سفرنامه خوزستان

روز سفر فرا رسيد  كه تو هفته اول خرداد ماه بود. قرار بود جمعه پروازمون باشه ولي به خاطر اينكه شنيده بودم پنچ شنبه شبها اهواز خيابونهاش خيلي شلوغ مي شه و چون يكي از هدفهاي سفرم ديدن مردم اين ديار بود پروازم رو براي ساعت 4 بعد از ظهر پنچشنبه گرفتم كه ساعت 6 به اميد خدا اهواز باشم . خيلي هيجان داشتم و براي خودم هم جالب بود چرا ! 

همون صبح دوستم يك اتفاق براش افتاد و نتونست باهام براي بعد از ظهر بياد و  پروازش رو انداخت براي جمعه ظهر . و خودم به تنهايي به همراه راننده رفتيم فرودگاه ساعت 3 فرودگاه بودم . گيت پرواز اهواز باز شده بود براي كارت پرواز گرفتن رفتم تو صف از همين حالا خودم رو تو خوزستان احساس مي كردم وقتي مسافرهاي پرواز رو ديدم . خانم هاي سن بالا با چادر هاي عربي و صورتهاي سبزه با خالي بين ابروهاشون  و آقايوني كه با لهجه غليظ عربي صحبت مي كردند... و در عين حال مسافراني بسيار خوش تيپ و باكلاس كه  كه اونها هم  به نوعي آدم رو ياد اهواز و آبادان مي اندخت ......

سوار هواپيما شدم و صندلي خودم رو هم كنار پنجره گرفته بودم تا خوب از اون بالا خوزستان عزيزم رو ديد بزنم !! دو ساعت پرواز طول كشيد و از اون بالا رود كارون كاملا معلوم بود تو زمين هاي خشك و منظره زيبايي بود... رو آسمون اهواز هوا غبار آلود بود و مسافر كناري من كه ساكن اهوازبود گفت الان كه خوبه از اين بدترشم رو هم داشتيم به طوري كه تو شهر بعضي وقتا از شدت گرد و و غبار جايي ديده نمي شه ....( اين گرد و غبار از بيابونهاي عراق بلند مي شه كه شنيدم قبلا رژيم سابق عراق با نفت رو اين بيابونها رو مي گرفت كه گرد و غبار بلند نشه ولي متاسفانه اكنون كسي به فكر اين معضل نيست .  به طوري كه بعضي وقتا شدت اين گرد و خاك  آلوده طوري هست كه شهرهاي شرقي كشور هم در برمي گره ....

   با خودم گفتم كاش تو اين چند روز هوا خوب  باشه..

