متن سخنرانی در جایزه ی شعر مطبوعات
در خاطراتهمسر رضاشاه جمله ای آمده است ، که نوشته:«روزی که رضا، شاه شد،شب كه برگشت خانه دیدیم می خندد. از او پرسیدم چرا می خندی ؟ گفت: اگر می دانستم شاه شدن این قدر راحت است،زودتر شاه می شدم. بعد از مدتی دیدم كم كم غمگین تر می شود و ناراحت است. گفتم: آن شادی اولیه را درتو نمی بینم. گفت: شاه شدن راحت بود، ولینگه داشتنش زیاد آسان نیست؛ به ویژه اگر مطبوعاتی ها بگذارند»<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
شاه تصمیم گرفت مطبوعات را تعطیل كند.آقای" جهانسوز" در بزرگ داشت رضا شاه ،كتابی در آورده و از جمله كارهایی مهمی كه معتقد است رضا شاه انجام داده ، این است كه همه نشریات را تعطیل كرد. در دفاع از بزرگی اش- از رضا شاه- این است كه حتا نشریاتی كه از خودش هم تعریف می كردند ،تعطیل كرده است. اما،مدتی كه گذشت دچار دوگانگی شد. دلیلش این بودكه می خواست ایران را وارد مدرنیته کند. از وجوه مدرنیته یكی این است كه روزنامه و مطبوعات آزاد باشند.همانطور كه می دانید،مدرنیته دو وجه دارد؛ یك مدنیزاسیون كه وجه مادی امر است ومدرنیزم كه وجه معنوی آن است. وجه مادی دست خودش بود و باساختن جاده و بیمارستان و.... خوب پیش می رفت. اما دید این حوزه معنوی بدجوری است ؛ همه نشریات تعطیل شده است. اما یك اتفاقی افتاد، كه خیلی خوشحال شد. بعد از چندی كه مستقر شد و در حال سرو سامان گرفتن بود،متوجه شد بقیه روئسای قوم هم كه بعد از مشروطیت به قدرت رسیده اند،بی میل نیستند كه نشریات تعطیل شود. آنها از اینكه این فرهنگ مدرن شكل بگیرد خوششان نمی آمد. در یک شب نشینی باشکوهتصمیم گرفتند كه اصلاً ضرورت ندارد این ها حضور داشته باشند؛ و آن را قطعیت بخشیدند كه به قانون 1310معروف است.
حالا چرا آنها مخالف بودند؟ كسانی كه به قدرت رسیدند به شكلی از اشراف بودند.همانطور كه می دانید فرهنگ پیش از مدرنیته برای اشراف بود. برای آنها نوشته می شد. مردم عادی كه سواد نداشتند.شما می دانیدكه ،واژه ی«رمان» از « رم » گرفته شده است و « رم »در اروپای قبل از مدنیته به «مردم كوچه و بازار» می گفتند. رمی ها یعنی آدم های بی سرو پا. رمان یعنی، ادبیاتی كه برای این مردم است . یعنی این نام ،به تمسخر به كار می رفته. در ایران هم یكی از این رمان ها «شمس و طغرا» نوشته "خسروی" است . در مقدمه آن چیز با مزه ای نوشته است ،كه به صحبت های ما مربوط می شود. نوشته: «خواننده ی عزیز- كه منظورش اشراف بوده - من خیلی عذر می خواهم كه وقت شما را می گیرم و شما وقت گران بها ی خود را می گذارید تا این داستان مرا بخوانید،كه از ذهن خودم ساخته ام. جنگ است و همه جا خراب شده و نشسته ام دارم می نویسم . امیدوارم از كار من ناراحت نشوید.» از آنها عذر خواهی می كند چون رمان را برای آدم های عامی نوشته است. در تمام دنیا این شكلی بود. بیدلیل نبوده كه "دهخدا" نام كتابش را «چرند و پرند»گذاشت؛ چون از نگاه اشراف،دربارهی مردم عادی و كوچه و بازار نوشتن چرندو پرند بود . قبل از آنكه آن ها چیزی بگویند خودش نامش را چرند و پرند گذاشت.