تحولات جمعيت‌شناختي آموزش ابتدايي

نوشته شده توسط: حسین ضرغامی

منبع مقاله: میزرایی محمد و حسین ضرغامی، ۱۳۸۹، تحولات جمعيت‌شناختي آموزش ابتدايي کشور در سالهاي 85-1350، مجله بررسی های آمار رسمی ایران، سال ۲۱، شماره ۲، تهران: مرکز آمار ایران، صص ۱۸۱-۲۱۱.

تحولات جمعيت‌شناختي آموزش ابتدايي کشور در سالهاي 85-1350

دکتر محمد ميرزايي*

حسين ضرغامي**

چکیده

آموزش ابتدایی کشور در دهه‌های اخیر تحولات جمعیت‌شناختی قابل توجهی را پشت سر گذاشته است. جمعیت دانش‌آموزی آن تا اوایل دهه‌ی 1370 به طور مداوم رشد داشته اما بعد از آن روند کاهشی را پیموده است. به دنبال این تغییرات، تعداد کارکنان و معلمین و تعداد آموزشگاه‌ها و کلاسهای این مقطع نیز تغییر کرده که در شاخص‌های جمعیت شناختی آموزش ابتدایی در سالهای مربوطه نمود یافته است. بسیاری از این شاخص‌ها از قبیل نسبت دانش‌آموز به معلم، تراکم دانش‌آموزی در کلاس و آموزشگاه و هزینه سرانه برای هر دانش‌آموز در دهه‌ی 1350 رو به بهبود بودند اما در دهه‌ی 1360 از استانداردهای لازم دور گشتند و مجدداً از اوایل دهه‌ی 1370 روند رو به بهبود خود را آغاز کردند. عوامل بلافصل تأثیرگذار بر این تغییرات شامل تحولات جمعیتی کشور و سطح پوشش تحصیل می‌شده است. بالا رفتن پوشش ثبت‌نام تا سال 1365 در مناطق شهری و تا سال 1375 در مناطق روستایی یک عامل بسیار تأثیرگذار بود. در این مدت اکثر کودکان لازم‌التعلیم محروم از تحصیل تحت پوشش آموزش پایه قرار گرفتند به گونه‌ای که شاخص نسبت جنسی دانش‌آموزان ابتدایی در اواخر دوره‌ی مورد بررسی برای کل کشور به زیر 105 کاهش یافت و سطح پوشش تحصیلی تقریبا کامل شد. در بین عوامل جمعیتی، کاهش مرگ و میر کودکان و نوزادان تا دهه‌ی 1370 یک عامل عمده افزایش جمعیت دانش‌آموزی در مقطع ابتدایی بود. تأثیر روندهای باروری تا این دهه کم بود ولی بعد از آن به مهمترین عامل تبدیل شد و کاهش شدید باروری از اواسط دهه‌ی 1360 منجر به کاهش قابل توجه جمعیت دانش‌آموزی ابتدایی در دهه‌ی 1370 گردید. مهاجرتهای خارجی در دهه‌ی 1360 که تعداد قابل توجهی پناهنده افغانی و عراقی به کشور وارد شد تأثیراتی بر روندهای جمعیت‌شناختی آموزش ابتدایی گذاشت. در بعد مهاجرتهای داخلی، روند شهری شدن جمعیت دانش‌آموزان ابتدایی یکی از پیامدهای آن به شمار می‌رود به طوری که رشد جمعیت دانش‌آموزی در مناطق شهری تا سال 1375 به رغم کاهش باروری سالهای قبل ادامه پیدا کرد. روندهای کاهشی در حوزه‌ی جمعیت‌شناختی آموزش ابتدایی تا اواخر دوره‌ی مورد بحث ادامه یافت ولی با توجه به موضوع گشتاور جمعیتی و افزایش مجدد موالید پیش بینی می‌شود که در آینده‌ای نزدیک دوباره شاهد افزایش جمعیت دانش‌آموزی در این مقطع باشیم. به هر حال، اکنون می‌توان گفت رشد جمعیت دانش‌آموزی تقریباً برابر با رشد جمعیت لازم‌التعلیم شده و عامل پوشش تحصیلی برخلاف گذشته تأثیر چندانی ندارد.

واژگان کلیدی: آموزش ابتدایی، جمعیت‌ لازم‌التعلیم، رشد جمعیت، میزان باروری کل (TFR)، میزان مرگ و میر کودکان و اطفال، نسبت شهرنشبنی و روستانشینی، پوشش تحصیلی، نسبت جنسی، میزانهای شکست در آموزش ابتدایی، سرانه دانش‌آموزی.

مقدمه

اهميت آموزش و پرورش به طور اعم و آموزش ابتدايي به طور اخص بر هيچکس پوشيده نيست. مسلماً اين توافق وجود دارد که سطح بالاي توسعه اقتصادي نمي‌تواند با وجود يک جمعيت غالباً بيسواد به دست آيد (سازمان ملل[1] 2003: 6-5). از طرف ديگر، آموزش و پرورش به عنوان يکي از حقوق انساني افراد به طور مداوم مورد تأکيد قرار مي‌گيرد. در منشور سازمان ملل در سال 1945 از آموزش و پرورش به عنوان يکي از بزرگترين و اصلي‌ترين حقوق هر فردي ياد شده است (همان: 1).

در بين سطوح مختلف آموزش و پرورش، آموزش ابتدايي به عنوان پايه و اساس سطوح ديگر مهمترين جايگاه را داراست. براي اکثر کشورهاي جهان آموزش ابتدايي تنها سطح دموکراتيک آموزش و پرورش است، زيرا در اصل فرض بر اينست که در آموزش ابتدايي بر روي همه اقشار جامعه باز است (گارسيا گوريدو 1374: الف). نقش آموزش ابتدايي در بهبود اوضاع اقتصادي و اجتماعي جامعه کمتر از ديگر سطوح نيست. بر اساس محاسبات انجام شده، آموزش ابتدايي پربازده‌ترين سطح آموزشي از نظر بازده اجتماعي به شمار مي‌رود (قاسميان 1375: 47). شمار زيادي از تحقيقات نشان داده‌اند که آموزش ابتدايي نقش تسريع‌کننده‌اي در بهبود شرايط اقتصادي و اجتماعي ضعيف‌ترين اقشار جامعه اعم از دختران، روستاييان و اقليتها داشته است (سازمان ملل 2003: 48). احتمالاً به اين دليل است که جهاني ساختن آموزش ابتدايي به شدت مورد توجه قرار مي‌گيرد و دموکراتيزه کردن آن به يک هدف جهاني و نه فقط ملي تبديل مي‌شود.

تعميم سواد‌آموزي و هدف «آموزش ابتدايي براي همه» در سطح ملي و بين‌المللي در نيم ‌قرن اخير بطور فزاينده‌اي مورد تأکيد بوده است. براي مثال "کنفرانس جهاني آموزش براي همه"[2] که در جامتين[3] تايلند در سال 1990 برگزار شد، اهداف و راهکارهاي دستيابي به اين هدف را تعيين کرد. اخيراً نيز در گردهمايي جهاني آموزش (داکار 2000)، آموزش و پرورش به ويژه آموزش ابتدايي، جهت دستيابي به پيشرفتهاي جمعيتي و اجتماعي، حفظ توسعه اقتصادي و برابري جنسيتي[4] حياتي شناخته شد (همان: 1).

