ریاض : باغها، فردوس ها
ریتا : مروارید
ریجینا : ملکه وار، با شکوه و وقار
ریحان : گیاه خوشبو، نام یکی از سبزیجات خوردنی، رزق و روزی
حرف ز
زال : پیرفرتوت سپیدموی، شخصی که موهای سروریش سفید باشد، نام پدر رستم
زامیاد : فرشته موکل بر زمین، زمین داده
زاهر : روشن، صاف، درخشان
زبیده : گل همیشه بهار، نام گیاهی است
زبیر : مرد نیرومند و سرسخت، نام یکی از صحابه پیامبر
زرتشت : دارنده شتر زرد و پیر، نام پیامبر ایران
زردیس : زرگونه، مانند طلا
زرنگار : زرکوب، کسیکه با آب زرنقاشی کند
زروان : زمان، فرشته زمانه بیکران
زری : زرین، طلایی
زرین بانو : بانوی طلایی، طلاخانم
زکریا : کسیکه خداوند او را ذکر می کند، نام پیامبر بنی اسرائیل، پدر مریم
زکی : پاکیزه، پاک، پارسا
زکیه : زن پاکیزه و طاهره
زلیخا : نام همسر بوتیفار عزیز مصر که عاشق یوسف شد
زمزم : زمزمه، ترنم به آهستگی، نام چشمه ای در بهشت، نام چاهی نزدیک کعبه
زهرا : نورانی، درخشان، سفیدروی، لقب حضرت فاطمه
زهره : درخشان، شکوفه، سپیدی، سیاره ناهید، بیدخت
زوبین : نیزه کوتاه، نام پسر کاوس از پهلوانان ایران
زویا : آزادی، حریت
زیب النساء : زیور و زینت زنان
زید : رشد و نمو کردن، افزونی
زین الدین : موجب آرایش و زینت دین
زین العابدین : زینت و آرایش، عبادت کنندگان، لقب امام چهارم شیعیان
زینب : زین اب - زینت پدر - افتخار پدر
زینت : زیور، پیرایه
حرف ژ
ژائیر : کسی که خداوند او را نورانی و زیبا کرده است
ژابیر : شراره آتش، سرشک آتشین، نام گیاهی است بنام بومادران
ژاسمن : گل یاسمن، ژاسمین
ژاله : شبنم، باران تند، تگرگ
ژان : یحیی، یوحنا، خداداد
ژرژ : کسیکه مال و ثروت جمع کند
ژولیا : قشنگ، دلربا، خوشگل، نام دختر قیصر ژول سزار، جولیا
ژیلا : از اعلام زنان (معنی خاصی براش پیدا نکردم شاید هم خانواده ژیله باشه)
ژیله : ژاله، تگرگ ریز
حرف س
سائب : جاری، روان،شتابان
ساتی : زن باوفا، الهه هندی، فرشته موکل بر ارواح در مصر قدیم
ساجد : سجود کننده، سربخاک ساییده
ساجده : مونث ساجد
ساچلی : زنی دارای گیسوی پرپشت
ساحره : زن جادوگر و افسونگر، کنایه از زنی که چشمانی افسونگر و جذاب دارد
سادات : سروران، به فرزندان پیامبر و ائمه اطلاق می شود
سادرا : رنج و اندوه و غم
ساره : نام همسر ابراهیم، امیره من، بانوی من ، نوعی پارچه که به ساری معروف است
سارا : زبده، خالص، بی غش
سارادخت : دختر صاف و بی آلایش
سارونه : تاک انگور، شاخه رز
ساریه : جاری، رونده، ابر شبانگاهی، ستون
ساسان : فقیر، درویش، کسی که از مال و منال دنیا می گذرد
ساعد : ساق دست، بال مرغ، مددکار، قدرت
ساعده : شیربیشه، مجرای آب به سوی دریا
ساعی : کوشا، کوشنده، جدی
ساغر : قدح، پیاله، جام شراب
ساقی : آنکه به دیگران آب یاشراب می نوشاند، فیض رساننده
سالومه : ملکه یهود، دختر هرود فیلیپ که با حیله سر یحیی پیامبر را از تن جدا کرد
سام : سیاه، سیاه چرده، آتش، قوس و قزح، نام پدر زال
سامان : اسباب معشیت، سرانجام، نظم، آرام و قرار، دولت، ثروت، نام جد خاندان سامانی
سامر : افسانه سرا، قصه گو
سامن : آواز، ترانه
ساناز : نام گلی است، مانند ناز، کمیاب، نادر
سانلی : نامدار، مشهور
