مصاحبه با محرم محمد زاده گزارشگر شبکه سهند محرم میهمان آناج: وقتی صدای خودم را از رادیو می شنیدم خند
در سال 73 وارد سازمان صدا و سیمای استان شده و در واحد برون مرزی شروع به
فعالیت کردم، نا گفته نماند که من تحصیلات لازم در زمینه صدا و سیما را در
دانشکده صدا و سیمای تهران کسب کرده ام، پس از اخذ مدرک فوق لیسانس از
طریق آزمون در واحد فنی مهندسی که مرتبط با رشته من بود استخدام شده و در
رادیو نیز فعال بودم. در رادیو برنامه های مختلفی را مانند "چیچکلی سوزلر"،
"اینجه سوزلر"، "ائلیمیز"، "بهار نغمه سی" و . . . در همکاری با دوستان
انجام داده بودیم. در سال 89 به پیشنهاد آقای محمد نسب جهت اجرای برنامه
"بیزیم کند" به تلوزیون وارد شدم.
آناج:چطور شد که طرح اجرای برنامه در روستاها به ذهنتان رسید؟ آیا ایده این طرح از خودتان بود؟
طرح اولیه این برنامه را من نداده ام، در واقع این طرح حاصل افکار و ایده
چند نفر است، آقای دلکاری (کارگردان هنری)و آقای محمود نسب(تهیه کننده) هر
کدام بخشی از طرح را ارائه کردند، اما اختلافی که بین این دو وجود داشت این
بود که آقای دلکاری معتقد بود که برنامه باید ادبی باشد اما آقای محمود
نسب بر این عقیده بود که باید اجتماعی و طنز باشد، بعد با همکاری یکدیگر
این دو دیدگاه را تلفیق کردیم و یک طرح کامل و پخته ای را ارائه دادیم و من
در زمینه ادبی، محمود نسب در زمینه طنز و آقای دلکاری در بخش های دیگر
ایده پردازی و کار کردیم و اگر کسی هم انتقادی می کرد و عیب و نقصی راغ
مطرح می کرد، ما نسبت به رفع و اصلاح آن اقدام می کردیم.
عشق و علاقه ی من روستا است
دلیل اینکه روستا را انتخاب کردم علاقه و اطلاعاتم بوده است،من خود در
روستا به دنیا آمده و کودکی ام را آنجا سپری کرده ام، روستا را دوست دارم و
به چنین محیط هایی واقف هستم و علاوه بر این، بنا بر علاقه ای که به
ادبیات روستاها و ادبیات فولکلور دارم در این زمینه مطالعات زیادی داشته ام
لذا در این برنامه می توانستم موفق عمل کنم و اگر برنامه دیگری به جای این
بود، مثلا یک برنامه جوان، من قبول نمی کردم چرا که تخصص من در این وادی
است و در برنامه های دیگر نمی توانستم چنین موفق باشم؛ البته تخصص اصلی
بنده نویسندگی است و در گذشته در یک مجله ترکی زبان به اسم "یول" که کیهان
آن را منتشر می کرد، مطلب می نوشتم.
در کل من به روستاها خیلی علاقه دارم و اگر برنامه ای در کار نباشد به دنبال اهداف دیگر و انجام کارهای دیگر به روستاها خواهم رفت.
آناج:برخورد مردم هنگام ضبط اولین برنامه در روستا چگونه بود؟ چه خاطره ای از اولین ضبط ها داری؟
اولین جایی که ما جهت یک ضبط آزمایشی به آنجا رفتیم یکی از روستاهای زنوز
به اسم "روزاب" بود که یک روستای توریستی و پلکانی است. اولین بارم بود که
جلو دوربین می رفتم و همه سعی من بر این بود که برنامه را هرچند که آزمایشی
است به نحو احسن انجام دهیم، دیگر همکاران نیز هدفشان همین بود اما هیچ
وقت بر سر سلیقه ها به تفاهم نرسیدیم.
