رهیافتی به نگاه سیاسی حافظ به حاکمان ال مظفر

رهیافتی به نگاه سیاسی حافظ به حاکمان ال مظفر

علی منصوری حسنوند

دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ دانشگاه اراک

چكيده

دوره فترتي كه بين ايلخانان و ظهور تيمور، آمد، ايران را با دگرگوني‌هاي سياسي ـ اجتماعي روبه‌رو كرد و باعث پيدايش حكومت‌هاييمحلی شد كه عمر برخي به صد سال هم نمي‌كشيد حافظ شاعر نامدار در زمان یکی از این حکومتها یعنی حکومت ال مظفر می زیست. در اشعار این شاعر موارد زیادی از مدح وبه ندرت ذم حاکمان ال مطفر به چشم می خورد در ابتدای تسلط ال مظفر به شیراز یعنی در زمان مبارز الدین که متعصب دینی و دیندار مقید بود حافظ به ذم او پرداخت و در زمان جانشین مبارز الدین شاه شجاع که حکومت را از پدر غبض کرده و نصبت به پدرش از تسامح مذهبی زیادی پرخوردار بوده ،   به مدح پرداخته این پژوهش بر آن است که نگاه  حافظ بر حاکمان ال مظفر و سیاست های انها در چشم انداز  دینی مورد تحلیل قرار دهد . فرضیه اصلی این تحقیق آن است که حافظ از دین برداشت سطحی  کرده وبیشتر دنبال خوشباشی بوده است به همین علت با حاکمان ال مظفر که دین دار متعصبی بودند سازکاری نداشت البته در مقابل برای امورر دنیوی و مصلحت شخصی به مدح حاکمان و نزدیکی به در بار به اخص در زمان شاه شجاع مبادرت کرده است .

كليدواژه‌ها: آل‌مظفر، حافظ، شاه شجاع .

مقدّمه

در زمينه شناخت حكومت‌هايي، مانند آل‌مظفر و تمامي‌حكومت‌هايي كه در دورة بين سقوط ايلخانان تا ظهور تيمور به وجود آمدند، بايد به رشد كيفي و كمّي منابع تاريخي توجه كرد. در بيشتر اين منابع، حوادث و رويداد‌هاي سياسي جنگ‌ها، درگيري‌ها و اختلافات خانوادگي در بين اعضاي خاندان‌ها حتي با جزئي‌ترين امور آن بررسي شده است، با اين حال مطالب يافته‌شده در اين زمينه به يكي دو نفر از اعضاي يك سلسله يا خاندان محدود مي‌گردد، و در مورد بقيه اعضاي خاندان فقط مسائل سياسي بيان گرديده است. اما برخي از خاندان‌ها در اين دوران فترت نقش فرهنگي و تمدني در جامعه اسلامي‌ آن روز داشته‌اند در اين مقاله سعی شده است با برسی تحلیلی اشعار حافظ علت مح وثنا حافظ در مورد اکثر حاکمان ال مظفر و در برخی موارد ذم و سرزنش شخصیتهای همچو مبارز الدین فرمانروای بزرگ ال مظفر، دوتسی و مراودت خاص با شاه شجاع جواب پیدا کنیم .  اگر چه در زمینه تاریخ ال مظفر برسی های شده و کتابهای همچو تاریخ ال مظفر تالیف محمود کتبی و تاریخ ال مظفر تالیف حسیت قلی و کذالک تاریخ مغول عباس اقبال که اطلاعاتی حایز اهمیت در مورد ال مظفر در ان به چشم می خورد و همچنین تاریخ محلی تاریخ یزد تالیف جعفری در ان از اقدانات ال مظفر در اباد کردن شهر امده است و ما در این جستار از منابع یاد شده وهمچنین از منابع و ماخذ دیگر که در قسمت فهرست مربوط از انها یاد می شود حد ممکن استفاده را خواهیم برد . و لی در کل ما در این مقال با نگاهی جدی به دیوان حافظ سعی به شناخت علت و معلول اشعار حافظ  مرتبط با ال مظفر داریم . این مقال بر اساس شیوه کتابخانی انجام گرفته است . هدف نهای اینمقاله تحلیل محتوای اشعار حافظ در زمینه حکومت ال مظفر می باشد در این نوشتار در ابتدا به شناسای کلی حاکمان ال مظفر می پردازیم.

                                                                  حاكمان آل‌مظفر

آل‌مظفر كه جد اعلاي ايشان، اميرشيخ غياث‌الدين حاجي بود، نزديك 77 سال (718ـ795ق) بر مناطق فارس، يزد، عراق و كرمان حكومت كردند. نسب آل‌مظفر به يكي از خاندان‌هاي عرب خراسان مي‌رسد كه در زماني كه لشكر اسلام به ولايت خراسان وارد شدند، اين قوم نيز از ديار عرب به خراسان آمده و در آنجا سكنا گزيدند. آنان در زمان تهاجم مغول به يزد رفته و در خدمت علاءالدوله، اتابك محلي آن منطقه درآمدند. اعضاي خاندان مظفري برخي به خدمت ايلخانان بودند و برخي ديگر از ايشان در ميبد، شهري در كنار يزد باقي ماندند. از جمله مي‌توان به شرف‌الدين مظفر سردستة اين خاندان اشاره كرد كه زمان زندگي او مصادف با دوران حكومت اولجايتو و چند تن از ايلخانان از جمله اولجايتو بود. اولجايتو حكومت ميبد و نگهداري راه‌هاي اطراف يزد و سركوبي ياغيان محدوده اردستان تا كرمانشاهان و از هرات تا مروست تا ابرقوه را به او واگذاشت.( . محمود کتبي، تاريخ آل‌مظفر، ص 27)

