شعر برای مجالس ختم عزیزان
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
شب چو تنها می نشینم، با خیالت گرم
راز
هر نوا آید به گوشم، گویم این آوای
اوست
روزها چون بگذرم از کوچه های خاطرات
هر کجا پا می نهم، گویم که جای پای اوست
هر دم که یادش می کنم، اشک بصر ریزد
مرا
چون یاد رفتارش کنم، خون جگر ریزد مرا
آن رفته از پیشم کنون، از خاطرم کی می رود
گفتار او چون بنگرم، بغض گلو گیرد مرا
چو رخت خویش بربستیم از این خاک
همه گفتند با ما آشنا بود!
ولیکن کس ندانست این مسافر
چه گفت و با که گفت و از کجا بود؟
یاد سبزش در باغ خاطره ها باقی است
و مهریانیش در وجود ما جاودانه
هنوز هم رنگین کمان وارستگی و صفایش
دیدنی ترین افق برای دلهای ماست
قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود
درعزایت جامه اندر تن دریدن زود بود
آخر ای دختر
من (یار من) ای مظهر لطف و وفا
در ديار جاودان منزل گزیدن (خریدن)
زود بود
به جای سطر سوم در جایی آمده بود:
آخر ای جان پسر، میوه جانم رضا
ای خاک چه خانه
ها که ویران کردی
در ملک بدان تو غارت جان کردی
هر دانه قیمتی که آمد به وجود
بردی تو به زیر خاک پنهان کردی
گل باغ امیدم رفته از دست
غریبانه، شبی بار سفر بست
غمش زد آتشی بر قلب خسته
که تا روز ابد، دل را شکسته
خداحافظ اي برگ و بار دل من
خداحافظ اي سايه سار هميشه
اگر سبز رفتي، اگر زرد ماندم
خداحافظ اي نوبهار هميشه
تو نيستي که ببيني:
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاريست
چگونه عکس تو در برق شيشه ها پيداست
چگونه جاي تو در جان زندگي سبز است
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی، این است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را، سبب تسکین است
پروانه دور شمع گشت، پرش سوخت
آن که از یارش جدا شد، جگرش سوخت
من و پروانه و شمع، هر سه عاشق بودیم
پروانه پرش، شمع سرش، من جگرم سوخت
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم؟
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم؟
آنچه در مدت هجر تو کشیدم، هیهات
در یکی نامه، محال است تحریر کنم؟
من آن گل پرپر شده دست زمانم
بر سنگ مزارم بنويسيد، جوانم
به مقصد نرسيده به سرآمد سفرم زود
اين حادثه شوم کجا بود،ندانم؟
ياد ايامي که در گلشن فغاني داشتيم
در ميان لاله و گل آشياني داشتيم
گرد آن شمع طرب مي سوختيم پروانه وار
پاي آن سرو روان، اشک رواني داشتيم
بي همگان به سر شود، بي تو به سر نمي شود
داغ تو دارد اين دلم، جاي دگر نمي شود
تو که خاموش شدی، کمر عشق شکست
رنگ مهتاب پرید، آسمون چله نشست
ارغوان شعله کشید، شبنم از باغ گریخت
باد پاییز وزید، برگ هامون همه ریخت
به یاد شمع رویت، همچنان پروانه می سوزم
تو رفتی، من به جایت، اندرین کاشانه می سوزم
گهی آیم کنار قبر تو، با دیده گریان
گهی از مهربانیهای تو، در خانه می سوزم
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
چه گویم دل و جان بی تاب را
وداع تو با چشم پر آب را
چه پرسی فراق تو با من چه کرد
خجل کردم از اشک سیلاب را
تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی
نه مرغ شب از ناله من خفت نه ماهی
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
ما نیز بسازیم به تقدیر الهی
ای که از چشمان ما چون ماه تابان رفته
ای
گوهر ارزنده ای بودی و ارزان رفته ای
دیگر اندر جمع ما شادی نمی گنجد، دریغ
از میان جمع ما (چرا) جانا شتابان
رفته ای
ای پيک راستان خبر يار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسيم، غم مخور
با يار آشنا، سخن آشنا بگو
جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزی برو بپرس و حديثی بيا بگو
به باغ خرم ما باد جانسوزی وزيد آخر
گل باغ محبت را پريشان کرد و چيد آخر
قفس بشکست و پرواز دل انگيزی نمود آخر
چنان که بود دلخواهش، به کام دل رسيد
آخر
بی تو بر من نتوان گفت چه ها مي گذرد
خون جدا از بصرم، اشک جدا مي گذرد
دگرم نيست مجال نفس از کثرت بغض
بنگر ای گل که به من بی تو چه ها مي گذرد
آخر این قصه، هجران بود و بس
حسرت و رنج فراوان بود و بس
آنگاه که رفت، دیگر نخواندم
سازم نسرود و جانم نتابید
یاری ام کنید، با یادش
دگر بار به وجد آیم
میان ما چو شمعی نور می داد
کجا شد، ای عجب! بی ما کجا شد
گل باغ امیدم رفته از دست
غريبانه شبی بار سفر بست
غمش زد آتشی بر قلب خسته
كه تا روز ابد دل را شكسته
عاشقان در زندگي دنبال مرهم نيستند!