بر اين اساس، بسياري از کشورهاي دنيا در نيم ‌قرن اخير توجه ويژه‌اي به تعميم آموزش ابتدايي در بين اقشار مختلف جامعه مبذول داشته‌اند. اگر چه به نظر مي‌رسد کشورهاي توسعه‌يافته به اين هدف دست يافته‌اند امّا هنوز بسياري از کشورهاي درحال توسعه نتوانسته‌اند آموزش ابتدايي خود را همگاني سازند، اين کشورها از يک طرف با توجه به روندهاي جمعيتي گذشته و رشد سريع جمعيت با جمعيت زياد لازم‌التعليم مواجه بوده‌اند و از طرف ديگر هدف آنها زير پوشش قرار دادن کامل همه اين افراد حداقل در سطح ابتدايي بوده است که اين امر نياز به سرمايه‌گذاري فراواني داشته است (ميرزايي 1381: 81). اين موضوع مشکلات عديده‌اي را براي نظام‌هاي آموزشي کشورهاي در حال توسعه به وجود آورده است.

ايران نيز از جمله کشورهايي است که در نيم‌ ‌قرن اخير به ويژه در فاصله سالهاي 1365-1335 با رشد جمعيت بي‌سابقه‌اي روبرو بوده است. ترکيب رشد سريع جمعيت و ساختمان سني جوان منتج از آن و نيز هدف‌گيري در جهت ارتقاء و نهايتاً پوشش کامل ثبت‌نام در دوره ابتدايي رشد مضاعفي را براي جمعيت دانش‌آموزي کشور به ويژه در سالهاي بعد از انقلاب سبب شد (همان: 82-81). مسأله آنست که فشار وارده بر آموزش ابتدايي تا چه حد بوده و کدام عوامل تأثيرات مستقيمي بر اين روندها داشته‌اند. ضمن آنکه، دستيابي به هدف آموزش ابتدايي همگاني به عنوان يک مورد مهم قانون اساسي و يک تعهد بين‌المللي تا چه ميزان برآورده شده است. مقاله حاضر تلاشي است براي پاسخ به اين سوالات. براي اين کار پس از ارايه چارچوب نظري، اشاره مختصري به روندهاي جمعيتي کشور در دوره مورد بررسي خواهيم داشت و سپس تحولات جمعيت‌شناختي آموزش ابتدايي کشور و شاخص‌هاي مرتبط با آن را بررسي خواهيم کرد.

مبانی نظري

عوامل موثر بر روندهاي کمي آموزش ابتدايي را به طور کلي به دو دسته مي‌توان تقسيم کرد. عوامل جمعيت‌شناختي (باروري، مرگ و مير، مهاجرت و رشد جمعيت) و عامل پوشش تحصيلي.

باروري عامل اصلي تعيين کننده ‌ترکيب سني يک جمعيت مي‌باشد. ترکيب سني جمعيت بيشتر بوسيله باروري گذشته تعيين مي‌شود تا مرگ و مير، که اين تغييرات هم بر تقاضا براي آموزش و هم بر توانايي جامعه براي برآورده ساختن اين تقاضاها تاثير مي‌گذارد ( استمپر[5] 1972: 34). به عبارت ديگر، افزايش در زاد و ولد با تقاضا در ظرفيت جذب مدارس ابتدايي در حدود 15-7 سال بعد برابر مي‌شود و اگر افزايش در باروري سريع و شديد باشد ممکن است فشارهاي سنگيني را بر آموزش و پرورش تحميل سازد (فاگستد[6] 1975: 47).

تعداد اطفالي که هر سال بايد در حول و حوش هفت سالگي به مدرسه بروند تابع سطح باروري و مواليد حدود هفت سال گذشته است (اماني 1377: 72). در حقيقت، تاثير کاهش باروري بر ثبت‌نام با تأخير صورت می‌پذیرد زيرا کودکان اساساً تا سن شش سالگي وارد مدرسه نمي‌شوند (جونز[7] ب1975: 75). در جامعه اي که مدارس ابتدايي ظرفيت لازم جهت جذب دانش آموزان 7-5 ساله را ندارند، رشد بالا و ناگهاني باروري ممکن است دربردارنده فشار زيادي بر ظرفيت موجود مدارس باشد، در اين صورت افزايش تعداد دانش‌آموزان چشمگير بوده و در مرحله اول منجر به افزايش نسبت دانش‌آموز به کلاس مي‌شود و زماني که ظرفيت کل مدرسه به حد اشباع رسيد آنوقت مشکلات متعددي را براي نظام آموزشي و حتي سيستم اداري ايجاد مي‌کند (فاگستد 1975: 97).

وضعيت مرگ و مير[8] يک جامعه نيز عامل مهمي بر روندهاي جمعيتي آموزش و پرورش بالاخص آموزش ابتدایی آن جامعه مي‌باشد. مهمترين تأثير مرگ و مير بر آموزش در مرگ و مير کودکان نهفته است. کاهش مرگ ومير نوزادان و کودکان به معناي بالا رفتن جمعيت بالقوه لازم‌التعليم است که براي برنامه‌ريزي آموزشي عامل مهم همين روند مرگ و مير کودکان و نوزادان است (جونز الف1975: 81). در واقع، کاهش مرگ و مير کودکان و نوزادان، پايه هرم سني را گسترش مي‌دهد و به دنبال آن منجر به افزايش جمعيت در سن مدرسه‌روي مي‌گردد (جرارد 1975: 26).

احتمال بقاء از تولد تا هفت سالگي در حجم ثبت‌نامها و تعداد دانش‌آموزان سال اول ابتدايي مؤثر است. مثلاً اگر در کشوري تقريباً تمامي مواليد در نتيجه بهداشت و درمان پيشرفته به هفت سالگي برسند، حجم و تعداد دانش‌آموزان ثبت‌نام کننده در کلاس اول ابتدايي از کشوري که درمان و بهداشت عقب‌مانده‌اي دارد، بسيار بيشتر است (اماني 1377: 72). وضعيت مرگ و مير حتي مي‌تواند در سنين مدرسه‌روي مورد توجه قرا گيرد، اگر چه مرگ و مير در سنين مدرسه‌روي عموماً کمتر از سنين ديگر است، اما در حالتهاي مرگ ومير بالا، خطر قابل توجهي از فوت حتي در طي اين دوره وجود دارد. بنابراين بايد توجه داشت که ارتقاء يک گروه از کلاس و مرتبه‌اي به کلاس و مرتبه‌اي بالاتر فقط نتيجه مساعي فراگيري بهتر دروس و موفقيت در امتحانات نيست بلکه احتمال بازماندگي و بقاء از سني به سن بالاتر نقش مهمي در اين زمينه دارد (همان: 72).

تأثيرات مهاجرت بر روندهاي آموزش و پرورش نيز بايد مد نظر قرار گيرد. در ابعاد داخلي مهاجرتها تاثيرات شديدي بر تحولات جمعيتي آموزش و پرورش مي‌گذارند. عموم مهاجرتها به صورت روستا- شهري و يا از مناطق کم‌تراکم به مناطق متراکم‌تر است که باعث تغييراتي در روندهاي آموزشي دو منطقه مي‌گردد (فاگستد 1975: 49). از آنجا که هدف اصلي بسياري از برنامه‌ريزي‌هاي آموزشي آنست که نابرابريهاي شهري-‌روستايي در آموزش و پرورش را بوسيله توسعه تسهيلات آموزشي در نواحي روستايي (حتي با سرعتي بيشتر نسبت به نواحي شهري) کاهش دهند، يکي از نتايج آن اينست که برنامه‌ريزي‌هاي آموزشي پيش‌بيني شده بر مبناي افزايش ثابت ميزان ثبت‌نام و روندهاي پيش‌بيني شده در هزينه‌ها بوسيله ميزانهاي بالاي مهاجرت به شهرها به گونه‌ قابل توجهي به هم مي‌خورد (جونز الف1975: 57). در اين مناطق (شهرها) انتظار مي‌رود که گراني در هزينه‌هاي آموزشي به وجود آيد که در نتيجه فشار زيادي بر بودجه تحميل مي‌شود، مدارس شهري توسعه مي‌يابد، ظرفيت کلاسهاي درس افزايش مي‌يابد و در نتيجه از کيفيت آموزش و پرورش کاسته مي‌شود (گلشني فومني 1380: 187).