پس از او بايد به امير مبارزالدين محمد مظفري اشاره كرد كه در واقع او نيز مانند پدرش، شرف‌الدين مورد احترام و توجه اولجايتو و ابوسعيد ايلخاني بود و ابوسعيد راهداري عراق عجم را به او داد(معين‌الدين نطنزي، منتخب التواريخ معيني، ص180)پس از مرگ ابوسعيد در سال 736ق استقلال اميرمبارزالدين محمد در يزد آغاز شد. (. حسينقلي ستوده، تاريخ آل مظفر، ج1، ص69.)او در سال 741ق كرمان را تصرف كرد. در همين دوران، شيخ ابواسحاقاينجو به مناطق تحت حاكميت امير مبارزالدين مظفر حمله كرد و در سال 751ق طي لشكركشي كه به يزد داشت حدود چهارماه آن منطقه را محاصره كرد، اما چون زمستان فرا رسيد به سبب قحطي نتوانست آن شهر را تصرف كند. ابواسحاق اينجو دائماً سعي مي‌كرد به هر وسيله‌اي كه شده، يزد و كرمان را تصرف كند و در اين راه اغلب به حيله و تزوير نيز متوسل مي‌شد. امير مبارزالدين محمد كه تا اين زمان ضمن دفاع در برابر حمله‌هاي امير شيخ ابواسحاق به تحكيم اساس دولت خود مي‌پرداخت، درصدد برآمد تا فارس را ضميمه متصرفات خود كند، از اين‌رو، در سال 754ق موفق شد پس از شش ماه محاصره شيراز، آن را از سلطه شيخ ابواسحاق اينجو بيرون آورد.( معين الدين نطنزي، همان، ص181)

همچنين مبارزالدين محمد چندين بار به تصرف اصفهان همت گماشت و سرانجام در سال 758ق آن را تصرف كرد. همين‌طور وي در سال 757ق به تسخير لرستان همت گماشت و سرانجام اتابك نورالورده را شكست داد. اتابك نورالورده كه از حكام لرستان بود و با امير مبارزالدين محمد و فرزندان او، يعني شاه شجاع و شاه منصور دوستي و خويشاوندي داشت، در اين زمان به دشمني با مبارزالدين محمد پرداخته، و تصميم گرفته بود اصفهان را تسخير كند. امير مبارزالدين ابتدا مولانا ناصرالدين خنجي، خواجه صدرالدين اناري و چندتن از بزرگان خود را براي مصالحه نزد اتابك فرستاد، اما چون تغييري در تصميم او ديده نشد سرانجام مبارزالدين امر به جنگ با او را صادر كرد و بر اتابك غلبه يافت.( . محمود کتبي، همان، ص72)

همچنين او در سال 759ق به آذربايجان لشكر كشيد، ولي چون از مركز حكومت دور بود و نمي‌خواست با سلاطين آل‌جلاير كه چشم طمع به آذربايجان داشتند درگير شود، از نگهداري آن منطقه صرف‌نظر كرد. (حسين‌قلي ستوده، همان، ج1، ص130.) وي پس از ورود به تبريز به بالاي منبر رفت و خلفاي عباسي مصر را كه چندي پيش بيعت آنان را پذيرفته بود، دعا كرد و به نماز جماعت پرداخت و پس از دو ماه اقامت در تبريز آنجا را ترك كرد. (. محمود کتبي، همان، ص 78.)

امير مبارزالدين محمد سرانجام در سال 765ق درگذشت و در ميبد در مدرسه مظفريه او را به خاك سپردند. مدت حاكميت او از سال 718 ق به مدت 42 سال ادامه داشت. (همان، ص121.)پس از او پسرش شاه شجاع مظفري شيراز را مركز سلطنت خود قرار داد و از سال 760ـ786ق حكومت كرد. وي گرچه از سال‌هاي 760ـ767ق با برادرش شاه محمود بر سر تصرف شيراز درگيري داشت، اما سرانجام شاه شجاع آن منطقه را تصرف كرد.( معين‌الدين نطنزي، همان، ص 182)همچنين او در سال 777 ق به آذربايجان لشكر كشيد و پس از تصرف آن ايالت، متصرفات خود را از طرف شمال تا نواحي سلطانيه گسترش داد . (حسين‌قلي ستوده، همان، ج1، ص135)شاه محمود، برادر شاه شجاع در طول فرمانروايي خود، بيشتر بر ناحيه اصفهان حكومت مي‌كرد و البته در اين مورد با برادرش شاه شجاع اختلاف داشت، از جمله اينكه در زماني كه شاه شجاع درصدد تصرف اصفهان در سال 768 برآمد، شاه محمود از او خواست تا از تعرض به اصفهان صرف‌نظر كند و اين شهر را همچنان در اختيار او بگذارد. شاه شجاع پذيرفت به شرط اينكه خطبه و سكه به نامش باشد. (محمود کتبي، همان، ص96؛ قاضي احمد و آصف خان قزويني تتوي، تاريخ اَلفي، ج7، 4666) پس از درگذشت شاه محمود، در سال 776ق شاه شجاع، اصفهان و عراق عجم را تصرف كرد. (. معين‌الدين نطنزي، همان، ص191)

پس از مرگ شاه شجاع از سال 786ـ795، يعني تا زمان قتل‌عام شاهزادگان مظفري به دست تيمور، دولت آل‌مظفر رو به زوال رفت. پس از شاه شجاع، فرزندش سلطانزين‌العابدين روي كار آمد (از سال786ـ789) و طبق وصيت پدرش حكومت شيراز را به عهده گرفت و با شاه يحيي در اين مورد درگير بود كه گاه شاه يحيي و گاه سلطان زين‌العابدين آن منطقه را در تصرف داشتند. (محمود کتبي، همان، ص119)شاه منصور كه پسر عمو و برادر زن سلطان زين العابدين بود، از سال 790ـ795ق حكومت داشت. او ابتدا در منطقه خوزستان حكومت داشت و سپس شيراز را تصرف كرد. (محمود کتبي، همان، ص131) سلطان احمد مظفري نيز در كرمان حكومت كرد و در همانجا درگذشت. (معين‌الدين نطنزي، همان، ص194) همان‌طور كه ملاحظه مي‌شود نواحي تحت حكومت فرمانروايان مظفري مدام در حال جابه‌جا شدن بين فرمانروايان بود و كشمكش بر سر تصرف ولايات در بين ايشان وجود داشت.

