دربارهی ارثیهی ادبی ما
شمارهی نوشته: ۵٣/ ١٢
احسان طبری
دربارهی ارثیهی ادبی ما
ادبیات ایران یکی از جهات نیرومند فرهنگ دیرینهی میهن ما است. گویندگان این سرزمین از دیر باز عواطف انسانی و پندارهای فسونگر خویش را با بیانی دلافروز و زبانی خوشآهنگ عرضه میکنند. نیروی تخیل مقتدر و پرجولان، و ظرافت سخن فریبا و دلپسند، ازگاتها و یشتهای کهن سال زرتشت گرفته تا نوشتههای سخنوران معاصر، همه جا با تجلی رنگارنگ جلوهگر است. بهویژه کلام منظوم در ایران به اوجی حیرتانگیز و ظرافت و رقتی بیمانند رسیده: شاعرانی مانند فردوسی، ناصرخسرو، خیام، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ در ادبیات جهانی در زمرهی هنرمندان قدر اولند و مردم کشورما از هرباره ذیحقند بدانان مباهات ورزند.
ادبیات ایران مانند دیگر رشتههای فرهنگ این سرزمین ثمرهی تلاش جمعی و هماهنگ خلقها
و اقوام گوناگونی است که در فلات ایران میزیند یا میزیستهاند و نیز آن خلقهایی
که در برخی دورانها در خطه فرمانروایان ایران قرار داشتهاند. از این رو شگفت
نیست اگر مردم سرزمینهایی که برخی از سخنوران به نام پارسی گوی در میان آنها زاده
و زیستهاند و اینک در آن سرزمینها ملتها و دولتهای جدا و مستقلی بهسر میبرند،
خود را در گنجینهی ادبی ما ذیحق و سهیم بشمرند. بههمین سبب به نظر نگارندهی این
مقال خطاست اگر در اثبات تعلق ملی این یا آن سخنور کار به تعصب و اغراق بکشد.
واقعیت عینی تاریخی آنست که کاخ دلاویز سخن پارسی و فرهنگ ایرانی را در پیچ و خم
قرنها افراز ندگان و آرایندگانی بوده که برخی از آنها در درون مرزهای کنونی ایران بهسر نمیبرند
ولی سهم خود را نیز در آفرینشهای تاریخی و فرهنگی مشترک با ما نمیتوانند فراموش
کنند. اگر فیالمثل مردم هندوستان امیرخسرو دهلوی را به عنوان شاعرکبیر خود تجلیل
کنند و یا مردم افغانستان حسن غزنوی و امامی هروی و یا مردم تاجیکستان رودکی
سمرقندی و کمال خجندی و یا مردم آذربایجان نظامی گنجوی و خاقانی شیروانی را به
ادبیات خود متعلق شمارند، در اینجا چیزی
ناروا و نامفهوم نیست. ولی ناروا خواهد بود اگر بانیان یک فرهنگ مشترک و مشاع برای
خود سهمهای مفروض و انحصاری ترتیب دهند و بهرهی خلقهای دیگر را که در بهپاداشتن و آراستن کاخ همراه و مددکار بودهاند
در طاق نسیان گذارند، هرکه میخواهند، باشند.
و اما پژوهنده باید واجد دو شرط باشد از طرفی تبحر و از طرف دیگر قریحهی تحلیل و اجتهاد. تبحر (یا Erudition) یعنی اطلاع وسیع و عمیق از موضوع مورد پژوهش و آگاهی درست و دقیق از سرچشمههای تحقیق و احاطه براسناد و مدارک و واقعیات. و اما قریحه اجتهاد یعنی قدرت انطباق اسلوب صحیح و علمی تحقیق (و در مورد ما نحن فیه: ادبشناسی و نقد ادبی) بر کوه گران واقعیات و مدارک غیرمدونی که گرد آورده است و داشتن نیروی انتزاع و استنتاج منطقی و تعمیم و احتجاج فلسفی برای کشف رشتهی تکامل پدیدهی مورد تحقیق و یافت قوانین درونی این تکامل. پژوهندهای که متبحر است ولی از قریحهی تحلیل و اجتهاد عاری است، شما را در بیشهی انبوه اطلاعات درهم و شاخدرشاخ خود، سردرگم و ذله میکند و قادر نیست منظرهای چشمگیر و دلپذیر از مبحث مورد تحقیق خود بگسترد و آنکه صاحب قریحهی تحلیل و اجتهاد است ولی پای سمند تبحر و تخصصش میلنگد، بهناچار دچار انتزاعات تهی و تعمیمات عبث میگردد و ساختههای ذهن و مصنوعات عقل و حدسیات غیروارد خود را که غالبن مستند و مستدل نیست به شما تحمیل میکند و شما را در شورهزار احتجاجات بیبهای خویش به گمراه میکشد. تازه آن کسی که صاحب قریحهی تحلیل و اجتهاد است، باید همچنانکه تاکید شد به اسلوب صحیح علمی (و در زمینهی مورد بحث ما به قوانین تکامل جامعه و تاریخ جامع کشور و دانش ادبشناسی و نقد ادبی و زیبا شناسی معاصر) آشنا باشد تا بتواند در انبوه وقایع، عمده را از غیرعمده، اصلی را از فرعی، روینده را پژمرنده باز شناسد، حوادث را تحلیل کند، شیون مختلف حیات مادی و معنوی اجتماع را بهدرستی به هم پیوند دهد و حیات ادبی را در متن حیات مادی و معنوی جامعه توجیه نماید و تسلسل واقعی حوادث را درست بدان نحو که در جادهی پرپیچوخم و پرفرازونشیب تاریخ انجام میپذیرد، عرضه دارد.
