بازاندیشی در مفهوم تهاجم فرهنگی

منتشرشده در روزنامه قانون ۱392/3/1

 482515_10200242924256704_1705135960_n.jp

«گوش دادن به موسیقی پاپ، راک، لس آنجلسی، کلیه خوانندگان غربی، خواننده زن، خواننده با صدای نازک، آهنگ تند و مهیج و... نوعی تهاجم فرهنگی است»؛ «شلوار و لباس جین، هر نوع لباس با نوشته انگلیسی، مانتو کوتاه، مانتو تنگ، لباسهای رنگ شاد (به ویژه برای دختران)، شلوار مردانه بَگ، چکمه برای زنان و... تهاجم فرهنگی است»؛ «تماشای فیلمهای اسکار، جشنواره کن، هر نوع فیلم هالیوودی، سینمای آوانگارد و... اشاعه دهنده تهاجم فرهنگی است»؛ «تولید و پخش کارتونهایی همچون تام و جری، یوگی و دوستان و... در راستای تهاجم فرهنگی است»؛ «استفاده از گردنبند ستاره، صلیب، فروهر [!]، قلب و... برای پسران مصداق تهاجم فرهنگی است»؛ «مدل­های موی کُپ، آلمانی، سیخ سیخی، پشت بلند، رنگ کردن مو، ژل زدن و... تهاجم فرهنگی است»؛ «پایه ریش میخی، ریش بزی، سبیل پایه بلند و... نماد تهاجم فرهنگی است»؛ «همراه داشتن سگ و گربه در معابر عمومی و خودروها، نشانه ای از تهاجم فرهنگی است» و... . اینها تنها بخشی از موارد و مصادیق تهاجم فرهنگی است که عمدتاً به صراحت و گاهی به طور تلویحی از سوی مقامات کشور بیان می شود. اگرچه تقریباً هیچکدام از آنها در قانون کشور ثبت نشده است، اما همگان بر وجود قوانین نانوشته درباره شان آگاهند. حال باید واکاوی و ریشه شناسی کرد تا مشخص شود چقدر اینها مصداق تهاجم فرهنگی هستند.

تهاجم زمانی معنا پیدا می کند که بخشی از داشته های یک فرد یا جامعه مورد هجوم بیرونی واقع شده و در نتیجه تصرف یا دزدیده شود، از میان برود یا با مواردی دیگر جایگزین شود. کسی در این جمله که «عراق به خاک ایران تهاجم نظامی کرد» تردیدی ندارد. بخشهایی از خاک ایران در استان خوزستان مورد هجوم ارتش عراق قرار گرفت که هم مورد ادعای ایران بود و هم ایرانی­ها در آن ساکن بودند. عراق می خواست اینها را به زور تصرف کند که با پایداری ایرانیان به هدفش نرسید. حالا باید مصادیق تهاجم فرهنگی را نیز یکی یکی به همین ترتیب بررسی کنیم تا ببینیم شرایط تهاجم فراهم بوده یا نه.

موسیقی: فرهنگ ایرانی دارای بخش غنی و پرباری در زمینه موسیقایی است؛ از موسیقی محلی نواحی مختلف گرفته تا موسیقی ردیفی و دستگاهی. اما آیا مسئولین درباره این گونه های موسیقی [همانند خاک خوزستان] ادعایی دارند تا چنانچه موسیقی دیگری خواست جایگزینش شود، پایداری کنند؟ پاسخ روشن است: نه! حتی اگر از سالهای نخستین انقلاب چشم پوشی کنیم که به واسطه فضا و جوّ انقلابی، نه تنها نواختن هر نوع سازی ممنوع بود، بلکه چهچه زدن خواننده هم غنا و حرام محسوب می شد؛ اما هنوز نمی توان دلایل کافی برای نشان ندادن ساز در تلویزیون ملی، لغو بدون دلیل کنسرتهای موسیقی سنتی، برخوردهای دور از شأن با بزرگان موسیقی این مرز و بوم و... یافت. حتی کنسرت افرادی همچون حسام الدین سراج که مهمان برنامه های پخش زنده سیمای جمهوری اسلامی در ماه رمضان هستند، به آشوب کشیده می شود، بدون آنکه هیچ مقامی پاسخگو باشد. همین است که بزرگان و مفاخر موسیقی کشورمان سکونت و یا حضور در خارج را بر این آشفتگی ها ترجیح می دهند. در خلأ چنین افراد و چنین داشته های موسیقایی، آهنگهای راک و رپ و متال و لس آنجلسی و... دقیقاً به چه چیزی هجوم آورده و جای چه چیزی را اشغال کرده اند که دَم از تهاجم فرهنگی بزنیم؟

