اقوام كرد و ويژگيهاي فرهنگي 2
فهرست مطالب
عنوان صفحه
اقوام كرد و ويژگيهاي فرهنگي.. 2
2- ايلات كرد مناطق كردستان و كرمانشاهان 3
2- چريكه، لاوژ يا لاوك و يا بيت: 8
تاريخ شهر سقز – مساجد – زيارتگاهها و محلههاي آن 10
تأسيس خانقاه نقشبندي در سقز و چگونگي آن 13
متن اجازهنامه مرحوم حاج شيخ مصطفي قدسسرهالعزيز 14
نيمنگاهي به روستاي قپلانتو (قاپلانتو) و مسائل مربوطه 30
|
اقوام كرد و ويژگيهاي فرهنگي
كردان از نظر تعداد در شمار مهمترين ايلات بشمار ميروند شامل طوايفي معتبر مانند مكري، گوران، كلهر، سنجابي، قبادي، زعفرانلو، شادلو ميباشند كه قسمت اعظم آنان در منطقه وسيعي از شمال غرب و غرب ايران در سر حدات تركيه و عراق از جنوب ماكو تا شمال لرستان الي خوزستان سكونت دارند و مراكز عمده شهري مانند تمامي كردستان و كرمانشاهان و غرب درياچه اروميه در قلمرو كردها قرار دارد. كردهاي ايران همه از يك ريشه و نژاد آريايي هستند. از حيث نژادي كردها را ميتوان خالصتر از ساير گروههاي زباني دانست و پارهاي از خصوصيات قديم جسماني ايرانيان را در آنها ميتوان يافت.
زبان آنها از بازمانده زبانهاي اصيل كهن ايراني است و در بخشهاي مختلف فرق ميكند اما دو لهجه اصلي «كردي سنه» و «كردي مكري» از ديگر زبانها رايجتر است. كردها به زندگي كوچنشيني و يكجانشيني عادت دارند، دستهاي از كردها طي دو قرن اخير تدريجاً يكجانشين شدهاند و كوچنشيني با حيوانات كمتر در آنها ديده ميشود. كوچنشينان كرد غالباً سني مذهل و در مقايسه با ديگر ايلات ايران آزادترند.
دومرگان از نظر نژادي كردان كوچنشين مكري را چنين توصيف ميكند «مردمي هستند زيبا با قد متوسط و شانه عريض و سينه سنگين برآمده داراي اندامي متناسب و كلهاي كوچك، موهايشان سياه كمي مجمد، پيشاني بلند، بيني عقابي، چشمها درست برنگ سياه تند، با ابروهاي پرپشت و گونههاي برجسته و گلگون، اين مردم بشرهاي غالباً گندمگون و ريشي سياه و كمپشت دارند.»
پوشاك مردم را نيمتنه پنبهاي با شلواري بسيار گشاد و پيراهني با آستين فراخ و بلند تشكيل ميدهد. روي كت آنها ميلهدوزي شده منديلي به سر مينهند زنان كرد با دامني كوتاه و نيمتنه ميلهدوزي شده و شب كلاه ظريف از خوش پوشترين زنان ايلات محسوب ميشوند.
طي نيم قرن اخير تحولات بسياري در قلمرو سكونت و طرز زندگي كردها پديدار گشته است، جمعيت كثيري از كردهاي كوچنشين به شهرها جلب شدند.
ايلات كرد را در طول قلمرو جغرافيايي آنها بعلت تفاوتي كه با هم دارند ميتوان به دو دسته تقسيم نمود:
1- ايلات كرد آذربايجان
2- ايلات كرد مناطق كردستان و كرمانشاهان
ايلات دسته اول از شمال به جنوب عبارتند از: جلالي (در اطراف ماكو)، ميلان (درخوي)، ثلاث (در شمال شاهپور)، شكاك (در جنوب شاهپور)، بيكزاده (در رضائيه)، قرهپاپاخ (در جنوب نقده)، منگور (در مهاباد) كه بيشتر آنها در تماس با تركها ميباشند.
ايلات دسته دوم يعني ايلات مناطق كردستان و كرمانشاهان شامل ايلات منطقه سقز و طوايف اطراف مريوان، اورامان، ديواندره، سنندج، كامياران، ايل جوانرود كرمانشاه، سنقر كليايي احمدوند، گوران قلخاني، ايل سنجابيها، گورانها،باباخانيها، فتح عليبيگيها و كماسيها بيشتر از ديگران شهرت دارند. سنجابيها كه در ماهيدشت سكني دارند بيش از هر ايل ديگر مردم به را به زراعت و يكجانشيني تشويق نمودند تا جايي كه امروزه بسياري از مراتع قديمي اين منطقه زير كشت درآمده و از انبارهاي مهم غله ايران محسوب ميشود و حدود 160 ده آبادي در آن واقع است. در سقز و بانه و سردشت ايلاتي چند سكونت دارند كه ايل جاف در بخش جنوبي آن بايد نام برد.
بطور كلي تمايلات و عشاير كرد كوچنده و كردهايي كه بصورت يكجانشين در شهرها و روستاها زندگي ميكنند از چند وجه داراي خصوصيات مشترك و جالب توجه ميباشند، مسكن كردها، غذا، بازيها، آداب و رسوم و فولكلور هر كدام حاوي نكات بسيار زيبايي است كه در جاي خود به بررسي هر كدام ميپردازيم:
عشاير و مردم كرد خانه را به هر شكل و صورت مال مينامند يك مال از قسمتهاي زير تشكيل شده است.
1- نيشتمان (Nisht-man) اتاق بزرگي كه شامل دو قسمت است، قسمت عقب اجاق و انبار آذوقه است، در اين محل براي نگهداري آرد، غلات و حبوبات از كنوKano و براي نگهداري روغن از هيزه (Hiza) (خيك) استفاده ميكنند. قسمت جلو كه با نمد يا گليم مفروش است محل نشستن، غذا خوردن و خواب خانواده است. پدر و مادر با فرزندان همگي در اين اتاق زندگي ميكنند، روي زمين غذا ميخورند و روي زمين ميخوابند.
2- ميوان خان (Mivan-khan) ميوان خانه از نيشتمان كوچكتر است با گليم يا قاليچه مفروش ميگردد.
3- برهيوان (Bar-hayvan) اتاق نشيمن پاييزي
4- كادان (Ka-dan) انبار علوفه
5- گوور (Gawor) طويله
6- گلخان (Gol-khan) آغل
7- تپال دان (Tapaldan)
8- كُلانه (Kolana) مرغدان
9- كنهلان (Kana-Lan) جاي نگهداري مشكهاي آب
بازيل تيكيتين كردشناس معروف در كتاب كردها نيز بخشي را به مسكن و انواع آن اختصاص داده و به توصيف هر دو نوع مسكن (خانه- سياهچادر) پرداخته است كه عيناً نقل ميشود. بطور كلي خانه مشتمل دو قسمت اصلي است.
