خراسان - مورخ دوشنبه 1390/02/12 شماره انتشار 17825 نويسنده: فاطمه تواناعلمي
مي گويد: هر وقت معلم مان سرکلاس مي آمد، عينک ته استکاني اش را برمي داشت و با دست هاي لرزانش و با خط خوش روي تخته سياه مي نوشت: «دست هاي زيادي براي ما تکان داده مي شود، اما دستي که ما را تکان بدهد، کم است» و بعد زير آن خطي مي کشيد مي نوشت، «معلم مي خواهد دستي باشد که دانش آموزش را تکان دهد.» اين نوشته هميشه آويزه گوشم بود اما معناي واقعي اين جمله را وقتي دريافتم که خود معلم بودم و وقتي وارد کلاس آن هم در مدرسه کاه گلي روستايي مي شدم، دانش آموزاني را مي ديدم که در سوز و سرماي زمستان و گرماي تابستان مشتاقانه چشم به دهانم داشتند تا بياموزند. کفش به پا نداشتند، اما فرسنگ ها راه مي آمدند تا در سرنوشت خود و روستايشان تغيير ايجاد کنند و البته چه خوب توانستند و بعضي هايشان حتي در تغيير و تحول از معلمانشان پيشي گرفتند و در جبهه حق در راه دفاع از کشورشان شهيد شدند و آن ها دستي شدند که مرا تکان دادند، براي تمام مدت خدمتم حتي وقتي در وزارت خانه مسئوليت اجرايي داشتم.
دکتر حسين احمدي معاون وزير اسبق آموزش و پرورش مسئولي است که علاوه بر داشتن سمت اجرايي، معلم هم بوده است. خودش مي گويد: آن قدر به معلمي و دانش آموزان عشق مي ورزم که معلمي را بر پست و سمت هاي اجرايي ترجيح مي دادم، وقتي پست اجرايي داشتم براي حضور در کلاس درس، براي ايستادن پاي تخته سياه و نوشتن با گچ براي دانش آموزان دلم تنگ مي شد. آرزويم بودکه يک بار ديگر تکليف دانش آموزان را نگاه کنم و به عنوان معلم زير تکاليفشان امضاء کنم.چرا که به نظر من معلمي افتخاري است که به انسان داده مي شود و هيچ افتخاري بالاتر از اين نيست که به دانش آموزان خواندن و نوشتن بياموزي و هيچ لذتي بالاتر از اين نيست که دانش آموزي که خواندن و نوشتن نمي دانسته برايت کتاب بخواند و تو گوش کني.وي مي گويد: سال ۱۳۵۵ سال استخدامم بود اما من نمي گويم استخدام که به اعتقاد من سال آغاز شوق و ذوق معلمي ام بود. با عشق وارد حرفه معلمي شدم و ۳۱سال هم با علاقه و عشق خدمت کردم و تا سال ۸۶ که بازنشسته شدم خستگي از تدريس و معلمي را احساس نکردم.
صداقت و يکرنگي را از کودکان روستايي آموختم
احمدي اضافه مي کند: اوايل، خدمتم را از روستاي مشهد اردهال، يکي از روستاهاي کاشان، آغاز کردم و ۵سالي که آن جا بودم بهترين و برپارترين سال هاي عمرم بود. درس هايي از آن جا و از دانش آموزانم آموختم که مرا دچار تغيير کرد. صداقت و يکرنگي را از کودکان روستايي آموختم که در کلاس هاي کاه گلي حاضر مي شدند و مشتاقانه مي آموختند.سخت بود. از خانه دور بوديم اما عطش دانش آموزان براي آموختن، قدرت مضاعفي به من مي داد. در مشهد اردهال، مراسم مذهبي داشتند به نام «قالي شويان» که در آن مراسم همراه با بچه ها شرکت مي کردم و مي ديدم که چه طور در ايجاد رابطه دوستي بين من و بچه ها و خانواده هايشان تاثير دارد و اين دوستي باعث مي شد که راحت تر بتوانم کار تعليم و تربيت را انجام بدهم. دانش آموزان علاقه مند به درس بودند، با کفش هاي پاره فرسنگ ها راه مي آمدند تا بياموزند. اما من هم در کنار آنها خيلي چيزها آموختم، از خود گذشتگي براي وطن را از دانش آموزانم آموختم. چرا که چند نفر از آن ها به جبهه اعزام شدند که بعد از مدتي خبر شهادت آن ها را آوردند و اين بالاترين درسي بود که آموختم و خاطره اي است که هيچ گاه از يادم نمي رود. معاون اسبق وزارت آموزش و پرورش همچنين مي گويد: معلمي موفق است که در قلب دانش آموز نفوذ کند و بتواند روح او را به تسخير درآورد و از آن در جهت تعليم و تربيت استفاده کند. من به اين باور دارم که معلم دستي است که اگر بخواهد مي تواند دانش آموز و دنيا را تکان دهد.
