استعاره‌هایی كه با آنها زندگی می‌كنيم، جورج ليكاف و مارك جانسون؛ ترجمه حسن شعاعی

 

اشاره: آیا حقیقت دارد كه نه فقط شاعران، بلكه همه‌ی ما– خواه به این امر واقف باشیم یا نه– با استعاره سخن می‌گوییم؟ و یا فراتر از آن، آیا درست است كه ما به مدد استعاره زندگی می‌كنیم؟ نویسندگان كتاب «استعاره‌هایی كه با آنها زندگی می‌كنیم»(1) (جورج لیكاف George Lakoff زبان‌شناس و مارك جانسون Mark Johnson فیلسوف) بر این باورند كه استعاره فقط موجب وضوح و گیرایی بیشتر اندیشه‌های ما نمی‌شود، بلكه عملاً ساختار ادراكات و دریافتهایِ ما را تشكیل می‌دهد. به عنوان مثال، در نظر گرفتن امر ازدواج به مثابه یك «پیمان یا معاهده» به توقعات و انتظاراتی [از جانب طرفین] منجر می‌شود؛ متفاوت با انتظاراتی كه معلولِ نگریستن به ازدواج به منزله‌ی یك «بازی تیمی»، «توافق مشترك»، «رولت روسی»(2)، «پیوندی ناگسستنی» یا «سنتی دینی» است. وقتی حكومتی دشمنانش را مشتی «خر» یا «دلقك» در نظر می‌گیرد، [معنایش آن است كه] آنها را خطرات چندان جدی ای تلقی نمی‌كند؛ اما اگر آنها را «ایادی كمونیست‌ها» ببیند، [به این معناست كه] در واقع آنها را جدی گرفته است. كتاب استعاره‌هایی كه با آنها زندگی می‌كنیم– كه این مقاله چكیده‌ای از آن است(3)– موجب شده تا بسیاری از خوانندگان به شناختی تازه از این موضوع برسند كه چگونه استعاره نه فقط عمیقاً دیدگاه كنونی ما را در زندگی شكل می‌دهد، بلكه همچنین موجد توقعات و انتظاراتی می‌گردد كه تعیین كننده‌ی زندگی آینده‌ی ما هستند.(4)