قسمت اول كه خودشن آنرا كولان Koulan مينامند نوعي دالان يا راهرو است كه در آن كوزههاي آب و هيزم و مواد سختي ديگر، جاروب و غيره نگاه ميدارند و انبار تابستاني يا ذخيره ( كوچيك Koutchik) نيز در همانجا واقع شده است. قسمت دوم اتاقي است كه در آن زندگي ميكنند. در وسط آن تنور قرار دارد كه به شكل كوزه بزرگي در زمين تعبيه شده است. در سمت راست در ورودي و در سرتاسر طول ديواره اتاق، سكوي باريكي از گِل كه با نمد يا گليم فرش شده و روي آن تشكچههاي كوچكي بنام دوشكي رونيشتني براي نشستن بروي آن ميگذارند. روبروي در ورودي، چسپيده به ديوار اتاق نوعي چهارپايه پهن از تخته قرار دارد كه روي تيرهايي (Kouline) كوبيده شدهاند و روي آنها رختخوابهاي اعضاء خانواده را ميگذارند و آن را با يك گليم ميپوشانند، در زير چهارپايه هم مشكهاي كرهزني، گوشت قورمه، كره، پنير و كشك نگاه ميدارند.
مردان عموماً روي تشكچه و زنان و كودكان در سمت چپ تنور و در كنار كدبانوي خانه مينشينند، جلوي كدبانو سه پايهاي قرار دارد بنام (Sekoutche) با ديگ غذا. در زمستان روي تنور كرسي ميگذارند و روي كرسي لحاف مياندازند و همه اعضاي خانه زير كرسي دورتادور آن ميخوابند.
اما سياهچادر، چادرهاي ايلات چادرنشين، منزلهاي سبك و قابل حمل و نقل هستند كه آنها را به آساني بر ميچينند و بر پشت حيوانات باركش به هر جا كه بخواهند حمل ميكنند چادرهاي كردان از تكه پارچههاي سياه و درازي كه از موي بر بافته و بهم دوخته شدهاند تشكيل يافته كه به آن «رشمال» يعني خانه سياه ميگويند درون چادر با فرشهاي زيبا و مجلل مفروش شدهاند.
چادرهاي بزرگ مخصوصاً بوسيله تجير (نوعي حصير) به اتاقكهايي تقسيم ميشوند، هميشه يكي از اتاقها به زنان اختصاص دارد و اتاقي هم مختص رييس خانواده است. بقيه قسمتها پر است از فرش، بالش، لوازم خانه و ظروف آشپزخانه.
اما كردان غذاهاي متنوعي دارند كه در زير نمونهاي از غذاهاي رايج در بين قوم كرد آورده ميشود:
غذاهاي تابستاني:
- نان و دو، (نان و دوغ) غذاهاي عمومي و همگاني عشاير و روستاييان كرد است.
- كلانه، (Kalana) از خمير و پياز با نوعي گياه معطر صحرايي موسوم به پيچك و كره ميسازند كه از بهترين غذاهاي مقوي است.
- سير و ماس، (ماست) نان و سير را در دوغ كهنه موسوم به دوچن تريد كرده و روغن داغ روي آن ميريزند.
- پلاو، برنج رسمي با عدس و يا كشمش
- قاورمه، گوشت قيمه شده را با پياز سرخ ميكنند.
غذاهاي زمستاني:
- دوينه، (Dovina) از گندم خرد شدة (بلغور) پخته و دوغ ترش و گياهان معطر درست ميكنند (به اصطلاح اهالي كرمانشاهان و سنندج «ترخينه»)
- شلم، (Shalam) از گندم خرد شده شلغم و دانه انار درستي ميكنند.
- نيسك، (Niske) آش عدس
- دانه كُلانه، آش گندم و نخود
- بله چه نيسك (Bala-ca-Niske) از عدس و كدوي شيرين درست ميكنند.
- سيف ورون (Sife-u-Ron) سيبزميني پخته را با پياز و روغن سرخ ميكنند.
- پلاوگوشت، برنج رسمي (گرده) با گوشت، مخصوص روزهاي عيد بويژه نوروز.
كردها مشروبات و نوشيدنيهايبسيار متنوعي دارند كه از آن جمله دوغ و چاي، كردها همانند همه مردم ايران از مصرف كنندگان بزرگ چاي و قند هستند و در اين باره حكايتي دارند. كردها
كردها مانند ساير اقوام ايراني از پوشاك ويژه و زيبايي سود ميبرند كه هر كرد موظف است بعنوان نمادي از فرهنگ ديرين خود به رعايت كامل آن اقدام كند.
پوشاك مردان عبارت است:
از كوا (قبا) يا كولچهكهكت بلندي است بدون دكمه با دو جيب بزرگ.
چوخه يا چوخا، شبيه قباولي كوتاه كه از موي بز بافته ميشود و از پوشاك قديمي اكراد است.
فرجي(Faraji) پوشاكي از جنس نمد با آستين بلند.
سخمه (Soxma) جليقه
رانك (Ranok) شلوار مخصوص چوخه
كراس، پيراهن مردانه
كوش (Kovsh) كفش، كلاش و گيوه
كويرهوي (Kavirawi) جوراب
سَروَن (Sarvan) سربند پارچهاي براي مردها و زنها
پوشاك زنان عبارت است:
دژمال (Dezmal) سربند(روسري) از پارچه بسيار نازك با پولكدوزي
ركجي (Rakaji) پيراهن گلدار زنانه بلند با دامن گشاد تا روي پا
بشتينه(Beshtina) لچك- روسري
كلاخي (Kelaxi) سربند ابريشمي از بافتههاي يزد
شهده (Sada) پارچه مربعي با رنگهاي سياه و سرمهاي
كولوانه (Kolvana) پارچهاي كه از پارچه ضخيم مربع كه به دور گردن ميبندند.
كلاوزر (Kolavzar) از پارچههاي مختلط رنگين يا زري سبز و به شكل نيمدايره با منجوقهاي طلايي در لبه آن، با يك رشته سكه يا نقره آن را مزين ميسازند.
به غير از وارد ذكر شده كردها داراي فرهنگ و ادبيات شفاهي (فوللور) بسيار قوي و موسيقي و مراسم پايكوبي بسيار ريشهداري ميباشند. فولكلور كردي يعني آن دسته از آثار منظوم و يا منثور (داراي سجع) كه بدون اينكه بر صفحه كاغذ رقم زده باشد سينه به سينه از نسلي به نسل بعد منتقل ميگردد و غالباً گوياي آداب و رسوم و معتقدات و نظامات اجتماعي است كه از اين قبيلاند:
1- هوره يا گوراني:
به معني منظومههايي به گويش گوراني يا اورامي كه بصورت شفاهي، تنها از راه شنيدن باقي ماندهاند و بيانگر داستانها، قهرمانيها، عاشقيها و حماسههايي هستند كه سراينده آن معلوم نيست و خواننده آن را هورهخوان مينامند از هورههاي حماسهاي مشهور داستان رستم و سهراب، رستم و اسفنديار و جنگ نادرشاه با قوچال پادشاه ترك و شكست عثمانيهاست كه كردها در اين جنگ نقش عمدهاي داشتهاند.