پوشاک: تنوع آب و هوایی از یک سو و تنوع قومی از سوی دیگر باعث شده در ایران با تنوع بسیار گسترده ای از انواع و اقسام مدل­ها و رنگهای لباس روبرو باشیم. اما در زمینه حفظ و گسترش اینها چه کرده ایم؟ چند سال پیش که به بندر ترکمن رفته بودم، روی تابلوهای بزرگِ شهری، چادر را به عنوان حجاب برتر معرفی کرده و تصاویری از دختر چادری و دختری با لباس ترکمن را در کنار هم قرار داده بودند. نیازی به یادآوری نیست که هدف، مقایسه این دو و نشان دادن برتری چادر نسبت به پوشاک سنتی ترکمن ها است. به راستی چه پوشاکی می تواند بهتر از لباس زنان ترکمن، بدن آنها را بپوشاند؟ لباسی که روسری اش تا پایین کمر، و پیراهنش تا روی قوزک پا کشیده شده است. از سوی دیگر اگر بپذیریم که چادر حجاب برتر است، چه ضرورتی دارد که انگشت روی رنگ سیاه آن بگذاریم که ؾیش از اسلام و همچنین برخی موضوعات دیگر، یا تابو است و یا تعمّداً مورد بی مهری قرار می گیرد. فیلمها و سریالهای ساخته شده در داخل، به ویژه اگر به سفارش صدا و سیما باشد، آنچنان دور از واقعیت و تصنعی است که بی تردید بسیاری از تماشاگران ترجیح می دهند به سراغ فیلمهای هالیوودی و غربی بروند. عمده دلیلش هم همان واقع گرا بودن فیلمهای هالیوودی و غربی است. برای نمونه در بسیاری از آن فیلمها، سیاستمداران عالی رتبه ای را به تصویر می کشند که غرق در فساد اخلاقی یا مالی اند. هیچ مقامی هم این اجازه را به خودش نمی دهد که کارگردان یا عوامل فیلم را مؤاخذه کند. چرا که فساد در بین مقامات همه کشورها وجود دارد و کسی نمی تواند آنرا کتمان کند. اما آیا می توان در ایران یک فیلم یا سریال را مثال زد که یک مأمور دون پایه پلیس در آن نقش منفی داشته باشد؟ کارگردانهایی هم که تلاش می کنند مستقل از این جریان پیش بروند، آنچنان با موانع و دشواری های بسیار روبرو می شوند که ترجیح می دهند کشور را ترک کنند. عباس کیارستمی، محسن مخملباف، جعفر پناهی، بهمن قبادی و بسیاری دیگر، کسانی هستند که علیرغم آنکه نماینده سینمای ما در جهان بودند، نه تنها در حال جلای وطن اند، بلکه برخی شان در آنجا دست به ساخت فیلمهایی زده اند که اگر در ایران می ماندند، هرگز اندیشه خام ساخت آنچنان فیلمهایی به سرشان خطور نمی کرد. انحلال «خانه سینما» که جای خود دارد.

مجسمه سازی: به باور نگارنده، مجسمه سازی در ایران به خوبی می تواند نشان دهنده وضعیت همه هنرهای تجسمی باشد. مجسمه ی فرشته ای که در فلکه فرودگاه اصفهان (میدان بسیج مستضعفین) نصب شد، چون فرشته و مژنث بود، پس از صرف آن همه هزینه و نصب، تخریب و برداشته شد؛ مجسمه مرد پارتی در میدان خروجی شهر ایذه که یادآور تمدن چندهزارساله این شهر بود، برداشته شد؛ مجسمه بُز بالدار که نماد شهر باستانی الشتر بود، (با این توجیه که نماد شرک است!) برداشته شد؛ مجسمه های اسب در میدان ساری علیرغم آنکه تبدیل به نمادی برای این شهر شده بودند، با توجیهی نامناسب برداشته شدند. ماجرای مجسمه ونوس در آتلیه نقاشی یکی از دانشگاه های کوچکِ غیرانتفاعی که به عنوان مدلِ طراحی دانشجویان هنر مورد استفاده قرار می گرفت، دو سال پیش چه هیاهو و جنجالی به پا کرد! جالب آنکه این مجسمه به صورت ناقص و بدون دست ساخته شده بود. اما آنچنان حساسیتها درباره اش بالا گرفت که شبکه های ماهواره ای خارجی نیز چندین بار اخبار آن را پوشش دادند.

