نوشته ی جالب سعدالله زارعي
گزارشي از چگونگي انحراف فكري،عقيدتي و فرهنگي جريان فتنه
در بررسي پرونده گروهي كه امروز با عنوان همكاري با دشمنان محاكمه ميشوند، به اين نقطه ميرسيم كه شاخصترين چهره فكري كه نقش «پدر روحاني» را براي اين گروه ايفا ميكرده است، از نظر اعتقادي انحراف داشته است. وي پيش از پيروزي انقلاب (در دهه 50) در يكي از مساجد تهران مباحثي را به عنوان تفسير قرآن و نهجالبلاغه ارائه ميداده است. آنگونه كه فرزند شهيد مطهري(رض) در نامهاي به اين فرد روحاني يادآور شده است كه شهيد مطهري نسبت به طرح مباحثي كه شما در مسجد جوزستان به عنوان تفسير قرآن مطرح ميكرديد، معترض بوده و آن مباحث را داراي ريشههاي مادي ميدانستهاند. شهيد مطهري موضوع را در همان سالها با مقام معظم رهبري (حضرت آيتالله خامنهاي) در ميان ميگذارند، ايشان نيز به ريشههاي ماديگرايانه و جنبه تفسير به رأي اين مباحث اشاره ميكنند.
در حقيقت مباحثي كه در آن حلقه تفسير قرآن ارائه ميشده است و دانشجوياني نظير عباس عبدي در آن شركت ميكردهاند، با مباحثي كه گروهك (مجاهدين خلق) از آيات و روايات داشتند، همگون بوده است. طبعاً مباني غيرديني اگر به نام دين ارائه شوند، در متن خود تعارضاتي را برانگيخته و فرد را دچار تحير و سرگرداني ميكنند؛ به گونهاي كه فرد اگر به «سرچشمه» بازنگردد، يا دچار انحراف شديد «جدا شدن از دين» ميشود و يا منافقانه از دين براي رسيدن به «دنيا» استفاده مينمايد. اما اين نكته را هم بايد اضافه كرد كه آن روحاني به رغم تأكيد شهيد مطهري مبني بر تعطيل كردن درس و كنار گذاشتن آن مباحث ماديگرايانه، به بحث خود ادامه ميدهد. از سوي ديگر ادامه درس در شرايطي بوده است كه رژيم شاه تلاش وافري داشته تا با علم كردن اختلاف ميان جمعهاي روحاني (به ويژه روحانيهايي كه با رژيم طاغوت مبارزه ميكردند) جريان مبارزه با نظام شاهنشاهي را تضعيف نموده و مردم را نسبت به كليت آن بدبين نمايد. بر همين اساس حضرت امام خميني(ره) در جريان بلوايي كه ميان دو قشر روحاني بر سر كتاب «شهيد جاويد» به وجود آمده بود، به روحانيون رهنمود دادند كه اينگونه مباحث (موافق و مخالف) را كنار بگذارند، چرا كه رژيم از آن سود ميبرد. امام(ره) در عين حال نقش ساواك را در پيدايي و بزرگ شدن چنين اختلافاتي محتمل ميدانستند.
بر همين اساس بايد گفت مباحث انحرافي آن حلقه تفسيري اگرچه از منظر بزرگاني نظير مقام معظم رهبري و شهيد مطهري يك خطر محسوب ميشد، ولي علني شدن اختلاف ميان طبقه روحاني را خطري بزرگتر قلمداد ميكردند و لذا از كنار اين مباحث عبور كردند؛ هرچند شهيد مطهري در مجموعه كتابهاي «جهانبيني توحيدي» بدون اشاره به اين حلقه تفسيري، مباحث آن و مباحث حلقههاي مشابه را مورد انتقاد عالمانه خود قرار دادند.
با پيروزي انقلاب اسلامي كسي كه در اين حلقه فكري، تفسير ماديگرايانه از آيات قرآن ادامه ميداد، توانست با ابراز وفاداريها نسبت به حضرت امام خميني(ره) و بخصوص مخالفت تند و آشكار با سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و ديگر گروههاي انحرافي، توجه مسئولين را به خود جلب نمايد. بدين جهت او بعد از انقلاب توانست جايگاه برجستهاي را در ميان مسئولين كشور داشته باشد. اما در اين خصوص نيز نكات قابل تأملي وجود دارد؛ اين فرد روحاني با كمك بعضي از دانشجويان كه چند تن از آنان در همان حلقههاي تفسيري شركت داشتند، تصرف لانه جاسوسي امريكا را طرحريزي نمود. تصرف لانه جاسوسي (جدا از اهدافي كه طراحان آن دنبال ميكردند) فينفسه يك اقدام مثبت و انقلابي محسوب ميگردد و به همين جهت بايدگفت، يكي از فرازهاي برجسته مبارزه ملت ايران عليه استعمار امريكا، تسخير لانه جاسوسي امريكا بوده است؛ از اين رو تسخيركنندگان حق دارند، همواره به خويش ببالند و به اين اقدام افتخار كنند.