2- چريكه، لاوژ يا لاوك و يا بيت:
منظومههاي عشقي و قهرماني به گويش كردي كرمانج (گويش مردم مهاباد و سقز در ايران و آگره – دهوك و زاخو در تركيه) سروده شدهاند. خواننده آنها را گوراني بيژ يا گرواني چوين مينامند.
چريكهها از حيث قصه و داستان آهنگ بسيار غنياند، اين منظومهها از دلهاي پاك كردهاي ساده كوهستان برخواستهاند و سراينده و تاريخ سرودن آنها معلوم نيست و سينه به سينه از نسلي به نسل بعد منتقل شدهاند در اين قبيل ادبيات شفاهي نه تنها نشاني از ذوق و هنر شاعري و قصيده پردازي وجود دارد بلكه محتواي آن را آداب و سنن ايلي وقوانين عرفي، عادت اجتماعي، قهر و غضب، مهر و عطوفت و رفتارهاي جمعي نيز در بر ميگيرد. كه بصورتي بديع و ظريف در قالب نفرين و نالههاي عاشقانه ناسازگاري مشهود بين خوي و سرشت كوهنشينان و ساكنان است، خرافات و باورهاي بيپايه، شرح مناظره، نكتههاي عجيب مربوط به حكمت وحدت و موضوعات بسيار متنوع ديگر در آنها ميتوان يافت كه هر يك درخور توجه است.
نيكتين درباره اشعار كردي مينويسد: غناي اشعار كردي بستگي نزديك به مزيني دارد كه كردان بر همسايگان خود يعني تركان مسلمان و ارمنيان مسيحي دارند.
در كنار اين امر رقص كردي نيز از اهميت ويژهاي برخوردار است رقصهاي گروهي كه زنان و مردان در كنار يكديگر به رقص و پايكوبي ميپردازند در اينجا بي مناسبت نيست به نمونهاي از گزارش سيسيل چيادموندز درباره رقص كردي كه خود ناظر بوده و به توصيف آن پرداخته است اشاره ميشود.
من اطلاعي از موسيقي يا رقص ندارم تا توصيف رضايت بخشي از چوپي سليمانيه بدست دهم تا آنجايي كه ميديدم به رقص روستاييان ساير نقاط كردستان و غرب ايران و بخش آسياي تركيه شبيه بود يا خود عيناً همان بود. اين رقص انواع مختلف دارد و من درست نميدانم كه آيا اين اختلاف در آهنگ حركت پاهاست يا در موسيقي و يا در الفاظ ترانهاي كه آهنگ را همراهي ميكند. اما وجه مشترك همه اين است كه رقصندگان صفي را تشكيل ميدهند و دستهاي همديگر را در محاذي تهيگاه ميگيرند. موسيقي رقص را گاه و يك گاه چند سرنازن (زرناژين Zurnazhen) و دهلزن تأمين ميكنند نفر آخر سمت راستي صف، «سرچوپيكش» است و او و نفر آخر صف به آهن رقص، دستمالهايشان را تكان ميدهند. رقص مشتمل بر يك رشته حركاتي است كه موجب مي شود صف به پيش و پس و به چپ و راست بود معمولترين هيأت رقص رونيه (Rheyne) است در اين رقص، خطي كه رقصندگان تشكيل ميدهند، بخشي از داريرهاي است كه كمكم پيچ و تاب ميخورد، آنقدر كه هر رقصندهاي يك يا چند دور گشته باشد.
ساير انواع رقصي كه در جاها و اوقات مختلف ديدهام عبارتند از سه پهيي (سه پا) و ميلانه كه در آن رقصندگان شانههاي خود را به شانههاي يكديگر ميسايند. شيخاني كه رقصي است تند همراه با جست و خيز.
تاريخ شهر سقز – مساجد – زيارتگاهها و محلههاي آن
شهرستان سقز در استان كردستان ايران واقع شده بديهي است برابر تقسيمات كشوري نام استان كردستان تنها شامل چند شهر كردستان ميشود و گر نه شهرهاي كردنشين چون سلماس و خوي و ماكو و حواي اروميه و اشنويه و لاجان و نقده و پيرانشهر و سردشت و مهاباد و بوكان و باختران و روانسر و پاه و نوسود و قصر شيرين و كرند و صحنه و سرپلزهاب و ماهيدشت و ... شهرهاي كردنشين مي باشند لاكن از حيث تقسيمات كشوري تابع استانهاي آذربايجان غربي و باختران هستند امروزه، استان كردستان ايران تنها شامل شهرهاي سنندج، سقز، مريوان، قروه، ديواندره، بيجار، كامياران و بانه ميباشد كه سقز از حيث جمعيتي دومين شهر استان پس از سنندج ميباشد.
حدود جغرافيايي شهر محدود است از شرق به ديواندره از جنوب به بانه و غرباً به بوكان و شمالاً به حدود تكاب و ميآندوآب فاصله سقز تا سنندج بيش از 190 كيلومتر و مسافت آن تا تهران 691 كيلومتر ميباشد و از طريق جاده آسفالته سقز – بيجار – زنجان به تهران وصل ميشود اين شهرستان 21 دقيقه و 48 ثانيه با تهران فاصله ساعتي داشته و ارتفاع آن ز سطح دريا 1474 متر ميباشد هواي سقز متغيير و غالباً زمستانها بسيار سرد و تاربستانها در روز گرم و شبها بسيار خنك است. زبان مردم سقز كردي سوراني بوده اين شهرستان داراي هشت بخش است كه عبارتند از ميرده- ترجان- تيلكو – خورخوره- سرشيو- مرخوز – زيويه –گلتپه.