مفاهیمی‌كه با آنها زندگی می‌كنیم
در نظر اكثر مردم، استعاره [صرفاً] ابزار تخیل شاعرانه و آرایه‌ای بلاغی است؛ یعنی موضوعی كه نه به كاركرد معمولیِ زبان، بلكه به كاركرد غیرمعمول زبان مربوط می‌شود. به علاوه، استعاره عموماً خصیصه‌ای مختص زبان تلقی می‌گردد؛ موضوعی كه سر و كارش نه با اندیشه یا عمل، بلكه با واژگان است. به همین دلیل بیشتر افراد گمان می‌كنند كه بدون [وجود/ استفاده از] استعاره با هیچ مشكلی مواجه نخواهند شد. [اما اتفاقاً] برعكس، ما به این نتیجه رسیده‌ایم كه استعاره سرتاسر زندگی روزمره را، نه فقط در [عرصه‌ی] زبان، بلكه همچنین در [حوزه‌ی] اندیشه و عمل، در بر گرفته است. نظام مفهومی‌هر روزه‌ی ما، كه بر اساس آن فكر و عمل می‌كنیم، ماهیتی اساساً مبتنی بر استعاره دارد.
مفاهیمِ حاكم بر اندیشه‌ی ما فقط شامل موضوعات فكری نمی‌شود، بلكه همچنین اعمال روزمره‌ی ما را– تا پیش پا افتاده‌ترینِ جزئیات– در بر می‌گیرد. ساختار ادراكات، نحوه‌ی مراوده‌ی ما در جهان، و چگونگی تعامل ما با سایر افراد را همین مفاهیم [ذهنی] ما تشكیل می‌دهد. بنابراین، نظام مفهومی‌ما نقشی اساسی در تعریف واقعیات روزمره مان ایفا می‌كند. اگر نظر ما مبنی بر اینكه نظام مفهومی‌مان عمدتاً مبتنی بر استعاره است، درست باشد، آن گاه [باید بپذیریم كه] نحوه‌ی اندیشیدن ما، تجربه‌های ما، و اعمال روزانه مان موضوعاتی هستند بسیار مرتبط با استعاره.
اما نظام مفهومی‌ما چیزی نیست كه در حالت عادی به آن واقف باشیم. ما در بسیاری از امور جزئی ای كه روزانه انجام می‌دهیم، كمابیش به گونه‌ای ناخودآگاه در امتداد خطوطِ سیر خاصی می‌اندیشیم و عمل می‌كنیم. اینكه این خطوط سیر چیستند، به هیچ وجه معلوم نیست. از جمله راه‌های پی بردن به آنها توجه به زبان است. از آنجا كه امر ارتباط بر همان نظام مفهومی‌ای استوار است كه ما در اندیشیدن و عمل كردن به كار می‌بریم، لذا زبان سرشار از شواهد و مداركی است كه ما را در دسترسی به آن نظام یاری می‌دهند.
ما عمدتاً بر پایه‌ی شواهد زبانی دریافته‌ایم كه بخش اعظم نظام مفهومی‌هر روزه‌ی ما از ماهیتی استعاری برخوردار است. و نیز روشی یافته‌ایم برای شناسایی تك‌تك استعاره‌هایی كه به نحوه‌ی ادراك ما، نحوه‌ی اندشیدن ما، و اعمالِ ما ساختار می‌بخشند.
برای آنكه خواننده كمابیش به منظور ما از اینكه یك مفهوم مبتنی بر استعاره است و یا اینكه آن مفهومْ ساختارْبخشِ فلان فعالیت روزانه است، پی برد، بحثمان را با مفهوم مباحثه و استعاره‌ی مفهومیِ: «مباحثه، جنگ است».(5) آغاز می‌كنیم. این استعاره، به تعابیر بسیار گوناگون، در زبان روزمره‌ی ما(6) انعكاس یافته است:
مباحثه، جنگ است.
ادعاهای شما غیرقابل دفاع‌اند‌.
او به نقاط ضعف استدلالم حمله كرد.
انتقادات او درست هدف گیری شده بود.
من استدلالش را درهم كوبیدم.
تاكنون در هیچ مباحثه‌ای بر او پیروز نشده ام.
موافق نیستی؟ خیلی خوب، تسلیمم!
اگر آن استراتژی را به كار ببندی، او نابودت می‌كند.
همه‌ی استدلال‌هایم را سرنگون كرد.
مهم است بدانیم كه موضوع فقط به استفاده از الفاظ مرتبط با نبرد برای مباحثه در گفتگوهایمان ختم نمی‌شود. ما می‌توانیم عملاً در مباحثات پیروز شویم یا شكست بخوریم. ما طرف بحثمان را به چشم یك حریف می‌بینیم. به مواضعش حمله می‌كنیم و از مواضع خودمان دفاع می‌كنیم. پیشروی یا عقب نشینی می‌كنیم. نقشه می‌كشیم و تدابیری می‌اندیشیم، و اگر موضعی را غیرقابل دفاع ببینیم، می‌توانیم رهایش كنیم و خط حمله‌ی جدیدی پیش بگیریم. [بنابراین،] بسیاری از كارهایی كه در حین مباحثه می‌كنیم، تا حدی توسط مفهوم نبرد ساختار یافته‌اند‌. هر چند نبردی عینی در كار نیست اما نبردی لفظی در میان است و ساختار یك مباحثه– شامل حمله، ضدحمله، دفاع و غیره– حاكی از این واقعیت است. این بدان معنا است كه استعاره‌ی مباحثه جنگ است، استعاره‌ای است كه ما در این فرهنگ با آن زندگی می‌كنیم؛ و ساختارهایش اعمالی هستند كه ما در مباحثه انجام می‌دهیم. فرهنگی را در نظر بگیرید كه در آن مباحثه به مثابه جنگ تلقی نشده است. در آن صورت دیگر كسی پیروز نمی‌شود یا شكست نمی‌خورد و حملهیا دفاع و پیش روی یا عقبنشینی دیگر معنی ندارد. فرهنگی را در نظر بگیرید كه در آن مباحثه به مثابه نوعی رقص تلقی شده است. [در چنین فرهنگی] طرفین یك گفتگو، به چشم رقصندگان دیده می‌شوند و هدف [مباحثه] رقصیدنی موزون است كه به لحاظ زیباشناختی خوشایند باشد. در چنین فرهنگی مردم احتمالاً مباحثات را به گونه‌ای دیگر می‌بینند، آنها را طوری دیگر تجربه می‌كنند، به شكلی دیگر به كار می‌بندند و درباره‌ی آنها به نحوی دیگر صحبت می‌كنند. لیكن ما شاید چنین رفتارهایی را اصلاً مباحثه ندانیم، بلكه به سادگی [حكم كنیم كه] آنها صرفاً كاری متفاوت انجام می‌دهند. حتی ممكن است به نظرمان عجیب بیاید اگر كاری را كه آنها در حال انجام دادنش بوده‌اند‌، مباحثه بنامیم. بی‌طرف‌ترین شیوه‌ی توصیف این تفاوت میان فرهنگ ما [انگلیسی زبانها] و آنها شاید این باشد كه بگوییم ساخت گفتمانِ ما در چهارچوب جنگ سازمان داده شده است و ساخت گفتمان (discourse) آنها در چهارچوب رقص. این شاهدی است بر این [واقعیت] كه یك مفهوم استعاری مثلاً [استعاره‌ی] «مباحثه جنگ است»، چگونه (دست كم تا حدی) به كاری كه هنگام مباحثه انجام می‌دهیم و نحوه‌ی پی بردن به این كار، ساختار می‌بخشد. جوهر استعاره، فهمیدن و تجربه كردن یك «چیز» به جای «چیز» دیگر است. این گونه نیست كه مباحثه، زیرگونه‌ی (subspecy) جنگ باشد. [بلكه] مباحثه و جنگ دو «چیزِ» متفاوت‌اند‌، یعنی كلام شفاهی و درگیری مسلحانه، و اعمالی كه انجام می‌شوند، اعمال متفاوتی هستند. اما مباحثه تا حدی در چهارچوب جنگ سازمان یافته، فهمیده شده، انجام شده و درباره اش سخن به میان آمده است. مفهوم، به گونه‌ای استعاری سازمان یافته، كنش، به گونه‌ای استعاری سازمان یافته و در نتیجه زبان نیز به گونه‌ای استعاری، سازمان یافته است.
به علاوه، این، روشی معمولی برای مباحثه كردن و سخن گفتن درباره‌ی آن است. روش عادی ما برای سخن گفتن درباره‌ی حمله كردن به یك ادعا، استفاده از عبارت «حمله به یك موضع»(7) است. شیوه‌های متعارفی كه ما برای سخن گفتن درباره‌ی مباحثه داریم، متضمن [به كار گیری] استعاره‌ای هستند كه تقریباً هیچ گاه از وجودش آگاه نیستیم. استعاره‌ها نه تنها در واژگانی كه به كار می‌گیریم، بلكه حتی در مفهومی‌كه از یك مباحثه [در ذهن] داریم موجود هستند. زبان مباحثه، نه زبانی شعری، خیال انگیز یا بدیعی بلكه زبانی است حقیقی. ما درباره‌ی مباحثه این گونه سخن می‌گوییم چرا كه این گونه دركش می‌كنیم و همچنین عمل ما طبق دركی كه ما از «چیز»‌ها داریم شكل می‌گیرد.
مهم ترین چیزی كه تا به حال مدعی اش شده‌ایم این است كه استعاره، تنها، مسئله‌ی زبان به معنای صِرف واژگان نیست. بلكه برعكس، ما باید نشان دهیم كه فرایندهای اندیشه‌ی انسان عمدتاً مبتنی بر استعاره‌اند‌. این است مراد ما وقتی كه می‌گوییم نظام تعقلی انسان به گونه‌ای استعاری سازمان یافته و تعریف شده است. اینكه استعاره در زمره‌ی اصطلاحات زبان‌شناسی وجود دارد كاملاً پذیرفتنی است؛ چرا كه در نظام تعقلی هر شخص استعاره‌هایی وجود دارد. بنابراین هر جا در این مقاله از استعاره‌ای مانند مباحثه جنگ است سخن به میان آمد، باید مسلم فرض شود كه مرادمان از استعاره، مفهوم استعاری است.