اما نكتهاي كه در اينجا بايد به آن اشاره كرد اين است كه اين فرد روحاني و حلقه پنج نفرهاي كه تسخير لانه را طراحي كردند، رهبر انقلاب را در جريان قرار ندادند. يعني يك گروه سياسي به خود حق داده است، اقدامي مخاطرهآميز را بدون ملاحظه نظر امام طراحي نمايد. رهبر روحاني اين گروه ميگويد، ما سفارتخانه را ميگيريم؛ اگر امام ابراز نارضايتي كرد آن را ترك ميكنيم و اگر راضي بودند تصرف لانه را ادامه ميدهيم. اين همه در حالي است كه حق رهبر انقلاب بوده است كه در چنين تصميمي شركت داشته و امر و نهي او پيش از وقوع بايد اتفاق بيفتد.
هرچند ممكن است ما اين اقدام را بالاخره برخاسته از رهنمودهاي كلي امام(ره) درخصوص مبارزه با رژيم و دولت امريكا ارزيابي كنيم و تأييدهاي بعدي حضرت امام(ره) را (كه از آن به انقلابي بزرگتر از انقلاب اول ياد فرمودند) مبناي قضاوت خود در مورد اين مقوله بدانيم؛ طبعاً چنين چيزي به مصلحت كشور و انقلاب نيز ميباشد و بخصوص از آنجا كه بالاخره علامت سؤال گذاشتن جلوي نقطه آغازين تسخير لانه ممكن است به اهميت و تأثير بزرگ آن نيز در مبارزه ضدامريكايي ملت ايران صدمه وارد كند.
بعدها همين فرد (تقريباً) همه مبناهاي فكري حضرت امام (حتي درخصوص مبارزه با امريكا) را زير سؤال برد و از طريق روزنامه خود به مخالفت با مبناهاي امام(ره) برخاست. بدين ترتيب تفسير دنيوي كردن از حكومت اسلامي و ولايت فقيه را يك مقوله عرفي قلمداد كردن و جواز صادر كردن براي معارضه با ولايت فقيه و دستورات ولي فقيه، نشان داد كه آن تلاش سال 58 براي ناديده انگاشتن امام، بعد از امام(ره) به صورت يك رفتار فراگير درآمد.
«حلقه سلام» از خرداد ماه 70 با محوريت حجتالاسلام موسوي خوئينيها (كه حدود 8 سال دادستان كل كشور بود)، سردبيري عباس عبدي و همكاري مصطفي تاجزاده، عليرضا علويتبار، هادي خانيكي، اكبر اعلمي، جعفر گلابي، مهرنوش جعفري، احمد بورقاني، رجبعلي مزروعي و... شروع به كار كرده است. در اين حلقه مهمترين موضوعي كه طرح ميشود و ما آن را به تفصيل و با ذكر مستندات در مقاله «چيستي و چرايي نظريههاي ايراني جدايي دين از سياست» آوردهايم، موضوع زميني كردن حكومت و نيز قطع ارتباط آن با شريعت بوده است. نكتهاي كه بايد به اين مقوله اضافه شود، اين است كه اكثر كساني كه حلقه سلام را از اوايل بهمن ماه 69 (كه به مدت 5 ماه شمارههاي صفر سلام را منتشر ميكردند) شكل دادند، پيش از آن در حلقه «كيان» قرار داشتند. حلقه كيان از روشنفكراني تشكيل شده بودكه گفتمان جديدي در مقابل گفتمان «جمهوري اسلامي» طرح ميكردند.
قبل از پرداختن به حلقه كيان بايد به يك نكته مهم ديگر اشاره كنيم؛ گرداننده حلقه سلام نقش بسزايي را در به مقابله خواندن گروهي از روحانيون در مقابل گروه بزرگ روحانيوني كه پرچم نهضت حضرت امام(ره) بر دوش گرفته بودند، داشت. بنا به آنچه بعدها حجتالاسلام كروبي در مصاحبههاي خود ميگويد، خوئينيها در به وجود آمدن «مجمع روحانيون مبارز» كه پيدايي آن با بروز شكاف جدي در ميان طيف روحاني طرفدار امام همراه شد، داشته است. مجمع روحانيون از عناصر (به نسبت جامعه روحانيت مبارزه تهران) جوانتر تشكيل شد كه عمدتاً مجتهد نبودند. آنان با اين عنوان كه عناصر ادارهكننده جامعه روحانيت را در خط امام نميبينند و ميخواهند ظرفيت طرفداري از امام را در ميان روحانيها افزايش بدهند، اين مجمع را در زمستان 66 پايهگذاري كردند. چيزي نگذشت كه عملكرد اين گروه منجر به دلسردي گروه زيادي از روحانيون كه سالها در محضر امام تلمذ كرده و تحت رهبري ايشان در مبارزه سخت عليه شاه شركت كرده بودند، گرديد. اما مجمع روحانيون مبارز كه به داعيه تقويت بعد حمايتي روحانيون از نظام شكل گرفته بود، سه سال پس از تأسيس، اولين حركتهاي اعتراضي را عليه بخشهايي از نظام شكل دادند، آنان در جريان انتخابات دومين مجلس خبرگان رهبري كه در مهر ماه 1369 انجام شد، زير بار امتحان اجتهاد نرفتند و شرطگذاري اجتهاد را براي عضويت در خبرگان برنتافتند؛ برهمين اساس آن دسته از روحانيون هوادار خود را كه واجد شرايط بودند و براي عضويت در مجلس كانديدا شده بودند، وادار كردند در يك حركت اعتراضي، اعلام انصراف نمايند. پس از آن حداقل سه نفر از روحانيون سرشناس هوادار مجمع (آقايان طاهري اصفهاني، عبايي خراساني و محمدرضا توسلي) به ترتيب استعفا دادند.
