برخی نکات و ملاحظات در باره­ی کتاب فارسی سال هفتم

به انضمام تحلیل لغوی واژه­های ترکی به­کار رفته در این درس اصفهان : لغت نامه های فارسی این کلمه را معرّف اسپاهان یا اسپهان می­دانند . سپاهان را نیز باید گونه­ی دیگر نام این شهر دانست . در باب سپاهان نیز عقیده­ی غالب براین است که این کلمه از سپاه به علاوه­ی پسوند مکان « ان » تشکیل شده است و مجموعاً اردوگاه یا محلّ نگهداری سپاه معنا می­دهد . بیشتر نویسندگان بر این باورند که چون این ناحیه پیش از اسلام، به ویژه در دوران ساسانیان، مرکز گردآمدن سپاه بود و سپاهیان مناطق جنوبی ایران، مانند بختیاری، فارس، خوزستان، سیستان و... در این ناحیه گرد آمده و به سوی محل نبرد حرکت می‌کردند، آنجا را « اسپهان » گفته، سپس عربی شده و به صورت « اصفهان » درآمده‌است . البتّه این توجیه لغوی چندان هم صواب به نظر نمی­رسد . کلمۀ « سپاهان » واژه­ای به پارسی دری است و نمی­توان آن را با همین شکل و شمایل و با آن توجیهات به پهلوی دورۀ ساسانی مرتبط ساخت . برخی نویسندگان و صاحب­نظران نامدار عقیده دارند زبان فارسی دری ادامۀ زبان دورۀ ساسانی نیست و زبانی برخاسته از شرق و حوالی قلمرو سامانیان می­باشد . با اسناد و مدارکی که در دست است آشکار می­گردد سلاطین و پادشاهان ترک به پیشقراولی غزنویان که وارث سامانیان و وارث رسوم و قواعد درباری آنان به­ویژه در استفاده از زبان فارسی دری به عنوان زبان درباری بودند ؛ در هر جا مستقر می­شدند افرادی از آن مناطق برای راهیابی به دربار ، زبان دری را که زبان مرسوم شعر دربار شده بود یاد می­گرفتند و به سرودن شعر در شأن و شوکت سلاطین ، نوشتن تاریخ فتوحات آنها ، و دریافت انعام از دربار می­پرداختند ! به زبان دیگر باید گفت ، سلاطین به هر کجا می­رفتند این زبان مهاجر را همراه خود به آنجاها می­بردند ، همان­طوری­که زبان عربی را هم به عنوان زبان علم همراه خود داشتند ! لذا فرضیّه­ی اینکه زبان دری ادامه­ی زبان پهلوی فارسیان است ، فرضیّه­ای نادرست و غیر علمی است و دری و یا فارسی دری زبانی است متفاوت از پهلوی و متعلّق به تاجیک­ها و بخشی از افغان­ها که به وسیله­ی سلاطین ترک وارد ایران و سایر مناطق تحت حاکمیّت آنان از جمله هندوستان و پاکستان و حتّی عثمانی شده است ؛ لکن زبان ترکی و بعضی از زبان­های دیگر در مقابل آن مقاومت نشان داده و بر حیات خود ادامه داده­اند ولی زبان پهلوی نتوانسته در مقابل قدرت تأثیر گذاری دری ایستادگی کند و در داخل آن مستحیل شده و از بین رفته است که آثار آن هنوز هم در بعضی شهرها و روستاهای دورافتاده­ی مناطق فارس نشین باقی مانده است . اگر زبان فارسی دری ادامه­ی زبان پهلوی ساسانی می­بود ، فارسی زبانان و فارسی دانان امروز نباید زحمت زیادی در خواندن و فهمیدن معنا و مفهوم زبان پهلوی دوران ساسانی و بعد آن داشته باشند در صورتی که هیچ­کدام از ایرانیان فارس زبان نمی­توانند از متن چند سطری زبان پهلوی که حتّی بعد از اسلام نوشته شده ، مثل کتیبه­ی پهلوی « اقلید » در جنوب آباده ، کتیبه­ی « تخت طاووس » در استخر فارس و یا متن­های پهلوی که در سده های سوم و چهارم هجری مثل « بندهشن ، زادسپرم ، روایات پهلوی و ... » ( رک . « زبان پهلوی ، ادبیّات و دستور » ژاله آموزگار ، احمد تفضّلی ، صص 32 ـ 23 ، انتشارات معین ، چاپ سوم ، 1380 ، تهران ) که همزمان با خلق آثار نظم و نثر به زبان دری نوشته شده­اند ، چیزی سر در بیاورند در حالی که آثار نوشته شده در همین سده ؛ یعنی ، در قرن سوم و چهارم هجری به زبان دری ، اکنون نیز به راحتی از طرف هر فرد ایرانی فارس زبان و غیر فارس زبان آشنا به فارسی دری قابل خواندن و مفهوم است و تفاوت آنچنانی با زبان فارسی امروز ندارد ! چنانکه خواندن و درک مفاهیم شعر دری حنظله­ی بادغیسی دری­گوی قرن سوم که از او به عنوان یکی از نخستین سرایندگان شعر دری یاد می­شود ؛ برای هیچ­یک از ایرانی­های امروز مشکلی ایجاد نمی­کند و اشعار « رودکی » شاعر دوران سامانیان ( قرن چهارم هجری ) برای همه­ی فارسی دانان به راحتی قابل درک است . با عنایت به آنچه آمد باید در بارۀ انتساب « سپاهان » به زبان دورۀ ساسانی تردید روا داشت و عقیدۀ موجود را که حکایت از انتساب این شهر به مرکز گردآمدن سپاه و سپاهیان مناطق جنوبی ایران، مانند بختیاری، فارس، خوزستان، سیستان و ... را توجیه و تفسیری عامیانه دانست . در « سفرنامۀ اصفهان » تعدادی واژۀ ترکی نیز به­کار رفته است که اشاره به آنها خالی از لطف نیست : 1 ـ چاپ : نقش کردن نوشته ها و تصویرها روی کاغذ به وسیلۀ آلات و ابزاری مخصوص ، طبع [ معین ] ، فرهنگ معید این واژه را هندی و سانسکریت گفته / سنگلاخ : چاپ : به ترکی رومی به معنی تلبیس و تدلیس باشد ، چاپچی : رومیّه شخصی را نامند که قول و فعلش مبتنی بر تلبیس باشد . / برهان قاطع : چاپ : طبع ، تکثیر نوشته یا رسم ، انطباع ، دروغ / مقایسه­اللغتین : چاپ : چاپ 2 ـ خیابان : فرهنگ معین در بارۀ ریشۀ کلمه اظهار نظری نکرده است . با توجّه به نوع اندیشه و سوابق ریشه­یابی­های خاص دکتر معین در صورتی که او قرینه ای در فارسی دری یا پهلوی یا گروه زبان های هندو اروپایی می­یافت بی درنگ ثبت می­کرد . این عدم ثبت می­تواند تلویحاً ترکی بودن کلمه را تأیید کند . گذشته از این ، از کلمۀ « خیابان » برای نامگذاری افراد در آذربایجان نیز استفاده شده است که این نوع صفت نسبی مختص به آذربایجان می­باشد . 3 ـ چتر : سایبان کوچک دسته دار که برای حفظ خود از آفتاب و یا باران و برف بالای سر نگاه دارند / موی کوتاهی که مردان بر فرق سر نگاه دارند [ معین ] فرهنگ معین آن را از سنسکریت دانسته است . این واژه همان واژۀ چاتور ( جاتِر در دیوان لغات التّرک ) می­باشد که تخفیف یافته و چتر شده است . شکل هندسی چادر و چاتمه و چتر ( واژگان مستعمل در زبان فارسی از مصدر چاتماق ترکی ) یکی بوده و همچون قبّه و گنبد است و این اشکال همه از چاتماق مأخوذ اند . واژۀ چاتماقاش به معنی ابروی به هم پیوسته راهنمای خوبی برای درک مفاهیم واژگان فوق می­باشد . عجیب است واژۀ چاتمه را اکثر فرهنگ­های معتبر از جمله معین واژه­ای ترکی گفته­اند ولی برای واژگان هم ریشۀ آن چون چاتور ( چادر ) و چتر ریشه های سنسکریتی و پهلوی قائل­اند . 