درد بی درمان شان، را مرگ درمان مي كند
هر کجا دل بشکند، زهرا قدم آنجا نهد
ما فدای مقدمت، زهرا نگر بر پای خویش
امت بابت، شفاعت جوی درگاه تواند
شو شفیع امت احمد، بر سبحان خویش
از فراقت، توتیای چشم کردیم درد و غم
حضرتا، مرهم بر این دلها بنه، ز الطاف خویش
آن روز كه هجران تو بنياد گرفت
دست و دل ما، دامن فرياد گرفت
روزي كه تو را اشك فشان مي بردند
آن روز، خدا هر چه به ما داد، گرفت
گفتم: به کجا؟ گفت: صدایم کردند
گل بودم و از شاخه جدایم کردند
گفتم: فرشتگان، چه کردند با تو
گفت: روزی خور سفره خدایم کردند
هنگام بهار است و گل و لاله و نسرین
از خاک درآیند، تو در خاک چرایی؟
چون ابر بهاری، بروم زار بگریم
چندان سر قبر تو، که از خاک در آیی!
ز داغتان جهان هم گریه می کرد
زمین و آسمان هم گریه می کرد
بهار و باغ و صحرا نوحه سر داد
دل سرد خزان هم گریه می کرد
داریمت دوست، ولی چاره به جز دوری نیست
خوش از آنیم که تو را پیش خدا می بینیم
پر می زند دلم در هوای تو
شاید بیابمت که بیفتم به پای تو
بودی تو گوهری به دلم بهر زندگی
نشناختم تو را که بدانم بهای تو
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند
از دل برکه شب سر زد و تابید به خورشید
تا دل روشن نیلوفریش پاک بماند...
ای نازنین! تنها، رخ در نقاب خاک کشیدی
و سنگینی تمام کوهها را بر شانه ما گذاشتی
بعد تو خانه دلمان ز طراوت خالی است
تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد
به گلزاران، گلی هستی، فراموشت نخواهم کرد
قسم بر جامه پاکی که از مهرت به تن دارم
که تا جان در بدن دارم، فراموشت نخواهم کرد
همچو پاییز، برگ و بارم چید و رفت
بی نشان و بی صدا، خوابید و رفت
سیل اشکم شد روان، او بی امان
بر نگاهم، خنده ای پاشید و رفت
زیر این آسمان مینایی
چاره ای نیست جز شکیبایی
کار او چیدن است و برچیدن
کار ما مرگ یکدگر دیدن
رفتی و بی تو در دل شب ها گریستم
شبها به یاد روی تو، تنها گریستم
هر شب چو شمع محفل رندان پاک باز
یا سوختیم به خلوت غم، یا گریستیم
آرزويم بود عاشورا را بيايم نزد تو
تا كه در محشر به يادت سر برآرم يا
حسين
در قيامت هر كسي دارد اميدي نزد حق
من به لطف تو بسي اميدوارم يا حسين
بر سر تربت تو کیست که نالان نشود؟
نام تو بشنود و اشک به دامان نشود؟
روشنی بخش دلم بود شمع رخت
دیگر این خانه تاریک چراغان نشود
دو
نفره:
بر سر تربتتان كيست كه نالان نشود؟
نامتان بشنود و اشك به دامان نشود؟
روشني بخش دلم بود شمع رختان
ديگر اين خانه تاريك چراغان نشود.
شربتی از لب لعلش نچشيديم و برفت
روی مه پيكر او، سير نديديم و برفت
گويی از صحبت ما، نيك به تنگ آمده بود
بار بر بست و به گردش نرسيديم و برفت
افسوس ز بيداد جفا، بال و پرم سوخت
چون شمع شب افروز، پا تا به سرم سوخت
فرق من و پروانه به اين بود در عالم
پروانه پرش سوخت، ولی من جگرم سوخت
گفتمش نقاش را، نقشي كشد از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دريا كشيد!
جمله از خاکیم و باید عاقبت در خاک رفت
ای خوشا آن که به دنیا پاک آمد و پاک رفت!