اولین برنامه پر از سرزنش/ پوشیدن لباس پدر به جای لباس خود
برنامه را از صبح زود شروع کرده بودیم و تا 9 شب کار به جایی نبردیم و
کارگردان و تهیه کننده مدام مرا سرزنش می کردند، دومین روستایی که برای ضبط
دومین برنامه آزمایشی به آنجا رفتیم روستای "دمیرچی" در کلیبر بود، صبح
زود که از خواب بیدار شدم، خواب آلود بودم و اشتباهی پیراهن پدرم را که
درست هم شکل پیراهن من بود، با این تفاوت که او خیلی درشت اندام تر از من
است، پوشیده بودم و دکمه هایش را هم جابجا بسته بودم، وقتی برسیدم همکاران
گفتند این چه وضعی است، این پیراهن چیست که پوشیده ای؟! یک لحظه به پیراهنم
نگاه کردم و دیدم که اشتباهی مال پدرم را پوشیده ام اما دیگر کاری از دستم
برنمی آمد و با همان پیراهن ضبط را شروع کردیم. به خاطر دارم که در روستا
میکروفن به دست داشتم و مشغول اجرا بودیم که دیدیم الاغی به سرعت به سمت ما
می آید، برای اینکه زیر پای الاغ نرویم هر کدام به یک سمت کنار کشیدیم و
سیم میکروفن پاره شد. با زحمت زیادی برنامه دوم را اجرا کردیم که نتیجه
بهتر از برنامه قبل بود.
در ابتدای کار مردم روستا استقبال چندانی از ما نمی کردند، بخصوص در
روستاهایی که تلوزیون نداشتند و اجرای مجری قبلی(آقای عبدی) را نیز ندیده
بودند و با برنامه آشنا نبودند.
آناج: وقتی شما وارد تلوزیون شدید، خانواده و پدر و مادرتان نظرشان در مورد برنامه های شما که پخش می شد چه بود و چه واکنشی داشتند؟
من به کسی نگفته بودم که وارد تلوزیون شده و برنامه ای را کار کرده ام،
آنها خودشان از تلوزیون دیده و فهمیده بودند، موقعی هم که در رادیو گویندگی
می کردم تا 6 ماه به کسی نگفته بودم که من در برنامه رادیویی کار می کنم و
خودم بعد از ضبط به صدای خودم گوش می کردم و خنده ام می گرفت و با خودم می
گفتم همان بهتر که کسی نفهمد.
آناج: مطالعه در زمینه ادبیات فولکلور را بعد از ورود به سازمان شروع کردید یا از قبل به آن علاقمند بودید؟
زمانی که ما در روستا زندگی می کردیم تلوزیون نداشتیم، رادیو هم فقط به
باکو و جمهوری آذربایجان آنتن می داد که برنامه های ادبی و فولکلور خاصی
برای عاشق ها و کودکان و . . . داشتند، من این برنامه ها را دوست داشتم و
همیشه پی گیر آن بوده و گوش می دادم، برادر بزرگترم نیز کتاب هایی را در
خانه داشت، کتاب هایی از داستان های قدیمی و من که خواندن و نوشتن را یاد
گرفته بودم آن کتاب ها و کتاب های مختلف دیگر را می خواندم.
آناج: واکنش مسئولین به انعکاس مشکلات مردم روستاها توسط این برنامه چه بود؟
دغدغه اصلی ما در این برنامه و انتظار اصلی اهالی روستاها بیان مشکلات
آنهاست که ما در هر برنامه این مشکلات را در پشت دوربین مطرح کرده ایم،
مثلا وقتی ما برای رفتن به روستایی راه را با قاطر طی می کنم، مسئول مربوطه
می بیند که اهالی این روستا مسیر مناسبی برای تردد ماشین ندارند، یا
کودکانی از امکاناتی همچون تلوزیون یا برق و آب لوله کشی شده محرومند، یا
در روستایی مدرسه وجود ندارد و کودکان در سوز سرما راه های طولانی و سختی
را باید طی کنند تا به مدرسه ای در شهر یا روستای اطراف برسند.
