قصههای من و بابام
نگاهی به کتاب قصههای من و بابام<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
قصههای من و بابام، از کتابهای مشهور حوزه کودکان است که خیلی از خانوادهها با آن خاطره دارند. این کتاب مجموعه نقاشیهای اریش ازر است که برای سرگرم کردن فرزندش ترسیم شده است.
درباره اریش ازر همین میدانیم که در سال 1903 در شهر «پلائون» آلمان به دنیا آمده است، در سن 28 سالگی صاحب فرزندی به نام «کریستیان» میشود. که در این مقطع همسرش از او جدا میشود یا آن که از دنیا میرود، و ازر که چندان با قصهگویی آشنا نبوده، برای سرگرم کردن فرزند و برای این فرزندش احساس دلتنگی نکند به نقاشی کردن روی میآورد، نقاشیهایی که وقتی پشت سر هم قرار میگرفتند، داستانی را نقل میکردند.
از وقتی کریستیان توانست نگاه کردن به نقاشی را بیاموزد، پدر هر شب و روز در کنار فرزند بود. نتیجه روابط ارز و کریستیان مجموعه نقاشیهایی میشود که بعدها شهرت فراوانی پیدا می کند. ارز در سال 1940 به خاطر کشیدن کاریکاتور هایی که هیتلر را دست میانداخت، به زندان میافتد. محاکمه او 4 سال به تعویق میافتد و او در این مدت در زندان نگه داشته میشود. در سال 1944 وی مطلع میگردد که فاشیستها میخواهند اعدامش کنند ولی به آنها مجال نمیدهد و خودکشی میکند.
کریستیان بعدها که بزرگ میشود نقاشیهای پدرش را جمع و جور میکند تا همان طور که خودش از آنها لذت میبرد، بچهها را در این شادی شریک کند. او قصههای خودش و پدرش را با نام «پدر و پسر» منتشر میکند.
این کتاب مصور که شخصیت محوری آن نقاشیهای خندهدار یک پدر سبیل کلفت کچل و یک پسر بچه لاغراندام تخس است، روزی مورد توجه همسر مترجم که در سفر آلمان بوده قرار میگیرد و وی نسخهای از این کتاب را با خودش به ایران میآورد که مورد توجه همسرش ایرج جهانشاهی قرار میگیرد.
جهانشاهی شرح تصاویر کتاب را در 3 جلد با نامهای «بابای خوب من»، «شوخیها و مهربانیها» و «لبخند ماه» در سال 61 منتشر میکند که تا به امروز 9 بار تجدید چاپ شده است. ایرج جهانشاهی وقتی این کتاب را ترجمه میکرد مردی پا به سن گذاشته بود. او در سال 1305 به دنیا آمد و 9 سال بعد از انتشار اولین چاپ کتابش (سال1371) رخت از دنیا بست.
خب، یک اثر چه سرنوشتی پیدا میکند. حالا بیایید خودمان قصه زندگی با پدر و مادر و خانواده مان را مکتوب کنیم. شاید این نوشتهها نیز روزی توسط یک مترجم خارجی ترجمه گردد و بتواند تا بدین حد مفید واقع شود.
پرده نخست
هنوز خوابم میآمد که صدای آرام مادر را میشنیدم که بالای سرم ایستاده بود و مرا صدا میزد، چند ثانیه نگذشته بود که یک دستش زیر گردنم رفت و با دستی دیگر پایم را از زمین کند، حالا در آغوشش بودم، دیگر نمیشد خوابید، اطرافیان داشتند با سر و صدا من را سرحال میکردند، پدرم داشت حرص میخورد که نکند امروز هم دیر کند، لباس کارش را پوشیده بود من را از دست مادرم گرفت و شروع به پرتاب کردن من به سمت بالا کرد، بعد هم چند بوسه و دندان، کاری که همه ایرانیها با فرزندان نازنازی میکنند حالا مادرم بدو بدو لباسهایش را میپوشید، حرارت گاز را تنظیم میکرد، ساک بچه را میبست این لاستیک، اینم شیشه شیر، اینم شیر خشک، اینم چند وسیله بازی
چند دقیقه بعد بوق ماشین مدام به صدا در میآمد و مادرم در دل میگفت: آمدم، کاری که کمکم نمیکنی حالا بوق بزن، سرانجام دستش را با روغن چرب کرد تا ترکهای پوستش بهتر شود، ساک را برداشت، درب را قفل کرد و سوار شد.
ذهنش هنوز در خانه بود، مدام دلش شور میزد که گاز را خاموش کرده یا نه، چراغها را چطور، همه وسایل بچه را برداشته یا نه، کلیدش را چطور، تا این که غرزدنهای بابا او را به حال و هوای دیگری کشاند، بچه هم که مدام ننگی میکرد، حالا صدای رادیو بلند شده بود معلوم بود که ساعت 7 شده است. و باز همه دیر کردهاند. مادرم تا میخواست چیزی بگوید بابام صدا را بیشتر میکرد تا ببیند هواپیماهای عراق کجاها را بمباران کردهاند، مجلس چه بیانیهای داده و خلاصه از این دست خبرها چند دقیقه بعد ماشین از توقف ایستاد من را بغل کردند و در در دامن یک زن ناشناس دادند و به من گفتند بدی نکنی. آفرین بچهی خوب. ظهر میآیم حالا من گریه میکردم و آنها در میان چشمان اشکآلودم ناپدید میشدند
مطالب مشابه :
مصاحبه باعباس رفیعی آقای جدول هرمزگان
ـ اولین جدول کلمات متقاطع به شکل امروزی که در مطبوعات سردبیر وقت همشهری به خاور
حل کردن جدول ورزشی برای مغز
روز نامه همشهری کردند، کسانی که جدول کلمات متقاطع حل می کنند جدول ، روش ها
گاف های شتاب کار در روزنامه ها - ۲
همشهری ـ ۱۴آذر، صفحه ۱۲، در یک خط تیره بین دو خانه جدول کلمات متقاطع به تازگی
چند نقاشی با موضوع مادر
همشهری کودکان جدول کلمات
نوروز و سفره هفت سين
همشهری کودکان جدول کلمات
بچه ننه
همشهری کودکان جدول کلمات
قصههای من و بابام
همشهری کودکان جدول کلمات
برچسب :
جدول کلمات متقاطع همشهری