دكتر معین 2

* لغت نامه *

 

علي اكبر دهخدا بيش از سي سال به مطالعه ي ديوان ها، متون و كتاب‌هاي بزرگان پرداخته بود. او هر واژه را روي كاغذ كوچكي مي نوشت و زير آن جمله‌ي مربوط به آن واژه را ياد داشت مي كرد . به اين ترتيب ميليون ها فيش جمع شده و معني واژه ها از تمام فرهنگ نامه هاي‌قديمي استخراج شده و به اين فيش‌ها افزوده شده بود.

دهخدا تصميم گرفته بود كتابي به نام «فرهنگ مكمّل فارسي» بنويسد. او اين موضوع را در فروردين ماه 1313 با وزارت فرهنگ كشور در ميان گذاشت و آنها نيز مخارج نشر و چاپ كتاب را بر عهده گرفتند، امّا آتش جنگ جهاني بالا گرفت و كار چاپ كتاب به تعويق افتاد. بعد از پايان جنگ جهاني مسؤوليت چاپ كتاب برعهده ي مجلس شوراي ملّي گذاشته شد. در منزل دهخدا، سازمان لغت نامه تشكيل شد و عدّه‌اي از استادان و دانش پژوهان نيز براي همكاري با استاد دهخدا معرّفي شدند. دهخدا در پذيرش همكار بسيار محتاط و سختگير بود به طوري كه تا خودش از داوطلبان امتحان   نمي گرفت، كسي را نمي پذيرفت. اين امتحان معمولاً بيش از يك هفته طول مي‌كشيد و كمتر كسي مي‌توانست نظر استاد را جلب كند.

دكتر معين هم براي همكاري در كار لغت نامه معرّفي شده بود. او كه از سختگيري دهخدا چيزهاي زيادي شنيده بود، براي مشورت نزد علّامه قزويني رفت و موضوع را با او در ميان گذاشت. علّامه قزويني كه دهخدا را از دوران تحصيل در فرانسه مي‌شناخت، از اين خبر بسيار خوشحال شد و معين را تشويق كرد كه حتماً نزد دهخدا برود و نظرش را هر طوري كه شده‌است جلب كند. او كه از اخلاق تند دهخدا خبر داشت به دكتر معين سفارش كرد:

«استاد مردي عصبي و تند خوست، به طوري كه بعضي اوقات كاركردن با او مشكل و حتّا طاقت فرساست. شما بايد به من قول بدهيد و قسم بخوريد كه هيچ گاه از تند خويي و عصبانيت وي رنجش پيدا نكرده و همكاري خودتان را قطع نخواهيد كرد.»

دكتر معين به علّامه قول دادند كه تا پايان كار لغت نامه دست از همكاري با دهخدا برندارد. آشنايي با علّامه دهخدا، فرصت بسيار گران بهايي براي معين بود، چرا كه هر دو به يك زمينه يعني لغت نامه علاقه مند بودند. دكتر معين، نظر مساعد دهخدا را نسبت به خود جلب كرد و همكاري آنها شروع شد، كار در سازمان لغت نامه ، مراجعه به متون معتبر استادان نظم و نثر دو زبان فارسي و عربي و هم چنين لغت نامه هاي چاپي و خطّي، كتاب هاي تاريخ، جغرافيا، طب، نجوم، رياضي، حكمت، كلام، ‌فقه و غيره و تهيّه ي فيش از لغات آنها بود.

دكتر معين كه روشي ويژه و دقّت و امانت‌داري خاصّي در فيش برداري داشت، در دوران همكاري اش با دهخدا نزديك به هفتصد صفحه مطلب تهيّه كرد و حدود نه هزار صفحه از مطالب ديگر مؤلّفان و گردآورندگان را بررسي و تدوين كرد. او در مقايسه با ديگر همكاران سازمان لغت نامه، از جايگاه ‌ويژه‌اي نزد دهخدا برخوردار بود.

هنگامي كه دهخدا از كار تصحيح و حاشيه نويسي«برهان قاطع» توسّط دكتر معين آگاه شد، آن را بسيار پسنديد و معين را بسيار تشويق و راهنمايي كرد. هنگام چاپ«برهان قاطع» نيز مقدّمه اي تحت عنوان «و فرهنگ شعوري » بر آن نوشت. دهخدا مطمئن بود كه در انتخاب دكتر معين بيراهه نرفته است و همواره استعداد و پشتكار او را مي‌ستود.

وضع جسماني دهخدا از سال 1332 تغيير كرد و استاد دچار ضعف و خستگي شديدي شد. ديگر نمي توانست مانند سال هاي پيش روزي هشت ساعت از صبح تا عصر كار كند. اين بود كه نظارت و بررسي مطالب بعضي از جلد هاي لغت نامه را بر عهده ي دكتر معين گذاشت. با اين كه مسؤوليت دكتر معين زياد شده بود امّا او با دقّت و پشتكار تمام به امور لغت نامه نظارت مي‌كرد و از هيچ كوششي دريغ نمي‌ورزيد. اين كار، دو سال ادامه داشت. با شروع سال 1334 ، بيماري استاد دهخدا به حدّي شدّت گرفت كه ديگر انجام كار برايش ممكن نبود. بنابر اين نظارت و سرپرستي كامل كار تدوين‌لغت نامه بر عهده ي دكترمحمّد معين گذاشته شد.

