سفرنامه عتبات عاليات (بخش دوم)

اولين گام را كه به درون گمرك مرزي عراق مي‌گذارم در اين فكر هستم كه تا 22 سال قبل با عراقي‌ها در حال نبرد بوده‌ايم و بسياري از هم‌وطنانم توسط اهالي اين كشور از بين رفته‌اند! با دقت به چهره‌ي مأمور عراقي نگاه مي‌كنم و سپس به سمت محلي مي‌روم كه مخصوص بازرسي وسائل زائرين است.

ميزي آهني آن جلو قرار داشت و پس يك بازرسي كاملاً سطحي و نمايشي به ما اجازه‌ي عبور به سمت محل بررسي و مهر كردن گذرنامه‌ها فرستادند. عده‌ي زيادي از باربرهاي عراقي با لباس‌هاي نارنجي تقاضايي تا حد التماس به زائرين مي‌كردند بلكه وسايل زائرين به آنها سپرده شود و در قبالش پولي دريافت دارند.

چند رديف صندلي آهني رنگ و رو رفته روي محوطه‌اي سيماني، براي لحظاتي پذيراي‌ ما بود. در اين قسمت حدود 5 كاروان 40 نفره از زوار ايراني و برخي از عراقي‌ها كه از زيارت مشهد باز مي‌گشتند نشسته بودند. پايانه مرزي عراق وضعي كاملاً غير بهداشتي و آشفته دارد و اصلاً با پايانه ايران كه چند متر آن‌طرف‌تر پشت ديوارهاست، قابل قياس نيست! از اين ستون تا آن ستون فرج است ...

از مأمورين آمريكايي خبري نبود. مي‌گفتند قبلاً برخي از ايراني‌هايي را به اتاقي برده و از آن‌ها انگشت‌نگاري و معاينه‌ي مخصوص قرنيه چشم به عمل مي‌آوردند. آن‌ها به تازگي اين محل را ترك كرده‌اند و كنترل گمرك مرزي عراق كاملاً در اختيار نيروهاي عراقي است. نيروهاي نظامي عراق سيمايي آشفته و نامنظم دارند. لباس فرم‌هايي در 2 رنگ مختلف(پلنگي و آبي نفتي) بر تن دارند. به ندرت بين آن‌ها كسي را مي‌بيني كه پوتين نظامي به پا داشته باشد و اگر هم داشت، از گتر و نظم لباس خبري نبود ...

جلوي چند پنجره به صف شديم. با دوربين وبكم، تصوير ما را ‌گرفتند و گذرنامه‌ها را مهر كردند. حدود ساعت 10:30 صبح وارد محوطه‌‌اي شديم كه اتوبوس‌هاي بسياري آن‌جا بودند.

پس از هماهنگي لازم، سوار اتوبوسي شديم كه راننده‌ي آن فردي به نام سيدعلي عبدحسيني از شيعيان كربلا بود. سيد علي كه اندكي فارسي مي‌دانست به ما تذكر داد كه ساعت كشور عراق نيم ساعت از ايران جلو‌تر است، لذا ساعت‌هايمان را نيم ساعت جلو كشيديم يعني از 10:30 روي 10 قرار داديم.

مقصد ما نجف اشرف بود. يك نيروي امنيتي عراق با لباس فرم در حالي كه اسلحه به دست داشت سوار اتوبوس شد و كنار راننده نشست. اتوبوس ما به همراه 3 اتوبوس ديگر بيرون پايانه به دنبال وانت اسكورت كه دو مأمور مسلح ديگر درون آن نشسته بودند به حركت درآمد.