سامان یافتگی(8) (systematicity) مفاهیم استعاری
مباحثه معمولاً تابع الگو است، بدان معنا كه ما نوعاً اعمال مشخصی را در مباحثه انجام می‌دهیم و اعمالی را نیز انجام نمی‌دهیم. این واقعیت كه ما تا حدی مباحثات را در چهارچوب جنگ، مفهوم سازی می‌كنیم، به طور حساب شده‌ای بر شكلی كه مباحثه به خود می‌گیرد و نیز بر شیوه‌ی سخن گفتن مان درباره‌ی فرایند مباحثاتی كه انجام می‌دهیم، اثر می‌گذارد. از آنجا كه مفاهیم استعاری مفاهیمی‌نظام مند هستند، زبانی كه برای سخن گفتن درباره‌ی جنبه‌ی استعاری این مفاهیم به كار می‌گیریم نیز نظام‌مند است.(9)
در استعاره‌ی «مباحثه جنگ است» دیدیم كه اصطلاحات مرتبط با جنگ از جمله حمله به یك موضع، غیرقابل دفاع، تدبیر، خط جدید حمله، پیروزی، پیش روی و غیره شیوه‌ای نظام‌مند برای سخن گفتن درباره‌ی جنبه‌های مبارزه‌ای مباحثه پدید می‌آورند. [اما باید توجه داشته باشیم كه] دلالت این اصطلاحات بر معنایی كه [حقیقتاً] دارند، به هنگام به كار بردن شان برای صحبت درباره‌ی مباحثه، تصادفی نیست. [جریان از این قرار است كه] قسمتی از شبكه‌ی تعقلی نبرد، پرونده‌ی مفهومی‌یك مباحثه را تا حدی توصیف می‌كند و زبان هم عیناً آن را پی می‌گیرد. از آنجا كه در زبان ما عبارات و مصطلحات استعاری به شیوه‌ای نظام‌مند با مفاهیم استعاری گره خورده‌اند‌، می‌توانیم اصطلاحات استعاری زبان‌شناسی را برای مطالعه‌ی ماهیت مفاهیم استعاری و نیز برای حصول شناختی از ماهیت استعاری اعمالمان به كار گیریم.
برای آنكه نشان دهیم چگونه عبارات استعاری موجود در تصویر زبان روزمره، بینشی از ماهیت استعاری مفاهیمی‌كه اعمال هر روزه‌ی مان را سازمان می‌دهند، در ما ایجاد می‌كنند، مفهوم استعاری «وقت، پول است»(10) را كه ظاهراً در زبان انگلیسیِ امروز انعكاس یافته است، در نظر می‌گیریم.
وقت، پول است.
وقتمو داری حروم می‌كنی.
از این طریق، چندین ساعت [در وقت خود] صرفه جویی خواهی كرد.
وقتی ندارم تا در اختیارت بگذارم.
این روزها وقتت را صرف چه كارهایی می‌كنی؟
آن لاستیك صاف یك ساعت [از وقتم را] گرفت.
[تا به حال] وقت بسیاری صرف او كرده ام.
وقت كافی ندارم تا به آن [كار] اختصاص دهم.
وقتتان دارد تمام می‌شود.
برای صرف وقتت باید برنامه ریزی كنی.
وقتی هم برای پینگ پونگ كنار بگذار.
آیا [به وقتی كه برایش می‌گذاری] می‌ارزد؟
آیا [هنوز] وقت زیادی برایت باقی مانده؟
او مدیون وقتی است كه من در اختیارش گذاشته ام.
از وقتت به طور مفید استفاده نمی‌كنی.
مریض كه شدم، وقت زیادی را از دست دادم.
بابت وقتی كه به من دادی متشكرم.
وقت در فرهنگ ما كالایی گرانبها است. منبعی است محدود كه از آن برای دست یابی به اهدافمان استفاده می‌كنیم. به خاطر طرز شكل گیری مفهوم كار در فرهنگ جدید غربی كه در آن، كار نوعاً با وقتی كه صرف آن می‌شود پیوند داده شده و وقت، به دقّت، كمی‌شده است، پرداخت [حقوق و دستمزد] مردم بر حسب ساعت، هفته و یا سال متداول شده است.(11)
در فرهنگ ما وقت در موارد بسیاری پول است. از جمله در پیغام‌گیر تلفن، اجرت و حقوق ساعتی، نرخ اقامت در هتل، بودجه‌ی سالیانه، علاقه [ی عمومی] به وام، و ادای دین به جامعه با «زندان كشیدن».(12) این عادات و رسوم در تاریخ نوع بشر كمابیش جدیدند و به هیچ وجه در تمامی‌فرهنگ‌ها موجود نیستند. [بلكه] در جوامع صنعتی مدرن پدیدار شده‌اند‌ و تا حد بسیار زیادی اعمال بنیادین هر روزه‌ی مردم را تنظیم می‌كنند. تصوری كه ما از وقت داریم، نظیر این واقعیت است كه شیوه‌ی اعمال ما چنان است كه گویی وقت، منبعی محدود است و یا حتی پول است و همچون كالایی گرانبها است. از این رو وقت را همچون چیزی می‌فهمیم و تجربه می‌كنیم كه می‌توانیم آن را بپردازیم، هدر دهیم، [برای مقصودی] منظور كنیم، خردمندانه یا نابخردانه صرف كنیم، [برای منظوری خاص] كنار بگذاریم و یا بر باد دهیم.
«وقت پول است، وقت منبعی محدود است و وقت كالایی گرانبها است»، همه مفاهیمی استعاری‌اند‌. آنها از وقتی استعاری شده‌اند‌ كه ما تجارب هر روزه مان را در خصوص پول، منابع محدود و كالاهای گرانبها به كار گرفته‌ایم تا وقت را مفهوم سازی كنیم. اما این روش، نزد افراد بشر روشی الزامی‌برای مفهوم سازی وقت نیست. [بلكه وقت مشخصاً] به فرهنگ ما گره خورده است و فرهنگ‌های دیگری هستند كه در آنها وقت، هیچ یك از چیزهایی كه نام بردیم نیست.
از آنجا كه در جامعه‌ی ما پول، منبعی محدود است و منابع محدود، كالاهایی گرانبها هستند، مفاهیم استعاری «وقت پول است»، «وقت منبعی محدود است» و«وقت كالایی گرانبها است»، بر مبنای یك مقوله‌بندی فرعی (sub-categorization) نظام یگانه‌ای را تشكیل می‌دهند. روابطی كه بر این مقوله بندی فرعی حاكم است، روابط متعاقب میان استعاره‌ها را توصیف می‌كند. به این ترتیب «وقت پول است» ایجاب می‌كند كه «وقت منبعی محدود است» (باشد)، كه خود ایجاب می‌كند كه «وقت كالایی گرانبها است» (باشد).
اینك ما عادت استفاده از مشخص‌ترین مفهوم استعاری– در این مورد وقت پول است– را بر می‌گزینیم تا از طریق آن، كل نظام [استعاری] را توصیف كنیم. از میان اصطلاحاتی كه ذیل استعاره‌ی وقت پول است فهرست شده‌اند‌، برخی مشخصاً به پول مربوطند (پرداختن، صرف كردن، منظور كردن، احتمالاً... گرفتن [به معنی خرج برداشتن])، برخی دیگر به منابع محدود (مصرف كردن، تا انتها مصرف كردن، مقدار كافی داشتن، تمام شدن) و همچنان برخی به كالاهای گرانبها (داشتن، تقدیم كردن، از دست دادن، تشكر كردن) مربوط هستند. این نمونه‌ای است از روندی كه در آن ملزومات استعاری می‌توانند نظام منسجمی‌از مفاهیم استعاری و نظام منسجم مشابهی از تعابیر استعاریِ مناسب برای آن مفاهیم را ترسیم كنند.
[اما نكته اینجا است كه] همان سامان یافتگی‌ای كه به ما امكان می‌دهد تا جنبه‌ای از یك مفهوم را در چهارچوب مفهومی‌دیگر درك كنیم (برای مثال درك كردن جنبه‌ای از [مفهوم] مباحثه در چهارچوب [مفهوم] نبرد)، لاجرم جنبه‌های دیگر آن مفهوم را پنهان خواهد ساخت. به این ترتیب، در حالی كه مفهوم استعاری به ما این امكان را می‌دهد تا توجهمان را بر جنبه‌ای از یك مفهوم معطوف سازیم (برای مثال جنبه‌های نبرد آمیز مباحثه)، می‌تواند مانع از آن شود كه ما به جنبه‌های دیگر آن مفهوم، كه با آن استعاره ناسازگار هستند، توجه كنیم. برای مثال در بحبوحه‌ی یك مباحثه‌ی پرهیجان، هنگامی‌كه سخت سرگرم حمله به مواضع حریفمان و دفاع از مواضع خودمان هستیم، ممكن است جنبه‌های كمك كارانه‌ی مباحثه را از نظر دور داریم. ممكن است درباره‌ی شخصی كه دارد با شما بحث می‌كند، حس كنید كه او در كوششی برای تفاهم متقابل، وقتش را كه كالایی گرانبها است، در آن حین به شما اختصاص داده است. لیكن هنگامی‌كه ذهن ما مشغول جنبه‌های نبردآمیز مباحثه است، اغلب، جنبه‌های كمك كارانه‌ی آن را از نظر دور می‌داریم.
نمونه‌ای به مراتب ظریف تر از این را كه چگونه یك مفهوم استعاری می‌تواند جنبه‌ای از تجربه‌ی ما را پنهان سازد، می‌توانیم در آنچه مایكل رِدی(13)، استعاره‌ی مجرا
(The Conduit Metaphor) نامیده است، ببینیم. ردی اظهار می‌دارد كه شیوه‌ی بیان ما درباره‌ی زبان (زبان ما درباره‌ی زبان)، كمابیش بر اساس استعاره‌ی پیچیده‌ای كه در زیر می‌آید، سازمان یافته است.
تصورات (مفاهیم)، اشیاء هستند.
اصطلاحات زبانی، ظرف هستند.
ارتباط، فرستادن است.
شخصی كه سخن می‌گوید، تصورات (اشیاء) را درون واژگان (ظرف‌ها) جای می‌دهد و آنها را (از طریق مجرایی) برای حاملی می‌فرستد كه او واژگان یا ظرف‌ها را از درون تصورات یا اشیاء بیرون می‌آورد. ردی برای اثبات این [مدعا] بیش از صد نوع از اصطلاحات رایج در زبان انگلیسی را ذكر می‌كند كه طبق برآورد او دست كم هفتاد درصد از آنها، اصطلاحاتی هستند كه ما برای سخن گفتن درباره‌ی زبان، از آنها استفاده می‌كنیم. به چند مثال توجه كنید:

استعاره‌ی مجرا(14)
سخت می‌شد آن مفهوم را به او رساند.
آن ایده را من به تو دادم.
دلایلت را به ما رساندی.
برایم دشوار است كه تصوراتم را در قالب كلمات بریزم.
هر وقت فكر خوبی به ذهنت می‌رسد، سعی كن آن را فوراً در قالب كلمات بیان كنی.
سعی كن اندیشه‌های بیشتری را در واژه‌های كمتری بگنجانی. [= موجز و فشرده سخن بگویی.]
نمی‌توانی با خیال راحت هر طور كه دلت خواست افكارت را در جمله‌ای بچپانی.
این معنا، در قالب این كلمات درست است.
سعی نكن منظورت را به زور در قالب واژه‌هایی كه غلط انتخاب شده‌اند‌، جا بدهی.
حرف‌هایش معنای ناچیزی را می‌رسانند.
این مقدمه، محتوای فكری قابل توجهی دارد.
واژه‌هایت توخالی به نظر می‌رسند. [= انگار چیز دیگری می‌خواهی بگویی.]
این جمله خالی از معنی است.
این فكر، در پاراگراف‌هایی به شدت موجزدفن شده است.

در چنین مثال‌هایی پی بردن به اینكه استعاره، چیزی را پنهان كرده، و یا حتی پی بردن به اینكه اساساً استعاره‌ای در جمله به كار رفته است، به مراتب دشوارتر است. در شیوه‌ی متعارف اندیشیدن درباره‌ی زبان تصور اینكه ممكن است بعضاً زبان با واقعیت تطبیق نكند، مشكل است. اما اگر به چیزی كه استعاره‌ی مجرا در پی دارد توجه كنیم، می‌توانیم شیوه‌هایی بیابیم كه این استعاره به كمك آنها جنبه‌هایی از فرایند ارتباطیِ زبان را فرو می‌پوشاند.
پیش از همه، این جنبه از استعاره‌ی مجرا كه می‌گوید اصطلاحات زبانی، ظرف‌هایی برای مفاهیم هستند، مستلزم آن است كه واژه‌ها و جمله‌ها، مستقل از متنی كه در آنند یا گوینده‌ای كه آنها را بیان می‌كند، به خودی خود واجد مفاهیمی‌باشند. برای مثال آن بخش استعاره كه می‌گوید مفاهیم، اشیاء هستند، مستلزم آن است كه مفاهیم، مستقل از هر گوینده‌یا متنی، به نحوی موجود باشند. [باز، آن] بخش دیگر استعاره كه می‌گوید اصطلاحات زبانی ظرف‌هایی برای مفاهیم هستند، مستلزم آن است كه واژه‌ها (و جمله‌ها)، باز هم مستقل از هر متن یا گوینده‌ای واجد مفاهیمی‌باشند. این استعاره‌ها برای بسیاری از موقعیت‌ها مناسب‌اند‌ از جمله موقعیت‌هایی كه سیاق كلام اهمیتی ندارد و مواردی كه همه‌ی طرفینِ گفتگو، برداشتی یكسان از جمله‌ها دارند. نمونه‌ای كه می‌توان برای این دو موقعیتِ لازم ارائه داد، جمله‌هایی است از این دست:
این معنا، در قالب این كلمات درست است.
بر طبق استعاره‌ی مجرا، چنین مفهومی ‌را می‌توان از هر جمله‌ای به درستی باز گفت. اما در موارد بسیاری، سیاق كلام واقعاً حائز اهمیت است. یك نمونه‌ی معروف از این موارد، جمله‌ای است كه پاملا داونینگ(15) آن را از گفتگویی واقعی ثبت كرده است:
لطفاً روی صندلیِ آب سیب بنشینید.
این جمله اگر به تنهایی در نظر گرفته شود، هیچ مفهومی‌ندارد، چرا كه عبارت «صندلی آب سیب»، بنا بر روش‌های متعارفی كه داریم، برای اشاره به هیچ نوع شیئی به كار نمی‌رود. اما همین جمله، اگر در متنی كه در آن بیان شده در نظر گرفته شود، مفهوم درستی دارد: مسافری شبانه برای صرف صبحانه [از پلكان] پایین آمد. جا برای چهار نفر آماده بود. برای سه نفر آب پرتقال و برای یك نفر آب سیب گذاشته بودند. [پس] معلوم بود كه صندلی آب سیب چیست. و حتی صبح روز بعد، هنگامی‌كه دیگر آب سیبی در كار نبود، باز هم معلوم بود كدام صندلی، صندلی آب سیب است.
علاوه بر جمله‌هایی كه اگر خارج از متن در نظر گرفته شوند، مفهومی‌ندارند، مواردی هست كه جمله‌ای واحد برای افراد مختلف مفاهیم متفاوتی دارد. این جمله را در نظر بگیرید:
ما به منابع جایگزین جدیدی از سوخت نیازمندیم.
مفهومی‌كه این جمله [مثلاً] برای مدیر شركت نفتی موبیل (Mobil) دارد، بسیار متفاوت است با آن چه [مثلاً] مدیر انجمنِ دوست دارانِ محیط زیست از آن می‌فهمد. معنایی كه از این جمله دستگیرمان می‌شود، در خود جمله به تنهایی وجود ندارد. بلكه موضوعی كه نباید از آن غفلت كنیم این است كه [ببینیم] چه كسی دارد این جمله را می‌گوید یا می‌شنود، و طرز تلقی او از مسائل سیاسی و اجتماعی چگونه است. [پس می‌توان نتیجه گرفت كه] در مواردی كه وجود متن لازم است تا اساساً معناداری جمله و در صورت معناداری، چیستی آن معنا را تعیین كند، استعاره‌ی مجرا به كار نمی‌آید.
مثال‌هایی كه بر شمردیم نشان می‌دهند مفاهیم استعاری ای كه بررسی شان كردیم، فهمینسبتی از چیستیِ انتقال [ ِ پیام] ، گفتگو، و وقت را در اختیارمان گذاشته و در همان حین، جنبه‌های دیگر این مفاهیم را پنهان می‌سازند. مهم است بدانیم كه سازمان دهی استعاری ای كه در این بحث پایش را به میان كشیدیم، نسبی است و نه مطلق؛ [چرا كه] اگر مطلق می‌بود، یك مفهوم می‌توانست به جای آنكه صرفاً در چهارچوب مفهوم دیگری فهمیده شود، واقعاً مفهوم دیگری باشد. برای مثال وقت، حقیقتاً پول نیست [چرا كه مثلاً] اگر وقتتان را صرف كاری كنید و نتیجه نگیرید، نمی‌توانید وقتتان را پس بگیرید. هیچ بانكِ وقتی وجود ندارد. من می‌توانم وقت زیادی به شما اختصاص دهم، اما شما نمی‌توانید همان وقت را به من بازگردانید؛ هر چند می‌توانید همان مقدار وقت را به من اختصاص دهید. و قس علی هذا. در نتیجه جزئی از یك مفهوم استعاری با كل آن تطبیق نمی‌كند و نمی‌تواند بكند.
از طرف دیگر، مفاهیم استعاری را می‌توان از محدوده‌ی شیوه‌های عادی و حقیقی اندیشیدن و سخن گفتن، تا دامنه‌ی آن چه اندیشه و زبان مجازی، شاعرانه ، زنده و یا خیال انگیز خوانده می‌شود، فراگسترید. بنابراین اگر تصورات، اشیاء باشند، می‌توانیم آنها را در جامه‌های زینتی بیاراییم ، با آنها تردستی كنیم و دقیق و ماهرانه آنها را به صف كنیم. پس هنگامی‌كه می‌گوییم یك استعاره به یك مفهوم سازمان داده است، مرادمان آن است كه تا حدی به آن سازمان داده است؛ و اینكه آن مفهوم را می‌توان از جهاتی وسعت داد ولیكن از جهات دیگر نه.