براي معلم ايستايي معنا ندارد
وي درباره سوابق خود مي گويد: حدود ۵سال از بهترين روزهاي زندگي ام را در روستا براي تعليم و تربيت دانش آموزان گذراندم و بهره هاي فراوان بردم. اما هيچ گاه داشتن شغل باعث نشد که از تحصيل و طي مدارج عالي بازبمانم وقتي استخدام شدم فوق ديپلم بودم و طي اين سال ها تا مقطع دکترا ادامه تحصيل دادم چرا که معتقدم که رمز موفقيت و ماندگاري معلم اين است که خود را به علوم روز مجهز کند و لحظه اي از آموختن و آموزش بازنماند که در اين صورت دانش آموز از او پيشي مي گيرد و آن وقت روز خسران معلم خواهد بود. براي معلم ايستايي معنا ندارد نبايد به اين بسنده کند که هر روز سرکلاس برود و درس را از روي کتاب تدريس کند بايد بداند که دانش آموز او هر روز يک قدم از او جلوتر خواهد بود پس بايد مطالعه کند تا از دانش آموزش عقب نماند.احمدي که بنا به گفته اش عشق معلمي پس از بازنشستگي هم دست از سر او برنداشته و در حال حاضر در دانشگاه تدريس مي کند مي گويد: دلم مي خواهد زمان به عقب برگردد و خود را دوباره پاي تخته مدرسه ببينم. در هياهوي دانش آموزان و شيطنت هايشان وقتي که يکصدا مي گفتند «اجازه آقا معلم»
از معلمي در روستايي دورافتاده تا معاونت وزير
شايد باورش سخت باشد که فردي که در حال حاضر معاون وزير آموزش و پرورش است و سال ها سابقه مديريت در ادارات آموزش و پرورش داشته زماني معلم بوده است، معلم ابتدايي در يک روستاي دورافتاده. ابراهيم سحرخيز معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش نيز مي گويد: شروع کارم در سال ۶۱-۶۰ به عنوان معلم ابتدايي در روستاي دورافتاده «ارزن فود» بود که اولين تجربه کلاس داري ام بود و سال بعد هم به عنوان معلم پنجم ابتدايي خدمت کردم.مي گويد: آن زمان معلمي در روستا و منطقه محروم با آن چه در حال حاضر هست تفاوت داشت. در روستاي محل خدمتم که از توابع همدان بود راه و جاده آسفالته وجود نداشت و تنها وسيله اي که براي اياب و ذهاب بود و ما با ديدن آن خوشحال مي شديم، وانت نيساني بود که هفته اي يک بار با آن به شهر مي آمديم. يادم هست پل چوبي که روي رودخانه وجود داشت که با عبور ماشين صداي شکستن چوب هايش را به وضوح مي شنيديم و هر بار که مي خواستيم از آن رد شويم دعا مي کرديم که به سلامت بگذريم. برخي وقت ها برف شديد باعث مي شد که جاده بسته شود و امکان عبور و مرور وجود نداشته باشد. خوب يادم هست که در چنين شرايطي يکي از معلم ها بيمار شده بود که چون امکان انتقال با وانت نيسان نبود وسيله اي با چوب درست کرديم و تا روستاي بعدي او را با همين وسيله برديم. سحرخيز مي گويد: اما عشق به معلمي و دانش آموزان و اين که آن ها نبايد به خاطر محروميت از تحصيل باز بمانند ما را در آن جا نگه مي داشت و تلاشمان اين بود آن ها از بچه هاي شهر عقب نمانند.وي همچنين اضافه مي کند: آن روستا آن قدر دورافتاده و محروم بود که من در آن جا هم معلم ابتدايي بودم، هم مدير مدرسه و هم آموزشيار نهضت سوادآموزي و بعدازظهرها بزرگسالان روستا را جمع مي کردم و به آن ها درس مي دادم. وي مي گويد: پس از آن مدرس تربيت معلم شدم و هم زمان با تدريس ادامه تحصيل دادم و در رشته فلسفه و منطق فارغ التحصيل شدم. سحرخيز با اشاره به نقشي که معلم مي تواند در آينده و سرنوشت دانش آموزان داشته باشد، مي گويد: من جزو دانش آموزان ممتاز بودم و رتبه خوبي را نيز در آزمون به دست آوردم ، رشته فلسفه را انتخاب کردم و حالا هم همان رشته را تدريس مي کنم چرا که معلم فلسفه و منطق ما در دوره متوسطه اين درس را خيلي خوب و با عشق و علاقه تدريس مي کرد و من به اين درس علاقه مند شدم به همين دليل از معلم خود الگو گرفتم و حالا هم سر کلاس براي تدريس از آموخته هايي که از او ياد گرفتم، براي دانشجويان يا دانش آموزان مي گويم و در اين زمينه موفقيتم را مرهون معلمم هستم.