با توجه به این شرایط میتوان فهمید که هنوز کار پژوهش ادبی در کشورما دارای نقایص جدی است و این در حالتی است که رشتهی پژوهش در ادب و تاریخ ایران و لغت فارسی تقریبن تنها رشتهایست که در کشور ما صیغه «علم» به خود گرفته، زیرا در بقیه شیون علمی هنوز کار از آموزش مبادی مقدماتی و تکرار گفتهی دیگران (و آنهم تکراری غالبن غیردقیق و سطحی) فراتر نرفته است. آری ما کسانی داریم با تبحری شایان آفرین که کتب بسیار خواهنده و مصالح انبوه گرد کردهاند و از منابع اولیه ادب ایرانی به اوستایی و پهلوی و به پارسی و تازی با خبرند و زایچهی سخنوران و شجرهی ادیبان را از برمیگویند، ولی از جهت تحلیل و اجتهاد ضعیفند و یا آنکه علیرغم داشتن قریحهی فطری تحلیل و اجتهاد، به اسلوب علمی تحقیق ادبی، موازین ادبشناسی و نقد ادبی و زیباشناسی معاصر، موازین تحلیل علمی تاریخ آشنایی کافی ندارند، لذا علیرغم دانش و فطرت منطقی نمیتوانند از عهدهی وظیفهی دشوار حلاجی علمی مصالحی که گرد آوردهاند، بهنحوی سزاوار برآیند.
شگفتآور نیست اگر هنوز و تا امروز بزرگترین سخنوران ایرانی از لحاظ ادبشناسی معاصر کمابیش ناشناخته ماندهاند و اگر از
برخی تکنگاریها که دربارهی خیام و ناصر
خسرو و عطار و مولوی و حافظ و سعدی پرداخته شده و علیرغم ارزشمندی هر یک از
آنها در جای خود، از جهت توقع عالیتر و جدیتر فاقد جامعیت لازم و علمیت مطلوب
است بگذریم، برای کشف باغهای تودرتوی طبع و روان بزرگترین سخنآفرینان ما کاری
نشده. اگر روزی با اسلوب علمی ارثیهی ادبی ایران تنظیم و توضیح شود، آنگاه
برای نسل معاصر و آتی معلوم میگردد که وی مالک چه گنج شایگانی است و چهاندازه
افکار عمیق و دقیق، چهاندازه تخیلات دورپرواز و اعجابآور، چهاندازه تصاویر انسانی و چهرههای
بشری بلیغ و پرمعنا، چهاندازه تعبیرات نازک و رموز و کنایات پرمایه و طنزهای
گزنده و سوزان و انتقادهای اجتماعی و فکری نیشدار و صایب، چهاندازه تنوع شکل و
مضمون در ارثیه ما نهفته است و چهگونه طی این قرون ممتد نیاکان ما بر این مرز و
بوم بهعبث و هوس نزیستهاند و چهگونه از اعماق جانی پرشوروموج و خردی صاف و روشن
لولوهای رخشنده و درشتدانهی حکمتها و معرفتها را برون کشیدهاند و تا چهاندازه
این سنن جلیل میتواند الهامبخش عقول و قلوب مردم امروزی باشد.
متاسفانه هنوز بسیاری از مردم کشور ما و بسیاری از درسخواندگان ما به درستی نمیدانند
اثر ادبی چیست، ادیب واقعی کیست، غث و ثمین، خزف و صدف در نزدشان یکسان است. سخنور
و سخنباز، لفاظ و معنیآفرین، ناظم و شاعر، جلوهفروش و هنرمند در چشمشان یکی است، بهعلاوه از طرفی گوهرهای فکر و
خیال در غباری از زواید ملالآور، فرسوده و بهدورافکندنی، پنهان مانده و از طرف
دیگر گذشت زمانهای دور و دراز بسیاری از الفاظ
و عبارات و اشارات تاریخی و اجتماعی و مباحث فکری و نظری را برای اکثریت مطلق نسل
معاصر مهجور و غیرمفهوم ساخته و بسی از ستایندگان نیز از آنچه که میشنوند جز طنین
زیبای الفاظ و برخی مفاهیم مبهم چیز بیشتری دستگیرشان نمیشود.