4 ـ یواش : کلاوزن این کلمه را از بن مفروض یاواماق می­داند . چنانکه یاوالماق نیز به معنی آرام شدن است . ظاهراً این بن نمی­تواند با « یاو » ( به بدی گراییدن ، وخیم شدن حال بیمار ، ضعیف شدن ) بی­ارتباط باشد چرا که کاستن از سرعت ، از تندی و تیزی افتادن و ... همان به ضعف و سستی و بدی گراییدن است . 5 ـ آقا : سیّد ، بزرگوار ، محترم ، خان ، ارباب ، منعم ، پدر ، برادر بزرگ / در بعضی مناطق قاغا تلفّظ می­شود . / این کلمه را بعضی مغولی دانسته اند . به نظر می­رسد قاغا مرخّم قاعان مغولی باشد که به صورت های قاآن ، خاقان مشاهده شده است لیکن می­توان از ترکی بودن این کلمه نیز دفاع کرد . ( با توجّه به کلمات اچه ( اجی ) و اییه ) 6 ـ اتاق : خانه ، بیت / کانون و مرکز ، محل تجمع ـ با اود ( آتش ) و اجتماع در دور ان مرتبط است . 7 ـ قشنگ : در دیوان لغات التّرک « قشنک » در تقابل با معنای امروزی یعنی فرومایه قید شده و آورده شده : چون خواهند بنده­ای را دشنام دهند ، گویند : قشنک و معنی آن « ای لئیم » است . 8 ـ قالی : کوتاه شدۀ قالین 9 ـ عالی قاپو : آلا قاپی ، الاقاپی / در بزرگ ، دروازۀ بزرگ ( ارشادی فرد ) / آلا : دارای رنگ سفید و سیاه ... از آن جایی که در چشمان درشت ، سیاهی ( مردمک ) و سفیدی آن به نحو بارزی به چشم می­خورد لذا چشمان درشت و شهلا را هم آلاگوز می­گویند . ( اسماعیل هادی ُ فرهنگ ترکی نوین ُ تأملاتی در عرصه ی ریشه شناسی ) 4 ـ معنی لغوی قم درس هشتم ( بخش دوم ـ شوق خواندن ، صفحه­ی 86 ) محمود كاشغري آنجا كه از كلمة «قاز» و«قزوين» صحبت مي كند؛ در ادامة سخن خود دربارة اين شهر مي‌گويد:«از اين معني است كه گروهي قزوين را از حدود سرزمين‌هاي ترك شمرده‌اند.»وي سپس سخن را به واژة«قم» مي كشاند و مي‌نويسد : «... وهم جنين است شهر«قم» زيرا كه قم به لغت ترك معني«ريگ»دارد همانا اين دختر افراسياب بود، كه شكار مي‌كرد آنجا و الفت داشت با آن» (ديوان لغات التّرك ، تاليف محمود كاشغري , ص737 ) صرف نظر از جنبة افسانه اي قضية؛واژة «قم » در واژه‌ هاي «قزل قوم، قره قوم، و بغرم قومي»در نامگذاري بخش‌هايي از سرزمين هاي تركستان به كار رفته و مشهور است. ضمن اينكه خود كاشغري «قم» را به گونة «قوم» نيز ضبط كرده است . (همان منبع, ص852 ) فرهنگ سنگلاخ نيز اين واژه را به شكل«قوم»ضبط كرده وآن را«ريگ نرم» معني كرده است ( سنگلاخ، تاليف ميرزا مهدي خان استرآبادي ، ص218 ) واين واژه به همين شكل و معني امروزه در تركي آذربايجاني رواج دارد ، هم‌چنين از اين واژه مشتقّات بسياري در تركي امروزي بخصوص تركي آذربايجاني به كار مي‌رود: - قوماق وقومسال:خاك شني،خاكي كه شن بيشتري داشته باشد. - قوملاق،قومسالليق،قوملوق :شنزار - قوملو:شندار - قومچول: رستني ‌اي كه درشن بهتر عمل آيد. ( نگا. فرهنگ تركي نوين, تاليف اسماعيل هادي , ص 633 ) تحفة مؤمن واژة قم را«اسم تركي رمل(ريگ نرم)»آورده، و در فرهنگ بزرگ گيتا شناسي دربارة اين واژه چنين سخن رفته است: «واژه‌اي درتركستان كه به مفهوم كويري كه تپه‌هاي شني فراواني داشته باشد، بكار مي رود.» ( نقل از: فرهنگ واژگان تركي درزبان وادبيّات فارسي, تاليف عادل ارشادي فرد،ص243 ) دكتر معين آن را مرادف و يا از ريشة«كنب»(konb) آورده، اما توضيح نداده كه «كنب» به چه معنايي است؟ از چه زباني اخذ شده است؟و چگونه در نهايت اين كلمه به قم تبديل گشته است؟ از اين رو سخن وي پايه‌اي ندارد، ( رك. فرهنگ معين، تاليف دكتر محمّد معين، ج6، ص1477 ) با توجّه به معنی کنب ( خیار چنبر ) و ناسازگاری منطقۀ قم با محصولاتی از این نوع باید گفت : واژة «قم» در معنی شن یا ریگ با شرايط طبيعي حال و گذشته اين شهر و ناحيه سازگاري كامل دارد. 5 ـ پروین اعتصامی ( درس نهم قسمت دوم صفحه­ی 93 ) در سطر چهارم درس « مرواریدی در صدف » نویسنده­ی متن می­نویسد : « پدر گاهی قطعه­هایی زیبا از شعرهای عربی ، ترکی ، فرانسوی و انگلیسی را ترجمه می­کرد و پروین را تشویق می­کرد تا آنها را به صورت شعر درآورد . » با خواندن این متن خواننده احساس می­کند که پروین اعتصامی زبان­های مورد اشاره من جمله ترکی را نمی­دانسته ؛ از این رو پدرش آن قطعات را ترجمه می­کرده و در اختیار او قرار می­داده است . با توجّه به اصالت آذربایجانی پروین اعتصامی و خاندان او ، باور ترکی ندانستن پروین بسیار سخت به نظر می­رسد . رخشنده اعتصامی معروف به پروین اعتصامی در 25 اسفند 1285 شمسی در یک خانوادۀ اصیل آذربایجانی در محلّۀ ششگلان تبریز پا به عرصۀ وجود گذاشت . پدرش یوسف اعتصام­الملک از نویسندگان و دانشمندان به نام آن دوران بود . وی دبیری توانمند بود که مدّتی در وزارت فرهنگ مشغول خدمت شده و مدّتی نیز نمایندۀ مجلس بوده و ریاست کتابخانۀ مجلس را نیز بر عهده داشته است . و از مهم ترین اشخاصی بوده که در تعلیم و تربیت پروین نقش بسزایی داشته است . اعتصام­الملک مدیر مجلّۀ بهار نیز بود و اوّلین اشعار پروین در همین مجلّه منتشر شد . علاوه بر اینکه پدر پروین از شعرا و ادبای عصر خود بوده و چنانکه گفته شد نقش مهمی در پرورش و رشد استعداد سخنوری پروین داشته ، پدر بزرگ پروین « میرزا عبدالحسین شوری بخشایشی » ملقّب به « قوام العداله » از سخنوران عهد ناصرالدّین شاه بوده و می­توان گفت که پروین قریحۀ شاعری را از جدب مادری خود نیز به ارث برده است . یوسف اعتصام­الملک پدر پروین در سال 1253 شمسی در تبریز به دنیا آمد و در سال 1316 شمسی بدرود حیات گفت و در قم به خاک سپرده شد . عزیز دولت آبادی در نشریّۀ شماره 2 دانشکدۀ ادبیّات تبریز در تابستان 1339 می­نویسد : « مرحوم قوام­العداله در محلّۀ ششگلان تبریز سکونت داشته و شخص فوق­العاده متدیّن و به نزدیکان مخصوصاً به زیر دستان خود نهایت لطف و مهربانی را داشته است . اوقات استراحت خود را صرف مطالعه و سرودن اشعار می­نمود و در نوشتن خط به اندازه­ای ظرافت و زیبایی داشت که قطعات و نمونه های خط آن مرحوم یکی از شاهکارهای خطوط فارسی به­شمار می­آید . » 6 ـ درس ستارگان ـ بی­هدف و مغایر با عنوان درس ( صفحه­ی 112 ) درس « ستارگان » کمابیش محتوایی مغایر با عنوان درس دارد . خواننده در نگاه اوّل انتظار فهرستی از مردان یا زنانی نامی علمی یا فرهنگی ایران را دارد لیکن در متن با یک بیان کلّی در بارۀ حال و روز فرهنگی ایران بعد از اسلام مواجه می­گردد و نام بردن از برخی شخصیّت­های ادبی یا علمی نیز در ضمن این شمای کلّی انجام می­گیرد و خبر چندانی از معرّفی ستارگان در میان نیست . نکتۀ عجیب­تر