شعر
شعر« زنگ آفرینش »که در کتاب فار هفتم آمده است ، از مجموعه شعر«به قول
پرستو»برگزیده شده است . بیان ادبی در حد فهم یک نوجوان و حتی کودکان ، ویژگی
آشکار این سروده است.ساختار عمودی شعر ،طرحی داستانی–روایی دارد. شاعر به
خوبی از عنصر جان بخشی بـه اشیا و از شخصیت هـای حیوانی بهـره بـرده اسـت و
از ایـن دیـد بـه گونـه ای یادآور فضـای داستانی « فابل » است.در این سـروده گونه ای
از مراعات نظیر دیده می شـود که در کتـاب فارسی سوم راهنمایی «زنجیره ی معنایی»
یا « شبکه معنایی » نامیده شده است .
صبـح یک روز نـو بهــاری بـودروزی از روز های اول ســال
بچه ها در کلاس جنگل سبزجمع بودند،دور هم خوش حال
مهر ماه ، نو بهاری است
شـاعر بـه شیـوه ی داستـان سرایی معاصـر ، زمان و مکان داستان واره ی خـود را
مشخص می کند:زمان ،روزی از روز های اول سال است . ترجیحا باید گفت اول سال
خورشیدی ( بـه قرینـه ی تعبیراتی هم چون « روز نو بهاری »و « جنگل سبـز » ) از
دیدگاهی ادبی نیزمی توان مهر ماه را نو بهار دانست(آغاز پرورش شکوفه های استعداد)
بچه هـــا گـــــرم گفتگو بودنـــدباز هم در کلاس ،غوغا بود
هر یکی برگ کوچکی در دستبــــاز انگار زنـگ انشا بـــــود
شاعر به صورت غیر مستقیم بیان می کند ، اگر معلم هنر مند باشد ، می تواند کلاس
انشا را به محیطی تبدیل کند که دانش آموزان برای فرا رسیدن آن،لحظه شماری کنند.
« برگ کوچک »ایهام ظریفی دارد : برگ دفتر و برگ درخت .
چهره خندان
تا معلم ز گرد راه رسیـدگفت با چهره ای پر از خنده
باز موضوع تازه ای داریمآرزوی شمـــــا در آینـــــده
بیت نخست ، بیانگر دو ویژگی دیگر از ویژگی های معلم موفق است : خوش رو و خندان
بودن وبه محض ورود ،با دانش آموزان ارتباط برقرار کردن . در بیت دوم ، شاعر برای موضوع
کلیشه ای« آرزوی شما در آینده » ، تعبیر « موضوع تازه » را آورده است .
تخیل
شبنم از روی گل بر خاستگفت : می خواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمـــان بــرومابر باشم ، دوبـــــاره آب شوم
حال هنگام شروع انشا خوانی استشاعر، در اینجا نیز به یکی از نکات روش تدریس و
کلاس داری توجه دارد:روش های فردی و روش های گروهی.دیگر این که در بیان آرزوهای
هر یک ازموجودات ، بـه اصل کمال هر چیز توجه شده است .برجسته ترین آرایه ی ادبی
این سروده ،( تشخیص ) نیز از این بند بـه بعد،بـه صورت برجسته تری خود رانشان
می دهد.شاعر هم چنین بـه دو نکته مهم در ادبیـات کودک و نوجـوان توجـه داشتـه
اسـت :توجـه به« تخیل »و«استفاده از شخصیت های غیر انسانی »به ویژه حیوانات.
اصطلاح «آفتاب شدن»در اینجا به معنی محو شدن شبنم در نور آفتاب است .هم چنین
شاعر به سنت ادبی تقابل شبنم و آفتاب( مانند ذره و آفتاب ) نیز توجه دارد .
دانـــه آرام بـــر زمیــن غلتیـــدرفت و انشای کوچکش را خواند
گفت : باغی بزرگ خواهم شدتا ابـد ، سبـز سبـز خواهم ماند
به گونه ای ظریف ، بین « دانه کوچک » و « باغ بزرگ » تضاد برقرار شده است .از نظر
مفهومی نیز ، همین تضاد را می توان در نظر گرفت : دانه ی به ظاهر کوچک ، توانایی
آن را دارد که باغی بزرگ و همیشهماندگارشود .