هواپيما نشست از هواپيما اومدم بيروم و وقتي هواي گرم به صورتم خورد گفتم به چه هوايي!! و خوشحال پياده رفتم به سمت ترمينال . فرودگاه اهواز يك فرودگاه معمولي و نه چندان بزرگ بود خوشبختانه فقط يك سامسونت همرام بود و از ترمينال خارج شدم اومدم  همون روبرو تاكسي هاي فرودگاه تو صف بودن . از دفترش سوال كردم مي خوام  يك هتل تو مركز شهر بگيرم . از قبل اسم چند تا هتل تو مركز شهر رو درآورده بودم اون هم گفت همون خيابون نادري و امام خميني مركز شهر هستند يك ماشين دربست كردم براي مركز شهر به راننده گفتم جلو يك هتل خوب و قیمت مناسب كه مي دوني اونجا منو پياده كنه از فرودگاه تا مركز شهر يكم طولاني بود جلو هتل نادري پياده شدم داخل يك خيابون نسبتا كم عرض فعلا هيچ موقعيت خودم رو نمي دونستم فقط  مي دونستم اين هتل مركز شهر اهوازه كرايه تا اونجا 4000 تومن شد . داخل هتل نادري كه سه ستاره بود رفتم ساختمون هتل كه قديمي بود . رزوشن هتل قيمت يك شب اقامت براي يك نفر رو 55000 تومان با تخفيف گفت با اينكه اون تاريخ پيك مسافرتي هم نبود . گفتم اتاق رو ببينم بعد تصميم مي گيرم با آسانسور با يكي از كارمندهاي هتل رفتم بالا يك اتاق رو بهم نشون داد كه خيلي قديمي و دل گير بود و مثل مسافرخونه ها بود ..(نمي دونم اتاقهاي ديگش هم به اين صورت بود يا نه ) اصلا خوشم نيومد و از هتل اومدم بيرون سوال كردم گفتن سر چهار راه امام 2 تا هتل ديگه هست پياده تا چهار راه راهي نبود و بازارها و مغازه هاي زيادي كه ديديم مشخص بود اين منطقه بازار اصلي اهوازه همون سر چهار راه كه رسيدم دو تا هتل به اسم هتل ايران و هتل پرشيا روبروم بودن كه اول رفتم داخل هتل ايران ساختمون هتل چند طبقه و قديمي بود لابي هتل هم كوچيك بود از پسر رزوشن كه پسر خوش برخوردي هم بود قيمت اتاق رو گرفتم گفت 42000 تومان و با تخفيف 35000 برا شما برا يك شب گفتم اتاق رو مي بينم بعد.  رفتم با آسانسور بالا طبقه پنجم بود راهروها و اتاقها تازه بازسازي شده بودن و تميز  وارد اتاق شدم و همون جا قبول كردم و خوشم اومد اتاق دو تخته خيلي تميز و قشنگ نسبت به قيمتش . خانم خدمتكار كه پيشم بود گفت طبقه چهارم و پنچم رو تازه بازسازي كردن پس اگه خواستيد اين هتل تشريف ببريد كه از لحاظ موقعيتش هم عالي بود تو اين طبقات اتاق بگيريد .

 رفتم پايين و اتاق رو تحويل گرفتم و كلي سوال هم از رزوشن كردم كه برا ديدين بازار ها که از كجا شروع كنم  و كجاها برم و كجا غذا بخورم و....  سريع رفتم بالا وسايل هامو گذاشتم و برگشتم پايين براي  اهواز گردي چون فقط يك شب اهواز بودم و فردا بعد از ظهر بايد مي رفتيم با دوستم رامهرمز . خلاصه وقت رو غنيمت شمردم از همون بازار سرپوشيده كنار هتل به اسم بازار امام شروع كردم عصر بود و خيلي شلوغ  مردم پرجنب و جوش و در حال خريد وسط هاي هاي بازار سمت چپ يك بازاري بود معروف به بازار عرب ها و خيلي خيلي شلوغ از اينجا بيشتر خوشم اومد زنها و مرهايي كه  به زبون عربي صحبت مي كردند و در حال معامله بودن . بعضي جاها وسايل قشنگي هم مي تونستي پيدا كني مثل كيف و كفش و صندلهاي خوب با قيمت مناسب و لي قصد نداشتم از اينجا خريد كنم و خريد هامو گذاشته بودم برا آبادان موقع برگشت . از اين بازار خوشم اومد و رسيدم به انتهاش كه به يك خيابون بزرگ يك طرفه وصل مي شد بعدا فهميدم اين خيابون نادري نام داره . انتهاي همين بازار چند تا مغازه سمبوسه و فلافل فروشي بود كه خيلي هم شلوغ بود خيلي ها هم سمبوسه ها رو سرخ نشده ميخريدند و با خودشون مي برند . قصد داشتم حتما فلافل و سمبوسه اهواز رو هم امتحان كنم چون ديگه خوزستان مركز اين خوردني هاست . يك سانديچ فلافل گرفتم  همون جا كنار خيابون خوردم با اين كه گرسنه نبودم ولي خوب بود بلاخره بايد امتحان مي كردم . همون خيابون نادري رو به سمت راست رفتم سمت چپ مي خوره به كارون . خيلي خيلي شلوغ بود خيابون پر بود از جوانهاي عزيز اهوازي كه شاد و خندون در حال گشتن بودن و اين كه مي گفتن شبهاي جمعه خيلي شلوغه واقعا همين طور بود سمت چپ خيابون يك مركز خريد ي بود به اسم كارون كه اجناسش نسبت به تو خيابون به نظر شيك تر مي يومد اونجا رو هم گشتم در ضمن هوا هم خيلي عالي بود و اصلا فكر نكنيد گرم بود ها!!!  . خلاصه يك 2 ساعتي تو همون منطقه بودم و همه جا رو تا دلتون بخواد سرك كشيدم و خيلي  بهم خوش گذشت..........!!