استعاره‌های جهت گیرانه
تا به حال آنچه را كه استعاره‌های مفهومینامیدیم، بررسی كردیم. آنها مواردی بودند كه استعاره، یك مفهوم را در چهارچوب مفهومی‌دیگر سازمان می‌داد. اما نوع دیگری از مفاهیم استعاری وجود دارد كه یك مفهوم را در چهارچوب مفهومی‌دیگر سازمان نمی‌دهد، بلكه در عوض نظام كاملی از مفاهیم را با توجه به همه‌ی آنها سازمان دهی می‌كند. این استعاره‌ها را استعاره‌های جهت گیرانه (orientational Metaphors) می‌نامیم، چرا كه عمدتاً از جهت گیری ای فضایی (spatial orientation) مانند بالا- پایین، درون- بیرون، پیش- پس، دور- نزدیك، عمیق – كم عمق و مركزی- حاشیه‌ای ناشی می‌شوند. [كاركرد استعاریِ] این جهت گیری‌های فضایی از این واقعیت نشأت می‌گیرد كه ما بدن‌هایی این گونه [یعنی فضایی و مكان مند] داریم و اینكه شكل عملكرد این بدن‌ها با كاركردشان در محیط واقعی ما یكسان است. استعاره‌های جهت گیرانه، جهت گیری ای فضایی به یك مفهوم می‌دهند. مثلاً می‌گوییم شاد، بالا است. اینكه چرا جهت بالا به مفهوم شاد نسبت داده شده است، به وجود اصطلاحاتی مربوط می‌شود در زبان انگیسی، مثلاً: I `m feeling up today. (16)
[انتخاب و یا استفاده از] چنین استعاره‌های جهت گیرانه‌ای دلبخواهی نیست. بلكه آنها مبنایی در تجربه‌ی شخصی و فرهنگی ما دارند. هر چند تقابل‌های قطبیِ بالا- پایین، درون- بیرون و غیره، ماهیتی مادی دارند اما استعاره‌های جهت گیرانه‌ای كه بر مبنای آنها استوار شده‌اند‌، از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. برای مثال، آینده در برخی فرهنگ‌ها در مقابل انسان قرار دارد، حال آنكه در باقی فرهنگ‌ها، در پس پشت قرار دارد.(17) برای آنكه نمونه‌ای از این گونه استعاره‌ها آورده باشیم، به بررسی استعاره‌های فضا- مدارِ (spatialization Metaphors) بالا – پایین كه ویلیام نگی(18) پژوهش عمیقی درباره شان انجام داده است، می‌پردازیم. در هر مورد اشاره‌ای مختصر خواهیم داشت به اینكه چگونه چنین مفهوم استعاری ای می‌تواند به واسطه‌ی تجربه‌ی شخصی و فرهنگی ما به وجود آمده باشد. اینكه این گزارش‌ها پذیرفتنی و القا كننده [ی مفاهیمی‌كه به آنها نسبت داده شده است] باشند، بر اساس كاربرد حد وسطی شان ادعا شده است و نباید آن را قطعی فرض كرد.
شاد بالا است؛ غمگین پایین است.
1. [فلان چیز] روحیه ام را بالا برد.
2. او از روحیه‌ی بالایی برخوردار است.
3. روحیه ام افت كرده است.

4. I’m feeling up.(19)
5. My spirits rose.
6. Thinking about her always gives me a lift.
7. I’m feeling down.
8. I’m depressed.
9. He’s really low these days.
10. I fell into a depression.(20)

مبنای فیزیكی: حالت خمیدگی و پایین افتادگی، نوعاً با غصه و ناراحتی و حالت راست ایستادن با وضع عاطفی امیدواركننده همراه است.
آگاهی بالا است؛ ناآگاهی پایین است.
1. بلند شو، بلند شو. [= بیدار شو.]
2. او صبح‌ها زود از خواب بلند می‌شود.
3. از فرط خستگی افتاد.