مهاجرتها در سطح بين‌المللي معمولاً تاثير کمي بر روندهاي آموزشي دارند به علت آنکه دولتها بر مهاجرتهاي خارجي نظارت داشته و سعي در کنترل کامل آن دارند[9]، همچنين اکثر مهاجرين خارجي افرادي هستند که در سنين مدرسه‌روي (به ويژه سنين آموزش ابتدايي) قرار ندارند. بديهي است تاثير قابل توجه مهاجرتهاي بين‌المللي زماني خواهد بود که به صورت انبوه‌وار و دسته‌جمعي صورت پذيرد. در این حالت، بر روندهاي آموزشي در کشور مبدا و مقصد اثراتي بر جاي مي‌گذارد و آموزش ابتدايي دقيقاً يکي از زمينه‌هايي است که ابعاد مشکلات ناشي از جريانات بين‌المللي را به سريعترين صورت منعکس مي‌سازد.

مي‌توان گفت رشد جمعيت برآيندي از سه مؤلفه اصلي جمعيت‌شناختي (باروري، مرگ ومير و مهاجرت) مي‌باشد که از جنبه‌هاي گوناگون آموزش را تحت‌ تاثير قرار مي‌دهد، از جمله بر تقاضاي آموزشي، دستيابي به اهداف آموزشي، هزينه‌هاي آموزشي، امکانات موجود آموزشي و ... موثر است. هر زمان اهداف آموزش و پرورش با توجه به نسبت جمعيت مورد تاکيد قرار مي‌گيرد (از قبيل دستيابي به آموزش ابتدايي همگاني يا ميزان ورودي[10] 100 درصدي به کلاس اول) يا زماني که اين اهداف به عنوان شواهدي از نسبت جمعيت لازم‌التعليم در نظر گرفته مي‌شود (براي نمونه افزايش ميزان گذار از پايه چهارم به پنجم از 30 درصد به 60 درصد) رشد جمعيت لازم‌التعليم يک عامل عمده از امکان دستيابي به آموزش همگاني است (جونز 1990: 30).

رشد جمعيت لازم‌التعليم عامل اصلي امکان دستيابي به اهداف آموزشي است که خود منتج از رشد جمعيت است به ويژه هنگامي که پوشش تحصيلي کامل باشد مهمترين عامل محسوب مي‌شود. مطالعات نشان داده‌اند هنگامي که سقف هزينه‌ها مشخص شده باشد، رشد جمعيت مي‌تواند عامل افزايش دهنده هزينه‌هاي دستيابي به اهداف آموزشي مشخص شده باشد. در واقع رشد جمعيت باعث تشديد هزينه‌هاي آموزشي مي‌گردد، چرا که تعداد تازه‌واردان افزايش يافته و در نهايت نياز به سرمايه‌گذاري بيشتر احساس مي‌شود.

يکي ديگر از عواملي که به طور مستقيم بر روندهاي جمعيت‌شناختي آموزش و پرورش تأثير‌ مي‌گذارد و يک عامل غيرجمعيت‌شناختي به شمار مي‌رود، پوشش ثبت‌نام مي‌باشد. هنگامي که تنها نسبت کمي از کودکان يک کشور در مدرسه مي‌باشند، مسأله رشد جمعيت صرفا اهميت ثانوي دارد. استنباط آن است که تأثير رشد جمعيت در افزايش تعداد دانش‌آموزان بوسيله تأثير افزايش شديد ميزانهاي ثبت‌نام محدود مي‌شود (جونز الف1975: 70). اين عامل مخصوصاً در آموزش ابتدايي داراي تأثيرات اساسي است به اين علت که دستيابي به آموزش ابتدايي همگاني جزو هدفهاي آموزشي اکثر کشورها (به ويژه کشورهاي در حال توسعه که عموماً به اين هدف نرسیده‌اند) مي‌باشد.

نکته بديهي آنست که با بالا رفتن پوشش ثبت‌نام تاثير آن کاهش مي‌يابد به صورتي که وقتي پوشش ثبت‌نام کامل شد اين عامل عمدتاً بي‌اثر مي‌گردد. به عبارت ديگر با مساعي سوادآموزي نزد کليه سنين [لازم‌التعلیم] پوشش ثبت‌نام کامل شده و رفته‌رفته از تعداد بيسوادان کاسته مي‌شود و در نهايت يعني وقتي که عملاً ديگر بيسوادي [در سنین آموزش ابتدایی] در کشور وجود نداشته باشد، رشد باسوادان [یعنی تعداد دانش‌آموزان] از يک سرشماري به سرشماري بعدي مساوي رشد تعداد کل جمعيت لازم‌التعليم مي‌گردد (اماني 1380: 106).

از مجموع مباحث مطرح شده، می‌‌توان یک مدل تحلیلی ساده و در عین حال مفید در زمینه‌ی عوامل تأثیرگذار بر روندهای جمعیت‌شناختی آموزش ابتدایی به دست داد.

همانگونه که ملاحظه می‌شود؛ دو عامل یاد شده یعنی عوامل جمعیت‌شناختی (مهاجرت، مرگ و میر و باروری) و سطح پوشش تحصیلی بر امکانات و نیازهای آموزش ابتدایی تأثیر می‌گذارند. عوامل کیفی به صورت مستقیم و جدا از این دو عامل اثر دارد. این عوامل مواردی چون استانداردهای کلاسی، کاهش تراکم دانش‌آموز در کلاس و مدرسه، افزایش استفاده از فناوری‌های جدید و ... را در بر می‌گیرد که به طور عمده توسط سیاستگذاران تعیین می‌شود.

تحولات جمعيتي ايران در سالهاي 85-1350

برای درک بهتر روندهای جمعیت‌شناختی آموزش ابتدایی کشور لازم است ابتدا تصویری از روندهای جمعیتی کشور به دست دهیم. به همین جهت در این قسمت به صورت مختصر نگاهی به تحولات جمعیتی کشور در دهه‌های اخیر می‌اندازیم.

باروري: تا قبل از اجراي مرحله اول برنامه‌هاي تنظيم خانواده در سال 1346 ميزان باروري در حد بالايي قرار داشت. بعد از اجراي اين برنامه‌ها سطح باروري حداقل در مناطق شهري اندکي کاهش يافت به گونه‌اي که ميزان باروري کل[11] TFR در سال 1355 براي کل کشور 6.2 فرزند برآورد گرديد. (4.42 در مناطق شهري و 7.82 در مناطق روستايي) (زنجاني 1381: 58).

روندهاي باروري در سالهاي بعد همراه با نواساناتي بود. بر اساس مطالعات انجام شده، باروري کل در سالهاي بلافاصله بعد از انقلاب روند صعودي طي کرد به طوري که باروري کل از 6 فرزند در سال 1355 به 6.9 فرزند در سال 1359 افزايش يافت. اين روند تا سال 1363 ثابت و بعد از آن تا سال 1366 به صورت آهسته کاهش پيدا کرد و به 5.76 فرزند رسيد. پس از آن و به ويژه بعد از اجراي برنامه‌هاي تنظيم خانواده در سال 1368 روند کاهشي سرعت شتاباني يافت به گونه‌اي که ميزان باروري کل در سالهاي 1370 و 1375 به ترتيب به 4.9 و 2.52 فرزند تقليل پيدا کرد (عباسي شوازي 1379). روندهای کاهشی در سالهای بعد همچنان ادامه یافت و TFR به زیر سطح جانشینی رسید[12].