 

حافظ شیرازی

شعر در تاریخ ادب و هنر ایران همیشه مطمع نظرصاحبدلان و اندیشمندان بوده و از تفحص در آثار بزرگان ادبیان کهن ایران می توان اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی دوران های مختلف را مورد ارزیابی و پژوهش قرار داد. تسلط شعر بزرگان اجتماعی و اشراف آن بر زندگی روزمره، همین قدر بسنده می کنیم که حتی عالم طب نیز با شعر به پیشباز درمان می رفته و ریاضیات از طریق شعر تدریس می شده و بطور کلی شعر همه هنرهای مختلف بشری را در سیطره خود داشته و یک شاعر در اصل یک فیلسوف بوده است. با توجه به اینکه در گذشته، ایران فاقد تاریخ نگار و روایت نویس بوده، شاید زبان شعر بهترین اطلاعات از حوادث و اتفاقات ایران آن زمان را به ما می دهد و از خلال شعرهای شاعران و دیوان های آنان می توان شرایط اجتماعی دوران حافظ را شناخت. حافظ از جمله شاعران بزرگ ایران است که در دوران پرالتهاب می زیسته، یعنی بعد از فروپاشی نظام مغول ها در ایران و خرابی حاصل از هجوم این اقوام بیابان گرد؛ بازمانده گان آنان که بعدها حکومت فارس را بین خود به فروش رسانیدند حکومت های مختلفی را در شیراز تأسیس نمودند. شیخ اسحاق اینجو که خود از مغولان مسلمان است شش دانگ شیراز را از مغول های چوپانی خرید و مایملک خود کرد و حکومت سلسله اینحو را تشکیل داد. حافظ در زمان این پادشاه در شیراز می زیست و در نوجوانی شاعری زبردست بود. اطلاعات ما از دوران کودکی حافظ بسیار اندک است، وی در دوران کودکی در محضر شریف علامه گرگانی درس می خوانده و گویند که استاد حافظ همه را به خواندن فلسه ترغیب می نموده، اما وقتی به حافظ می رسیده می گفته است که تو فقط شعر بگو شعر بخوان .

حافظ از زمان جوانی تا دوران پیری چند سلسله شاهی دیده و این تنوع در نوع حکومت ها در زندگی شاعر بسیار مؤثر واقع شده. در آغاز یا آخرین پادشاه اینجو یعنی شیخ اسحاق دوستی و مراودت داشته و حتی درخصوصی ترین لحظات شاه حضور پیدا می کرده و شدیدن مورد علاقه و توجه شاه و خاندان سلطنتی بوده است. در همین زمان چنانکه از اشعار شاعر می توان استنباط نمود: دوران شکوه و عظمت شیراز بوده و شاه به ادبیات و شعر و موسیقی توجه ویژه ای داشته است: بخشی از دیوان مربوط است به اشعاری که با «یاد باد» آغاز می شود. یکی از زیباترین این یادبادها مربوط به شیخ اسحاق است، آن هم وقتی که محمد مبارز به شیراز حمله می کند و پس از شکست سلسله اینجو، شیخ اسحاق را در باغ خانه اش به قتل می رساند. حافظ در فقدان شاه و دوست خویش چنین دلتنگ غزل می سراید:

یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود

دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک

بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز

چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی

خوش درخشید ولی دولت مستجعل بود

دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ

که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود

امیر مبارزالدین محمد پس از کشتن شیخ ابواسحاق حکومت آل مظفر را در شیراز بنیان نهاد. حالا حافظ در حد پختگی و شاعری رسیده بود.

حاکمان ال مظفر در شعر حافظ

در این بخش سعی گردیم که بعد از شناسای جداگانه هریک از حاکمان ال مظفر و آوردن اشعار حافظ مربوط به آنها تحلیلی بر آن اشعار داشته باشیم .

1.امیر محمد مبارز 718 تا 759 ه ق

با آنکه او دومین پادشاه آل مظفر است ولی باید او را بنیانگذار واقعی پادشاهان آل مظفر دانست. او با فرمانداری یزد پادشاهی خود را شروع کرد و در سال 741 ه ق کرمان را تصرف و در سال 754 شیراز را نیز ضمیمه سرزمین های خود نمود. او مردی خشکه مقدس بود که نماز شب می خواند (باساني، «دين در عهد مغول»، تاريخ ايران کمبريج، ج5، ص515) ولی بسیار قسی القلب بود و به قول پسرش شاه شجاع 800 نفر را شخصا گردن زده است. اودرسال 713 هجریقمریپسازفوتپدربهپادشاهیرسیدوتاسال 759 کهبدستپسرانششاهشجاعوشاهمحمودبامیلکشیدنبهچشمانشکوروازپادشاهیبرکنارشد،( هانس روبرت رويمر، «جانشينان تيمور»، تاريخ ايران کمبريج، دوره تيموريان، ص143) با سختگیری های دینی و استبداد حکومت کرد. چه بسا اگر بدست فرزندان ناخلفش کور نمی شد در قساوت قلب حریف خوبی برای تیمور بود. حافظ در این مورد می گوید:

دل‌ منه‌ بر دنیی‌ و اسباب‌ او                              زانكه‌ازوی‌كس‌وفاداری‌ندید
كس‌عسل‌بی‌نیش‌ازین‌دكان‌نخورد                      كس‌رطب‌بی‌خارازین‌بستان‌نچید
بی‌تكلف‌،هركه‌دل‌بروی‌نهاد                            چون‌بدیدی‌خصم‌خودمی‌پرورید
"شاهغازی"‌،خسروگیتی‌ستان                          ‌آنكه‌ازشمشیراوخون‌می‌چكید
گه‌به‌یك‌حمله‌سپاهی‌می‌شكست                         ‌گه‌بههوئی‌قلبگاهی‌می‌درید
ازنهیبش‌پنجه‌می‌افكندشیر                               دربیابان‌نام‌اوچون‌می‌شنید
سروران‌رابی‌سبب‌ می ‌كرد حبس                        ‌گردنان‌رابی‌خطرسرمی‌برید
عاقبت‌شیرازوتبریزوعراق                             ‌چون‌مسخركرد،وقتش‌دررسید
آنكه‌روشن‌بدجهان‌بینش‌بدو                              میل‌درچشم‌جهان‌بینش‌كشید

(شمس الدين محمد،حافظ شيرازي، ديوان حافظ، ص403.)