اما چنین نیست که هر مشکلی که ما مطرح می کنیم حل شود، همه این مشکلات حل
نشده است، گاه بعضی از این روستاها به قدری دور هستند که تمایل یا حوصله و
یا فرصت رفتن به انجا را ندارند،در استان ما 2700 روستا وجود دارد که اگر
قرار باشد مسئولین به این روستاها بروند 2700 روز وقت لازم است، مگر دوره
خدمت هر مسئول چه مدت است که بتواند به همه این امور رسیدگی کند.
البته بار ها استاندار آقای بیگی با مسئولین روستاهایی که ما مشکلاتشان را
منعکس کرده ایم، به طور مستقیم صحبت کرده و حل مشکل آنها را پیگیری نموده
اند، بخشی از این مشکلات توسط دولت رفع می شود و بخشی نیز توسط خیرین، برای
مثال یکی از بینندگان ما از تهران هزینه تامین آب برای یک روستا را پرداخت
کرده است.
اکثر مشکلاتی که ما به تصویر کشیده ایم حل شده
در کل اکثر مشکلاتی که ما آنها را گفته و به تصویر کشیده ایم حل شده است،
مشکلاتی هم وجود دارد که ما آن را در برنامه مکطرح کرده ایم ولی شاید به
این زودی قابل حل نباشد. تا به حال کسی در ما را در این کار تهدید نکرده
است و اجازه و حق چنین کاری را هم نداشته است چرا که صدا و سیمای کشور ما
تحت نظارت مقام معظم رهبری است و کسی نمی تواند ما را تهدید کند و بگوید
مثلا این برنامه را ادامه ندهید نه تنها با چنین مشکلی روبرو نبوده ایم
بلکه بارها مسئولین خود ما تماس می گیرند و می گویند که ما تا چند روز
آینده فلان مشکل ذکر شده را حل خواهیم کرد و اگر تا وقت مقرر نسبت به حل
این مشکل اقدام نکردیم شما این مورد را دوبار پخش کنید.
آناج: وقتی که جهت تهیه برنامه با روستا و زادگاه خود رفته بودید چه احساسی داشتید؟
انسان ها با خاطره هایشان زندگی می کنند، من هم خاطرات زیادی از روستای
خودمان دارم، بازی های کودکانه مان در کنار رود یا بر سر کوه، زندگی مان،
کارمان همه را به خاطر دارم، هر چند که سال هاست آنجا را ترک کرده ام ولی
هنوز خاطراتش برایم زنده است، و وقتی که برای تهیه برنامه به آنجا رفته
بودیم همه آن روز ها در مقابل دیدگان من بودند، آن خانه و آن اتاقی که دید
بر طاقچه های آن لاله روییده بود، زمانی محل پذیرایی از میهمان بود، هنوز
هم بوی تازه نان تازه از تنور درآمده را من حس کردم. خاطرات خوشی از آن
روزها دارم، روزهایی که خبری از سختی های امروز نبود.
آناج: کدام فرهنگ روستا را بیشتر می پسندید که در شهر این فرهنگ وجود ندارد؟
در فرهنگ روستایی کسی اهل تقلید نیست، کسی سعی نمی کند خودش را شبیه کس
دیگری بکند، فقیر در جای فقیر و غنی در جای غنی زندگی و سبک و سیاق خود را
دارد. در برخی روستاها همه لباس محلی می پوشند و حتی در پوشش هم از کسی
تقلید نکرده اند. اما متاسفانه در شهر کسی جای خودش نیست و یا بهتر است
بگویم کمتر کسی خود واقعی خود را به نمایش می گذارد. همواره فقیر می خواهد
شبیه ثروتمند شود و ثروتمند در تقلید از کس دیگری زندگی میکند، این آرامش
را از انسان سلب می کند و موجب پریشانی و آشفتگی افکار می شود و کسی دیگری
را نمی شناسد. من زندگی در روستا را دوست دارم.
