آموزش خط میخی
جدولشو مجبورم به صورت عکس بذارم.
فعلا کمی با همین*ها تمرین کنید تا بعد ...
منتظر باشید... .
قسمت دوم
ببخشید ولی چون این سایت خط میخی را پشتیبانی نمی کند مجبورم نوشته هایم را به صورت عکس بگذارم.قسمت سوم
توی قسمت سوم بیست و سه علامت از خط میخی را نشان دادیم و قواعد اولیه نوشتن را هم گفتیم.توی این قسمت و قسمت بعدی، آوانگاری، بقیه علائم، و قواعد پیچیده*تر را توضیح می*دهیم تا بتوانید خط کتیبه*های فارسی باستان را بخوانید (برای معنی کردنش البته خیلی کارها مانده است هنوز ...)
آوانگاری
رسم است برای نشان دادن شیوه*ی تلفظ واژه*های فارسی باستان، از نوعی نگارش لاتین استفاده می*کنند که نامش را گذاشته*اند «آوانگاری» (transliteration)
توی قسمت*های قبلی برای نوشتن تلفظ مثال*ها از آوانگاری فارسی باستان استفاده کردیم و قواعدش هم خیلی ساده است. یعنی همه چیز با استفاده از خط لاتین و الفبای انگلیسی نوشته می*شود. فقط برای صداهای بلند، مثل (صدای آ در «کار»، ئو در «دور» و ئی در «تیر»)، یک خط تیره بالای حرف صدادار قرار می*گیرد: kār، dūr و tīr
برای حروفی مثل خ، چ و ش که در انگلیسی وجود ندارند یا دو حرفی نوشته می*شوند هم علامت*های معادلی در نظر گرفته شده است: x برای خ، č برای چ و š برای ش
واژه جداکن
در خط میخی برای اینکه دو واژه را از هم جدا کنیم، به جای فاصله گذاشتن، بین*شان علامت / می*گذاریم. جالب است بدانید که برای کتیبه*نویسان هخامنشی اصلا مهم نبوده که کلمه آخر خط تمام می*شود یا نه؛ هر کلمه*ای آنجا تمام می*شود که به علامت / برسد، حالا می*خواهد در همین خط باشد یا خط بعدی.
منتظر قسمت های بعدی هم باشید... .
قسمت چهارم
این آخرین قسمت از درس*های آموزش فارسی باستان است که به خط مربوط می*شود. با دانسته*هایی که در این درس ارائه می*شود، دیگر می*توانید کتیبه*های فارسی باستان را روخوانی کنید و آماده شوید که قسمت سخت کار، یعنی فهمیدن معنی کتیبه*ها را آغاز کنید.اندیشه*نگارها (کوته*نوشت*ها
ایده*ی کوته*نوشت یا Acronym از زمان کوروش و داریوش وجود داشته. در کتیبه*های هخامنشی، واژه*هایی مثل شاه، اهورامزدا و چند واژه*ی دیگر خیلی تکرار شده است. برای صرفه*جویی در وقت و سنگ، به تدریج برای این واژه*ها علامت*های اختصاصی به وجود آمده. جالب است که در هیچ*کدام از کتیبه*های داریوش چنین علامت*هایی نیست و انگار تنبلی از نسل*های بعد به شاهان هخامنشی هم سرایت کرده!
به هر حال این شش علامت هم در خط میخی فارسی باستان وجود دارد که هر کدام نشانگر یک کلمه هستند:
همانطور که می*بینید، فونت پارسوماش علائم مربوط به سه*تا از این کوته*نوشت*ها را ندارد. البته کوته*نوشت مربوط به کشور را می*شود با کلید*های پرانتز بسته و عدد 1 ساخت.
اعداد
سیستم عددنویسی فارسی باستان شبیه رومی است. یعنی عدد صفر نداریم، برای اعداد پایه علامت*هایی وجود دارد، اعداد دیگر از جمع اعداد پایه به وجود می*آیند.
خوب، با این دانسته*ها می*توانید کتیبه*های فارسی باستان را روخوانی کنید!
ولی هنوز خیلی کار داریم!
نامگذاری کتیبه*های هخامنشی اینطوری است که اول نام اختصاری نویسنده می*آید. مثلا D برای داریوش یا X برای خشایارشاه (Xerxes)؛ بعد حرف اختصاری محل کتیبه می*آید، مثلا P برای تخت جمشید (Persepolis) یا B برای بیستون. آخر سر هم شماره*ی کتیبه می*آید.