 

او گسترۀ قلمرو خود را تا کرمان، فارس، اصفهان، تبریز و گاهی بغداد گسترد.  دریزدوزادگاهشمیبدکاخوباغهاییبنانمودکهاکنون برخیازاینبناهابههمتدولتتعمیرشدهوبهعنوانمجموعهایازبناهایخوبتاریخی در معرض دید گردشگران می باشد. البته او مسجد جامع کرمان و مدارسی  راهمدریزدومیبدبناکردهاست.( عبدالحسين زرين‌کوب، از کوچه رندان، ص64) ولی بسیار فرد کوته بین و متعصب بوده است تا حدی که می گویند سه تا چهار هزار کتاب فلسفی را که از دید او خلاف شرع بود به دستورش در ظرف یکی دوسال در آب شستند. 

او پادشاهی جنگجو بود که دوران پادشاهی خود را با جنگ و ستیز گذراند و بسیار هم سخت گیر بود. تقریبا فتوحات او ایران کنونی را در بر می گیرد و فقط بخشی از خراسان را نتوانست تسخیر نماید. به همین علت در دوران او مردم آسایش و راحت نداشتند و گرفتار بودند. به انتقام حملهنافرجامابواسحاقبهیزدبهفارسحملهورشدودرجنگیکهبهمحاصرهشیرازانجامیدآنجاراتسخیروابواسحاقرادرمیدانسعادتآبادودرنزدیکیقصریکههردوراخودابواسحاقبناکردهبودبهدارآویخت.( . محمدحسن ميرحسيني، آل‌مظفر، ص65)

این دوران، دوران تزویر و ریا و بستن در میخانه است. پادشاهی که تظاهر به زهد می کرد و در خفا هر چه می خواست.

 

در میخانه ببستند خدایا مپسند                               کهدرخانهتزویروریابگشایند

اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند                         دلقویدارکهازبهرخدابگشایند

 ایدلطریقرندیازمحتسببیاموز           مستاستودرحقاوکساینگمانندارد

یا

زاهد خام که انکار می و جام کند                          پختهگرددچونظربرمیخاماندازد

روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز          دلچونآینهدرزنگظلاماندازد

آن زمان وقت می صبح فروغ است که شب             گردخرگاهافقپردهشاماندازد

باده با محتسب شهر ننوشی زنهار                        بخوردباده‌اتوسنگبهجاماندازد

 (حافظ، همان، ص205.)

و اگر کسی را می دیدند که باده می خورد او را تعزیر می کردند و باید حافظ در خفا مِی می نوشید:

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند                   پنهانخوریدبادهکهتعزیرمی‌کنند

ولی همه از روی ریا کاری و خوش آمد کوته فکران خشکه مقدس؛ و روزی حافظ می بیند که شیخی بر روی یک بوریا و درست جلو بازارپررفتوآمدمشغولبهنمازودرواقعروبهمحرابودلبهبازاربوددرحالیکهخانهویاتاقهایبسیارداشتکهانباشتهازقالیهاینفیسبود. حافظمیگوید:

از این نماز غرض آن بود که من با تو                   حدیثدردفراقتوباتو بگذارم

وگرنه این چه نمازی بود که من بی تو                   نشستهرویبهمحرابودلبهبازارم

 (حافظ، همان، ص255.)

 

باز می گوید:

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب         چوننیکبنگریهمهتزویرمی‌کنند

 

بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لا تقل           مستریاستمحتسببادهبدهولاتخف

صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد       پاردمشدرازبادآنحیوانخوشعلف

 

گاهی حافظ چنان از وضع افسرده می شده که می گوید:

من به کدام دلخوشی می خورم و طرب کنم   کزپسوپیش خاطرم لشکر غم کشیده صف

  (حافظ، همان، ص187.)

 

از امیر محمد مبارز به عنوان محتسب هم یاد می شود.

اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است       بهبانگچنگمخورمیکهمحتسبتیزاست

صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد           بهعقلنوشکهایامفتنهانگیز است

در آستین مرقع پیاله پنهان کن                    کههمچوچشمصراحیزمانهخون‌ریزاست

به آب دیده بشوییم خرقه‌ها از می                      کهموسمورعوروزگارپرهیزاست

مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر         کهصافاینسرخم جمله دُردی آمیز است

سپهر برشده پرویزنیست خون افشان                 کهریزه‌اشسرکسریوتاجپرویزاست

 (حافظ، همان، ص147.)

یکی از وزرای او عمادالدین محمود است که مورد ستایش حافظ بوده است. حافظ از او التماس دعا دارد و می گوید:

بخواه جام صبوحی به یاد آصف عهد                   وزیرملکسلیمانعماددینمحمود

بود که مجلس حافظ به یمن تربیتش                هرآنچهمی‌طلبدجملهباشدشموجود

           (حافظ، همان، ص65.)

 

تحلیل محتوای شعر حافظ در مورد مبارز الدین

همان گونه که از نظر شما گذشت حافظ در اشعار خود امیر محمد مبارز الدین را ذم و سرزنش می کند و از او به عنوان ریا کار یاد می کند . یکی از علل این نگاه حافظ به قتل رسیدن شیخ ابو سحق توسط محمد مبارز الین بود که او از دوستان حافظ می باشد و خود شیخ اهل موسیقی و خوانندگی بود و علت دیگر بستن درهای میخانه می باشد که را حافظ مجبور می کند در خانه و به صورت مخفی می خورد در این مورد حافظ گفته

در میخانه بستند خدایا مپسند          که در خانه تزویر و ریا بگشایند

و اما در مورد رواج ریا که این خود رابطه به امیر محمد مبارز الدین ندار بلکه هرجا حکومت دینی اجباری می باشد بل طبع بی دینان و منفت جویان به ریا ماری تن می دهند .

لقب محتسب که حافظ در اشعار خو به امیر مبارز الدین می دهد . همانند این بیت:

اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است      بهبانگچنگمخورمیکهمحتسبتیزاست

با اینکه مقصود حافظ از محتسب توهین و کنایه از ریا کاری دارد اما در واقع محتسب به فردی دین دار گفته می شود که در بازار و شهر می گشت و مردم را نهی از منکر و امر به معروف می کرد این یک سنتی دینی در دین مبین اسلام می باشد که بعدها در حومت های سلامی به صورت یک مقام دولتی در آمد و اما می توان گفت سنت در شهر کشتن و امر ونهی و ذکر به دین دادن از زمان صدر اسلام وجود داشت و شاید امام علی را می توان یکی از نخستین محتسبان دانشت چنان که طبری روایت می کند: علی بن ابی طالب در شهر می گشت و نهی و امر به معروف می کرد و در موارد لازم تبیه هم می نمود.