موازین سنجش و نقد ادبی و قوانین فنی شعر و نثر در کشورما از دیرباز تنظیم شده است. ادبشناسان و نقادان ادبی ما در قرون وسطا از طریق تعیین موازین علوم لغوی مانند صرف و نحو و علم اشتقاق و لغت و علوم موسوم به بلاغی، مانند معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه و فرض الشعر و فن ترسل، فن احاجی (با دانش لغزها و چیستانها) و غیره معیارهایی برای اثر ادبی وضع کرده بودند و برطبق آن معیارها و ضابطهها اثر ادبی را ارزیابی مینموده و بدان بها میدادهاند. برخی از قوانین علوم ادبی و بلاغی (رتوریک) را فلاسفهی یونان و بهویژه ارسطو تدوین و تنظیم کرده بودند و برخی دیگر بهوسیلهی ادبشناسان عرب و ایرانی و بهویژه ایرانی تنظیم گردیده بود. از آنجمله در قرنهای پنجم و ششم برخی از ایرانیان مانند عبدالقاهرجرجانی، جاراله زمخشری لغوی و مفسر معروف، شمس قیس راز ی، رشید الدین وطواط و دیگران با سعی و استقصاء کامل رشتههای مختلف علوم ادبی را مدون کردند و آن را به اوج ممکن آن زمان رساندند. البته نباید این سنن پرمایهی ایرانی ادبشناسی و نقد ادبی را بهکلی ترک گفت و به مغاک فراموشی افکند، ولی خطاست اگر تصورشود تنها به کمک آن ضوابط و قواعد فرسوده میتوان به یک تحلیل و نقد ادبی که امروزه دارای ارزش باشد، دست زد.تردیدی نیست که در علوم ادبی سنتی ما هستههای معقول و مقبول وجود دارد و حتا همان الفاظ فصاحت و بلاغت و براعت و جزالت و سلاست و انسجام و استحکام و امثال آن که به نظر یکی از پژوهندگان معاصر بهحق مبهم و غیردقیق آمده است، از جهت سخنوران و سخنسنجان گذشته دارای محتوای مشخص و محسوس بوده است. وانگهی بدون آشنایی با قواعد عروض و بدیع و درک آن قواعد و صنایع که سخنوران ما خود را به مراعات آنها ملزم میشمردهاند و یا جلوه و زیبایی اثرخود را در این مراعات میپنداشتهاند، نمیتوان از معیارهای تاریخی قضاوت ادبی آگاه شد. اشعار بهترین شعرای ما از صنایع معنوی و لفظی بدیعی مانند مراعات نظیر و ایهام ذیالوجوه و رد صدر علی العجز و براعت استهلال و ابهامالتناسب و سیاقهالاعداد و استطراد و تلمیح و اقتضاب و تنسیق و اغراق و لف و نشر و جمع و تقسیم و غیره و غیره انباشه است. ضروری است که با انواع شعر کلاسیک فارسی از قبیل قصیده و مسمط و مستزاد و ترجیعبند و غزل و مثنوی و رباعی و قطعه و فرد و غیره و اصناف آن از قبیل مدیحه و رثاء و هجا و تشبیب و تغزل و موعظه و غیره آشنا باشیم و مقررات هریک را از جهت تنظیم قوافی و ترتیب مطالب بدانیم و آنها را تشخیص دهیم. بهعلاوه باید از علم عروض و اوزان و بحور و زحاقات و علم قافیه و معیبی که پیشینیان ما در قافیه سازی از آن احتراز داشتهاند، با خبر باشیم تا قوت و ضعف فنی را از لحاظ آنها تشخیص دهیم. لذا درست است که به علوم و فنون ادبی سنتی و قرون وسطایی ما نباید بسنده کرد، ولی از آموزش آنها نیز ناگزیریم، بدون آنکه باقیماندن در چاردیوار آن سراهای فرتوت را روا بشمریم.
اما در جهان امروز شعر و نثر در تکامل خود از آن مرحله که شعر و نثرکلاسیک ما در آن
بود، بسی فراتر رفته است. اجناس شعر و نثرامروزی را نمیتوان بهاتکاء علوم ادبی
سنتی ما توضیح داد و فهمید. نظرگاه آفرینش هنری و معیارهای زیبایی و توقعات و
ملاکهای سنجش همه و همه از بیخوبن دگرگون شده است.