بررسي همين روندها به تفکيک مناطق شهري و روستايي بيانگر آنست که ميزان باروري کل در مناطق شهري همواره کمتر از مناطق روستايي بوده است. با توجه به جدول زیر اين تفاوتها در دهه 1350 و نيمه اول دهه 1360 زياد بوده (حدود 2.5 فرزند) اما در سالهای بعد به کمتر از 1 فرزند کاهش يافته است (عباسي شوازي 1380).

مرگ و مير: همانگونه که گفته شد تأثير مرگ و مير بر آموزش ابتدايي در مرگ و مير کودکان و نوزادان نهفته است. ميزان مرگ و مير نوزادان يا اطفال (کودکان زير يک سال) در دهه‌هاي اخير به طرز قابل توجهي کاهش يافته است و از 139 در هزار در سال 1345 به حدود 25 در هزار در سال 1385 تقليل پيدا کرده است. در واقع طي اين دوره، از هر هزار کودک متولد شده بيش از 110 کودک شانس زنده ماندن بيشتري تا يکسالگي پيدا کرده‌اند. در همين مدت تفاوتهاي زيادي بين مناطق شهري و روستايي وجود داشته است و روستاها همواره سطح بالاتري از مرگ و مير نوزادان را دارا بوده‌اند. جدول شماره 2 اين تفاوتها را به صورت دقيقتري نشان مي‌دهد.

مرگ و مير کودکان زير پنج ‌سال به بهترين وجه تأثير مرگ و مير را بر آموزش ابتدايي نشان مي‌دهد. با توجه به داده‌‌هاي بانک جهاني، مقدار اين شاخص براي کل کشور در سال 1970 (1349) برابر با 191 در هزار بود بدين معنا که از هر هزار کودک متولد شده حدود 191 کودک قبل از آنکه به سنين آموزش ابتدايي برسند، از بين مي‌رفته‌اند. در دوره‌‌هاي پنج ساله بعدي اين ميزان به ترتيب به 160، 130، 95، 72، 55 و در نهايت در سال 2006 (1385) به 28 در هزار کاهش يافت (بانک جهانی[1] 2003). به عبارت ديگر، طي اين دوره حدود 163 کودک شانس بيشتري جهت زنده ماندن پيدا کردند که اين خود مي‌تواند بر جمعيت لازم‌التعليم تأثير بسزايي گذاشته باشد.

مهاجرت: مطالعات نشان مي‌دهند که تحرک جغرافيايي در کشور هميشه وجود داشته و عموماً به صورت روستا-شهري بوده است. اماني نشان داده است که نسبتهاي شهرنشيني مهاجران در دوره‌هاي سرشماري هميشه بيش از 75 درصد کل مهاجران بوده است (اماني 1380) که اين موضوع روند مهاجرتهاي روستا-شهري را تأييد مي‌کند. نسبتهاي شهرنشيني در طول ساليان اخير مرتباً افزايش يافته است. جدول شماره 3 درصدهاي روستانشيني و شهرنشيني را به همراه رشد مطلق آنها نشان مي‌دهد. بيشترين افزايش درصد شهرنشيني در دوره 65-1355 رخ داده و سپس از سرعت رشد کاسته شده است.

در مورد مهاجرتهاي خارجي اطلاعات دقيقي وجود ندارد، با اينهمه در دوره 65-1355 به علت ورود پناهندگان افاغنه و عراقي مهاجرپذيري قابل توجهي در کشور رخ داده است. با توجه به ارزيابيهاي گوناگون بين 2.5 تا 4.5 ميليون پناهنده در کشور وجود داشته که بيش از 80 درصد آنها را افاغنه تشکيل مي‌داده است (میرزایی 2004: 2). در گزارش ثبت احوال تعداد آنان در سال 1370 نزديک به 3 ميليون 700 هزار نفر تخمين زده شده است (اماني 1380: 44). از آنجا که اين مهاجرتها به صورت دسته‌جمعي صورت پذيرفته است بر روندهاي جمعيتي آموزش ابتدايي بي‌تأثير نبوده است.

جمعيت لازم‌التعليم: منظور از جمعيت لازم‌التعليم کليه افرادي است که بين سنين 6 تا 10 سال قرار دارند. گروه سني 9-5 ساله در سرشماريها تا حد بسيار زيادي نشان‌دهنده جمعيت لازم‌التعليم آموزش ابتدايي مي‌باشد. جالب آنکه در سرشماريها عموماً اين گروه سني از نقطه‌نظر گزارش سن و جنس بهترين وضعيت را دارد[1]. جمعيت 10-6 ساله کشور تا دهه 1370 رشد چشمگيري داشت به گونه‌اي که در دوره 70-1365 حدود 2 ميليون نفر به تعداد آنها افزوده شد. در سال 1370 درصد جمعيت لازم التعليم از کل جمعيت به 16 درصد افزايش يافت که بالاترين درصد گروههاي سني بود. روند کاهشي بعد از آن شروع شد و در سال 1385، تعداد کل جمعیت لازم‌التعلیم کشور به 5.6 میلیون نفر رسید که معادل 7.9 درصد کل جمعیت کشور بود.

بررسي روندهای تغییرات جمعیت‌ لازم‌التعلیم به تفکیک مناطق شهري و روستايي بيانگر فزوني جمعيت لازم‌التعليم مناطق روستايي نسبت به مناطق شهري در سال 1355 است. در سال 1365 تعداد جمعیت لازم‌التعلیم این دو منطقه تقريباً برابر شد و بعد از آن جمعيت لازم‌التعليم مناطق شهري از مناطق روستايي بيشتر شد که به نوعي بيان‌کننده روند شتابان شهرنشيني در اين سالها مي‌باشد. در طول اين دوره تعداد دختران همواره کمتر از تعداد پسران بوده است که این تفاوت اندک امري طبيعي مي‌باشد[2].


تحولات جمعيت‌شناختي آموزش ابتدايي کشور

دانش‌آموز

جمعيت ‌دانش‌آموزي کشور در مقطع ابتدايي طي دو دهه (70-1350) بيش از سه برابر شد. در اين مدت تعداد کل دانش‌آموزان ابتدايي همواره بيش از 60 درصد کل دانش‌آموزان مشغول به تحصيل آموزش و پرورش بود، به عبارت ديگر از هر 5 دانش‌آموز بيش از 3 نفر در آموزش ابتدايي تحصيل می‌کرد. تعداد دانش‌آموزان آموزش ابتدايي در سال تحصيلي 72-1371 به بالاترين حد خود در طول تاريخ آموزش و پرورش کشور ‌رسيد و به رقم 10 ميليون نفر نزديک ‌شد[1]. اگر جمعيت کشور در سال 1370 را در نظر گيريم (حدود 56 ميليون نفر)، در این سال تقريباً از هر شش نفر ايراني يک نفر در آموزش ابتدايي مشغول به تحصيل بوده است. از این زمان به بعد روند کاهشي آغاز شد و به تدریج بر شدت کاهش افزوده گشت به گونه‌اي که تعداد دانش‌آموزان ابتدايي از کل جمعيت دانش‌آموزي کشور به کمتر از 50 درصد تقليل پيدا کرد و في‌المثل در سال تحصيلي 86-1385 به 38.9 درصد رسيد (جدول شماره 4).

