نامه ای به یک دوست عزیز (مریم)

هرچقدر سعی کردم که که یک متن ادبی زیبا برایت بنویسم نتوانستم، از کلیشه ی واژه ها بیزارم.

دلم می خواهد داستان دوستی ساده ولی زیبایمان را از زبان خودم بنویسم که تا عمق محبت پیش رفت .

بدترین روزهای زندگیم را می گذراندم روزهایی که فکر نمی کنم هرگز به خاطراتی بدل شوند که روزی با به یادآوردنشان بخندم. روزهایی که از خدا دلگیر بودم و معنای واقعی خندیدن را فراموش کرده بودم…

همه ی آرزوهایم را برباد رفته می دیدم و به معنای واقعی فقط زنده بودم. دلم نمی خواهد با گفتن تلخی آن روزها دلگیرت کنم ولی می خواهم بدانی چقدر برایم ارزشمندی. به عمق تنهاییم و به عمق چاهی که من با کمک تو از آن نجات پیدا کردم. روزهایی که آنقدر ناتوان بودم که حتی به تنهایی نمی توانستم راه بروم…

روزهایی که بیش از همیشه آموختم که دردهایم مال من است. یادت می آید بار اولی که تو را دیدم سر کلاس مقدمه بود ازتو درباره ی اسمت پرسیدم و… اما جرقه ی دوستی ما سر کلاس اقتصاد خورد وقتی که تو کنفرانس داشتی و خیلی نگران بودی… یک رانی کوچک و خنک چقدر تأثیر گذار است… هر بار یک رانی می بینم یاد آن روز می افتم… اما این رانی نبود که من و تو را باهم دوست کرد فراتر از این حرف ها قلب های ما بود که محبت را پیدا کرده بود… روزهای من خیلی تاریک بود… با شب هیچ فرقی نداشت…

بی نهایت نا امید و افسرده بودم… از خنده های الکی خودم خسته بودم… روزی که توی سلف همه از عشق گفتن را خوب یادم هست وقتی تو با اون خنده ی قشنگت که یه رنگ خاصی داشت از عشق گفتی بیش از همه من متعجب شدم… ولی دیگه چیزی برام آنقدر اهمیت نداشت که خودم را خیلی درگیرش کنم… دوستی اولین چیزی بود که من عهد بسته بودم دور صمیمیتش را خط قرمزی بکشم… با ارزشترین دوستانم را از دست داده بودم و دنیا برایم غیر قابل اعتماد و اجباری بود… تنها چیزی که من را جلو می برد روحیه ی مبارزه طلبی ام بود در عمق روحم می دانستم که این هم یک مبارزه ی دیگر برای ساختن من است ولی اینقدر بی انگیزه و نا امید بودم و اینقدر حریف به نظرم قدر بود که طرف مبارزه هم نمی رفتم و این روح من را بیشتر متلاشی می کرد…

روزهایی که برای من پوچی بود و تصمیم داشتم که هرگز دیگر سراغ هیچ دوستی عمیقی نروم…

تو آرام و بی صدا با محبتی به بزرگی یک دریا قلب شکسته ی من را با آغوش باز پذیرفتی و با محبتت به من عمر دوباره ای دادی…

خدا به تو موهبت بزرگی ارزانی داشته قلبی که محبت همه ی دنیا در آن جا می شود… و برای من جا داشت… وقتی از قلب همه ی کسانی که دوستشان داشتم رانده شده بودم و حس می کردم حتی دیگر خدا هم نیم نگاهی به من نمی اندازد… روزهای تاریک من انگار قرار نبود تمام شوند… یادگار آن روزها کابوس هایی است که هنوزم  رهایم نمی کند… هنوز مشکل پایم حل نشده بود که گرفتار کابوس بزرگتری شدم و یکی از عزیزترین کسانم را از دست دادم… مریم من پیش تو بودم وقتی خبر وحشتناک را گرفتم درست وسط امتحانات دانشگاه بود بعد از آن هم 10 روز تنهایی… دردم آنقدر سنگین بود که فکر نمی کردم تا مدت ها بتوانم از جایم بلند شوم. اما خب زمان زخم ها را کهنه می کند و انسان به دردهایش عادت می کند…

روزهایی که باهم کارهای نشریه را می کردیم روزهایی بود که باهم می خندیدیم و من تو می شدم و تو من…

روزهایی که  من و تو را یکنفر ساخت… و من از دردهایم به تو می گفتم و تو از عشقت و مسیر جدید زندگی ما آغاز شد و من حکمت سختی هایم را یافته بودم… شب هایی که من برایت گریه می کردم و تو با صدای آرامش بخشت برایم قرآن می خواندی… وقتی از تنهاییم برایت می گفتم و از دنیایم… دیگر توهم بخشی از این دنیا بودی… با قداست و متانت خاص خودت آمدی… عید آن سال گذشت و من خوشحال از سپری شدن یکسال سخت، و ناراحت از آغاز یکسال پر از نا امیدی دیگر… شاید توهم خیلی از این ها را ندانی…

این ها همه احساسات خلوت و تنهایی من بود… روزهای سخت بازهم آمدند ولی من قوای از دست رفته ام را با کمک تو باز می یافتم و می فهمیدم بودن تو چقدر در انطباق من با این شرایط مهم بود... هیچوقت این روزهای سخت را که تو در کنارم بودی فراموش نمی کنم... همیشه باورم این بوده که آنچه مرا نکشد قویترم می کند، واقعا هم همیشه سختی های زندگیم درس های زیادی به من دادند ولی این درس ها چیزی از سخت بودن و بهایشان نمی کاهد... آن روزها گذشت و یادآوری آن روزها عرق سردی به تنم می نشاند اما مهم نعمت های ارزشمندیست که من بعد از س÷ری کردن امتحانات سخت زندگیم به دست آوردم و یکی از آن نعمت ها تو بودی... یادت هست روزهایی که تو هم می خواستی بروی و من مجبور بودم با سختی برایت توضیح بدهم که رفتنت چقدر برایم ناگوار است و تو آنجا فهمیدی که چقدر برایم ارزشمندی... دلم نمی خواست نامه ام اینقدر غمگین باشد ولی تا غم نباشد قدر شادی ها را نمی فهمیم...دوستت دارم و ازت ممنونم.

نرگس


مطالب مشابه :


متن های زیبای تسلیت و ابراز همدردی به مناسبت درگذشت مادربزرگم

متن های زیبای در غم عزیز از دست رفته غفران و رحمت الهی برای آن عزیز از دست رفته و




عزیز رفته از دست

بهت دروغ نمیگم که برات میمیرم بلکه عاشقانه میگم برای مَتـن ہِاےِ ای عزیز رفته از دست




نامه ای به یک دوست عزیز (مریم)

هرچقدر سعی کردم که که یک متن ادبی زیبا و برای من جا داشت… وقتی از از دست رفته ام




متن ترانه سریال از یاد رفته ...

متن ترانه سریال از یاد رفته دست مهربون همتونو می بوسم همه چیز زیبا و بر وفق مراد است




متن کوتاه دلتنگی

واسه ی همینه که همه چیز گم شده و از دست رفته! و خیلی عزیز زیبا برای دلتنگی متن




اس ام اس های تسلیت سری 2

هم در غم عزیز از دست رفته برای آن عزیز از دست رفته و عکس و متن های زیبا




متن پیام تسلیت(انشاالله غم نبینید)

مارو هم در غم عزیز از دست رفته برای آن عزیز از دست رفته و سلامتی متن تسلیت یا




برچسب :