درسي که وزير از معلم خود گرفت
مهندس محمود فرشيدي، وزير اسبق آموزش و پرورش نيز درباره نقش معلمان در شکل گيري شخصيت دانش آموزان مي گويد: در دوره متوسطه جزو دانش آموزان شلوغ کلاس و گاهي هم سردسته بقيه بچه ها بودم. برخي از معلمان شيطنت هاي مرا متوجه مي شدند و هميشه از من شکايت داشتند اما برخي از آن ها هيچ شکايتي در مقابل شيطنت هاي من نداشتند و من هميشه فکر مي کردم که آن ها را دور مي زنم و آن ها متوجه شيطنت هاي من نيستند تا اين که خود معلم شدم. اوايل کار براي اين که دانش آموزان به اصطلاح مرا دور نزنند حواسم به کلاس درس بود و کوچک ترين حرکات بچه ها زير نظرم بود حتي اگر کتاب را ورق مي زدند متوجه مي شدم و کلاس را خيلي جدي برگزار مي کردم. بنابراين به مرور دريافتم که معلمان من هم متوجه شيطنت ها و بازيگوشي هايم بوده اند اما با بزرگواري و خود را به نديدن زدن، مرا بخشيده اند و به اصطلاح به رويم نياورده اند و اين درسي براي من شد و من هم براي اين که کلاسم از حالت جدي و خشک خارج شود و از سوي ديگر استرس خودم کمتر شود، خود را به نديدن و نشنيدن مي زدم و از معلمانم الگو گرفتم و بعد به اين رسيدم که اين روش يکي از اصول مهم تربيتي است که خطاي دانش آموز را به روي او نياوري تا خود به اشتباهش پي ببرد.وي در پاسخ به اين که آيا در دوره وزارت خود از معلمان خود تقدير کرده ايد، گفت: در دوره خدمت گزاري ام اين افتخار را داشتم که در روز معلم بر دست معلم فيزيک خود بوسه بزنم و اين را براي خود افتخار مي دانم. همچنين خدمت معلم کلاس سوم ابتدايي ام رسيدم و از زحمات او تقدير کردم.
حسين فلاح يک معلم بازنشسته نيز مي گويد: در سال ۱۳۴۹ با مدرک فوق ديپلم در دبيرستان استخدام شدم و ۳۰ سال از روي عشق و علاقه تدريس کردم.وي اضافه مي کند: آن زمان براي کسي که مدرک داشت انتخاب شغل راحت بود بنابراين من از روي علاقه شغل معلمي را انتخاب کردم و اگر باز هم به همان دوران برگردم انتخابم، معلمي خواهد بود.فلاح مي گويد: روش هايي که در آن زمان براي تدريس به کار مي بردم مثل امروز نبود اما هر کاري را در کلاس براي دانش آموزان انجام مي داديم، که آن ها بتوانند راحت تر درس بياموزند و در يک کلام معلمي را با عشق و علاقه انتخاب و ۳۰ سال را با عشق خدمت کردم و تنها دلخوشي مان اين است که دانش آموزان مان را مي بينيم که هر يک براي خود پست و مقامي دارند و زحمات ما به بار نشسته است.
حاجي بابايي:معلمان بهار آفرينان تعليم و تربيت هستند
وزير آموزش و پرورش در پيامي به مناسبت هفته گرامي داشت مقام معلم گفت: معلمان بهار آفرينان تعليم و تربيت هستند.به گزارش ايسنا، در اين پيام آمده است: در ايام بس فرخنده که از سويي به عنوان زيبا و رساي جهاد اقتصادي مزين شده و از سوي ديگر آکنده از عطر بيداري در جهان اسلام است، به ويژه با پيش رو داشتن «هفته معلم»، توفيق داريم در بهار طبيعت به تجليل از معلمان بپردازيم که همانا بهار آفرينان تعليم و تربيتهستند. در بخشي از اين پيام آمده است: معلم رباني کليد طلايي عدالت و پيشرفت در جامعه است، مفتاح آسماني يک جامعه بالنده است و امروز خدماتي که خدمت گزاران شما به هزاران شوق و باور انجام ميدهند تا به قلب پاک شما فرهنگيان عزيز راه يابند براي اين است که صادقانه و صميمانه بگويند: آنچه شد، همه وهمه جلوه کوچکي است از آنچه در انديشه بلند و تابنده مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) نسبت به معلمان وجود دارد و ما بايد تا تحقق کامل آن، با همکاري و سختکوشي ،راه بپيماييم تا برگهاي زرين ديگري را در دولت دهم در جهت خدمت گزاري به معلمان عزيز بنگاريم. |