تولد شنتیا کوچولو- آذر 87- شیراز -(قسمت دوم و پایانی)
...
تا صبح توی راهرو موندم (در حالی که همه تخت های اورژانس خالی بودن اما اجازه ندادن که من توی اتاق اورژانس بمونم، چون می خواستن در رو ببندن و بخوابن!).شب بدی بود.دردها نا منظم بودن. کمترین فاصلشون 3 دقیقه بود و بیشترینش 10 دقیقه. تا صبح فاصله دردهارو اندازه می گرفتم.
صبح که شیفت بیمارستان عوض شد، من داشتم استفراغ می کردم. هنوز ویار دست از سرم بر نداشته بود. دیگه از درد کلافه شده بودم و از اینکه باور نمی کردن که من دردهام واقعیه! گریم گرفته بود. شوهر و مامانم فقط دلداریم می دادن اما کاری از دستشون بر نمی یومد. یکی از ماما های شیفت صبح متوجه شد که من دارم درد می کشم. اومد سراغم و گفت برم تا معاینم کنه. نمی دونید چقدر خوشحال شدم. اما دهانه رحم همون 3 سانت باز شده بود. وقتی گفتم که من دیشب تا حالا وضعیتم همینه و شیفت شب کاری برام انجام نداده، حسابی عصبانی شدن.
خیلی سریع کمک کردن تا لباسمو عوض کنم بعد هم سرم وصل کردن و ازم خون گرفتن. مامانم که خیلی نگران بود پرونده قلبمو بهشون داد. انگار دوست داشت یه جورایی منو مجبور کنه که سزارین بشم. تا پروندمو دیدن خواستن که بفرستنم برای سزارین! اما خوشبختانه اکو و نامه دکتر به تائید اینکه می تونم طبیعی زایمان کنم همراهم بود.
در عرض کمتر از 15 دقیقه توی اتاق درد بودم. جای جالبی نبود، همه داشتن درد می کشیدن. دوباره معاینه. دهانه رحم روی 3 سانت مونده بود. 1 آمپول توی سرمم تزریق کردن. بعد فهمیدم سوزن فشار بوده ( اصطلاح علمیشو نمی دونم، فقط می دونم که انقباضات رحمی ایجاد می کنه). بعد هم کیسه آبمو پاره کردن. کیسه آبمو که پاره کردن یه مایع بسیار گرمتر، زلال تر، و با حجمی بیشتر از آنچه که تصور می کردم به بیرون سرازیر شد.
تا این لحظه فکر می کردم که چه خوب دارم انقباضات رحمی رو تحمل می کنم و صدام هم در نمی یاد!
اما از اون لحظه به بعد دردم به میزان 30 برابر بیشتر شد. ساعت حدود 11 صبح بود که احساس کردم دیگه نمی تونم تحمل کنم. در همین حال که از درد به خودم می پیچیدم، سعی می کردم خودمو کنترل کنم و داد نکشم. در همین حال یه ماما اومد و خواست که نوار قلب بچه رو بگیره. اما مگه من می تونستم بی حرکت بخوابم. اون بیچاره هم نمی تونست کارشو انجام بده. همش می گفت اشکال نداره هر چی دوست داری داد بکش! یا دست منو فشار بده. این بهترین جمله ای بود که توی اون وضعیت دوست داشتم بشنوم. اما داد کشیدن و فشار دادن دست اون طفلک هم تاثیری در تحمل درد نداشت. گرفتن نوار قلب تموم شد و من همچنان درد می کشیدم.تا اینکه یه رزیدنت به کمکم اومد و بهم ماسک گاز و اکسیژن داد. من هم ماسک رو گذاشتم روی صورتم و تا تونستم نفس های عمیق کشیدم. تا اینکه به یک خلسه عمیق فرو رفتم. نیمه بی هوش بودم اما درد ها رو احساس می کردم. فقط به نظر می یومد که شدتشون یه کم کمتر شده.
احساس می کردم دیگه فاصله ای بین دردها وجود نداره و فقط درد هست که برای یک ثانیه شدتش کمتر می شه و دوباره برمی گرده.توی این مدت بیشتر از 10 بار معاینه شدم، اما دهانه رحم فرقی نکرده بود و همون 3 سانت بود. ساعت حدود 12:30 بود که دوباره معاینه شدم. وقتی مرزیدنت گفت که دهانه رحم 5 سانت باز شده، انگار دنیا رو بهم دادن. در همین حال همون رزیدنتی که معاینم کرده بود با خونسردی گفت: این همه این گاز رو استنشاق می کنی برای بچه ضرر داره ها! اما نمی دونم چرا اینو از همون اول بهم نگفتن. ماسک رو گذاشتم کنار و سعی کردم نفس های عمیق بکشم.
یکدفعه یک درد و فشار خیلی زیاد که از داخل به مقعد وارد می شد رو احساس کردم. توی مدت خیلی کوتاهی این فشار اونقدر شدید شد که حالت زور زدن رو ایجاد کرد. دیگه نمی تونستم بخوابم. خواستم بلند بشم که یه رزیدنت دیگه به طرفم اومد. دوباره خوابیدم تا معاینه کنه. وقتی معاینه کرد خیلی هول شد و گفت ویلچرو بیارن. شاید سر بچه رو توی دستش احساس کرده بود.