واما خدمات مبارز الدین

مبارز الدین به فکر ساختن مجسد جامعی در کرمان افتاد تا مسلمانان در آنجا به فرائض دینی شان بپردازند خود مبارز الدین در ساختن مسجد چنین سروده .

بنی من جوهر العلیا بتا               کان النیرین له عماد

اذا الشمس الضحی نظر تا لی         افرت ان حلیتها حداد      (معین الدین معلم یزدی، مواهب الهی، ج1، ص185)

مسجد جامع کرمان در واقع بنای چهار ایوانه بزرگی است وکاشی معرق رنگارنگ آن کیفیتی بر جسته دارد. (پوب.آ،معماری ایران،ج1، ص85)

سلطان امیر مبارز الدین دیندار واقعی بود چنان که به علنای آن عصر شهاب الدین علی و مجد الدین ایجی در یزد ارادت داشته . (احمد بن حسین کاتب، تاریخ یزد، ص165 ) همچنین مبارز الدین برای علو اسلام وحومت اسلامی با خلافت اسلامی مصر همگاری داشته است. (عبدالرحمان بن ابي بکر سيوطي، تاريخ الخلفاء، ص544)

 

 

2. شاهشجاع (پیدایش 733 ه ق مرگ 786 هق) وسلطنتاز 759 تا 786 هق

شاه شجاع در واقع دومین پادشاه سلسله مظفریان است. او با همدستی برادرش، پدر سخت گیر خود را کور کرد و از پادشاهی انداخت و خود جای او را گرفت.( حسينقلي ستوده، همان، ج2، ص302-301) وی به برادران خودش قلمرو پادشاهی را تقسیم کرد. برادرش محمد را والی اصفهان کرد و برادر دیگرش عمادالدین را حکومت کرمان بخشید و یزد را نیز به برادر زاده اش شاه یحیی داد.( منوچهر پزشک، عصرفترت در ايران سده هاي ميانه، ص136)

رابطه شاه شجاع با پدرش مبارزالدین محمد طوری بود که در وصف حال دورانش می گوید:

در مجلس دهر، ساز و مستی پست است            نیچنگبه قانون و نه دف بر دست است

رندان همه ترک می پرستی کردند                 جزمحتسبشهرکهبیمیمستاست (شاهشجاع)

 

اشعار متعددی از حافظ در ستایش شاه شجاع وجود دارد:

شد عرصه ‌ زمین ‌ چو بساط ارم‌ جوان                   ‌ازپرتوسعادت‌شاه‌ جهان‌ ستان‌
خاقان‌ شرق‌ وغرب‌ كه ‌درشرق‌ وغرب ‌او است             صاحب‌قران‌خسرووشاه‌خدایگان‌
خورشیدملك‌پروروسلطان‌دادگر                    دارای‌دادگستروكسرای‌كی‌نشان‌
سلطان‌نشان‌عرصه‌اقلیم‌سلطنت‌                              بالانشین‌مسندایوان‌لامكان‌
اعظم‌جلال‌دولتودین‌آنكه‌رفعتش                          ‌داردهمیشه‌توسن‌ایام‌زیرران‌
دارای‌دهر "شاه‌شجاع"‌آفتاب‌ملك                            ‌خاقان‌كامگاروشهنشاه‌نوجوان‌

  (حافظ، همان، ص245.)

 

و

در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش                   حافظقرابهكششدومفتیپیالهنوش
صوفی به كنج صومعه در پای خم نشست           تادیدمحتسبكهسبومیكشدبهدوش

 (حافظ، همان، ص263.)

 

و

سحر ز هاتف غیبم رسیدمژده به گوش              کهدورشاه شجاع است می دلیر بنوش
شد آنکه اهل نظر بر کناره میرفتند                   هزارگونهسخندردهانولبخاموش
به صوت چنگ بگوییم آن حکایتها                   کهاز نهفتن آن دیگ سینه می ‌زد جوش
ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند               امامشهرکه سجاده می‌کشید به دوش

 (حافظ، همان، ص205.)

 

و

عمرخسرو طلب ار نفع جهان می طلبی           كهوجودیستعطابخشوكریمی نفاع
مظهر لطف ازل ، روشنی چشم امل                   جامععلموعملجانجهانشاهشجاع

 (حافظ، همان، ص235.)

و چامه سرای بزرگ شیراز در وفات‌ او قطعه‌ای‌ گفته‌ است‌:
رحمن‌ لایموت‌ چو آن‌ پادشاه‌ را                        دیدآنچنان‌كزوعمل‌الخیرلایفوت‌
جانش‌غریق‌رحمت‌خودكردتابود                  تاریخ‌این‌معامله‌ "رحمان‌لایموت‌"

 (حافظ، همان، ص174.)

تحلیل اشعار مربوط به شاه شجاع

همان طور که از نظر گذراندید حافظ به شاه شجاع ارادت خاصی نشان  می دهد و انهم به علتهای همچو .آزادی که شاه شجاع بعد از خفخان زمان پدرش به سرزمین تحت السیطره خود داد . دوباره میخانه ها باز شدن و پای اهل شعر و موسیقی به در بار باز شد. خود شاه شجاع هم شعر می گفت روابط شاه شجاع با حافظ بسیار خوب بود چنان که حافظ رفت و امد های زیادی به ابن پادشاه میکرد برای همین مدع شاه شجاع از طرف حافظ امر طبیعی و بدهی به نظر می رسد.

3       .شاه یحیی (764 تا 795 ق/1363-1393م)

برادرزادۀ شاه شجاع بود که در اوایل بدست عموی خود مدتی زندانی گشت ولی به پادشاهی یزد رسید. (. منوچهر پزشک،همان، ص139)

حافظ، شاه یحیی را هم از لطف خود بی نصیب نگذاشته و در چهار غزل از او یاد می کند.

