گزارش برنامه سرخه حصار 93.10.26
پارک جنگلی سرخه حصار (دی ماه 93)
این هفته برنامه سرخه حصار داشتیم. قرارمون میدون آزادی بود. برای همین توی این فکر بودم که از نواب تا آزادی رو رکاب بزنم و دوباره همین مسیر رو برگردم یا اینکه تقاطع نواب-آزادی منتظر بچه ها بمونم تا از اونجا شروع کنم!
بعد از محاسبات ابری، به این نتیجه رسیدم که رفتن به آزادی رو گرم کردن بحساب بیارم و از اونجا شروع کنم تا اینکه بخوام تو هوای سرد صبحگاهی سر چهارراه منتظر بمونم!
پس رفتم و به موقع سر قرار رسیدم. هوا نیمه ابری بود و آفتاب تلاش می کرد طلوع کنه.
امروز سرپرست گروهمون نیومده بود، همچنین چند نفر جدید بودن که قبلاً ندیده بودمشون. عکس که گرفتیم سر ساعت 8 حرکت کردیم.
زیر گذر یادگار رو که پایین رفتیم.
چشامون باز شد. دیگه روزهای تعطیل هم شهر کاملاً فعال و اکتیو هست! خیابونا مثل روز عادی بودم با این تفاوت که ترافیک روان و قابل تحمل بود. با اینحال چراغعا رو رعایت می کردیم و گروه با استاندارد بایک سوارهای اروپا پیش می رفت.
اینم "دکتر جیگررررررر" ما که نفهمیدیم داروخانه بود، مطب بود، جیگرکی بود، چی بود!
انقلاب و دانشگاه تهران رو که رد شدیم، دیدم کلی نفر جدید در مسیر به گروه ملحق شدن.
بچه های دی جی باز هم که پر انرژی مشغول بودن.
یه عده هم کاپشنشون رو به روش های فنی جاساز کرده بودن.
چند نفری هم دیده بودن سرپرست این هفته میس شده، کلاهاشون رو نزاشته بودن!
مرتب و منظم حرکت می کردیم و تقریباً یک لاین خیابون رو بنام زده بودیم و مستقیم می رفتیم.
کمی بعد یک عاغایی با بایکش میرفت که خسته نباشید گفتم و خوشحال شد.
برای خرید نان چند دقیقه ای ایستادیم، راه که افتادیم، حالا یک مریدایی با خورجین و مخلفات نظرم رو جلب کرد که خعلی فول آپشن بود.
پمپ بنزین رو هم داشتن شارژ می کردن. برای همین میگن سر صبح بنزین نزنین چون اینا میان پر کنن، آت و آشغال و ناخالصی های ته مخزن بلند میشن و کیفیت بنزین رو میارن پایین (اینم نکته فنی)
تقریباً نزدیک تهرانپارس بودیم که یه بایک فروشی به نظر خوب اونوره خیابون دیدم! تا حالا چیزی ازش نشنیده بودم، یروز راهم افتاد یه سر باید برم پیشش.
اووووف...چنتا گربه هم دیدم که روم نشد عکس بگیرم ازشون! بیچاره گربه های شرق خیلی اوضاشون خرابه! همه درب و داغون، خدا صبر بده بهشون. آدم میبینه از زندگی سیر میشه. همشون خسته، معتاد، کثیف! اصن یه وضی...
به تابلوی ترمینال شرق که رسیدیم روحم به پرواز دراومد! اصن برنامه رو فراموش کردم، مخصوصاً وقتی که یه عاغایی برای جذب مسافر شهرهای مسیر رو داد میزد. آخ آخ اصن گفتم همینجوری برم بایک رو بندازم صندوق اتوبوس، یا علی...دیگه هر جوری بود جلوی خودمو گرفتم!
به چهارراه تهرانپارس که رسیدیم آخر خط BRT بود و اینجا آشیانه شون بود.
ما هم از کنارشون رد شدیم و برای رسیدن به سرخه حصار چند باری پیاده شدیم و دوچرخه ها رو به لاین مخالف و پیاده رو منتقل کردیم.