سه ماه پس از اين مقطع روزنامه سلام راه افتاد. سلام تلاش كرد تا يك جريان سياسي روحاني را در مقابل جريان روحاني حاكم به وجود آورد و به نوعي آنان را در بعد مشروعيت و كارآمدي به چالش بكشاند. برهمين اساس ميتوان گفت كه «سلام» نقشي محوري در تفرقههايي كه بعد از رحلت امام(ره) در جامعه به وجود آمد، داشته است.
حسينعلي قاضيان، متهم رديف اول پرونده «آينده» در جريان بازجويي خود به انحراف عقيدتي خود و آقايان عبدي و علويتبار اشاره ميكند. او اگرچه اين انحراف عقيدتي را نه مولود تعليمات انحرافي بلكه مولود برداشتهاي انحرافي ميداند، ولي به اين مهم اشاره ميكند و با صراحت ميگويد: «ما از نظر فكري دچار انحراف بوديم و مبناهاي فكري ما به گونهاي بود كه امريكاييها آن را مورد توجه قرار دادند و احياناً افكار ما را در مسير اميال خود ارزيابي ميكردند. او ميگويد: نوع اعتقاداتي كه گروه ما و بخصوص مطالبي كه دكتر عبدالكريم سروش در كنفرانسهاي خارجي بيان ميكرد، سبب ميشد كه اختلاف فكري ما با مباني انقلاب روز به روز بيشتر شده و به همان ميزان به افكار و اميال امريكاييهايي كه خواهان براندازي نظام جمهوري اسلامي بودند، نزديك شويم.
قاضيان به جلسات فكري اشاره ميكند كه از سال 67 به طور منظم در روزهاي چهارشنبه در ساختمان كيان برگزار ميشده و مطالب تنشزايي را كه عليه مباني دين توسط دكتر سروش طرح ميگرديده ، در آنجا بيان ميشده است.
اما آنچه در اين بحث بايد به آن توجه جدي شود، اين است كه ميان مباحث ماديگرايانهاي كه در سالهاي مياني دهه پنجاه در يك مسجد و توسط يك روحاني مطرح ميشده و اقدام بعضي از افراد آن حلقه به جاسوسي به نفع امريكا رابطه مستقيمي وجود دارد.
* انحراف سياسي
اگرچه جدا كردن انحراف سياسي از انحراف عقيدتي خالي از اشكال نيست چرا كه هر انحراف اعتقادي الزاماً به انحراف سياسي منجر ميشود، ولي از آنجا كه بعضي از انحرافات سياسي ريشه اعتقادي ندارند و ممكن است براساس يك تصور و برداشت غلط و يا پيروي از هواي نفس و يا استخدام روش ناصواب به قصد رسيدن به هدفي والا باشد، ما اين را جداگانه مورد بررسي قرار ميدهيم.
حلقه كيان ارتباط تنگاتنگي با كار گروهي كه در ابتداي انقلاب در مؤسسه كيهان فعاليت ميكردند، دارد. پس از آنكه امام خميني(ره) طي حكمي حجتالاسلام سيدمحمد خاتمي را به عنوان نماينده خود و سرپرست مؤسسه كيهان منصوب فرمودند، مشاراليه با يك تركيب خاص، كيهان را از دكتر ابراهيم يزدي (نفر دوم آن روز گروهك موسوم به نهضت آزادي) تحويل گرفت. افراد سرشناس اين گروه آقايان ماشاءالله شمسالواعظين، بهروز گرانپايه، رضا تهراني و مصطفي رخ صفت بودهاند. اين گروه به همراه حجتالاسلام خاتمي در طيف بندهاي سياسي آن زمان به عنوان چپ خط امامي شناخته شدهاند. طبعاً در مؤسسهاي كه ابراهيم يزدي، راست ليبرال بوده است، اطلاق واژه چپ به اين گروه مفهوم بيشتري داشته است. در سال 61 حجتالاسلام خاتمي، حسن شاهچراغي را به عنوان مسئول مؤسسه معرفي مينمايد.