رضا شاه دید در مخالفت با فرهنگ تنها نیست. آنهایی هم كه حامی او هستند،موافق نیستند،ادبیاتی وارد میدان شود كه از زندگی مردم صحبت كند، و اساساً سطح فرهنگ مردم بالا برود. برای همین بودكه نیما وقتی پیدا شد خنجر می بست. صاق هدایت همین 500 جلد كتابش را هم نمی توانست پیدا كند.می خواهم نتیجه بگیرمكه اگرچه رضاشاه و همنوعانش مخالف مطبوعات بودند، ولی مخالفتشان صرفاً سیاسی نبود؛ بلكه در مجموع از ترس ارتقای فرهنگی من و شمای مردم بوده است. دست به دست هم دادند و جلوی مطبوعات جدی را گرفتند. یعنی چی جدی؟از همان بعد از مشروطیت سه جریان پیدا شد. جریان اولنوشته هایی بود که اذهان سطحی را تغذیه می کرد. جریان دوم كسانی بودند كه تازه با جریان غرب آشنا شده بودند و دوست داشتند جریان های غربی را خیلی زود در كشور راه بیندازند. یعنی جریان دستپاچه هنر غربی.یكی هم جریانی بود كه می خواست همه دستاوردهای ادبیات جهان را ایرانیزه كند. نیما و هدایت از این دسته بودند.وقتی به تاریخ نگاه می كنیم ، آن دو جریان مشكلی نداشتند . اگر كتاب "داستان نویسی در ایران " آقای "حسن عابدینی" رانگاه كنید می بینید كتاب های زیادی در آن زمان منتشر شده كه پر فروش هم بودند. رضاشاه و دست های حاكمه با آنها مشكل نداشتند.آنهایی هم كه عجله داشتند خیلی زود خودشان را پیشگام نشان دهند،كم تر دچار مشكل می شدند.نیما و هدایت و بزرگ علوی و جمالزاده بودند كه برای حكومت مشكل ساز بودند،چون باعث ارتقاي فرهنگی می شدند.فقط سیاست نبود و این مسئله هم بود؛تا سال 1320 خورشیدی.نمی خوام تاریخ بگم ، می خوام به یك هسته ای بپردازم و بیام جلو. آن هسته این است كه مدرنیته ما ناقص الخلقه بار آمد. یعنی در یك حوزه هایی گسترش پیدا كرد. اما در حوزه فرهنگی كه پشتوانه و موتور مدرنیزه بود، از همان اول با مشكل هایی مثل سانسور روبه رو شد.حتا در آندوره نظام رضاشاه وقتی دید نمیتواند جلوی تاریخ را بگیرد،خودش مجلهی «موسیقی» راهانداخت كه مال اداره شهربانی بود. نیما و هدایت و دهخدا كه عاقل بودند گفتند ما می آییم این جام مطلب چاپ می كنیم. رفتند و مطالبشان را آنجا چاپ كردند. جالب این است كه همین هم سه شماره بیشتر منتشر نشد، این ترس از ارتقای فرهنگی وجود داشت تا آن جریان 1320 پیش آمد و رضا شاه را از ایران بردند. تا دو سال مردم از ترس چیزی نمی گفتند،می ترسیدند او برگردد. پس از دو سال وقتی مطمئن شدند دیگر رضا شاه بر نمی گردد و همه چیز عادی شده و شاه هم در خارج از كشور درس خوانده و ادعاهایی هم دارد؛آرامآرام نشریههایی منتشر شدند،كه به شكلی از زیر سلطهی حكومت خارج بودند. از سال1320 تا 1332 خورشیدی بهترین دوره شكلگیری یا ارتقای فرهنگی مدرن ماست،كه الان ما در این جایگاههستیم؛چون حاكمیت متزلزل بود. نه شاه قدرت داشت كه حاكمیت را مستقر كند ؛نه كشور های غربی كه درگیر كشورهای خودشان بودند.