شیدای من قسمت آخر13
توی استودیو خیلی شلوغ بود.هنوز هم نمیدونستم چه خبره.روی صندلی نشسته بودم و شاهرخ مرتب جواب تلفن هاشو میداد.پوفی کردم و ازش پرسیدم:
-نمیخوای بگی چه خبره؟
با دستش اشاره کرد که صبر کنم.مکالمه اش رو پایان داد و خودشو کشید جلو و دستاشو توی هم قلاب کرد
-حدس بزن
-من از کجا بدونم؟از اون موقعی که اومدیم همش داری با تلفن حرف میزنی
تقه ای به در خورد و افشین بی اجازه اومد داخل
-سلام عرض شد
-افشین تو میدونی این جا چه خبره؟
-شاهرخ مگه...
دیدم که بهش اشاره میکنه حرفی نزن.اصلا سر در نمی اوردم
-بهش نگفتی؟
-شما زیادی دارین مشکوک میزنید
شاهرخ بلند شد رفت کنار افشین و چیزی در گوشش گفت.چشمامو ریز کردم و به دهنشون زل زدم تا شاید چیزی دستگیرم بشه.افشین بعد از حرفای شاهرخ سرشو تکون داد و رفت بیرون
-وا.چرا رفت؟
-الان میاد
نه خیر.مثل اینکه اصلا نمیخوان حرفی بزنن.رومو ار شاهرخ گرفتم و مشغول اس ام اس بازی با مهسا شدم.اونم با لبخند رفت بیرون و در پشت سرش بست.حدود بیست دقیقه ی بعد دوباره اومد
-شیدا بلند شو
-چی شده؟
-هیچی بلند شو.بریم
-داری منو میترسونی ها.بگو چی شده؟
-نترس.بیا
شالمو مرتب کردم.اومد دستمو گرفت و رفتیم اتاق ظبط.وای اینجا چقدر شلوغه.با تعجب به ادم های اطرافم نگاه میکردم و این همه ادم اونم اینجا برام شده بود علامت سوال.یواشکی زدم به بازوی شاهرخ
-اینجا چه خبره؟
بدون اینکه جواب منو بده گلوشو صاف کرد و رو به جمع گفت:
-ممنون که دعوتم رو قبول کردین و تشریف اوردین.همه ی شما میدونید چرا اینجا جمع شدین.امروز یک روز بزرگه.هم برای من هم برای همه ی شما که تا اخرش منو همراهی کردین.حالا من میخوام کسی رو به شما معرفی کنم که باعث شد تا من این البومو منتشر کنم.
بعد به من اشاره کرد و همه شروع کردن به دست زدن.دهنم یک متر باز مونده بود.شاهرخ البومشو منتشر کرد؟باعثش من بودم؟سرمو چرخوندم و بهش نگاه کردم.دستمو گرفت و جلوی این همه ادم بوسید.صاف توی چشمام زل زد و گفت:
-خیلی ازت ممنونم
از توی جیبش یک بسته ی کادو پیچ شده دراورد.با احتیاط بازش کردم.خدای من.البومشو تقدیم من کرده بود.با ذوق سرمو بلند کردم.اگر توی این شرایط و بین این همه ادم نبودیم مسلما بغلش میکردم,ولی تنها کاری که کردم این بود که با چشمام بهش بفهمونم دوستش دارم.اونم منظورمو فهمید و با باز و بسته کردن چشماش کارمو تایید کرد.
................................
-چی شد پس؟
-چقدر عجله داری تو.فعلا که چیزی توی سایت ننوشتن.
-پوففف.یک نتیجه میخوان بزنن ها.نمیگن ادم دل تو دلش نیست؟
-تویی که این قدر عجله داری.به جای این همه استرسی که داری به خودت وارد میکنی برو غذا درست کن مردم از گشنگی
با غیظ برگشتم طرفش.من دارم اینجا جون میدم تا نتیجه ی کنکور رو ببینم چی شده اقا از شکمش حرف میزنه
-حسش نیست خودت برو یک چیزی بخور
با بدجنسی بهم نگاه کرد
-نچ..برو تا
-تا چی؟نه تا چی؟یک بار دیگه بگو
حالت مظلومی به خودش گرفت
-هیچی میخواستم بگم برو تا یک ساعت دیگه که نتیجه هارو میزنن یک چیزی واسه ی من بدبخت بیچاره درست کن.
پقی زدم زیر خنده.خودشم خنده اش گرفت و خودکار پیششو پرت کرد به طرفم
داشتم میزو میچیدم که شاهرخ از توی اتاق صدام کرد
-شیدا بدو
چنگالو پرت کردم روی میز و با دو خودمو رسوندم بهش
-هان؟چی شد؟زدن بلاخره؟
دیدم ناراحت تکیه داده به میز و دستاشو گذاشته روی سرش
-د حرف بزن دیگه.میگم چی شد؟
-شیدا باور کن تو هنوز خیلی فرصت داری
با این حرفش سیخ سرجام ایستادم.