از جهت شهري و روستايي بودن، جمعيت دانش‌آموزي را مي‌توان مورد بررسي قرار داد. با تأمل در جدول شماره 4 متوجه روند رو به ‌رشد جمعيت دانش‌آموزي مناطق شهري تا سال 1375 و مناطق روستايي تا سال 1370 مي‌شويم. بيشترين ميزان رشد سالانه براي مناطق شهري در دوره پنج‌ساله‌ی 70-1365 و براي مناطق روستايي در دوره‌ی 65-1360 رخ داد. در پنج‌سال اول دهه‌ی 1370 جمعيت دانش‌آموزان ابتدايي در مناطق شهري اندکي افزايش يافت اما در پنج ساله‌ی بعد کاهش قابل توجه حدود يک ميليون نفر اتفاق افتاد. برعکس، در مناطق روستايي کاهش نسبتاً يکنواختي در طول دهه‌ی 1370 رخ داد.

نابرابري جنسيتي در آموزش ابتدايي را مي‌توان با توجه به شاخص نسبت جنسي دانش‌آموزان ابتدايي[2] مورد بررسي قرار داد[3]. در ابتداي دهه‌ی 1350 اين شاخص براي کل کشور 181 بود يعني در مقابل هر 100 دانش‌آموز دختر، 181 دانش‌آموز پسر وجود داشت که حکايت از وضعيت نامناسب تحصيل دختران و شکاف جنسیتی شدید داشت. در سالهاي بعد قدمهاي تحسين‌برانگيزي در جهت کاهش اين تفاوتها برداشته شد و شاخص نسبت جنسي به طور قابل ملاحظه‌اي کم شد. بيشترين کاهش‌ها در اين مدت طي دوره پنج‌ساله‌ی 65-1360 رقم خورد. در سالیان اخیر اين شاخص به رقمي کمتر از 105 تنزل يافته است که تعادل نسبي بين دانش‌آموزان دختر و پسر و حذف شکاف جنسیتی در آموزش ابتدایی کشور را نشان مي‌دهد.

در اوایل دوره‌ی مورد بررسی، بین شاخص نسبت جنسي دانش‌آموزان ابتدايي در مناطق روستايي و شهري تفاوت بسيار زيادی وجود داشت. ارقام اين شاخص براي مناطق شهري طي دوره‌ی 70-1350 حاکی از نابرابري نسبتا اندک بين دختران و پسران بود. از سال 1370 به اين طرف نيز عملاً نابرابري جنسيتي در آموزش ابتدايي مناطق شهري از بين رفت. در مقابل، وضعيت مناطق روستايي به گونه‌‌ی کاملاً متفاوتي بود. در سال تحصيلي 51-1350 ارقام اين شاخص حاکي از 2.5 برابر بودن تعداد دانش‌آموزان پسر در مقابل دانش‌آموزان دختر بود به گونه‌اي که مي‌توان دهه‌ی 1350 را پسرانه بودن آموزش ابتدايي در مناطق روستايي ناميد. در دهه‌ی 1360 تعداد دختران در آموزش ابتدايي مناطق روستايي بيش از 1.5 برابر تعداد پسران رشد يافت، به ويژه در دوره‌ی پنجساله‌ی 65-1360 که آن را مي‌توان دوره طلايي کاهش نابرابري جنسيتي در آموزش ابتدايي مناطق روستايي نام نهاد. اين روند در دهه‌ی 1370 و بعد از آن با سرعت کمتري ادامه يافت و تا حد قابل قبولي شکاف جنسيتي پر شد، هر چند که هنوز هم تفاوتهاي اندکي وجود دارد.

آموزشگاه و کلاس

تعداد آموزشگاه‌هاي ابتدايي کشور در سه دهه اخير به طور مرتّب افزايش يافته است، با اينهمه، درصد مدارس ابتدايي از کل مدارس آموزش و پرورش در طي همين دوران روند نزولي پيموده که حاکي از افزايش قابل توجه مدارس در مقاطع دیگر آموزش و پرورش است. در دهه 1350 اين درصد بيش از 80 بود که به اين ترتيب از هر 5 مدرسه بيش از 4 مورد آن اختصاص به آموزش ابتدايي داشت. در دهه 1360 و 1370 درصد مذکور کاهش يافت و نهايتاً در سال تحصيلي 86-1385 به کمتر از نصف کل آموزشگاه‌ها رسيد. رشد آموزشگاه‌هاي ابتدايي مناطق شهري در دوره‌ی 75-1365 بسيار سريع بود و تعداد آنها تقريباً به دو برابر افزايش يافت، برعکس در مناطق روستايي اين رشد در دهه‌ی 1370 منفي و از تعداد مدارس ابتدايي کاسته شد.

تعداد کلاسهاي داير در همين دوره تقريباً از الگوي تعداد مدارس پيروي مي‌کرد. در مجموع تا سال 1370 تعداد کلاسها با رشد بالايي افزايش يافت و اين موضوع هم در مناطق شهري و هم در مناطق روستايي اتفاق افتاد. در دهه‌ی 1370 تعداد کلاسهاي داير در مناطق روستايي و شهري با کاهش مواجه شد، هر چند که در مناطق شهري اين وضعيت با تأخير صورت گرفت. نکته‌اي را که مي‌توان مد‌نظر قرار داد درصد کلاسها از کل کلاسهای آموزش ابتدایی در مناطق شهري و روستايي مي‌باشد (نگاه کنيد به جدول شماره 5). اين درصد براي سالهاي مختلف در مناطق شهري هيچگاه کمتر از 40 نبود و حتي در ساليان اخير به حدود 50 درصد رسيد، این در حالي بود که درصد مدارس در همين مناطق در سالیان قبل از 1380 از 30 درصد کل مدارس بيشتر نبود. اين موضوع نشان مي‌دهد که ميانگين تعداد کلاسها در مدارس ابتدايي مناطق شهري از ميانگين تعداد کلاسها در مدارس مناطق روستايي بسيار بيشتر بوده است.

کارمند و معلم

مجموع کارمندان شاغل در آموزش ابتدايي در سه دهه‌ی اخير همواره در حال افزايش بوده است. افزايش عمده دوره‌ی 70-1365 با توجه به روندهاي افزايش جمعيت دانش‌آموزي در همين دوره منطقي به نظر مي‌رسد، با اين وجود در دوره‌هاي بعد که جمعيت دانش‌آموزي با رشد منفي مواجه گشت، همچنان بر تعداد کارمندان آموزش ابتدايي افزوده شد. نسبت جنسي کارکنان حکايت از برتري تعداد زنان بر مردان شاغل در آموزش ابتدايي در اين دوره‌ی زماني دارد و بيانگر شاغل بودن تعداد قابل توجهي از کارمندان زن در مدارس پسرانه می‌باشد.

اکثر کارمندان آموزش ابتدايي به کارهاي آموزشي مشغول بوده‌اند. بيش از 75 درصد کارمندان آموزش ابتدايي در اين سالها به فعاليتهاي آموزشي اشتغال داشته‌اند (نگاه کنيد به جدول شماره 6). درصد معلمان در مناطق شهري و روستايي با توجه به تغييرات درصد جمعيت دانش‌آموزي در همين مناطق تغيير مي‌کرده است. تنها در سال تحصيلي 61-1360 افزايش بسيار قابل توجهي در آموزش ابتدايي در مناطق روستايي صورت گرفته که اين موضوع را نيز مي‌توان به توجه ويژه به آموزش ابتدايي مناطق روستايي در سالهاي بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نسبت داد.