كشور ول شد. برای همین، اسمش دموكراسی ناقص است. این سال ها فرهنگ مردم شكل گرفت. سه جریان كه نام بردم با هم حركت كردند ، اما آن جریان اصلی،كه از فرهنگ جهانی تغزیه كند و اینجا ایرانیزه شود و به درد فرهنگ ما بخورد فرصت رشد پیدا كرد.نیما،هدایت،آل احمد ، بزرگ علوی ، فریدوتوللی و نادر پور پیدا شدند و این فرهنگ شكل گرفت.در دهه سی آن فرهنگ ایرانیزه شده مترقی كه تقریباً جاافتاده بود،یك جوری با فرهنگ عامیانه تداخل پیدا كرد كه بهترین شاعر هایی كه آن سالها مطرح بودند "كارو" بود. الان را نگاه نكنید. یعنی،آن سالها هنوز این فرهنگ شكل نگرفته بود. از سال 1339 قرار می شود جامعه شتاب بیشتری برای مدرنیزه شدن پیدا كند. دهه ی چهل آن قشر نازكی كه تحت تاثیر فرهنگ غرب می خواست هرچه زودتر پش گام جلوه كند، مسلط می شود. چهره های فرا وانی پیدا می شود و نام های فراوانی پیدا می شوند كه مثل دهه های قبل از آنها نامی نماند. چون آنها مثل نیما،شاملو و هدایت نبودند.اكثر اینها در كتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو» هست . همه حضور دارند ، حیات دارند و كتاب هایشان هست؛اما مردم دیگر استقبالی نشان ندادند. این وضعیت وقتی پیدامیشود، این جایزههایی كه الآن شاهدیم، ایجاد میشوند. نه حاكمیت، بلكه خود مردمشروع میكنند به پرداختن هزینه اش تا جایزه داده شود و تداوم پیدا كند.نخستین جمع شدن نویسندگان بر می گردد به گرد همآیی "كنگره ی نویسندگان" كه متعلق به سال 1325خورشیدی است كه نویسندگان ایران به كمك "اتحاد جماهیر شوروی" آن موقع در یكی از سالن های سفارت روسیه آن موقع برگزار كردند،كه نیما،هدایت و دهخدا هم بود.اینگونه برنامه ها برای نخستین بار از دست حكومت در آمده بود. آرام آرام شكل می گیرد و دومین آن هم متعلق به "سخن" بود. پیش می آید،تا دهه 50 ،مثل خیلی چیزهای دیگر سطحی میشود. اما با انقلاب، داستان عوض میشود. در واقع انقلاب یك جوری ادامه انقلاب مشروطیت بود و قرار بود چیزهایی كه اتفاق افتاده بود تكمیل شود به سرانجام برسد. متاسفانه ما با بی هویتی بیشتر مواجه شدیم! این سال ها خیلی طول كشید تا مابه خودمان برسیم. این جایزهها در دههی 60 نمیتوانستند وجود داشته باشند،؛ چونارزشها و تعریفها بههم ریختند. مثلاً قبل از انقلاب «شهامت» یك معنایی داشت و ما بعد از انقلاب نمی دانستیم شهامت یعنی چه؟ اخلاق یك معنایی داشت و بعد از انقلاب ما می بینیم كه انگار معنی اش یك چیزهای دیگر هم هست .در تمام سالهای دههی شصت و یواش یواش هفتاد این درگیری باخود وجود داشت و از اواخر دههی 70 بود كه كمی به خودمان آمدیم. دهه 70 خیلی ها پیدا می شوند كه مدعی جریان سازی هستند؛ خوب یا بد بودن آن را كاری نداریم . چرا این جوری است؟ برای اینكه می خواهند تعریف تازه ای از شعر و داستان بدهند. ضدقهرمان و ضد درستكاری معنا پیدا میكند. شاملو زیر سؤال میرود!برایاینكه حماسه زیر سووال می رود. تعاریف عوض میشود و هر كسی و هر گروهی مدعی می شود تعریف تازه ای ارایه كرده است. برای همین جریان های متعددی شكل می گیرد با اسم های مختلف.