خودآگاهی - خود آگاهی
خودآگاهی
خودآگاهی توانایی شناخت و آگاهی از خصوصیات ، نقاط ضعف و قدرت ، خواسته ها ، ترس و انزجار است . به طوری که رشد خودآگاهی به فرد کمک می کند تا دریابد تحت استرس هست یا نه ، و این معمولا پیش شرط ضروری روابط اجتماعی بین فردی و همدلانه است. تعریف دیگری که از خودآگاهی می توان کرد این است که شخص چه برداشتی از خود داشته و بر اساس این برداشت چه احساسی پیدا می کند در واقع نوع خودآگاهی ما پیش بینی کننده احساس رضایت ما از خودمان و زندگی است و احساس راضی نبودن از خود نشانه ای است که به ما هشدار می دهد که نیازمند تغییر هستیم اما ممکن است این ذهنیت پیش آید که ما بعد از عمری زندگی با خود و دیگران ، خود را شناختهایم اما تعجب خواهید کرد اگر بدانید که عده قلیلی از مردم بر اعمال و رفتار خود شناخت دارند و به ندرت می توانند ارزشها ، علایق و رفتارهای خود را تجزیه و تحلیل کنند . در واقع آنها می خواهند همان کارهایی را که دیروز انجام دادهاند امروز نیز کم و بیش انجام دهند و از هرگونه تغییر دوری می جویند ...
خود آگاهی
در ذیل با ارائه دو مثال بحث را روشنتر می کنم
مثال اول نیچه:
نیچه بر اثر برداشت غلطی که نسبت به انسان داشت می گفت هرکه زور دارد مستحق زندگیست و هر که ندارد مستحق ظلم است اما جالب است اگر بدانید همین شخص چگونه مرده است، آوردهاند نیچه از کوچهای می گذشت که در آن مرد گاریچی اسب خود را وادار به کشیدن بار سنگین می کرد و مرتبا به اسب شلاق می زد نیچه با دیدن این صحنه دلخراش خون ش به جوش آمد و برای دفاع از اسب با گاریچی دست به یقه شد در این بین گاریچی لگدی به نیچه زد و بعدا نیچه بر اثر همان لگد مرد. چه شد که نیچه یکباره عوض شد همان خوداگاهی بود که او را به این مرتبه رساند در صورتی که قبلا نیچه می پنداشت که به خودآگاهی رسیده است اما وی تنها جنبه منفی بشر را دریافته بود و نه همگی آن را .
مثال دیگر از امام صادق (ع):
زنی در دوران حیات امام صادق (ع) بود که به هر آیین و مکتبی که می پیوست سریعا از همان راهی که آمده بود بر می گشت و همین باعث پریشانی وی شده بود . از آنجا که آوازه امام صادق (ع) را شنیده بود تصمیم گرفت تا امام را ملاقات کند و برای درد خود درمان بجوید پس به منزل امام مراجعه نمود . امام پس از شنیدن صحبتهای زن به او بطریای داد و گفت به خانه بر و و دستور العمل را اجرا کن ، زن به خانه بر گشت و در کمال تعجب دید که بطری با سه لایه شن قرمز ، سفید و سیاه کاملا پوشانده شده است دستور العمل چنین بود بطری را تکان بده و نتیجه را مشاهده کن ، پس از تکان دادن بطری شنها با هم مخلوط شدند و رنگ آنها به خاکستری تغییر یافت . در این مثال امام صادق (ع) با اینکار به این زن فهماندند که شما انسانی هستید با تمام نقاط ضعف و قدرت خودتان ، اگر می خواهید به آرامش دست یابید باید خود را بپذیرید و خودتان باشید اولین راه برای شناخت خود این است که ما تمامی برچسب های من هستمی را که با خود داریم کنار بگذاریم و با دیدی واقع گرایانه به خود بنگریم تمامی من هستم هایی که شخصیت ما را خرد و نابود می کنند از چهار جمله زیر ناشی می شوند:
۱- من چنین هستم
۲- همیشه اینطور بودهام
۳- دست خودم نیست
۴- طبیعتم این طور است
این چهار جمله در واقع توجیهی برای شخصیت تغییر ناپذیرای ما هستند و مانع تغییر در زندگی ما می شوند در واقع سدهایی را می مانند که مانع رشد و پیشرفت ما می شوند . البته اگر ما با استفاده از این برچسب ها به رضایت خاطر برسیم و تاثیری بر تعادل روانی ما نداشته باشند می توان گفت تقریبا اشکالی ندارند ، اما اگر قبول داشته باشیم که برخی از این برچسب ها مانع رشد ما می شوند ، باید تغییراتی در خود ایجاد کنیم
چگونه این من هستم ها بوجود آمدهاند:
۱- از طرف دیگران:
اغلب اوقات اطرافیان ما به ما اینگونه برچسب می زنند:
· شما راننده خوبی نیستید .