به این ترتیب DPa می*شود کتیبه*ی اول داریوش در تخت جمشید (حالا باید یک راهنمای تخت جمشید داشته باشید تا نشان بدهد که از آن همه کتیبه*ی داریوش کدام a است و کدام b) یا A2Ha می*شود کتیبه*ی اول اردشیر دوم در همدان.
کتیبه*های هخامنشی آنقدرها تنوع ندارند. خیلی از شاهان هخامنشی آمده*اند از روی دست داریوش تقلب کرده*اند و یک کتیبه نوشته*اند عین کتیبه*ی سرسلسله، فقط آنجایی که داریوش می*گوید: «منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، پسر ویشتاسپ...» به جای داریوش و ویشتاسپ، اسم خودشان و پدرشان را نوشته*اند.
مفصل*ترین و متنوع*ترین کتیبه*ی هخامنشی، کتیبه*ی پنج ستونه*ی داریوش در بیستون است که در آن اول خودش و اجدادش را تا «هخامنش» نام می*برد و کمی مباهات می*کند که 9 نسل من شاه بوده*اند و بعد داستان شورش او بر گئومات مغ و پیروزی*اش و شورش*هایی که در شاهنشاهی رخ داد و نحوه*ی سرکوب شورش*ها و بلایی که سر شورشی*ها آمده است را نقل می*کند.
ما در رشته*ی فرهنگ و زبان*های باستانی، در دو ترمی که درس فارسی باستان داشتیم، کار عمده*مان خواندن همین کتیبه*ی بیستون بود. (البته بجز آن چند کتیبه*ی مختصر دیگر هم خواندیم از جمله کتیبه*ی داریوش در سوئز)
حالا که الفبای خط میخی فارسی باستان را یاد گرفته*اید، بیایید بخشی از یکی از کتیبه*های داریوش را با هم ببینیم و از رو بخوانیم...
اما قبل از اینکه برویم سراغ کتیبه، حواس*تان باشد که کتیبه*های هخامنشی معمولا به سه زبان نوشته شده*اند: فارسی باستان، عیلامی و اکدی. آن دو زبان دیگر هم خط میخی مخصوص به خودشان را دارند که خیلی هم پیچیده*تر از خط فارسی باستان است. خلاصه اگر در تخت جمشید خواستید مهارت*های خودتان را نشان دوستان و اقوام بدهید، حواس*تان به این نکته*ی بخصوص باشد که ضایع نشوید!
متنی که انتخاب کرده*ام از کتیبه*ی DNa است (روی آرامگاه داریوش در نقش رستم).
سه خط و کلا چهارده کلمه که البته با حذف کلمات تکراری می*شود 9 کلمه.
دو حرف ب و گ که با همان قاعده*ی فتحه*ی نهان، خوانده می*شود baga
این همان کلمه*ی «بغ» است که در بعضی متن*های فارسی قدیمی هم پیدا می*شود به معنای «خدا». این واژه در کلمه*ی «بغداد» هم آمده. معنی پایتخت کشور دوست و همسایه، عراق، می*شود: «خدا ساخت»!
چهار حرف و، ز، ر، و ک. این کلمه در تمرین*های قسمت چهارم هم بود که باز هم با قاعده*ی فتحه*ی نهان خوانده می*شود vazraka
این واژه در فارسی امروز «بزرگ» تلفظ می*شود. و تبدیل شده به ب و ک تبدیل شده به گ. کمی هم صدای واژه*ها عوض شده. این عوض شدن صداها در طول زمان قواعد و قوانینی برای خودش دارد که اسمش را می*گذارند قواعد آوایی. با دانستن این قواعد آوایی (که خیلی هم مفصل*اند) می*شود گفت که فلان کلمه*ی فارسی امروزی احتمالا در زمان داریوش و خشایارشا چطور تلفظ می*شده؛ یا واژه*ای که زمان هخامنشیان وجود داشته رد پایش را در کدام واژه*های امروزی گذاشته.
این واژه هم در تمرین*های قسمت چهارم بود و تابلو است که خوانده می*شود Auramazdā.
این سه واژه با یکدیگر می*شوند baga vazraka Auramazdā یعنی «خدای بزرگ اهورامزدا» یا ادبی*تر بخواهیم بگوییم «بغ بزرگ اهورامزدا»
خوانده می*شود hya و معنی می*دهد «که». از نظر دستوری «موصول» به حساب می*آید.