آناج: چگونه با همسرتان آشنا شدید؟ آیا ایشان از شغل شما رضایت دارند؟
همسرم نیز مانند من اهل روستا بود و برای تحصیلات دانشگاهی به تبریز آمده
بود و من با ایشان در اداره آشنا شدم و خواستگاری کردم که پذیرفت با من
ازدواج کند. من بعد از ازدواج وارد تلوزیون شدم، او در زندگی با من به خاطر
شغلی که من دارم سختی ها و محدودیت هایی را متحمل شده است و اکثر مشکلات
زندگی متوجه ایشان است.
اگر ما بخواهیم برای پیک نیک یا تفریح به جایی برویم و یا جهت خرید به
بازار برویم نمی توانیم چون مردم از روی محبت دور ما جمع می شوند، منظورم
این نیست که مزاحمتی بوجود می آید، نه خیر مزاحمت نیست بلکه مردم از روی
لطف و محبتی که نسبت به من دارند چنین می کنند و من هم عادت کرده ام منتها
شاید همسرم معذب باشد از اینکه یکدفعه 100 نفر اطرافش جمع شوند، با همه این
سختی ها تا بحال اعتراضی نکرده است و نخواسته که مانع کار من و پیشرفت من
شود چون می داند که من به این کار خیلی علاقه دارم،من از این فرصت استفاده
کرده و از ایشان تشکر می کنم.
آناج: آیا قبل از اجرای برنامه در
مورد روستاها اطلاعاتی را جمع آوری می کنید؟ و آیا طنز ها و آیتم هایی که
پخش می کنید از پیش تعیین شده هستند؟
من 20 سال در زمینه ادبیات روستایی و فولکلور مطالعه داشته ام و با فرهنگ
بومی مناطق نیز آشنا هستم و می دانم که روستاهای مختلف دارای چه فرهنگی
هستند و چنین نیست که قبل از ضبط برنامه زبانشان را یاد بگیرم و یا با
فرهنگشان آشنا شوم، بلکه این آگاهی ها را از قبل دارم. آیتم ها را نیز خود
اهالی به وجود می آودند هیچ کدام از آنها از پیش تعیین شده و برنامه ریزی
شده نیست، چنین نیست که به اهالی بگوییم شما این کار را انجام بدهید تا ما
از آن فیلم بگیریم که اگر چنین شود بعد از مدتی برنامه در نظر مخاطب حالت
تکرار به خود خواهد گرفت. برخی از طنز ها نیز خود بخود و طی روند برنامه
ایجاد می شود اما اکثرا در مورد طنز ها طرح ریزی صورت می گیرد. مسئولیت
آیتم های طنز بر عهده آقای محمود نسب است و افکار طنز ایشان در برنامه
تاثیر زیادی دارد و به آن قوت می بخشد.
آناج: از خاطرات تلخ و شیرین خود بگویید:
من چند خاطره تلخ دارم؛
در روستایی سگی رادیدم و فکر کردم که آن را با زنجیر بسته اند، از حرکاتش
معلوم بود که حار است، می خواستم به آرامی از کنارش رد شده و به پیرزنی
برسم که آن طرف تر نشسته بود و من می خواستم با او صحبت کنم، وقتی من به سگ
نزدیک شدم او تکانی خورد و به هندوانه ای که در نزدیکی اش بود گاز زد و به
من حمله ور شد، من از روی تپه ای که آنجا بود به طرف پایین فرار کردم که
در حین فرار پایم گیر کرده و افتادم به طوری که صورتم و دستانم روی زمین
کشیده شد، وقتی سگ مرا در این وضع دید دلش برایم سوخت و برگشت.
یک بار هم به روستایی رفته بودیم که یکی از دوستان مرحوم پدرم آنجا زندگی
می کرد، پسر او که هنوز هم در آن روستا زندگی می کنند جهت احترام اسبی برام
آوردند که سوار شوم، من نمی دانستم این اسب چموش است و زبان خودش را دارد،
مثلا وقتی به اسب می گفتند خداحافظ، با سرعت زیادی حرکت می کرد، من بعد از
اینکه بر اسب سوار شدم به شوخی به یکی از بچه ها گفتم خداحافظ، این گفتن
همان و تاختن اسب همان، چنان با سرعت می رفت که دیدم اگر لحظه ای تامل کنم
مرا به دره پرت خواهد کرد که اگر چنین کند تیکه پاره خواهم شد، لذا اسب را
به زمین شخم خورده ای هدایت کردم و خودم را از پشت اسب به زمین پرت کردم،
وقتی به زمین افتاده و غلط زدم یکدفعه دیدم که اسب با پاهایش محکم به کتف
من کوبید و رد شد.