در يكي از روزهاي سرد زمستاني، دهخدا پشت جلد جعبه ي سيگارش كه كنار بستر او افتاده بود، نوشت :

وصيت نامه‌ي من راجع به فيش هاي باقي مانده‌ي لغت نامه :

به ورثه ي خود وصيت مي كنم كه تمام فيش هاي چاپ نشده ي ‌لغت نامه را كه ظاهراً بيش از يك ميليون است و از الف تا يا نوشته شده و يقيناً يك‌كلمه ي ديگر بر آن نمي توان افزود به عزيزترين دوستان من آقاي دكترمحمّد معين بدهند كه مثل سابق به چاپ برسد، و اين زحمتي است جانكاه كه اقلّاً معادل نصف تأليف است.

دهم آبان ماه 1334

علي اكبر دهخدا

 دوست اَعَزِّ ارجمند من

 آقاي دكترمعين به ورثه‌ي خود وصيت مي كنم كه تمام فيش ها را به او بدهند و ايشان با آن ديانت ادبي كه دارند (كه در نوع خود بي عديل است) همه‌ي آنها را عيناً به چاپ برسانند ولو اين كه‌سراپا غلط باشد و هيچ جرح و تعديلي روا ندارند.

دهم آبان 1334

علي اكبر دهخدا

با اين كه ضعف مفرطي بر استاد مستولي شده بود، با زحمت تمام اين جمله را در گوشه ي كاغذ اضافه كرد: «عين اين ورقه وصيت نامه‌ي من راجع به فيش هاست چون حال دوباره نوشتن ندارم.»

حال دهخدا روز به روز بدتر مي‌شد. معين سعي مي كرد هر روز به استاد سر بزند.

 

 در يكي از ديدارهايش ماجراي پافشاري علّامه قزويني در همكاري با دهخدا را برايش تعريف كرد. او كه بسيار متأثّر شده بود، سري تكان داد و گفت: «لغت نامه ديگر مال من نيست، نيمي از آن به استاد علّامه تعلّق دارد. خدايش رحمت كند كه مرد دورانديش و نازك بيني‌بود.»

روز پنجم اسفند ماه، خبر آوردند كه حال دهخدا بدتر شده است. دكترمعين همراه با يكي از دوستانش به عيادت استاد رفت. دهخدا به زحمت مي توانست كلامي بر لب بياورد. پس از چند دقيقه در حالي كه رو به معين داشت، گفت: «كه مپرس» و پس از لحظه اي بار ديگر گفت: «كه مپرس.»

معين پرسيد: «منظورتان غزل حافظ است.»

دهخدا گفت:« آري»

مايليد آن را برايتان بخوانم؟

دهخدا با سر اشاره كرد كه بخواند و دكتر معين خواند:

درد عشقي كشيده ام كه مپرس

زهر هجري چشيده ام كه مپرس

گشته ام در جهان و آخر كار

دلبري برگزيده ام كه مپرس

آن چنان در هواي خاك درش

مي رود آب ديده ام كه مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش

سخناني شنيده ام‌ كه مپرس

سوي من لب چه مي گزي كه مگوي

لب لعلي گزيده ام كه مپرس

بي تو در كلبه ي گدايي خويش

رنج هايي كشيده ام كه مپرس

هم چو حافظ غريب در ره عشق

به مقامي رسيده ام كه مپرس

 دهخدا كه سراپا گوش بود و با شنيدن دو بيت سرش را به آرامي تكان مي داد. دو روز بعد، در هفتم اسفند ماه 1334 استاد دهخدا در همان اتاق چشم از جهان فرو بست.

 بعد از درگذشت علّامه دهخدا كار نظارت بر امور چاپ لغت نامه، بنا به وصيت نامه ي استاد به طور كلّي تحت سرپرستي دكترمعين قرار گرفت. البته اندكي پيش از مرگ دهخدا، اداره ي لغت نامه از منزل شخصي آن مرحوم به مجلس شوراي ملّي منتقل شده بود و بنا به تصميم كارپردازي مجلس، امور علمي لغت نامه بر عهده ي دكتر معين و امور اداري آن به سرپرستي سيدمحمّد هاشمي كرماني سپرده شده بود. از اين به بعد «لغت نامه ي دهخدا» كه محصول مطالعات مداوم و كوشش خستگي ناپذير چهل و پنج ساله ي استاد دهخدا و گروهي از همكارانش بود، تحت سرپرستي دكترمعين به دست چاپ سپرده مي شد.