گفتم چو غنچه، خنده زنم در دیار تو
دردا که غرق گریه شدم، بر مزار تو
ما راست داغ مهر تو، بر سینه یادگار
رفتی ولی ز دل نرود یادگار تو
فلک آخر ربودی، گوهر فرزانه ما را
به خاموشی سپردی، محفل و کاشانه ما را
ندانم از چه رو کردی شعار خویش، گل چیدن
گل ما چیدی و بر هم زدی گلخانه ما را
ديدی ای دل كه خزان با گل و گلزار چه كرد؟
تيغ طوفان بلا با گل بی خار چه كرد؟
شعله شمع به آرامی و مظلومي سوخت
داغ آن با دل پروانه بی يار چه
كرد؟
مادرم ما بي تو تنها، زير سقف بي كسی
با كه گوييم درد خود را، چون نمي فهمد
كسی
مادرم ما بی نشانيم دور تو در هر مكان
گريه باشد كار ما، با اشك و خون در هر
زمان
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از ياد من، آن سرو خرامان نرود
آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود
***
بسوز اي شمع، بتاب اي ماه، بريز اي اشك
به سوك او، به سوك گفتگوهايش، به ياد مهربانيهايش
هلا اي دوستان، اگر او به زير خاك
خفته، اگر ديگر به روي ما نمي خندد
ولي يادش و نامش چه زيبا تا ابد جاويد خواهد ماند!
***
دیروز در آغوشِِ گرم من بودی امروز در آغوش سردِ خاک،
چه شد عزیزکم که آغوشِِ سرد خاک را به آغوشِِ گرم من
ترجیح دادی؟
و مرا در غم فراقت نشاندی؟
***
دست ويرانگر اجل، گل شكوفاي زندگي ما را پرپر كرد و اندوهي
بيكران بر قلوب داغدار ما گسترد
***
خوشا به حال آنان كه از شجره اي پاك زادند
و در عالم به پاكي ره سپردند
و با نهايت عزت رخت خويش از اين عالم بيرون كشيدند
و نامي نيك از خود به جاي گذاشتند
***
مادر بهشت من همه آغوش گرم توست
گويي سرم هنوز به بالين نرم توست
پيوسته در هواي تو چشمم به جستجوست
هر لحظه با خيال تو، جانم به گفتگوست
***
چون نوبت در رسد و منادي حق ندا در
دهد، كوچ را بايد بار بست و رحلت را بايد آماده شد . خوشا آنان كه پيش از وقت، سفر
آخرت را مهيا گشته، ديدار حق را به اشتياق طالب آمدند.
***
هر چه را باور داشتيم و مي پذيرفتيم،
مگر مرگ ناگهاني و ناباورانه تو را و تا لحظه بودن براي نبودنت سوگوار هستيم
رفتی و رفتن تو، آتش نهاد بر دل
از کاروان چه ماند، جز آتشی به منزل!
***
عجب رسمیه، رسم زمونه
قصهی برگ و، باد خزونه
میرن آدما، از اونا فقط
خاطرههاشون، به جا میمونه
***
خوشا هجرت ز دنیا با دلی پاک
که همچون گل نهندت در دل خاک
***
این چرخ که باکسی نمیگوید راز
کشته به ستم، هزار محمود و ایاز
می خور که نبخشد به کسی عمر دراز
وان کس که شد از جهان نمیآید باز!
***
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
ما از اینجا و از آنجا نیستیم
ما ز بی جاییم و بی جا میرویم
***
خاکی که به زیر پای هر نادانی است
کف صنمی و چهره جانانی است
هر خشت که بر کنگره ایوانی است
انگشت وزیر یا سر سلطانی است.
***
نو گلی پرورده بودم، خاک از دستم ربود
آنچنان در بر گرفت، انگار در عالم نبود
سالها زحمت کشیدم، تا گلم پرورده شد
ناگهان پیک اجل آن غنچه از دستم ربود!
***
افسوس که آن همدم دیرینه ما رفت
آن مظهر پاکیزگی و مهر و وفا رفت
او رفت از این جمع و دل جمع شکسته
ای داد فلک، مونس جان و دل ما رفت!
***
به ياد شمع رويت، همچنان پروانه مي
سوزم
تو رفتي، من به جايت، اندرين كاشانه مي سوزم
گهي آيم كنار قبر تو، با ديده گريان
گهي از مهرباني هاي تو، در خانه مي سوزم
***
با می به کنار جوی، میباید بود
و ز غصه کنار جوی، میباید بود
این مدت عمر ما، چون گل ده روز است
خندان لب و تازه روی، میباید بود.
خوشا آنان که با عزت ز گیتی
بساط خویش برچیدند و رفتند
خوشا آنان که پا در وادی حق
نهادند و نلغزیدند و رفتند!