بافت شهر سقز در قديم در ناحيه مركزي كنوني شهر بوده و بتدريج در اطراف و اكناف و تپهها و مزارع مجاور شهر به آن ضميمه شدهاند، دورادور شهرستان سقز را كوههاي نه چندان بلند بمانند ديوار قرار گرفتهاند، از جنوب كوه روش دژگاه از غرب كوه بنفشه و آلمهلو و از شمال كوه قهرمان و ملامحمد و تاوخقران و از شرق كوه كيلهتو و حاجتاوه قرار دارند. لاكن در ناحيه سقز چند كوه مشهور و پر خير و بركت هستند كه از ديرباز محل چراي احشام بوده و روستائيان در سابق تمام فصل تابستان آباديهاي خود را ترك و با برپا كردن چادر و ساختن كپر در اين كوهستانها به پرورش دام و بهرهبرداري از احشام مشغول بودند. مشهورترين اين كوهها عبارتند از نيكروز و يادگار و استاد مصطفي و قرهقاو و ميرگهنخشينه و سرده كوهستان در بخش گهورك و بختيار و آژوان و تاقهرهش در سرشيو و كوهچهلچشمه در خورخوره و عبدالرزاق در تيلهكوه. رودخانههاي اصلي سقز عبارتند از زرينهرود و جغتو و خورخوره كه زرينهرود در جوار سقز بنام رودخانه رودخانه سقز ناميده ميشود و از كوههاي خان و كوههاي گورك سرچشمه ميگيرد در فاصله پانزده كيلومتري سقز رودخانه جغهتو از كنار آباديهاي قلعه جوقه و درگاهسليمان و آدينان بطرف سد شهيد كاظمي ميرود و پس از ان رودخانه خورخوره سرچشمه گرفته و از كنار رستمان و سنته بطرف كريمآباد ميرود و اين رودخانهها در پايينتر از آباديهاي قلعهكهنه و قلندر در جنوب سقز با هم برخورد كرده و جمعاً به سد شهيد كاظمي ميريزند.
در اين رودخانهها انواع ماهي سفيد و قزلآلا و اوزون برون بوفور يافت ميشوند كه اخيراً در درياچه سد نيز تخم انواع ماهي را پراكنده و ماهيهاي پرورشي گوناگون توليد ميشود.
محلههاي شهر سقز عبارتند از: سرپچه – ناوقلعه – چنارستان – كاظمخان – بردبران – شريفآباد – بهارستان – جوتياران – حاجيآباد – سيلو – شافعي – كريمآباد – شهدا – صالحآباد – سرقبران – مسجد حضرت عمر- شهيدشلتوت – بلوار – كانيگرمكاو- سبورآباد – هياز بيگ – قصابخانه – شيوي رجب – قهوخ.
مساجد سقز
شهرستان سقز از ديرباز شهري بوده حاكمنشين كه يك اقليت قابل توجه يهودي را درخود داشته است. اصل شهر سقز در قديم محدود بود از شرق به جلو حسينيه كنوني سقز و از شمال به مرقد پيرغذائي و از جنوب به طاقه رهش در كنار مسجد كنوني شيخ مظهر و از غرب به كاخ حاكم كه قسمت جنوبي آن يهودي نشين بود و اقليت ديني كه از هزاران سال پيش در سقز بودند براي خودشان محله و گرما به مخصوص و عبادتگاه و گورستان داشتند لاكن با تشكيل دولت غاصب اسرائيل اين يهود يان نيز به بهانه اينكه از سوي مسلمانان مورد اذيت و آزار قرار ميگيرند با فروش اموال و املاك و دكاكين خود، سقز را ترك و راهي اسرائل شدند و چند خانواده هم كلاً يا بعضاً به دين اسلام گرويده و كماكان در سقز مانده و كيش باستاني خود، را ترك كردند و در اين شهري با اين مساحت كه گفته شد مساجد قديمي دومناره و ديمهكاران و جامع وجود داشته كه قدمت مسجد دومناره به دوران افشاريه و زنديه بر ميگردد و ساختمان مسجد و منارهها و حوض وضوي آن به صورت قديمي تاكنون پابرجاست لاكن مسجد جامعه و ديمهكاران تخريب و با همت مردم مسلمان سقز و منطقه بازسازي شدهاند پس از آن مساجد حاج شيخابراهيم كه بعداً به شيخ مظهر تغيير نام داد و مسجد ملاابراهيم و خانقاه مرحوم حاج شيخ مصطفي و خانقاه شيخعلاالدين و تكيه بابا شيخ از قدمت بيشتري برخوردارند ساير مساجد سقز عبارتند از: پيرغزائي- حاج حكيم- حاج صفري- حاج ارجمند- حاج جليل- مسجدالنبي- دارالسلام- شافعي- حضرت عمر- حضرت ابوبكر- حضرت ابراهيم- حضرت اسماعيل- حضرت خديجه- حضرت عايشه- خلفاي راشدين- دارالصفا- فاروقيه- كانيگرمكاو- حاجي كمالي- نبياكرم و ...
مسجد جامع سقز كه توسط مجيدخان سردار در عهد ناصرالدين شاه قاجار بنا شده بود بعلت قدمت و كمبود جا در سال 1362 اخراب و در همان محل با كمك مردم و ياري مسئولين دولتي مسجد جامع با شكوه كنوني در زمان امامت امام جمعه ملاعبداله محمدي بنا گرديده است.
زيارتگاهها
در داخل و اطراف شهرستان سقز چند زيارتگاه وجود دارند كه مردم مسلمان هر كدام براي نيايش و دعا و حتي استدعاي شفا به آنجاها ميروند و به عبادت و نيايش ميپرازند. در داخل سقز زيارتگاهها عبارتند از چند قبر قديمي كه طبق روايات به اصحاب پيامبر(ص) و مجاهدين صدراسلام تعلق دارند و آنان در راه غزا و جهاد شهيد شدهاند اين مقابر عبارتند از: پيرغزايي- پيرمكائيل- پيرمحمد- پيرشلالي- شخص كبودسوار و نيز قبور مشايخ نقشبندي و قادري كه عبارتند از مرقد حاج شيخ مصطفي و تكيه باباشيخ در اطراف سقز و نيز آرامگاه يكي از صحابه بنام پيريونس در روستائي بهمين نام و در جنوب سقز زيارتگاه بيماران و حاجتمندان است همچنين آرامگاه امام در كوهي بهمين نا در سنته و سلطان در اطراف آبادي چاغرلو و مرقد حضرت شيخ حسن مولانا با وي در آبادي مولاناآباد و شيخ ابراهيم بستي در روستاي بست و شيخ عبدالقادر در دوزغدره از اماكن متبركه و زيارتگاهاي سقز ميباشند.
تأسيس خانقاه نقشبندي در سقز و چگونگي آن
پس از اينكه مولانا خالد نقشبندي از سفر هندوستان بازگشت و از دست شاه عبداله دهلوي خرقه گرفت وارد سليمانيه كردستان عراق شد و بتربيت مريدان پرداخت كه از جمله مريدان و ياران او حضرت شيخ عثمان سراجالدين بود كه آن حضرت پس از مهاجرت مولانا به دمشق، مكتب تصوف را در ناحيه اورامانات رواج داد و خانقاه او در بياره و تويله تأسيس گرديد كه از جمله مريدان و خلفاي آن سالك راه حق، مرحوم حاج شيخ مصطفي جوانرودي بود كه ايشان از دست حضرت شيخ عثمان خرقه گرفت و با فرمان زير عازم سقز گرديد.