یکی دیگر از خاطرات تلخم این است که با یک تیم شش نفره برای تهیه برنامه
به ییلاق ساولان رفته بودیم، خبر نداشتیم که در بلندی کوه یک بلدوزر در حال
کار است، یکباره یکی از همکاران با هراس به ما گفت بالا را ببینید نزدیک
است که کوه بر سرمان بریزد! ما که برگشتیم دیدیم یک سنگ بسیار بزرگی در حال
سقوط است و به سمت ما می آید، راننده سرعتش را بیشتر کرد، گویی ماشین بالا
جست و زمین خورد، زنان ایلات گریه می کردند و چنگ بر سر و صورت خود می
زدند، تا اینکه ما را دیدند و یقین کردند که سالم هستیم، هر کس یک گوسفندی
را سر برید.
وساطت برای ازدواج دو جوان عاشق در روستا
شیرین ترین خاطره ام این است که در روستایی دختری را برای پسری خواستگاری
کرده بودند اما تا بحال نتوانسته بودند به زندگی شان سر و سامانی بدهند و
مشکلات را حل کنند، خانواده داماد از من خواستند که پیشقدم شوم تا شاید
خانواده عروس به خاطر من موافقت کنند، من هم به همراه آنها به خواستگاری
رفتم و پدر دختر گفت که به خاطر تو می پذیرم، سپس خانواده دختر شرط هایش را
گفت، مثلا 6کیسه برنج می خواستند و . . . من هم می گفتم اشکالی ندارد می
پذیریم، خانواد ه پسر می گفت مثلا مهریه این اندازه بهتر است و من می گفتم
قبول است می پذیریم، آخر سر گفتند آقا شما بالاخره طرف خانواده دختر هستید
یا پسر؟! من گفتم هر دو.
تلخترین خاطره ام زلزله بود
در این بین ماندگارترین و تلخترین خاطره ام، حادثه زلزله است؛ حافظه
تصویری من خیلی قوی است و اگر کسی را یکبار ببینم برای همیشه نام و چهره اش
یادم می ماند، بعد از زلزله وقتی اسم کسی را می گفتند چهره اش و صحبت هایش
در خاطرم زنده می شد، کسی که خودش جانش را از دست داده بود، این خیلی
دردناک بود.
مردم همچنان گریه های شما را در حادثه زلزله به خاطر دارند، در مورد احساستان در آن لحظات بفرمایید:
( محرم محمد زاده بغض می کند و گریه به او امان پاسخ دادن نمی دهد)
من آن لحظات را از نزدیک دیدم، از اول آنجا بودم و از نزدیک ماوقع را لمس
کردم، وقتی ما به روستایی می رویم اهالی آنجا محترمانه و به گرمی از ما
استقبال می کنند ولی موقع زلزله وقتی به آن روستا ها قدم گذاشتیم مردم را
یا زیر آوار دیدیم و یا در حال گریه، همه جا را غم فرا گرفته بود، کودکانی
که ما قبلا آن ها را دیده بودیم و با آنها حرف زده بودیم و بازی کرده
بودیم، خودم دیدم که در زیر آوار مانده بود و مرده بود. ما برای تهیه
برنامه به آنجا نرفته بودیم بلکه جهت کمک آنجا بودیم و برنامه را حدود 15
ساعت بعد از حادثه ضبط کردیم.