معرفي شاهچراغي از آغاز با تنشهايي در درون مؤسسه مواجه ميشود و اين موضوع بخصوص در شوراي دبيران روزنامه كيهان بازتاب زيادي پيدا ميكند. شهيد شاهچراغي براي كاستن از اقتدار شمسالواعظين و رفقايش، تلاش ميكند تا نيروهايي را وارد مؤسسه و در موقعيتهاي دبيرسرويس به كار بگيرد از جمله دعوت از آقاي مهدي نصيري در سال 64 با همين هدف صورت ميگيرد. ولي از يك طرف تلاش شهيد شاهچراغي موفقيتآميز نبوده و از طرف ديگر شهادت او در همين سال كار را ناتمام ميگذارد. چندي بعد از شهادت مرحوم شاهچراغي، آقاي سيدمحمد اصغري (كه مدتي وزير دادگستري كابينه شهيد رجايي و مهندس موسوي بود) توسط حجتالاسلام خاتمي به سرپرستي مؤسسه منصوب ميشود. آقاي اصغري با اعضاي شوراي سردبيري درگيري پيدا ميكند تا اينكه در سال 67 مهدي نصيري از سوي آقاي اصغري به عنوان سردبير و مديرمسئول كيهان انتخاب ميشود. نصيري ضمن آن كه با مسئول مؤسسه اختلافاتي داشته به دليل مباني فكري با شوراي سردبيري (آقاي شمسالواعظين، رضا تهراني و...) دچار مشكل ميشود. اين مسئله سبب ميشود كه اعضاي شوراي سردبيري به طور دستهجمعي از عضويت دراين شورا استعفا داده و براي ادامه كار با نظر آقاي خاتمي به «كيهان فرهنگي» بروند.
آقاي مهدي نصيري بعدها در مصاحبه با روزنامه همشهري گفت: گروه شمس اگرچه به چپ موسوم بودند ولي به كلي با ديدگاههاي چپ انقلابي و بخصوص گروه مجمع روحانيون مبارز تفاوت داشتند. نصيري معتقد است آنان از سال 64 به بعد تغيير ايدئولوژي داده و به سمت «نهضت آزادي» رفته بودند، به گونهاي كه با اين گروهك داراي مواضع يكساني شده بودند.
انتقال گرانپايه، رضا تهراني، شمسالواعظين و مصطفي رخ صفت در سال 67 به «كيهان فرهنگي» به آنان اختيار عمل فراواني داد. اين انتقال با علني شدن عقايد غيرديني دكتر عبدالكريم سروش همزمان شده بود. دومين مقاله از مجموعه مقالات «قبض و بسط تئوريك شريعت» در اولين شمارهاي كه گروه شمس به كيهان فرهنگي رفته بودند، در اين ماهنامه منتشر گرديد.
گروه شمسالواعظين دو سال بيشتر در كيهان فرهنگي دوام نياوردند و با استعفاي حجتالاسلام خاتمي از نمايندگي امام در مؤسسه كيهان و انتصاب آقاي اصغري به اين سمت، در سال 69 عملاً از اين ماهنامه اخراج گرديدند. آنان با دراختيار گرفتن ساختماني در خيابان سميه «كيان» را راهاندازي كردند.
كيان كه فقط يك «ه» از كيهان فرهنگي كم داشت، اندك اندك به يك نهاد تبديل شد. نهادي كه در آن يك گروه با محوريت فكري عبدالكريم سروش و محوريت عملياتي علويتبار و رضا تهراني ميرفت تا در يك مقطع تاريخي 76 تا 80 تأثيرات مهمي را در فضاي سياسي كشور داشته باشد.
ارتباط غيرآشكار گروه «كيهان فرهنگي» با نهضت آزادي در «كيان» كاملاً آشكار گرديد. گروه شمس در اولين مقالات خود در كيان به واسطه اقدامات چپ روانهاي كه در سالهاي 59 تا 64 عليه نهضت آزادي داشتهاند، در مقام عذرخواهي برآمد و پس از آن مقالات و مصاحبههاي عناصر شناخته شده نهضت آزادي بيدريغ در «كيان» چاپ ميشد.
پس از آنكه رضا تهراني، شمسالواعظين، مصطفي رخ صفت و بهروز گرانپايه از «كيهان فرهنگي» رفتند، به دو دسته تقسيم شدند، تعدادي از آنان وارد تشكيلات «همشهري» شدند (كه تا آن موقع به صورت ماهنامه فرهنگي منتشر ميشد) و تعدادي از آنان ساختماني گرفته و مقدمات انتشار نشريه كيان را فراهم كردند. اما گروهي كه به همشهري رفته بودند به واسطه درج مقالاتي كه مبناهاي حكومت ديني را نشانه ميگرفت، توسط شهردار وقت تهران – آقاي غلامحسين كرباسچي- مورداعتراض شديد قرار گرفته ناچار شدند، همشهري را ترك گويند. گويا مقالات فوق موجبات ناراحتي حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني را فراهم كرده بود.