4. I’m already up.(21)
5. He fell asleep.
6. He’s under hypnosis.
7. He sank into a coma.(22)

مبنای فیزیكی: انسان و غالب دیگر پستانداران، درازكش می‌خوابند و هنگامی‌كه بیدار می‌شوند، می‌ایستند.
سلامتی و زندگی بالا است؛ بیماری و مرگ پایین است.
1. او در اوج سلامتی است.
2. افتاد و مرد.

3. Lazarus rose from the dead.(23)
4. He’s in top shape.
5. As to his health, he’s way up there.
6. He fell ill.
7. He’s sinking fast.
8. He came down with the flu.
9. His health is declining.(24)

مبنای فیزیكی: بیماری سخت، ما را وادار به دراز كشیدن می‌كند. وقتی كه می‌میریم، بدن ما پایین قرار می‌گیرد.
تسلط داشتن بالا است؛ زیر سلطه یا فشار بودن پایین است.
1. من روی او مسلطم.
2. او مقام برتری دارد.
3. او [حالا] در اوج قدرتش است.
4. او مقام اجتماعی بالاتری دارد.
5. قدرتش بالا رفته است.
6. او قدرت مافوق من است.
7. او زیر سلطه‌ی من است.
8. قدرتش پایین آمده است.
9. قدرتش در حال تنزل است.
10. او از نظر اجتماعی هم سطح من است.
11. جایگاه اجتماعی پایینی در میان مردم دارد.
12. بالاترین رتبه را من دارم.

13. He’s in the high command.(25و26)

مبنای فیزیكی: شخص هر چه هیكل بزرگ تری داشته باشد، نوعاً قدرت بدنی بیشتری هم دارد و در مبارزه، حریف پیروز نوعاً بالا قرار می‌گیرد.

بیشتر بالا است؛ كمتر پایین است.
1. تیراز كتب منتشره‌ی هر سال نسبت به سال پیش سیر صعودی دارد.
2. تعداد حواله‌هایش بالا است.
3. پارسال، درآمدم بالا رفت.
4. سال پیش در این كشور میزان فعالیت‌های هنری پایین آمده است.
5. میزان اشتباهات او به طور شگفت آوری پایین است.
6. سال گذشته، درآمدش تنزل كرد.
7. سنش زیر سن قانونی است.

8. If you’re too hot, turn the heat down.(27و28)

مبنای فیزیكی: اگر به محتوای یك ظرف یا توده، چیزی بیفزاییم، سطح آن بالا
می‌رود.

رویدادهای قابل پیش بینیِ آینده، بالا ( و جلو) هستند.
1. از وقایعی كه پیش رو داریم می‌ترسم.

2. All upcoming events are listed in the paper.
3. What’s coming up this week?
4. What’s up?(29و30)

مبنای فیزیكی: چشمان ما معمولاً به جهتی نگاه می‌كنند كه نوعاً حركت می‌كنیم (جلو). هر اندازه شیئی به انسان نزدیك شود (یا انسان به شیئی نزدیك شود)، آن شیء بزرگ تر به نظر می‌رسد. از آنجا كه زمین به گونه‌ی چیزی ثابت درك می‌شود، در میدان دید شخص، به نظر می‌رسد كه بالای شیء به سمت بالا حركت می‌كند.

موقعیت اجتماعی خوب بالا است؛ موقعیت اجتماعی بد پایین است.
1. او به مقام بالاتری دست خواهد یافت.
2. او بالاترین رتبه‌ی شغلی اش را احراز كرد.
3. او دارد مراتب ترقی را طی می‌كند.
4. سرعت ترفیع رتبه اش بسیار كند است.

5. He has a lofty position.(31)
6. She fell in status.(32)

مبنای فیزیكی و اجتماعی: موقعیت یا توان (اجتماعی) و قدرت (بدنی)، بالا است.

خوب بالا است؛ بد پایین است.
1. سال گذشته به اوج [پیشرفت] مان رسیدیم، اما از آن به بعد در سراشیبی افتاده‌ایم.
2. كیفیت كارش بالا است.

3. Things are looking up.(33)
4. Things are at an all-time low.(34)

مبنای فیزیكی برای خیر شخصی: چیزهایی كه تعیین كننده‌ی امور مطلوب فرد هستند یعنی شادی، سلامتی، زندگی و تسلط، همگی بالا هستند.

فضیلت بالا است؛ تباهی پایین است.
1. او [انسانی] بلندنظر است.
2. او [برای ازدواج] معیارهای بالایی دارد.
3. شخصیت خود را با انجام آن كار پایین نخواهم آورد.
4. [این كار] دونِ شأن من است.
5. به ورطه‌ی گمراهی سقوط كرد.

6. عمل پَستی انجام دادی.
7. She is up right.(35)
8. She is an upstanding citizen.
9. That was a low trick.
10. Don’t be underhanded.(36)

مبنای فیزیكی و اجتماعی: برای هر فرد، خوب بالا است (مبنای جسمانی)، به علاوه‌ی اینكه جامعه یك فرد است (با این تلقی كه خود را با جامعه تان یكی نمی‌دانید.). با فضیلت بودن، یعنی عمل كردن طبق موازینی كه جامعه یا فرد برای حفظ [خیر و] سعادتش تعیین كرده است. فضیلت بالا است، زیرا از منظر فرد یا جامعه اعمالِ با فضیلت و [خیر و] سعادت اجتماعی به یكدیگر مربوطند. از آنجا كه [آن دسته از] استعاره‌هایی كه به لحاظ اجتماعی پی‌ریزی شده‌اند‌، بخشی از فرهنگ ما محسوب می‌شوند، چیزی كه اهمیت دارد چیستی منظر فرد یا جامعه است.

عقلانی بالا است؛ احساسی پایین است.
1. بحث به سطح احساسی تنزل كرد، اما دوباره آن را به سطح عقلانی بازگرداندم.
2. احساساتمان را كنار گذاشتیم و یك بحث عقلانیِ سطح بالا را درباره موضوع، شروع كردیم.
3. او نتوانست بر احساساتش فائق آید.
مبنای فیزیكی و فرهنگی: در فرهنگ ما، انسآنها خود را مسلط بر حیوانات، گیاهان و محیط طبیعی آنها می‌پندارند. و خردورزی توانایی انحصاری آنها است كه موجب تفوق شان بر سایر حیوانات می‌شود و این تسلط را به آنها می‌دهد. بنابراین «تسلط بالا است»، مبنایی فراهم می‌كند برای «انسان بالا است» و نتیجه، این می‌شودكه «عقلانی بالا است.»(37)


پی نوشت:

1. Metaphors We Live By

2. Russian Roulette (= رولت روسی): نوعی اسلحه كشی با رولوری كه فقط یك خزانه‌ی آن پر باشد. مجازاً به معنای «استقبال از خطر» است. م.
3. گزینشی كه انجام داده‌ایم متشكل است از فصل‌های 1و2و3 و بخشی از فصل 4 كتاب.
4. برای آنكه تأثیر عمیق استعاره را در زندگی مان تا حدی ملموس تر حس كنیم، چیزهایی مانند دماسنج و نمودارهای بازار سهام را در نظر بگیرید. آنها افزایش دما و قیمت را در قالب حركت به بالا و كاهش را به شكل حركت به پایین نشان می‌دهند. این‌ها چیزهای واقعی و ساخته‌ی دست انسان‌اند‌ كه مطابق با استعاره‌ی بیشتر بالا است (در بخش استعاره‌های جهت گیرانه وصفش خواهد آمد.) ساخته شده‌اند‌. در این موارد رابطه‌ای بین بیشتر و بالا وجود دارد. خواندن و درك این وسایل و نمودارها در این حالت بسیار ساده تر است، در حالی كه اگر بر مبنای عكسِ این استعاره ساخته می‌شدند، یعنی اگر افزایش به صورت حركت به پایین و كاهش به صورت حركت به بالا نشان داده می‌شد، كار خواندن و درك آنها بسیار مشكل می‌نمود. استعاره‌ها در قالب چنین چیزهایی خود را بر ساختار زندگی واقعی تحمیل می‌كنند، یعنی از طریق آفرینش تناظرهای جدید در تجربه. (نظریه‌ی معاصر استعاره، جورج لیكاف).م.

5. ARGUMENT IS WAR

6. در این مقاله هر جا سخن از زبان یا فرهنگ «ما» می‌رود، توجه داشته باشید كه زبان انگلیسی و فرهنگ مردم انگلیسی زبان مراد است. از آنجا كه بحث ما بحثی زبان شناختی است، توجه به این نكته می‌تواند مهم باشد.م.

7. Attack A Position.

8. ویژگی سامان یافتگی به این اعتقاد معنی شناسان شناختی باز می‌گردد كه استعاره صرفاً جانشینی یك واحد زبان به جای واحدی دیگر برحسب تشابه نیست، بلكه همین جایگزینی سبب گسترش كاربرد سامان یافته‌ی این استعاره می‌گردد. (درآمدی بر معنی شناسی، كورش صفوی، 271).م.
9. با جایگزینی «جنگ» به جای «مباحثه»، كاربرد سامان یافته‌ای از این استعاره تحقق
می‌یابد. به عبارت ساده تر، «مباحثه» مبدل به «جنگ» می‌شود و هر چه در ارتباط با «مباحثه» است می‌تواند به صورت سامان یافته در ارتباط با این «جنگ» قرار گیرد.م.

10. TIME IS MONEY

11. این استعاره كه نظیر همان استعاره‌ی دیگر است (وقت، طلا است.)، در زمان انقلاب صنعتی وارد زبان انگلیسی شده است؛ یعنی در زمانی كه پرداخت دستمزد بر اساس زمانی كه مردم صرف كار می‌كردند، شروع شد. بنابراین شكل گیری نهاد كارخانه، شكل گیری زوج وقت و پول را به دنبال داشت، كه مبنای تجربی این استعاره است. از آن زمان به بعد، این استعاره در شكل‌های دیگری نیز تحقق یافته است. مثلاً بودجه بندیِ زمان، مفهومی‌است كه در سراسر آمریكا رواج یافته است.م.

12. serving time.
13. Michael Reddy

14. برای آشنایی بیشتر با استعاره‌ی مجرا می‌توانید به مقاله‌ی مایكل ردی با عنوان «استعاری "مجرا": نمونه‌ای از مغایرت چهارچوب در زبان ما درباره‌ی زبان» در كتاب «استعاره: مبنای تفكر و زیبایی آفرینی»، مراجعه كنید.م.

15. Pamela Downing

16. امروز سرحالم.م.
17. برای توضیح بیشتر مثلاً می‌توان گفت زبآنهای زیادی هستند كه در آنها بیشتر بالا است و كمتر پایین است مصداق دارد، اما تقریباً در هیچ زبانی عكس آن صادق نیست. یعنی زبانی نداریم كه در آن بیشتر پایین باشد و كمتر بالا. چرا؟ پاسخی كه در نظریه‌ی معاصر استعاره داده می‌شود این است كه استعاره‌ی بیشتر بالا است ریشه در تجربه دارد، یعنی در تجربه‌ی همگانیِ ریختن مایع بیشتر در ظرف و دیدن اینكه سطح مایع بالا می‌رود. اما نكته‌ای كه نباید از نظر دور داشت این است كه مبانی تجربی، برانگیزنده‌ی استعاره‌ها هستند، پیش بینی كننده‌ی آنها نیستند. بنابراین ممكن است همه‌ی زبآنها استعاره‌ی بیشتر بالا است را نداشته باشند، اگر چه كل نوع انسان تناظری بین بیشتر و بالا را تجربه می‌كند. اما این مبنای تجربی حتماً پیش بینی می‌كند كه هیچ زبانی استعاره‌ای برعكس، یعنی كمتر بالا است را نخواهد داشت. همچنین پیش بینی می‌كند كه گویشور زبانی كه این استعاره را ندارد می‌تواند آن استعاره را بسیار ساده تر از استعاره‌ی معكوس آن فرا گیرد.م.