هدایایی را که در روستاها به کودکان می دهید از کجا تامین می کنید؟
ما خود چنین امکانی را نداریم که این هدایا را خودمان بخریم، اگر شما از
نزدیک زندگی ما را ببینید خواهید دید که سطح زندگی ما شاید پایین تر از سطح
زندگی یک کارمند ساده است، ما خودمان نمی توانیم این هدایا را با هزینه
خود تامین کنیم، از طرف دولت نیز تامین نمی شود بلکه این هدایا و جوایز و
جوایز با کمک همشهریان و خیرین تهیه می شود، مثلا یک شهروند خیر 1000 جفت
کفش می خرد و از ما می خواهد که آن را به کودکان دهاتی برسانیم، حتی کمک
هایی را نیز کسانی که مقیم خارج از کشور هستند به ما می رسانند. در واقع
نقش ما امانتداری است، این اجناس هدیه شده را در انبار جمع می کنیم و در هر
سفر با خود به روستاها می بریم.
آناج:به روستایی که شما می روید غذاهای محلی و نان های محلی آنجا پخته می شود به سفارش شماست؟!
ما وقتی می شنویم که در خانه ای فتیر(نان محلی) و یا غذای محلی خاصی می
پزند به آنجا می رویم که فیلم بگیریم، اینگونه نیست که خودمان پختن چیزی را
از اهالی درخواست کنیم و بگوییم مثلا شما غذایی را بپزید تا ما ضبط کنیم.
آنها خودشان آیتم ها را آماده می کنند و به ما خبر می دهند و ما هم پخش می
کنیم، اگر چنین نبود همان طور که گفتم برنامه تکراری شده و جذابیت خود را
از دست خواهد داد.
آناج:برنامه بیزیم کند را تا کی ادامه خواهید داد؟
این برنامه به پایان رسیده است، ولی بنابر نظر مسئولین مربوطه احتمال دارد
ادامه داشته باشد و بعد از رمضان دوباره شروع به تهیه برنامه در روستا ها
بکنیم.
آناج:آیا در این مسیر با مشکلی مواجه بوده اید که بخواهید از ادامه برنامه صرف نظر کنید؟
کار ما به گونه ای است که کسی نمی تواند ما را مجبور به ادامه یا ترک
برنامه بکند، اگر بخواهم برنامه را ادامه بدهم با علاقه خود این کار را
خواهم کرد نه اجبار کس دیگری و اگر هم مایل به ادامه نباشم کسی نمی تواند
آن را به من تحمیل کند، من خودم علاقه دارم که به روستاها بروم و به مردم
روستا خدمت کنم.
آناج:آیا در استان های دیگر هم برنامه ای مثل برنامه "بیزیم کند" وجود دارد؟
برنامه ما پربیننده ترین برنامه استانی است و در بررسی ها هر دفعه مقام
اول را از این نظر داشته است. در استان های دیگر به تقلید از "بیزیم کند"
برنامه هایی را اجرا کردند که هیچ وقت نتوانستند نتیجه مطلوب از کارشان
بگیرند. یکبار نیز یک تیم پژوهشگر دانشگاهی 11 نفره از تهران به اینجا آمده
بودند و یک هفته در زمینه علل بالا بودن درصد بینندگان این برنامه بررسی
هایی را انجام دادند ولی آن ها هم آن طور که باید به نتیجه مطلوب نرسیدند.
آناج:شما علت موفقیتتان در برنامه "بیزیم کند " را چه می دانید؟
هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و کسی که بخواهد نقش بازی کند
پیشرفت خواهد کرد، دلیل موفقیت من همین است که هرگز برای مخاطبان و مردم
روستا نقش بازی نکردم و همواره در ارتباط با آنها خودم بوده ام، من مردم
روستا و بودن با آنها را بسیار دوست می دارم برای همین آنها نیز مرا دوست
می دارند ، وقتی کسی را می بینم که چوپان است و با خود گله ای می آورد
احساس می کنم که او من هستم، وقتی کودکی را می بینم که کتاب به دست تا زانو
در برف و کولاک راهی مدرسه می شود با همه وجود درکش می کنم، چون من هم
زمانی در ان وضعیت بوده ام،منازجنسآنهاهستم، من مثل بچه شهری نبودم که دم
در خانه سوار سرویس شده و جلوی مدرسه پیاده شوم، محیط آنها و فرهنگشان را
می شناسم و با عشق و علاقه و با هدف خدمت این برنامه را اجرا می کنم.