در نهایت وارد پارک جنگلی سرخه حصار شدیم. اول مسیر چنتا دوچرخه سوار ایستاد بودن که از کنارشون رد شدیم.
بالاتر که رفتیم، سمت چپ به سمت پیست دوچرخه سواری رفتیم.
دی جی سوارمون هم همچنان مشغول بالا پایین پریدن بود. هر جایی بگین میرفت، کلاً با آسفالت میانه ای نداشت.
ماشین ها هم گاهاً با دوچرخه هایی روی سقف پا پشتشون از کنارمون رد میشدن.
اینم نقشه پارک بود که راهنمای خیلی خوبی برای کسایی بود که می خواستن خیلی شیک و مجلسی دوری در پارک بزنن و ورزشی کرده باشن.
یکی از بچه ها هم از این آینه فنی های توریست سوارها بود که در نوع خودش جالب بود.
تابلوهای هشدار عبور حیوانات رو هم دیدم تعجب کردم، چون فکر نمی کنم در این قسمت حیوانی تردد کنه چون ترافیک ماشین و انسان زیاده.
جلوتر که رفتیم تقریباً به پیست دوچرخه سواری رسیده بودیم.
یه عده هم که اعصاب دوچرخه سواری در شهر رو نداشتن، خیلی شیک و باکلاس، بایکشون رو تا پای کار با ماشین حمل می کردن.
ورودی پیست سمت چپ ایستگاه دوچرخه رو که می دیدی وحشت می کردی، بیشتر به قبرستان دوچرخه شبیه بود تا ایستگاه کرایه!
همون اول پیست برای صرف صبحانه نشستیم و همه اذهان به سمت خوردن متمایل شده بود و نمی شد به این راحتیا عکس گرفت. به هر زحمتی بود یه شات زدیم.
البته از حق نگذریم صبحانه هم در حد بود و هر جور حساب می کردی اولویت اول بحساب میومد!
ایشون هم معلوم بود عشقه بایکه که اول صبح خندان و پرانرژی اومده بود بایک سواری. یکم اون زینش رو بالا می داد، خودم بهش پیشنهاد می دادم از هفته بعد باهامون بیاد! (البته با اجازه پدرشون)
بعد از خوردن جمع و جور کردیم و مسیر رو ادامه بدیم.
اینم آخرین آپدیت هزینه های اجاره دوچرخه در سرخه حصاره که به ازای 60 دقیقه محاسبه شده.(خواستین دنده ای بگیرین بگین بهتون برند کراس بده)
راه که افتادیم، دو نفر با موتورهای کراس بدون زین دیدم که جالب بود. من فکر میکنم رشته تریال بودن.
مسیر رو به سمت ده ترکمن ادامه دادیم.
بساط هم از ساعات اولیه صبح ردبف بود!
با توجه به اونایی که تا بعد از خوردن صبحانه اضافه شده بودن، تعدادمون افزایش قابل ملاحظه ای پیدا کرده بود.
اینم من نفهمیدم دقیقاً چی بود! اگه کوله اس چرا شبیه کاپشنه، اگه کاپشنه، اون بندا چیه؟! اصن بندا هم مال خوده کاپشن، اون دستگیره وسط رو کجای دلم جا بدم! خلاصه سیستم خیلی خارجی بود.
بعضیا هم کوله های فنی مخصوص بایک داشتن. خواستین بخرین چیز خوبی بنظر میرسه.
این بندگان موتور سوار بدون زین هم معلوم نبود تا کجا می خواستن به این وضع برونن! فکر کن با بایک تریال پاشی بری سفر توریستی!
مثل اینکه فقط سرخه حصار تنها نیس و یه پارک دیگه هم هست که اینجا اسمشو دیدم.
بعد از اینجا، از محیط جنگلی خارج شدیم و کوههای عریان پدیدار شدن.
جلوتر یک موتور سوار که یه ماشین هم ازش عکس یا فیلم می گرفت رفت سمت کوه، یکی از بچه های بایک سوار که نمیدونم از گروه ما بود یا نه، شور گرفتش اونم افتاد دنبال موتوریه! موتوریه که دیدش متعجب شد توی دلش گفت این چه جانوریه! (بلانسبت)
هوا رسماً آفتابی و گرم شده بود، پایینتر یکی از دوستان فنی، گفته بود که لباسامون رو کم کنیم و منم سبک کرده بودم و احساس کامفورت خیلی زیادی داشتم.