غنچه خندان
غنچه هم گفت : گر چه دلتنگممثل لبخند باز خواهم شد
بــا نسیـــم بهـــار و بلبل بـــاغگـرم راز و نیـاز خواهم شد
بسته بودن غنچه ،در سنت ادبی فارسی ، زیاد مورد توجه قرار گرفته است . قیصر در
سروده ای دیگر نیز ، دلتنگی را به غنچه و خندان بودن را به گل نسبت داده است .
در سنت ادبی فارسی ، معمولا لبخند را به گل ، تشبیه می کنند ، اما شاعر با جابه جا
کردن دو طرف تشبیه ، تشبیه جدیدی ساخته است . این ، یکی از روش های نو کــردن
تشبیه های تکراری است.گرم چیزی شدن،یعنی با توجه کامل ، مشغول و سرگرم چیزی
شدن .در ضمن،با توجه به این که اصطلاح « راز و نیاز » معمولا درباره خدا به کار می رود،
بـه نظر می رسد بـه معنی دعا و نیایش باشد،اما در واقع به معنی « درد دل » و « گفتن
ما فی الضمیر با معشوق است .
سنگ انداختن
جوجه گنجشک گفت : می خواهمفارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هـــر شاخه جیک جیک کنــمدر دل آسمــــان رها باشــم
آرزوی جوجه گنجشک ، برون فردی است . شاعر می خواهد یکی از معضلات اجتماع را
بیان کند : « سنگ پیش پای دیگران انداختن » از طرف دیگر ، جوجه گنجشک یکی دیگر
از دغدغه های شاعـر درد آشنا را نیز بیان می کند . در جامعه ، بسیـاری از افراد ،آگاهانه
و مغرضانه یا نا آگاهانه ، حق طبیعی دیگران را زیر پا می گذارند و آزادی های مشروع را از
آن ها می گیرند . این نکته ظریف بر گرفتـه از بخشی از خاطرات کودکی شاعر است . در
شهر هایی مانند دزفول و شوشتر ، هم چون بعضی مناطق دیگر ، بچه ها با تیر و کمان ،
آن قدر به شکار گنجشک ها می پردازند کـه هنـوز هم گوشت گنجشـک یکی از غـذاهای
اصلی در ایـن مناطق بـه حساب می آید .
جوجه کوچک پرستو گفت :کاش با باد ، رهسپار شوم
تا افق های دور ، کوچ کنمبـــــاز پیغمبـر بهـــــار شوم
این بند نیز بیان آرزو های برون فردی است . پرستو پیام آور بهار است . بهار ، یعنی آرمانی
ترین آرزوی هستی.پرستو احساس می کند آرمان ها ازجامعه ی انسانی پر کشیده اند.
« پیغمبر بهار » را نیز می توان به دو گونه معنی کرد : « پیغمبری که از طرف بهار آمده
است » و « پیغمبری که رسالت و پیامش ، بهار است » .
گنبد و گلدسته
جوجه های کبوتران گفتند :کاش می شد کنار هم باشیم
توی گلدسته های یک گنبدروز و شب زائـــر حـــرم باشیم
آخرین انشا خوانی،انشای گروهی جوجه کبوتران است. آرمان مطرح شده اگر چه از
نیاز هایی است که هر فرد به صورت جداگانه بـه آن می پردازد ، اما بیان دسته جمعی
این آرزو بیانگر نیاز اجتماعی به این مطلب است.هر چند نیایش به ظاهر فردی است.اما
کمترین دستاوردآن،امنیت است و امنیت،مسئله ای اجتماعی است.واژه ی« گلدسته »،
از نظر زیبا شناختی قابل توجه است . گلدسته یعنی «دسته گل ».
