رمان پروای بی پروای من9
وقتي وارد خونه ي سارا اينا شدم سعيد با قيافه ي آويزون گفت :
_سلام . حيف كه درس دارين وگرنه تيكن مي زديم شرطي ! بلكه يه چيزي ببازي مهمونمون كني !
_اون كه عمرا مگه تو خواب ! ولي تستامون تموم شد ، مي يام يه چند دست مي برمت فقط بعدش گريه نكي پول ندارم و اين حرفا كه تو كتم نمي ره !
_اكي !
و با سارا تو اتاقش رفتيم و از همون لحظه مشغول تست زدن شديم.
الهه خانم مدام برامون آبميوه و تنقلات مي آورد كه مبادا ضعف كنيم از شدت فسفر سوزوندن !
هه ! خب فكر نمي كنه من تا حالا كسي برام ازين كارا نكرده ، الان معده ام تعجب مي كنه !!؟ والله !
خلاصه بد نمي گذشت ! اگه درس خوندن اينجوري باشه كه من حاضرم صبح تا شب يه كله درس بخونم ! نكته هايي هم كه برامون سخت تر بود رو از سعيد پرسيديم و برامون توضيح داد.چون رشته ي سعيد مهندسيه و رياضي اش فوله !
تو حال و هواي كنكور بوديم كه گوشيم زنگ خورد .
شماره ي سام بود :
_سلام
_سلام . چطوري مينياتور كوچولوي حاضرجواب ؟
_خوبم ! اي پسر مظلـــــــــــــوم !!
سام خنده اي كرد . معلوم بود سرحاله و كدورت ديدار قبلمون رو فراموش كرده .
_مي گم حاضر جوابي نگو نه ! بببين من دارم از دفتر برمي گردم ، مي خوام بيام دنبالت بريم يه جاي خوب !
_مثلا كجا ؟
_بگم كه مزه اش مي ره ! تو بيا من كه نمي زارم به تو بد بگذره !
_امممم ! آخه من خونه سارا اينام ، داريم تست مي زنيم .
_آفرين دختراي خوب ! باشه مزاحمت نمي شم الان درست تو اولويته ولي بعد از كنكور فقط من !
_چه برنامه ريزيه شيكي مي كني واسه خودت ! دقت نمودي ؟
_چرا كه نه ! حقـــــــمه ! مواظب خودت باش ! كي برمي گردي ؟
_نمي دونم !
_يعني چي نمي دونم ؟
_خب چه مي دونم كارم چقدر طول مي كشه !
_اكي ! فقط اگه دير شد يه زنگ به من مي زني كه بيام دنبالت !
_خودم ماشين دارم !
_خوش به حالت ! مدلش چيه ؟ !! دختر خوب ! مي دونم با ماشين رفتي مي گم اگه تا دو سه ساعت ديگه نرفتي خونه به من مي گي كه بيام اونجا با هم برگرديم ! يادت نره ها !
_به نظرم تو داري به من دستور مي دي !
سارا لبشو به دندون گرفت كه يعني اين چه حرفيه مي زني !؟
_نخير بنده تقاضا مي كنم سركار خانوم ! لطفا منو حرص نده ! يه كلمه بگو چشم ديگه !
_خب من دقيقا با همين يه كلمه مشكل دارم آخه !
_خب به جاش بگو باشه ، اكي ، چه مي دونم يه چيزي تو همين مايه ها هم بگي ، من كارم راه مي افته !
_اكي !
_آفرين ! پس در هر صورت منتظر تماستم ! كاري نداري ؟
اومدم بگم از اولشم كاري نداشتم ولي ديدم بسي ضايع ست !
_نه !
_پس خدافظ.
_خدافظ.
پوفي كشيدم و گوشي مو پرت كردم رو تخت و گفتم :
_واي ! چقدر رو يه سري چيزا پافشاري مي كنه ! داره رو مخم اسكي مي ره ديگه !
سارا ابرويي بالا انداخت و گفت :
_نيست تو سماجت نمي كني رو حرفات و كارات ؟ تو ديگه نبايد اين حرفو بزني كه !
_سارا تو ديگه ازش طرفداري نكن ها ! يه چي بهت مي گما ! انگار داره به كارمندش دستور مي ده : اگه دير شد زنگ مي زني مي يام دنبالت !! بچه پر رو !
_واااا ! خب براش مهمي كه مي خواد بياد دنبالت ! دستور چيه خره !؟ تو بايد يه آدم بيغ الدنگ مي گرفتت كه دلسوزياي سام رو حاليت بشه !
_برو بابا !
ديگه حوصله درس نداشتم پاشدم رفتم تو حال كنار سعيد و گفتم :
_سر چيپس و پنير ، تو همين ترياي محل !
سعيد سري تكون داد و بازي رو شروع كرديم.
تا ساعت 8 با جيغ و فرياد من و تشويق سارا ، طبق معمول من بردم و سعيد با لب و لوچه ي آويزون گفت :
_شانس مي ياري خداوكيلي !
_باختن سخته اما بالاخره يه روزي راه مي افتي ! غصه نخور !
سوار ماشين شديم و تا ترياي محل من فقط لودگي كردم و حرص سعيد رو درآوردم و با سارا كلي خنديديم .
مطالب مشابه :
رمان پروای بی پروای من9
سلام به وب♥رمـان رمـان♥ خوش اومدید. هر نقدی انتقادی سوالی چیزی دارید میتونید بپرسید
پروای بی پروای من6
پروای بی پروای من6 - رمان+رمان ایرانی+رمان عشقولانه+رمان عاشقانه+رمانی رمان من بی تو
پروای بی پروای من3
رمان ♥ - پروای بی پروای من3 من تقریبا بی پدر و مادر بزرگ شدم و بی همدم ! نه خواهری !
رمـــــان پــروای بــی پــروای مــن|25
بـــاغ رمــــــان - رمـــــان پــروای بــی پــروای مــن|25 - همه مدل رمان را در اینجا بخوانید
رمـــــان پــروای بــی پــروای مــن|3
بـــاغ رمــــــان - رمـــــان پــروای بــی پــروای مــن|3 - همه مدل رمان را در اینجا بخوانید
دانلود رمان پروای بی پروای من
رمان پروای بی پروای من نویسنده:ebrahimi.fari تعداد صفحات:۲۵۹۴ خلاصه رمان: پروا تک فرزند خانواده که
برچسب :
پروای بی پروای من