این کلمه آخر خط شکسته و قسمت دومش در خط بعد (خط دوم) نوشته شده. قرار بود تا وقتی به «واژه*جداکن» نرسیده باشیم، واژه را ادامه بدهیم، پس این واژه خوانده می*شود imām. احتمالا نمی*توانید حدس بزنید چه معنی می*دهد و فکرتان به جاهای «خیلی بی*ربط» می*رود. ولی اگر کرد بودید حدس زدنش برای*تان راحت*تر بود. واژه معنی می*دهد «این». (بعضی از کردها برای اشاره به نزدیک می*گویند ama)
خوانده می*شود būmim. این همان «بوم» است که فردوسی می*گوید: «که مازندران شهر ما یاد باد/ همیشه بر و بومش آباد باد» البته آن موقع معنی*اش می*شده «زمین». دقت کردید که هر دو کلمه به im ختم شده*اند؟ این قضیه نکته*ی دستوری دارد که بعدا به آن می*پردازیم.
خوانده می*شود adā. فعل است به معنی «ساخت» یا «کرد». البته دقیق*تر بخواهیم بگوییم می*شود «داد» به همان معنی که در «خداداد» و «بغداد» آمده. کمی قدیم*تر فعل «دادن» معنی «آفریدن» داشته است.
فعل*های فارسی باستان خیلی داستان دارند که می*ماند برای بعد.
فعلا پس یک جمله*ی کامل خواندیم: «بغ بزرگ اهورامزدا، که این زمین را آفرید»!
دو جمله*ی بعدی هم خیلی شبیه این است و راحت می*شود خواند...
تکراری است. همان hya به معنای «که»
قرار شد که این جمله هم شبیه قبلی باشد. وقتی imām معنی بدهد «این» لابد avam هم معنی می*دهد «آن»! (باز هم اگر کرد بودید راحت حدس می*زدید!)
کلمه*ی شش حرفی ولی بسیار ساده*ی بعدی هست asmānam. وقتی اهورا مزدا در جمله*ی قبلی «این زمین» را آفرید، قاعدتا در این جمله باید «آن آسمان» را آفریده باشد دیگر!
11- همان فعل adā به معنی «آفرید»
پس تا اینجا شد «بغ بزرگ اهورا مزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید»
بعد از زمین و آسمان نوبت چیست؟
بعله! انسان! البته به گفته*ی شاه هخامنشی، «مرد»!
12- hya به معنای «که»
همان واژه*ای که باید معنی «مرد» بدهد، خوانده می*شود martiyam.
دقت کنید که i صدای ئی می*دهد و y حرف ی است و این دوتا در خط میخی با هم تفاوت دارند.
باز هم دقت کنید که به جای «مرد» می*گفته*اند «مرت».
14- همان فعل آفریدن.
پس این سه خط که از کتیبه*ی داریوش در نقش*رستم خواندیم، معنی*اش شد: «بغ بزرگ اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مرد را آفرید ...» و بعدا باید ببینیم چرا اکثر واژه*های این کتیبه به –m ختم می*شدند و فعل adā چطور ساخته شده است. خوب! تا اینجا دیدیم که خط فارسی باستان بجز اینکه علائمش کمی ترسناک*اند نکته*ی خاصی ندارد و با دانستن چند قاعده*ی ساده می*شود آنرا روخوانی کرد. نگران حفظ کردن شکل میخ*ها هم نباشید. گفتم که ... خود داریوش هم از روی جدول نگاه می*کرده!
در عین حال دیدیم که واژه*های فارسی باستان لزوما مثل واژه*های فارسی امروزمان نیستند و از آن مهم*تر، دستور زبان فارسی باستان خیلی با دستور ما فرق دارد. پس کار ما از این به بعد، از یک سو آشنا شدن با واژه*های فارسی باستان است و از سوی دیگر درک دستور زبان اجداد دورمان...
حالا که ترس*تان از خط میخی ریخته، مطالب را به آوانویسی لاتین می*نویسم که خواندنش کمتر وقت می*گیرد. اما برای اینکه مجبور باشید گهگاه به جدول حروف هم رجوع کنید، لابلای درس*ها مثال*هایی هم از خط می*زنیم.
تفاوت دستوری
ما می*گوییم «علی نیما را دید». اینجا کسی که دیده شده نیما است و کسی که دیده علی است. به اصطلاح دستوری علی در جمله نقش نهادی/فاعلی دارد و نیما نقش مفعولی. حالا اگر بگوییم «نیما علی را دید» یعنی اگر جای علی و نیما را در جمله عوض کنیم، نقش این دو و بالطبع معنی جمله هم تغییر می*کند.
در زبان فارسی امروزی، چیزهایی مثل جای کلمه در جمله، یا حروفی مانند «را»، نقش کلمه را تعیین می*کنند.
حالا یک زبان فارسی من*درآوردی را تصور کنید که به جای تکیه روی مکان واژه و استفاده از حروفی مثل «را»، «از»، «با» و ...، با استفاده از پسوندهای مختلف نقش علی و نیما در جمله را مشخص کند.