ادبشناسی معاصر مدتهاست به بخشهای مختلفی تقسیم شده که هریک از آن خود مبحث
مفصل و مستقلی است. یکی از مباحث عمده ادبشناسی علمی امروزی «تئوری عمومیادبیات»
نام دارد. در این مبحث از سرشت اجتماعی اثر ادبی، ویژگیها و قوانین تکامل آن،
نقشش در جامعهی انسانی سخن در میان است. این مبحث همچنین شامل بیان اصولی است که
برای بررسی و ارزیابی مصالح ادبی (که با ترکیب آن اثر ادبی پدید میشود) باید
مورد مراعات قرارگیرد. یکی دیگراز مباحث مهم ادبشناسی معاصر «تاریخ ادبیات» است
که سلسلهی مشخص و تاریخی تکامل ادبیات را مطالعه میکند و مقام و اهمیت آثار ادبی
و مصنفان آن آثار و انواع مکاتب و اسالیب ادبی را که طی زمان پدید شدهاند و فلسفهی
بروز و شیوع آنها را روشن میگرداند. تاریخ ادبیات علمی معاصر با تذکرهنویسی
قرون وسطایی تفاوت ماهوی و کیفی دارد. زیرا در اینجا سلسلهی تکامل ادبی در متن
تکامل مادی و معنوی سراسر اجتماع و با کشف پیچ و مهرهی درونی پدیدههای ادبی و تحلیل
دقیق تاریخی آنها همراه است و تنها به ذکر مشخصات بیوگرافیک سخنوران بسنده نمیکند.
یکی دیگر از مباحث مهم ادبشناسی معاصر نقد ادبی یا سخنسنجی است. وظیفهی نقد ادبی عبارت از تحلیل همهجانبهی این یا آن پدیدهی ادبی، ارزیابی بهای هنری و فکری آن اثر از نظر تکامل ادبی و نیازمندیهای اجتماعی است. علاوه بر مباحث سه گانهی ادبشناسی باید از دانش «زیبا شناسی» یا استتیک نیز سخن گوییم. در این علم مسالهی ماهیت هنر و زیبایی هنری، رابطه هنر با واقعیت، شیوهی آفرینش هنری، معیارهای هنریبودن، و سرشت فلسفی مقولات «زیبا و زشت» و کیفیت حصول احساس زیبایی در روان آدمی مورد بحث قرار میگیرد. زیباشناسی یا استتیک در واقع پایهی فلسفی نه تنها ادبشناسی بلکه کلیه رشتههای هنری است و از مقولات عام هنری سخن میگوید و طبیعی است که بدون پیبردن به مباحث آن، درک عمیق مباحث ادب که از جلوهگاههای مشخص زیبایی و هنری و شاید مهمترین جلوهگاه آنست میسر نیست. این بیان فهرست وار از بخشهای ادبشناسی معاصر و از مسایل مطروحه در علم زیباشناسی شاید نشان بدهد که مابین علوم لغوی و بلاغی قرون وسطایی ما و دانش ادبشناسی امروزی از لحاظ نوع مباحث و برداشت مسایل و دامنه و برد پژوهشها چه تفاوت کیفی و ماهوی مهمیاست و چهگونه فراگرفتن این علوم اخیر برای بررسی ارثیهی ادبی ایران از ضروریات است.
هیچیک از این مباحث ادبشناسی و استتیک درکشورما چنانکه باید و شاید جای در خورد خویش را احراز نکرده است و تلاشهای باارزش جداگانهای که از جانب برخی روشنفکران فاضل و متذوق که با فرهنگ معاصر جهانی آشنایی دارند به کار رفته و به کار میرود هنوز دورانساز، منظرهپرداز و رهگشا نیست و هنوز مجاری فکری ادبا و سخنسنجان ما همان مجاری کهن است و هنوز ادبشناسان تیزبین و سخنسنجان قویچنگ که اسلوب علمی را با تبحر کافی در آمیخته باشند به پیراستن باغ کهن ادبیات فارسی نپرداختهاند و هنوز این مرتع خصیب از جهتی زمین بکریست که در انتظارشیارهای عمیق کاوشگران است. جا دارد در رشتهی ادبشناسی و زیباشناسی با استفاده از منابع مختلف خارجی، کتب مفصل و سنجیدهای نوشته و در مباحث آن نمونههایی از ادب و هنر ایران به عنوان تمثیل و برای تجسم مطالب آورده شود تا بهتدریج زمینهی کار فراهم آید.