سپس اين گروه به جمع گروهي كه به تازگي «كيان» را راهاندازي كرده بودند، پيوستند.
وقتي «كيان» راه افتاد، يك گمانه زني در بعضي از مطبوعات به وجود آمد. «كيان» نام مؤسسه ديگري بود كه محمدجعفر محجوب (از نويسندگان مرتبط با دربار پهلوي كه 8-7 سال پيش از دنيا رفت) آن را اداره ميكرد.
مشهور بود كه كيان يك حلقه فرهنگي از مجموعه بنياد امريكايي «سيرا» است. سيرا توسط هوشنگ اميراحمدي، ريچارد مورفي و گري سيك اداره شده و ميشود. گو اين كه گفته ميشود مجموعه «ايرانيكا» كه توسط احسان يارشاطر اداره ميگردد و تلاش ميكند تا به يك جريان اساسي در عرصه «فرهنگ» كشور درآيد، از حلقات سيرا ميباشد.
چه اين گمانه زني را در مورد ارتباط «كيان ايراني شمس الواعظين» و «كيان امريكايي محجوب» بپذيريم و چه آن را صرفاً يك تصادف ارزيابي كنيم، نميتوانيم از ارتباط مستمر اين دو مركز غفلت نماييم.
* ارتباط كيان با وزارت ارشاد
مؤسسه كيان كه دو مجله تخصصي «كيان» و «زنان» را از آبان و بهمن 70 در حوزه روشنفكري منتشر ميكرد، ارتباط بسيار نزديكي با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي داشت. بخصوص سه نفر از معاونين اين وزارتخانه (آقايان گرانپايه، قاضيان و مصطفي تاجزاده) به صورت دوجانبه عمل ميكردند؛ يعني هم در كيان بودند و هم در ارشاد مسئوليت داشتند. ارتباط كيان و ارشاد تا سال 72 (پايان دوره مسئوليت حجتالاسلام خاتمي در ارشاد) ادامه پيدا كرد و البته پس از آن نيز ارتباط آن اگرچه با متوليان ارشاد تيره بود، ولي با مديران مياني و كارشناسها اين ارتباط كماكان برقرار بود. به همين جهت «كيان» و «زنان» در طول دوره مسئوليت دكتر علي لاريجاني و مهندس مصطفي ميرسليم بدون دغدغه منتشر ميشدند.
* تمركز كيان بر حوزه دين
مجموعه «كيان» بر محور فكري دكتر عبدالكريم سروش قرار داشت؛ به همين جهت جلسات فكري كيان همواره با ارائه يك سخنراني در حوزه «معرفت شناسي ديني» توسط دكتر سروش شروع ميشد و بقيه اعضا كه به گفته حسينعلي قاضيان گاهي تا 22 نفرهم ميرسيد، به بحث پيرامون مطالب سروش ميپرداختند. سخنراني سروش در مؤسسه، در ماهنامه كيان درج ميشد. جالبتر از اين آن كه چون مباحث دكتر سروش بر ابعاد معرفتي دين متمركز است، به همين جهت ميتوان گفت «كيان» تنها براي خود يك مأموريت قائل بوده است، آن هم بحث راجع به مبناهاي ديني.
مطالب دكتر سروش توسط همين گروه به صورت نوار و كتاب نيز منتشر گرديد. اينها يك مؤسسه انتشاراتي را نيز به نام «صراط» راه انداخته بودند؛ اين مؤسسه تا مدتها فقط آثار دكتر سروش را منتشر ميكرد.
* گسترش فكري كيان
يك سال قبل از فعاليت كيان نيز سه نشريه متولد شده بودند كه بعدها موضع فكري «كيان» را تقويت كردند. فصلنامه «نامه فرهنگ» به مدير مسئولي محمدعلي ابطحي (معاون كنوني حقوقي خاتمي در زمان رئيسجمهوري)، هادي خانيكي (مشاور رئيسجمهور خاتمي و معاون وزير علوم) به عنوان نشريه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در حوزه انديشه و تمدن اسلام شروع به انتشار كرد. اين نشريه در دو بخش ارائه ميشد. يك بخش به ترجمه مقالات كلامي دانشمندان خارجي اختصاص يافته بود؛ در اين مقالات بيشتر از نگرشهاي كلامي چهرههاي آكادميك دانشكدههاي غرب كه متضمن نگاهي طبيعتشناسانه به معارف انساني و ازجمله معارف ديني بود، دفاع ميشد. بخش ديگر اين نشريه به مباحثه با اساتيد داخلي دانشگاه اختصاص داشت؛ در اين بين آن دسته از چهرههاي روحاني كه به «نامه فرهنگ» راه مييافتند، كساني نظير حجتالاسلام محمد مجتهد شبستري بودند كه قائل به تفكيك دين از حكومت و حكومت از دين بودند. البته بعدها تا حد زيادي اين فصلنامه عاقبت به خير شد. حضور دكتر رضا داوري اردكاني به عنوان سردبير اين مجموعه (از دوره دكتر لاريجاني در ارشاد تاكنون) تا حد زيادي اين فصلنامه را با معارف اصيل ديني پيوند داده است. نشريه ديگر از فروردين 69 به نام «كلك» با مسئوليت كسري حاج سيدجوادي آغاز به كار كرد.