متن اجازهنامه مرحوم حاج شيخ مصطفي قدسسرهالعزيز
الحمد لمن جعل اولياء هذاه الطريق و صيرالاقتداء بهلاهم بدرقه السالكين فيالمسالك التحقيق و الصلواه و السلام علي من مناله سبحانه علينا و هدانا الي صراط السوي باتباعه و علي آله و صحبهه و عترته و جميع امته و اتباعه و بعد... بعلماء عالمين و حكام باعزو تمكيني و ساير مسلمين و قفناالله و اياهم علي ترويج الدين المبين و التسنن حضرت سيدالمرسلين صلواه و سلامه عليه و علي من يول اليه الجمعين الي يوم الدين. پس از دعاي با صدق قرين و سلام صفا آئين عرض و اعلام ميشود كه قال – النبي صلياله وسلم (الدين انصيحته) يعني بناي اساس دين بر خيرخواهي مسلمين است. لهذا بر كسي كه بمذاق جان مزهاي از شربت خوشگوار معرفت چشيده باد لازم و فرض عين است كه نصيحت و تربيت را مهما امكن از طالبان حق دريغ ننمايد و بهر چه ميسر شود رشته پاي دل ايشانرا بگشايد علما به تبليغ احكام شريعت مكلفند و امراء به تمهيد قوانين عدالت و رعيت پروري و تأييد اهالي شريعتغرا مشرف به عرفا به هدايت به هدايت و ارشاد و عباد بر طريق سداد موظف... اين سه طايفه كه مدار كار دين به جهد ايشان است اگر با هم متفقالكلمه باشند باعث مزيد سعادت است اين حقير مسكين كه خاك قدم اهل معرفت و جارو به كش آستان ارباب حق اليقينم، مهما امكن به آنچه مأمورم از خدمت طالبان طريق و راهنمائي سالكان مسالك تحقيق كوتاهي نكردهام و الحمدالله جمعي را بطريق جذب و سلوك براه و جاده سلوك كشيده، روي بطرف حق كرده وبيضه استعداد ايشان را زير بال تربيت نهاده و پروردهام تا كه ببال همت پرواز كرده روي عروج به آشيان حقيقت جامعه نهادهاند و باز از آنجا، باز صفت رجوع كرده به سير قهقراي جهت شكار كردن مرغان ديگر پر گشادهاند منجلمه آنان كه به اين خصيصه ممتازند و بتاج قبول و وصول و عروج و نزول و اجازه خلافت ممتاز، برادر طريق و راهرو راه تحقيق، صاحب اعتقاد و ارادت و خلوص و صدقو صفا، فرزند معنوي شيخ مصطفي است كه بعد از اكتساب علوم ظاهره وافره كمند جذبه من جذبات الحق او را به صحبت اين حقير كشيد و از مي خمخانه الست كه در بزمالارواح جنور مجنده از آن چشيده از نشائه آن هنوز مست بود چند ساغري چشيد، توجهات بسيار يافته است و بنظرات كثيره مشرف گرديده، لطايفش از بند تعلق شت برون آمده و بسوي حقيقت جامعه شتافته، جذب را با سلوك جمع ساخته و رجوع را با عروج ختم نموده واجد فاقد و واصل مهجور است، بالاخره حقير وي را جهت ارشاد ساير عباد و راهنمائي به سوي طريق سداد . مجاز مأذون و مجبور و مأمور نمودم كه بوجهي كه خود تلقين يافته و بطريقي كه خود در آن شتافته بعد از استخاره و شرح صدر، طالبان حق را تلقين كرده و بحق دلالت نمايد و به توجه و نظرات خاصه چنانكه متعارف بزرگان اين خاندان است زنگ حجاب را از دلها بزدايد و پرده نقاب را از روي جانها بگشايد، وصيت من با وي و ساير اجازت يافتهگان اينست كه نيت را در اين عمل خير بكلي صحيح و سالم دارند و تتبع سنن سنيه و عمل بعزيمت را كه شرط راه بزرگان اين خاندان است فرض ذمه خود شمارند و نصيحت تا جان ايشان اينكه مراعات حرمت و چشمداشت ادب را مرضي پيران، شناسند تا كه دروازه سلوك مفتوح گردد و كان ذالك عليالله يسيرا و لاحول و لا قوه الا بالله العليالعظيم و صلي الله علي سيدنا محمد و آله و صحبه وسلم. عثمان النقشبندي الخالدي .
مرحوم حاج شيخ مصطفي با مجوز فوق وارد سقز شد، مشهور است كه آنحضرت هميشه مجذوب بوده و بدعوت يكي از رجال سقز در مسجد ديمهكاران ساكن ميشوند اما هر گاه نام (عثمان) يعني مرشد او بگوشش ميخورده مجذوب ميشده و صيحه زنان در كوي و برزن سماع ميفرموده اما عدهاي او را درك نكرده و كودكان وي را مسخره كردهاند بطوريكه هر بار عدهاي نوجوان جهت سرگرمي جلو ايوان مسجد جمع شده و بيهوده نام عثمان سر دادهاند شيخ نيز با شنيدن نام مرشد سماع را از سرگرفته و صيحه زنان راهي كوه و بيابان شد و بر اثر اين اعمال، شخصي كه او را به ديمهكاران برده بود پشيمان ميشود و از وي روي گردان شده چون لابد او را ديوانه پنداشته، مرحوم شيخ قدس سره پس از آن تحت حمايت مرحوم حاج صالح، بزرگ خاندان صالحي كنوني سقز قرار گرفته، حاج صالح، بزرگ خاندان صالحي كنوني سقز قرار گرفته، حاج صالح از رجال خوشنام و مردان خير شهر ما بوده و بكار بازرگاني اشتغال داشته از تمكن مالي برخوردار بوده، به دستور حاج صالح قطعه زميني را كه شامل خانقاه كنوني و حمام شيخ و بازاز شيخ كنوني است به احداث خانقاه اختصاص ميدهند و شخص حاجصالح با قافله عازم سقز تجارتي شده مرحوم شيخ ميفرمايند كه ترا دعا خواهم كرد و مشهور است در اين سقز سود سرشاري برده سپس با ياري حاج صالح و مردم سقز و اطراف خانقاه حاج شيخ مصطفي احداث و داير ميگردد مرحوم قاضي ملامحمدكريم شيخالاسلامي متخلص به (كوثر) شاعر و عالم و قاضي گرانمايه كردستاني در بناي خانقاه اين شعر را سروده كه بر قطعه سنگي تحرير و در ديوار غربي داخل خانقاه نصب گرديده است.