تعريف كيانپارس رو خيلي شنيده بودم و قرار بود برا شام برم اونجا همون انتهاي نادري كه بعدن فهميدم مي خوره به كارون سوار تاكسي شدم به سمت كيانپارس كه از روي پل سفيد اهواز گذشت و از رو رود كارون  و برا اولين بار كارون رو تو تاريكي ديدم . آدرس يك پيتزا فروشي رو تو كيانپارس بهم داده بودند كه الان يادم نيست چي بود اسمش ساعت 10 شب بود و كيانپارس كه  جزء محله هاي خوب و با كلاس اهوازه اون موقع مراكر خريدش بسته شده بود و فقط رستورانهاي باز بودند  به اون پيترا فروشي رسيدم كه خيلي هم شلوغ بود و بعد سفارش 45 دقيقه ايي طول كشيد تا آماده شد غذاش هم خوب بود . بعد از همون يكي از كوچه ها آدرس پارك ساحلي رو گرفتم و رفتم لب كارون .....

پارك بزرگي بود و پر از دختر و پسرهاي جوان و خانواده هايي كه شب رو اومده بودند از هواي خوب كنار رودخونه استفاده كنند . از داخل پارك رفتم لب كارون نشستم . خيلي تاريك بود هيچ چراغي حتي همين محدوده پارك كه كلي آدم اومده بودند كنار رودخانه روشن نبود و تاريك تاريك  نمي شد جلوتر رفت حتي پل سفيد و معروف اهواز هم به هيچ وجه نورپردازي چشمگيري نداشت از همون كنارسكوپارك بغل رودخانه مدتي نظاره گر كارون زيبا و پر خاطره حتما براي خيلي ها بودم و افسوس  كه همچين نعمتي تو كشورم  دارم و لي برا بيشتر زيبا نشون دادنش كسي كاري نكرده .........

در ضمن مي تونم بگم 99 درصد جونهاي پارك تفريحي به غير از قليون كشيدن نداشتن .....

رفتم تا ته پارك و بعدش رو پل سفيد و از اون بالا وسط پل به صداي قشنگ كارون گوش دادم....

ساعت 2 صبح بود كه به هتل برگشتم....


مطالب مشابه :


رستورانها و فروشگاهها و مراکز گیاهخواری ايران

کانون دانشجویی هلال احمردانشگاه آزاداسلامی واحد اهواز. تو تنها نیستی(نیلوفر)




سفرنامه خوزستان قسمت دوم

اومدم لب خيابون و تاكسي گرفتم و رفتم يك امام زاده به اسم معروف تو اهواز كه رستورانهاي




سفرنامه خوزستان

فرودگاه اهواز يك فرودگاه معمولي و بسته شده بود و فقط رستورانهاي باز بودند به اون




از آبادان تا تالاب شادگان با دوچرخه

ما قصد داشتيم كه صبحانه را در رستورانهاي ميان راهي صرف آبادان كه بسمت اهواز در حال




عكس حضور ابرو گوندش در كرج

ترك تاكنون در برخي محافل غير رسمي نيز حضور يافته و تعدادي از رستورانهاي تهران اهواز




ماده شيميايي Dioxin

-۸ وقتيکه قبلاً رستورانهاي غذاي




توصیه هایی برای ایام نوروز و مسافرت

مسافران از مصرف سالاد و سبزيجات در رستورانهاي بين وبلاگ مهندسی محیط زیست دانشگاه اهواز




معرفی مسیرهای كوههاي شمال تهران

خاص‌اش مثل آلاچيق‌هاي زيبا و نرده‌هاي چوبي و استخر سنگي و رستورانهاي سنتي اهواز




تاریخچه ی چلو کباب

نامش نايب بوده است كه در بازار تهران قرار داشته است و شبيه رستورانهاي دانشگاه اهواز




برچسب :