ای معبر مژده‌ای فرما که دوشم آفتاب           درشکرخوابصبوحیهموثاقافتادهبود

نقش می‌بستم که گیرم گوشه‌ای زان چشم مست  طاقتوصبرازخمابروشطاقافتادهبود

گر نکردی نصرت دین شاه یحیی از کرم           کارملکودینز نظم و اتساق افتاده بود

حافظ آن ساعت که این نظم پریشان می‌نوشت           طایرفکرشبهداماشتیاقافتادهبود

 (حافظ، همان، ص179.)

 

همین طور در غزل زیر او را خسرو کامل می شمارد که فلک از بزم او در رقص و سماع است و تعظیم او را بر جان و خرد لازم شمرده است:

دارای جهان نصرت دین خسرو کامل                         یحییبنمظفرملکعالمعادل

ای درگه اسلام پناه تو گشاده                                بررویزمینروزنۀجانودردل

تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم                  انعامتوبرکونومکانفایض و شامل

روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی                       بررویمهافتادکهشدحلمسائل

خورشید چو آن خال سیه دید به دل گفت           ایکاشکهمنبودمیآنهندویمقبل

شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است         دستطربازدامناین زمزمه مگسل

می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت                 شدگردنبدخواهگرفتارسلاسل

دور فلکی یک سره بر منهج عدل است                  خوشباشکهظالمنبردراهبهمنزل

حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است                       ازبهرمعیشتمکن اندیشه باطل

 (حافظ، همان، ص163.)

 

 

و در غزلی بسیار زیبا که مطلع آن

دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن                  درکویاوگداییبرخسرویگزیدن

از اینکه شاه یحیی او را فراموش کرده است ناخوشدل است و آرزو می کند که:

گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی                   یارببهیادشآوردرویشپروریدن

و بالاخره شاه یحیی را کسی می داند که دشمنان ملک را از دم شمشیر چون آتشی که در آب افتد منکوب می کرده است:

داور دارا شکوه ای آن که تاج آفتاب                    ازسرتعظیمبرخاکجناب انداختی

نصرت الدین شاه یحیی آن که خصم ملک را        ازدمشمشیرچونآتشدرآبانداختی

 (حافظ، همان، ص156.)

تحلیل اشعار مربوط به شاه یحیی

با اینکه حافظ اشعار کمی نسبت به شاه یحیی دارد اما همین امر هم به طور جدی قابل نگرش است . که چرا حاقظ در مورد شاه یحیی که دشمن و رقیب شاه شجاع که دوست و همدم حافظ بود خوب گفته و مدح کرده . در نگاهی کلی شاید یکی از این علتها این بوده که در جنگ میان شاه شجاع و شاه یحیی حافظ تصور پیروزی شاه یحیی را می کرد و برای همین در مدح او سروده و در دلیل دیگر به احتمال زیاد از شاه یحیی هدایای می گرفت به همین علت است که در شعر خود ار اینکه شاه یحیی او را یاد نکرده گله می کند.

گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی        یارب به یادش آور درویش پروریدن

ار این بیت واضح می شود که حافظ در خ.است کمک مالی از شاه یحیی می کند و خود را درویش می داند.

 

 

 

 

4       .عماد الدین احمد برادر شاه شجاع والی کرمان و مدعی تاج و تخت (حک‍786 تا 795 ق/1384-1393م)

وقتی شاه شجاع به پادشاهی رسید برادر دیگر خود عمادالدین احمد را والی کرمان ساخت.( همان، ص290و 292) این غزل حافظ مدحی است که ندیده از این پادشاه کرده است:

احمد الله علی معدله السلطانی                      احمدشیخاویسحسنایلخانی

خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد      آنکهمی‌زیبداگر جان جهانش خوانی

دیده نادیده به اقبال تو ایمان آورد           مرحباایبهچنینلطفخداارزانی

ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند        دولتاحمدیومعجزهسبحانی

جلوه بخت تو دل می‌برد از شاه و گدا        چشمبددورکههمجانیوهم جانانی

  (حافظ، همان، ص144.)

تحلیل اشعار مربوط عماد الدین احمد

مدحی بودن تاج و تخت از سوی عماد الدین احمد دشمنی اورا با شاه شجاع اثبات می کند اما با این وجود وی بازهم توسط حافظ مورد مدح قرار میگیرد و در شعر حافظ

احمد الله علی معدله السلطانی                 احمدشیخاویسحسنایلخانی

خان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژاد       آنکهمی‌زیبداگر جان جهانش خوانی

او را سلطان و شاه شاهان معرفی می کند به طوری که به نظر می رسد حافظ او را صاحب حق و سلطان واقعی می داند و به شاه شجاع که دوست و محامی اوست توجه نمی کند بلطبع این شعر یا بعد از مرگ شاه شجاع یا دور از چشم شاه و به صورت مخفی سروده شده و الا این یک خیانت اشکار از خافظ نشان می داد.

5. شاه منصور 789 تا 795

شاه منصور فرزند شرف الدین مظفر و برادر زاده شاه شجاع بود.( حسينقلي ستوده، همان، ج1، ص57) حافظ كه با شاه منصور از دیگر پادشاهان و امیران آل مظفر موافق تر بوده است درهنگام اقبال و روزهای خوش حكومت شاه منصور، ازاو با عنوان "مرد راه" یاد و چنینمی‌گوید:

بیا كه رایت منصور پادشاه رسید                   نویدفتحوبشارتبهمهروماهرسید
جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت              كمالعدلبهفریاددادخواهرسید
سپهر، دور خوش اكنون كند كه ماه آمد           جهان ‌بكام ‌دل‌ اكنون رسد كهشاه‌ رسید
زقاطعان طریق این زمان شوند ایمن           قوافلدلودانشكه "مردراه" رسید

 (حافظ، همان، ص149.)

 

شاید هیچکدام از پادشاهان به اندازه شاه منصور مورد لطف حافظ نبوده اند. برخی از اشعار دیگری که حافظ در ستایش این پادشاه گفته است با رعایت ایجاز نقل می شود:

 

دعای حافظ در دوام دولت این پادشاه:

روح القدس آن سروش فرخ                          برقبهٔطارمزبرجد

می‌گفت سحر گهی که یا رب                         دردولتوحشمتمخلد

بر مسند خسروی بماناد                               منصورمظفرمحمد

 (حافظ، همان، ص84.)