زمانی جلوه می­کند که نویسندۀ متن می­گوید : « هر گاه وزیرانی لایق و دانش دوست بر سر کار می­آمدند و قدرت را به دست می­گرفتند بازار علم و ادب بیشتر رونق می­گرفت . » براساس یک سنّت آشنا در تاریخ ایران معمولاً اقدامات انجام یافته به شاهان منتسب می­گردد نه وزیران . حتّی در تاریخ اساطیری نیز مبدع و مبتکر همه چیز شاهان هستند ولی نویسنده در این متن رونق بازار علم و ادب را به روی کار آمدن وزیران لایق منوط می­سازد و از شاهانی که در روی کار آوردن این وزیر یا مساعد ساختن شرایط کوشا و مؤثّر بوده­اند خبری نیست . 8 ـ درس آزاد ( فصل ششم صفحه­ی 148 ) فصل ششم کتاب فارسی به ادبیّات بومی اختصاص دارد و تعیین محتوای آن ظاهراً به معلّمان واگذار شده است . انجمن ادبیّات استان آذربایجان غربی محتوای پیشنهادی خود را با توجّه به روش کار کتاب و حجم اختصاص داده شده در این فصل در جلسۀ بعدی دورۀ اول متوسّطه که احتمالاً در اوایل بهمن ماه سال جاری برگزار خواهد شد ، به همکاران ارائه خواهد کرد . در بارۀ این فصل ذکر چند نکته خالی از لطف نیست : الف ـ حجم اختصاص یافته برای ادبیآت بومی ده صفحه یعنی در حدود پنج در صد از حجم کلّی کتاب می­باشد که به هیچ عنوان برای معرّفی ادبیّات بومی اقوام ایرانی بخصوص زبان و ادبیّات ترکی آذربایجانی کفایت نمی­کند . راه حلّ عملی این کار اختصاص دو ساعت در هفته و تدوین کتابی استاندارد شده در حدّ و اندازه­های کتاب فارسی فعلی است ب ـ مؤلّفان روش مشخّصی برای تدوین محتوای این بخش ارائه نکرده و راه را برای تعیین محتواهای سلیقه­ای باز گذارده­اند که این امر حتّی می­تواند این فصل را به بیراهه کشانده و از هدف مناسب آن باز دارد . 9ـ چرا زبان فارسی را دوست دارم ؟ ( صفحه­ی 158 ) در بارۀ بخش روان خوانی با عنوان « چرا زبان فارسی را دوست دارم ؟ » چند نکتۀ حائز اهمیّت وجود دارد : الف ـ آوردن آن بلافاصله بعد از درس آزاد آوردن متن « چرا زبان فارسی را دوست دارم » در پایان فصل ششم ( ادبیات بومی ) نشان از کوبیدن گروه مؤلّفان بر طبل­های کهنه دارد و با زبان بی­زبانی می­گوید گنجاندن این بخش تعارفی بر اساس ملاحظات است و نشان از اتّخاذ یک سیاست جدید و راهبردی ندارد . چه ضرورتی داشت در فصلی که تنها پنج در صد حجم کتاب را شامل می­شود و مثلاً قرار است در آن ادبیات اقوام ایرانی غیر فارسی زبان تدریس شود بلافاصله بی­مزگی و بی­جنبگی کرده و متنی با این عنوان را همراه این فصل بیاوریم . ب ـ اصل فرض کردن وجه افتراق به جای وجوه اشتراک در این متن نویسنده در پاسخ به سؤال خود در بارۀ دلایل عشق ورزیدن به فارسی می­نویسد : « پاسخ من این است که زبان فارسی نه فقط مرا به فارسی­زبانان جهان و ایرانیان معاصر و هموطنانم پیوند می­دهد و موجب همدلی و همزبانی من با آنان می­شود که مرا با گذشته­ها نیز همراه و هم­نوا می­سازد . » بهترین عاملی ایرانیان را به همدیگر پیوند می­دهد اسلام و تشیّع است که البتّه در کنار این دو از عواملی چون تاریخ و اقلیم مشترک ، اشتراکات فرهنگی ، نوع اندیشه ، برخی ویژگی­های طبیعی و به تعبیر زیدی خاطرات گذشته و آرزوهای آینده نام برد و زبان فارسی وجه افتراق اقوام