نقد فمنیستی بر چهار غزل سیمین بهبهانی
"هنوز موی بسته را..."<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
هنوز موی بسته را اگر به شانه وا کنم
بسا اسیر خسته را ز حلقه ها رها کنم
هنوز خیل عاشقان امید بسته در زمان
خوشند و مست ازین گمان که کامشان روا کنم
مرا همین ز شعر بس که مست باده ی هوس
ز روی و مو به هر نفس هزار ماجرا کنم !
ازین کلام مختصر مرا قضا شد این قدر
که ترّهات خویش را نثار طرّه ها کنم
ز قامت حقیقتی به پا نشد قیامتی
من از فریب قامتی قیامتی به پا کنم
کلام مقتضای حق تباه شد به هر ورق
چه چاره غیر آن که من خلاف مقتضا کنم؟
گرفته گوش داوران، فتاده کار باکران
در این سکوت بی کران بگو که را صدا کنم
حکایت « سر و زبان » درست شد به امتحان
به «سرخ» بند بسته ام که « سبز» را رها کنم
تلاش بی ثمر مرا کشید سوی قهقرا
چو آب می رود «چنین»، چرا «چنان» شنا کنم؟
سزد که همچو ماکیان، به جرعه یی ز آبدان
سری کنم بر آسمان، دعا کنم... ثنا کنم...!
چه رفت بر زبان مرا؟ که شرم باد از آن مرا!
به یک دل و به یک زبان، دوگانگی چرا کنم؟
ز عمر، سهم بیشتر ریا نکرده شد به سر
بدین که مانده مختصر، دگر چرا ریا کنم؟
چو خود به حق نمی رسم، قسم به حق !همین بسم
که خاک آن رسیدگان به دبده توتیا کنم
طهور جام ِ شوکران نصیب شد به طاهران
به نوش آن پیمبران، سلامی آشنا کنم ...
تیر 55
این صدای شکفتن را...
این صدای شکفتن را از بهار تنم بشنو
هر جوانه به آوازی گویدت که منم بشنو
هر جوانه به آیینی شد شکوفه ی پروینی
مست جلوه اگر گفتم شاخ نسترنم ، بشنو
بیش ازین چه درنگ آرم؟ چنگ زهره به چنگ آرم
بر رگش به هزار آیین زخمه گر بزنم، بشنو
هر رگم رگ ساز اینک، با فرود و فراز اینک
رای خود زدنم بنگر، بانگ تن تننم بشنو
اوج شادی و سرشاری، این منم؟ نه منم آری
غلغلی به سبو از نو در می کهنم بشنو
گلشنی همه هشیاری رسته در نگهم ، بنگر
عالمی همه بیداری خفته در سخنم ، بشنو
از تو جان و تنم پر شد چون صدف که پر از دُر شد
آنچه گفتی و می گویی، جمله از دهنم بشنو .
□
نه! که لولی مستت، من، جام طرفه ی دستت، من
وای حیف حریفان را با رها شدنم بشنو
این صدای شکستن را، اوفتادن و رَستن را
ای دلت همه خارایی، از بلور تنم بشنو .
بهمن 61
"
رگبار بوسه"
ای با تو در آمیخته چون جان ، تنم امشب !
لعلت گل مرجان زده بر گردنم امشب
مریم صفت از فیض تو - ای نخل برومند! –
آبستن رسوایی فردا منم امشب
ای خشکی پرهیز که جانم ز تو فرسود !
روشن شودت چشم ، که تردامنم امشب
مهتابی و پاشیده شدی در شب جانم
از پرتو لطف تو چنین روشنم امشب
آن شمع فروزنده ی عشقم که بَرَد رشک
پیراهن فانوس به پیراهنم امشب
گلبرگ نیَم ، شبنم یک بوسه بَسَم نیست
رگبار پسندم ، که ز گل خرمنم امشب
آتش نه، زنی گرم تر از آتشم ای دوست!
تنها نه به صورت، که به معنا زنم امشب.
پیمانه ی سیمین تنم پُر مِی عشق است
زنهار ازین باده ، که مردافکنم امشب!...
"من زاده ام اینان را............"