ياد باد آندم كند چون همت پيري ظهور
شاهد مطلوب آيد جلوهگر از راه دور
آنچنان از همت پير منير دستگير
شيخ عثمان، آنكه عالم دارد از وي فرنور
عرصه دنيا كه دارالمحنتش خواند حكيم
اين زمان ميبينمش مثل جنان دارالسرور
ثانياند رو صف ذيالنورين و اول در شيوخ
آنكه فايضگشتازوي چنا وانس و مارومور
مصطفي را كرد از ملك جوانرود انتخاب
زانسپسكروش رسول دادش از اينجاعبور
از قدوم ميمنت ملزوم او اكنون عيان
هم شريعت با رواج و هم صفا دارد وفور
نيست در ملك سليمان فكر من جز ذكراوي
هركه راد اود پيغمبر بود خواند زبور
مركز ارشاد و قطب آسمان عارفين
حضرت عثمان سراجالدين همان پير غيور
داد او رخصتاند ز نقشه اين خانقاه
اوبناكردشازاينسال درنظرچونعكسحور
دارد اكنون فراز نور ضياءالدين عمر
آنكه در فقر وقناعت كس چووي نبود جور
يك بيك آثار غفران را چو دروي يافتم
عقل گفتا بازجو تاريخ سالش از غفور
كه ماده تاريخ غفور طبق حساب ابجد 1286 هجري قمري است و اكنون كه سال 1411 است 125 سال از بناي خانقاه نقشبندي سقز ميگذرد اگر چه اصل بناي خانقاه كه از چوب و گل بود در سال 1363 از سوي مسلمانان سقز بازسازي شده است.
پس از فوت مرحوم حاج شيخ مصطفي پسرش مرحوم حاج شيخ محمدعارف نقشبندي ملقب به شيخالمشايخ بر جاي پدر نشست و مدتها شهر سقز و اطراف و اكناف از بركت وجود وي فيض بردند و مشهور است كه آن حضرت در منطقه تكاب افشار تعداد يكصد و بيست مسجد در آباديهاي آن ناحيه بنا كردهاند و به اسلام در اين گوشه ايران در عصر بيخبريهاي رونق تازهاي، دارند بعد از فوت حاجشيخ عارف پسرش مولانا محمدصاحب جلالالدين وظيفه ارشاد را بعهده گرفتند و در زمان حيات او جنگ دوم جهاني و حوادث شهريور 1320 بوقوع پيوست كه نقش شيخ در منطقه سقز جهت تأمين اهالي از هر حيث شايان توجه است مشهور است كه بدستور سپهبد رزمآرا نخست وزير وقت ايران در غذاي شيخ كه مهمان ستاد ارتش بود سم ريختند و ايشن پس از مدتي بر اثر بيماري ناشي از بلعيدن اين سم برحمت ايزدي پيوستند و اكنون پسرش جناب حاج شيخ عمر نقشبندي بر جاي پدران خود نشستهاند و بهر حال چراغ اين خاندان هنوز روشن است و آرامگاه مشايخ كبار زيارتگاه مردم مشتاق و مسلمان شهر ما ميباشد و مجلس ختم بويژه در خانقاه بانوان در روزهاي سهشنبه و جمعه رونق خاصي دارد.
بديهي است با ايجاد نوعي استقلال مشيخت از سوي جانشينان مرحوم حاجشيخ مصطفي بنام مرحوم شيخعلاالدين نقشبندي قطب طريقت و نبيره شيخ عثمان اول نيز خانقاهي ديگر بنام ايشان كه جانشين شيخ كبير نقشبندي ضياءالدين عمر(ق) بود و تأسيس گرديد كه اين خانقاه امروزه در سقز محل عبادت مسلمين و امام و خليفه آن جناب حاج ملا احمد امام دامه عُمره وظيفه ارشاد و هدايت مريدان را بعهده دارند.
تاريخ
منطه سقز بيگمان از كهنترين و باستانيترين مناطق فلات غرب ايران است كه امروزه حتي اين سؤال مطرح شده آيا اكباتان در زيويهي سقز بوده يا در همدان؟ البته طرح مسائل تاريخي احتياج به اسناد و مدارك دارد كه خوشبختانه حتي دشمناني چون گيرشمن نيز نتوانستهاند قدمت آن را انكار نمايند.
سقز در زمان مادها اسكيت نام داشته و سپس با يورش سكائيان به قلمرو مادها و تسخير بلادها و نام آن به ساكز تغيير يافت و پس از اينكه هووخشتره مادي پس از سي سال توانست سكائيان را تار و مار سازد اين نام همچنان بر ناحيه سقز باقي ماند.
شهر سقز بيگمان پايتخت مانائيها بوده كه مانا يكي از طوايف ماد بودهاند چون سيستم حكومتي ماد مركب بوده از سي ايالت و اميرنشين و در واقع مجموع حكومت مادي يك كنفدراسيون امروزي بوده است، پايتخت و محل قديمي شهر ناحيه شرقي كنوني است در محلي بنام كوشكهله كه هنوز تپه كوچكي از كاخ قديمي در جوار آسياب پنج طبقه جاده سنندج موجود است. در ناحيه سقز قلاع مادي و مانائي مشهور است آرامائيت و ايزي بياو گرفتو و ... وجود دارند كه بنابر روايات تاريخي پس از اينكه پادشاه آشور به قلمرو ماد لشكركشي كرد بسياري از استحكامات و قلاع مادي و باستاني ويران وجود دارند. كه هر كدام در دل خود هزاران راز دارند.