برای همین تخته می رفتم بطوری که فقط دو نفر جلوم بودن که بعد از پیچ اونارم رد کردم و دیدم خیلی بالا اومدن و اینورارم بلط نیستم شر میشه!
برای همین ایستادم که بچه ها بیان، با اونا برم. یواش یواش چند نفری پیداشون شد.
بقیه هم از دور داشتن میومدن.
یکجا جمع شدیم که همه از راه برسن. وقتی دیدیم خبری نیس، از یکی که با ماشین میرفت آفرود بازی، آمار بچه ها رو گرفتیم که گفتن در راهند.
تقریباً نصف بچه ها رسیده بودن.
یهو دیدم یه بایک خوشگلی داره از دور میاد، نزدیک که شد دیدم بایک خودمه، تا حالا از دور ندیده بودمش، عجب رُخی داره لامصب! (تبلیغ رو دارین!)
بعدش هم سه نفر دیگه رسیدین بهمون که جز گروه ما نبودن و با اون متس70 ایه بودن و مسیرشون رو ادامه دادن.
یکی از بچه ها که اسپیکر آورده بود، دید فعلاً خبری از باقی بچه ها نیست، خودش دست بکار شد و مجلس رو گرم کرد! اینجا باید فیلم میگرفتم که دیگه برای حفظ حریم خصوصی منصرف شدم!
بعد از حدود یک ربع، نایب رئیس گروه از راه رسید و خوشحال شدیم که دیگه راه میفتیم، اما گفت که هنوز چند نفر دیگه موندن!
یک عده که اینو شنیدن که جزو گروهمون هم نبودن و با ما همراه شده بودن، تصمیم به ادامه مسیر گرفتن، ما هم منتظر نشستیم تا چند نفر جامونده هم برسن.
یه ربع بعد دیدیم یه وانت با چنتا "شبه بایک سوار" از راه رسیدن. بندگان خدا دیده بودن ما اینجا مدت زیادی منتظر بودیم، حرکت غیرفنی زده بودن که بد هم نشد!
قرار شد همین جاده خاکی که توش ایستاده بودیم که میگفتن مسیر کَمَره هست رو بریم پایین تا به پارک برسیم.
به سمت پایین سرازیر شدیم و چند دقیقه ای نرفته بودیم که یکی لاستیکش فلت شد.
بچه های دیگه هم دانهیل کنان رسیدن و ایستادیم که پروسه پنچرگیری انجام بشه
در همین احوال بودیم که دیدیم دو تا ماشین پایینتر مشغول سنگ زدن به یک شی نامعلوم هستن! بعد جدس زدیم از اقلیت های قومی باشن!
بعد از "سنگ زنی" دیدیم سوئیچ کردن روی موزیک های محلی خفن! همراه با رقص سولو و گروهی!
بعد از پنچرگیری، اومدیم عکس بگیریم که دوربین رو دادم به یکی از بچه ها (نام محفوظ می باشد!) به همین برکت اینم شد نتیجه عکاسی! چی بگم آخه!
بگذریم! خودم سه پایه رو درآوردم و یک عکس دسته جمعی گرفتم!
مسیر رو به سمت پایین ادامه دادیم، حدس میزدم یک از معمولی ترین مسیرهای آفرود دوچرخه سواری منطقه بود. برای من تازگی داشت، چون کمتر در همچین مسیرهایی رونده بودم، مسیر به لحاظ تکنیکی خوب و قابل قبول بود فقط به خاطر شن های روان کمی با احتیاط کرد که دوچرخه در سر پیچ ها از کنترل خارج نشه.
بالاخره به پیست رسیدیم و دیدیم یه گروه حرفه ای موتور سوار، مشغول عکس گرفتن هستن.
چنتاییشون هم حرکات نمایشی اجرا می کردن!
یکی دو تا هم موتور مینی ببخشید میکرو داشتن که بچه ها می روندن!
اینجا منتظر شدیم تا ببینیم کسی در برگشت به ما ملحق میشه یا نه.