شادی کنان می رفتند با چرخ اهدایی شان
یک جو نبود از عالم پروای بی پایی شان
شوخی کنان می گفتند طنز و متل با شادی
برف درون می شد آب در هُرم برنایی شان.
بازی کنان می جستند از پشته و جوباره
آن پای چرخی آنک وان طرفه پویایی شان
حیرت کنان می رفتم با سایه هاشان از پی
محو سبکروحی شان، مات دل آسایی شان.
با بستنی ها شیرین عیشی فراهم شان بود
از ناگواری فارغ ، شادا گوارایی شان
جمع کمال و نقصان زان صحنه آرایان بود
عین دریغ و تحسین آن ِ تماشایی شان...
□
من زاده ام اینان را، در خاطرم می بالد
رویای نوزادی شان، لبخند رویایی شان
در چشم من می جنبد گهواره ی خردی شان
در گوش من می پیچد آهنگ لالایی شان:
لالایی گویم و خوابت کنم من
غلام شاه محرابت کنم من
گدای کوچه را نانت روا باد
پلنگ بیشه را تیرت سزا باد
الا منگوله ی ابریشم من
چو پرده در و ثاقم محرم من
الا مرواری من، سرمه ی من
به سردست فبای ترمه ی من
تمشک وحشی شیرین تردم
تو را من با خدای خود سپردم
پرستاری کنم تا پا بگیری
شوی شمشادی و بالا بگیری
بلا دورت که از بالا نیفتی
کشی سر بر فلک ، از پا نیفتی...
می رفتم و می خواندم لالایی و شعرم را
بیگانگان با سودا، من مانده سودایی شان
می رفتم و آوازم با هق هقی از بغضی
صد بوسه می زد از پی بر پای بی پایی شان...
اردیبهشت 69
" این غزل های هنجار شکن "
وقتی این چهار غزل نو را پیش رو می نهیم ، آنچه در همان ابتدا زنانه بودن شعر را گواهی می دهد ، عناوین این چهار غزل است . عناوینی چون :"هنوز موی بسته را، من زاده ام اینان را، رگبار بوسه و ...." که هر کدام به نوعی اشارتی به دنیای زنانه ای دارد که سعی دارد از همان ابتدا با زبانی که ساختار و دلالت های مشخصی دارد دربیفتد وبسیار هنجار شکن باشد . از نظر اهمیت صناعت مندی ، در قالب غزل ، بیت اول باید ضربه زننده و تاثیرگذار باشد و شاعر با بهم ریختن هنجارهای متداول – با توجه به جامعه ای که در آن شعرش را می سراید ، میزان غافلگیر کنندگی و ضربه زنی را در بیت اول دوچندان ساخته است و با زیرکی حتی از این صنعت ادبی در خدمت ساختارشکنی مفاهیم از پیش القا شده و موجود در زبان ، بهره جسته است : " هنوز موی بسته را اگر به شانه وا کنم /بسا اسیر خسته را زحلقه ها رها کنم " ویا درمطلع این غزل : " ای با تو درآمیخته چون جان ، تنم امشب...." . سرودن چنین اشعاری (بجز اشعار فروغ فرخزاد) در ادبیات فارسی مسبوق به سابقه نبوده است . این چهار غزل فقط نمونه ای از اشعار خانم بهبهانی است ، اشعاری که در آن شاعر توانسته است ، از ویژگی های زنانه اش سخن بگوید و پروای بهم ریختن هنجار های متداول را نداشته باشد : " آبستن رسوایی فردا منم امشب " .