فرهنگ رجایی در کتاب «مشکله ی هویتی ایرانیان امروز»، عناصر اصلی هویت ایرانی را در دوگانه های اسلام-ایران و سنت-مدرنیته می بیند. هر برنامه ای که مرتبط با فرهنگ این کشور باشد، باید هر چهار عنصر را به طور همزمان در نظر گرفته و تعادل لازم را بین شان برقرار سازد. برنامه ریزی های کنونی (اگر بتوان نام برنامه ریزی بر آنها نهاد)، از هر دوگانه، تنها یکی را برگزیده اند؛ یعنی از دوگانه اسلام-ایران، بر اسلام انگشت گذارده و در دوگانه سنت-مدرنیته، بر سنت تأکید کرده اند. اگرچه اسلام و سنتی هم که برگزیده شده، همه ی اسلام و سنت نیست. به باور فرهنگ رجایی (و البته نگارنده) مشکل را باید در نامتعادل بودن این عناصر و اجزاء دید.

از سوی دیگر هرگاه سخن از تهاجم فرهنگی به میان می آید، فرهنگ امریکایی مدنظر است. اما پاسخ جالبی از سوی منتقدان صنعت فرهنگ به این دیدگاه وارد شده است. توضیح آنکه پیروان مکتب فرانکفورت، نظریه «صنعت فرهنگ» را مطرح کرده و به القاء فرهنگ جوامع توسعه یافته ای همچون امریکا به دیگر کشورها خرده می گرفتند. اما منتقدان این دیدگاه به اصل ماجرا و وجود فرهنگ خالصی به نام «فرهنگ امریکایی» به دیده تردید می نگرند. امریکا با سابقه کوتاهش نمی تواند فرهنگ یکپارچه ای داشته باشد. بخشهایی از این فرهنگ برگرفته از کشورهای مختلف اروپایی، بخشهایی اش از امریکای لاتین، بخشهایی اش از قاره سیاه، بخشهایی از شرق آسیا، بخشهایی از ادیان مختلفی چون اسلام و... برگرفته شده است. همانگونه که بسیاری از ایرانیان نیز به آنجا مهاجرت کرده و اگرچه از فرهنگ[های] رایج در آنجا تأثیر می پذیرند، اما خود نیز باعث تغییراتی در فرهنگ پیرامون شان خواهند شد. بنابراین بیراه نیست که با این خیل مهاجرت موسیقی دانها و هنرمندان و نویسندگان و اندیشمندان ایرانی که در سالهای اخیر به آن کشور رفته اند، مدعی شویم که فرهنگ ما در حال تهاجم به آنجاست! جالب آن است که این ملغمه فرهنگی رایج در امریکا که توانسته تسلط غیرقابل انکاری در دنیا به دست آورد، آنچنان که دیگران گمان می کنند، بر پایه برنامه ریزی ها و طرح و نقشه های حساب شده (که توطئه نامیده می شود) نیست. آشکارترین دلیل این مدعا هم، عدم وجود وزارتخانه ی مرتبط با فرهنگ در امریکا است. از همین روست که هیچ فیلم، کتاب، آلبوم موسیقی، کنسرت و نمایشگاه و... نیازی به مجوز ندارد و هر کسی آزاد است در حوزه فرهنگ هر آنچه را که دوست دارد تولید یا مصرف کند. در این راه، برنامه ریزان و دولتمردان امریکایی از اصحاب فرهنگ حمایتهای لازم را به عمل می آورند؛ چیزی که در اینجا نبودش به شدت احساس می شود. در واقع آنچه در کشورمان بیشتر شاهدیم، برنامه های سَلبی در حوزه های مختلف فرهنگی است نه ایجابی. یعنی همیشه خط و مرزها مشخص می شود که این فیلم را نباید دید، آن کتاب را نباید خواند، فلان لباس را نباید پوشید، بهمان موسیقی را نباید گوش داد و...؛ اما هرگز جایگزین های مناسبی برای این «نباید»ها ارائه نشده و آنچه گاهی ارائه می شود، نه شدنی است و نه با نیازهای امروزه همخوانی دارد.

واقعاً با چنین وضعیتی که برای فرهنگ مان درست کرده ایم، آیا باز هم می توان دَم از تهاجم فرهنگی زد؟

پی نوشت: این یادداشت را برای روزنامه قانون نوشته بودم که به دلیل اینکه ستون نویس هستم و بنابراین با محدودیت واژه مواجهم، قدری کوتاه شده بود که در اینجا متن کاملش را گذاشتم.


مطالب مشابه :


چگونه خوشتیپ و خوش هیکل به نظر برسیم

مدل لباس مدل کیف و کفش و فشن های زیبا شلوار پاچه کوتاه و یا پاچه تا شده شلوار بگ بپوشید.




تولید و چاپ انواع ساک دستی خرید پارچه ای

تولید و چاپ ساک دستی پارچه ای کاور لباس کت و شلوار کنفی بگ نان بغچه مدل گنجی




بازاندیشی در مفهوم تهاجم فرهنگی

نوعی تهاجم فرهنگی است»؛ «شلوار و لباس ، شلوار مردانه بَگ، چکمه مدل­های موی




برچسب :