بعد از کمی براه افتادیم و چند ده متری مانده به پارک، یکی دیگه هم فلت شد. (اون بالا دوچرخه رو چپ کرده مشخصه!)
بعد رفع پنچری به داخل پارک رفتیم و نشستیم تا بقیه هم برسن.
راستی، تولد ساناز خانوم هم بود و دوستان لوازم فنی تولد (شمع و کلاه شیپوری!) رو هم همراه داشتن! اون وسط هم کیک تولد (غذا) بود!
پارک هم خیلی شلوغ شده بود و بایک های فنی رو تازه می شد دید.
ما هم آفتاب گرفته بود و بعضی ها هم از خستگی چپ کرده بودن.
بعد که همه رسیدن، آماده بازگشت شدیم که یکی اعلام کرد که اونم فلت شده. دوباره همه رفتن توی مود استندبای تا مورد رفع بشه.
ایشون رو هم پیشنهادی براشون نداشتم و از همتشون هم کمال تشکر رو دارم، فقط یه انتقاد از مسئولین که کاش این ایستگاه دوچرخه ها بایک ها رو فقط ندن دست مشتری، یه زین تنظیم کنن که ملت لااقل پاشون بتونه رکاب رو یک دور کامل بچرخونه! والا...میای ورزش کنی برای تندرستی، میزنی زانو و کمر رو خراب میکنی! اصن یه وضی
برگشت هم خیلی دلچسب و عالی بود.
فقط داخل شهر خیلی شلوغ و ترافیک بود و مجبور بودیم بعضاً از محل های غیرمعمول عبور کنیم.
برنامه خیلی خوبی بود، امیدوارم در برنامه های بعد بالاتر بریم و آفرودهای فنی تر رو تست کنیم.
جای اونایی که نتونستن بیان خالی، با تشکر از عوامل هماهنگی برنامه...
دنیای دوچرخه سواری من
مطالب مشابه :
راهنمای انتخاب خورجین و کیف دوچرخه
حد بالا - راهنمای انتخاب خورجین و کیف دوچرخه - کوهنوردی - سنگ نوردی - غار نوردی - دره نوردی
راهنمای انتخاب خورجین و کیف دوچرخه
دنیای دوچرخه سواری من - My Cycling World - راهنمای انتخاب خورجین و کیف دوچرخه - کاربردي ترين مطالب
بسته بندی اصولی وسایل سفر
دنیای دوچرخه سواری من - My Cycling World - بسته بندی اصولی وسایل سفر - کاربردي ترين مطالب فني، مقالات
حفظ امنیت دوچرخه در مقابل سرقت
دنیای دوچرخه سواری من - My Cycling World روی خورجین را با لباس های زیر کثیف بپوشانید.
همایش دوچرخه سواری قزوین 93/06/16
دنیای دوچرخه سواری من - My Cycling World همچنین توریستی سوار با لوازم و خورجین هم داشتیم!
تور ترکیبی آفرود قزوین به شمال و آنرود نوار شمالی به گنبد(گلستان)
دنیای دوچرخه سواری من - My Cycling World - تور ترکیبی آفرود قزوین به شمال و آنرود نوار شمالی به گنبد
گزارش برنامه سرخه حصار 93.10.26
دنیای دوچرخه سواری من - My Cycling World - گزارش برنامه سرخه حصار 93.10.26 - کاربردي ترين مطالب فني
مهدی محمدی : اصول و نیازمندی های سفر با دوچرخه
گروه دوچرخه سواری سیمرغ بابل - مهدی محمدی : اصول و نیازمندی های سفر با دوچرخه - این وبلاگ
وسایل مورد نیاز در سفر همراه با دوچرخه
ترک بند دوچرخه و خورجین حمل بار مناسب من صدرا هستم . و عضو باشگاه دوچرخه سواری افق کرج .
میزبان زوج فرانسوی - هندی (Cedric & Pearly)
دنیای دوچرخه سواری من - My Cycling World - میزبان زوج فرانسوی - هندی (Cedric & Pearly) - کاربردي ترين مطالب
برچسب :
خورجین دوچرخه سواری