كسري حاج سيدجوادي يكي از 4 نفر عضو شوراي سردبيري كيهان در دوره دكتر ابراهيم يزدي بود كه با روي كار آمدن آقاي خاتمي در كيهان در اواخر سال 59 از مسئوليت كيهان كناره گرفته بود. او به «نهضت آزادي» وابستگي روشني داشت. «كلك» كه به صورت ماهنامه منتشر ميگرديد، به حوزه «كلام» اختصاص داشت؛ ولي مباحث كلامي را در قالبي ارائه ميداد كه براي مخاطبين بيشتري قابل فهم باشد. بعدها كلك مباحث كلامي «كيان» را با تبيين ملايمتري انتشار ميداد. در عين حال از آنجا كه كلك در «ارشاد» نقطه اتكاي قابل توجهي نداشت، گاه و بيگاه دچار دردسر ميشد. به همين جهت گاهي از انتشار منظم نيز بازميماند. اما بعد از دوم خرداد اين نشريه به دليل مواضع تندي كه داشت و به خيال آن كه «حالا همه چيز عوض شده» و همه چيز را مينوشت، تعطيل گرديد. سردبير «كلك» علي دهباشي بود كه به دليل ارتباطات جاسوسي در سالهاي اخير دستگير گرديد.
«گردون» ماهنامه ديگري بود كه در آذر 69 شروع به كار كرد، عباس معروفي كه يك مدير مياني در ارشاد بود و ارتباط تنگاتنگي با گروه كيان داشت، مديرمسئول اين ماهنامه بود. عباس معروفي سالها با نشرياتي نظر «آدينه» و «دنياي سخن» كار كرده بود و لذا در نگاه بيروني به عنوان فردي لائيك و مخالف جمهوري اسلامي شناخته ميشد. اين فرد بعدها به آلمان گريخت و در خدمت آنان درآمد. سردبير «گردون» منصور كوشان بود كه در دوره طاغوت به همراه برادرش «محمود» يك مؤسسه فيلمسازي داشت و به توليد فيلمهاي مستهجن فارسي ميپرداخت.
(كوشان بعدها به دليل انحرافات اخلاقي خودكشي نمود) گردون مباحث روشنفكري را به همراه هجو و هتك ارائه ميداد و ميتوان گفت، وظيفه داشت آن دسته از مبناهاي ديني را كه كيان در قالب تئوريك رد ميكرد، گردون در قالب اجتماعي به سخره بگيرد. جسارت اين نشريه تا آنجا رفت كه آشكارا به حضرت امام (ره) اهانت كرد؛ به همين جهت در آذر 74 پس از انتشار 52 شماره متوقف گرديد.
«ماهنامه كيان» در آبان 70 شروع به انتشار كرد، سه ماه پس از آن، همان مؤسسه، «زنان» را با مسئوليت شهلا شركت (كه قبلاً در كيهان بانوان مسئوليت داشت) و شيرين عبادي انتشار داد.
* سال 70 هجوم روشنفكري
اما سال 70 سال زايش 7 نشريه با گرايش روشنفكري بود؛ در اين سال علاوه بر دو ماهنامه كيان و زنان، دو روزنامه سلام (به سردبيري عباس عبدي) و جهان اسلام (به مسئوليت حجتالاسلام سيدهادي خامنهاي) از خرداد شروع به انتشار كردند. اين دو روزنامه در ظاهر به دو عضو بلندپايه مجمع روحانيون مبارز تعلق داشتند، ولي مطالبي كه در آنها درج ميشد، تناسبي با اهداف اعلام شده مجمع نداشت.
تيرماه سال 70 دو ماهنامه روشنفكري ديگر نيز منتشر گرديد: «جامعه سالم» كه بعضي آن را ترجمه فارسي «اورشليم» ميدانستند، به مسئوليت دكتر سياوش گوران و «صفحه اول» به مسئوليت محمود عسكريه در دو حوزه نسبتاً مجزا ولي با كاركردي مشترك، جامعه سالم توسط روشنفكراني اداره ميشد كه وجه مشخصه آنها مخالفت با حكومت ديني بود. اين ماهنامه بعدها آشكارا از رژيم صهيونيستي دفاع كرده و مواضع نظام اسلامي را زير سؤال برد.
«صفحه اول» ترجمه مقالات خارجي درباره ايران بود؛ اين مجله بدون هيچ توضيحي مقالات منتشر شده در نشريات اروپايي و امريكايي را كه طبعاً با جمهوري اسلامي مخالف بودند، منتشر ميكرد.