****

پس از آشنايي با دهخدا و همكاري در تهيّه ي «لغت نامه» علاقه ي شديد محمّدمعين به تأليف فرهنگي جامع ، افزايش يافته بود؛ فرهنگي كامل كه همانند دايرة المعارفي بزرگ بتواند نياز افراد گوناگون را برآورده سازد. اين بود كه در سال 1338، در كنار ‌نشر «لغت نامه ي دهخدا » طرح تدوين و انتشار «فرهنگ فارسي» را ريخت. او از زمان تصحيح و حاشيه نويسي بر «برهان قاطع» ، شروع به فيش برداري كرده بود و طي بيست سال تحقيق و مطالعه در زمينه ي متون ادبي شعر و نثر و حتّا ‌گفت‌وگوهاي روزانه ي افراد، نزديك به يك ميليون و سيصد هزار فيش تهيّه كرده بود. حتّا در مهماني ها و مجالس مختلف‌ نيز اگر در ميان گفت‌وگوها مطلب جالب توجّهي مي شنيد، فوراً آن را همراه با نام گوينده‌اش ياد داشت مي كرد.

دكترمعين براي تدوين فرهنگ فارسي، افراد بسياري را براي همكاري دعوت كرده بود. نزديك به چهارصد نفر از دانشجويان در اين زمينه همكاري مي‌كردند. بار اصلي كار تدوين فرهنگ بر دوش خودش بود. از هر فرصتي براي جمع آوري اطّلاعات مورد نياز استفاده مي‌كرد.

بعد از انتشار «برهان قاطع»، سيل نامه‌هاي تشكّر آميز از سوي ايران شناسان ، شرق شناسان و دانشمندان سرازير شد. دانشگاه‌هاي خارجي از او براي سخنراني و يا تدريس نيمه وقت دعوت كردند. دكترمعين در هر يك از سفرهاي خود به خارج از كشور، از گردآوري اطّلاعات غفلت نمي كرد. او همواره در پي دست يابي به منابع جديد بود. يك بار كه به دعوت دانشگاه هاروارد براي بازديد از مؤسّسات هنري، علمي و فرهنگي، به آمريكا سفر كرده بود، در برگشت به ايران مدّتي در كتابخانه ها و موزه هاي لندن به مطالعه پرداخت . او كه بسيار مشتاق بود شيوه ي كار فرهنگ نويسان غربي را از نزديك ببيند، در مسافرت هايي به اروپا و به ويژه فرانسه، از مؤسّسه ي «فرهنگ لاروس» در پاريس و «بروكهاوس» در ويسبادن ديدار كرد و با روش كار آنها آشنا شد.

سرانجام پس از تهيّه ي موادّ لازم كه نزديك به بيست سال طول كشيد، سازماني به نام «سازمان فرهنگ فارسي» به وجود آورد. تصميم داشت اوّل «فرهنگ متوسّط» و بعد «فرهنگ بزرگ» ‌فارسي را به چاپ برساند . در اين ميان ، عدّه اي در كارهاي فرهنگ اخلال مي‌كردند و مي خواستند دكترمعين را از ادامه‌ي كار منصرف كنند و او را از«دنياي لغت» به دنياهاي ديگر بكشاند، چرا كه بسياري از همكاران قبلي او به «دنياي سياست» كشيده شده بودند. دكتر معين هميشه به دوستانش مي‌گفت:« خيلي خواسته اند مرا به «دنياهاي ديگر ببرند، بزمي ساخته اند، منقل و گرد آورده اند، خواسته اند كه من هم همان طور باشم، امّا ... من خودم را وقف مردم و خدمت به مردم كرده ام. خيلي مقام ها را دو دستي برايم آورده اند امّا من دنبال كارخودم هستم. شما [ها] نمي‌دانيد كه ما چه قدر به فرهنگ فارسي بدهكاريم.»

او از كارشكني و اخلال ديگران، دلسرد نشد و عقب ننشست و طرح اوّليه ي فرهنگ را پي ريزي كرد. طرح فرهنگ در ابتدا چهار جلد پيش بيني شده بود، ولي به مرور زمان و افزوده شدن فيش ها ، به‌شش‌جلد رسيد.«فرهنگ فارسي» در چهار قسمت مقدّمه، لغات، تركيب هاي خارجي و اعلام ، تنظيم شده  بود.

****

خبر اين بود : «شاعر سنّت شكن، علي اسفندياري مشهور به نيما يوشيج، روز پنج شنبه 16 دي 1338 بر اثر بيماري به ديار باقي شتافت.» دكترمعين اين خبر را خوانده بود، عكس نيما را به دخترش مهدخت نشان داد و گفت: «نيما يوشيج» است، پدرِ شعرِ نو. افسوس كه درگذشت و من او را نديدم.» بعد، به آرامي زير لب ابياتي از «افسانه» را زمزمه كرد:

اي‌فسانه ، فسانه ، فسانه!