از زُرباطيه، شهرك بدر و ديوانيه(مركز استان قادسيه) گذشتيم. بدر و زرباطيه كم‌تر از يك قرن پيش جزو خاك ايران و در قلمرو حكومت واليان پشتكوه(ايلام) قرار داشتند. اكنون نيز بسياري از سكنه‌ي اين قسمت‌ها و مناطق كردنشين و مرزي عراق با ايران يعني استان‌هاي ميسان، واسط، ديالي و سليمانيه كه مركز آن‌ها به ترتيب شهرهاي العماره، كوت، بعقوبه و سليمانيه هستند را طوايف و مسلمانان شيعه‌ي ايراني‌الاصل تشكيل مي‌دهند.

جاده‌هاي نامناسب و در برخي نقاط خاكي و پر از دست‌انداز، چهره‌ي محرومي از عراق به نمايش مي‌گذاشت و در مقايسه با شهر مهران، شهرهاي مرزي عراق به دهات و آبادي شبيه بودند. در مسيرمان از روي پلي كه بر روي رود بزرگ دجله قرار داشت گذشتيم. اولين تصوير را در خاك عراق با دوربينم از اين رود معروف به يادگار برداشتم:

 

زمان سفر ما به اربعين حضرت سيد‌الشهدا نزديك بود. شيعيان عراق رسم دارند كه هر سال از شهر و ديارشان با پاي پياده براي حضور در مراسم اربعين حسيني راهي كربلاي معلي شوند. زماني كه ما وارد كشور عراق شديم 10 روز به اربعين مانده بود، لذا فرصت يافتيم كه با اين مراسم و حواشي آن آشنا شويم.

كنار جاده از كودكان گرفته تا پيرمردان و پيرزناني كه بالغ بر ۷۰ سال داشتند با پاي پياده بدون همراه داشتن هيچ‌گونه وسيله‌اي به سمت كربلا در حركت بودند. بين مسير، كساني كه اين زائرين از محل سكونت آن‌ها عبور مي‌كردند، با بر پا داشتن محل‌هايي براي استراحت اين زائران و همچنين در اختيار نهادن انواع و اقسام مواد غذايي، سعي داشتند در ثواب زيارت با آن‌ها شريك شوند.

 

در فواصل نزديك به هم، خيمه‌هايي با نام «موكِب» قرار داشت و ميزبانان جلوي درب ورودي آن‌ها به اصرار از زائران خواهش مي‌كردند كه براي لحظاتي نزد آنان استراحت كرده و از خوراكي‌هاي نذري‌شان چيزي بخورند. برخي از زائرين كفش و دمپايي به پا نداشتند و به عشق زيارت مرقد مطهر اباعبدالله و ياران باوفايش اين مسير دشوار را ظرف چند شبانه‌روز مي‌پيمودند!

این حسین کیست که عالم همه دیوانه‌ي اوست؟!

 پيرزني را ديدم كه بالغ بر ۷0 سال داشت و فقط پرچمي كه نام امام حسين(ع) روي آن نقش بسته بود بر دوش گرفته و لنگ‌لنگان به مسیرش ادامه مي‌داد. بين خيل عظيم جمعيت، افراد معلول بسياري نيز به چشم مي‌خوردند كه اين از ثمرات جنگ‌هاي اخير كشور عراق به شمار مي‌رفت، اما معلوليت نيز مانع از اظهار عشق و ارادت‌شان به آقاي‌شان نمي‌شد.

زائرين كاروان ما از درون اتوبوس با تعجب به اين صحنه‌ها مي‌نگريستند. همه آروزي چنين خلوص نيت و عشقي را در سر مي‌پروراندند و با ديده احترام و تحسين به زائران پياده مي‌نگریستند ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پس از دو ساعت به مكاني رسيديم كه براي صرف نهار در نظر گرفته بودند. هر 4 اتوبوس كناره گرفتند. توسط شركت «شَمسا» كه طرف قرارداد با سازمان حج و زيارت ايران است، نهار و ميوه به تعداد نفرات در اختيار «رئيس كاروان» يا به قول راننده‌ي عراقي «معلم» قرار داده شد. نيروي امنيتي در اين محل تعويض شد.