آری تراجم احوال سخنوران و تواریخ ادبی که در ایران در گذشته و در سالهای اخیر تالیف شده، غالبن متوجهی بحث دربارهی بیوگرافی سخنوران است. برای این کار یک علت معقول و مفهوم وجود دارد. بسیاری از سخنوران ما در ازمنهی بعیده تاریخی میزیستهاند و برای داشتن تصوری کماپیش مربوط از گذران حیاتی آنان جستوجوهای پروسواس و مقابلهی اقوال متفاوت و احتجاج بین آنها و غوررسیهای فراوانی دیگر لازم است. روشنکردن مراحل حیات یک سخنور مسلمن برای درک عمیقتر آفرینش هنری وی ضروری است. لذا سعی پژوهندگان ما در این زمینه و عمل آنها سعی مشکور و عملی معقول و منطقی است و هنوز باید کوششهای بسیاری انجام گیرد تا تصور واقعی و قابلاعتمادی از سیر حیاتی معروفترین گویندگان ما بهدست آید. ولی استغراق پژوهندگان ما در این نوع تفحصات که گاه به تدقیقات غلوآمیز و زایدی که دارای ارزش خاص نیستند میکشد و قریحه و همت پژوهنده را در عرصه جستوجوهای کمبها معطل نگاه میدارد، موجب شده است که به کار مهمتر و اصلیتر دیگر یعنی بررسی نقادانهی خود آفرینش هنری سخنوران پرداخته نشود. فی المثل ما هنوز بهدرستی روشن نکردهایم که نوآوری مسلم سعدی در شعر و نثر در کجاست، ویژگیهای زبان سعدی چیست و از این جهت چهچیز نویی سعدی نسبت به اسلاف آورده، خلاقیت هنری او در چه عرصههایی و با چه سبکی بروز کرده، وصف طبیعت، ترسیم حیات روزمره جامعه، عرضهداشت «تیپ»های مختلف انسانی، حلاجی روحی آنها در آثار سعدی بر چه منوال است، بین آثارسعدی و محیط اجتماعی او چه رابطهای بوده، سعدی از چه مواضع فکری و اجتماعی دفاع میکرده و چرا، از کدام مواضع فکری و اجتماعی الهام و فیض میگرفته و چهگونه؟ در اندیشهی وی چه چیز پذیرفتنی و چه چیزی منسوخ و ناپذیرفتنی است، محتوای اساسی مواعظ حکمی سعدی و اسلوب وی در این زمینه کدام است، شیوه غنایی این شاعر چه نکات بدیعی را در بر دارد، چه نقشی سعدی در تکامل آتی ادبیات ایران ایفاء کرده و دهها مساله دیگر که همه برای شناخت خلاقیت هنری سعدی در نهایت اهمیت است و همه تا امروز حل نشده و حتا گاه طرحنشده باقی مانده است.
وقتی وضع در باره مهمترین و سرشناسترین و
معتبرترین گویندهی ایرانی بدین شکل باشد، کار گویندگان دیگر روشن است. تنها در سالهای
اخیر آقای علی دشتی با انتشار یک سلسله کتب (قلمرو سعدی، نقشی از حافظ، سیری در دیوان
شمس، شاعری دیرآشنا) به فتح باب در این زمینه دست زده است ولی این کتب غالبن بیان
شوریده و شاعرانه عواطف و هیجانات نفسانی مولف آنها و اندیشههای پراکنده، گاه
بسیار صایب ولی گاه کاملن قابلبحث وی درباره این یا آن شاعر است نه پژوهش منظم،
جامع، مستند، علمی، سنجیده و مستدل، یعنی آنچه که مورد نظر نگارنده است. با اینحال
برای مراعات انصاف علمی باید گفت که همین کتب آقای دشتی وجودی به مراتب بهتر از
عدم است و اگر این نویسنده زادراهی که از زندگی باقی میگذشت، همین چند کتاب قلیلالحجم
بود نه آن زور و وبال سیاسی، بیشک ترازنامهی حیاتیاش بهتر از اینها تنظیم میشد.
در ٣٠- ۴٠ سال اخیر در کشور ما یک سلسله تالیفات گاه مختصر و گاه مفصل دربارهی
تاریخ ادبیات در ایران شده است. از آنجمله است تاریخ ادبیات آقای جلال همایی، سخن
و سخنوران آقای بدیع الزمان فروزانفر، تاریخ ادبیات آقای دکتررضازاده شفق، تاریخ
ادبیات آقای ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات آقای سعید نفیسی (که زمانی در سالنامهی
پارس نشرمییافت) و نیز تعداد کثیری تکنگاریها دربارهی شاعران و نویسندگان
جداگانه و انبوهی مقالات تحقیقی که در مجلات ادبی طی پنجاه سال اخیر بهوفور نشر
یافته و یا در مقدمه و حواشی دیوانها و متون قدیمه بهوسیله مصححین آنها نگاشته
شده است. بدون تردید همهی اینها مصالح تدارکی ذیقیمتی است ولی خصیصهی عام این
آثار همان استغراق در نکات زیستی گویندگان و مهملگذاردن کلی یا جزیی مسایل دیگر تاریخ
ادبی است.