اي خدنگ ترا من نشانه!

اي علاج دل! اي داروي درد!

همره گريه هاي شبانه!

با من سوخته در چه كاري؟

 

مهدخت پرسيد: «پدر! نظرتان درباره‌ي شعر نو چيست؟»         

شعر نو پديده‌ي بسيار «ارزشمندي» است. البته آن چه كه بايد جست و تحسين كرد، شعر خوب است؛ شعري كه ‌احساس و تخيّلي لطيف را به خواننده منتقل كند و يا رمزي از زندگاني را بر او بگشايد، چنين شعري خواه به اصطلاح كهن باشد و خواه به اصطلاح نو، بر دل مي نشيند. بعد اضافه كرد: «بدون شك شعر معاصر مانند نثر، متحوّل شده است، امّا توفيق نثر، خيلي بيشتر از شعر بوده، شعر هنوز راهي دراز در پيش دارد تا به كمال نسبي خود برسد. به رغم همه ي اين ها «نيما» را به حق مي‌توان پدر شعر نو محسوب كرد.»

 ‌دكترمعين تا خودش وصيت نامه ي نيما را در روزنامه‌ها نديد، باور نكرد كه پدر شعر نو او را وصي خود قرار داده است:

شب دوشنبه 28 خرداد 1335

 «امشب فكر مي‌كردم با اين گذران كثيف كه من داشته‌ام بزرگي كه فقير و ذليل مي شود حقيقتاً جاي تحسّر است. فكر مي كردم براي دكترحسين مفتاح چيزي بنويسم كه وصيت نامه‌ي من باشد به اين نحو كه بعد از من هيچ كس حقّ دست زدن به آثار مرا ندارد، به جز دكترمحمّد معين اگر چه او مخالف ذوق من باشد. دكترمعين حق دارد در آثار من كنجكاوي كند. ضمناً دكتر ابوالقاسم جنّتي عطايي و آل‌احمد با او باشند. به شرطي كه هر دو با هم باشند، ولي هيچ يك از كساني كه به پيروي از من شعر صادر فرموده‌اند در كار نباشند. دكترمحمّد معين مَثَل صحيح علم و دانش است. كاغذ پاره هاي مرا بازكنيد. دكترمحمّدمعين كه هنوز او را نديده‌ام مثل كسي است كه او را ديده ام؛ اگر شرعاً مي‌توانم قيّم براي ولد خود داشته باشم دكترمحمّد معين قيّم است ولو اين كه او شعر مرا دوست نداشته باشد، امّا ما در زماني هستيم كه ممكن است همه ي اين اشخاص نامبرده از هم بدشان بيايد و چه قدر بيچاره انسان.»

‌حال عجيبي به دكترمعين دست داده بود. چند بار وصيت نامه را خواند. نمي‌توانست باور كند. مدام مي گفت:« آخر چرا من؟ من كه از شعر چيزي نمي‌دانم.» پس از انتشار وصيت نامه ي نيما، براي همه اين سؤال پيش آمد كه او چرا اطرافيان و يا پيروان خود را وصي قرار نداده و دكتر معين را كه اصلاً نديده بود براي نشر آثارش انتخاب كرده است. پاسخ اين سؤال براي كساني كه دكتر معين را مي شناختند آشكار بود: امانت داري دكترمعين.

جلال آل احمد گفته بود: « اوّلين نكته‌اي كه به ذهنم رسيد در جواب اين سؤال بود كه پير مرد چرا دكترمعين را وصي خويش كرده ... [ به يقين] در امانت دكترمحمّد معين پناهگاهي مي‌جست از بد حادثه اي كه گمان مي‌كرد به كمين‌آثارش نشسته.» دكترمعين به رغم مسؤوليت ها و مشغله هايي كه داشت، به وصيت نيما يوشيج عمل كرد. يك سال بعد از درگذشت نيما، با همكاري چند تن از دوستانش «افسانه» و دويست و شصت و يك رباعي نيما را در كتابي تحت عنوان «افسانه و رباعيات» به چاپ رساند. اگر چه هيچ كس در امانتداري دكتر معين شكّي نداشت ، امّا خودش همواره مي گفت: «افسوس مي خورم كه چرا در تمام مدّت زندگي فرصت ديدار نيما را نيافتم و او ميراثي براي من گذاشت كه به درستي رعايت امانت كردن در آن ميسّر نيست، زيرا كه او هر چه مي نوشت با مداد بود بر پشت پاكت هاي سيگار يا تكّه كاغذهاي كوچك كه پس از چندي به هم ساييده مي شد و كلمات ، نامفهوم و ناخوانا مي ماند.» بعدها، «ماخ اولا» نيز تحت سرپرستي دكتر معين به چاپ رسيد.