نخست قلعه زيويه با ايزي بيا كه بنا بر روايت گيرشمن خزانه سلطنتي و بنا بر تحقيقات دوست دانشمندم آقاي رشيد كيخسروي در دو جلد كتاب دوران بيخبري مقر حكومت دياكوي مادي بوده در نزديكي شهر سقز قراردارد بگونهاي كه در مبحث پيشين عرض كردم قبل از تشكيل حكومت غاصب اسرائيل يهوديان فراواني در سقز و در نواحي آن ساكن بودند از جمله چند خانوار يهودي در روستاي زيويه و اطراف آن ميزيستند تا اينكه چوپاني مقداري اشياء طلائي پيدا كرد و چون يهوديان اين خبر را شنيدند بلافاصله با دوستان خود در همدان را آگاه ساختند آنها نيز به اعظم و رجل مهم خود ايوب ربنو كه كاوشگر صاحب اجازه آثار باستاني بود خبر دادند نامبرده هم پس از تحقيق فراوان به اين واقعيت دست يافت كه زيويه همان كاخ دياكوست و مملو از جواهرات و اشياء گرانبها ميباشد لذا با تماس و مشاوره با كاركنان وقت حكومتي كه شريك دزد و رفيق قافله بودند مجوز حفاري زيويه را گرفت و با كلنگ و بيل به جان اين قلعه باستاني افتاد و آنچه جواهرات و آثار گرانبها داشت استخراج كرد و به اربابان صهيونيست و امپراليست خود تحويل داد كه امروزه موزهي اسرائيل – فيلاد لفيا- نيويورك – پاريس – لندن – و دهها مجموعه خصوصي سرشار از آثار مكشوفه در زيويه ميباشند و تمام اين آثار توسط ايوب ربنو با همكاري مقامات باستانشناسي وقت و مسئولان نظام پادشاه از كشور خارج و به تاراج رفتهاند علاوه بر آن، هر چه را هم كه نبرده است نابود كرده است، بطوريكه در گزارش رسمي مأمور اداره فرهنگ در پرونده رسمي و اداري زيويه ميخوانيم و اينجانب نيز عين گزارش را در جزوه تحريري خودم بنام حفاري صهيونيستها در زيويه چاپ و پخش كردهام از جمله آثار منهدم شده عبارت است از يك مجسمه عظيم بوزن بيست خروار كه بدست ايوب ربنو آن را تكهتكه كردهاند و نيز طبق شهادت شهود و گزارش آقاي رشيدكيخسروي در كتاب دوران بيخبري تابوتي كشف شده كه بر جنازه متوفي پارچهاي ديبائي پيچيده بودند زرد رنگ و با خطوط مشخص كه شايد وصيت يا شهادت صاحب جسد بوده يا نام و نشان او اما بدستور ربنو و دستيارش آن ديبا را باز و تكه و پاره كردهاند تا سندي برجاي نماند سپس جسد را نابود و تابوت را بردهاند در اين تابوت شمشير و خنجر و اشياء گرانبها بوده و احتمالاً جسد متعلق به فريبرز مادي پادشاه ماد يا رستم مادي بوده است. آنچه به غارت رفته كمربندهاي طلا و وسايل اسب سواري وناقوسهاي زرين و جامهاي طلائي و مجموعهاي عاج و آثار مفرغي و فلزي تماماً حكايت از يك تمدن عظيم در كاخ زيويه ميكنند كه خوشبختانه هنوز غارو چند طبقه از كاخ اصلي مصون از تعرض مانده است و به اميد روزي كه دلسوزان، ميراث فرهنگي كشور در اين مورد اقدام نمايند و آنچه را كه مييابند در دسترس و بمعرض ديد مردم قرار دهند كه نكتهاي از تاريخ سترگ اين سرزمين پنهان نماند. در نزديكي زيويه قلعه كرفتو وجود دارد اگر چه غاري است سنگي اما داراي چندين اطاق روزنهدار و تراشيده با تزئينات گل سنگي و تالار چشمه و حوض ميباشد و طبق يكي از كتيبههاي زيويه مابين ساكنان زيويه و كرفتو جنگي رخ داده و در آن كتيبه نوشته شده با هزار زحمت توانستيم كرفتو را فتح كنيم بر اين اساس روشن ميشود نام كرفتو عبارتست از گرتو كه در كردي به جاي كسي ميگويند كه فتح شده يا اسير شده كرفتو صحيحتر است يعني قلعه فتح شده و اين باستناد و كتيبه زيويه دستتر است در همان نزديكي قلاع قاپلانتو – گلتپه – تيكانلو – صاحب- كريمآباد – قلعهكهنه – آلكهلو= آر (آمائيت) وجود دارند كه هر كدام در فهرست آثار ملي و قابل حفاظت ايران ثبت شدهاند آنگاه روبروي آن قسمت در جنوب زيويه قلاع حفاظت ايران ثبت شدهاند آنگاه روبروي آن قسمت در جنوب زيويه قلاع دولتقلعه – ماهيدر- بايندهره- مهزره – خوردهلوكي و ... وجود دارند پس از انقراض حكومت ماد، منطقه سقز جزء قلمرو ماد كوچك بوده و كماكان فرمانروايان مانائي بر آن حكومت كرده و مردم داراي مذهب زردشتي بودهاند اما مهاجمان پارتي سرانجام بر اين ناحيه نيز تسلط يافتند كه در جهت اثبات اين قضيه گورستانهاي متعدد پارتي در منطقه طاق و سان باختران و منطقه سقز را معرفي ميكنم اما بهر حال منطقه سقز از حيث مذهبي هم بعداً جنبه تقدس داشته است زير به دو عبادتگاه مهم مادي و ساساني نزديك بوده كه اولي معبد مانائي قهلاچي در 45 كيلومتري شمال غربي و نزديكي بوكان كنوني است و آثار و كتيبهها و كاشي كاريهاي زيبا و نقر برجسته و آجرهاي منقوش و مهمور آن بعد از انقلاب اسلامي ايران كشف و متأسفانه تا حد زيادي بتاراج رفت بطوريكه هر كاشي آن حدود چهل هزار تومان و هر آجر آن تا هفت هزارتومان خريد و فروش شدند و دومي عبادتگاه، آذر گشسب در نزديكي زيويه كه پادشاهان ساساني مجبور بودند پاي پياده به زيارت كردن شتابند، فاصله آذرگشب تا سقز بيشتر از هشتاد كيلومتر نميباشد با سقوط حكومت و امپراتوي كردنژاد ساساني منطقه سقز بعلت مجاورت با عراق عرب در مسير اردوكشي بوده است. سپاه اعراب در مدت نزديكي به منطقه بانه رسيدند و مردم اين شهر به اختيار خود اسلام را پذيرفتند و از جنگ و دعوي جلوگيري شد در اين زمان مردم سقز كه به كيش زرتشتي بودند و آنها را گبر ميگفتند شهرها را ترك و به كوهستانها و مناطق بيرون رفتند از جمله در سقز منطقهاي بنام گبره قلعه وجود دارد كه حكايت از وجود استحكامات زردشتيان در اين ناحيه دارد گبره قلعه در بيست كيلومتري جنوب شرقي سقز واقع شده است و نيز منطقهاي در جنوب سقز تا سرحد مهاباد و سردشت بنام گبرك= گاورك = گهورك وجود دارد كه محل سكونت زردشتيان بوده اين منطقه داراي كوهستانهاي بلند و گورستانهاي باستاني فراوان است كه ميتواند اين نظريه را ثابت كند بهر حال نام منطقه گهور خودش مسئله را ثابت ميكند علاوه بر آن در ترانههاي عاميانه منطقه سقز كه هميشه ترانههاي روستائي منبع تحقيق تاريخي هستند ابياتي شنيده ميشوند كه حكايت از دوران عسرت و درماندگي گبرهاي زرتشتي دارد به عنوان مثال :
هناسهي ساردم سنگي تاوانو گهوري سهر كيو مني لاوانو
ترجمه: آهر سرد من سنگها را ذوب ميكرد و گبر نشسته بر فراز كوهستانها براي من گريه ميكرد.