«نگاه نو» ماهنامه ديگري بود كه در سال 70 به مجمع مطبوعات پيوست. نگاه نو را دكتر محمدتقي بانكي (وزير نيرو در دولت مهندس موسوي) و خشايار ديهيمي (يكي از عناصر مطبوعاتي كه پيش از اين در دنياي سخن و آدينه قلم ميزد) از مهرماه همان سال منتشر ميكردند.
* ميدان باز است، بتازيد!
انتشار پياپي اين نشريات نشان ميداد كه مخالفان ديني بودن حكومت، وضعيت راكاملاً بر وفق مراد ميدانند، به همين جهت اينها از طرح حادترين مطالب كه افشاگر چهره نويسندگان و ادارهكنندگان آن مطبوعات هم بودند، ابايي نداشتند.
براي نمونه وقتي اولين شماره «نگاه نو» در مهرماه سال 70 منتشر گرديد، در سرمقاله آن آمده بود: «امروز نوشتههاي روزنامهنگاران مانند آبي است كه سالها پشت سدي بلند جمع شده و ناگهان چون سيل بر بستر رودخانهاي خشك رها شده است. در آستانه ميدان فراخ آزادي هستيم!»
در واقع كيان، زنان، نگاه نو، سلام، جهان اسلام، نامه فرهنگ، كلك،گردون، جامعه سالم، صفحه اول و در سال 71 روزنامه همشهري (به مديرمسئولي عطريانفر و سردبيري سعيد ليلاز)، ماهنامه ايران فردا (به مديرمسئولي عزتالله سحابي و سردبيري رضا عليجاني) ماهنامه فرهنگ توسعه و در سال 72 فصلنامه گفتوگو (رضا و مراد ثقفي)، هفتهنامه توس و فصلنامه راهبرد (عطاءالله مهاجراني) همه حامل يك پيام بودند: «ميدان باز است، بتازيد!»
اين گونه بود كه در سالهاي 69 تا 72 آنچنان تاختند كه هيچ مبنايي از تعرض مصون نبود. اينها ميخواستند «سيلي را بر بستر رودخانه به راه اندازند و ميدان آزادي را چنان فراخ كنند تا نه اثري از تاك بماند و نه از تاكنشان» آنچه در اين عرصه ميگذشت، عيناً در عرصه كتاب هم جريان داشت. در اين دوره سيل جريان كتابهاي ضدديني به راه افتاد، دهها مؤسسه انتشاراتي با كمكهاي بيدريغ مسئولين ارشاد روانه بازار شده و به قيمتهاي نسبتاً نازلي به فروش ميرسيدند. طبعاً در اين ميان جريانات مذهبي در عرصه كتاب، مطبوعات و به طور كلي فرهنگ روز به روز ضعيفتر ميشدند.
* واكنش ضعيف خودي
اضافه مينمايد در دوره (1369 تا 1372) كه بايد به آن دوره «هجوم سيلآسا» به مباني ديني نظام نام نهاد، نيروهاي مذهبي واكنشهايي را نشان دادند كه در عمل به ضرر جريان مذهبي تمام شد. در سال 71 گروهي از جوانان مذهبي تحت عنوان «انصار حزبالله» اعلام موجوديت كرده و نشريهاي به نام «يا لثاراتالحسين(ع)» منتشر كردند، انصار و يا لثارات هدف اصلي خود را مقابله با جريان انحرافي قرار دادند، ولي به دليل آن كه از عمق تئوريك برخوردار نبودند، نتوانستند يك جريان فكري دينخواهانه را سامان بدهند. علاوه بر اين در دوره يادشده، گروههاي مذهبي در قالب فعاليتهاي واكنشي به بعضي از كتابفروشيهايي كه كانون توزيع كتابهاي (عمدتاً) ضدديني بود، (نظير مرغ آمين) و سينماهايي كه شروع به اكران فيلمهاي ضدارزشي كرده بودند، حمله ميكردند، اين خود از آنان چهرهاي ضدفرهنگي تصوير ميكرد و به ضرر جريان مذهبي تمام ميشد.
* الحاق شكل گرفت
در نهايت آنچه در اين دوره شاهد بوديم، ملغمهاي از تلاش مشترك داخلي و خارجي براي محو جريان مذهبي در ايران ( و به تبع آن درجهان) بود. اين تلاش به طور كلي بر دو بستر سازمانهاي دولتي و نهادهاي فرهنگي غيردولتي استقرار داشت. سازمانهاي دولتي در دو سوي امريكا و ايران بودند. يعني از يك طرف نهادهاي وابسته به دولت امريكا نظير سيرا (امير احمدي، گري سيك، ريچارد مورفي)، ايرانيكا (احسان يارشاطر)، كيان (محمدجعفر محجوب) فعاليت چشمگيري را براي تأثيرگذاري بر فرهنگ و سياست در ايران به كار ميبردند. از سوي ديگر در مجموعه وزارت ارشاد دولت ايران نيروهايي بودندكه با بهرهگيري از جايگاههاي مهمي نظير «معاونت وزير» ميدان را براي الحاق نهادهاي (با كاركرد ايراني) وابسته به دولت امريكا به نهادهاي داخلي ايران فراهم ميكرد. برهمين اساس بخصوص در سه حوزه نشر، هنر و خبر و نيز اداره مراكز فرهنگي شاهد نوعي وفاق ميان حلقههاي خارجي و داخلي بودهايم. بايد به اين مسئله اضافه كرد كه علاوه بر نهاد «ارشاد»، شهرداري تحت مسئوليت آقاي غلامحسين كرباسچي و حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي تحت مسئوليت آقاي محمد علي زم، كانونهاي الحاق داخل و خارج بودند.