صدای شعر( voice ) یک صدای کاملاغیر منفعل و پویاست.چرا که در جمله جایگاه نهاد را به دست آورده است و به تساوی عاشقانه رسیده است : "آتش نه ، زنی گرم تر از آتشم ای دوست / تنها نه به صورت که به معنا زنم امشب ". شاعر از کلماتی استفاده می کند که پیش از این دلالتی کاملا مردانه داشتند و به زبان بی مرز ورها از محدودیت های عرفی و اجتماعی دست یافته است و در متن این رهایی از زندان زبان را با شهامت به نمایش می گذارد : " ای خشکی پرهیز که جانم ز تو فرسود / روشن شودت چشم که تردامنم امشب" تردامنی وشکایت از پرهیز و فرا رفتن ار مرزها ، زین پیش در ادبیات این مرز و بوم ، فقط مختص مردان بود و بس . اما آنچه بسیار جالب توجه است ، رابطه عمیق متن با ناخودآگاه است .شعر خود نوعی سفر به ناخودآگاه و تقسیم کردن حاصل سفر بین شعر و شاعر است.ناخودآگاه چنان که فروید می گوید ، مرکز انباشته شدن همه ی آن چیزهایی است که فرد در طول زندگی آن را به علت جبر بعضی عوامل ، واپس زده است . شعر نوعی رویای در بیداری است و شعرهای تاثیر گذار محل ظهور این ناخودآگاهند. در شعر بهبهانی نیز ساختارهای از پیش تعیین شده ی زبانی که شاعر را آزرده است ، پس از رفتن به ناخودآگاه و تلفیق شاعرانه با تخیل خلاق ، در محمل زبان شکسته می شود و با ساختارشکنی مثال زدنی به نمایش گذاشته می شود و هنجارهای جامعه با دلیری به بازی گرفته می شود و حتی گاه از سر شوخی پا را از مرز جسارت ورزی فراتر می نهد.
اما در غزل " من زاد ه ام اینان را..." ( voice ) شعر یک زن است که تجلی یک مادر به تمام معنا است.مادری که گویی تمام فرزندان زمین را در زهدان جای داده است آنجا که با اطمینان می گوید : " من زاد ه ام اینان را " شاعر تجربه ی مادر بودن خویش را در یک تعمیم جز به کل مرور می کند و با مشاهده ی هر انسانی ، تجربه ی مادر بودن خویش را در زمزمه ی لالایی که به زیبایی با شگرد بینامتنیت ، در میانه ی غزل بازآفرینی شده است برای خود و مخاطب یادآوری می کند.
زن در این غزل با فقدان روبرو نیست ، او زنی است که بارور از عشق است و فراوانی حاصل از آن را به جهان هدیه کرده است.عاشق است ، عشق می ورزد و در نقش معشوق منفعل ، باقی نمی ماند. پیش ازاین فقط حافظ ها بودند که از" شهره ی عشق" بودن به خود می نازیدندو این میراث زبانی را به آیندگان منتقل کرده بودند و امروز ما در شعر سیمین می بینیم که او چگونه مراتب وجودی و ساختارهای از پیش تعیین شده زبانی در خدمت دنیای مردانه را دوباره سازی می کند و در فرایند زبانی مهمی چون شعر ، دنیایی حاصل می شود که زن در آن کاملا صاحب شخصیتی پویاست.
زهرا عبدی
مطالب مشابه :
شنیون باز..بسته..دخترونه..مدل موی فر
گالری عروس شاهدخت - شنیون باز بسته دخترونه مدل موی فر - گالری عروس شاهدخت هدفش شاد کردن
مدل مو دخترانه
مدلهای شنیون بسته و کوتاه زنانه عکس مدل موی شینیون دخترانه ۲۰۱۲
بسته رویش مو پیراسته (شامپو علاج)
بسته رویش مو پیراسته یا علاج = دروغ جلوی ریزش موی من را نگرفته و طاس تر شدم!
نقد فمنیستی بر چهار غزل سیمین بهبهانی
"هنوز موی بسته را " هنوز موی بسته را اگر به شانه وا کنم. بسا اسیر خسته را ز حلقه ها رها کنم
شینیون باز و بسته مدل 2012
شینیون باز و بسته مدل 2012. مدل آرایش موی عروس Wedding Hair styles مدل شینیون و آرایش مو hair style
دل بسته ام به موی تو
سلحشوران شهر نراق - دل بسته ام به موی تو - عکس ، خاطرات ، دل نوشته های دفاع مقدس ، انقلاب و
دلم را به خاک بسپار
بسته دلم به موی تو تازه به تازه نو به نو - دلم را به خاک بسپار - میل دل است سوی تو
برچسب :
موی بسته