از شدت درد نمی تونستم از تخت پایین برم. به هر زحمتی بود با کمک همون رزیدنت روی ویلچر نشستم و به اتاق بغل که اتاق زایمان بود رفتم. احساس می کردم از روی ویلچر بلند شدن و روی تخت زایمان خوابیدن از کوه کندن هم سخت تر هست. وقتی روی تخت خوابیدم باز هم همون فشار اون حس زور زدن رو ایجاد می کرد. هنوز 1 دقیقه از خوابیدنم روی تخت زایمان نگذشته بود و رزیدنت اتاق زایمان سعی می کرد برام توضیح بده که باید چطور همکاری کنم که یکدفعه یه حس خالی شدن بهم دست داد و همه دردها غیب شدن. چند ثانیه گیج بودم و نمی تونستم بفهمم چی شده که صدای گریه بچم توی اتاق طنین انداخت. باورم نمی شد. همه چیز تموم شده بود. ساعت دقیقا یک ظهربود. گفتم بچمو نشونم بدید. توی پارچه سبز اتاق عمل پیچیده شده بود. معصوم و خوشحال. همش خدارو شکر می کردم.
پسرمو بردن توی بخش و من می تونستم تا نیم ساعت دیگه دوباره ببینمش و در آغوش بگیرمش. پسرم 2:450 گرم وزن داشت (حتی از وزن تخمینی سونوگرافی هم کمتر) و 50 سانتی متر قد.
رزیدنت اتاق زایمان مدام می گفت که سرفه کن تا چیزی توی رحم نمونه و من با تمام توان این کارو می کردم. بعد هم شروع کرد به بخیه زدن. تعداد بخیه ها زیاد بود، چون اندازه برشی که ایجاد کرده بود تا مقعد بود. اما خیلی دقیق و ظریف بخیه زد. به طوری که 20 روز بعد از زایمانم دیگه حتی جای بخیه ها دیده هم نمی شد.
تا صبح روز بعدش هم من و هم پسرم خواب آلود بودیم که به خاطر استفاده از ماسک گاز بود.
یک شب توی بیمارستان بودم و فردای اون روز مرخص شدم. و شب توی خونه یه عالمه مهمون داشتیم اما من انگار نه انگار که زایمان کرده بودم. حتی یک ساعت هم نخوابیدم.که این از مزایای زایمان طبیعی هست و من خیلی خوشحالم که سزارین نشدم.
البته نا گفته نماند که پسرم در 4 روزگی زردی داشت و مجبور شدم چند روز توی بیمارستان کنارش باشم که همین مسئله باعث شد به بخیه هام فشار بیاد و مجبور بشم چند روز استراحت کنم.
در مورد بیمارستان هم من توی بیمارستان حافظ که یک بیمارستان دولتی هست زایمان کردم. (من شیراز زندگی می کنم.) دلیلم برای انتخاب بیماستان دولتی فقط تفاوت هزینه بیمارستان دولتی و خصوصی بود. و دلیلم برای انتخاب بیمارستان حافظ از بین بیمارستان های دولتی تجهیزات پیشرفته ای بود که برای مواقع خاص و اورژانسی داشت.
در موردتحمل سختی های بارداری و زایمان باید بگم که هیچ دارو، راهکار، و روشی بهتر از داشتن روحیه خوب نیست. داشتن روحیه بالا و نداشتن استرس به مادر انرژی و توان مقابله با همه سختی هارو میده.
یکساعت بعد از تولد
دو ساعت بعد از تولد
روز چهارم بعد از تولد
بیست و یک روز بعد از تولد
شنیتا در روز بیست و هشتم بعد از تولد
پایان
از مامان شنتیای عزیز ممنونیم که این خاطرۀ زیبا رو برامون ارسال کردند و برای خودشون و کوچولوی نازشون آرزوی سلامتی و نیکروزی میکنیم.
مطالب مشابه :
تولد نیما کوچولو- اسفند 89- شیراز
سایت زایمان در اسفند 89- شیراز. گفت که تنگی لگن داری و زایمان طبیعی یا خیلی سخته برات یا
"زایمان در آب"
*ایستگاه دانشجویان مهندسی منابع طبیعی شیراز زایمان در آب از روش هاى علمى غیردارویى موفق
تولد شنتیا کوچولو- آذر 87- شیراز -(قسمت دوم و پایانی)
می تونم طبیعی زایمان دولتی هست زایمان کردم. (من شیراز طبیعی ] + نوشته شده در
بیمه های خصوصی در تعرفه سزارین سوداگرانه رفتار می کنند
کاشانیان با اعلام اینکه یک پزشک در زایمان طبیعی مدت زمان بیشتری را بالای سر بیمار حضور
دو زایمان در یک هفته!
فارغ التحصیلان مامایی شیراز طبیعی را تکرار نکرد و در در یک هفته برای زایمان
برچسب :
زایمان طبیعی در شیراز