· شما نقاشیتان خراب است .
· ذات شما برای این پیشرفت در این کار نیست .
· و ...
بعضی از اوقات نیز اشخاص با استفاده از همدلی منفیای که با ما می کنند برچسب های ناشایست خود را با انتقال می دهند :
· شما هم مثل من راننده خوبی نیستید .
· نقاشی شما هم مثل من خراب است .
· استعداد شما هم مثل من در این زمینه کور است .
· و ...
در نهایت ، بدترین برچسب هایی که به ما می زنند اینگونهاند :
· شما هم مثل پدر تان راننده خوبی نیستید .
· نقاشی شما هم مثل برادرتان خراب است .
· شما هم فرزند همان پدر هسیتد و کاملا بی استعدادید .
در این حالت جملات بالا این احساس را در فرد ایجاد می کنند که ناتواناییش ارثیست . در واقع با استفاده از این جملات به فرد می گویند که نگران نباش ناتوانی شما ارثی است و تو هر کاری که بکنی نمی توانی تغییر کنی چون گل شما را اینگونه سرشتهاند.
۲- توسط خودمان :
تجربه نشان داده است که فرد با ارائه دلیل و مدرک خود را از انجام کار یا فعالیت باز می دارد و رفته رفته شخصیت خود را منزویتر می کند به عنوان مثال:
مادر خانواده : سیم اتو اتصالی پیدا کرده است .
پدر خانواده : من این کاره نیستم مگر فاجعهای را که هنگام تعمیر زنگ به بار آوردم ، فراموش کردهاید .
در این مثال پدر خانواده به جای اینکه اعتماد به نفس داشته باشد و فاجعه خرابی زنگ را به پای ناآگاهی و عدم مهارت خود بگذارد سریعا با برچسب منفیای که به خود می زند دلیلی برای تبرئه خود از تعمیر اتو ارائه می دهد.
البته در ظاهر همیشه این برچسب ها بد نیستند و بسیاری از افراد از آن سوءاستفاده می کنند و انجام ناقص کارها را با این برچسب ها می پوشانند
چه کار کنیم تا از این برچسب ها رها شویم:
۱- به نزدیکان خود بگوییم که می خواهیم برخی از این من هستمها را از زندگی خود حذف کنیم .
۲- برای خود هدف های رفتاری تعیین کنیم که با رفتار گذشته مان فرق داشته باشد
۳- چهار جمله عصبی زیر را اینگونه اصلاح کنیم:
· من چنین هستم -----------------> من اینطور بودم .
· همیشه اینطور بودهام -------------> من تغییر خواهم کرد .
· دست خودم نیست ----------------> اگر سعی کنم می توانم طور دیگری عمل کنم .
· طبیعتم این طور است--------------> من باور داشتم که طبیعتم اینگونه بوده است .
منبع:ویستا
ویرایش وتلخیص:برگزیده ها
,