آناج: قصد ندارید که در آینده کاندید شورای شهر شده و از این شهرت و محبوبیت خود در بین مردم استفاده کنید؟
اگر بخواهم چنین کاری را انجام بدهم قطعا با رای بالایی انتخاب می شوم و
می توانم درآمدی چند برابر از اینکه الان در این شغل دارم کسب کنم، اما هدف
اصلی من خدمت به مردم است که این با ضبط همین برنامه ها و انعکاس مشکلات و
درد مردم محقق می شود، شاید درآمد چندانی هم از این راه عاید من نشود، اما
حقیقت این است که هدف ما از ساخت این برنامه یک هدف مادی نیست که اگر چنین
بود عضو شورا می شدم و با شرکت در دو سه جلسه ای که در هفته برگزار می شود
پول زیادی به دست می آوردم و این همه با خطرات و سختی ها درگیر نمی شدم.
کاندیدای انتخابات شورا یا مجلس نمی شوم/ اهداف مادی ندارم/ زمینه ی خدمت در عرصه های دیگر وجود دارد
اما هدف من مادی نیست، اگر در آن مسئولیت امکان خدمت به فقرا و مردم
محرومی همچون این روستائیان وجود داشت من کاندید می شدم اما می دانم که
آنجا چنین بستری فراهم نیست. همین که بتوانم درد انسانهایی محروم را به
تصویر بکشم برای من کافی است.
آناج:در میان هنرمندان استانی کسانی هستند که هم فکر و هم مسلک شما باشند؟
آقای رضا رشیدپور، جلال سلیمانی و فریبا شینلو از جمله این هنرمندان هستند
که همزمان به سازمان وارد شدیم که هر سه شان به تهران رفتند و اکنون هم در
تهران هستند، همچنین آقای رضا ناجی که در خدمت سربازی باهم بودیم.
آناج: شما چرا به تهران نرفتید؟
مسولین همواره حمایت کرده اند
وابستگی من به استان خودم بیشتر است، من خود در سال 85 در دانشکده صدا و
سیمای تهران بودم و در شبکه های برون مرزی اش فعالیت داشته ام، می توانستم
همانجا بمانم و درآمد و پیشرفت زیادی داشته باشم، ولی من هیچگاه به تهران
نخواهم رفت و دوست دارم اینجا بمانم و زندگی روستاهای دورافتاده را به
تصویر بکشم مگر اینکه مسئولین حمایتم نکنند و همکاری با مرا نخواهند و من
مجبور شوم به تهران بروم ولی تا بحال مسئولین هیچ مشکلی با من نداشته اند و
همواره حمایتم کرده اند.
آناج:آیا نیازهالی مادی شما در این کار به عنوان یک هنرمند چقدر می باشد؟
ما هیچ گاه به خاط کمبود یا نبود بودجه کارمان را تعطیل نمی کنیم، چون هدف
اصلی ما کسب درآمد نیست، اگر هدف ما پول می بود چه کار به این کار پرخطر و
پر مشقت داشتیم، به راحتی می تونستیم از راه های مختلف درآمدی بیشتر از
این کسب کنیم، من حداقل می توانسم در زمینه تخصص خودم(الکترونیک) در
دانشگاه تدریس کنم، اما چنین نمی کنیم، چه بودجه باشد و چه نباشد ما به کار
خود ادامه خواهیم داد. لازم به ذکر است که ما بابت این کار حقوق هم می
گیریم.
آناج: پس از اتمام برنامه "بیزیم کند" قصد اجرای برنامه دیگری را دارید؟
اگر این برنامه تمام شود به گونه دیگری خدمت خواهم کرد و سعی می کنم که
خطه آذربایجان و زیبایی هایش را به شکل خاصی به مردم بشناسانم.
آناج: چه چشم اندازی در این مسیر برای خود دارید؟
آرزوهای انسان تمام نشدنی است، آرزوها بسیار است و عمر ما کوتاه، ما هم آرزو ها و برنامه های ناقص و تمام نشدنی زیادی داریم.