 بدون اين كه اجازه‌ي صرف نهار در آن نقطه را بدهند، سريع ما را وادار به حركت كردند چرا كه اين نقطه از نظر امنيتي نامناسب محسوب مي‌شد و هر لحظه بيم عمليات انتحاري توسط تروريست‌ها مي‌رفت. غذا را در حال حركت درون اتوبوس صرف كرديم و ناچار شديم نماز ظهر و عصر را بعداً ادا نماييم.

به بزرگراهي رسيديم كه به نجف ختم مي‌شد. كيفيت جاده از اين نقطه بهتر شد. پيش از آن كه به شهر نجف برسيم، حالتي روحاني بر زائرين مستولي شد و حاج حسين و حاج سيدمجيد براي ما به نوحه‌سرايي و سخن‌راني پرداختند.

 

از 50 كيلومتر مانده به نجف، ترافيك سنگيني به دليل حركت زوار پياده ايجاد شده بود كه از سرعت خودروها مي‌كاست. حدود ساعت 17 به ورودي شهر نجف رسيديم. بر خلاف تابلويي كه جلوي پل شهر مهران ديده بودم كه فاصله نجف را 120 كيلومتر ذكر كرده بود، اين فاصله از نقطه مرزي به واقع از 300  كيلومتر فراتر مي‌رفت!

ورودي شهر، مكاني ويژه قرار داشت كه تدر آن قسمت وسط نيروهاي امنيتي با دستگاه‌هاي پيشرفته كشف مواد منفجره، ماشين‌هايي كه قصد ورود به نجف را داشتند كنترل مي‌كردند:

 

از اين منطقه گذشتيم و به هتلي كه براي ما در نظر گرفته بودند رسيديم. اين هتل نامش «نور الزهرا» و در خيابان «ابو صَخير» نجف قرار داشت. فاصله‌ي زماني‌اش تا حرم مطهر اميرالمؤمنبن با اتومبيل حدود 10 دقيقه بود.

طبقه‌ي اول هتل يا به قول عرب‌ها «فندق»، شامل پذيرش و رستوران(مطعم) آن بود. پس از تقسيم‌بندي صورت گرفته توسط حاج حسين، من و حاج احمد در اتاق شماره 106 كه روبه‌روي اتاق خودش قرار داشت ساكن شديم. اتاق‌ها بسيار كوچك مي‌نمود و حداكثر استفاده را از فضا برده بودند.

پس از لحظاتي استراحت، براي صرف شام كه عبارت از خوراك مرغ و مخلفات آن بود به رستوران آمديم و لحظاتي بعد با يك دستگاه ميني‌بوس به منظور زيارت، عازم حرم مطهر حضرت علي(ع) شديم. ساعت 9:30 شب بود. قلبمان به شدت در حال تپيدن بود و شوق زيارت، بغضي شيرين ميان 30 نفر از ما كه براي اولين بار عازم اين سفر بوديم ايجاد كرده بود.

ميني‌بوس در خياباني واقع در 500 متري ضلع غربي حرم كناره گرفت. تا اين نقطه هنوز موفق به رؤيت گنبد مقبره حضرت امير نشده بوديم. از ميني‌بوس پياده شديم و به سمت خياباني كه به حرم منتهي مي‌شد به راه افتاديم ...

ادامه دارد ...

____________________________________________________

 لوح DVD مطبوعات لرستان (۱)

لوح DVD مطبوعات لرستان به همت سيدفريد قاسمي توسط كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي منتشر شد.

اين لوح دربردارنده‌ي 7 عنوان از مطبوعات لرستان يا به سخن دقيق‌تر نشريه‌هاي چاپي خرم‌آباد است. مطبوعات در خرم‌آباد با اعلان‌هاي ژلاتيني نشريه‌گونه‌ي نظاميان در واپسين سال‌هاي حكمراني قاجار متولد شد. اعلان‌هايي كه بيش‌ترشان ديواركوب مي‌شدند.