شاخص‌هاي آموزشي

پوشش تحصيلي

يکي از مهمترين شاخص‌هاي آموزش ابتدايي پوشش تحصيلي يا ميزان اشتغال به تحصيل جمعيت لازم‌التعليم مي‌باشد که به دو گونه محاسبه مي‌شود: اول؛ از تقسيم کل دانش‌آموزان 10-6 ساله‌ی حاضر در آموزش ابتدايي بر جمعيت لازم التعليم در يک سال معین. دوم؛ از تقسيم کل دانش‌آموزان ابتدايي (بدون توجه به سن آنها) بر جمعيت لازم‌التعليم در يک سال معین. در وضعيت اول شاخص را ميزان پوشش تحصيلي واقعي و در حالت دوم ميزان پوشش تحصيلي ظاهري مي‌گويند[1].

پوشش تحصيلي در دهه‌هاي اخير به صورت تحسين‌برانگيزي افزايش يافته که نشان از اهتمام جدي دولت و مردم به امر آموزش کودکان لازم‌التعليم داشته است. ميزان واقعي پوشش تحصيلي در ميانه دهه 1350 بيانگر محروم ماندن حدود 30 درصد از جمعيت لازم‌التعليم از نعمت آموزش و پرورش ابتدايي بود[2]. در دهه 1360 ميزان پوشش تحصيلي به مقدار قابل ملاحظه‌اي افزايش يافت و به بيش از 81 درصد رسيد. اين روند در سالهاي بعد همچنان ادامه يافت تا اينکه در سال 1385 به رقم قابل توجه 97.8 درصد رسيد.

وضعيت پوشش تحصيلي در مناطق شهري و روستايي و همچنين در بين مردان و زنان حاکي از برتري اين شاخص در مناطق شهري و براي مردان در تمام طول اين دوره است، وضعيتي که با روند نسبت جنسي دانش‌آموزان نيز همخواني دارد. با پذيرش پوشش تحصيلي بيش از 95 درصد به عنوان ميزان قابل قبول اين شاخص، مناطق شهري از اين جهت وضعيت خوبي داشته‌اند. تفاوت مردان و زنان در اين مناطق در سال 1355 نسبتاً زياد بود اما در سال 1375 به حداقل ‌رسيد. در نقطه مقابل، وضعيت اين شاخص براي روستاها در سال 1355 بيانگر محروم ماندن بيش از 40 درصد کودکان لازم‌التعليم از آموزش ابتدايي بود که از اين جهت وضعيت دختران بسيار نامناسب‌تر بود (26 درصد پسران و 57.8 درصد دختران لازم‌العتليم محروم از تحصيل بودند). در ساليان بعد با توجه به تلاشهاي ارزنده‌ی صورت گرفته، پوشش تحصيلي در روستاها افزايش بسيار خوبي يافت به طوريکه در سال 1375 ميزان پوشش تحصيلي پسران به بيش از 90 درصد و پوشش تحصيلي دختران به حدود 85 درصد افزايش يافت اگر چه با رقم مطلوب آن هنوز فاصله دارد (نگاه کنيد به جدول شماره 7). به اين ترتيب، عامل عمده در افزايش پوشش تحصيلي در اين سالها زير پوشش قرار گرفتن هرچه بيشتر کودکان مناطق روستايي بالاخص دختران بوده است، موضوعی که با روند شاخص نسبت جنسی دانش‌آموزان ابتدایی در مناطق روستایی همخوانی نزدیکی نشان می‌دهد.

وضعيت پوشش تحصيلي ظاهري نيز روند مشابهي را نشان مي‌دهد. هر چه قدر فاصله بين اين شاخص و شاخص پوشش تحصيلي واقعي بيشتر باشد، نشان دهنده آنست که کودکان بيشتري خارج از سنين اصلي آموزش ابتدايي در مدارس ابتدايي حضور دارند. از سال 1365 اين شاخص از رقم 100 درصد بيشتر شده است که اين موضوع گرايش به تعميم تحصيلات ابتدايي را در جامعه مشخص مي‌سازد (ميرزايي 1373: 16).

تراکم دانش‌آموز در کلاس و آموزشگاه

اين شاخص‌ها بيانگر آنند که به طور متوسط در هر کلاس و آموزشگاه چه تعداد دانش‌آموز وجود دارد. بنابراين با تغيير هر کدام از عوامل موثر در محاسبه اين شاخص‌ها (دانش‌آموز، کلاس و آموزشگاه) ميزان آن نيز تغيير خواهد کرد. ارقام اين شاخص‌ها براي دوره‌هاي پنج‌ساله در جدول زير آمده است:

همانگونه که از جدول برمي‌آيد روند تحوّل اين شاخص‌ها در طي سه دهه با نواساناتي همراه بوده است به گونه‌اي که در دهه‌ی 1350 تراکم دانش‌آموزي کاهش يافت اما در دهه‌ی 1360 روند افزايشي پيدا کرد و دوباره در دهه‌ی 1370 روند رو به کاهش خود را آغاز کرد. اين موضوع هم براي مناطق شهري و هم براي مناطق روستايي رخ داد. کاهش دهه‌ی 1350 به علت بيشتر بودن رشد کلاسها و مدارس نسبت به رشد دانش‌آموزي بوده است، به ويژه کاهش چشمگير اين شاخص در سال 1360 به واسطه توجه ويژه‌ی دولت در سالهاي بلافاصله بعد از انقلاب و گسترش ضربتي تعداد مدارس در مناطق شهري و به خصوص در مناطق روستايي بوده است. در سالهاي بعد به علت رشد بسيار بالاي جمعيت دانش‌آموزي در کشور، به رغم تلاشهاي قابل تقدير در افزايش تعداد کلاسها و آموزشگاه‌ها، شاخص تراکم دانش‌آموز در کلاس و آموزشگاه افزايش يافت. در دهه‌ی 1370 و با توجه به کاهش جمعیت دانش‌آموزی، روند اين شاخص‌ها معکوس شد. در سال 81-1380 شاخص تراکم دانش‌آموز در کلاس در مناطق شهري و روستايي براي اولين بار به ترتيب به زير 30 و 25 نفر تقليل پيدا ‌کرد.

در تمام سالها شاخص تراکم دانش‌آموز در کلاس و آموزشگاه براي مناطق روستايي کمتر از مناطق شهري بود. علت اين امر را مي‌توان به پراکندگي جمعيت دانش‌آموزي در مناطق روستايي نسبت داد که باعث مي‌شد کلاسها و آموزشگاه‌هاي زيادي در مناطق روستايي داير گردد. همچنين در مدارس روستايي درصد قابل توجهي از کلاسها به صورت چند پايه اداره مي‌شد و مدارس داراي 4 يا 5 کلاس تنها در روستاهاي پرجمعيت و مراکز بخشها وجود داشت، در حاليکه در مناطق شهري، مدارس به طور متوسط بيش از 10 کلاس داشتند.

نسبت دانش‌آموز به معلم

اين شاخص نشان مي‌دهد که به طور متوسط در مقابل چند دانش‌آموز يک معلم وجود دارد. به عبارت ديگر، هر معلم به طور متوسط به چه تعداد دانش‌آموز تعليم مي‌دهد. از آنجا که در آموزش ابتدايي هر کلاس عمدتاً توسط يک معلم اداره مي‌شود، اين شاخص رابطه نزديکي با شاخص تراکم دانش‌آموزي در کلاس دارد.

روند تحولات اين شاخص، همانگونه که در جدول شماره 9 نشان داده شده است، همانند روند شاخص تراکم دانش‌آموز در کلاس بوده است. در سال تحصيلي 51-1350 اين شاخص ارقام نامتعارفي داشت که بخشي از آن به افزايش جمعيت و بخشي ديگر به کاهش تعداد معلمان در اين سال مربوط مي‌شد[1]. در دهه‌ی 1360 با توجه به رشد ناگهاني جمعيت دانش‌آموزي، دولت قادر به تأمين نيروي انساني لازم حتي در نسبتهاي دهه قبل نبود و در نتيجه شاخص افزايش ‌يافت. در دهه‌ی 1370 نيز همانند بسياري از شاخص‌هاي ديگر بهبود بسیار خوبی برای اين شاخص رخ داد به گونه‌ای که در سال تحصیلی 81-1380 برای اولین بار در تاریخ آموزش ابتدایی کشور ارقام این شاخص در مناطق شهری به زیر 30 و در مناطق روستایی به زیر 20 تقلیل پیدا کرد.