****

دكتر معين آن چنان عاشق مطالعه و علم و ادب بود كه به سادگي خواب و خوراك را فراموش مي‌كرد . اكثر اوقات، ساعت دو يا سه صبح بلند مي‌شد و فرم هاي چاپخانه را با صداي بلند مي خواند و اصلاح مي‌كرد. همسر او گاهي بيدار مي‌شد و در اين كار به او كمك مي‌كرد. دكترمعين حتّا موقعي كه با اعضاي خانواده‌اش به گردش مي رفت، كتاب‌هايش را با خود مي‌برد و از هر فرصتي براي مطالعه و فيش‌برداري استفاده مي كرد.

همكاران و دوستانش همواره از او مي‌خواستند كمي هم استراحت كند و از حجم كارهايش بكاهد. كار نشر«لغت‌‌نامه ي دهخدا» كار فرهنگ فارسي، تدريس در دانشگاه و تأليف كتاب‌ها و مقالات متعدّد، سفرهاي خارجي، شركت در سخنراني ‌ها و.... اوقات فراغتي براي دكترمعين باقي نمي‌گذاشت.

 او همواره به دانش‌جويانش تأكيد مي‌كرد: «‌اين زبان كه امروزه به آن سخن مي‌گوييد از شگفتي‌هاي روزگار است. زباني كه هزار سال باقي مانده باشد، حكايت از اصالت و جاودانگي دارد، كلمه‌ها در زبان ما به جا مانده‌اند و ارزش‌هايشان را حفظ كرده‌اند. بايد اين‌ها را بشناسيد تا بتوانيد با مردم حرف بزنيد.

در سال 1342 چاپ «فرهنگ اسلامي» شروع شد. هم زمان با چاپ فرهنگ، از دكتر معين براي تدريس و سخنراني درنيمه ي دوّم سال تحصيلي دانشگاه پرينستون آمريكا دعوت شد. در اين سفر او علاوه بر تدريس، يك سلسله سخنراني‌هاي علمي و ادبي درباره‌ي شعر تصوّف در ايران ايراد كرد. در اين مدّت، كار سرپرستي و نظارت بر نشر فرهنگ، به عهده ي دوست و همكار نزديك او سيّدجعفرشهيدي واگذار شده بود. آشنايي دكتر معين با دكترشهيدي از سال 1328شروع شده بود. در آن سال دكترشهيدي به عنوان همكار به جمع علمي همكاران «لغت‌نامه ي دهخدا» اضافه شده بود. حالا اين آشنايي به دوستيِ محكمي تبديل شده بود.

دكترشهيدي بيش از هر كسي از سختي و طاقت‌فرسايي كار دكترمعين آگاه بود او كه خود يكي از همكاران تدوين «فرهنگ فارسي» بود، مي‌ديد كه دكترمعين چه طور ساعات كار خود را از هشت به دوازده و حتّا گاهي اوقات به شانزده يا هجده ساعت رسانده است.

يك بار دكترشهيدي بعد از اصرار زياد توانسته بود دكترمعين را راضي كند تا در سفري سه روز به شمال برود. اذان بود دكتر شهيدي تازه براي نماز صبح از خواب بيدار شده بود كه با كمال تعجّب ديد دكترمعين بيدار است و چيز مي‌نويسد! اين بود كه با ناراحتي گفت: « بس كنيد! اين طور كار كردن شما را از پا مي‌اندازد.»

 دكترمعين همواره منطق را مي‌پذيرفت، ولي عشق او به زبان فارسي، منطق او را شكست مي‌داد، هيچ عشقي منطق نمي‌پذيرد.

*خاموشي و تنهايي*

 سال 1345 خورشيدي بود. سه جلد از «فرهنگ فارسي» به چاپ رسيده بود. انتشار اين فرهنگ باعث بروز نظرهاي مختلفي بين استادان و صاحب‌ نظران داخل و خارج از كشور بود. «فرهنگ فارسي» كه در نوع خود در تاريخ ادبيات ايران بي‌نظير بود باعث فعّال شدن مراكز دانشگاهي در زمينه ي نقد و بررسي جلدهاي چاپ شده ي آن شده بود. در اوسط چاپ جلد چهارم اتّفاقي براي دكترمعين افتاد كه بعد از آن، كار چاپ و نشر جلد پنجم و ششم را به عهده ي معاونش دكترشهيدي گذاشتند.

نخستين همايش ايران شناسان از نهم تا پانزدهم شهريورماه 1345 درتالار فردوسيِ دانشكده ي ادبيات تهران برگذار شد. اين همايش به منظور تحقيق و بررسي رشته‌هاي مختلف ايران شناسي برگذار شده بود و بيش از دويست نفر از دانشمندان و محقّقان شرق‌شناس ايراني و خارجي در آن شركت داشتند. دكترمعين رياست شعبه‌ي ادبيات و هنر اين همايش را به عهده داشت. او سخنرانيي تحت عنوان «فرهنگ نويسي فارسي» ايراد كرد كه بسيار مورد توجّه شركت كنندگان قرار گرفت. هنوز خستگي برگذاري همايش از تن او خارج نشده بود كه خبر رسيد در آبان ماه همان سال جلسه هاي سخنرانيي تحت عنوان «ميراث مشترك فرهنگي» از طرف سازمان عمران منطقه‌اي تركيه برگذار خواهد شد. دكترمعين از سوي دولت مأموريت يافت به تركيه رفته و به منظور شناساندن ايران به شركت‌كنندگان، سخنراني ‌هايي ترتيب بدهد.