دربارهی تاریخ ادبیات مفصل و محققانه آقای دکترصفا جا دارد که کمی بیشتر سخن گوییم. مولف این اثر (که اکنون دو جلد آن در بیش از ١۵٠٠ صفحه نشریافته) از جهت گردآوردن یک سلسله واقعیات تاریخ سیاسی و اجتماعی و دینی و علمی و ادبی کشور ما و تعمیم برخی از آنها کاری شایان سپاس انجام داده و مطالب جالب و مهم فراوانی را مدون ساخته است. ولی عیب اساسی این اثر دایرهالمعارفمانند در آنست که تحقیق تاریخ ادب در اوراق آن در انواع تحقیقات دیگر گم شده و از آنجا که مولف میل داشته همه شئون را روشن سازد و هرکس را که روزی بیتی سروده یا ورقی سیاه کرده نامش ثبت و حالاتش را ذکرکند، لذا عمده و غیرعمده در هم آمیخته و مسیر اصلی تکامل ادبی کشورما تاریک مانده است. اثر آقای صفا بهصورت مجموعهی مدارک و اسناد در آمده است که گاه اینجا و آنجا در آن تعمیماتی شده و افکاری بیان گردیده است ولی کماکان وظیفهی تدوین تاریخ علمی ادبیات ایران را – به معنای واقعی کلمه- حلنشده باقی گذاشته است.
کتب و مونوگرافیها و مقالات پژوهشگرانه و استادانه فراوانی که بهوسیلهی جمعی محققین موشکاف و متبحر نگاشته شده مصالح کافی برای اجرای یک عمل وسیع تعمیمی و تدارک تاریخ ادبیات کشورما بهدست میدهد. غیر از این کتب و بهویژه خود آفرینش هنری سخنوران، دیوانها، تاریخها، داستانها، مقالهها و غیره است که باید تکیهگاه تحقیق قرار گیرد. در این زمینه مشبعتر بحث کنیم:برای تنظیم تاریخ تکامل ادبی در ایران باید نخست مسالهی دورهبندی تاریخ ایران بر اساس قوانین عینی تطور اجتماع و مساله بیان مختصات هر دوره حل شود. ادبیات که شآنی از شیون هنری و شکلی از اشکال شعور اجتماعی است، از بقیه زندگی اجتماعی، حیات اقتصادی، سیاسی، قضایی و معنوی وی جدا نیست. درک شان نزول این همه سخنان آراسته و دلانگیز، بدون درک محیط اجتماع آنها محال است. لذا باید نخست دید جامعه دیرینه ما از چه مراحل و منازلی در سفر دراز و رنجبار خویش گذشته و چه مسیر تکاملی خاصی را طی کرده است. تاریخنویسان ما دورهبندی تاریخ کشور را بر اساس سلسلهی شاهان یا ایلغار اقوام و قبایل بیگانه نهادهاند. مسلم است که تحول سلسلههای سلطنتی و یورش اجنبی را پایهگرفتن کاری است آسان ولی کممضمون و نادرست. معیار صحیح دورهبندی علمی توجه به تحولات سرشتی و بنیادی جامعه، پایهگرفتن تطورات اقتصادی و اجتماعی است.
جامعه کشورما نیز تابع همان قوانین عامی است که جوامع دیگر انسانی برحسب آنها و به مقتضای آنها تطور و تکامل یافتهاند. طی قریب هفت هزار سال تاریخ در کشورما، که در تضاعیف آن اقوام و قبایل گوناگون، از نژادهای مختلف آریایی و سامی و ترک و مغول به فلات ایران یورش برده یا کوچیده و بهتدریج با ساکنانش در آمیختهاند، حیات مادی جامعه ما، از جهت ماهیت خود، همان مراحلی را پیموده است که بشریت در نقاط دیگر سیارهی ما گذرانده است، یعنی در آغاز نظام طایفهای و پدرشاهی (پاتریارکال) بهتدریج جای نظام کمون اولیه را میگیرد. سپس بردهداری رخنه میکند و بسط مییابد و آنگاه فئودالیسم یا نظام اشراف و ملاکان زمیندار و رعایای سربه فرمان آنها مستقر میگردد و سپس آنطور که نسل معاصر شاهد آنست این نظام جای خود را به سرمایهداری وا میگذارد. منتها باید بهخوبی در نظر داشت که توالی این اشکال عمده اقتصادی و اجتماعی در ایران دارای ویژگیهای مهمی است که در بروز آنها مختصات جغرافیایی و تاریخی موثر بوده است.وظیفهی آن محققین ایرانی که خواستارند تحلیل علمی تاریخی دور و دراز وطن خود را بهدست دهند همانا کشف این ویژگیهاست. مثلن نظام بردگی در ایران بدان شکل کلاسیک که در یونان و رم دیده میشد، وجود نداشته و رژیم بردهداری تحت تاثیر تسلط قوی و عمیق مقررات پاتریارکال بیشتر جنبهی بردگی خانگی به خود گرفته و حتا قرنها پس از بسط مناسبات فئودالی این بردگی در مقیاس وسیع در ایران باقی بوده است. شاید بتوان گفت که نظام بردگی در کشور ما نوعی سیر خفی داشته و در متن نظام پاتریارکال و سپس فئودال خود را نهان کرده بود!؟ و اما فئودالیسم در کشور ما نخست دارای این خصیصه است که سخت به طول انجامیده و عمر آن «ابدیتی» را در بر گرفته است.