سانوا : کسیکه سخنان شیوا بگوید، ساونهاوا، نام خواهر جمشید
ساهره : زن عابد و شب زنده دار
ساهویه : نام زنی که در علم تعبیر خواب مشهور بوده
ساوه : براده طلا، زر خالص شکسته
سبا : عب، انسان، نام سرزمینی باستانی در یمن
سبحان : پاکیزه، منزه
سبکتکین : خوش قدم، مبارک
سبلان : نام کوهی آتشفشانی در آذربایجان دارای چشمه آب گرم فراوان
سبیکه : قطعه طلا و نقره گداخته شده، نام مادر گرامی امام محمد تقی
سپنتاداد : داده و بخشیده مقدس. لقب اسفندیار
سپند : اسفند، اسپند، بوته ای خودرو و بیابانی که دانه های آن را بر آتش می ریزند و بوی خوش دارد
سپهر : آسمان، فلک، طبیعت، بخت و طالع
سپیده : صبح صادق، سحرگاه، سفیدی چشم
ستار : بسیار پوشاننده و مخفی کننده، از صفات باریتعالی
ستاره : اختر، کوکب، نوعی خیمه، پرده، سه تار، طنبور
سجاد : بسیار سجده کننده، لقب امام چهارم شیعیان
سجیه : اخلاق خوب، خوی پسندیده
سحر : هنگام سپیده، پیش از طلوع صبح
سحرناز : عشوه و ناز، سپیده دم
سخا : جوانمردی، کرم، بخشش
سروش : فرشته پیام آور وحی، شنیدن، روز هفدم از هر ماه شمسی
سروناز : سرو سهی، نوعی درخت سرو به شکل مخروطی که در باغها کاشته می شود
سروینه : مانند سرو، معشوق خوش خرام
سریره : زیبا
سعد : مبارک، خجسته
سعید : سعادتمند، خجسته، نیکبخت
سکینه : آرامش، وقار، سنگینی، آنچه دل را قوی کند
سلمان : سنگ بزرگ، نام یکی از صحابه پیامبر
سلمه : زن نازک اندام
سلیمان : پادشاه مقتدر یهود، پسرداود، پر از سلامتی
سلیمه : زن سالم و تندرست
سمانه : بلدرچین، زن چاق و فربه، نام مادر امام دهم
سمیحه : زن باگذشت و فداکار
سمیرا : سمیر، سمیره، زن داستانگو، زن گندمگون
سمیه : همنام، همتا، بلند، رفیع
سهراب : دارنده رنگ و روی سرخ، سرخاب، نام پسر رستم که بدست او کشته شد
سهیل : نام ستاره ای است درخشان که در اواخر فصل گرما طلوع می کند و میوه ها در آن وقت می رسند، چون در یمن کاملا مشهود است به سهیل یمانی مشهور شده است
سودابه : دخترزا، بخشنده سود خوب، نام همسر کیکاووس که عاشق ساوش شد
سوزان : مطمئن بودن، در فارسی سوزنده، ملتهب
سوسن : گیاهی است از طایفه زنبق، با رنگهای مختلف
سوفیا : خردمند، عاقل، از اعلام زنان
سوگل : برگزیده ، منتخب ، عزیز
سی گل : دارای زیبایی گلها
سیامک : دارنده موی سیاه، نام پسر کیومرث که در زمان پدر کشته شد
سیاوش : دارنده اسب نر سیاه، سیاوخش، نام پسر کیکاوس که مظلومانه کشته شد
سیروس : تلفظ فرانسوی کورش
سیف الله : شمشیر خدا
سیمین : نقره فام، به رنگ نقره، نقره ای، خوب و ظریف
سینا : نام کوه و شبه جزیره ای در شمال شرقی مصر، سنگریزه
حرف ش
شائول : شاعول، مطلوب، مورد پسند
شاپرک : پروانه، شب پره
شاپور : مخفف شاهپور، شاهزاده
شادبهر : کسی که از شادی جهان بهره مند است
شادپور : پسر شاد و خوشحال
شادفر : آنکه دارای فر شادی است، شادکام
شادکام : کامروا، خوشحال
شادمهر : پادشاه شاد و خوشحال، نام خلیل سلطان تیموری
شارون : دشت و صحرا، از اعلام زنان، سارون
شافع : شفاعت کننده، خواهشگر
شاکر : سپاسگزار، شکر کننده
شاه خاتون : ملکه، شهبانو
شاهر : مشهور، سرشناس، تیغ و شمشیر برکشیده