دكترمعين همراه با استادمجتبي مينوي و دكترنصر به تركيه رفت و طي ده روز سخنراني‌هاي متعدّدي در موضوع‌هاي مختلف به زبان انگليسي براي شركت‌كنندگان ايراد كرد. اگر چه از عهده‌ي اين همه سخنراني آن هم در موضوع‌هاي مختلف برآمدن، كاري بسيار سخت و امكان ناپذير به نظر مي‌رسيد، امّا او با فعاليت شبانه‌روزي، متن سخنراني‌ها را آماده مي كرد.

بعد از جلسه هاي سخنراني يك روز به اتّفاق همراهان خود به شهر قونيه و زيارت آرامگاه مولانا جلال الدين محمّد رومي رفت و سه روز نيز از آثار معماري اسلامي در استانبول ديداركرد. هيأت اعزامي از ايران، در هشتم آذر ماه به تهران برگشت. دكترمعين با اين كه به دليل فعاليت‌هاي متعدّد در جلسه هاي سخنراني، بسيار خسته شده بود، بي هيچ استراحتي در جلسه‌ي مدافعه ي يكي از دانشجويان به ‌دانشگاه تهران رفت. هنوز«بانگ الله‌ اكبر» از مناره‌هاي مسجد دانشگاه تهران برنخاسته بود كه حادثه‌اي در اتاق استادان گروه ادبيات فارسي به همه ضربه ي روحي شديدي وارد كرد. دكتر معين در حالي كه مي‌خواست موافقت خود را با پذيرفتن پايان‌نامه ي تحصيلي يكي از دانشجويان دوره ي دكتري اعلام كند، يكباره‌ به كف اتاق افتاد و بي‌هوش شد.

بلافاصله او را به بيمارستان آريا رسانده و بستري كردند. پزشكان براي بررسي آسيبي كه در مغز دكترمعين به وجود آمده بود، تصميم به عكس‌برداري از مغز گرفتند، امّا متأسّفانه هنگام تزريق مادّه ي رنگي، دكترمعين به حالت بي هوشي افتاد.

با وجود سعي و تلاش پزشكان ايراني، هيچ بهبودي در وضعيت او حاصل نشد. پس از چندي، مجبور به درخواست كمك از پزشكان خارجي شدند. دو پروفسور جراح مغز و اعصاب از شوروي(سابق) و پنج متخصّص از انگلستان بر بالين استاد حاضر شدند. آنان پس از چند روز معاينه و انجام آزمايش‌هاي مختلف، گفتند آسيب مغزي بسيار شديد است و اگر زودتر رسيدگي مي‌شد امكان بهبودي وجود داشت، سعي و تلاش پزشكان روسي و انگليسي نيز نتيجه‌اي نداد و آنها به كشورهاي خود برگشتند.

عدم خروج دكترمعين از حالت بي هوشي باعث شد تا در 14 مرداد ماه 1346 همراه با همسرش به بيمارستان نوتردام مونترال يكي از مهم‌ترين بيمارستان‌هاي كانادا اعزام شد. طي سه ماه بستري شدن در اين بيمارستان سه عمل جرّاحي بر روي مغز او انجام شد، امّا هيچ كدام رضايت بخش نبود. جرّاحان كانادايي مي‌گفتند اگر همان شش ماه اوّل بيماري مراجعه مي‌شد احتمال بهبودي زيادي وجود داشت، امّا متأسّفانه به خاطر گذشت مدّت زيادي از وارد آمدن آسيب مغزي، دامنه و شدّت آسيب افزايش يافته است. آنها علّت اين حالت را خونريزي مغزي بر اثر پارگي رگ‌ها و بروز آسيب در مراكز حياتي مغز دانستند. با اعلام نظر پزشكان كانادايي، استاد را در پانزدهم آبان ماه با نا اميدي بسيار به ايران بازگرداندند و در بيمارستان فيروزگر تحت نظر دكتر تيرگري بستري كردند. هفت ماه از بستري شدن او در بيمارستان فيروزگر گذشت و كوچترين نشانه‌اي از بهبودي ديده نشد.

 دكتر تيرگري مي‌گفت: «دكتر معين به علّت آسيب مراكز مغزي قادر به شناسايي افراد و حتّا بستگان و دنياي خارج نيست و متأسّفانه هيچ گونه واكنشي ناشي از برگشت فعاليت ادراك و هوش، در او ديده نمي‌شود.»