و

 

به مستوران مگو اسرار مستی                       حدیثجانمگوبانقشدیوار

به یمن دولت منصور شاهی                          علمشدحافظاندرنظماشعار

خداوندی به جان بندگان کرد                        خداوندازآفاتشنگهدار

  (حافظ، همان، ص88.)

 

و

 

حافظ در اینجا پادشاهی منصور را مرادف با رفاه حال خویش می شمارد و می بالد که:

نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد             کهروزمحنتوغمروبهکوتهیآورد

همی‌رویم به شیراز با عنایت بخت                  زهیرفیقکهبختمبههمرهیآورد

رساند رایت منصور بر فلک حافظ                 کهالتجابهجنابشهنشهیآورد

 (حافظ، همان، ص125.)

 

 

و یا این که نشانه ای از دوران عیش و نیک او است:

شهنشاه مظفر فر، شجاع ملک و دین منصور    کهجودبی‌دریغشخندهبرابربهارانزد

از آن ساعت که جام می به دست او مشرف شد  زمانهساغرشادیبهیادمیگسارانزد

 

یا در این شعر که شیدایی خود را نسبت به شاه ابراز می دارد و دریغم آمد زیاده از حد از آن بکاهم:

جوزا سحر نهاد حمایل برابرم                       یعنیغلامشاهموسوگندمی‌خورم

ساقی بیا که از مدد بخت کارساز                 کامیکهخواستمزخداشدمیسرم

جامی بده که باز به شادی روی شاه                پیرانه سر هوای جوانیست در سرم

راهم مزن به وصف زلال خضر که من           ازجامشاهجرعهکشحوضکوثرم

شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل             مملوکاینجنابمو مسکین این درم

من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال            کیترکآبخوردکندطبعخوگرم

گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر            آنمهربرکهافکنمآندلکجابرم

منصور بن مظفر غازیست حِرز من               وازاینخجستهنامبراعدامظفرم

عهد الست من همه با عشق شاه بود                 وزشاهراهعمربدینعهدبگذرم

گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه                 مننظمدرچرانکنمازکهکمترم

شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه       کیباشدالتفاتبهصیدکبوترم

ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود                درسایهتوملکفراغتمیسرم

شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد        گوییکهتیغتوستزبانسخنورم

مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست        منسالخوردهپیرخراباتپرورم

با سیر اختر فلکم داوری بسی است                 انصافشاهباددراینقصه یاورم

شکر خدا که باز در این اوج بارگاه                 طاووسعرشمی‌شنودصیتشهپرم

نامم ز کارخانه عشاق محو باد                      گرجزمحبتتوبودشغلدیگرم

شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من             گرلاغرموگرنهشکارغضنفرم

ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر              منکیرسمبهوصلتوکزذرهکمترم

بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست            تادیده‌اشبهگزلکغیرتبرآورم

بر من فتاد سایه خورشید سلطنت          واکنونفراغتاستزخورشیدخاورم

مقصود از این معامله بازارتیزی است        نیجلوهمی‌فروشمونیعشوهمی‌خرم

 (حافظ، همان، ص189.)

 

 

در این شعر بخوبی نشان می دهد که حافظ دوران پیری را می گذرانده است .

 

گر چه ما بندگان پادشهیم                              پادشاهانملکصبحگهیم

گنج در آستین و کیسه تهی                            جامگیتینماوخاکرهیم

شاه بیدار بخت را هر شب                            مانگهبانافسروکلهیم

شاه منصور واقف است که ما                       رویهمتبههرکجاکهنهیم

دشمنان را ز خون کفن سازیم                        دوستان را قبای فتح دهیم

وام حافظ بگو که بازدهند                             کرده‌ایاعترافوماگوهیم

  (حافظ، همان، ص274.)

تحلیل اشعار مربوط به منصور

حافظ  در مورد شاه منصور زیاد مدح و ثنا گفته است در زمان شاه منصور حافظ دوران پیری خود را می گذراند و شاید یکی از علتای مح او پیری و ناتوانی وی ونیاز به رعایت بشتر و مال بیشتر بود و همچنین در زمان شاه منصور طرفدار و حامی جدی حافظ یعنی شاه شجاع از دنیا رفته بود حافظ برای شاه منصوری لقبهای بزرگ و غلو دار می آورد . و در شعر خود اغلام شاه منصور معرفی می کند.

جوزا سحر نهاد حمایل برابرم                       یعنیغلامشاهموسوگندمی‌خورم

شاید پیری و محافظت کاری و ناتوانی حافظ او را به گفتن چنین چیزهای کشانده است .به هر حال شاه منصور آخرین حکمران ال مظفر می باشد .

 