ایرانی است نه وجه اشتراک ایشان و ایرانیان بسیاری به زبان­هایی غیر از فارسی تکلّم می­کنند . ج ـ یگانه ساختن ایرانی با مردمان چین و هند و پاکستان و تاجیکستان و افغانستان ؟! در این متن می­خوانیم « این زبان [ فارسی ] به چشم­انداز سرزمین من وسعت می­دهد و مرا از مرزهای امروز فراتر می­برد و با مردمان چین ، هند ، پاکستان ، تاجیکستان و افغانستان یگانه می­سازد . » اگر این بخش را یک قاعده تلقّی کنیم باید بگوییم در ایران دیگرانی هم هستند که زبانی غیر از فارسی برای خود دارند . اگر زبان ایشان هم به پیروی از این قاعده به چشم­انداز سرزمین ایشان وسعت دهد و آنها را از مرزهای امروز فراتر برد و با مردمان دیگر کشورها یگانه سازد چه اتّفاقاتی ممکن است رخ دهد ؟ ! از طرف دیگر اگر پنجاه در صد جمعیّت فارس زبان افغانستان و شصت درصد جمعیّت تاجیک تاجیکستان محملی برای یگانه شدن فراهم بیاورد ؛ احساس یگانگی با چینِ چینی ، ترکی و تبتی زبان ، هند هفتاد و دوملّت عمدتاً سنسکریت و پاکستان اردو زبان با کدام محمل و دستاویز فراهم می­آید ؟! د ـ زمزمه شدن فارسی در گوش کودکان نویسندۀ متن در بخشی از نوشتۀ خود می­گوید : « زبان فارسی موسیقی دل­نوازی است که یک عمر در گوش من خوانده شده و دلم را به وجد آورده است . » نویسنده توضیح نمی­دهد که همه­ی کودکان ایرانی باید با موسیقی دل­نواز زبان فارسی به وجد در بیایند یا فقط کودکان و نوجوانانی که فارسی به گوش ایشان زمزمه شده است . کودکان و نوجوانانی که موسیقی­های دل­نوازی به زبان­های دیگر یک عمر در گوششان خوانده شده است باید با کدام موسیقی دل­نواز به وجد بیایند ؟ هـ ـ معبد ساختن از زبان فارسی کتاب فارسی سال هفتم در مسیر ساختن معبدی از زبان فارسی قدم برداشته و در فرازهای متعدّدی این نکته را مؤکّد ساخته است . زبان فارسی زیبا و شیرین است ، آثار ادبی ارزشمندی دارد و دارای قابلیّت های بسیار بوده و زبان رسمی کشور ماست ، لیکن در کشور کثیر الالسنه­ای چون ایران این همه ستایش از زبان فارسی و فرا خواندن همگان برای عرض تعظیم و عبودیّت در برابر آن برای چیست ؟ 10 ـ خنثی بودن درس آدم آهنی و شاه پرک ( درس شانزدهم ، صفحه­ی 162 ) درس آدم آهنی و شاپرک را باید یک درس خنثی و نشانه­ای از یک بی­سلیقگی در انتخاب متن برون مرزی به حساب آورد . یقیناً می­شد برای درون مایۀ داشتن عواطف انسانی نمونۀ بهتری در آثار نویسندگان اروپایی یا به طور کلّی غربی یافت . معمولاً معلّمان در تدریس چنین متنی بخصوص در مدارس پسرانه با دشواری­هایی مواجه می­شوند 11 ـ تصویر پشت جلد کتاب فارسی سال هفتم مزار عمر خیّام نیشابوری در تصویر پشت جلد کتاب درج شده و در پایین آن دو بیت از منطق­الطّیر عطّار آورده شده است . با توجّه به اینکه مشاهدۀ این تصویر و سپس دیدن شعر پایینی ممکن است موجب اشتباه دانش آموز گردد و تصوّر کند که بنای فوق مزار فریدالدّین عطّار نیشابوری است ؛ لازم است همکاران این نکته را به دانش­آموزان گوشزد نمایند . البتّه بهتر این بود طرّاحان پشت جلد به جای استفاده از تصویر مزار خیّام ، تصویر مزار خود عطّار درج می­کردند تا از این طریق مانع برداشت اشتباه دانش­آموزگردند .