هرچند این واژه با واژه های« گنبد » و ... مراعات نظیر دارد . با توجه به ساخت اصلی
این واژه(دسته گل ) می توان به ارتباط این کلمه با دیگر واژه های این سروده که از
پدیده های طبیعت هستند ، پی بـرد . نکتـه دیگر این که شاعر بـا بـه کار بردن « جوجه
های کبوتران » از ساختـار دستوری زبان خارج شده است . اما این خروج از هنجار زبانی ،
به قدری ظریف است که حداقل در خوانش های نخست بـه چشم نمی آیـد . زبـان شاعـر
نیـز چنان صمیمی اسـت کـه واژه ی گفتاری « توی » به راحتی خودش را در اینجا جا داده
است .
زنـــگ تفریح را کـــه زنجــــــره زدباز هم در کلاس ، غوغا شد
هر یک از بچه ها به سویی رفتومعلم ، دوبـــــاره تنهـــا شد
در این بند ، دو نکته دقیق ، قابل توجه است : نکته نخست وازه « زنجره » است .
زنجره از نظر زیبا شناختی برجسته ترین واژه در این شعر است. این واژه از دو جهت
می تواند با زنگ ،ارتباط داشته باشد: با توجه بـه این نکتـه که در زبان فارسی،در بسیاری
از واژه ها ، حرف «گ» بـه حرف «ج» تبدیل شده است . به نظر می رسد که زنجره در
اصل « زنگره » بوده است . ارتباط دیگر زنجره بـا زنگ ، از نظر صداست . صدایی که زنجره
تولید می کنـد بسیار شبیه بـه صدایی است که از زنگ اخباری مدارس ایجادمی شود .
نکته ظریف دیگر استفاده فراوان از قید تکراردر کل سروده است؛«گویی می خواهد بگویـد
در گذشته هم بـار ها چنین وضعی تجربه شده است ». قید تکرار « دوبـاره » در مصراع
« و معلم دوبـاره تنها شد » بیانگـر حکایـت همیشگی تنهایی معلم است .
آرزوهای رنگین
با خودش زیر لب چنین می گفتآرزوهایتـان چه رنگین است
کاش روزی بــه کام خود برسیـدبچه ها ، آرزوی من این است
آخرین بند « نشان دهنده ی فرود بسیار زیبای پرواز خیال انگیز ذهن و زبان شاعر است .
باز هم صفـای باطن سرشـار از عشق و محبت معلم ، بـرجستـه تر می شـود ؛ زیرا او
حتی در تنهایی خویش تنها آرزوی خود را کامروایی بچه ها می داند و ... هم چون دیگر
بچه ها تکلیف خود را به شایستگی انجام داده و انشای زندگی خویش را قرائت کرده
است»شاعر با ظرافت می گوید، معلم هم انشا می نویسد و اتفاقا او همان انشایی را
می نویسد کـه به بچه ها گفته است و این یکی از شگرد های معلمان موفق انشا است
کـه همراه با بچه ها می نویسد تا بچه ها بهنوشتن تشویق شوند .
سخن آخر این که معلم در این سروده ی داستان وار کیست؟وقتی شاعر تقریبا بـه همه ی
عناصر داستانی توجـه داشتـه اسـت ،چـرا کیستی ( نه چیستی )معلم را مشخص نکــرده
است ؟ دست کم می توان دو دو پاسخ را بیان کرد : نخست این که این شخصیت،موجودی
فـرا زمینی است کـه باطن پاک و روشن او بـرای بسیاری از افـراد،ناشناخته اسـت .ایـن ها
افرادی به ظاهر زمینی هستند که خود به کمال رسیده اندومی کوشند تا بادستگیری
دیگران،طعم شیرین این « آرزوی » رنگین را به دیگران بچشانند . پاسخ دوم این که شـاعر
کـه خود ازبزرگ ترین معلمان انشاست ، عمدا کیستی معلم را معرفی نکرده تـا خوانندگان
این شعـر نیـز ذهن خود را پویا کنند و هر کسی به تناسب سن و سال خود و بـا بهره گیـری
از قـدرت تخیل،کیستی اینمعلم را مشخص کند.بنابراین،پیشنهاد می شود معلمان عزیز
از معرفی کیستی این معلم بپرهیزندتا نوجوانان خودشان کیستی این معلم را مشخص کنند.
منبع :رشد آموزش راهنمایی تحصیلی
|