شاخص‌هاي کيفيت آموزش

نرخهاي مردودي و ترک تحصيل را مي‌توان به منزله شکست در آموزش به حساب آورد و در مقابل ميزانهاي قبولي يا ارتقاء را مي‌توان به معناي ميزان موفقيت نظام آموزشي انگاشت. در جدول مربوطه اين ميزانها محاسبه شده است:

ملاحظه مي‌شود که ميزانهاي قبولي از ابتداي دوره تا انتهاي آن به ميزان چشمگيري بهبود يافته است (به طبع آن ميزانهاي شکست کاهش پيدا کرده است) و به ويژه در ساليان اخير به رقمي بالاتر از 97 درصد رسيده است که حکايت از اتمام موفقيت‌آميز بيش از 97 درصد دانش‌آموزان ابتدايي در عبور از اين مقطع را دارد[1]. ميزان ترک تحصيل در ساليان اخير درصد پاييني را به خود اختصاص داده و نشان مي‌دهد که به طور کلي در دوره ابتدايي ميزان ترک تحصيل پايين است. بخش عمده شکست در آموزش ابتدايي شامل مرودي مي‌شود. نکته جالب توجه جدول آنست که در آموزش ابتدايي دختران موفقيت بيشتري نسبت به پسران دارند و اين با نظر گيدنز همخواني دارد که مي‌گويد: از لحاظ عملکرد تحصيلي دخترها در دبستان و مراحل اوليه آموزش متوسطه بهتر از پسرها عمل مي‌کنند (گيدنز 1377: 468).

هزينه سرانه

آمارهاي مالي آموزش ابتدايي تنها به صورت کلي براي دهه‌ی 1370 موجود مي‌باشد، به همين خاطر در اين قسمت از آمارهاي ديگر منابع شامل آمارهاي بانک جهاني و آمارهاي گردآوري شده توسط بارو[2] و لي[3] سود جسته‌ايم. اين آمارها از سال 1970 تا سال 2000 (برابر با سالهاي 1379-1349) را شامل مي‌شود و در جدول شماره 11 نشان داده شده است. اين ارقام هزينه جاري آموزشي دولت براي هر دانش‌آموز در آموزش ابتدايي را نشان مي‌دهد که بر مبناي قيمت دلار در سطح بين المللي در سال 1985 تعديل شده است. در حقيقت، مقدار سرانه دانش‌آموزي را به قيمت ثابت دلار در سال 1985 ارايه مي‌کند.

در سال 1970 سرانه دانش‌آموزي برابر با 371 دلار بود که 8.8 درصد سرانه توليد ناخالص داخلي (GDP) را شامل مي‌شد. تا سال 1980 مقدار سرانه دانش‌آموزي به طور قابل ملاحظه‌اي افزايش يافت و سهم آن به بيش از 23 درصد سرانه توليد ناخالص داخلي ‌رسيد. در سالهاي بعد، کشور درگير جنگ و پيامدهاي ناشي از آن گشت و آموزش ابتدايي نيز از آن متأثر شد. مضافاً آنکه در اين دوره جمعيت دانش‌آموزي به طور سرسام‌آوري افزايش يافت و فشار سنگيني را بر آموزش ابتدايي متحمل ساخت. در اين دهه, با توجه به تنگناهاي مالي آموزش و پرورش و عدم توانايي دستگاهاي اجرايي در تأمين امکانات آموزشي مورد نياز براي افراد متقاضي تحصيل, بخشهاي پرهزينه و بخشهايي که آموزش و پرورش براي توسعه آنها الزام قانوني ندارد, کمتر رشد کرده و قسمتهاي کم هزينه رشد بيشتري داشته است (عزيززاده 1372: 91).


مجموع اين عوامل و عوامل ديگر باعث شد هزينه سرانه دانش‌آموزان ابتدايي به ‌اندازه قابل توجهي کاهش يابد و در دوره پنج‌ساله‌ی 85-1980 به بيش از نصف تقليل پيدا کند. اين روند در دوره بعد با شتاب کمتري ادامه يافت. به اين ترتيب، رشد افزايشي دهه‌ی قبل با سرعت بيشتري در اين دهه معکوس شد. در تأييد اين وضعيت عزيززاده به اين نتيجه رسيده است که علي‌رغم افزايش چشمگير سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومي دولت، به سبب افزايش بي‌سابقه تعداد دانش‌آموزان و نيز نرخ بالاي تورم، سهم سرانه دانش‌آموزي به قيمت ثابت در سال 1370 در مقايسه با سال 1360 به يک سوم تقليل يافته است (همان: 89). در دهه‌ی 1370 با کاهش تعداد دانش‌آموزان اين شاخص همچون بسياري شاخص‌هاي ديگر بهبود يافت.

تجزیه و تحلیل

در روندهای رخ داده، دو عامل تأثیر اساسی و مستقیم داشته‌اند. یکی روند تحولات جمعیتی کشور و دیگری سطح پوشش تحصیلی. در دهه‌ی 1350 به رغم کاهش رشد جمعیت نسبت به دهه‌ی قبل، جمعیت دانش‌آموزی رشد بسیار بالایی داشت. بدون شک، ارتقاء سطح پوشش تحصیلی نقش مهمی در این رشد ایفاء کرد. در این سالها فعالیت سپاه دانش گسترش یافت و دولت وقت تلاش کرد تا آموزش ابتدایی را در مناطق روستایی گسترش دهد. تأثیر برنامه‌های تنظیم خانواده که از سال 1346 اجرا شده بود در تفاوت رشد جمعیت دانش‌آموزی در مناطق شهری و روستایی قابل مشاهده است زیرا این برنامه‌ها در مناطق روستایی تأثیر چندانی به همراه نداشتند. در این دهه کاهش میزان مرگ و میر کودکان و اطفال تا اندازه زیادی تأثیرات کاهش باروری را خنثی می‌ساخت. در دهه‌ی 1360 هر دو عامل یاد شده تأثیرات قابل ملاحظه‌ای بر تحولات جمعیت‌شناختی آموزش ابتدایی گذاشتند. در این دهه میزان پوشش تحصیلی با توجه به گسترش سریع آموزش ابتدایی به عنوان یکی از اهداف انقلاب و یکی از اصول صریح قانون اساسی به سرعت افزایش یافت که البته بخش زیادی از آن ناشی از زیر پوشش قرار گرفتن هر چه بیشتر کودکان لازم‌التعلیم به ویژه دختران مناطق روستایی بود. میزان پوشش ثبت‌نام مناطق شهری در سال 1365 به بالای 90 درصد رسیده بود و بالطبع از این زمان به بعد تغییرات سطح پوشش تحصیلی در این مناطق سهم زیادی ایفاء نمی‌کرد.