اینهاهركدام سعی می كنند برای چیزی كه ابداع كرده اند نفر خودشان را معرفی كنند؛ به عنوان كسی كه به این تعریف جدید دست پیدا كرده است.به نظر من،خود این امر كه خود جوش است بسیار با ارزش است. اما بهنظر من، با این توضیح ها كه دادم ، مهمتریناین جوایز - بدون اینكه ارزش هیچكدام را كم كنم- جایزهای است كه مطبوعاتمیدهند؛ همان چیزی كه رضاشاه و اشراف از آن میترسیدند. آنها به حق می ترسیدند،برای اینكه مطبوعات چند آدم كوچولو هستند؛بیست ساله ، سی ساله ، چهل ساله و هیچ ادعای ندارند. كار خودشان را می كنند.اما مثل آبی كه پشت سد مانند؛اما یك دفعه سد را می ریزد. آنها كه دارای منافعی هستند، متوجه این امر هستند كه این آب سرانجام چه خواهد كرد. با این گذشته تاریخی وقتی خبر جایزه شعر خبرگاران را شنیدم ،خود اینامر،فینفسه برایم بسیار جذاب بوده است. وقت دوستان برای این جلسه مرا دعوت كردند، با مسرت پذیرفتم.؛ به این دلایل كه گفتم. دلیل دیگرم این است كه ، وقتی می گوئیم مطبوعات،یعنی طیف های گسترده ای از زیباییشناسی. وقتی یك جا یا مركز یا نهاد جایزه می دهد،یك زیبایی شناسی دارد. یعنی معیار های خودشان و بر اساس آن معیار جایزه می دهند؛ هیچ ایرادی ندارد؛ خوب هم هست. اما، یك زیبایی شناسی واحدی پشت آن است.اما وقتی می گوییم مطبوعات، حزب نیست كه،طیفهای مختلفی از زیبایی شناسی اند، كه تضارب آرا باعث پیدایش یك منتخب می شود.به این دلایل كه عرض كردم خوشحالم . اگر چه ،خیلیها نمیخواهند این جایزهها داده شوند، اماامیدوارم این جایزه تداوم پیدا كند؛ هرچند هیچ چیز در این مملكت تداومپیدا نمیكند.آقای رضاشاه تشریف ندارد،متوجه بشود كه نمی شود جلوی تاریخ را بگیریم! برای این كه صادق هدایت برود اصفهان دیگر پاسپورت نمی خواهد.در پایان سخنانم ؛ من به برنده یا برندگان هم تبریك می گویم .
برگرفته از سایت آتی بان
مطالب مشابه :
متن سخنرانی در ششمین جشنواره سراسری شعر میلاد امام رضا علیه السلام
متن سخنرانی وصول 3142 قطعه شعر برای دبیرخانه بود در دانشگاه شروع به فعالیت
عليه سانتيمانتاليسم شعر بورژوا -متن سخنرانی امید شمس در نشست بررسی کتاب «ارجا» مجموعه شعر حسین مزاجی
عليه سانتيمانتاليسم شعر بورژوا -متن سخنرانی امید شمس متن سخنرانی ارجا شروع
شعر شروع مجلس با ذکر بسم الله الرحمن الرحیم
دوبیتی و اشعار مناسبتی، متن شعر شروع مراسم برای عرض ارادت به ساحت مقدس پیامبر
متن سخنرانی در جایزه ی شعر مطبوعات
متن سخنرانی در فرهنگ پیش از مدرنیته برای خود مردم شروع میكنند به
توانایی صحبت کردن در برابر جمع
n شروع یک سخنرانی مانند یک بیت شعر یا یک مناسبی برای نمایش متن نیست زیرا
روشهایی ساده برای تسلط بر سخنرانی
همین روش در آماده شدن برای سخنرانی نیز موثر است. در حالی که در بازگویی متن سخنرانی شروع شد
اصول و آداب سخنرانی
بدین ترتیب شروع سخنرانی با خنده یک سخنرانی با متن عالی ولی برخاستن برای سخنرانی .
متن سخنرانی استاد رائفی پور یا موضوع موسیقی
متن سخنرانی یک بار برای یک نفر یک نوحه توی زیر زمین شروع کرده خوندن
برچسب :
متن شعر برای شروع سخنرانی