فئودالیسم در کشور ما از اواخر حکومت اشکانیان و اوایل ساسانیان پدید میشود و فقط ما در این نیمهی دوم قرن بیستم شاهد زوال تدریجی و نهایی آن هستیم. ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی فئودالیسم ایرانی بسیار است و با فئودالیسم کلاسیک فرانسه و دیگر کشورهای اروپای غربی تفاوتهای جدی نه در ماهیت بلکه در اعراض دارد. طی هفده قرنی که فئودالیسم در میهن ما استوار بود، سیمایش یکسان نماند و در آن دگرگونیهای مهمی روی داد. میتوان از قرن سوم تا قرن هفتم و هشتم میلادی را دوران پیدایش، بسط و استقرار تدریجی نظام فئودالی و تجزیهی مالکیت مشاع پاتریارکال در ده و تبدیل دهقانان به رعایا شمرد. از آن زمان تا قرن چهاردهم میلادی فئودالیسم راه نضج و اعتلای خود را طی کرد و سر در نشیب نهاد. ایلغار مغول بحران فئودالیسم را تشدید کرد و آن را بهسوی انحطاط برد. از آن هنگام تا قرن کنونی دوران انحطاط و بحران عمیق و مکرر رژیم راکد فئودالی و دوران تجزیهی دردناک پیکر اجتماع ماست. آن نطفههای سرمایهداری که در بهترین دوران صفوی بهنظر میرسید در ایران آغاز به رشد نهاده، زود مختنق شد و رکود جامعه ادامه یافت. تنها در پنجاه سال اخیر سرمایهداری امکان پذیرفت رشدی کند، نابههنجار و دردناک را آغاز گذارد.
شرایط جغرافیایی کشورما، دشواری مساله آب، وجود دایمی قبایل چادرنشین و کوچنده در کنار مردم ساکن در ده و شهر، گذار دایمی قبایل آسیایی جویای چراگاههای خرم از کشور ما، به نوبهی خود عاملی است که در سیر تکامل جامعه اثرات عمیق خود را باقی گذاشته است. از شگفتیهای غمانگیز تاریخ کشور ما یکی این است که در چند مورد در داخل جامعه بسیار از محملهای تکامل سریع پدید شده ولی یورشها و جنگهای خرابیگستر و در دوران اخیر تسلط استعمار آن محملهای جنینی را پامال و نابود کرده است.سراسر تاریخ دیرین ایران از نبردهای تلخ و دشوار مردم، نبرد علیه طبیعت ناسازگار، نبرد علیه مهاجمین یغماگر و استیلاجو، نبرد علیه شاهان و حکام و اشراف ستمپیشه، نبرد علیه جهالت پروران و خرافهگستران اشباع است و از دوران این پیکارهای سخت و خونین بارها و بارها مردانی با صفات بزرگ انسانی و عقلهای روشن و عزمهای آهنین برخاستهاند و برای استقلال، آزادی، تکامل معنوی، حریت فکری و وارستگی انسانی بهسختی رزمیدهاند.