تحولات جمعیتی در هر سه بخش باروری، مرگ و میر و مهاجرت بر روندهای جمعیتی آموزش ابتدایی در دهه‌ی 1360 تأثیرگذار بودند. کاهش مرگ و میر کودکان زیر پنج ساله در این دهه نقش به سزایی داشت و همانگونه که قبلاً ذکر شد این میزان از 130 در هزار در سال 1360 به 72 در هزار در سال 1370 کاهش یافت. تأثیرات باروری بر رشد جمعیت دانش‌آموزی آموزش ابتدایی به صورت افزایشی بود زیرا باروری از سال 1355 رو به فزونی گذاشت. هر چند میزان باروری از اواسط دهه‌ی 1360 به سرعت کاهش پیدا کرد اما از آنجا که تأثیرات باروری با تأخیری 6 ساله بر آموزش ابتدایی نمایان می‌گردد بنابراین کاهش‌های باروری در این دهه هیچگونه تأثیری بر آموزش ابتدایی نداشتند. تأثیر مهاجرتهای خارجی در این دهه بیش از زمانهای دیگر بود زیرا در اوایل دهه‌ی 1360 تعداد قابل توجهی پناهنده به صورت خانوادگی به کشور وارد شدند به طوری که حدود 9/. درصد از رشد کشور به این عامل مربوط می‌شد. باید پذیرفت که فرزندان این پناهندگان مورد حمایت‌های بشردوستانه‌ی ایران قرار گرفتند و تحت آموزش ابتدایی درآمدند.

در دهه‌ی 1370 نقش تغییرات باروری بر تحولات کمی آموزش ابتدایی بیش از سایر عوامل بود. کاهش سریع باروری که از اوسط دهه‌ی گذشته شروع شده بود تأثیر خود را در این دهه نمایان ساخت و جمعیت دانش‌آموزی در مقطع ابتدایی برای اولین بار در تاریخ خود روند کاهشی را تجربه کرد. هر چند که در این دهه کاهش میزان مرگ و میر کودکان و اطفال و افزایش سطح پوشش تحصیلی همچنان وجود داشت اما نتوانستند تأثیرات قدرتمند کاهش باروری را از بین ببرند. سهم ارتقاء پوشش ثبت‌نام در دوره‌ی 75-1365 نسبت به ده سال گذشته کمتر شد که تقریباً تمام آن ناشی از افزایش پوشش تحصیلی در مناطق روستایی بود. به این ترتیب، ارتقاء پوشش ثبت‌نام تا سال 1365 براي مناطق شهري و تا سال 1375 براي مناطق روستايي مي‌تواند به عنوان يک عامل مؤثر در افزايش جمعيت دانش‌آموزي در نظر گرفته شود. با توجه به آنکه پوشش ثبت‌نام در دوره ابتدايي به حدود 98 درصد (در کل کشور) رسيده و به سقف پوشش کامل نزديک شده است، از اين پس ارتقاء ميزان ثبت‌نام سهمي همچون گذشته در افزايش تعداد دانش‌آموزان نخواهد داشت (ميرزايي 1381: 82).

نکته قابل توجه در اين دوره، افزايش جمعيت دانش‌آموزي در مناطق شهري است. با در نظر گرفتن اين مطلب که سطح باروري در مناطق شهري زودتر و بيشتر از مناطق روستايي کاهش يافته بود، اين موضوع بيشتر جلب توجه مي‌کند. دليل عمده به وجود آمدن اين وضعيت افزايش ميزان شهرنشيني بوده که به دلايلي غير از رشد طبيعي صورت گرفته است. اين دلايل عمدتاً شامل مهاجرت روستاييان به شهرها، ادغام روستاها در شهرها و تبديل روستاها به شهر مي‌شود. براي مثال، تعداد شهرهاي کشور از 496 شهر در سال 1365 به 614 شهر در سال 1375 و 1014 شهر در سال 1385 افزايش يافت (مرکز آمار ايران). مجموع اين عوامل به نوبه خود باعث افزايش جمعيت شهري و کاهش جمعيت روستايي کشور شد که پيامد آن در آموزش ابتدايي از جهت تفاوت جمعيت دانش‌آموزي بين اين دو مناطق آشکار گشت. به اين ترتيب انتظار مي‌رود پس از سالها، تغييرات جمعيت دانش‌آموزان ابتدايي کشور تحت تأثير تغييرات جمعيتي و به ويژه وضعيت باروري تعيين شود و رشد جمعيت دانش‌آموزي برابر با رشد جمعيت لازم‌التعليم گردد.

در مجموع، با توجه به آنچه گفته شد مي‌توان گفت: سطح پوشش تحصيلي تا سال 1375 به عنوان يک عامل مؤثر بر افزايش تعداد دانش‌آموزان ابتدايي عمل کرد اما بعد از آن تأثير بسيار ناچيزي داشت. در بين عوامل جمعيتي نيز روندهاي کاهشي مرگ و مير کودکان و نوزادان تا دهه‌ی 1370 به عنوان يک عامل بسيار مؤثر محسوب مي‌شد. در برهه‌اي نيز مهاجرتهاي خارجي قابل توجه بود، بعلاوه، مهاجرتهاي داخلي هميشه در تغييرات منطقه‌اي تعداد دانش‌آموزان خود را نشان مي‌داد. از دهه‌ی 1370 نقش باروري و روندهاي کاهشي آن در تغييرات جمعيت دانش‌آموزي پررنگ‌تر گشت و به مهمترين عامل تبديل شد. اين روند منطبق بر وضعيت انتقال جمعيتي کشور مي‌باشد که با چند سال تأخير در آموزش ابتدايي نمايان گشته است.

نتیجه‌گیری

کشور ما امروزه به هدف آموزش ابتدایی براي همه دست يافته است و تعداد کودکان محروم از تحصيل آن اندک مي‌باشد. با توجه به آنکه تحولات جمعیت‌شناختی آموزش ابتدایی از این پس بیش از پیش تحت تأثیر روندهای جمعیتی کشور خواهد بود، لذا مي‌توان با برنامه‌ريزي دقيق علاوه بر تأمين امکانات و نيازهاي آموزش ابتدايي در حد مطلوب و اس


مطالب مشابه :


در مورد جمعیت ‌شناسی (Demography)

جمعیت شناسی این وبلاگ تلاش کوچکی است برای معرفی دانش جمعیت شناسی که به همت و قلم جمعی از




دانش خانواده و جمعیت

مقالات ایرانیان - دانش خانواده و جمعیت - علمی ، پژوهشی - مقالات ایرانیان




ارائه درس “دانش خانواده و جمعیت” به جای درس تنظیم خانواده به تمام دانشگاهها

نمونه سوالات ارشد فراگیر پیام نور باجواب - ارائه درس “دانش خانواده و جمعیت” به جای درس




سئوالات درس دانش خانواده و جمعیت

مالیات هستی - سئوالات درس دانش خانواده و جمعیت - رد پای تو بر زمین،نقش بال تو بر آسمان است!




ابلاغ ارائه درس “دانش خانواده و جمعیت” به تمام دانشگاهها

- ابلاغ ارائه درس “دانش خانواده و جمعیت” به تمام دانشگاهها -




کتاب دانش خانواده و جمعیت . جایگزین درس تنظیم خانواده .+ قیمت

گزمیده gazmideh - کتاب دانش خانواده و جمعیت . جایگزین درس تنظیم خانواده .+ قیمت - فرهنگ، تاریخ




کاهش جمعیت دانش‌آموزی و نوسان شدید تعداد کارکنان آموزش وپرورش

اخبارآموزش وپرورش وفرهنگ معلمان - کاهش جمعیت دانش‌آموزی و نوسان شدید تعداد کارکنان آموزش




تکلیف درس دانش خانواده و جمعیت ظاهرا روشن گردید!!

اخلــــــاق دانــــــش خانواده ;) - تکلیف درس دانش خانواده و جمعیت ظاهرا روشن گردید!! - دانش




تحولات جمعيت‌شناختي آموزش ابتدايي

جمعیت دانش‌آموزی آن تا اوایل دهه‌ی 1370 به طور مداوم رشد داشته اما بعد از آن روند کاهشی را




برچسب :