شاهرخ : دارای چهره شاهانه، شکوهمند، در شطرنج کیش دادن شاه و زدن رخ
شاهمراد : آرزوی شاه
شاهنده : متقی، پرهیزگار، صالح، مبارک
شاهیده : نیکوکار، صالح
شاهین : پرنده ای شکاری و جسور، زبانه ترازو، منسوب به شاه
شایا : شایسته، سزاوار
شایان : شایسته، سزاوار، مخفف شایگان
شایگان : سزاوار، شاهوار، خزانه پادشاهان
شبنم : ژاله، نوعی پارچه لطیف
شبیر : مصغر شبر، خوب، نیکو، لقب امام حسین
شراره : لهیب آتش
شروین : نام ماه یازدهم یا ششم طبری، نام قلعه شروان، از اعلام مردان
شعله : فروغ، روشنی، تابش، زبانه آتش
شعیا : نام پیامبر بنی اسرائیل، اشعیا
شعیب : توشه دان، مشک کهنه، نام پیامبری که پدرزن موسی بود
شقایق : نوعی لاله، از تیره کوکناریان که خودرو و بیابانی و شبیه گل خشخاش است
شکوفه : گل درختان میوه دار، شکفته، خندان
شکیبا : بردبار، صابر
شکیلا : شکیل، دارای شکل و ظاهر زیبا، خوشگل و خوش آب و رنگ، از اعلام زنان
شمیلا : شمیرا، بانوی بزرگ
شهاب : شعله آتش، درخش، ستاره دنباله دار
شهبد : سالار و سردار لشکر
شهداد : بخشیده شاه، ناحیه ای در کرمان
شهراد : شاه جوانمرد، شاه جوان
شهرام : فرمانبردار شاه، مطیع شاه
شهربانو : بانوی شهر، شهبانو، نام دختر یزدگرد سوم همسر امام حسین
شهرداد : موجب عدل و داد کشور
شهرزاد : زاده شهر، شهر آزاد، نام قصه گوی معروف هزار و یکشب
شهرناز : آنکه بر شهری ناز می فروشد، نام خواهر جمشید پادشاه اساطیری ایران
شهرنواز : شهرناز، نام خواهر جمشید
شهرنوش : آنکه در زیبایی مانند عسل گوارا است، زیبای شهر
شهره : مشهور، سرشناس، نامدار
شهریار : پادشاه، بزرگ شهر
شهلا : زنی که چشمان میشی زیبا دارد، نوعی گل نرگس که در آن به جای زردی سیاهی است
شهناز : ناز شاهانه، از آهنگهای موسیقی ایران در دستگاه شور
شهین : منسوب به شاه، مخفف شاهین
شورانگیز : برانگیزاینده شور و شادی، فتان
شیبا : آشفته، شیفته، عاشق، در عربی، آخرین شب ماه
شیدا : شیفته، عاشق، دیوانه
شیرین : هر چیز مطبوع و لطیف، مزه ضد تلخی، تمام، کامل، رواج، نام معشوقه زیبای خسروپرویز
شیفته : عاشق، دلباخته، حیران
شیماء : زن خالدار
حرف ص
صائب : درست و راست، حق، رسا
صائن : پرهیزگار، نگاهدارنده
صابر : صبرکننده، شکیبا، بردبار
صادق : راستگو، پیدا، آشکار
صالح : نیکوکار، شایسته، لایق
صانع : آفریننده، سازنده، صنعتگر
صبا : نسیم ملایمی که از جانب شمال شرق می وزد
صبار : بسیار شکیبا و صبور
صبورا : بردبار، شکیبا+الف بزرگداشت و تعظیم
صبیحه : زن خوبرو و نورانی، بامداد، صبح زود
صبیه : دخترک زیبا و خوبرو
صدر : سینه، بالا، بزرگ، رئیس، وزیر
صدرالله : کسیکه در نزد خدا جای و مقامی بالا دارد
صدف : غلاف مروارید، جانوری دریایی نرم تن که تولید مروارید می کند sadaf
صدوق : دوست، همیشه راستگو
صدیقه : زن بسیار راستگو و صدیق،از القاب حضرت فاطمه، لقب عایشه همسر پیامبر
صغری : مونث اصغر، زن کوچکتر، هر چیز کوچک
صفا : روشنی، پاکی، مرتب شده، تماشا، نظافت
صفدر : شکننده و برهم زننده صف دشمن، کنایه از دلاور و شجاع
صفر : عقل، نفس، دومین ماه قمری
صفورا : گنجشک ماده، نام همسر موسی و دختر شعیب پیامبر
صفی : برگزیده، دوست خالص، منتخب