در دورهبندی علمی تاریخ ایران باید این توالی جبری اشکال اقتصادی و اجتماعی این مبارزه سخت و تلخ مردم و پیشوایان وی برضد دشمنان و آن خصیصههای معینی که به جامعهی ما سیمای ویژه آن را عطا میکرد پایه قرار گیرد. تنها پس از اجرای دورهبندی صحیح تاریخ ایران، میتوان دورهبندی تاریخ تکامل ادبی را براساس دوره بندی سراسر تاریخ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و معنوی جامعه ما روشن کرد. ولی در عین حال باید در نظر داشت که خود رشتهی تکامل ادبی در هرجا و از آنجمله در کشور ما دارای قوانین ویژه درونی خود است زیرا در پیدایش مکاتب و آثار ادبی و در تشکل جهانبینی ادیبان و سخنوران علاوهبر نقش درجه اولی که محیط اقتصادی و اجتماعی و معنوی بازی میکند، خود سنن و موازین ادبی و پیشینههای خاص آن حرفه، مختصات زبان، فرهنگ عوام یا فولکلور، جریانات ادبی کشورهای دیگر دارای تاثیر محسوس و انکارناپذیر است.پیدایش و تحول سبکهای مختلف در شعر از خراسانی و عراقی و در نثر از مرسل و مصنوع و بروز اصناف مختلف ادب و رونق آنها مانند حماسه و وصف و شعر عرفانی و غنایی و واقعهنگاری و مقامهنویسی و تدوین مواعظ حکمی و دینی و هزل و مطایبه و مدیحهی شاهان و وزیران و نعت خاندان نبوت و تعزیت آل علی و امثال آن همه و همه تنها در مقطع تشریح شرایط محیط اقتصادی، اجتماعی، معنوی و ادبی زمان توضیح است و تنها بدینسان میتوان فلسفهی بروز مکاتب و آثار و ارزش و مقام و توجیه و سمت تاریخی آنها را شناخت و نوآور را از مقلد و مبدع را از متتبع جدا کرد. تنها در این مقطع است که سخنوران و آثار آنها از موجودات هماهنگ و یکنواخت و کسالتبار به مقولات تاریخی مشخص که دارای هویت روشن و خاص خود هستند بدل میشوند.
دامنهی تحقیق وسیع است. اغراق نیست اگر گفته شود که بر روی آثار منظوم سخنوران قدر اول مانند شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی، مثنوی مولوی، کلیات سعدی، غزلیات حافظ پژوهندگان متعددی میتوان سالیان دراز از جهات مختلف غوررسی کنند. بههمین ترتیب در آثار منثور پارسینویسان از بلعمی و بوریحان و گردیزی و بیهقی و نظامیعروضی و محمدبن منور گرفته تا عنصرالمعالی و ابوالمعالی و قاضی حمیدالدین و جرفادقانی و راوندی و عوفی و نسفی و جوینی و رشیدالدین فضلالله و خوندمیر و بسیاری دیگر. نسلها لازم است تا به اسلوب صحیح، این تل آشفتهی گوهرهای شاهوار را طبقهبندی کنند و در طبلههای خاص نهند و بر آنها تشریح و توضیح کافی بنویسند و در تالارهای قرون زیورهای روح و خرد مردم ایران را بگسترند و جلوهی آن را چنانکه شاید و باید بنمایانند و الا بر این تل مغشوش تنها بهترین و شناختهترین گوهرها تابشی دارند و ای چهبسا کاوشهای تاریخی و تحقیقی، نقدها و سنجشهای ماهرانه، تشریحات و تفسیرات بهجا بتواند یافتهای جانفروز فراوانی را به خواستاران عرضه دارد.
مطالب مشابه :
تحقیق در مورد انواع آرایه های ادبی
های روزانه ی من"درباره آرایه های ادبی . تحقیق به صورت کاملا شکیل صفحه بندی و اعراب گذاری
آرایه های ادبی و دانش های زبانی و ادبی
آرایه های ادبی و دانش های زبانی و ادبی - بیننده ی کنایه یعنی پوشیده سخن گفتن درباره
دربارهی ارثیهی ادبی ما
دربارهی ارثیهی ادبی از سرچشمههای تحقیق و احاطه ارایهی رسالههای آموزشی و
آموزش ارایه های ادبی
آموزش ارایه های ادبی درباره وب. آرمان قطره ی ناچیز شبنم را در راه عشق صد دریای آتشین
آرایه های ادبی در ادبیّات فارسی
مهمترین آرایه های ادبی در ادبیّات فارسی مانند کنیم ،از آرایه ی تشبیه درباره وبلاگ. این
تحقیق قالب های شعری و آرایه های ادبی
تحقیق قالب های شعری و قالب های شعری و آرایه های ادبی میگویند و همه ی مسمطات
آرایه ادبی
این اصطلاح از آرایه های ادبی می آورد و مصرع های قبلی به منزله ی مقدمه و درباره وبلاگ. گر
مصاحبه دربارهی ادبیات معاصر فارسی و نقد ادبی
مطالعات ادبی دربارهی صرفاً یک آرایهی ادبی دربارهی واقعیتهای
آرایه های ادبی
آرایه های ادبی. گفتن درباره امری با بیان نشانه داستان ، واقعه ی تاریخی
دانلود جزوه آرایه های ادبی(استعاره-تشبیه همراه با مثال وتست های کنکور)
دانلود جزوه آرایه های ادبی درباره وب. با سلام پسوردفایل ها ی سایت
برچسب :
تحقیق درباره ی ارایه های ادبی