در اين دوره نهادهاي فرهنگي (ولو به ظاهر) غيردولتي در دو سوي امريكا و ايران فعال بودند. همان مجموعه سيرا با بهرهگرفتن از عناصر ايراني و غيرايراني مرتبط با دولت امريكا و نيز با دعوت از عناصر ايراني مستقر در ايران كه از حاكميت غيرمذهبي دفاع ميكردند، كنفرانسهايي در امريكا و قبرس برگزار ميكرد.
اداره اين كنفرانسها و سمينارها در ظاهر به عهده يك تاجر ايراني بود كه به خاطر وطنش نيمي از ثروت خود را خرج برگزاري يك همايش (مثلاً) در قبرس كرده است! ولي در واقع اين گريسيك و ريچارد مورفي بودند كه مراسم را طراحي كرده و هزينههاي آن را ميپرداختند.
عناصر امريكايي شركتكننده در اين همايشها درمطبوعات داخلي ايران به عنوان «گروه طرفدار ايران درهيأت حاكمه امريكا»معرفي ميشدند! به همين جهت و به همين بهانه مقالات، مصاحبهها و سخنرانيهاي افرادي نظير گري سيك در مطبوعات داخلي، حتي آن دسته از مطبوعات رسمي (نظير نامه فرهنگ) كه توسط دولت منتشر مي شد، درج ميگرديد. در همين دوره رفت وآمد عناصر ايراني مرتبط به محافل امريكا نظير احسان نراقي، آموزگار و هوشنگ اميراحمدي به تهران و حضور در نهادهاي دولتي، به راحتي صورت ميگرفت؛ گو اين كه رفت وآمد عناصر ايراني به خارج، از اين هم راحتتر بود.
يك برآورد ساده ميگويد، در اين سالها بيش از بيست كانون سلطنتطلب در تهران فعاليت علني داشتند؛ آنان زيرپوشش عناويني نظير «انجمن كرمانيهاي مقيم تهران»، «انجمن تويسركانيهاي مقيم تهران»، «انجمن ادبي گلستاني سعدي»، «انجمن ادبي خيام»، «انجمن ادبي خواجوي كرماني» و... هر هفته (از جمله در هتل سپيد تهران) دور هم جمع شده و به تحليل اوضاع ايران ميپرداختند. اين گروه حتي نشريهاي تحت عنوان «فرهنگنامه» با مجوز ارشاد منتشر ميكردند.
مطالب مشابه :
ارشاد و مطبوعات
در بيستم تيرماه ۵۸ وزارت ارشاد متن قانون جديد مطبوعات را منتشر كرد. استعفاي خاتمي
مهدي جهانگيري، معاون سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري استعفا داد
متن كامل استعفاي كشوري و محلي و از جمله جناب آقايان هاشمي رفسنجاني ، سيد محمد خاتمي
جهش دوباره نرخ دلار آزاد/ 1195 تومان
متن کامل سوال نمایندگان از رئيس جمهور شرط بازگشت خاتمي از زبان سردار جعفری . استعفاي 53
مهدي جهانگيري معاونت سرمايه گذاري و طرحهاي سازمان استعفا کرد
متن کامل استعفا سيد محمد خاتمي ، دکتر احمدي بدينوسيله استعفاي خود را تقديم
بازخوانی آشوبهای کوی دانشگاه تهران 78 +عکس
كاري بكنيم كه نيروي انتظامي در اختيار دولت قرار بگيرد. 3- اگر آقاي خاتمي متن استعفاي
ژنرال هاي حسن روحاني
او پس از استعفاي دري نجف آبادي از ربيعي در دوره خاتمي مشاور اجتماعي او متن کامل پيام
نگاهی به عملکرد هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد
چاردولي نیوز - نگاهی به عملکرد هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد - اخبار منطقه چهاردولی و معرفی قوم
نوشته ی جالب سعدالله زارعي
طبعاً مباني غيرديني اگر به نام دين ارائه شوند، در متن خود با استعفاي حجت خاتمي در زمان
حقیقتی بزرگ ،آیا احمدي نژاد همان شعيب بن صالح ، سردار سيدخراساني و امام زمان(عج) است؟ قسمت اول.
دعا,دعای فرج,ذعای فرج امام زمان,متن از همه بيشتر زمزمه استعفاي . خاتمي شنيده مي شود و
برچسب :
متن استعفاي خاتمي