-قبول نشدم نه؟
-بخون برای سال دیگه
-میدونستم..دیدی؟همش میگفتی تو قبول میشی.اخرش چی شد؟
-اشکالی نداره حالا.مهم اینه که تلاش خودتو کردی
با ناراحتی سرمو انداختم پایین.یهو از جام کنده شدم و دیدم توی هوا معلق ام
-شاهرخ؟منو بزار زمین
-دیوونه بهترین رشته رو قبول شدی
داد زدم
-چی؟
-دیدی تلاش کردی و موفق شدی خانوم مهندس
گذاشتم زمین و گونه ام رو سریع بوسید
-بیا نگاه کن
راست میگفت.مهندسی معماری قبول شده بودم.از خوشحالی روی پاهای خودم بند نبودم.جیغی کشیدم و پریدم بغلش.
-وای خدا جون مرسی.شاهرخ..وای من چقدر خوشحالم
پنج سال بعد
جلوی پنجره ایستادم و دارم باریدن برف رو نگاه میکنم.دستی به شکمم میکشم و لبخندی گوشه ی لبم میشینه.بعد از چند ماه انتظار بلاخره امروز جنسیت بچه مشخص میشه. دوباره نگاهمو به بیرون میندازم و میرم توی فکر...شروین بلاخره از علاقه اش به مهسا گفت و قراره تا چند روز دیگه عقد کنن.شهاب دختر مورد علاقه اش رو پیدا کرده و یک بچه توی راه داره..مهیار هنوز هم قصد ازدواج نداره و رفته خارج از کشور...منم بعد از گرفتن لیسانسم متوجه شدم که باردارم و کلی هم انتظار بچه مو میکشم....اخه ثمره ی عشق من و شاهرخه.. با صدای چرخوندن کلید سرمو برمیگردونم.شاهرخ مثل روزهای دیگه با شاخه گلی که توی دستشه میاد نزدیکم
-سلام خانومم.
-سلام عزیزم.خسته نباشی
-سلامت باشی.پسر بابا چطوره؟
-از کجا میدونی پسره؟
-حسم میگه مامان کوچولو
میخندم و شاخه گلی رو که به طرفم گرفته ازش میگیرم
-ممنون
-قابل مامان کوچولوی خودمو نداره
میرم جلو و گونه اش رو مییبوسم دوباره میکشم عقب
-نهار حاضره.برو لباستو عوض کن بیا که خیلی گشنمه
-ای به چشم.شما امر بفرما
توی مطب حسابی شلوغ بود.بعد از کمی انتظار منشی اسممو میخونه.دست شاهرخ رو میگیرم و با هم میریم داخل
-سلام خانم دکتر
-سلام خانم فرهمند.بیا بشین عزیزم
شاهرخ:سلام خانم دکتر
-سلام اقای فرهمند بفرمایید
پیش شاهرخ میشینم و اونم چون میدونه استرس دارم دستمو میگیره.
-خوب حالت چطوره شیدا خانم؟
-خوبم ممنون
-دیگه بچه اذیتت نمیکنه؟
-نه.این روزها اروم شده
-خوب.بیا دراز بکش ببینیم این فسقلی دختره یا پسر
با لبخند به شاهرخ نگاه میکنم و دستمو از توی دستش میکشم بیرون.روی تخت دراز میکشم.
-خوب..بزار ببینم.تبریک میگم بهتون.بچه پسره
با ذوق اول به دکتر و بعدش به شاهرخ نگاه میکنم.
-جدی میگین؟
-اره عزیزم.بچتون پسره.خیلی هم شیطونه.نگاه کن چه دست و پایی میزنه؟
-شاهرخ؟شنیدی؟به ارزوت رسیدی بلاخره.
اشک توی چشمش حلقه زد و دور از چشم دکتر دستمو بوسید.منم با چشمای اشکیم بهش زل زدم و خدارو از ته قلبم شکر گفتم....
پایان
91/10/23
مطالب مشابه :
رمان پسر ادم دختر حوا1
بـــاغ رمــــــان - رمان پسر ادم دختر حوا1 - همه مدل رمان را در اینجا بخوانید و دانلود کنید
رمان روز نود و سوم قسمت 30
بـــاغ رمــــــان - رمان روز نود و سوم قسمت 30 - همه مدل رمان را در اینجا بخوانید و دانلود کنید
دالیت قسمت 12
بـــاغ رمــــــان - دالیت قسمت 12 - همه مدل رمان را در اینجا بخوانید و دانلود کنید
باغ ملک
دانستنیها ی تاریخ وجغرافیایی ایران وجهان - باغ ملک - اشنایی کامل با شهرهای ایران وجهان
رمان دالیت 20
بـــاغ رمــــــان هستی-آشغال توئی نه من از چی داری می سوزی از اینکه الأن درباره باغ
رمان هزارویک شب عشق 2
بـــاغ رمــــــان - رمان هزارویک شب عشق 2 - همه مدل رمان را در اینجا بخوانید و دانلود کنید
پست هشتم رمان شماره تلفنت رو دارم
بـــاغ از من متنفری و کینه رو به دل داری."رکسان پدرش را به سمت خودش درباره باغ
شیدای من قسمت آخر13
بـــاغ رمــــــان - شیدای من قسمت آخر13 - همه مدل رمان را در اینجا بخوانید و دانلود کنید
آسمون ابری 14
بـــاغ رمــــــان -پس چی بود؟!تو داری چی کار میکنی؟!چیو میخوای مخفی کنی؟! درباره باغ
شیدای من11
بـــاغ رمــــــان -نه زحمت کجا بود؟بگو چی دوست داری -هرچی درست کنی خوبه درباره باغ
برچسب :
درباره باغ داری