پس از آن، اعلان‌ دولتي و ملتي، شب‌نامه‌نگاري و مخفي‌نويسي باب شد تا اين كه نخستين ادواري چاپي در خرم‌آباد از سوي حزب ميهن‌پرستان لرستان در 20 فروردين 1322 با عنوان پاداش منتشر شد. اين نشريه كه در شماره دوم به اتحاد تغيير نام يافت، بنا بر گفته‌ِ گردانندگانش، به توصيه‌ي مقام‌هاي محلي تعطيل شد.

اولين بهار مطبوعاتي خرم‌آباد از زمستان 1329 آغاز شد و تابستان 1332 پايان گرفت. در اين دوره مجوز نشر براي اين عنوان‌ها صادر شد:

صداي لرستان، زبان لرستان، لرستان امروز، فروغ لرستان، طليعه‌ي لرستان، نداي فرهنگ خرم‌آباد، لرستان جوان، زبان عشاير، لرستان آينده، نهيب عشاير، اميد عشاير، كبيركوه، قيام لر، آهنگ لرستان، بوستان جوان، پيام لرستان، چماق لر، چمن‌زار، طوايف لرستان، عشاير امروز، عقاب لرستان، كاروان لرستان، كامران، لرستان، نداي پارسا، نهضت لرستان، نداي گلشن و ...

از ميان نشريه‌هاي ياد شده 91 شماره از 7 عنوان مهم (صداي لرستان، زبان لرستان، فروغ لرستان، طليعه لرستان، نداي فرهنگ خرم‌آباد، لرستان جوان و نداي گلشن) در اين لوح در دسترس علاقه‌مندان است، بدان اميد كه راهگشا باشد و مورد استفاده قرار گيرد. [برگرفته از نوشته‌هاي پشت جلد لوح]

 


مطالب مشابه :


انتخابات ششمين دوره مجلس در لرستان(بخش اول)

KHORAMABAD LORESTAN + Reza Jaydari خرم‌آباد لرستان + رضا جايدری . درباره وبلاگ




حلالیت‌طلبی

KHORAMABAD LORESTAN + Reza Jaydari خرم‌آباد لرستان + رضا جايدری . درباره وبلاگ




اولين ساختمان بانك‌ملي خرم‌آباد

دانشگاه‌علومپزشكيلرستان جام جم سايت الف رييس اين شعبه فردي به نام "اسدالله‌خان




حكايات خواندني

دانشگاه‌علومپزشكيلرستان جام جم سايت الف آقا ابوتراب عليه‌الرحمه كه فردي بسيار




نگاهي آماری به هشت دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي در خرم‌آباد

دانشگاه‌علومپزشكيلرستان جام جم سايت الف 5_ نورمحمد فردي‌بيرانوند 21844




خرم‌آباد در عصر قاجار (بخش دوم)

دانشگاه‌علومپزشكيلرستان جام جم سايت الف البته گاه فردي كه مسئوليت‌اش در حدود رييس




پيامبر(ص): با مكتوب كردن، علم و دانش را نگهداري كنيد

دانشگاه‌علومپزشكيلرستان جام جم سايت الف محمدكريم كه فردي عيار و نيرومند بود با




نميري كُرِ لر ، شيرت حلالت

لرستان : سرزمین گنج‌هاى نهان - نميري كُرِ لر ، شيرت حلالت - KHORAMABAD LORESTAN + Reza Jaydari خرم‌آباد




نكته‌اي جالب در تاريخ لرستان

KHORAMABAD LORESTAN + Reza Jaydari خرم‌آباد لرستان + رضا جايدری . درباره وبلاگ




سفرنامه عتبات عاليات(بخش چهارم)

دانشگاه‌علومپزشكيلرستان جام جم سايت الف شيرمست فردي با شكمي برآمده و چاق يكي از




برچسب :