نتيجه‌گيري

در فاصله پايان گرفتن حكومت ايلخانان تا ظهور تيمور (736ـ782ق) كشور ايران با ظهور حكومت‌هايي روبه‌رو شد كه هرچند تداوم آنها زياد نبود، اما برخي از آنها مانند آل‌مظفر نقش اساسي در گسترش تمدن و فرهنگ اسلامي داشتند. حكومت آل‌مظفر اگرچه در دوران حيات خود با مسائل سياسي بسياري روبه‌رو بودند، اما نمي‌توان نقش اين خاندان را در گسترش تمدن و فرهنگ اسلامي ناديده گرفت. حکومت آل مظفر بیش از نیم قرن مقدرات صفحات جنوبی ایران را در دست داشت. آل مظفر میبد را پایگاه اصلی خود قرار دادند واز اینجا به دیگر نواحی چنگ انداختند. میبد در قرن هفتم وهشتم هجری قمری پایگاه سیاسی و نظامی آل مظفر بوده است و این طایفه که مدت 82 سال - از سال713 تا 795 هجری- در ممالک فارس ،عراق ،کرمان و چندماهی در آذربایجان حکومت کرده اند،در دوره فرمانروایی آل مظفر به سبب اشتغال دائم آنانبه جنگ و خونریزی و لشکرکشی ، فرصت چندانی برای ترویج دانش و ادب هنر نماند. مشاهیری چون حافظ نیز با آن که در این دوره می‏زیسته‏اند، اما پرورده دوره پیشبودند در میان امیران این دودمان، شاه شجاع، پادشاهی صاحب ذوق بود و با اهل دانش وعلم و ادب حشر و نشر داشت. در یکی از سفرهای خود به یزد، در بین راه به مسیر سیدشریف جرجانی برخورد و احترام فراوان بر او نهاد و سید را با خود به شیراز برد و درمدرسه دارالشفاء به تدریس برگماشت. از دیگر دانشمندان این دوره، معین الدین معلمیزدی است که سمت معلمی شاه شجاع را داشت و کتاب مواهب الهی را در تاریخ این دودماننوشت. یکی دیگر از مشاهیر این دوره چندی در دستگاه آل مظفر به سر برد، قاضیعضدالدین ایجی .حافظ شيرازي(م791ق) كه نزد مولانا عضدالدين ايجي و مير سيدشريف جرجاني حكمت و فقه اسلامي ‌آموخت. در واقع، قرني كه او زندگي مي‌كرد عصر رواج تصوف و عرفان بود و او افكار عرفاني را در غزليات خود در قالب بهترين و لطيف‌ترين معاني درآورد و اشعار حكمتي و عرفاني را در لباس غزل جلوه‌گر ساخت. البته در اين برهه، علوم و دانش‌هاي نظري انساني و تجربي در دوره انحطاط قرار داشتند. دانشمندان برخي علوم، به ويژه فارسِ در زمان ابواسحاقاينجو و شاه شجاع مظفري، آثاري پديد آوردند، اما اين آثار در مقايسه با آثار علمي به وجود آمده در سده‌هاي چهارم تا ششم هجري اصالتي ندارند. مهم‌ترين كارهاي اين دوره در دو حوزه تاريخ و كلام شيعه انجام گرفت. اما حوزه تاريخ به سبب آنكه مغول به آن علاقه‌مندي نشان مي‌دادند، ايرانيان از اين فرصت استفاده كرده و آثار خود را به زبان فارسي نوشتند.

. شاعر بزرگ حافظ شیرازس غزلیات زیادی در مورد حاکمان ال مظفر دارد که به جز انهای که به امیر مبارز الدین مربوط می شوند بقیه همه مدح می باشندکه البته نشان دهنده بی شخصیت و منفعت طلب بودن این شاعر دنیا پرست می باشد چون که با توجه به منابع تاریخی مبارز الدین مومن جنگاور و در خدمت مردم بود .  مبارزالدين محمد براي مشروعيت بخشيدن به كار خود، بيعت با خلفا را وجهه همت خود قرار داده و با ايجاد اماكن مذهبي و مدارس و سنت وقف، جايگاه ويژه‌اي در تمدن اسلامي ايجاد كردند.

 

 

منابع

1)     ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه علي موحد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1337.

2)     اقبال، عباس، تاريخ مغول، چ ششم، تهران، امبركبير، 1365.

3)     تتوي، قاضي احمد و آصف خان قزويني، تاريخ اَلفي، به تصحيح غلامرضا طباطبايي مجد، تهران، علمي‌و فرهنگي، 1382.

4)     حافظ شيرازي، شمس الدين محمد، ديوان حافظ، تصحيح محمد قزويني، چ هفتم، تهران، پيام محراب، 1378

5)     جعفري، جعفربن محمد، تاريخ يزد، به كوشش ايرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343.

6)      سيوطي، عبدالرحمان‌بن ابي بكر، تاريخ الخلفاء، بيروت، دارالقلم، 1406ق/1986م

7)     كتبي، محمود، تاريخ آل‌مظفر، به اهتمام عبدالحسين نوايي، چ دوم، تهران، امير كبير، 1364

8)     نطنزي، معين الدين، منتخب التواريخ معيني، تصحيح ژان اوبن، تهران، كتابفروشي خيام، 1336.

ماخذ

1)     پزشك، منوچهر، عصر فترت در ايران سده‌هاي ميانه، تهران، نشر ققنوس، 1387.

2)     زرين كوب، عبدالحسين، از كوچه رندان، چ دهم، تهران، امير كبير، 1382.

3)     ستوده، حسينقلي، تاريخ آل‌مظفر، تهران، دانشگاه تهران، 1346/1347.

4)     پوپ. آ، معماري ايران، ترجمه غلامحسين صدري افشار، چ دوم، تهران، فرهنگيان، 1370

مقالات

1)     امورتي، ب.س، «مذهب در دوره تيموريان»، تاريخ ايران كمبريج دوره تيموريان، مترجمة يعقوب آژند، تهران، جامي، 1379.

2)     باساني، آ، «دين در عهد مغول»، تاريخ ايران كمبريج، ترجمه حسن انوشه، تهران، امير كبير، 1366.

3)     ويلسون، پيندر، «معماري دوره تيموري»، تاريخ ايران كمبريج دوره تيموريان، ترجمه يعقوب آژند، تهران، جامي، 1379.

 


مطالب مشابه :


شعر زیبا در مورد جوانی

شعر زیبا در مورد جوانی. شعر جوانی, مشفق خدا حافظ مدرسه !!! ثنا




در مورد حافظ شیرازی

در مورد حافظ شیرازی - شعر زندگی خصوصی حافظ. در کتب خواجه در ایام نوجوانی و جوانی




حافظ

کرد.شعر حافظ دارای تقریبا در مورد در ایام نوجوانی و جوانی




معشوق در اشعار حافظ

از نوجوانی به جوانی. معشوق در شعر حافظ نمی دارد در مورد او تصورها و




سیمای امام حسین(ع) در شعر حافظ

در شعر حافظ در این شب نیز مضمون این بیت حافظ در مورد جوانی‌ از ایشان‌ قبل




ای جوانی (شعر)

ای جوانی!(شعر) در دانشگاه مورد توجه اساتیدی چون دکتر انوار، دکتر موسوی و حافظ و مردم




رهیافتی به نگاه سیاسی حافظ به حاکمان ال مظفر

حافظ از زمان جوانی تا دوران پیری چند سلسله شاهی دیده و تحلیل محتوای شعر حافظ در مورد




خداوندگار شعر و عشق مولانا ( کودکی -جوانی- و تولد دوباره ی مولانا)

حافظ شیرین سخن داشته و مولوی در قرن های بعد در مورد او گرفتار ساخت .در شعر مولانا طوماری




شرح غزل بهار عمر حافظ

دارد که این شعر در زمان جوانی ودوره در مورد "نقطه دهان حافظ شعر و سخن بگو




برچسب :