مثلا در فارسی*من*درآوردی ما هر کلمه*ای که فاعل جمله بود، به آخرش –و اضافه می*کنیم و هرچه که مفعول بود به آخرش –م می*چسبانیم. اینجوری جمله*ی قبلی می*شود: «علیو نیمام دید». خوب حالا اگر بگوییم :«نیمام علیو دید» باز هم معنی جمله فرقی نمی*کند. باز هم علی فاعل است و نیما مفعول.
دستور زبان فارسی باستان، یک جورهایی شبیه به فارسی من*درآوردی است. یعنی نقش واژه در جمله از روی پسوندش مشخص می*شود. به عبارت دیگر آخر واژه*ها، با توجه به نقشی که در جمله دارند عوض می*شود. یعنی اگر واژه*ای مثل علی، فاعل جمله*ای باشد، یک جور نوشته می*شود (مثل علیو در مثال ما) و اگر مفعول باشد یک جور دیگر (مثل علیام)
قبل از این که جلوتر برویم بگذارید یک خط دیگر از همان کتیبه*ی DNa را بخوانیم:
1 baga : vazraka : Auramazdā : hya : im
2 ām : būmim : adā : hya : avam : asm
3 ānam : adā : hya : martiyam : adā : h
4 ya : šiyātim : adā : martiyahyā
خطوط یک تا سه را قبلا خوانده بودیم. یادتان باشد در قسمت قبل حرف آخر خط سوم را کمرنگ کرده بودیم (همین h) چون مربوط به خط چهار می*شود.
اول می*بینیم که اهورامزدا یک چیز دیگر را هم آفریده به نام šiyātim. حدس زدنش نباید خیلی سخت باشد که این šiyātim چیست... نتوانستید حدس بزنید؟.... همان چیزی است که الان می*گوییم «شادی». پس «بغ بزرگ اهورامزدا که این زمین را آفرید که آن آسمان را آفرید که مرد را آفرید که شادی را آفرید ...» اما تکلیف کلمه*ی آخر خط چهارم چیست؟ از ظاهر martiyahyā برمی*آید که همان مرد یا «مرت» باشد که اهورامزدا در خط بالا آفریده، ولی چرا آنجا martiyam و اینجا martiyahyā ؟
یک بار دیگر به متن قبلی نگاه کنید: «بغ بزرگ اهورامزدا که این زمین را آفرید که آن آسمان را آفرید که مرد را آفرید که شادی را آفرید ...»
دقت کنید که «این زمین» و «آن آسمان» و «مرد» و «شادی»، همه*شان توسط اهورامزدا آفریده شده*اند و نقش*شان در جمله مفعولی است. از قضا همه*ی این واژه*ها به –m ختم می*شوند.
فارسی باستان در اینجا با فارسی *من*درآوردی ما شباهت زیادی دارد، یعنی در کتیبه*ی جناب داریوش هم مفعول جمله پسوند –م گرفته!
حالا تکلیف martiyahyā چه می*شود؟ از مقایسه*ی martiyahyā و martiyam خیلی راحت می*توانیم حدس بزنیم که این واژه همان مرد است ولی در یک نقش دیگر. یعنی چون نقش «مرد» در آخر خط چهارم، چیزی غیر از نقش مفعولی است، به جای –m، پایانه*ی –hyā گرفته است.
در حقیقت معنی جمله در آخر خط چهارم می*شود «... که شادی را آفرید برای مرد ...». متوجه شدید؟ به جای استفاده از «را»، پسوند –m گذاشتیم و به جای استفاده از «برای» پسوند -hyā
مطالب مشابه :
جدول الفبای خط میخی فارسی باستان
Aliza علیزا - جدول الفبای خط میخی فارسی باستان - *****welcome to Your blog*****
آموزش خط میخی
در خط میخی برای اینکه دو واژه را از هم حالا که الفبای خط میخی فارسی باستان را یاد گرفته
الفبای خط میخی در زبان پارسی باستان
ایران ،سرای جاودان - الفبای خط میخی در زبان پارسی باستان - به وبگاه ادب پارسی خوش
الفبای خط میخی در زبان پارسی باستان
ایران - الفبای خط میخی در زبان پارسی باستان - چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم
میخی
خط میخی سومری را بیشتر پژوهشگران و این باعث شد تا الفبای زبان پارسی باستان معلوم شود
الفبای خط میخی(فرس هخامنشی)
تاراز - رامین یوسفی - الفبای خط میخی(فرس هخامنشی) - مقالات ادبی وفرهنگی وشعر
برچسب :
الفبای خط میخی