آناج: نکته ای که باید از نظر شما گفته شود:
به خاطر آسیب پذیری بالای خانه های روستایی در برابر زلزله من خیلی نگران
هستم، به این منظور اقداماتی در جهت تهیه دستگاه های هشدار دهنده وقوع
زلزله برای هر خانه روستایی انجام داده ایم. این دستگاه کوچکی است که وقوع
زلزله را حدود 20، 30 ثانیه قبل از آن هشدار می دهد، و افراد می توانند با
شنیدن این هشدار سریع بیرون از خانه بروند تا از آسیب های جانی زلزله در
امان باشند، قیمت هرکدام از این دستگاه ها 128000 تومان است که من توصیه
کرده ام برای هر خانه روستایی یک عدد از این دستگاه ها را تهیه کنند، از
خیرین خواهش می کنم که مثل همیشه کمک رسانی بکنند تا انشاءالله با تهیه این
دستگاه جان انسان هایی که در روستاها زندگی می کنند تا حد امکان به خطر
نیافتد.
آناج: حرف آخر :
شرایط کار ما به گونه ای است که هنگام رفتن با پای خودمان می رویم ولی
ممکن است نتوانیم با پای خودمان برگردیم از این جهت هم به خودمان و هم به
خانواده و پدر و مادرمان اضطراب وارد می شود، در زندگی آن طور که باید
نتوانسته ایم در خدمت خانواده های خود باشیم، اما آنها ما را تحمل کرده اند
و هیچ گاه مانعی بر سر راه ما ایجاد نکرده اند، اگر حمایت آنها نبود ما
نمی توانستیم چنین با خیال راحت به کار خود بپردازیم، من از همسر خود تشکر
می کنم که سختی های زندگی با مرا به جان خریده است و در غیاب من در تربیت
پسرم امیر مهدی تلاش زیادی می کند و حتی جای مرا هم برای او پر می کند.
مطالب مشابه :
استخدام در شهرستان جلفا و.....
استخدام در شهرستان جلفا و در واحدهاي تابعه به شرح زير استخدام منطقه آزاد ارس.
دانشگاه علوم پزشکی برای بیمارستان و شبکه بهداشت درمانی نیرو استخدام میکند
و منطقه ی آزاد ارس،با توجه به اینکه مرکز جمعیتی شهرستان جلفا در ذیل استخدام
استخدام در شهرستان جلفا و.....
روزی مسئولین شهرستان و منطقه ی آزاد ارس،با توجه به اینکه استخدام در شهرستان جلفا و
قنات های هادیشهر
قرار دادن هادیشهردر داخل محدوده منطقه آزاد ارس منطقه جلفا با استخدام "کن
مدير بيمارستان دكتر ساجدي هاديشهر منصوب شد
قرار دادن هادیشهردر داخل محدوده منطقه آزاد ارس. 4 رفع مناطق پر خطر راه مرزی جلفا
ملا خداوردی کیست ؟
قرار دادن هادیشهردر داخل محدوده منطقه آزاد ارس ( جلفا از زنوز استخدام می شوند
سالروز درگذشت ستارخان/25 آبان
جامع ترین اخبار منطقه آزاد ارس و جلفا. به استخدام دولت منطقه آزاد ارس
مصاحبه با محرم محمد زاده گزارشگر شبکه سهند محرم میهمان آناج: وقتی صدای خودم را از رادیو می شنیدم خند
قرار دادن هادیشهردر داخل محدوده منطقه آزاد ارس جلفا خدافرین که من بود استخدام شده
فرق منطقه ویژه اقتصادی با منطقه آزاد تجاری چیست؟
منطقه ازاد ارس-جلفا-تقاطع خ د- مقررات کار و بیمه اجتماعی در استخدام اتباع خارجی در
مزیت منطقه آزاد ارس در هدایت توانمندیهای كشور به سمت صادرات
منطقه جلفا علاوه بر تسهیلات مذکور منطقه آزاد ارس با موقعیت جغرافیایی بی استخدام و
برچسب :
استخدام منطقه آزاد ارس جلفا