در اين ترانه قديمي درماندگي و بيچارگي زردتشتيان بخوبي مشهود است كه سراينده گفته من بحدي ذليل بودم حتي گبرهاي كوهستان هم براي من گريه كردند بطوريكه امروزه مشهود است در تلاش براي فتح سقز تني چند از مجاهدين صدر اسلام شهيد شدهاند و وجود قبور مقدسين و شهدا در كنار ديوارهاي قديمي شهر مسئله را به ثبوت ميرساند براي مثال مرقد پيرغزائي در دروازه شمالي و مرقد پيرمحمد و پيرشلالي در ناحيه شرقي و مرقد پير ميكائيل در ناحيه جنوبي شهر كه بشرح نوشتههاي قبلي امروز زيارتگاه مردم مسلمان هستند، بديهي است نام هيچكدام از اين مجاهدان بدرستي روشن نيست بطور مثال پيرغزائي يعني پير جهاد گركه خود دادن عنوان پير به اين مقدسين اسلامي حكايت از عقايد زرتشتي دارد چون در كردستان موبدان و بزرگان زرتشتي را پير ميناميدند مانند پير شهريار و ...
پس از ظهور اسلام و از هم پاشيدن حكومت منظم و متحد ساساني نوبت به حكومتهاي ملوك الطوايفي رسيد وا ميران كرد هر كدام براي بدست آوردن حكومت كردستان به تلاش پرداختند اما اين تلاشها هم تحت تأثير جو حاكم بر آن زمان بصورت طايفهاي بود براي مثال با ظهور اسلام در منطقه بانه اختيار الدينيها حاكم بلافصل شدند و در شهرزور و سنندج پس از مدتي بابا اردلان سلسله امراي اردلان را تأسيس كرد و در اين زمان تا عصر مغول كمتر نامي از كردستان ديده ميشود اما در عصر مغول ميخوانيم كه شهر بهار، در نزديكي همدان بعنوان پايتخت كردستان انتخاب ميشود لاكن بعداً اين شهر نيز بدست مهاجمين ويران و سلطانآباد چمچمال پايتخت و مقر كردستان شد كه منطقه سقز عملاً تحت فرمانروائي اردلانها قرار گرفت دودمان اردلان نخست در موصل و دياربكر ساكن بودند و بعداً به منطقه شهرزور در كردستان امروز عراق رفته و قلعه زلم را مقر امارت خود قرار دادند بنا بنوشته مورخين، كلول بيگ پسر اردلان در سال 620 هجري قمري شهر سقز را تصرف و به قلمرو فرمانروائي خود ضميمه كرد و اين منطقه تا عصر سلطنت ناصرالدين شاه قاجار با اعزام شاهزاده فرهاد ميرزا معتمدالدوله عموي خود و به عنوان حاكم كردستان بدون سر و صدا توانست به امارت اردلانها خاتمه بدهد باز هم شاخهاي از خوانين اردلان تا سقوط دكتر محمد مصدق در سال 1332 شمسي در سقز حكومت داشتند، اين طايفه از اولادان، مرحوم محمدسلطان خان هستند كه پس از او محمد عليخان و آنگاه مجيدخان و بعد از او سيفالدين خان مظفرالسلطنه اردلان حكومت منطقه سقز را داشتهاند تا اينكه در عصر حكومت سيفالدين خان قيام مشروطيت آغاز گرديد و حزبي بنام حزب دموكرات ايران تأسيس شد كه زعامت و سرپرستي آنرا مرحوم حاج احمد ملكالتجاري سقز بعهده داشت عجيب اينست هم سيفالدين خان و هم حاجاحمد داماد آن مرحوم ملا كريم قاضي كوثر بودند لاكن حاج احمد در مقام رهبري دموكراتهاي مشروطهخواه بناي مخالفت با سيفالدين خان را نهاد و خان نيز بناچار در جهت دفاع از حاكميت خود و دولت مركزي به دفاع پرداخته و سرانجام مأمورين خان توانستند حاج احمد را ترور و نابود نمايند پس از اين عمل مذموم وراث مرحوم حاج ملك درصدد انتقام برآمدند بخصوص برادر بانفوذ او بنام حاجي محمود افتخارالتجار سقزي نقشهها كشيد و اقدامات زيادي بعمل آورد تا اينكه يكي از افرادي مجاهد مشروطيت بنام عبداله خاگولان (سهرابي) عاشق خانم خانمها دختر حاج ملك شد و حاج افتخار از اين موقعيت استفاده كرد و گفت اگر انتقام خون برادرم را از سيفالدين خان بگيري دختر را به عقد شما در خواهم آورد. عبداله سهرابي كه هم لقب سالار داشت از ماجراجويان و مشروطهخواهان بود و بهمراه حاج محمد شريف نيلوفري و ميرزا عبدالصمد قاضيزاده و چندين نفر ديگر از سقزيها در ركاب ستارخان و باقرخان براي دفاع از مشروطيت جنگيده بود و نقشهاي طرح كرد، در اين كشاكش جنگ شروع شد و قواي عثماني و امراي خليفه در مرز ايران جمع شده و مشايخ بياره را بسوي سقز حركت دادند و تحت عنوان دفاع از كيان اسلام با برافراشتن پرچم خليفه عثماني مردم را به جهاد فرا خواندند و اين در حالي بود كه حكومت مركزي ايران اعلام بيطرفي كرده بود اما اركان حرب عثماني
مطالب مشابه :
كلاه ملواني
آموزش بافتنی - كلاه ملواني هست كه با اولين سايز طرز بافت شرح داده ميشه وبراي بقيه سايزها
ژاکت دخترانه کلاه دار
آموزش بافتنی ژاکت دخترانه کلاه دار. مدل بافت :
صد سال تاریخ لباس بانوان
نگاهی به تاریخچه بافت پارچه در ایران . کار در تعالیم آموزش خياطي. گروه
زنده ماندن در شرایط سخت قسمت پانزدهم - زنده ماندن در هوای سرد
آموزش نظامی درختان مخروط دار كه حاوي رزين و شيره هاي mre ، نقاب كلاه ايمني ، اسفنج هاي
وسايل انفرادي مورد نياز براي کوهنوردی :
4-لباس زیر با بافت آموزش عمومی و همگانی شرپا -مهدي بهمن دار
اقوام كرد و ويژگيهاي فرهنگي 2
آموزش علوم بافت شهر سقز در كرفتو وجود دارد اگر چه غاري است سنگي اما داراي چندين اطاق
لب تاب دسته دوم اپل ؛ سونی در حد صفر
» بر عهده اوراماناتىها و مردم و آبادىهاى هجیع، نودشه، بوده و بافت دار زنگنه ی نقاب
برچسب :
اموزش بافت كلاه نقاب دار