مطالب مشابه :


...::::.... مقدم - امام زمان عج ...::::....

اين يكي از مداحي هاي مداح بزرگوار كربلايي مقدم كه در باره حضرت مهدي {عج} خونده




داستان کتابخوانی من - 8

سمیر ، پزشک جراح در کنم در صورت امکان متن باره جنایت های صدام، در




متن ادبی در باره روز مادر

متن ادبی در باره ای سایه حس غریب آسایش که هرگاه دلتنگ می شویم سنگ صبور غم های پزشک پوست




برخی نکات و ملاحظات در باره­ی کتاب فارسی سال هفتم

برخی نکات و ملاحظات در باره­ی فارس و یا متن­های پهلوی که در سده های سوم پزشک پوست




کاربرد مدرن لذت در ايران

او نه تنها از متنهای حقوقی از پزشک خانمی به نام و سخن گفتن در باره‌جنسيت




...:::... شعر در باره جمکران ...:::...

جـــمــــعـــه ــهــای ـتـکــراریـ-ـ-ـ-ـ - ::: شعر در باره جمکران 3- متن كل قران




متن زيبا در باره تبريك عيد نوروز

متن زيبا در باره مانده اند و روز تعظیم در برابر عشق های بزرگی که عظمت را پزشک پوست. ارسال




...::::.... حرف های نشیده ...::::....

جـــمــــعـــه ــهــای ـتـکــراریـ-ـ-ـ-ـ - :::: 23- پزشک کوچک. 24- او سخنرانی در باره امام




برچسب :