خاطره زایمان من

امروز که یک ماه از تولد گل پسرم گذشته تصمیم گرفتم خاطره زایمانم که بهترین روز عمرم بود رو ثبت کنم تا همیشه تازگیش برام حفظ بشه

بعد از 9 ماه انتظار شیرین و دوس داشتنی که واقعا گذشتش رو احساس نکردم، روز ۸۸/۱/۱ اولین روز بهار ، روز تولد پسرم، صبح ساعت ۸ وقت اتاق عمل داشتم. بیمارستان عرفان- سعادت آباد.

ساعت ۶ صبح من و مرتضی و مادر و خاله مریم و بابا رضا و مامان مهین همگی از خواب بیدار شدیم. که راهی بیمارستان بشیم. حس عجیبی داشتم و تنها چیزی که اون لحظه نداشتم استرس بود!!!! 08.gifبقیه داشتن صبحونه میخوردن و من چون باید ناشتا میرفتم تو اتاق مشغول حاضر شدن بودم.

هوا یه خورده ابری بود و یه بارون ملایم و دوس داشتنی هم میومد. بعد از به جا آوردن تشریفات رد شدن از زیر و قرآن و ماچ و بوسه و .... ساعت 6:30 از در زدیم بیرون و راهی بیمارستان شدیم چون باید ساعت 7 بیمارستان میبودیم. وقتی رسیدیم بیمارستان هنوز پرسنل پذیرش و ... نیومده بودن و تقریبا بیمارستان تعطیل بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و ما حدود یک ساعتی تو لابی بیمارستان منتظر موندیم تا پرسنل تک تک اومدن و کارا رو انجام دادیم.

ساعت ۸ صبح من دمه دره بلوک زایمان در حال خداحافظی از هیئت همراهم بودم ولی نمیدونستم که دیگه قبل از عمل نمی بینمشون از هر کسم پرسیدیم جواب درست حسابی نداد و همونطورم شد که فکر میکردم دیگه ندیدمشون تا زمانی که به هوش اومدم. 19.gif

اون راهرو منتهی به بلوک زایمان و اون در بلوک زایمان راهی بود که زندگیه من و مرتضی رو کاملا دچار تغییر میکرد و البته یه تغییر خوب و دوس داشتنی.

 تو بلوک مقدمات اولیه رو انجام دادن و لباس تنم کردم و طبق قراره قبلی با فیلمبردار و عکاس بیمارستان خانم فیلمبردار اومد و با من مصاحبه کرد. خیییییییییییلی حس عجیبی داشتم. قبلا فکر میکردم که شاید تو همچین موقعیتی گریم بگیره و شایدم بترسم ولی هیچکدوم از این حالتا رو نداشتم. یه حس خوب و یه هیجان برا دیدن گل پسرم همرام بود.

راس ساعت 8 خانم دکتر باوریان (دکترم) اومد ولی تمام اتاقای عمل پر بود و یه نیم ساعتی رو با خانم دکتر منتظر موندیم تا اتاق رو حاضر کنن. ساعت 8:30 به اتفاق خانم دکتر در حالی که رو تخت خوابیده بودم از راهروی اتاق عملها رد شدیم و رسیدیم به اتاق شماره 7 که برا عمل من در نظر گرفته شده بود. اونجا از تختم به تخت جراحی منتقل شدم و مقدمات و آماده کردن. من که اولین بار بود این صحنه ها رو می دیدم یه خورده دچار استرس شده بودم و با توجه به اینکه برا عمل سزارین در آخرین لحظه داروی بیهوشی تزریق میشه، تمام مقدمات رو می دیدم و می شنیدم و همینا یه خورده استرسم رو بیشتر کرده بود. تند تند از دکترم می پرسیدم خانم دکتز من کی بیهوش میشم؟! اونم غش کرده بود از خنده و میگفت میترسی یادمون بره تو اون وره پرده ای. خلاصه که بعد از چند لحظه آقای دکتر متخصص بیهوشی اومد و ماسک اکسیژن رو گذاشت رو دهنم و گفت چندتا نفس عمیق بکش و راحت بخواب. که دیگه از اون لحظه تا زمانی که تختم توی آسانسور بود و اطرافم رو مامانا و عمه های شوهرم و مرتضی و ... پر کرده بودن چیزی نفهمیدم، البته با یه درد شدید زیر دل که همراهم بود. این درد رو داشتم تا زمانی که روی ماه گل پسرم رو دیدم که دیگه کاملا دردم فراموش شد.

سه هفته بعد از روز زایمان فیلم لحظه تولد کیارش حاضر شد و با دیدنش تمام خاطرات بالا برام زنده شد و اون چیزایی رو هم که تو اتاق عمل ندیده بودم رو دیدم. و عاشق لحظه بیرون آوردن کیارش هستم و هر دفعه صحنشو می بینم از تصور و فکر اینکه پسر من از یک نشونه دو خطی روی baby check تبدیل شد به یه انسان کامل، گریه ام میگیره.

خدایا خیلی بزرگی خیلی دوس داشتنی هستی، نمیدونم برای شکر تو باید چیکار کنم خدای مهربونم.04.gif28.gif

 


مطالب مشابه :


خاطره زایمان من

ثمره عشق ما - خاطره زایمان من - - ثمره عشق آخرین های 92. لینک های




خاطره ی زایمانِ من

مے نویــسم از احساســم - خاطره ی زایمانِ من - دســـت ِ منو بگــیر حسِ منو بــفهم




خاطره روز تولد پسر گلم سوشیانت

خاطره روز تولد پسر گلم یه اتاقی کنارم بود که مال زایمان طبیعی بود خیلی بد جیغ و داد




مزایا و معایب زایمان طبیعی و سزارین

وبلاگ بچه های مامایی 92 مزایا و معایب زایمان طور کلی از زایمان طبیعی خود خاطره خوبی در




یادداشت سی و هشتم

خاطره زایمان و روزهای (29/1/92) .تاریخ رو شیر دادن تو هفته اول از زایمان و کل دوران بارداری




زایمان در آب

تجربه شیرین و خاطره انگیز زایمان این وبلاگ از مرداد 92 شروع به کار کرده و کم کم در حال




هفته سی و چهارم

دختری از ایران - هفته سی و چهارم - خاطره نویسی و یادداشتهای روزانه




تولد محمدصدرا-قسمت آخر:

وبلاگ زایمان، شیرین ترین سختی اینم از خاطره تولد محمدصدرا کوچولوی ما!




زایمان در آب

مامایی92رازی کرمان - زایمان در آب - سعي كن آنقدر بزرگ باشی که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران




فرشته ایی که زمینی شد84

در تاریخ 27/8/92 نور زندگی خاطره زایمان که خیلی اصرار به زایمان طبیعی داشت و معتقد




برچسب :