***
عجب نوري، ز
چشم دوستان رفت
عجب خندان گلي، از بوستان رفت
محبان را پريشان كرد، داغش
كه از سوي محبان، ناگهان رفت
***
هر که را
خوابگه آخر، مشتی خاک است
گو چه حاجت، که به افلاک کشی ایوان را
ماه کنعانی من، مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که، بدرود کنی زندان را
***
از خون دل نوشتم، نزديك يار نامه
اني رأيت دهراً، من هجرك القيامه
***
پسرم دست اجل، زود تو را پرپر کرد
مادرت گریه کنان، خاک عزا بر سر کرد
دوستانت همگی، از غم تو مأیوسند
اشک چشم همگان خاک مزارت، تر کرد
***
باغ ما را باغباني بود و رفت
جمع ما را همزباني بود و رفت
چشمم از هجرش شده درياي خون
بر كويرم سايباني بود و رفت
***
سينه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
آتشي بود در اين خانه، كه كاشانه بسوخت
قلبم از واسطه دوري دلبر، بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه، بسوخت
***
گرچه ديگر من نمي بينم گل روي تو را
خاطراتت را در اين غمخانه پنهان (میهمان) مي كنم
گوهر يك دانه ام، اي نازنين باباي من
(ای عزیز جان، نازنینم مادرم)
تا ابد ياد تو را در سينه پنهان مي كنم
***
چو ماه از كام ظلمت ها دميدي
جهاني عشق، در من آفريدي
دريغا با غروب نابهنگام
مرا در كام ظلمت ها كشيدي
***
در مزارم گريه و زاري نكنيد
كه من رفته از اين دار فنا خنديدم
گریه امانم گرفت، کز نظرم یار رفت
کز سر این غافله، غافله سالار رفت
عاشق شب زنده دار، خفته در آغوش خاک
وه چه به خواب ابد، دیده بسیار رفت
***
خوش آن که تو باز آیی و من پای تو
بوسم
در سایه زلف تو، قدمهای تو بوسم
هر جا که تو روزی به قدم پای نهادی
آنجا روم و گریه کنان جای تو بوسم
***
بگذار تا
بگریم، چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران
با کاروان بگویید، احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد، محمل به روز باران
***
شقایق بودی و دیری نماندی
سرود زندگی را نیمه خواندی
زدی برقی و خاکستر شدی تو
عزیزان را به سوگ خود نشاندی
یا در بیت دوم:
شتابان سوی جانان پر کشیدی
عزیزان را به سوک خود نشاندی
***
بعد پرپر شدنت، ای گل زیبا، چه کنم؟
من به داغ تو، جوان رفته ز دنیا، چه کنم؟
بهر هر درد، دوایی است، مگر داغ جوان
من به دردی که بر او نیست مداوا، چه کنم؟
/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"Table Normal";
mso-tstyle-rowband-size:0;
mso-tstyle-colband-size:0;
mso-style-noshow:yes;
mso-style-priority:99;
mso-style-qformat:yes;
mso-style-parent:"";
mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt;
mso-para-margin-top:0cm;
mso-para-margin-right:0cm;
mso-para-margin-bottom:10.0pt;
mso-para-margin-left:0cm;
line-height:115%;
mso-pagination:widow-orphan;
font-size:11.0pt;
font-family:"Calibri","sans-serif";
mso-ascii-font-family:Calibri;
mso-ascii-theme-font:minor-latin;
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";
mso-fareast-theme-font:minor-fareast;
mso-hansi-font-family:Calibri;
mso-hansi-theme-font:minor-latin;
mso-bidi-font-family:Arial;
mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}
مطالب مشابه :
شعر مجلس ترحیم
test - شعر مجلس ترحیم - test مجلس ترحیم دوستی از دوستانم در دورود همسرش مرد و عزادارش نمود
مجلس ترحیم
وبلاگ اشعار کامل شاعران - مجلس ترحیم - اولین و بزرگترین وبلاگ دربرگیرنده اشعار کامل شاعران
شعر برای مجالس ختم عزیزان
مجلس ترحيم - شعر برای مجالس ختم عزیزان 7- ایران ترحیم 8-ذاکر کربلا :حاج سید عسگری داداش
شعر سنگ قبر
مجلس ترحيم - شعر سنگ قبر 7- ایران ترحیم 8-ذاکر کربلا :حاج سید عسگری داداش
شعر برای مجالس ختم و در سوگ پدر
مجلس ترحيم - شعر برای مجالس ختم و در سوگ پدر 7- ایران ترحیم 8-ذاکر کربلا :حاج سید عسگری داداش
اشعار مجالس ترحیم
مجلس ترحيم - اشعار مجالس ترحیم شعر برای مجلس ختم
برچسب :
شعر مجلس ترحیم