مدّت زيادي از بي هوشي دكترمعين گذشته بود، امّا پزشكان بر خلاف بي‌نتيجه بودن معالجه‌هاي مختلف، هنوز اميدوار بودند كه بتواند افراد را بشناسد و يا كلمه‌اي بر زبان بياورد. هيچ كس نمي‌توانست باور كند كسي كه اين همه عاشق زبان و لغت بود، ديگر توان گفتن و نوشتن ندارد و چشم‌هايي كه روزي خطوط مبهم كتاب را مي‌جست، اكنون فقط نگاه است؛ نگاهي سرد و بي روح كه هيچ كس را نمي‌شناسد.

هر روز عدّه‌ي زيادي از آشنايان، دوستان و شاگردان او به ملاقاتش مي‌آمدند، امّا دكترمعين آرام و بدون هيچ گونه واكنشي در بستر افتاده بود. تنها خطوط عميق چهره‌اش بود كه رنج زنده و عميق او را فرياد مي‌زد. او هيچ كس را نمي‌شناخت، حتّا همسرش را كه هر روز بر بالينش‌ حاضر مي‌شد و از او پرستاري و مراقبت مي‌كرد.

هر روز صبح صورتش را اصلاح مي‌كردند، لباسهايش را عوض مي‌كردند و از راه بيني شير و سوپ به او مي‌دادند.

در تمام اين ساعات، همسرش بر بالينش مي‌نشست و با نگاهي منتظر به او خيره مي‌شد. او انگار كه انتظار معجزه‌اي را مي‌كشيد، بسيار اميدوار بود كه حال همسرش خوب خواهد شد :

- من ايمان دارم ... من شب‌‌هاي درازي را براي او دعا كرده‌ام. خدا به من رحم خواهد كرد. من ايمان دارم كه دكتر خوب خواهدشد و به خانه‌اش باز خواهد گشت. اتاق كارش، آن همه ياد داشت‌هايش، آن همه فيش‌ها و كتاب‌هايش منتظر هستند. او خوب خواهد شد و باز به اتاق كارش برخواهد گشت و پشت ميزش خواهد نشست و ما نيز دورش خواهيم كرد و او كار خواهد كرد. او هنوز كارهاي زيادي در پيش دارد كه نا تمام مانده است، او كار دارد، او را خداوند شفا خواهد داد. ايمان دارم.»

چهار و نيم سال گذشت، بي آن كه دكترمعين حتّا براي لحظه‌اي بتواند كسي را بشناسد و يا كلمه‌اي بر زبان آورد. سرانجام بعد از چهار و نيم سال خاموشي و تنهايي، بزرگ مرد لغت و سخن در نيم روز گرم سيزدهم تيرماه 1350 چشم از جهان فاني فروبست.

* آثار *

دكترمحمّد معين، بي شك يكي از بزرگترين پژوهشگران معاصر ايران است. به جرأت مي توان او را در رديف اوّلين كساني قرار داد كه پاي‌بند به كار بستن روش هاي علمي در كارهاي تحقيقي هستند. او با توجّه به آشنايي‌اش با زبان هاي عربي، فرانسه، انگليسي، و چهار زبان باستانيِ پهلوي، فارسي باستان، اوستا و سانسكريت در تأليف كتاب هاي پژوهشي خود از حدّ اكثر منابع و مآخذ موجود، استفاده مي‌كرد و سعي داشت در مورد كارهاي تأليفي- تحقيقي‌اش تا حدّ امكان جاي كوچكترين شبهه و ترديدي باقي نگذارد. به عنوان نمونه مي‌توان به تصحيح «برهان قاطع» اشاره كرد. كه علاوه بر استفاده از هفت نسخه ي خطّي و چاپي، به بيش از 343 مأخذ فارسي و عربي مراجعه كرده و تا حدّ ممكن در برطرف كردن نكات نامفهوم و مبهم اين كتاب تلاش كرده است.

فعاليت ها و آثار دكترمعين را به طور كلّي مي توان به چهار زمينه تقسيم كرد:

1. تأليف كتاب

2. تصحيح متون ادبي همراه با حاشيه نويسي و اضافات

3. ترجمه ي كتاب از زبان هاي عربي، انگليسي و زبان هاي باستاني

4. تأليف مقاله.

موضوع بيشتر مقاله هاي دكترمعين در زمينه ي لغت و دستور زبان فارسي، مباحث و مسائل ادبي، تاريخ ادبيات و زبان، تاريخ و فرهنگ، كتاب شناسي، فلسفه و مذهب، شخصيت هاي مشهور است.