صفیه : بانوی برگزیده، درخت خرمای پربار
صلاح : نیکی کردن، نیکوکار شدن، آشتی، نیکوکاری، سزاواری
صمد : بی نیاز، پاینده، از اسامی پروردگار
صمیم : خالص، برگزیده
صنم : بت، الهه، کنایه از معشوق زیبا و قابل پرستش
صنمبر : دلدار خوش اندام
صنوبر : درختی مخروطی که همیشه سبز است و از درختان زینتی است، کنایه از معشوق خوش قد و قامت
صنیعه : زن برگزیده، نوظهور و تازه
حرف ض
ضابط : ضبط کننده، نگهدارنده، اداره کننده شهر، حاکم
ضحاک : بسیار خندان، معرب آژی دهاک پادشاه اساطیری ایران
ضحی : روشنی، پس از طلوع، آفتاب، خورشید
ضرغام : شیردرنده، دلاور
ضیاء : نور، روشنایی
ضیاءالدین : نور و روشنایی دین
ضیف : مهمان
ضیمران : ریحان، سبزی معطر و خوردنی
حرف ط
طابیتا : آهو، نام زنی از شاگردان عیسی مسیح که پس از مردن خداوند او را زنده کرد
طالب : طلب کننده، خواهان، دانشجو
طاها : نام سوره بیستم قران کریم، از اعلام مردان
طاهر : پاک، منزه
طاهره : زن پاک و منزه، لقب حضرت فاطمه
طاوس : پرنده معروف زیبا که دم چتری زیبا دارد، از اعلام زنان
طرلان : نام پرنده ای شکاری، دهی در اراک، نام همسر فتحعلیشاه
طره : زلف، گیسوی تاب داده و پیراسته
طغان : شاهین، شاهباز
طغرل : مرغی است شکاری، نوعی قوش از جنس شاهین
طلادیس : طلاگونه، مثل طلا
طلاناز : دارای ناز و کرشمه قیمتی
طلحه : درخت موز، شکوفه خرما، از اصحاب پیامبر
طلعت : دیدار، رویت، طلوع، برآمدن ستاره
طناز : نازکننده، پرناز، خرامان با ناز
طهماسب : دارنده اسب نیرومند، تهماسب
طوبی : پاک باد، خوشا، پاکیزه تر، نام درختی در بهشت
طیب : پاک و پاکیزه، طاهر، خوشبو
طیبه : پاک و پاکیزه، طاهر، خوشبو
مطالب مشابه :
اسم ها و معنی آنها
هرچی که بخوای εїз ♤ ♣ ♧ ♥ღ • *ღ ツ - اسم ها و معنی آنها - دانیال : قضاوت خدا
معنی اسم هیرو ها به فارسی
warcraft3 - معنی اسم هیرو ها به فارسی - war3 warcraft3. صفحه اصلي; پست دانیال آنلاین
دو قدم تا سه سالگی (4)
انتخاب اسم بعد از جستجوهای بسیار من و بابا شاهین به اسم شارمین به معنی ساناز و دانیال
معنی اسم و کی به کیه
گلهای گلدون - معنی اسم و کی به کیه - روزنگاری برای دنیا و دانیال
در باره نام های ارمنی
دانِلDanel معادل دانیال. از یک اسم بلکه از یک صفت که بوده و داد که به معنی دادن است و
معنی نام های عبری رایج در زبان فارسی
ادبستان فارسی - معنی نام های عبری رایج در زبان فارسی - زبان وادبیات فارسی دبیرستان و فارسی
نام پیامبران با معنی و مفهوم نام آنها از آدم تا خاتم
عاشورای حسینی - نام پیامبران با معنی و مفهوم نام آنها از آدم تا خاتم - وبلاگ در بلاگفا
هر کسی میخواد معنی اسمشو بدونه بره ادامه مطلب...
هر کسی میخواد معنی اسمشو بدونه بره ادامه مطلب زن زیباتر، اسم تفضیل از حسن دانیال
معنی نام های عبری رایج در زبان فارسی
گروه زبان و ادبیات متوسطه شهرضا - معنی نام های عبری رایج در زبان فارسی - ادبی ,علمی و آموزشی
دانلود آلبوم جدید ابرو گوندش به نام Evet به معنی بله
سایت طرفداران ماهسون Mahsun Kirmizigül - دانلود آلبوم جدید ابرو گوندش به نام Evet به معنی بله - سایت
برچسب :
معنی اسم دانیال