18. William Nagy

19. (4) سرحالم
(5) خوشحال شدم.
(6) فكر كردن درباره‌ی او همیشه سرحالم می‌آورد.
(7) پكرم.
(8) ملولم.
(9) این روزها او واقعاً دمغ است.
(10) روحیه ام را باختم. م.
20. ترجمه‌ی این جملات استعاری به فارسی، لاجرم نقش استعاری شان را از آنها می‌گیرد. لذا برای كمك به فهم آنها می‌توانید به جمله‌هایی كه با همین موضوع در فارسی داریم، توجه كنید:
- روحم پرواز كرد.
- از خنده افتاده ام.
- در خودش فرو رفته بود.
- لب و لوچه اش آویزان شد.
- در زندگی زیر و بم زیادی داشتم ولی روی هم رفته زندگی خوبی را گذراندم.
- آدمی‌كه تمام عمرش در جنگ و مبارزه گذشته، می‌داند بالا و پایین زندگی را چطور تحمل كند.م.
21. (4) بیدار شده ام.
(5) خوابش برد.
(6) دارد هیپنوتیزم می‌شود.
(7) بیهوش شد. م.
24. در فارسی مثلاً می‌گوییم: بیهوش افتاده گوشه‌ی بیمارستان.م.
25. (3) ایلعاذر پس از مرگ دوباره زنده شد.
(4) او عالی ترین وضع [جسمانی] را دارد.
(5) وضع سلامتی اش خوب است.
(6) بیمار شد.
(7) به شدت در حال تحلیل رفتن است.
(8) آنفلوانزا خانه نشینش كرد.
(9) سلامتی اش دارد به خطر می‌افتد.م.
26. در فارسی مثلاً می‌گوییم:
- افتاده تو رختخواب
- عینِ چی می‌پره (خیلی حالش خوب است).و.
27. دستورش خریدار دارد.م.
28. در فارسی مثلاً می‌گوییم:
- دست بالای دست بسیار است.
- بالا سرش بایست، درست كار كند.
- فلانی رأس قومش است.
- روی كارش حسابی مسلطه.
- او از قدرت افتاد.
- دیگر دستمان به دامنش نمی‌رسد.
- خودش را حسابی كشیده بالا.
- رسیده به قله‌ی افتخار.
- ما را ریز می‌بیند.م.
29. اگر خیلی گرمت است، حرارت بخاری را كم كن. م.
30. در فارسی مثلاً می‌گوییم:
- درآمدش خیلی پایین آمده بود.
- قیمت‌ها بالا رفته‌اند‌.
- میزان بیكاری بالا است.
- میزان صادرات پایین است.
- تعداد بی خانمانها بسیار بالا رفته است.
- قیمت سهام سر به فلك كشیده است.
- بازار سقوط كرده است.
- میرزا یدالله پیرترین آدم فامیل بود و از نود بالا داشت.م.
31. (2) تمامی وقایع قریب الوقوع در روزنامه فهرست شده‌اند‌.
(3) این هفته قرار است چه اتفاقی بیفتد؟
(4) چه خبر؟م.
32. در فارسی می‌گوییم:
- این اتفاق بالاخره یك روز پیش می‌آد.
- هر چه پیش آید، خوش آید. و.
33. (5) او مقام ارشدی دارد.
(6) او ارتقاء شغلی ندارد.م.
34. در فارسی مثلاً می‌گوییم:
- او با سرعت از نردبان ترقی بالا می‌رود.
- پلكان ترقی را پیمود.
- بالا دست‌ها و زیردست‌ها.
- بالا بالاها (صدر مجلس/ مقام بسیار بالا، صاحبان قدرت).
- هوای آن بالاها چطور است؟م.
35. (3) امور دارند بهتر می‌شوند.
(4) اوضاع به كلی خراب است.م.
36. در فارسی مثلاً می‌گوییم:
- اوجِ قدرت و حضیض ذلت.
- كیفیت اجناس چینی پایین است . و.
37. (7) او [زن] نجیبی است.
(8) او شهروند شریفی است.
(9) حقه‌ی كثیفی بود.
(10) دزدكی كار نكن.م.
38. در فارسی مثلاً می‌گوییم:
- بالا غیرتاً (=از روی جوانمردی) فلان كار را انجام بده (یا نده.)م.
39. جالب اینجاست كه در فارسی– تحت تأثیر نگرش عرفانی– برعكس این استعاره نیز وجود دارد؛ یعنی هم عقلانیت بالا است و احساسات پایین است وجود دارد و هم عقلانیت پایین است و عشق بالا است. و از آنجا كه احساسات باطنی نیز با عشق رابطه‌ای با هم آیی دارند، گاه می‌توان استعاره‌ی مفهومی ‌احساسات بالا است را نیز مشاهده كرد.
مثال‌های زیر جالب توجه است:
- سوزن دجال چشم از حال عیسی غافل است.
عشقِ بالادست را از عقلِ نابینا نپرس «صائب تبریزی»
- حرفی كه تو می‌زنی حرفی عقلانی است، اما من از بالاتر به موضوع نگاه می‌كنم، من از دریچه‌ی قلب و احساس حرف می‌زنم. و.

كتابنامه [برای مطالعه بیشتر]

Lakoff, George. 1987. women, Fire, and Dangerous Things: What Categories Reveal about the Mind. Chicago: University of Chicago Press.

بررسی ادبیات معاصر در باب مقوله بندی، از جمله نقش استعاره در شكل دهی به مقولات. در این كتاب، نظریه‌ی عمومی‌معنا، كه استعاره‌ی مفهومی‌و دیگر جنبه‌های معنی شناسی شناختی را در بر دارد، به چشم می‌خورد.

Lakoff, George. 1989. Philosophical Speculation and Cognitive Science. In Philosophical Psychology: 2,1.

بحثی در مورد مفروضات متفاوت در ورای معنی شناسی زایشی و دستور زایشی.

Lakoff, George. 1991. Metaphor and War: The Metaphor System Used to Justify War in the Gulf.

منتشره از طریق خبرنامه‌ی الكترونیكی در ژانویه‌ی 1991. چاپ مجدد در

Brien, Hallet (ed.), Engulfed in War: Just war and the Persian Gulf, Honolulu: Matsunaga Institute for Peace, 1991.

همچنین در

Journal of Urban and Cultural Studies, vol. 2, no. 1, 1991.

همچنین در

Vietnam Generation Newsletter, vol. 3, no. 2, November 1991.

همچنین در

The East Bay Express, February, 1991.

تحلیلی درباره‌ی نظام استعاری به كار رفته در ملاحظات گفتمان عمومی‌و خط مشی كارشناسانه درباره‌ی جنگ خلیج فارس به همراه آن چه استعاره‌ها پنهان می‌كنند و نقدی بر جنگ مبتنی بر این تحلیل.

Lakoff, George and Claudia Brugman. 1986. Argument Forms in Lexical Semantics. In Nikiforidou et al. (eds.) Proceedings of the Tewlfth Annual Meeting of the Berkley Linguistics Society: 442-454.

بررسی صورت‌های استدلالی به كار رفته در توجیه تحلیل استعاری و مقایسه با صورت‌های استدلالی متناظر در نحو و واج شناسی.

Lakkof, George and Johnson, Mark. 1980. Metaphors We Live By. Chicago: University of Chicago Press.

نخستین كتابی كه نظریه‌ی معاصر استعاره را مطرح می‌كند.

Lakoff, George and Turner, Mark. 1989. More Than cool Reason: A Field Guide to Poetic Metaphor. Chicago: University of Chicago Press.

مروری بر ساز و كار استعاره‌ی شعری؛ مملو از مثال.

ویراستار ترجمه مقاله: نوید نادری
[نقل از فصلنامه‌یِ هُزوارش، سال اول، شماره‌یِ1، ویژه‌یِ استعاره


مطالب مشابه :


استعاره‌هایی كه با آنها زندگی می‌كنيم، جورج ليكاف و مارك جانسون؛ ترجمه حسن شعاعی

استعاره‌هایی كه با آنها زندگی می‌كنيم، جورج ليكاف و مارك جانسون؛ ترجمه حسن شعاعی




فیلمی از جرج لیکاف درباره شروع کار روی نظریه استعاره مفهومی

زبان شناسی همگانی - فیلمی از جرج لیکاف درباره شروع کار روی نظریه استعاره مفهومی -




استعاره ، الهام ، ایهام

استعاره اصولا باید و با آن یکی خواهد شد.پس دیگر استعاره نیست.و اگر حقیقت برای عموم مفهومی




نگاهی به استعاره در آرای متفکران جدید و معاصر

استعاره مفهومی در حقیقت الگوبرداری بین مفهومی می باشد.تحقیق حاضر سعی دارد ماهیت استعاره و




موضوعات تحقیق برای درس روشها و نظریه‌های طراحی

" زبان استعاری و استعاره های مفهومی " داوری اردکانی، رضا و رضا نیلی پور ، علیرضا قائمی




استعاره فوتبال جنگ است!!!

زبان شناسی همگانی - استعاره فوتبال جنگ است!!! این که گمان کنیم زبان روزمره و متعارف به




برچسب :