 

* تحقيقات و تأليفات *

آثار دكتر معين به اين شرح است :

1. روان شناسي تربيتي- بر اساس كتاب علم النّفس و آثار في التربية و التّعليم- تأليف علي الجارم و مصطفي امين (ترجمه) ، اهواز ، 1316 ه‍ .خ

2. ستاره ي ناهيد يا داستان خرداد و اَمرداد ، تهران ، 1316 ه‍ .خ

3. حافظ شيرين سخن، تهران، 1319 ه‍ .خ

4. يوشت فريان و مرزبان نامه (به زبان فارسي و روسي) ، تهران 1322 ه‍ .خ

5. يادنامه‌ي پورداوود، همراه با جمعي از نويسندگان، تهران، 1325 ه‍ .خ

6. مزديسنا و تأثيرآن در ادبيات پارسي ، تهران ، 1326 ه‍ .خ

7. برهان قاطع، تأليف محمّدحسين بن خلف تبريزي ، تصحيح و تحشيه، 4 جلدي ، تهران ، 35-1330 ه‍ .خ

(بعد از چاپ دوّم در 5 جلد)

8. چهار مقاله ، تأليف احمدبن عمرنظامي عروضي، (به كوشش) تهران ،1331 ه‍ .خ

9. اسم مصدر- حاصل مصدر، تهران، 1331 ه‍ .خ

10. گزيده ي شعر فارسي، تهران، 1331 ه‍ .خ

11. دانشنامه‌ي علايي ،تأليف ابن سينا، (تصحيح به همراه سيّد محمّد مشكوة) ، تهران ،1331 ه‍ .خ

12. قاعده هاي جمع در زبان فارسي، تهران،1331 ه‍ .خ

13. برگزيده‌ي نثر فارسي (جلد اوّل)، تهران ،1331 ه‍ .خ

14. جامع الحكمتين، تأليف ناصرخسرو، تصحيح و مقدّمه ي فارسي و فرانسه همراه با پرفسور هنري كربن، تهران، 1332 ه‍ .خ

15. شرح قصيده ي فارسي خواجه ابوالهيثم (منسوب به محمّدبن نيشابوري)، تصحيح و مقدّمه‌ي فارسي و فرانسوي همراه با پرفسور هنري كربن، تهران، 1334 ه‍ .خ

16. مجموعه‌ اشعار دهخدا (به اهتمام) تهران، 1334 ه‍ .خ

17. جوامع الحكايات و لوامع الروايات، تأليف سديدالدّين محمّدعوفي، تصحيح، بخش اوّل، تهران، 1335 ه‍ .خ

18. جوامع الحكايات و لوامع الروايات، تأليف سديدالدين محمّدعوفي، تصحيح، بخش دوّم، تهران، 1335 ه‍ .خ

19. ايران از آغاز تا اسلام ، تأليف ر.گيرشمن، ( ترجمه) تهران 1336 ه‍ .خ

20. مفرد و جمع و معرفه و نكره ، انتشارات دانشگاه تهران ، تهران ، 1337 ه‍ .خ

21. عبهرالعاشقين، تصنيف روزبهان بقلي شيرازي، تصحيح و مقدّمه ي فارسي و فرانسوي همراه با هنري كربن، تهران، 1337 ه‍ .خ

22. هفت پيكر نظامي، تحليل، جلد اوّل، تهران ، 1328 ه‍ .خ

23. اضافه- بخش نخست ، تهران ، 1322 / بخش دوّم ، تهران ، 1339 ه‍ .خ

24. اسم جنس- معرفه و نكره (از سلسله كتاب هاي طرح دستور زبان فارسي)، تهران ،1341 ه‍ .خ

25. فرهنگ فارسي(متوسّط)، شش جلدي انتشارات اميركبير، تهران، از 1342 تا 1353.

از1334 تا 1345، جزوه هاي لغت نامه ي دهخدا با نظارت و سرپرستي علمي و اداري دكترمعين منتشر شده است.


مطالب مشابه :


ارائه ی 50 راهكار پيشنهادی براي ايجاد علاقه به خواندن روزانه قرآن كريم

ارائه ی 50 راهكار پيشنهادی براي ادبي مناسب مناسب براي ايجاد شما بازديد کند و




چند روش براي شكوفايي استعداد ادبي دانش آموزان

¤ يك نشريه ادبي مي تواند نمايشگاهي براي نشان دادن آثار ادبي ¤ دعوت از بچه ها نامه يا




سوالات متداول طراحی سایت و وبلاگ سری1

دعوت نامه ي persiangig یا بازديد کننده هاي سايت يا وبلاگ خود را درخواست دعوت نامه براي gmail




حسن رحیمیان: "گرگان، شیراز کوچک است"

وزير براي بازديد محلي دعوت نامه‌اي فرستادم كه گمان دارم نخستين دعوت نامه(متن)




خستگي و ديگر هيچ

نوشته‌هاي اين وبلاگ براي استفاده اخبار و دعوتنامه‌ها را براي ما متن داشت




دكتر معین 2

با آن ديانت ادبي بسياري را براي همكاري دعوت براي بازديد از مؤسّسات




زندگي نامه شهيد بهشتي

بنابراين با گرفتن ديپلم ادبي به كه براي اين دعوت به قم براي بازديد از




برچسب :